تکبر در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'عکس العمل' به 'عکس‌العمل')
 
(۱۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط
{{ولایت}}
| موضوع مرتبط = تکبر
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = [[تکبر]]
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[تکبر]]''' است. "'''[[تکبر]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[تکبر در قرآن]] - [[تکبر در حدیث]] - [[تکبر در نهج البلاغه]] - [[تکبر در فقه اسلامی]] - [[تکبر در اخلاق اسلامی]] - [[تکبر در جامعه‌شناسی اسلامی]] - [[تکبر در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =  
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[تکبر در قرآن]] | [[تکبر در حدیث]] | [[تکبر در نهج البلاغه]] | [[تکبر در اخلاق اسلامی]] | [[تکبر در جامعه‌شناسی اسلامی]] | [[تکبر در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[تکبر (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[تکبّر]] بر وزن تفعّل از ریشه «ک ـ ب ـ ر» صفتی [[نفسانی]] و [[ناپسند]] و منشأ بسیاری از [[رذایل اخلاقی]] است <ref>معراج السعاده، ص ۲۳۸. </ref> و تا اظهار نشده باشد به آن [[کبر]] اطلاق می‌‌شود و چون اظهار شود، تکبّر گفته می‌‌شود، از این رو درعلم [[اخلاق]] [[تکبر]] زاییده کبر دانسته شده است، چنان که کبر خود نیز، از نتایج [[عجب]] است، زیرا اگر کسی برای خویش [[صفت کمالی]] ببیند و به سبب آن از خودش خوشش بیاید به این حالت عجب گفته می‌‌شود و اگر افزون بر آن خود را با دیگری مقایسه کرده و خویش را [[برتر]] ببیند به آن کبر گفته می‌‌شود.<ref>احیاء علوم، ج ۳، ص ۳۴۳ - ۳۴۴؛ جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۷۹ - ۳۸۱؛ اربعین حدیث، ص ۸۲. </ref> در برابر «کبر»، «[[ذلّت]]» یا «ضعة» است که آن نیز صفت ناپسند نفسانی است و به معنای کوچک کردن خود در برابر دیگری است در جایی که روا نیست. حدّ [[اعتدال]] میان آن دو نیز «[[تواضع]]» است.<ref>جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۹۷؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۲، ص ۱۳۵۸. </ref> به نظر برخی فرد [[متکبّر]] گاهی [[استحقاق]] تکبّر را دارد و گاهی [[شایستگی]] آن را ندارد و تنها بزرگی را به خود می‌‌بندد،<ref>مفردات، ص ۶۹۷ - ۶۹۸؛ بصائر ذوی التمیز، ج ۴، ص ۳۲۵، «کبر».</ref> از همین رو اگر به [[حق]] تکبر ورزد آن، [[عزت]] و از [[صفات پسندیده]] است؛<ref>کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۲، ص ۱۳۵۸. </ref> مانند تکبر [[نیازمند]] در برابر [[ثروتمند]] به جهت بی نیاز دانستن خویش از [[دارایی]] وی در پرتو [[احساس نیاز]] به [[خداوند]] یا تکبر ورزیدن در برابر [[متکبر]] که [[صدقه]] است <ref>اخلاق ناصری، ص ۳۳۹. </ref> و نیز تکبر بر [[فاسقان]]، [[کافران]]، [[بدعتگذاران]]، باطلگرایان<ref>کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۳۶۶؛ مفردات، ص ۶۹۸. </ref> و [[دشمنان خدا]].<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۹. </ref> [[استکبار]] * نیز از همین ماده به معنای [[برتری‌طلبی]] <ref>مفردات، ص ۶۹۷؛ بصائر ذوی التمیز، ج ۴، ص ۳۲۵، «کبر».</ref> و لازمه [[طلب]] آن است که شخص [[برتری]] نداشته و در پی برتری ادّعایی است و از همین رو همواره [[مذموم]] است و بر [[خداوند]] اطلاق نمی‌شود.<ref>المیزان، ج ۱۲، ص ۲۶۶؛ الفروق اللغویه، ص ۴۹. </ref> برخی نیز [[کبر]]، [[تکبر]] و استکبار را در معنا نزدیک به یکدیگر دانسته‌اند.<ref>مفردات، ص ۶۹۷؛ اساس البلاغه، ص ۵۳۳؛ اقرب الموارد، ج ۴، ص ۵۰۸، «کبر».</ref> گفتنی است [[وقار]] و [[زیبا]] بودن [[لباس]] از مصادیق تکبر نیست، مگر اینکه شخص بخواهد از این طریق خود را از دیگران [[برتر]] نشان دهد، به همین جهت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در پاسخ برخی از [[اصحاب]] ضمن [[نفی]] تکبر از آن، تکبر را ردّ کردن [[حق]] از روی [[عناد]] و کوچک شمردن [[مردم]] و [[اهانت]] به آنان دانستند؛<ref> الدر المنثور، ج ۵، ص ۱۲۱ - ۱۲۲؛ تفسیر المنار، ج ۵، ص ۹۶. </ref> همچنین در صورتی که [[انسان]] از جنبه صفات ظاهری [[پسندیده]] ای که دارد مانند [[علم]]، [[عبادت]]، [[سخاوت]]، [[عدالت]]، [[پرهیز]] از [[مال]] [[حرام]] و... خود را ممتاز ببیند، تکبر نیست، بلکه تکبر آن است که انسان در واقع خود را بهتر از دیگری و دارای [[حسن عاقبت]]، [[قرب به خدا]] و [[سعادت]] [[آخرت]] بداند.<ref>جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۷. </ref> [[عالمان]] [[اخلاق]] برای درمان کبر دو [[راه]] [[علمی]] و عملی ذکر کرده اند: راه علمی، [[شناخت]] درست خود و [[خدا]] و نیز [[یادآوری]] [[آیات]] و روایاتی است که در [[نکوهش]] کبر یا [[مدح]] [[تواضع]] وارد شده‌اند. راه عملی نیز، [[تواضع]] در عمل برای همه و مواظبت بر [[اخلاق]] متواضعان است.<ref>احیاء العلوم، ج ۳، ص ۳۵۸ - ۳۶۰؛ جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۶ - ۳۹۲. </ref> [[تکبّر]] گاهی نه در برابر دیگر [[انسان‌ها]] بلکه در برابر خدا و به معنای خودداری از [[پذیرش حق]] و [[اذعان]] به [[عبادت]] برای اوست.<ref>مفردات، ص ۶۹۷، «کبر».</ref> و البته در [[علم اخلاق]] رویکرد [[غالب]] بحث، اظهار [[برتری]] بر [[انسان]] هاست، گرچه [[تکبر]] برابر [[خدا]] نیز مطرح شده است؛<ref> احیاءالعلوم، ج ۳، ص ۳۴۵؛ جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۴. </ref> [[ولی در قرآن]] با نگاهی به [[آیات]] مربوط، می‌‌توان دریافت که عمده مباحثِ مربوط به آن در تکبر برابر خداست.
