قانون‌گرایی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

واژه قانون، عربی شده کلمه "کانون" است. این کلمه در اصل، سریانی یا یونانی است و پس از انتقال به لغت عرب، در معنای اندازه مقیاس اشیاء[۱] و همچنین به معنای طریقه روش، آداب، شریعت و.. به کار رفته است[۲].

در اصطلاح، این واژه به معنای حکمی اجباری است که دستگاه حکومت مقتدر مملکتی صادر می‌کند؛ حکمی که طبق طبیعت عالم و تمدن و طبیعت انسان باشد و بدون استثنا خواسته همه افراد مردم آن مملکت را تأمین کند و اهداف مستبدانه اشخاص در آن دخالتی نداشته باشد[۳].

رعایت قانون و اجرای آن در هر حکومت و جامعه‌ای لازم و مایه بقای آن است و قانون، مانند خون در عروق جامعه انسانی است. بنابراین، می‌توان با صراحت گفت که اگر قانون وجود نداشت، اجتماعی هم نبود و پیشرفتی هم حاصل نمی‌شد. حکومت اسلامی، همان حکومت قانون اسلام است و حاکمیت از آن خدا و فرمان خداست و در این حکومت، قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامی حکومت دارد و همه افراد باید تابع قانون باشند؛ همان قانونی که خدای تبارک و تعالی نازل فرموده است. حکومت اسلامی، قانون گرا و قانون‌محور است و پیامبر (ص)، اولین مجری این حکومت بود و مسئولیت سنگین آن را بر دوش کشید. آن حضرت، خود، بسیار به اجرای قانون در جامعه پایبند و حکومت وی حکومتی قانون‌مدار بود. طبق این اصل، همه باید بر محور قانون متحد شوند و بر مبنای آن عمل کنند؛ زیرا نظم، انسجام و هماهنگی در جامعه با قبول قانون و عمل به آن پدید می‌آید و اگر پاسداران قانون، خود، قانون‌شکنی کنند، این رویه همگانی خواهد شد[۴].

پیامبر (ص) و اجرای قانون‌

رسول خدا (ص) اطاعت از قانون الهی را در جامعه اسلامی واجب و لازم می‌دانست و آنها را که از قانون اسلامی سوء استفاده می‌کردند، به شدت کیفر می‌داد. اگر کسی به حریم قانون تجاوز می‌کرد، پیامبر اسلام (ص) هیچ گاه گذشت نمی‌کرد و در اجرای آن و مجازات متخلف در هر شرایطی، مسامحه روا نمی‌داشت[۵]؛ زیرا قانون حافظ کیان جامعه است و نباید آن را بازیچه دست هوسرانان قرار داد و جامعه را فدای فرد کرد. از نمونه‌های بارز این موارد، صلابت پیامبر اسلام (ص) در اجرای حد فاطمه مخزومی بود. فاطمه مخزومی، زن مشهوری بود که پس از اثبات دزدی او نزد پیامبر (ص)، بنا شد حکم دادگاه درباره‌اش اجرا شود. اما گروهی شفاعت کردند تا قانون اجرا نشود و سرانجام، اسامة بن زید را برای شفاعت نزد رسول اکرم (ص) فرستادند؛ ولی پیامبر (ص) وساطت او را نپذیرفت و ناراحت شد و فرمود: "امت‌های پیش از شما به این سبب هلاک شدند که حدود را درباره فرودستان جاری می‌کردند و بزرگان را رها می‌ساختند. سوگند به آنکه جانم به دست اوست! اگر فاطمه چنین کرده بود، دست او را می‌بریدم". آن گاه دست آن زن را قطع کرد[۶].

از نمونه‌های بسیار بارز قانون‌گرایی پیامبر (ص) سندی است که حضرت هنگام ورود به مدینه و تشکیل دولت تنظیم کرد. در آغاز این سند آمده است: "به نام خداوند بخشنده مهربان؛ این نوشته دستوری است از محمد (ص)، پیامبر خدا، در میان مؤمنان و مسلمانان از طایفه قریش و اهالی یثرب(مدینه) و نیز در میان کسانی که از ایشان پیروی کنند و به آنها بپیوندند و با آنان جهاد کنند، نافذ و جاری خواهد بود"[۷]. با نگارش این قانون، تکلیف مردم مشخص شد و پیامبر (ص) با نوشتن این عهدنامه میان مهاجر و انصار، یهودیان را در دین و دارایی خویش آزاد گذاشت و شرایطی را برای آنها مقرر کرد مانند اینکه هر گروه از یهودیان، مسئول حفظ و حراست بخش خود خواهند بود و خون‌بهای خود را با رعایت حس نیکوکاری و عدالت و نیز فدیه اسیران خود را بر اساس اصول نیکوکاری و عدالت همه با یکدیگر خواهند پرداخت[۸].

