خیر و شر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

تاریخ بحث از خیر و شر، به بلندای تاریخ انسان است. انسان از آن روز که پدید آمد و خود را شناخت، خوبی و بدی کارها و خیر و شر رویدادها برایش مطرح بود. او از آن هنگام که چشم بر این جهان گشود و از مرتبت انسانی خویش آگاهی یافت، تلخ و شیرین حوادث و رنج و لذتی که از آنها برایش رخ می‎‌نمود، پرسش‎‌هایی را در پیش چشم‎‌هایش نمودار می‌ساخت و به ‎زودی دریافت که عرصه حیات خاکی، آمیزه‌ای از نیکی و بدی است و زندگانی سراسر لذت و شادی و بی‌درد و رنج، آرزویی است که باید در پس این دنیا به جست‎وجویش پرداخت. اگر رویارویی با خوشی‌‎ها انسان را به غفلت می‌کشاند، دردآلودی و اندوه‌باری زندگی، عقل و فطرتش را بیدار می‌کند و ذهنش را به کاوش فرامی‎‌خواند و پرسش‎‌هایی از این دست را پیش رویش می‌نهد: «چیستیِ» خیر و شر؛ «چگونگی» پدید آمدن آن‎ها؛ «چراییِ» پیدایی خیر و شر؛ «پدیدآورندۀ» خیر و شر. از این رو، موضوع خیر و شر جنبه‌هایی پرشمار و گوناگون یافته است که فیلسوفان و متألهان بنابر ذوق و سلیقه خویش و نیز بنابر اهمیت موضوعی که پیش روی داشته‌اند، هر یک به جنبه‌ای از جنبه‌‎هایش پرداخته‌اند. این موضوع در پیشگاه پیامبران نیز مطرح بوده است و آنان نیز در آن نگریسته‌اند. امیرمؤمنان علی(ع) نیز با نگاه ژرف خویش به این موضوع نگریسته و درباره‌اش سخن گفته است. از منظرهای گوناگون می‌توان به خیر و شر نگریست که هر یک از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند:

  1. پرسش از چیستی و حقیقت خیر و شر و این‎که آیا خیر و شر جزو حقایق نفسی‎‌اند یا حقایق نسبی؟ آیا اموری انفسی‌اند یا اموری عینی؟ آیا تنها اموری انسانی‎‌اند یا شامل موجودات دیگر نیز هستند؟ آیا حقیقت این دو، یک چیز است یا دو چیز و با دو سرشت گوناگون؟
  2. جست‎وجو از چگونگی پدید آمدن خیر و شر و اینکه از چه منبعی سرچشمه می‌‎گیرند و چه عواملی در پدید آمدنشان دخیل‌ند؟ آیا هر دو را سرچشمه‌ای یگانه است؟ در این صورت، چگونه ممکن است شیرینی‎‌ها و تلخی‎‌ها و دردها و لذت‌‎ها، همه از سرچشمه‌ای یگانه جریان یابند؟
  3. پرسش از چرایی پدید آمدن خیر و شر و این‎که هدف از آفرینش آن‎ها چیست و آیا در اینجا هدفی هست؟ فواید شر چیست و چرا انسان در این جهان پرمحنت و بلا گرفتار آمده است؟
  4. ارتباط خیر و شر با وجود خداوند چگونه است، و آیا خیرات عالم دلیلی بر وجود خداوندند؟ آیا شرور این جهان، دلیلی بر نفی وجود خداوند نیستند؟
  5. ارتباط این موضوع با صفات خداوند و این‎که آیا خداوند رحیم و مهربان باید همواره خیر مخلوقات خود را فراهم کند و آن‎ها را از ضرر و زیان برهاند؟ آیا وجود شرور در جهان با عدالت خداوند یا حکمت الهی سازگار است؟ آیا وجود شر نشانه ضعف و عجز پروردگار از نابود کردن آن نیست؟
  6. ارتباط این موضوع با اراده خداوند و قضای الهی و اینکه چگونه ممکن است اراده خداوند به شر تعلق گیرد؟ آیا اراده خداوند به شر امری تبعی است یا اصیل؟ آیا آن‎چه اصالتا می‌تواند متعلق اراده خداوند شود، جز خیر نیست؟
  7. ارتباط خیر و شر با افعال خداوند چیست؟ آیا جهان که کار خداوند است، می‌تواند دارای شرور باشد یا تنها باید دارای خیرات باشد؟ آن‎چه «نظام احسن عالم» می‌‎خوانند، به چه معنا است و آیا با وجود شر سازگار است؟

در این مقاله سه پرسش نخست مورد توجه قرار خواهند گرفت و ما می‌‎کوشیم به گونه‌ای مختصر از آن‎ها سخن گوییم و دیدگاه امیرمؤمنان علی(ع) را درباره آن‎ها نمودار سازیم. چهار پرسش دیگر را باید در دیگر مقاله‌های این مجموعه و دیگر منابع جست[۱].[۲].

حقیقت خیر و شر

برای شناخت حقیقت خیر و شر، نخست به پاره‌ای از مصادیق آنها نظر می‌افکنیم و علت خیر یا شر دانستن آنها را بررسی می‌کنیم تا از این رهگذر به حقیقت آنها نزدیک شویم. فیلسوفان و متألهان معمولا برای خیرها و شرها اقسامی برمی شمارند. از آنجا که مسئله شرور بیش‌تر فضای ذهنی دانشمندان را فرا گرفته است، اغلب مباحث بر مسئله شر متمرکز شده‌اند و در باب خیر کم‌تر سخن می‌رود؛ اما به دلیل تقابل این دو مفهوم، با روشن شدن حکم یکی، حکم دیگری نیز روشن می‌شود. تقسیم‌بندی‌هایی گوناگون از شرور به دست داده‌اند که در یکی، شرور به دو دسته طبیعی و اخلاقی تقسیم می‌شود. ملاک این تقسیم‌بندی، دخالت کردن یا نکردن اراده و اختیار انسان در پدید آمدن شر است. اگر اراده انسان در پدیدآمدن شر دخیل باشد -مانند انواع گناهان و مفاسد اخلاقی- آن شر را از شرور اخلاقی بر می‌شمارند و اگر مانند زلزله، سیل، طوفان، خشکسالی و آتشفشان، ارادۀ آدمی در آن دخیل نباشد، از قسم شرور طبیعی است. تقسیم‌بندی دیگری، شرور را به سه قسم طبیعی، اجتماعی و اخلاقی تقسیم می‌کند. در اینجا ملاک تقسیم‌بندی مشابه همان است که در بالا ذکر شد؛ با این تفاوت که در قسم میانی، هم عوامل انسانی دخیلند و هم عوامل طبیعی؛ مانند جنگ، بیماری و ناامنی.