[[تکبّر]] بر وزن تفعّل از ریشه ـ ب ـ ر" صفتی [[نفسانی]] و [[ناپسند]] و منشأ بسیاری از [[رذایل اخلاقی]] است <ref>معراج السعاده، ص ۲۳۸. </ref> و تا اظهار نشده باشد به آن [[کبر]] اطلاق می‌‌شود و چون اظهار شود، تکبّر گفته می‌‌شود، از این رو درعلم [[اخلاق]] [[تکبر]] زاییده کبر دانسته شده است، چنان که کبر خود نیز، از نتایج [[عجب]] است، زیرا اگر کسی برای خویش [[صفت کمالی]] ببیند و به سبب آن از خودش خوشش بیاید به این حالت عجب گفته می‌‌شود و اگر افزون بر آن خود را با دیگری مقایسه کرده و خویش را [[برتر]] ببیند به آن کبر گفته می‌‌شود.<ref>احیاء علوم، ج ۳، ص ۳۴۳ - ۳۴۴؛ جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۷۹ - ۳۸۱؛ اربعین حدیث، ص ۸۲. </ref> در برابر "کبر"، "[[ذلّت]]" یا "ضعة" است که آن نیز صفت ناپسند نفسانی است و به معنای کوچک کردن خود در برابر دیگری است در جایی که روا نیست. حدّ [[اعتدال]] میان آن دو نیز «[[تواضع]]» است.<ref>جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۹۷؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۲، ص ۱۳۵۸. </ref>


واژه [[کبر]] ـ به معنای مورد نظر ـ در [[قرآن]] یک بار ([[غافر]] / ۴۰، ۶۵) و [[متکبر]] به صورت مفرد و جمع ۷ بار (مانند غافر / ۴۰، ۲۷، ۳۵) که یک مورد آن از [[اسما]] و [[صفات الهی]] است ([[حشر]] / ۵۹، ۲۳) و به صورت فعل دو بار ([[اعراف]] / ۷، ۱۳، ۱۴۶) به کار رفته است؛ همچنین با تعابیر دیگری مانند «اَستَکبَرتَ» (ص / ۳۸، ۷۵)، «ثانِیَ عِطفِهِ» ([[حجّ]] / ۲۲، ۹)، «اَخَذَتهُ العِزَّةُ» (بقره / ۲، ۲۰۶)، «مُختالاً فَخُوراً» ([[نساء]] / ۴، ۳۶) و «الفَرِحین» ([[قصص]] / ۲۸، ۷۷) به نوعی موضوع تکبر مطرح شده است.<ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>
به نظر برخی فرد [[متکبّر]] گاهی [[استحقاق]] تکبّر را دارد و گاهی [[شایستگی]] آن را ندارد و تنها بزرگی را به خود می‌‌بندد،<ref>مفردات، ص ۶۹۷ - ۶۹۸؛ بصائر ذوی التمیز، ج ۴، ص ۳۲۵، «کبر».</ref> از همین رو اگر به [[حق]] تکبر ورزد آن، [[عزت]] و از [[صفات پسندیده]] است؛<ref>کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۲، ص ۱۳۵۸. </ref> مانند تکبر [[نیازمند]] در برابر [[ثروتمند]] به جهت بی نیاز دانستن خویش از [[دارایی]] وی در پرتو [[احساس نیاز]] به [[خداوند]] یا تکبر ورزیدن در برابر [[متکبر]] که [[صدقه]] است <ref>اخلاق ناصری، ص ۳۳۹. </ref> و نیز تکبر بر [[فاسقان]]، [[کافران]]، [[بدعتگذاران]]، باطل‌گرایان<ref>کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۳۶۶؛ مفردات، ص ۶۹۸. </ref> و [[دشمنان خدا]].<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۹. </ref> [[استکبار]] نیز از همین ماده به معنای [[برتری‌طلبی]] <ref>مفردات، ص ۶۹۷؛ بصائر ذوی التمیز، ج ۴، ص ۳۲۵، «کبر».</ref> و لازمه [[طلب]] آن است که شخص [[برتری]] نداشته و در پی برتری ادّعایی است و از همین رو همواره [[مذموم]] است و بر [[خداوند]] اطلاق نمی‌شود.<ref>المیزان، ج ۱۲، ص ۲۶۶؛ الفروق اللغویه، ص ۴۹. </ref> برخی نیز [[کبر]]، [[تکبر]] و استکبار را در معنا نزدیک به یکدیگر دانسته‌اند.<ref>مفردات، ص ۶۹۷؛ اساس البلاغه، ص ۵۳۳؛ اقرب الموارد، ج ۴، ص ۵۰۸، «کبر».</ref> گفتنی است [[وقار]] و [[زیبا]] بودن [[لباس]] از مصادیق تکبر نیست، مگر اینکه شخص بخواهد از این طریق خود را از دیگران [[برتر]] نشان دهد، به همین جهت [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در پاسخ برخی از [[اصحاب]] ضمن [[نفی]] تکبر از آن، تکبر را ردّ کردن [[حق]] از روی [[عناد]] و کوچک شمردن [[مردم]] و [[اهانت]] به آنان دانستند؛<ref> الدر المنثور، ج ۵، ص ۱۲۱ - ۱۲۲؛ تفسیر المنار، ج ۵، ص ۹۶. </ref> همچنین در صورتی که [[انسان]] از جنبه صفات ظاهری [[پسندیده]] ای که دارد مانند [[علم]]، [[عبادت]]، [[سخاوت]]، [[عدالت]]، [[پرهیز]] از [[مال]] [[حرام]] و... خود را ممتاز ببیند، تکبر نیست، بلکه تکبر آن است که انسان در واقع خود را بهتر از دیگری و دارای [[حسن عاقبت]]، [[قرب به خدا]] و [[سعادت]] [[آخرت]] بداند.<ref>جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۷. </ref> [[عالمان]] [[اخلاق]] برای درمان کبر دو [[راه]] [[علمی]] و عملی ذکر کرده اند: راه علمی، [[شناخت]] درست خود و [[خدا]] و نیز [[یادآوری]] [[آیات]] و روایاتی است که در [[نکوهش]] کبر یا [[مدح]] [[تواضع]] وارد شده‌اند. راه عملی نیز، [[تواضع]] در عمل برای همه و مواظبت بر [[اخلاق]] متواضعان است.<ref>احیاء العلوم، ج ۳، ص ۳۵۸ - ۳۶۰؛ جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۶ - ۳۹۲. </ref> [[تکبّر]] گاهی نه در برابر دیگر [[انسان‌ها]] بلکه در برابر خدا و به معنای خودداری از [[پذیرش حق]] و [[اذعان]] به [[عبادت]] برای اوست.<ref>مفردات، ص ۶۹۷، «کبر».</ref> و البته در [[علم اخلاق]] رویکرد غالب بحث، اظهار [[برتری]] بر [[انسان]] هاست، گرچه [[تکبر]] برابر [[خدا]] نیز مطرح شده است؛<ref> احیاءالعلوم، ج ۳، ص ۳۴۵؛ جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۴. </ref> [[ولی در قرآن]] با نگاهی به [[آیات]] مربوط، می‌‌توان دریافت که عمده مباحثِ مربوط به آن در تکبر برابر خداست.<ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>


==عوامل و زمینه‌های تکبر==
== تکبر در قرآن ==
