غیبت در جامعهشناسی اسلامی
مقدمه
غیبت در جایی است که ما از عیوب واقعی دیگران اطلاع یافته و سپس به افشای آن، که به طور طبیعی نگرانی و احیاناً رسوایی آنها را موجب میشود، اقدام کنیم و اسرار آنها را برای دیگران برملا سازیم. علامه طباطبایی در تفسیر آیه ۱۲ سوره حجرات مینویسد: شارع اسلام به این جهت از غیبت نهی فرموده که غیبت اجزای مجتمع بشری را یکی پس از دیگری فاسد میسازد و از صلاحیت داشتن آن آثار صالحی که از هر کسی توقعش میرود ساقط میکند. آن آثار صالح عبارت است از اینکه هر فرد از افراد جامعه با فرد دیگر بیامیزد و در کمال اطمینان خاطر و سلامتی از هر خطری با او یکی شود، ترسی از ناحیه او به دل راه ندهد، او را انسانی عادل و درست بداند، و در نتیجه با او مأنوس شود، نه اینکه از دیدن او بیزار باشد و او را فردی پلید بشمارد. اگر بر اثر غیبت و بدگویی از او بدش بیاید و او را مردی معیوب بپندارد و به همین مقدار با او قطع رابطه کند، این قطع رابطه هرچند اندک باشد، وقتی در بین همه افراد جامعه در نظر بگیریم، آن وقت میفهمیم چه خسارت بزرگی به ما وارد آمده است؛ پس در حقیقت، عمل غیبت و این بلای جامعهسوز به منزله خورهای است که در بدن شخص راه یابد و اعضای او را یکی پس از دیگری بخورد، تا جایی که به کلی رشته حیاتش را قطع سازد. وقتی افراد جامعه با هم انس نگیرند، از یکدیگر ایمن نباشند و به یکدیگر اعتماد نکنند، آن وقت است که دواء که همان تشکیل جامعه از روز نخست بود به صورت دردی بیدوا در میآید[۱].[۲]
آیات قرآنی مرتبط
- نهی اکید مؤمنان از غیبت یکدیگر: وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ[۳].[۴]
منابع
پانویس
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۴۸۵-۴۸۶؛ برای آگاهی بیشتر از این رذیله اخلاقی و آثار و عوارض اجتماعی و مسوغات صور مجاز آن، ر. ک: محسن فیض کاشانی، المهجة البیضاء، ج۵، ص۲۵۰-۲۷۴؛ سیدروح الله خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۹۹-۳۹۸؛ ناصر مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلا و دانشمندان، اخلاق در قرآن، ج۳، ص۹۷-۱۳۳.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۲۸۷.
- ↑ «و از یکدیگر غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست میدارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند میدارید» سوره حجرات، آیه ۱۲.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۲۸۷.