برخی قسم چهارمی را نیز بر این سه قسم می‌افزایند و آن شر مابعدالطبیعی است. لایب‌نیتس، که این قسم را افزوده، این شر را ویژه موجود ممکن‌الوجود می‌داند که ملازم با نقص است. وی خود عدم کمال (= نقص) را گونه‌ای از شر می‌داند. این شر، دامن‌گیر همه موجودات عالم، جز خدای متعال می‌شود که واجب الوجود است[۳]. برخی دیگر نیز قسمی دیگر را افزوده‌اند و آن را شر عاطفی نامیده‌اند. مراد از شر عاطفی انواع درد و رنجی است که انسان در جسم و روح خود احساس می‌کند. هنگامی که سر آدمی به درد می‌افتد یا دستش می‌شکند و درد می‌گیرد یا از غم هجران یارش رنج می‌برد و یا در سوگ عزیزش رنجور می‌شود، گونه‌ای شر عاطفی رخ می‌نماید. این گونه شرور را به این دلیل شرور عاطفی نامیده‌اند که از احوال نفسانی انسانند[۴]. از مسئله‌های مهم درباره خیر و شر این است که آیا خیر و شر، از امور نفسی‌اند یا نسبی. مسئله مهم دیگر، عینی یا انفسی بودن خیر و شر است. در بخش‌های بعدی این مهم مسئله‌ها را به‌اختصار بر می‌رسیم.[۵].

نسبی بودن خیر و شر

هنگامی که می‌گوییم چیزی خیر است، مانند باران، یا می‌گوییم چیزی شر است، مانند زلزله، مقصود ما این است که باران برای لطیف ساختن هوا، بارور کردن زمین، افزودن بر منابع آب و... سودمند است، و زلزله برای ما انسان‌ها زیان‌بار است و موجب از بین رفتن جان و مال ما است. خوبی و بدی هر چیزی در نسبت با چیزی دیگر تعیین می‌شود. این چیز نیز معمولاً مستقیم یا نامستقیم، به انسان باز می‌گردد. درست است که باران برای زمین سودمند است و آن را بارور می‌کند، اما اگر باروری زمین برای انسان سودمند نباشد، خیر محسوب نمی‌شود، همچنین، درست است که زلزله موجب جابه‌جایی زمین می‌شود، اما اگر این جابه‌جایی به زیان انسان تمام نشود و جان و مال او را به خطر نیندازد، شر محسوب نمی‌شود. حتی ممکن است در پاره‌ای موارد همین زلزله خیرات بزرگی نیز در پی آورد؛ مثلا اگر بر اثر زلزله در یک منطقه غیرمسکونی، معادن عظیم و گران‌بهایی از دل زمین آشکار گردد و هیچ‌کس آسیبی نبیند، زلزله نه‌تنها شر نیست، که خیر نیز هست. بنابراین، آن‌چه خیر یا شر است، از امور نفسی نیست؛ یعنی خیر یا شر بودن همواره در نسبت با موجودی دیگر پدید می‌آید و هیچ چیز فی‌نفسه نه خیر محسوب می‌شود و نه شر. بارش باران یا جابه‌جایی طبقات زیرین یا پوسته زمین، خود به خود نه خیر است و نه شر، بلکه اگر موجب پدیدآمدن منافعی برای انسان شود خیر است و اگر زیانی به انسان برساند، شر است. حال این پرسش مطرح است که خیر و شر امور در نسبت با چه نوع موجوداتی سنجیده می‌شوند. آشکار است که خیر و شر در نسبت با موجوداتی جز موجودات ذی‌شعور معنا نمی‌یابند. جمادات به دریافت‌کننده خیرند و نه پذیرنده شر. همچنین است وضع گیاهان. اما در مورد حیوانات نمی‌توان به‌درستی و روشنی داوری کرد؛ زیرا ما از شعور حیوانات و احساساتشان اطلاع دقیقی نداریم. تمام دانستنی‌های ما از آنها متکی بر پاره‌ای حدسیات است. بنابراین، آنچه به گونه روشن می‌توان گفت، این است که خیر و شر امور در رابطه با انسان کاملاً معنا می‌یابند و در این زمینه می‌توان قاطعانه داوری کرد. وانگهی آنچه در مباحث مربوط به خیر و شر برای ما مهم است، سرنوشت انسان و خیر و شر او است. ما از آن رو که انسانیم، دغدغه به خیر رسیدن انسان و سعادت او را داریم. از دیدگاه امیرمؤمنان(ع) نیز خیر و شر در رابطه با انسان مطرح است. این حقیقت با نخستین نظر به آنچه امام درباره خیر و شر بازگفته است، روشن می‌شود[۶].[۷].

جهان‌بینی خیر و شر

چنان‌که گذشت، خیر و شر امور در نسبت با انسان و سرنوشت و سعادت و شقاوت او سنجیده می‌شود. اما باید توجه داشت که مفهوم «در نسبت با انسان» نیز دارای گونه‌ای نسبیت دیگر است. انسان‌ها به لحاظ نوع دیدگاه به جهان با یکدیگر متفاوتند و این موجب می‌شود که نگاهشان به خیر و شر امور نیز گوناگون باشد. به عنوان نمونه، کسی که دایره جهان هستی را به همین عالم طبیعت محدود می‌سازد، خیر و شر امور را تنها بر مبنای فواید و زیان‌های دایره طبیعت می‌سنجد و کسی که دایره جهان هستی را بسی گسترده‌تر از عالم خاک می‌داند و معتقد است که جهان به لحاظ زمانی بی‌پایان است و ما در پس این حیات خاکی، زندگی جاودانه‌ای خواهیم داشت، خیر و شر امور را به گونه‌ای دیگر می‌بیند. وقتی حضرت علی(ع) می‌فرماید: «وَ مَا خَيْرٌ بِخَيْرٍ بَعْدَهُ النَّارُ وَ مَا شَرٌّ بِشَرٍّ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ»[۸]، در پی تصحیح دیدگاه مخاطبان خود است که مبادا خیر و شر حقیقی را فراموش کنند. او از مخاطبان خود می‌خواهد با نگاهی ژرف به حیات انسان بنگرند و خیر و شر را در نسبت با حیات ابدی و بهشت و دوزخ در نظر گیرند و اگر چیزی در حیات موقت خاکی، خیری به همراه خود دارد، ولی سرانجام در حیات جاودانه به آتش می‌انجامد، خیر نیست، و اگر چیزی در این حیات کوتاه شر نماید، اما در حیات جاودانه بهشت را به ارمغان آورد، شر نیست. کسی که می‌داند او را برای آخرت آفریده‌اند، دیگر متاع ناچیز دنیا او را نمی‌فریبد و در نظرشن هیچ جلوه‌ای از خیر و خوشی ندارد و شر دنیا در نظرش هیچ است و بود و نبود مال برایش یکسان. حضرت امیر(ع) می‌فرماید: «أَلَا وَ مَا يَصْنَعُ بِالدُّنْيَا مَنْ خُلِقَ لِلْآخِرَةِ وَ مَا يَصْنَعُ بِالْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِيلٍ يُسْلَبُهُ وَ يَبْقَى عَلَيْهِ حِسَابُهُ وَ تَبِعَتُهُ»؛ «هان! با دنیا چه کند کسی که برای آخرتش آفریده‌اند و با مال چه کند آن‌که به‌زودی بی‌مالش کنند و وبال و حسابش بر گردنش ماند[۹].[۱۰].