پیامبر (ص) در این سند، عالی‌ترین جهات قوای جزایی، حقوقی و اجرایی را برای خودشان تأمین فرمودند که در این قدرت هیچ گونه خودکامگی نقش نداشت. ایشان عناصر اخلاقی را در سیاست دخالت داد؛ زیرا خدا را منشأ قدرت خود و خود را پیامبر و نماینده او معرفی فرمودند. آن حضرت، خود نیز مانند همه افراد، به مقررات پایبند بودند؛ در نتیجه، سایر مأموران و طبعاً به طور کلی، مردم مراقب اعمال خود بودند تا از قانون مردم تخلف نکنند. این سند، ۴۷ بند و در مجموع دو قسمت داشت: در قسمت اول، در ۲۳ جمله به قوانین مربوط به مهاجران مکه و مدینه و در سایر جمله‌ها به حقوق و تعهدات قبایل یهود مدینه پرداخته شده است. در هر دو قسمت، یک جمله بارها بیان شده است و آن اینکه در آخرین مرحله، قضاوت نهایی با خداوند و شخص پیامبر (ص) خواهد بود. در این سند، همه آن‌چه که ممکن بود در جامعه کوچک مدینه مشکل‌ساز شود، آورده شده بود و با راهکارهایی که پیامبر مطرح کرده و قوانینی که برای هر قسمت در نظر گرفته بود، با وجود دشمنان فراوان و مشکلات متعدد پیامبر اسلام (ص) توانست این واحد سیاسی را در آن شرایط حساس به خوبی اداره کند[۹].

قانون‌های حاکم بر دولت نبوی (ص)

یکی از این قانون‌ها قانون صلح بود؛ یعنی اگر در راه خدا جنگی پیش آمد، هیچ مؤمنی حق ندارد بدون موافقت مؤمنان با دشمن، صلح کند؛ مگر اینکه همه مؤمنان با این صلح، موافق باشند که در آن صورت، همه باید به چنین صلحی پایبند باشند[۱۰].

قانون دیگر، لزوم شرکت در جنگ‌ها بود؛ یعنی وقتی جنگ روی می‌داد، گروه‌های مختلف باید به نوبت جنگیده و به نوبت استراحت کنند. در این باره در این سند چنین آمده بود: هر چند صلح و جنگ دو مسئله اصلی است؛ ولی حق پناه دادن، مانند سابق حق هر فرد کوچک و بزرگ بود و وعده حمایتی که پایین‌ترین افراد می‌داد، در نظر همه افراد امت، محترم و الزام‌آور بود. ‌ همچنین در آن آمده بود: هر طایفه‌ای که همراه ما بجنگد، دسته‌های آن طایفه باید به نوبت همراه ما بجنگد؛ و چون مؤمنان همه در حکم یک هیئت‌اند، در خون‌بهایی که از آنها در راه خدا ریخته می‌شود، اولیای یکدیگر‌اند و قصاص بر عهده همه است[۱۱].

از موارد دیگر که پیامبر (ص) در این سند از آن به صورت قانون یاد کرده است، حکم پناهندگی است. پیامبر (ص) مقرر داشتند، پناهنده هر کس مانند خود اوست و هیچ کس نباید به پناهنده‌اش زیانی برساند و یا نسبت به او جرمی انجام دهد و هرگاه بین کسانی که تابع این دستورند، کشتار روی دهد یا مشاجره‌ای در گیرد که بیم فساد در آن باشد، مرجع رسیدگی، خدا و محمد (ص) خواهند بود[۱۲]. از مزایای این قانون نقش مثبت و مؤثر اصول برادری و برابری و آزادی عمل در این دولت بود. ‌ از موارد بسیار مهم این سند، قانون مربوط به اداره امور دادگستری و قضایی بود؛ چون پیامبر، آخرین مرجع قضایی شناخته شده بود. همچنین درباره جرایم مانند خون‌بها و... قانونی که از پیش وجود داشت، تأیید شد؛ به گونه‌ای که پیامبر (ص) در این باره مقرر داشت که قصاص نباید از بین برود و خون کسی نباید هدر شود و هر کس خون کسی را بریزد، زحمت آن دامنگیر خود و خانواده‌اش خواهد شد و خدا به بهترین وجهی به این مطلب توجه دارد.

همچنین، اگر کسی عمداً مؤمنی را بکشد و این مسئله ثابت شود، او باید به قصاص آن قتل کشته شود؛ مگر اینکه بازماندگان مقتول راضی شوند و همه مؤمنان باید آن فرد را مجازات کنند و هیچ نوع عمل و دیگری برای مؤمنان روا نیست[۱۳]. ‌ دیگر اینکه، هیچ کس اجازه نخواهد داشت در مطالبی که اداره دادگستری آنها را تأیید کرده باشد، از کسی طرفداری یا به خویشاوندانش بر خلاف حق توجه کند و یا حتی به فرزندانش آسان گرفته، او را از چنگال قانون نجات دهد و هر کسی این قانون را نقض کند باید به حسابش رسیدگی شود.