واژه [[کبر]] ـ به معنای مورد نظر ـ در [[قرآن]] یک بار {{متن قرآن|هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«اوست که زنده است، هیچ خدایی جز او نیست، از این روی او را در حالی که دین خویش را برای او ناب می‌دارید بخوانید؛ سپاس خداوند پروردگار جهانیان را» سوره غافر، آیه ۶۵.</ref> و [[متکبر]] به صورت مفرد و جمع ۷ بار (مانند {{متن قرآن|وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ}}<ref>«و موسی گفت: من از هر خویشتن‌بینی که روز شمار را باور ندارد به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه می‌برم» سوره غافر، آیه ۲۷.</ref>، {{متن قرآن|الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ}}<ref>«آنان که در آیات خداوند بی‌آنکه برهانی برای آنان آمده باشد چالش می‌ورزند، (کارشان) نزد خداوند و نزد مؤمنان، سخت خشم‌انگیز است؛ بدین‌گونه خداوند بر دل هر خویش‌بین گردنکشی مهر می‌نهد» سوره غافر، آیه ۳۵.</ref>) که یک مورد آن از [[اسما]] و [[صفات الهی]] است {{متن قرآن|هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، فرمانفرمای بسیار پاک بی‌عیب، ایمنی‌بخش، گواه راستین، پیروز کام‌شکن بزرگ منش؛ پاکاکه خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره حشر، آیه ۲۳.</ref> و به صورت فعل دو بار {{متن قرآن|قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«فرمود: از آن (جایگاه که داری) فرود آی، تو را نرسد که در آن خود را بزرگ بینی، بیرون رو که تو از خرد پایگانی!» سوره اعراف، آیه ۱۳.</ref>، {{متن قرآن|سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ}}<ref>«به زودی کسانی را که در زمین ناحق گردنفرازی می‌ورزند از نشانه‌های خود روگردان خواهم کرد و هر نشانه‌ای ببینند بدان ایمان نخواهند آورد؛ و اگر راه درست را ببینند آن را راه (خویش) نخواهند گزید و چون کژراهه را ببینند آن را راه (خود) برخواهند گزید؛ این از آن روست که آنان نشانه‌های ما را دروغ شمردند و از آن غافل بودند» سوره اعراف، آیه ۱۴۶.</ref> به کار رفته است؛ همچنین با تعابیر دیگری مانند {{متن قرآن|أَسْتَكْبَرْتَ}}<ref> سوره ص، آیه ۷۵.</ref>، {{متن قرآن|ثَانِيَ عِطْفِهِ}}<ref> سوره حج، آیه ۹.</ref>، {{متن قرآن|أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ}}<ref> سوره بقره، آیه ۲۰۶.</ref>، {{متن قرآن|مُخْتَالًا فَخُورًا}}<ref> سوره نساء، آیه ۳۶.</ref> و {{متن قرآن|الْفَرِحِينَ}}<ref> سوره قصص، آیه ۷۶.</ref> به نوعی موضوع تکبر مطرح شده است.<ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>
 
== عوامل و زمینه‌های تکبر ==
برخی عوامل تکبر عبارت‌اند از:
برخی عوامل تکبر عبارت‌اند از:
=== توهم برتری در [[آفرینش]]===
=== توهم برتری در [[آفرینش]] ===
[[شیطان]] * با توهم برتری خود به سبب [[خلقت]] از [[آتش]]، گرفتار تکبر شد و از [[فرمان الهی]] سرپیچید: «قالَیـاِبلیسُ ما مَنَعَکَ اَن تَسجُدَ لِما خَلَقتُ بِیَدَیَّ اَستَکبَرتَ اَم کُنتَ مِنَ العالین * قالَ اَنا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنی مِن [[نار]] وخَلَقتَهُ مِن طین» (ص / ۳۸، ۷۵ - ۷۶)؛ «قالَ ما مَنَعَکَ اَلاّ تَسجُدَ اِذ اَمَرتُکَ قالَ اَنا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنی مِن نار وخَلَقتَهُ مِن طین * قالَ فَاهبِط مِنها فَما یَکونُ لَکَ اَن تَتَکَبَّرَ فیها.»... (اعراف / ۷، ۱۲ - ۱۳) بسیاری از [[مفسران]] [[استکبار]] را در [[آیه]] ۷۵ ص / ۳۸ به معنای [[تکبّر]] گرفته‌اند. <ref>مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۵۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۴۸؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۲۵ - ۲۲۶. </ref><ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>
[[شیطان]] با توهم برتری خود به سبب [[خلقت]] از [[آتش]]، گرفتار تکبر شد و از [[فرمان الهی]] سرپیچید: {{متن قرآن|قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ}}<ref>«فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟» سوره ص، آیه ۷۵.</ref>؛ {{متن قرآن|قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ}}<ref>«(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای» سوره اعراف، آیه ۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ}}<ref>«(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای» سوره اعراف، آیه ۱۲.</ref>، {{متن قرآن|قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«فرمود: از آن (جایگاه که داری) فرود آی، تو را نرسد که در آن خود را بزرگ بینی، بیرون رو که تو از خرد پایگانی!» سوره اعراف، آیه ۱۳.</ref> بسیاری از [[مفسران]] [[استکبار]] را در [[آیه]] {{متن قرآن|ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى}}<ref>«سپس خون بسته‌ای بود که (خداوندش) آفرید و استوار داشت» سوره قیامه، آیه ۳۸.</ref> به معنای [[تکبّر]] گرفته‌اند<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۵۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۴۸؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۲۵ - ۲۲۶. </ref><ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>
===[[قدرت]] [[مالی]] و توان [[اقتصادی]]===
=== [[قدرت]] [[مالی]] و توان [[اقتصادی]] ===
[[توانگری]] مالی می‌‌تواند منشأ بروز تکبر باشد، چنان که [[قارون]] بر اثر داشتن [[نعمت‌ها]] و [[دارایی]] فراوان از ناحیه [[خدا]] <ref>روح المعانی، ج ۲۰، ص ۱۶۶؛ تفسیر گازر، ج ۷، ص ۱۹۵؛ مخزن العرفان، ج ۹، ص ۴۴۹. </ref> متکبرانه آن را به [[دانش]] و [[درایت]] خود نسبت داده، خود را [[برتر]] از دیگران می‌‌دانست، در حالی که [[مؤمنان]] [[قوم]] وی او را [[پند]] داده و از او خواسته بودند که [[تکبر]] را ترک کند، زیرا خدا [[متکبران]] را [[دوست]] ندارد: «اِنَّ قـرونَ کانَ مِن قَومِ [[موسی]] فَبَغی عَلَیهِم وءاتَینـهُ مِنَ الکُنوزِ ما اِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنواُ بِالعُصبَةِ اولِی القُوَّةِ اِذ قالَ لَهُ قَومُهُ لا تَفرَح اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الفَرِحین *... قالَ اِنَّما اوتیتُهُ عَلی عِلم عِندی اَو لَم یَعلَم اَنَّ اللّهَ قَد اَهلَکَ مِن قَبلِهِ مِنَ القُرونِ مَن هُوَ اَشَدُّ مِنهُ قُوَّةً واَکثَرُ جَمعـًا ولا یُسـَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ المُجرِمون». ([[قصص]] / ۲۸، ۷۶، ۷۸) <ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۱۰؛ تفسیر مظهری، ج ۷، ص ۱۸۷ - ۱۸۹. </ref><ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>