موضع‌گیری عملی انسان و خیر و شر

گونه‌ای دیگر از نسبیت در موضوع خیر و شر، از چگونگی موضع‌گیری انسان در برابر اوضاع و احوال جهان ناشی می‌شود. این گونه نسبیت بسیار به گونه قبلی مانند است، با این تفاوت که در نسبیت پیشین، گونه موضع‌گیری نظری انسان موجب پدیدآمدن نسبیت می‌شود و در این نسبیت، گونه موضع‌گیری عملی او. این که با دنیا چگونه برخورد کنیم، آیا به آن اعتماد کنیم و دل ببندیم یا از آن پندگیریم و به ناپایداری‌اش بنگریم و با آن چونان خانه‌ای ابدی معامله نکنیم، آیا فریب ظاهرش را بخوریم یا به روز جدایی‌اش بیندیشیم، آیا از آن بهره‌ای کوتاه و گذرا برگیریم یا از آن زاد و توشه برچینیم و... تعیین‌کننده است در خیر یا شر بودن دنیا برای انسان. حضرت علی(ع) در این باره بسی سخن گفته است که در آینده پاره‌ای از سخنان آن حضرت را ذکر خواهیم کرد.[۱۱].

شرایط و امکانات و خیر و شر

گاه در شرایط عادی رویدادی برای کسی خیر است و در شرایط دیگر، شر است یا به عکس. این گونه نسبیت در حقیقت به اختلاف شرایط و امکانات افراد مربوط است. بسا کاری که در شرایطی ویژه خیر باشد، اما در شرایط عادی شر است؛ مثلاً خوردن گوشت حیوانات حرام گوشت - مانند گربه و سگ - در شرایط عادی شر است، ولی در شرایط ویژه و اضطراری نه تنها شر نیست، بلکه خیر است و مایه نجات از مرگ. در اندیشه امیرمؤمنان(ع) حکومت تنها در شرایط ویژه ارزشمند و محبوب است. هنگامی که ابن عباس در «ذی‌قار» به حضور امیرمؤمنان(ع) رسید و او را در حال وصله کردن نعلین خود دید، حضرت از او پرسید: «این لنگه کفش چند می‌ارزد؟» گفت: «هیچ». فرمود: «به خدا، این را از حکومت بر شما بیشتر دوست می‌دارم؛ مگر آن‌که حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم»[۱۲]. مراد امام علی(ع) این است که حکومت تنها آن‌گاه خیر است که در خدمت حق و در ستیز با باطل باشد.[۱۳].

مراتب و احوال انسان و خیر و شر

بی‌گمان، هر کس را در مراتب رشد معنوی، مرتبه‌ای ویژه است. از این رو است که گاه کاری برای کسی خیر است و برای کسی دیگر شر و اینکه می‌گویند: «‌حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ‌»؛ «خوبی نیکان، برای مقربان بد است»، ناظر به همین حقیقت است. آنچه برای مرحله‌ای از رشد انسانی خوب محسوب می‌شود، ممکن است برای مراحل بالاتر خوب نباشد، بلکه بد نیز باشد؛ همچنان‌که در مسائل اجتماعی نیز همین نسبیت برقرار است؛ مثلاً نوع لباسی که برای خردسالان مناسب و خوب است، برای بزرگسالان نامناسب و بد است. این گونه نسبیت به اختلاف مراتب رشد انسانی مربوط می‌شود. آنجا که امیرمؤمنان علی(ع) مراتب گوناگون عبادت را بر می‌شمارد، به دسته‌های گوناگون انسانی اشارت دارد و به تناسب هر دسته، نه گونه‌ای عبادت را برای آنان برمی‌شمارد و می‌فرماید: گروهی خدا را به امید بخشش می‌پرستند و این پرستش بازرگانان است، و گروهی او را از ترس عبادت می‌کنند و این عبادت بردگان است، و گروهی او را برای سپاس‌گزاری می‌پرستند و این پرستش آزادگان است[۱۴].

آشکار است که علی(ع) همه این گونه‌های عبادت را خیر می‌داند و در پی رد هیچ یک نیست؛ زیرا نسبت به هر دسته از انسان‌ها خیر گوناگون می‌شود، ولی عبادت بازرگانان در شأن آزادگان نیست و عبادت آزادگان را نمی‌توان از بازرگانان و یا بردگان انتظار داشت. آدمی در زندگی خویش بسا که احوالی گوناگون می‌یابد و هر دمی در حالی است غیر از حالی که پیش‌تر داشته است. از این رو، بسته به حالی که بر او پیش می‌آید، خیر و شرش نیز متفاوت می‌گردد؛ مثلاً گاه آدمی به حالی است که در معرض ریا و سمعه است و نمی‌تواند از آن پرهیز کند. نمازی که در این حال می‌گزارد، برای او موجب سقوط و شر است و بهتر است در آن حال نماز را نخواند، مگر آن‌که حال خویش را عوض کند. گاه دیگر نماز برای او بهترین خیر است. حتی گاه به گناهی دچار می‌شود که به ظاهر باید آن را شر به حساب آورد، ولی نسبت به حالی دیگر خیر است؛ زیرا موجب بیداری و پشیمانی می‌شود؛ چنان‌که امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: «سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ»[۱۵] «گناهی که فروتنت سازد، پیش خدا، بهتر از کار نیکی است که به خود پسندی‌ات اندازد». چنان‌که آشکار است، خیرات و شروری که برشمردیم همه نسبی‌اند؛ اما آیا خیر و شر مطلقی نیز هست؟ برای پاسخ به این پرسش باید به این نکته توجه کنیم که در موضوع خیر و شر، انسان است که مد نظر است و در این صورت باید دید خیر او در چیست و شرش به چیست. این بحث که آیا خیر و شری مطلق در جهان هست یا نه، مجالی فراخ می‌خواهد و سخن را به درازا می‌کشد، اما در اینجا به اختصار اشاره می‌کنیم که خیر مطلق، همانا خدا است و خیر انسان نیز در نسبتی است که با خدا برقرار می‌کند؛ ولی شر مطلق در جهان وجود ندارد و مصداقی برایش نمی‌توان یافت.[۱۶].