در حکومت نبوی (ص) حکم ممنوعیت شدید برای هر نوع دخالت در جلوگیری از اجرای قانون و عدالت صادر شده[۱۴] و در یکی از بندهای مربوط چنین آمده بود: برای هیچ مؤمنی که به این سند معتقد است و به خدا و روز قیامت عقیده دارد، جایز نیست که به جنایتکار کمک کند یا او را پناه دهد و هر کس که جنایتکار را یاری کند یا به او پناه دهد، هرآینه، لعنت خدا و خشم خدا در روز قیامت علیه او خواهد بود و هیچ نوع مخارج یا غرامتی از وی پذیرفته نخواهد شد[۱۵].[۱۶]

جلوگیری از سوء استفاده اطرافیان‌

اصل جلوگیری از نفوذ اطرافیان و سوء استفاده نکردن آنها در همه حکومت‌ها که عدالت را لازمه بقای حکومت و کرامت انسان‌ها احترام می‌دانستند، بسیار اهمیت دارد. این موضوع به صورت یک اصل در اسلام و به ویژه در سیره نبوی (ص) جایگاه ویژه‌ای دارد؛ به گونه‌ای که رسول خدا (ص) در اولین سال‌های رسالتش، این مسئله را یاد آور شده، اقوام و نزدیکان خود را از طمع‌ورزی به این خویشاوندی بازداشتند. در این باره در خبری از ورام بن ابی فراس چنین آمده است: وقتی آیه شریفه: أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۱۷] نازل شد، پیامبر (ص) یک یک ایشان را صدا زد و به آنها فرمود: "ای فاطمه (س) دختر محمد (ص)! ای صفیه دختر عبد المطّلب عمه رسول خدا (ص)! شما دو تن نیز برای خود عمل کنید؛ زیرا من نمی‌توانم شما را از هیچ وظیفه‌ای که در برابر خدا دارید، بی‌نیاز کنم. پس هر کس با این امور آشنا باشد، می‌فهمد که چیزی جز تقوا سودی به حالش ندارد"[۱۸]. رسول اکرم (ص) در دوران رسالت خویش کاملاً این مسئله را در سیره مدیریتی خود رعایت می‌کرد.

از امام رضا (ع) روایت شده است که وقتی آیه زکات نازل شد[۱۹]، از آنجا که یکی از مصارف زکات برای کسانی است که در جمع‌آوری آن کمک کرده‌اند، عده‌ای از بنی‌هاشم نزد پیامبر آمدند و از آن حضرت خواستند که به سبب خویشاوندی جمع‌آوری زکات را به آنان واگذار کند و در نتیجه، سهمی از زکات به آنان داده شود. اما رسول خدا (ص) به آنان فرمود: "صدقه و زکات بر من و بنی‌هاشم حرام است". سپس به آنان فرمود: "آیا گمان می‌کنید من دیگران را بر شما ترجیح می‌دهم؟"[۲۰]؛ یعنی این گونه نیست؛ بلکه من خیرخواه شما هستم و صلاح شما را می‌خواهم.

در خبر دیگری آمده است که حضرت رسول (ص) فرمود: "من کسی را بر شما ترجیح نمی‌دهم، پس به آن‌چه خداوند و رسولش برای شما بدان رضایت دارند، راضی باشید". آنها نیز اظهار رضایت کردند و رفتند[۲۱].

پیامبر اکرم (ص) تأکید داشت که خویشاوندانش دریابند، آن حضرت خیرخواه ایشان است و اینکه به آنان اجازه نمی‌دهد به دلیل خویشاوندی و نزدیکی به آن حضرت دارای امکانات ویژه باشند. همچنین ایشان تأکید داشت که آنها دریابند، هر کس در گرو عمل خویش است و کسی به سبب خویشاوندی با آن حضرت و بدون عمل صالح رستگار نخواهد شد.

در حدیثی از امام باقر (ع) نقل شده است، وقتی مکه به دست رسول خدا (ص) فتح شد، حضرت (ص) بر کوه صفا ایستاد و فرمود: "ای فرزندان هاشم! ای فرزندان عبدالمطلب! همانا من فرستاده خدا به سوی شما و خیرخواه شما هستم؛ من در گرو عمل خود هستم و هر یک از شما در گرو عمل خود است. نگویید که محمد از ماست و هر جایی که او داخل شد، ما داخل می‌شویم (و چون او به بهشت رفت ما هم به سبب خویشاوندی او به بهشت خواهیم رفت) نه، به خدا سوگند! دوستان و پیروان من از شما و غیر شما جز تقواپیشگان نیستند. آگاه باشید که من در روز قیامت، شما را نمی‌شناسم و چنان نباشد که به قیامت در آیید، در حالی که دنیا را بر پشت خود بار کرده باشید و مردمان بیایند، در حالی که آخرت را با خود آورده باشند. آگاه باشید که به راستی، رفع عذر خویش را میان خود و شما و میان خود و خدای عزوجل درباره شما انجام دادم"[۲۲].