[[توانگری]] مالی می‌‌تواند منشأ بروز تکبر باشد، چنان که [[قارون]] بر اثر داشتن [[نعمت‌ها]] و [[دارایی]] فراوان از ناحیه [[خدا]] <ref>روح المعانی، ج ۲۰، ص ۱۶۶؛ تفسیر گازر، ج ۷، ص ۱۹۵؛ مخزن العرفان، ج ۹، ص ۴۴۹. </ref> متکبرانه آن را به [[دانش]] و [[درایت]] خود نسبت داده، خود را [[برتر]] از دیگران می‌‌دانست، در حالی که [[مؤمنان]] [[قوم]] وی او را [[پند]] داده و از او خواسته بودند که [[تکبر]] را ترک کند، زیرا خدا [[متکبران]] را [[دوست]] ندارد: {{متن قرآن|إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ}}<ref>«بی‌گمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد و ما بدو از گنج‌ها چندان دادیم که (حمل) مخزن های آن بر گروه نیرومند هم گرانبار می‌آمد؛ هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۶.</ref>، {{متن قرآن|وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ}}<ref>«و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۷.</ref>.<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۱۰؛ تفسیر مظهری، ج ۷، ص ۱۸۷ - ۱۸۹. </ref><ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>
==اوصاف متکبران==
 
== اوصاف متکبران ==
برخی از اوصاف [[متکبّران]] عبارت‌اند از:
برخی از اوصاف [[متکبّران]] عبارت‌اند از:
=== خودداری از پذیرش [[آیات خدا]]===
=== خودداری از پذیرش [[آیات خدا]] ===
بدترین [[تکبّر]]، تکبّر در برابر [[خداوند]] است که با تأثیر [[سوء]] بر [[روح]] و [[فکر]]، [[انسان]] را در برابر [[آیات]] و [[حجت‌های الهی]] همچون سنگی خارا موجودی انعطاف ناپذیر و غیر قابل [[نفوذ]] درمی آورد که نه به [[اندرز]] ناصحان گوش می‌‌سپارد و نه به هشدارهای [[الهی]] اعتنایی دارد و پیوسته با [[غرور]] و [[نخوت]] در مسیر خلاف قدم برمی دارد: «واِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتهُ العِزَّةُ بِالاِثمِ فَحَسبُهُ جَهَنَّمُ.»... (بقره / ۲، ۲۰۶)<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۳۵؛ المیزان، ج ۲، ص ۹۷؛ نمونه، ج ۲، ص ۷۵؛ ج ۶، ص ۳۶۷. </ref> انسان [[متکبر]] بر اثر [[تکذیب آیات الهی]]<ref>جامع البیان، ج ۹، ص ۸۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۸۳. </ref> بر قلبش مهر زده می‌‌شود، به گونه ای که دیگر در [[آیات الهی]] [[تفکر]] نمی‌کند و از آنها [[عبرت]] نمی‌گیرد <ref>الکشاف، ج ۲، ص ۱۱۷. </ref> و بر [[کفر]] و [[تکذیب]] [[اصرار]] میورزد <ref> المیزان، ج ۸، ص ۲۴۷. </ref> و در نتیجه [[تبهکاری]] خود از قابلیت [[هدایت]] خارج می‌‌شود و به رغم [[مشاهده]] [[آیات الهی]] از [[تسلیم]] در برابر آن [[امتناع]] ورزیده، بر سر دو راهی هدایت و [[ضلالت]]، [[گمراهی]] را در پیش می‌‌گیرد: «سَاَصرِفُ عَن ءایـتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرونَ فِی الاَرضِ بِغَیرِ الحَقِّ واِن یَرَوا کُلَّ ءَایَة لا یُؤمِنوا بِها و اِن یَرَوا سَبیلَ الرُّشدِ لایَتَّخِذوهُ سَبیلاً.»... ([[اعراف]] / ۷، ۱۴۶) با توجه به [[سیاق آیه]]، قید «بِغَیرِ الحَقِّ» توضیحی است،<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۴۶. </ref> گرچه برخی با احترازی دانستن آن، [[تکبر]] به غیر [[حق]] را در [[آیه]] در برابر تکبر به حق و بجا دانسته <ref>کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۳۶۶؛ مفردات، ص ۶۹۸. </ref> و برخی دیگر نیز بر این باورند که قید «بِغَیرِ الحَقِّ» برای تأکید است، زیرا تکبر در میان [[انسان‌ها]] جز به غیر حق نیست و تکبر به حق، ویژه خدای متعالی است.<ref>روض الجنان، ج ۸، ص ۴۰۲؛ الکشاف، ج ۲، ص ۱۵۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۳۶. </ref> انسان‌های [[متکبر]] بدون هیچ حجتی درباره نشانه‌های [[خداوند]] به [[مجادله]] می‌‌پردازند و این گونه خداوند بر [[دل]] هر متکبر [[زورگویی]] [[مُهر]] می‌‌نهد: «اَلَّذینَ یُجـدِلونَ فیءایـتِ اللّهِ بِغَیرِ سُلطـن اَتـهُم کَبُرَ مَقتـًا عِندَ اللّهِ وعِندَ الَّذینَ ءامَنوا کَذلِکَ یَطبَعُ اللّهُ عَلی کُلِّ قَلبِ مُتَکَبِّر جَبّار». ([[غافر]] / ۴۰، ۳۵) آنان از سر [[نخوت]] در [[بیراهه]] گمراهی پیشتازند: «و مِنَ النّاسِ مَن یُجـدِلُ فِی اللّهِ بِغَیرِ عِلم ولا هُدًی ولا کِتـب مُنیر * ثانِیَ عِطفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ اللّهِ لَهُ فِی الدُّنیا خِزیٌ ونُذیقُهُ یَومَ القِیـمَةِ عَذابَ الحَریق». ([[حجّ]] / ۲۲، ۸ - ۹) «ثانِیَ عِطفِهِ» کنایه از تکبر و [[اعراض]] از حق است،<ref>التفسیر المبین، ج ۱، ص ۴۳۴. </ref> زیرا «ثَنْی» به معنای کسر، برگردانیدن و پیچاندن و «عِطف» به معنای پهلوست و شخص [[اعراض]] کننده گویا شانه خود را به [[نشانه]] [[اعتراض]] می‌‌پیچاند. <ref> التحقیق، ج ۲، ص ۳۳، «ثنی»؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۴۹؛ نثر طوبی، ص ۱۱۸. </ref> گفته شده: [[آیه]] در [[شأن]] [[ابوجهل]] نازل شده است که در برابر [[آیات الهی]] و [[پیام]] [[رسول خدا]]{{صل}} از روی [[نادانی]] و [[تکبر]] برخورد می‌‌کرد.