انفسی بودن خیر و شر

گذشت که خیر و شر امور، در نسبت با انسان تحقق می‌یابند. اینک این پرسش مطرح است که آیا خیر و شر، از امور «عینی»[۱۷] است یا «انفسی»[۱۸] اگر وجود چیزی، از میل‌ها و حال‌ها و عواطف و نیازهای انسان مستقل باشد، عینی است و در برابر، اگر وجودش به‌گونه‌ای با میل‌ها و حال‌ها و عواطف و نیازهای آدمی پیوند خورده باشد، انفسی است. رنگ، وزن، شکل، حجم، زمان و مکان اشیای پیرامون ما از امور عینی‌اند و بود و نبود آنها ربطی به میل و خواست ما ندارد؛ مثلاً اگر وزن میز پیش روی ما بیست کیلوگرم باشد، چه ما باشیم و چه نباشیم، این وزن برایش ثابت است و به ذوق و سلیقه و آمال و آرزوهای ما وابسته نیست. اما زیبایی میز از اموری است که به عواطف و سلیقه ما بسته است. ممکن است از دریچه نگاه کسی زیبا باشد، اما نزد کس دیگر زشت. بنابراین، زیبایی میز از امور انفسی است. اگر بر سر وزن میز میان دو نفر اختلاف درگیرد، ملاکی عینی برای داوری میان آنها و تعیین صدق و کذب ادعایشان در دست است و می‌توان با وزن کردن میز به حقیقت رسید، اما اگر بر سر زیبایی یا زشتی میز اختلاف درگیرد، هیچ ملاکی عینی در میان نیست تا بر اساس آن بتوان داوری کرد و حق را به یکی داد. چنین ادعاهایی صدق و کذب برنمی‌دارد. آن کس که میز را زیبا می‌داند، در حقیقت، میز در نظرش زیبا جلوه کرده است و آن کس که میز را زشت می‌داند، در حقیقت میز در نظرش زشت آمده است. خوشمزگی یا بدمزگی غذا نیز از این قبیل است. همچنین است خوشبویی یا بدبویی. اینک آیا خیر و شر از امور عینی‌اند یا انفسی؟ آیا می‌شود چیزی خیر یا شر باشد، ولی کسی خیر یا شر بودنش را در نیابد؟ اگر خیر و شر را از امور عینی بدانیم، پاسخ مثبت است، ولی اگر آنها را انفسی بدانیم، پاسخ منفی است.

اگر نگاهی سطحی به اطراف خود بیندازیم، می‌پنداریم خیر و شر از هر دو گونه عینی و انفسی در جهان به وفور یافت می‌شوند؛ هم خیرها و شرهایی که انفسی‌اند و هم خیرها و شرهایی که عینی‌اند. درد و رنج و غم و شادی و عشق و خشم و صدق و کذب و عدالت و ظلم و مانند آنها از گونه خیر و شر انفسی‌اند، اما باران و قحطی و بیماری و جنگ و سیل و زلزله و پرباری محصولات و وفور نعمت از گونه خیر و شر عینی. ولی هنگامی که با نگاهی ژرف به نظاره می‌نشینیم، به این نتیجه می‌رسیم که خیر و شر عینی نیز به گونه‌ای به خیر و شر انفسی بازمی‌گردند. با توجه به آنچه درباره نسبیت خیر و شر گفته شد، روشن می‌شود که خیر و شر عینی نیز کاملاً عینی نیستند و دارای جنبه‌ای انفسی‌اند که به لحاظ همین جنبه انفسی، خیر یا شر محسوب می‌گردند. اگر وجود خیرها یا شرها برای انسان نباشد، خیر بودن یا شر بودن آنها بی‌معنا می‌شود. تا انسانی نباشد که از باران بهره‌مند شود یا از سیل زیان بیند، خیر و شر پدید نمی‌آید. این بهره‌مندی و زیان نیز هر چند ممکن است در پاره‌ای موارد به ظاهر گونه‌ای بهره‌مندی یا زیان عینی باشد، سرانجام به درون انسان بازمی‌گردد و با عواطف و امیال و نیازهای او پیوند می‌خورد. فقر به ظاهر شر می‌نماید و غنا، خیر، اما پس از تحلیل درست و ژرف موضوع درمی‌یابیم که آنچه موجب می‌شود فقر را شر به شمار آورند، جنبه عینی آن نیست. فقر در جنبه عینی به معنای نداشتن است، اما همه نیک می‌دانیم که ما بسیاری چیزها را نداریم و صرف نداشتن آن چیزها شر نیست. آنچه فقر را شر و ناخوشایند می‌کند، جنبه انفسی آن است؛ نداشتنی که با آرزو و اشتیاق به داشتن همراه شود و در نتیجه احساس محرومیت به دنبال آورد. در اینجا است که احساس فقر به انسان دست می‌دهد و از آن رنجور می‌شود و آن را بد می‌یابد. اما اگر انسان چیزی را نداشته باشد و در همان حال آرزوی داشتن آن را هم نکند، هیچ احساس محرومیتی در میان نیست. در اینجا احساس فقر به انسان دست نمی‌دهد و از صرف نداشتن رنجور نمی‌گردد. بنابراین، آنچه فقر را بد و شر می‌نمایاند، احساس محرومیتی است که موجب رنج انسان می‌شود که امری انفسی است و این همان حقیقتی است که در کلام مولا علی(ع) به چشم می‌آید؛ آنجا که می‌فرماید: «شَرُّ الْفَقْرِ الْمُنَى»[۱۹]؛ «بدی فقر در آرزو است». جنبه دیگر فقر،گونه‌ای خواری و کوچکی است که برای آدمی در برابر دیگران پدید می‌آورد و این حالی نفسانی است، نه عینی. امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: «خَيْرُ الْغِنَى تَرْكُ السُّؤَالِ وَ شَرُّ الْفَقْرِ لُزُومُ الْخُضُوعِ»[۲۰]؛ «خوبی توانگری، همانا ترک خواستن از دیگران است و بدی فقر، خوار کردن آدمی در برابر دیگران است». بنابراین، احساس بی‌نیازی از دیگران، که حالی انفسی است، موجب نیکی توانگری می‌شود و احساس کوچکی و خواری در برابر دیگران، که آن نیز حالی انفسی است، موجب بدی فقر می‌گردد. اما اگر فقر از این حال عاری شود، دیگر بد نیست و اگر توانگری موجب پدید آمدن احساس بی‌نیازی از دیگران نشود و توانگر باز هم دست گدایی در پیش دیگران دراز کند، خیری در آن نیست[۲۱]. آن گاه که کسی به ما ستم می‌کند، به ظاهر گونه‌ای بدی و شر به ما می‌رساند و حق ما را پایمال می‌کند، اما خیر یا شر بودن ستم بسته به گونه موضع‌گیری ما است و حال روحی ویژه‌ای که در برابرش می‌یابیم. اگر اهل صبر و خویشتن‌داری باشیم، ستم برای ما نه تنها بد نیست که مایه رشد است؛ ولی اگر ما نیز بخواهیم با بدی پاسخ دهیم، به ستم می‌افتیم و همچون او، خویش را به گناه می‌اندازیم و به خود زیان می‌رسانیم. از این‌رو است که امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: «وَ لَا يَكْبُرَنَّ عَلَيْكَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَكَ فَإِنَّهُ إِنَّمَا يَسْعَى فِي مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِكَ»[۲۲]؛ «چون کسی به تو ستم می‌کند، بر تو گران نیاید؛ زیرا او به زیان خود و به سود توکار می‌کند». اینکه چگونه ممکن است آدمی از ستم دیگران سود برد، افزون بر جنبه انفسی یاد شده، می‌تواند به دلیل پاداشی اخروی باشد که در برابر دریافت می‌کند، اما باید توجه داشت که چنین پاداشی نیز در گرو آن حال انفسی است. اگر حال انفسی آدمی در برابر ستم، حالی شیطانی باشد و او نیز با عملی ستمگرانه به گناه در لغزد، پاداشی برنمی‌گیرد. عکس این قضیه نیز صادق است؛ چنان‌که علی(ع) می‌فرماید: «إِيَّاكَ وَ مُلَابَسَةَ الشَّرِّ فَإِنَّكَ تُنِيلُهُ نَفْسَكَ قَبْلَ عَدُوِّكَ وَ تُهْلِكُ بِهِ دِينَكَ قَبْلَ إِيصَالِهِ إِلَى غَيْرِكَ»[۲۳]؛ «از بدی بپرهیز؛ زیرا پیش از آن‌که به دشمنت بد کنی، به خود بد کرده‌ای و پیش از آن‌که بدی را به دیگری برسانی، دین خویش را تباه کرده‌ای». چون کسی می‌خواهد به دیگران آسیب رساند، بسا که در جنبه عینی موفق شود، ولی به لحاظ انفسی به خود آسیب رساند و دین و درون خود را تباه کند. روشن است که اگر شر دارای جنبه انفسی نباشد، این سخن مولا علی(ع) معنایی درست نمی‌یابد.