در روایتی دیگر آمده است؛ رسول خدا (ص) خطاب به قریش - که خود را از همه برتر می‌دانستند و منزلت‌های بی‌اساس، مغرورشان ساخته بود. فرمود: "ای گروه قریش! روز قیامت، مردم را با کردارشان می‌آورند و شما دنیا را در حالی که بر گردن‌هایتان بار ‌کرده‌اید، همراه خود می‌آورید و یا محمد (ص)! یا محمد (ص)! می‌گویید [و استغاثه می‌کنید] و من می‌گویم: در این چنین حالت، از شما رو گردانم". ‌ و فرمود که اگر آنان به دنیا دل ببندند، نسب قریش، سودی به حالشان ندارد[۲۳].

به علت قانون‌گرایی شدید پیامبر (ص) در آن شرایط حساس و خطرناک، جامعه مدینه به بهترین صورت اداره شد و دعوت پیامبر (ص) هر روز بیشتر گسترش یافت و ایشان توانست با مدیریت مطلوب، قانون‌های اسلامی را در سراسر شبه جزیره عربستان و حتی خارج از آن اجرائی سازد و این مسئله، نتیجه تدبیر و مدیریت قوی ایشان بود[۲۴].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

  1. «جایگاه قانون و قانون‌گرایی در قرآن»، اندیشه حوزه، ج ۱۴، ص ۲۵۴.
  2. علی اکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج ۳۵، ص ۱۲۱.
  3. علی اکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج ۳۵، ص ۱۲۱.
  4. قدمی، مریم سادات و مصطفایی، مهدی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۴۶-۵۴۷.
  5. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۳۷۳؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۲۱ و البخاری، صحیح، ج ۸، ص ۳۳.
  6. صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۰ - ۱۵۱؛ الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۵۲؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۵، ص ۱۱۴ و اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۵ - ۲۳۶؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۴۴۲ و محدث نوری، المستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۷.
  7. ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۵۰۱؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۲۲۷ و نویری، نهایة الأرب، ج ۱۶، ص۳۴۸.
  8. السیرة النبویه، ص۵۰۲؛ نهایة الأرب، ص ۳۴۸ - ۳۴۹ و عیون الاثر، ص ۲۲۷.
  9. قدمی، مریم سادات و مصطفایی، مهدی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۴۷-۵۴۸.
  10. السیرة النبویه، ص ۵۰۳؛ نهایة الأرب، ص ۳۴۹ و عیون الاثر، ص ۲۲۷.
  11. السیرة النبویه، ص ۵۰۳؛ نهایة الأرب، ص ۳۴۹ - ۳۵۰ و عیون الاثر، ص ۲۲۷ - ۲۲۸.
  12. السیرة النبویه، ص ۵۰۳؛ نهایة الأرب، ص ۳۵۱ و عیون الاثر، ص ۲۲۸.
  13. السیرة النبویه، ص ۵۰۳؛ نهایة الأرب، ص ۳۵۰ و عیون الاثر، ص ۲۲۸.
  14. السیرة النبویه، ص ۵۰۴؛ نهایة الأرب، ص ۳۵۰ - ۳۵۱ و عیون الاثر، ص ۲۲۸.
  15. السیرة النبویه، ص ۵۰۳، نهایة الأرب، ص ۳۵۰ و عیون الاثر، ص ۲۲۸.
  16. قدمی، مریم سادات و مصطفایی، مهدی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۴۹ ـ ۵۵۰.
  17. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  18. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۳۹؛ شیخ حسین دیاربکری، تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۲۲۸؛ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۱۳؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۶، ص ۱۳۶؛ صحیح مسلم، ج ۱، ص ۱۳۳ و ابن حبان، صحیح، ج ۱۴، ص ۴۸۵.
  19. سوره توبه، آیه ۶۰.
  20. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۹۳؛ کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۸؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۳، ص۷۵ و شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۴، ص۵۸.
  21. الکافی، ج ۴، ص ۵۸ و تهذیب الاحکام، ج ۴، ص ۵۸.
  22. الکافی، ج ۸، ص ۱۸۲ و مجموعه ورام، ص ۱۵۱.
  23. مجموعه ورام، ص ۲۱۳ - ۲۱۴.
  24. قدمی، مریم سادات و مصطفایی، مهدی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۵۵۰ ـ ۵۵۲.