<ref>التحریروالتنویر، ج ۱۷، ص ۲۰۷. </ref> براساس آیه ۵۶ [[غافر]] / ۴۰ [[مجادله]] با [[پیامبر]] درباره نشانه‌های [[خدا]] تنها برخاسته از [[کبر]] است: «اِنَّ الَّذینَ یُجـدِلونَ فیءایـتِ اللّهِ بِغَیرِ سُلطـن اَتـهُم اِن فی صُدورِهِم اِلاّ کِبرٌ ما هُم بِبــلِغیهِ فاستَعِذ بِاللّهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیر». (غافر / ۴۰، ۵۶)<ref>المیزان، ج ۱۷، ص ۳۴۱ - ۳۴۲. </ref> [[تکبّر]] [[حجاب]] [[علوم]] و [[معارف]] است<ref>الجواهر، ج ۳، ص ۲۱۸. </ref> و [[قلب]] [[انسان]] [[متکبر]] که می‌‌توانست ظرف حقایق باشد مانند [[زمین]] سخت و نفوذناپذیر گشته، هیچ [[حکمت]] و [[کلام]] حقی در آن اثر نمی‌کند، چنان که [[قرآن کریم]] درباره نهایت تکبر <ref>منهج الصادقین، ج ۸، ص ۳۴. </ref> و [[امتناع]] ورزیدن [[کافران]] از [[پیروی]] پیامبر{{صل}} و [[ایمان]] به وی می‌‌فرماید: «ص والقُرءانِ ذِی الذِّکر * بَلِ الَّذینَ کَفَروا فی عِزَّة و شِقاق». (ص / ۳۸، ۱ - ۲)<ref> المیزان، ج ۱۷، ص ۱۱۸. </ref> [[عزّت]] از أرض عَزاز به معنای زمین محکم و نفوذناپذیر گرفته شده است.<ref>مفردات، ص ۵۶۳، «عزّ».</ref> در [[شأن نزول]] آیه یاد شده آمده است که گروهی از سران [[قریش]] از جمله ابوجهل نزد [[ابوطالب]] آمده، از وی خواستند تا از برادرزاده خود بخواهد که از [[مخالفت]] با [[خدایان]] آنها دست بردارد. پیامبر{{صل}} فرمود: آیا حاضرید در یک جمله با من توافق کنید تا در سایه آن بر [[عرب]] [[حکومت]] کنید؟ آنان فوراً پذیرفتند. پیامبر فرمود: بگویید: «لا [[إله]] إلاّ [[الله]]». آنان با شنیدن این جمله چنان هراسان شدند که از [[بیم]] تأثیر آن انگشت‌هایشان را در گوش خود فرو برده، با سرعت از آنجا خارج شدند.<ref>نورالثقلین، ج ۴، ص ۴۴۱ - ۴۴۳. </ref><ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>
بدترین [[تکبّر]]، تکبّر در برابر [[خداوند]] است که با تأثیر [[سوء]] بر [[روح]] و [[فکر]]، [[انسان]] را در برابر [[آیات]] و [[حجت‌های الهی]] همچون سنگی خارا موجودی انعطاف ناپذیر و غیر قابل [[نفوذ]] درمی آورد که نه به [[اندرز]] ناصحان گوش می‌‌سپارد و نه به هشدارهای [[الهی]] اعتنایی دارد و پیوسته با [[غرور]] و [[نخوت]] در مسیر خلاف قدم برمی دارد: {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ}}<ref>«و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتن‌بینی او را به گناه می‌کشاند پس دوزخ او را بس و بی‌گمان، این بستر بد است» سوره بقره، آیه ۲۰۶.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۳۵؛ المیزان، ج ۲، ص ۹۷؛ نمونه، ج ۲، ص ۷۵؛ ج ۶، ص ۳۶۷. </ref> انسان [[متکبر]] بر اثر [[تکذیب آیات الهی]]<ref>جامع البیان، ج ۹، ص ۸۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۸۳. </ref> بر قلبش مهر زده می‌‌شود، به گونه ای که دیگر در [[آیات الهی]] [[تفکر]] نمی‌کند و از آنها [[عبرت]] نمی‌گیرد <ref>الکشاف، ج ۲، ص ۱۱۷. </ref> و بر [[کفر]] و [[تکذیب]] [[اصرار]] میورزد <ref> المیزان، ج ۸، ص ۲۴۷. </ref> و در نتیجه [[تبهکاری]] خود از قابلیت [[هدایت]] خارج می‌‌شود و به رغم [[مشاهده]] [[آیات الهی]] از [[تسلیم]] در برابر آن [[امتناع]] ورزیده، بر سر دو راهی هدایت و [[ضلالت]]، [[گمراهی]] را در پیش می‌‌گیرد: {{متن قرآن|سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ}}<ref>«به زودی کسانی را که در زمین ناحق گردنفرازی می‌ورزند از نشانه‌های خود روگردان خواهم کرد و هر نشانه‌ای ببینند بدان ایمان نخواهند آورد؛ و اگر راه درست را ببینند آن را راه (خویش) نخواهند گزید و چون کژراهه را ببینند آن را راه (خود) برخواهند گزید؛ این از آن روست که آنان نشانه‌های ما را دروغ شمردند و از آن غافل بودند» سوره اعراف، آیه ۱۴۶.</ref> با توجه به [[سیاق آیه]]، قید {{متن قرآن|بِغَيْرِ الْحَقِّ}} توضیحی است،<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۴۶. </ref> گرچه برخی با احترازی دانستن آن، [[تکبر]] به غیر [[حق]] را در [[آیه]] در برابر تکبر به حق و بجا دانسته <ref>کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۳۶۶؛ مفردات، ص ۶۹۸. </ref> و برخی دیگر نیز بر این باورند که قید «بِغَیرِ الحَقِّ» برای تأکید است، زیرا تکبر در میان [[انسان‌ها]] جز به غیر حق نیست و تکبر به حق، ویژه [[خدای متعال]] است.<ref>روض الجنان، ج ۸، ص ۴۰۲؛ الکشاف، ج ۲، ص ۱۵۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۳۶. </ref> انسان‌های [[متکبر]] بدون هیچ حجتی درباره نشانه‌های [[خداوند]] به [[مجادله]] می‌‌پردازند و این گونه خداوند بر [[دل]] هر متکبر [[زورگویی]] [[مُهر]] می‌‌نهد: {{متن قرآن|الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ}}<ref>«آنان که در آیات خداوند بی‌آنکه برهانی برای آنان آمده باشد چالش می‌ورزند، (کارشان) نزد خداوند و نزد مؤمنان، سخت خشم‌انگیز است؛ بدین‌گونه خداوند بر دل هر خویش‌بین گردنکشی مهر می‌نهد» سوره غافر، آیه ۳۵.</ref> آنان از سر [[نخوت]] در [[بیراهه]] گمراهی پیشتازند: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ}}<ref>«و از مردم کسی است که درباره خداوند بی‌هیچ دانش و رهیافت و کتابی روشنی‌بخش، چالش می‌ورزد» سوره حج، آیه ۸.</ref>، {{متن قرآن|ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ}}<ref>«(در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او می‌چشانیم» سوره حج، آیه ۹.</ref>؛ {{متن قرآن|ثَانِيَ عِطْفِهِ}} کنایه از تکبر و [[اعراض]] از حق است،<ref>التفسیر المبین، ج ۱، ص ۴۳۴. </ref> زیرا {{متن قرآن|ثَانِيَ}} به معنای کسر، برگردانیدن و پیچاندن و {{متن قرآن|عِطْفِهِ}} به معنای پهلوست و شخص [[اعراض]] کننده گویا شانه خود را به [[نشانه]] [[اعتراض]] می‌‌پیچاند. <ref> التحقیق، ج ۲، ص ۳۳، «ثنی»؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۴۹؛ نثر طوبی، ص ۱۱۸. </ref> گفته شده: [[آیه]] در [[شأن]] [[ابوجهل]] نازل شده است که در برابر [[آیات الهی]] و [[پیام]] [[رسول خدا]] {{صل}} از روی [[نادانی]] و [[تکبر]] برخورد می‌‌کرد.<ref>التحریروالتنویر، ج ۱۷، ص ۲۰۷. </ref>
 