اهمیت فراوان جنبه انفسی خیر و شر در این روایت مولا نیز آشکار می‌شود که می‌فرماید: «‌سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ»[۲۴]؛ «گناهی که فروتنت سازد، پیش خدا، بهتر از کار نیکی است که به خود پسندی‌ات اندازد». ارزش‌گذاری اعمال نیک و بد ما باید بر مبنای میزان اثری باشد که بر درون ما می‌نهند و اینکه چه احوال و عواطفی در ما بر می‌انگیزانند و این به معنای انفسی بودن خیر و شر است. این نکته را نباید فرو نهاد که تأکید بر جنبه انفسی خیر و شر بدین معنا نیست که هیچ جنبه عینی برای آنها در میان نیست، بلکه عینیت خیر و شر نیز به معنایی که خواهد آمد، انکارناپذیر است. مراد از آنچه گذشت، اثبات اصلی بودن جنبه انفسی و تبعی بودن جنبه عینی خیر و شر است.[۲۵].

مصادیق اصلی و تبعی خیر و شر

خیر و شر اقسامی دارد که عبارتند از: طبیعی، اخلاقی، اجتماعی، ما بعد الطبیعی و عاطفی. اما به نظر می‌رسد بتوان این دسته‌بندی را به گونه‌ای به تقسیم‌بندی اصلی بازگرداند. همه این اقسام، حقیقتاً خیر یا شر نیستند. بدین‌سان، می‌توان خیر و شر را به دو دسته اصلی و تبعی تقسیم کرد. البته باید توجه داشت که در این مباحث به خیر و شر انسان می‌پردازیم و آن را موضوع تقسیم‌بندی‌های خویش می‌نهیم. آنچه حقیقتاً برای انسان خیر است، نه نعمت‌های طبیعی است و نه خوبی‌های اجتماعی و نه مانند آن. این همه، مقدمه پدید آمدن حالی خوش برای انسانند که از آن به «لذت و خوشی» یاد می‌کنیم. لذت‌های جسمانی و خوشی‌های روحانی دو بعدی‌اند که اگر برای انسان حاصل آیند، به خیر رسیده است. لذت‌ها و خوشی‌ها در کمیت و کیفیت گوناگونند و از همین رو است که میان آنها درجه‌بندی و شدت و ضعف پدید می‌آید. اما به هرسان، خیر انسان در این است که این حال‌ها در او بیشتر و پایدارتر گردند. حتی کمال انسان نیز، که جزو مهم‌ترین نامزدهای دریافت عنوان خیر است، در صورتی از این عنوان بهره‌مند می‌گردد که لذت و خوشی را برای انسان به ارمغان آورد. اگر کمالی پیدا شود که رنج ابدی به دنبال آورد، انسان آن را به خیر و صلاح خود نمی‌داند. در نقطه مقابل نیز آنچه حقیقتاً شر است، درد و رنج است. دردهای جسمانی و رنج‌های روحانی‌اند که مصادیق راستین شر را بنیان می‌نهند. هرگونه نقص و عیبی نیز در صورتی در شمار شر و بدی درمی‌آید که درد و رنج پدید آورد.

بنابراین، خیرها و شرهای راستین، در حقیقت، لذت و خوشی و درد و رنجند. دیگر چیزها، که خیر یا شرشان می‌دانیم، خیر یا شر نیستند، بلکه به تبع خیر یا شری راستین که پدید می‌آورند، به خیر یا شر متصف می‌شوند؛ پس موجبات خیر یا شر نیز به تبع خیر و شر راستین خیر یا شر خوانده می‌شوند. به عنوان مثال، دستی که بر سر کسی می‌خورد، خود به خود نه خیر است و نه شر. حال اگر این ضربت دست، نوازش‌آمیز و همراه مهر و عطوفت باشد، به گونه‌ای که موجب پدید آمدن حالی خوش شود، خیر است و اگر کین‌توزانه و از سر خشم و خشونت باشد و موجب درد یا رنج، شر به شمار می‌رود. خیر یا شر بودن خوشی یا رنج دریافت‌کننده ضربه، حقیقی است، در حالی که خیر یا شر بودن ضربه دست، مجازی است. شرور طبیعی، مانند زلزله، سیل و آتشفشان، آنگاه زیر عنوان شر درمی‌آیند که درد و رنج در پی آورند. همچنین، شرور اخلاقی بدین دلیل شرند که موجب رنج و زحمت و به سختی افتادن می‌شوند. نقل است که امیرمؤمنان علی(ع) فرموده است: «وَ الرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ النَّصَبِ وَ مَطِيَّةُ التَّعَبِ وَ الْحِرْصُ وَ الْكِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِي الذُّنُوبِ»[۲۶]؛ «دنیاپرستی کلید دشواری و مرکب رنج است، و حرص و تکبر و حسادت، عامل بی‌پروایی در گناهان است». بدین‌سان، اگر دنیاپرستی را درد و رنج و سختی و کیفری در پی نبود، نکوهش و مذمتی نیز نمی‌بود و اگر حسادت و خودبزرگ‌بینی و حرص و مانند آن، آدمی را به گناه نمی‌افکند و او را مستحق عذاب الهی نمی‌ساخت و درد و رنجی از این ناحیه بدو نمی‌رسید، یا به واسطه این امور، از خیرات و خوشی‌هایی محروم نمی‌شد، هیچ گونه بدی و ناپسندی در آنها نبود. بدی این امور به دلیل محروم کردن انسان از خوشی‌های جاودان، لذت‌های پایدار و درجات بالاتر لذت یا تولید رنج است؛ چنان‌که علی(ع) می‌فرماید: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ بَلِيَّةٍ لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً إِلَّا كَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[۲۷]؛ «و بدان که دنیا سرای آزمایش است و اهل دنیا ساعتی در آن نمی‌آسایند جز آن‌که در روز قیامت افسوس می‌خورند».

اگر دنیا بد است، به دلیل رنج و افسوسی است که در قیامت به دنبال دارد. در جای جای نهج البلاغه در وصف دنیا، به این موضوع برمی‌خوریم. در خطبه‌ای، حضرت علی(ع) به سختی و تندی مردمان را از دنیاپرستی بیم می‌دهد و آنان را از دنیا می‌ترساند؛ زیرا با شهوت‌ها و شیرینی‌ها و نعمت‌های زودگذر و متاع اندک، زیبا می‌نماید و در لباس آرزوها در می‌آید و با زینت غرور مردم را می‌فریبد و در برابر، زیان‌های بی‌پایان و فنا و نیستی و تباهی و اشک و آه ابدی و حسرت جان‌سوز و ناراحتی‌های سخت به ارمغان می‌آورد[۲۸]. بدی دنیا به دلیل پیامدهای سخت فریفته شدن به آن است وگرنه در آن نیز خیر هست. در همان خطبه می‌فرماید: «لَا خَيْرَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْ أَزْوَادِهَا إِلَّا التَّقْوَى»[۲۹]؛ «در زاد و توشه آن خیری جز پرهیزگاری نیست». بدین‌سان، دنیا به خودی خود نه خیر است نه شر، بلکه خیر و شرش بسته به آن است که چگونه از آن بهره بریم و چسان بدان دل بندیم. امیرمؤمنان(ع) در روایتی خطاب به کسی که دنیا را نکوهش می‌کند، در حالی که فریفته آن است، بر این حقیقت پای می‌فشارد و تذکر می‌دهد که دنیا می‌تواند برای کسی بد باشد و برای دیگری خوب: دنیا همانا خانه راستی است برای کسی که راست‌گویش شمارد و خانه تندرستی است برای کسی که از عهده فهمش به در آید و خانه بی‌نیازی است برای کسی که از آن توشه اندوزد و خانه پند است برای کسی که از آن پند آموزد و سجده‌گاه دوستان خدا است و نمازگاه فرشتگان الهی و جایگاه فرود وحی خدا و تجارتخانه اولیایش. رحمت خدا را در آن به دست می‌آورند و بهشت را از آن سود می‌برند. چه کسی دنیا را نکوهد، در حالی که خود بانگ برداشته است که جداشدنی است و فریاد برآورده است که نماندنی است[۳۰].

همچنین درباره خنثا بودن دنیا و این که به‌راستی او فریبکار نیست، بلکه ما فریب خورده‌ایم، می‌فرماید: سخن به راست بگویم، دنیا تو را نفریفته، که تو خود فریفته دنیایی و بدان پرداخته. آنچه را مایه عبرت است، برایت آشکار کرده و میان تو و دیگری فرقی نگذاشته. او با دردها که به جسم تو می‌گمارد و با کاهشی که در توانایی‌ات پدید می‌آرد، راستگوتر از آن است که با تو دروغ گوید و وفادارتر از آن‌که با تو راه خیانت پوید، و بسا نصیحت‌گویی از سوی دنیا که وی را متهم کرده‌ای و راستگویی که گفتارش را دروغ پنداشته‌ای. اگر در پی شناخت دنیا باشی، درخانه‌های ویران و سرزمین‌های خالی از مردمان، اندرزهایی چنان نیکو فرایاد توآورد و نمونه‌هایی برای گرفتن پند پیش چشمت گذارد که او را همانند دوستی یابی مهربان و از بدبختی و تباهی‌ات نگران، و دنیا خانه‌ای است خوب برای کسی که آن را چون خانه نپذیرد و محلی است نیکو برای آن‌که آن را وطن خویش نگیرد و همانا فردا خوشبختان دنیا آنانند که امروز از آن گریزانند[۳۱].

اینک به گونه گذرا پاره‌ای از مصداق‌های خیر و شر را در کلام امیرمؤمنان علی(ع) برمی‌شماریم. پیش از این به خیر و شر دنیا پرداختیم. خیر و شر دنیا در روایات امیرمؤمنان(ع) با نگاه به آخرت و سرنوشت ابدی انسان مذکور آمده است. برای نمونه در جایی از حضرت درباره خیر می‌پرسند و او می‌فرماید: خیر آن نیست که مال و فرزندت بسیار شود، بلکه آن است که دانشت فراوان گردد و بردباری‌ات بسیار شود و بر مردمان سرافرازی کنی به پرستش پروردگار. اگر کاری نیک کردی، خدا را سپاس گویی و اگر به گناه افتادی، از او آمرزش جویی و در دنیا خیری نیست جز دو کس را: یکی آن‌که گناهانی کند و به توبه در آید و دیگری آن‌که در کارهای نیکو بشتابد[۳۲].