براساس آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}}<ref>«آنان که در آیات خداوند بی‌آنکه برهانی نزد آنان آمده باشد چالش می‌ورزند؛ در درونشان جز خویش‌بینی نیست که به آن (هم) نمی‌رسند؛ از این روی به خداوند پناه جو که اوست که شنوای بیناست» سوره غافر، آیه ۵۶.</ref> [[مجادله]] با [[پیامبر]] درباره نشانه‌های [[خدا]] تنها برخاسته از [[کبر]] است <ref> المیزان، ج ۱۷، ص ۳۴۱ - ۳۴۲. </ref> [[تکبّر]] [[حجاب]] [[علوم]] و [[معارف]] است<ref>الجواهر، ج ۳، ص ۲۱۸. </ref> و [[قلب]] [[انسان]] [[متکبر]] که می‌‌توانست ظرف حقایق باشد مانند [[زمین]] سخت و نفوذناپذیر گشته، هیچ [[حکمت]] و [[کلام]] حقی در آن اثر نمی‌کند، چنان که [[قرآن کریم]] درباره نهایت تکبر <ref>منهج الصادقین، ج ۸، ص ۳۴. </ref> و [[امتناع]] ورزیدن [[کافران]] از [[پیروی]] پیامبر {{صل}} و [[ایمان]] به وی می‌‌فرماید: {{متن قرآن|ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ}}<ref>«صاد، سوگند به قرآن بیانگر (که تو از پیامبرانی) امّا کافران در غرور و ناسازگاری‌اند» سوره ص، آیه ۱-۲.</ref>.<ref> المیزان، ج ۱۷، ص ۱۱۸. </ref> [[عزّت]] از أرض عَزاز به معنای زمین محکم و نفوذناپذیر گرفته شده است.<ref>مفردات، ص ۵۶۳، «عزّ».</ref> در [[شأن نزول]] آیه یاد شده آمده است که گروهی از سران [[قریش]] از جمله ابوجهل نزد [[ابوطالب]] آمده، از وی خواستند تا از برادرزاده خود بخواهد که از [[مخالفت]] با [[خدایان]] آنها دست بردارد. پیامبر {{صل}} فرمود: آیا حاضرید در یک جمله با من توافق کنید تا در سایه آن بر [[عرب]] [[حکومت]] کنید؟ آنان فوراً پذیرفتند. پیامبر فرمود: بگویید: «لا [[إله]] إلاّ [[الله]]». آنان با شنیدن این جمله چنان هراسان شدند که از [[بیم]] تأثیر آن انگشت‌هایشان را در گوش خود فرو برده، با سرعت از آنجا خارج شدند<ref>نورالثقلین، ج ۴، ص ۴۴۱ - ۴۴۳. </ref>.<ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>


=== [[بخل]] و [[کتمان]] [[نعمت]]===
=== [[بخل]] و [[کتمان]] [[نعمت]] ===
[[متکبران]] در برابر [[انفاق]]، به بخل و به جای [[قدردانی]] از نعمت به کتمان آن [[فرمان]] می‌‌دهند: «... اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ مُختالاً فَخورا * اَلَّذینَ یَبخَلونَ و یَأمُرونَ النّاسَ بِالبُخلِ و یَکتُمونَ ما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ.»... ([[نساء]] / ۴، ۳۶ و ۳۷)<ref>جامع البیان، ج ۵، ص ۱۱۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص ۱۲۵ - ۱۲۶؛ المیزان، ج ۴، ص ۳۵۵. </ref> [[مختال]] به معنای گرفتار خُیَلاء یعنی [[تکبر]] براساس [[فضیلت]] موهوم است <ref>المیزان، ج ۱۶، ص ۲۱۹. </ref> و فَخُور نیز کسی است که [[مناقب]] و خوی‌های خود را از [[راه]] [[کبر]] و [[خودنمایی]] برمی شمارد.<ref>نثر طوبی، ج ۲، ص ۲۴۸، «فخر».</ref> گفته شده: از آنجا که [[متکبر]]، با [[نعمت‌های الهی]] مانند اموالی که به او [[عنایت]] شده بر دیگران [[تکبّر]] میورزد برای تداوم بخشیدن به تکبّر خویش، با بخل تلاش می‌‌کند اموالش را [[حفظ]] کند و آن گاه که می‌‌بیند انفاق کنندگان، نزد [[مردم]] [[شهرت]] و موقعیت پیدا می‌‌کنند، آنان را نیز به بخل [[دعوت]] می‌‌کند و هرگاه تحت تأثیر [[افکار]] عمومی مجبور به انفاق شود، برای حفظ اموالش آنها را پنهان کرده، به [[فقر]] [[تظاهر]] می‌‌کند.<ref>من هدی القرآن، ج ۲، ص ۸۰ـ ۸۱. </ref> برخی گفته اند: مختال متکبّری است که اثر کبر او در حرکات و اعمالش ظاهر می‌‌شود و فخور متکبری که اثر کبرش در گفتار وی آشکار می‌‌شود.<ref>تفسیر المنار، ج ۵، ص ۹۵. </ref><ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>
[[متکبران]] در برابر [[انفاق]]، به بخل و به جای [[قدردانی]] از نعمت به کتمان آن [[فرمان]] می‌‌دهند: {{متن قرآن|وَاعْبُدُواْ اللَّهَ وَلاَ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالاً فَخُورًا الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا }}<ref>«خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بی‌گمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتن‌ستای باشد دوست نمی‌دارد همان کسان که تنگ‌چشمی می‌ورزند و مردم را به تنگ‌چشمی وا می‌دارند و آنچه را خداوند از بخشش خود به آنان داده است پنهان می‌کنند و برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۳۶-۳۷.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۵، ص ۱۱۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص ۱۲۵ - ۱۲۶؛ المیزان، ج ۴، ص ۳۵۵. </ref> [[مختال]] به معنای گرفتار خُیَلاء یعنی [[تکبر]] براساس [[فضیلت]] موهوم است <ref>المیزان، ج ۱۶، ص ۲۱۹. </ref> و فَخُور نیز کسی است که [[مناقب]] و خوی‌های خود را از [[راه]] [[کبر]] و [[خودنمایی]] برمی شمارد.<ref>نثر طوبی، ج ۲، ص ۲۴۸، «فخر».</ref> گفته شده: از آنجا که [[متکبر]]، با [[نعمت‌های الهی]] مانند اموالی که به او [[عنایت]] شده بر دیگران [[تکبّر]] میورزد برای تداوم بخشیدن به تکبّر خویش، با بخل تلاش می‌‌کند اموالش را [[حفظ]] کند و آن گاه که می‌‌بیند انفاق کنندگان، نزد [[مردم]] [[شهرت]] و موقعیت پیدا می‌‌کنند، آنان را نیز به بخل [[دعوت]] می‌‌کند و هرگاه تحت تأثیر [[افکار]] عمومی مجبور به انفاق شود، برای حفظ اموالش آنها را پنهان کرده، به [[فقر]] [[تظاهر]] می‌‌کند.<ref>من هدی القرآن، ج ۲، ص ۸۰ـ ۸۱. </ref> برخی گفته‌اند: مختال متکبّری است که اثر کبر او در حرکات و اعمالش ظاهر می‌‌شود و فخور متکبری که اثر کبرش در گفتار وی آشکار می‌‌شود<ref>تفسیر المنار، ج ۵، ص ۹۵. </ref>.<ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>


=== [[ریا]]===
=== [[ریا]] ===