خوبی هر چیز با معیار بندگی خدا سنجیده می‌شود و در دنیا بودن دو نیکی دارد: یکی برای بدکاران که از بدی روی گردانند و گذشته خویش را جبران کنند و دیگری برای نیکان که بر خیرات خویش بیفزایند؛ وگرنه خیری که به دنبالش آتش باشد، خیر نیست: خیری که دوزخ در پی آن بود، خیر نتوان شمرد و شری را که پس آن بهشت بود، شر نتوان پنداشت. هر نعمتی جز بهشت خوار است و هر بلایی جز دوزخ، عافیت به شمار است[۳۳]. رنج دنیا، اگر در پی‌اش بهشت باشد، شر نیست و در برابر آتش هیچ بلایی را شر نتوان شمرد و در کنار بهشت، هیچ نعمتی، نعمت نیست. چه بسا نعمتی که آدمی از آن درست بهره نبرد و گرفتار توهم شود و به بیراهه افتد: بساکسی که با نعمتی که بدو دهند، به دام افتد و با پرده‌ای که بر گناهش پوشند، فریب خورد و با سخن نیک که درباره‌اش گویند، آزموده شود، و خدا هیچ کس را به چیزی نیازماید همچون مهلتی که بدو عطا فرماید[۳۴].

نعمت‌ها را نباید همواره خیر دانست؛ زیرا خود به خود نه خیرند و نه شر. خیر و شر نعمت‌ها بسته به این است که چه اثری بر ما نهند؛ اگر مفتون و مغرور شویم، همان نعمت‌ها وسیله بلایند: «كَمْ مِنْ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ بِالْبَلَاءِ»[۳۵]. و اگر حق نعمت را بازشناسیم و سپاس خدای به جای آوریم و اهل طاعت حق گردیم، نعمت‌ها خیرند؛ زیرا می‌توانند در طاعت رب العالمین یاورمان گردند. از آن سو نیز آنچه شر می‌پنداریم، اگر وسیله کسب خیر شود و راهی برای گریز از شر اعظم (آتش دوزخ) گردد، دیگر شر نیست؛ چنان‌که امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: «لَا تَعُدَّنَ شَرّاً مَا أَدْرَكْتَ بِهِ خَيْراً»[۳۶]؛ «آنچه به خیرت می‌رساند، شر مپندار». به خیر و شر نباید تنها با نگاه تنگ دنیابین نگریست؛ خیر و شر امور را باید با ثواب و عقاب آخرت سنجید. آنگاه آشکار می‌شود که چه بسیار نقصان‌های دنیا که خیر بوده است و چه بسیار زیادتی که مایه شر گشته است: همانا هیچ چیز از گناه، بدتر نیست جز کیفرش و هیچ چیز از نیکی، خوب‌تر نیست جز پاداشش و هر چیز از دنیا، شنیدنش بزرگتر از دیدن است و هر چیز از آخرت، دیدنش بزرگتر از شنیدن است. پس بسنده باشد شما را شنیدن، از آنچه عیان است و خبر یافتن از آنچه در غیب نهان است و بدانید آنچه از دنیا بکاهد و بر آخرت بیفزاید، بهتر است از آنچه از آخرت بکاهد و در دنیا زیادت آید. چه بسیار نقصان‌یافته‌ای که سود برده است و زیادت‌برده‌ای که زیان کرده است[۳۷].

باید دانست که خیر و شر امور بر مبنای خوشایندها و ناخوشایندهای ما تعیین نمی‌شوند. درست است که خیر راستین، لذت و خوشی است و شر راستین، درد و رنج است و درست است که لذت و خوشی، خوشایند و درد و رنج ناخوشایند است، اما باید دانست که خوشایندها و ناخوشایندها بر دو دسته‌اند: دسته‌ای زودگذر و آنی و فانی‌اند و دسته‌ای دیگر مانا و پایدار و جاودان. بنابراین، میزان خیر و شر را نباید خوشایندها و ناخوشایندهای زودگذر گرفت؛ زیرا: ﴿عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۳۸]. در اندیشه امیرمؤمنان(ع) رنجیدن از تلخی نصیحت ناصحان و مغرور شدن به شیرینی مدح چاپلوسان، از بدترین حال‌ها است: بزرگترین بدی، ناچیز انگاشتن پند دردآور دوستان خیر خواه و مغرور شدن به شیرینی چاپلوسی دشمنان ظاهر فریب ثناگو است[۳۹]. با این همه، باید دانست که شر از درون ما برمی‌خیزد؛ چه آنجا که می‌گویند دنیا شر است و مقصود، امری درونی است: «شَرُّ الْفِتَنِ مَحَبَّةُ الدُّنْيَا»[۴۰]؛ «بدترین فتنه‌ها دنیادوستی است»، و چه آنجا که مستقیم به خود نفس اشاره می‌کنند: «فَقْرُ النَّفْسِ شَرُّ الْفَقْرِ»[۴۱]؛ «تنگ دستی نفس بدترین فقر است»؛ و «شَرُّ الْأُمُورِ الرِّضَا عَنِ النَّفْسِ»[۴۲]؛ «بدترین چیز، خوشنودی از خویش است»؛ و «بِئْسَ الِاخْتِيَارُ الرِّضَا بِالنَّقْصِ‌»[۴۳]؛ «تن در دادن به نقص، بد انتخابی است».

روایاتی دیگر نیز به چشم می‌آیند که مستقیم یا نامستقیم به صفات انسان و درونش می‌پردازند؛ مانند آنجا که می‌فرماید: «الْغَضَبُ شَرٌّ إِنْ أَطَعْتَهُ دَمَرَ»[۴۴]؛ «خشم شر است، چون پیروی‌اش کنی هلاک می‌شوی»؛ و «شَرُّ الْأُمُورِ السَّخَطُ لِلْقَضَاءِ»[۴۵]؛ «بدترین چیز ناخشنودی از قضای الهی است». حتی آنجا که به خوبی و بدی علم اشاره می‌شود، خوبی و بدی از خود انسان سرچشمه یافته است: «شَرُّ الْعِلْمِ عِلْمٌ لَا يُعْمَلُ بِهِ‌»[۴۶]؛ «بدترین علم، آن است که بدان عمل نکنند»؛ و «خَيْرُ الْعِلْمِ مَا أَصْلَحْتَ بِهِ رَشَادَكَ وَ شَرُّهُ مَا أَفْسَدْتَ بِهِ مَعَادَكَ»[۴۷]؛ «بهترین علم آن است که تو را به رشد و صلاح بازآورد و بدترین علم آن است که زندگی اخروی‌ات را ویران کند». بدین‌سان، آنچه تعیین‌کننده خیر و شر علم است، خود انسان و چگونگی زندگی و میزان بهره‌برداری‌اش از علم است. البته باید توجه داشت که میزان تأثیرگذاری اسباب بر خیر و شر، متفاوت است. از این‌رو، در مقایسه میان اسباب، یکی بر دیگری ترجیح داده می‌شود.[۴۸].

منابع

پانویس

  1. رجوع کنید به مقالات «قضا و قدر»، «عدل الهی و جبر و اختیار»، «هدایت و ضلالت»، «سعادت و شقاوت»، در همین مجموعه؛ مطهری، عدل الهی؛ خواجه‎نصیرالدین طوسی و ابن‎سینا، شرح‎ الاشارات، ج۳، ص۳۳۳ و ۳۱۹؛ ملاصدرا، الاسفار الاربعه، ج۷، ص۱۱۸ - ۵۵؛ طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ذیل آیه ۸۳ سوره اسراء؛ میرداماد، القبسات، ص۴۴۳ - ۴۲۸؛ مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۲، درس ۷۰؛ شیخ اشراق، حکمة الاشراق، ترجمه سید جعفر سجادی، ص۳۷۷؛ پلانتینجا، فلسفه دین: خدا، اختیار و شر، ص۱۲۳ - ۳۵ و ۲۳۰ - ۱۹۳؛، مکی، جی. ال. «شر و قدرت مطلق»، ترجمه محمدرضا صالح نژاد، کیان، ش۳؛ صادقی،«رو در رو با جی.ال.مکی در مسئله شر و قدرت مطلق»، کیان، ش۱۷؛ آدامز، «آیا خدا باید بهترین را بیافریند»، ترجمه رضا برنجکار، کیهان اندیشه، ش۶۲؛ پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه نراقی و سلطانی؛ هیک، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکی،۱۳۰ - ۹۵؛ عابدی شاهرودی «سلسله مقالاتی پیرامون مسئله شر» کیهان اندیشه، ش۴۷-۵۲.
  2. صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۴۳.
  3. See Leibniz، Theodicy.
  4. ر.ک: ملکیان، مصطفی، جزوه کلام جدید: شرور.
  5. صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۴۵.
  6. خیر و شر در کلام علی(ع) در رابطه با انسان و سرنوشت او مطرح شده است؛ آنجا که خیر و شر را به بهشت و دوزخ مرتبط کرده، می‌گوید: الجنه خیر مآل والنار شر مقیل. (آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۴۲، ح۱۷۶۵) همچنین در نهج البلاغه، حکمت ۳۸۷ و خطبه ۱۱۴ و نامه ۲۷ یا آنجا که در مذمت دنیا و دوستی آن و شر بودن آن سخن می‌گوید: شر الفتن محبه الدنیا. (غرر الحکم، ج۴، ص۱۷۷، ح۵۷۴۷) یا آنجا که از خودپسندی به عنوان بدترین امور یاد می‌کند: شر الامور الرضا عن النفس. (غرر الحکم، ج۴، ص۱۷۳، ح۵۷۲۳) و موارد بی‌شمار دیگر که در آنها به مسائل انسانی اشاره می‌شود؛ مانند علم و جهل، مال و دارایی، آمال و آرزو، سؤال و خضوع، شک و پنهان‌کاری.
  7. صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۴۶.
  8. خیری که در پی آن آتش باشد، خیر نیست و شری که در پی آن بهشت است، شر نیست. (نهج‌البلاغه، حکمت ۳۸۷)
  9. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۷.
  10. صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۴۷.
  11. صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۴۸.
  12. نهج البلاغه، خطبه ۳۳.
  13. صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۴۹.
  14. نهج البلاغه، حکمت ۲۳۷.
  15. نهج البلاغه، حکمت ۴۶.
  16. صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۴۹.
  17. Objective.
  18. Subjective.
  19. غرر الحکم، ج۴، ص۱۷۲، ح۵۷۲۰. اگر کلمه شر در این حدیث را افعل تفضیل بگیریم، معنا چنین می‌شود: «بدترین فقر آرزو است». در این صورت نیز جنبه انفسی، به عنوان بدترین چیز معرفی شده است، که هر چند نافی جنبه عینی شر بودن فقر نیست، بر تقدم و اهمیت جنبه انفسی تأکید دارد.
  20. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۷۷، ص۴۲۳.
  21. البته ممکن است از جهات انفسی دیگری در غنا خیری یافت شود، یا در فقر شری ظاهر گردد؛ اما اگر آن جنبه‌های دیگر وجود نداشته باشد، خود فقر و غنا از جهات عینی‌شان نه خیرند و نه شر.
  22. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  23. غررالحکم، ج۲، ص۳۰۹، ح۲۷۱۳.
  24. نهج البلاغه، حکمت ۴۶.
  25. صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۵۱.
  26. نهج البلاغه، حکمت ۳۷۱.
  27. نهج البلاغه، نامه ۵۹.
  28. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۱.
  29. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۱.
  30. نهج البلاغه، حکمت ۱۳۱.
  31. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۳.
  32. نهج البلاغه، حکمت ۹۴.
  33. نهج البلاغه، حکمت ۳۸۷.
  34. نهج البلاغه، حکمت ۱۱۶.
  35. ر.ک: غررالحکم، ج۴، ص۵۵۲، ح۶۹۵۲.
  36. غررالحکم، ج۶، ص۲۶۶، ج۱۰۱۸۵.
  37. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۴.
  38. «بسا چیزی را ناپسند می‌دارید و همان برای شما بهتر است و بسا چیزی را دوست می‌دارید و همان برایتان بدتر است و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۲۱۶.
  39. غرر الحکم، ج۲، ص۴۵۲، ح۳۲۶۳.
  40. غرر الحکم، ج۴، ص۱۷۷، ح۵۷۴۷.
  41. غرر الحکم، ص۴۱۵، ح۶۵۴۷.
  42. غرر الحکم، ص۱۷۳، ح۵۷۲۳.
  43. غرر الحکم، ج۳، ص۲۵۰، ح۴۳۸۶.
  44. غرر الحکم، ج۱، ص۳۲۰، ح۱۲۲۰.
  45. غرر الحکم، ج۴، ص۱۷۷، ح۵۷۴۶.
  46. غرر الحکم، ج۴، ص۱۷۰، ح۵۷۰۷.
  47. غرر الحکم، ج۳، ص۴۳۴، ح۵۰۲۳.
  48. صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۵۴.