تکبر می‌‌تواند در [[انگیزه]] [[انسان]] نیز اثر [[سوء]] گذاشته، موجب شود تا [[اعمال]] وی از جمله انفاق صرفاً برای کسب شهرت و [[مقام]] و نه [[رضای خدا]] صورت گیرد، چنان که برخی برای دستیابی به سود [[دنیوی]] انفاق می‌‌کنند؛ نه بر اساس [[استحقاق]] و نیاز دیگران به انفاق: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا}}<ref>«و آن کسان که دارایی‌های خود را برای نشان دادن به مردم، می‌بخشند و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارند؛ و هر که شیطان همدم اوست بدهمدمی او راست» سوره نساء، آیه ۳۸.</ref>.<ref>التحریروالتنویر، ج ۵، ص ۵۳؛ نمونه، ج ۳، ص ۳۸۳. </ref>.<ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>
تکبر می‌‌تواند در [[انگیزه]] [[انسان]] نیز اثر [[سوء]] گذاشته، موجب شود تا [[اعمال]] وی از جمله انفاق صرفاً برای کسب شهرت و [[مقام]] و نه [[رضای خدا]] صورت گیرد، چنان که برخی برای دستیابی به سود [[دنیوی]] انفاق می‌‌کنند؛ نه بر اساس [[استحقاق]] و نیاز دیگران به انفاق: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا}}<ref>«و آن کسان که دارایی‌های خود را برای نشان دادن به مردم، می‌بخشند و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارند؛ و هر که شیطان همدم اوست بدهمدمی او راست» سوره نساء، آیه ۳۸.</ref>.<ref>التحریروالتنویر، ج ۵، ص ۵۳؛ نمونه، ج ۳، ص ۳۸۳. </ref>.<ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>


=== رفتارهای غرورآمیز===
=== رفتارهای غرورآمیز ===
[[تکبر]] به شکل‌های گوناگون گاه در نحوه [[راه رفتن]] و گاه در چهره ـ به صورت رخ برتابیدن از [[مردم]] ـ در [[رفتار]] [[آدمی]] آشکار می‌‌شود. [[قرآن کریم]] [[اندرز]] حکیمانه [[لقمان]] به فرزند خود در [[وانهادن]] این گونه رفتار غرورآمیز <ref>جامع البیان، ج ۲۱، ص ۸۹ - ۹۰. </ref> را این گونه نقل می‌‌کند: از روی تکبر از مردم روی مگردان <ref>روض الجنان، ج ۱۵، ص ۲۹۱؛ تفسیر مراغی، ج ۲۱، ص ۸۵؛ الصافی، ج ۴، ص ۱۴۶. </ref> و در [[زمین]] با [[تکبّر]] [[راه]] نرو <ref>التبیان، ج ۸، ص ۲۸۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص ۴۸. </ref> زیرا [[خداوند]]، [[متکبّر]] فخر فروش را [[دوست]] ندارد: {{متن قرآن|وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ}}<ref>«و روی خود را از مردم مگردان و بر زمین خرامان گام برمدار که خداوند هیچ خود پسند خویشتن‌ستایی را دوست نمی‌دارد» سوره لقمان، آیه ۱۸.</ref>.<ref> مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۰۰؛ الجدید، ج ۵، ص ۳۹۱. </ref>؛ همچنین قرآن کریم در بیان علت اینکه [[انسان]] نباید با تکبر روی زمین راه برود <ref> تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۳۵۹؛ فتح القدیر، ج ۳، ص ۲۲۸ - ۲۳۰. </ref> [[ضعف]] او را به وی گوشزد کرده و فرموده است: تو هرگز نمی‌توانی زمین را بشکافی <ref> روض الجنان، ج ۱۲، ص ۲۲۱؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۴۱؛ تبیین القرآن، ص ۲۹۷. </ref> یا تمام آن را با راه رفتن بپیمائی <ref> تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۹؛ تفسیر ثعلبی، ج ۶، ص ۱۰۰؛ التسهیل، ج ۱، ص ۴۴۶. </ref> و بلندی قامتت هیچ گاه به کوه‌ها نمی‌رسد: {{متن قرآن|وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا}}<ref>«و بر زمین، خرامان گام برمدار که هرگز نه زمین را می‌توانی شکافت و نه به بلندای کوه‌ها می‌توانی رسید» سوره اسراء، آیه ۳۷.</ref> این [[آیه]] کنایه از عجز و ضعف انسان و احاطه موجوداتی قوی‌تر و بزرگ‌تر از او بر وی است،<ref> تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۱۷۰؛ التفسیر المبین، ص ۳۶۹؛ الکاشف، ج ۵، ص ۴۵. </ref> بنابراین [[قدرت]] و عظمتی که [[متکبر]] برای خود قائل است توهّمی بیش نیست <ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۹۷. </ref> و توجیهی برای [[تکبر]] او وجود ندارد.<ref>فتح القدیر، ج ۳، ص ۲۲۸؛ تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۴۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۱۷۰. </ref> ذکر دو مورد فوق در تعلیل [[آیه]] از آن روست که [[انسان]] با فراوانی قدرت و بزرگی جثه‌اش تکبر میورزد <ref>تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۴۷؛ روح المعانی، ج ۱۵، ص ۷۵؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۴۱. </ref> یا بدین معناست که تکبر برای متکبر هیچ فایده ای ندارد و هیچ گاه وی را به خواسته‌اش نمی‌رساند، چنان که انسان هیچ گاه [[زمین]] را نمی‌شکافد و بلندی قامت او به کوه‌ها نمی‌رسد.<ref> روح المعانی، ج ۱۵، ص ۷۵؛ تفسیر المظهری، ج ۵، ص ۴۴۱؛ الصافی، ج ۳، ص ۱۹۳. </ref> البته [[مفاسد]] تکبر تنها دامن متکبر را نمی‌گیرد، بلکه گاه به دیگران نیز سرایت می‌‌کند، از این رو [[حضرت موسی]]{{ع}} آن گاه که شنید [[فرعون]] قصد کشتن او را دارد از [[شرّ]] او و هر متکبری که به [[روز حساب]] [[ایمان]] ندارد به [[پروردگار]] [[پناه]] برد: {{متن قرآن|وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ}}<ref>«و موسی گفت: من از هر خویشتن‌بینی که روز شمار را باور ندارد به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه می‌برم» سوره غافر، آیه ۲۷.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص ۸۱۰؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۳۲۸؛ الجدید، ج ۶، ص ۲۱۰. </ref><ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>
[[تکبر]] به شکل‌های گوناگون گاه در نحوه [[راه رفتن]] و گاه در چهره ـ به صورت رخ برتابیدن از [[مردم]] ـ در [[رفتار]] [[آدمی]] آشکار می‌‌شود. [[قرآن کریم]] [[اندرز]] حکیمانه [[لقمان]] به فرزند خود در [[وانهادن]] این گونه رفتار غرورآمیز <ref>جامع البیان، ج ۲۱، ص ۸۹ - ۹۰. </ref> را این گونه نقل می‌‌کند: از روی تکبر از مردم روی مگردان <ref>روض الجنان، ج ۱۵، ص ۲۹۱؛ تفسیر مراغی، ج ۲۱، ص ۸۵؛ الصافی، ج ۴، ص ۱۴۶. </ref> و در [[زمین]] با [[تکبّر]] [[راه]] نرو <ref>التبیان، ج ۸، ص ۲۸۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص ۴۸. </ref> زیرا [[خداوند]]، [[متکبّر]] فخر فروش را [[دوست]] ندارد: {{متن قرآن|وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ}}<ref>«و روی خود را از مردم مگردان و بر زمین خرامان گام برمدار که خداوند هیچ خود پسند خویشتن‌ستایی را دوست نمی‌دارد» سوره لقمان، آیه ۱۸.</ref>.<ref> مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۰۰؛ الجدید، ج ۵، ص ۳۹۱. </ref>؛ همچنین قرآن کریم در بیان علت اینکه [[انسان]] نباید با تکبر روی زمین راه برود <ref> تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۳۵۹؛ فتح القدیر، ج ۳، ص ۲۲۸ - ۲۳۰. </ref> [[ضعف]] او را به وی گوشزد کرده و فرموده است: تو هرگز نمی‌توانی زمین را بشکافی <ref> روض الجنان، ج ۱۲، ص ۲۲۱؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۴۱؛ تبیین القرآن، ص ۲۹۷. </ref> یا تمام آن را با راه رفتن بپیمائی <ref> تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۹؛ تفسیر ثعلبی، ج ۶، ص ۱۰۰؛ التسهیل، ج ۱، ص ۴۴۶. </ref> و بلندی قامتت هیچ گاه به کوه‌ها نمی‌رسد: {{متن قرآن|وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا}}<ref>«و بر زمین، خرامان گام برمدار که هرگز نه زمین را می‌توانی شکافت و نه به بلندای کوه‌ها می‌توانی رسید» سوره اسراء، آیه ۳۷.</ref> این [[آیه]] کنایه از عجز و ضعف انسان و احاطه موجوداتی قوی‌تر و بزرگ‌تر از او بر وی است،<ref> تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۱۷۰؛ التفسیر المبین، ص ۳۶۹؛ الکاشف، ج ۵، ص ۴۵. </ref> بنابراین [[قدرت]] و عظمتی که [[متکبر]] برای خود قائل است توهّمی بیش نیست <ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۹۷. </ref> و توجیهی برای [[تکبر]] او وجود ندارد.<ref>فتح القدیر، ج ۳، ص ۲۲۸؛ تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۴۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۱۷۰. </ref> ذکر دو مورد فوق در تعلیل [[آیه]] از آن روست که [[انسان]] با فراوانی قدرت و بزرگی جثه‌اش تکبر میورزد <ref>تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۴۷؛ روح المعانی، ج ۱۵، ص ۷۵؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۴۱. </ref> یا بدین معناست که تکبر برای متکبر هیچ فایده ای ندارد و هیچ گاه وی را به خواسته‌اش نمی‌رساند، چنان که انسان هیچ گاه [[زمین]] را نمی‌شکافد و بلندی قامت او به کوه‌ها نمی‌رسد.<ref> روح المعانی، ج ۱۵، ص ۷۵؛ تفسیر المظهری، ج ۵، ص ۴۴۱؛ الصافی، ج ۳، ص ۱۹۳. </ref> البته [[مفاسد]] تکبر تنها دامن متکبر را نمی‌گیرد، بلکه گاه به دیگران نیز سرایت می‌‌کند، از این رو [[حضرت موسی]] {{ع}} آن گاه که شنید [[فرعون]] قصد کشتن او را دارد از [[شرّ]] او و هر متکبری که به [[روز حساب]] [[ایمان]] ندارد به [[پروردگار]] [[پناه]] برد: {{متن قرآن|وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ}}<ref>«و موسی گفت: من از هر خویشتن‌بینی که روز شمار را باور ندارد به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه می‌برم» سوره غافر، آیه ۲۷.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص ۸۱۰؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۳۲۸؛ الجدید، ج ۶، ص ۲۱۰. </ref><ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>


==فرجام [[متکبران]]==
== فرجام [[متکبران]] ==
برای [[متکبّران]] در [[قرآن]] به دو فرجام اشاره شده است:
برای [[متکبّران]] در [[قرآن]] به دو فرجام اشاره شده است:
===[[محرومیت]] از [[رحمت]] و [[محبت]] ویژه [[الهی]]===
=== [[محرومیت]] از [[رحمت]] و [[محبت]] ویژه [[الهی]] ===
[[رحمت الهی]] فراگیر و عام است؛ ولی تکبر موجب محرومیّت از [[رحمت خاص الهی]] و رانده شدن از درگاه خداست، چنان که [[شیطان]] بر اثر تکبر، از [[مقام قرب الهی]] رانده و مشمول [[لعن]] [[خداوند]] شد<ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۶۲۰؛ الکشاف، ج ۲، ص ۹۰؛ المیزان، ج ۸، ص ۳۰. </ref> و از [[آسمان]] یا [[بهشت]] یا از صورت [[فرشتگان]] یا از [[درجه]] و منزلتی که در آن بود [[سقوط]] کرد،<ref>تفسیر ماوردی، ج ۲، ص ۲۰۴؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۲۰؛ الجواهر، ج ۳، ص ۱۴۲. </ref> زیرا [[زمین]] یا [[آتش دوزخ]] [[محل]] استقرار [[عاصیان]] [[متکبر]] است <ref>الکشاف، ج ۲، ص ۹۰؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۲۰. </ref> و [[ابلیس]] به سبب تکبّرش، نزد [[خدا]] و [[اولیای الهی]] [[پست]] و کوچک است: {{متن قرآن|قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای فرمود: از آن (جایگاه که داری) فرود آی، تو را نرسد که در آن خود را بزرگ بینی، بیرون رو که تو از خرد پایگانی!» سوره اعراف، آیه ۱۲-۱۳.</ref>.<ref>الکشاف، ج ۲، ص ۹۰. </ref> متکبر از [[محبت]] ویژه [[حق]] نیز دور است: {{متن قرآن|وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا}}<ref>«خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بی‌گمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتن‌ستای باشد دوست نمی‌دارد» سوره نساء، آیه ۳۶.</ref> و نیز {{متن قرآن|وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ}}<ref>«و روی خود را از مردم مگردان و بر زمین خرامان گام برمدار که خداوند هیچ خود پسند خویشتن‌ستایی را دوست نمی‌دارد» سوره لقمان، آیه ۱۸.</ref>، زیرا وی به [[خداوند]] دلبسته نیست، بلکه [[قلب]] او به [[مال]] {{متن قرآن|الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا}}<ref>«همان کسان که تنگ‌چشمی می‌ورزند و مردم را به تنگ‌چشمی وا می‌دارند و آنچه را خداوند از بخشش خود به آنان داده است پنهان می‌کنند و برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۳۷.</ref> و [[جاه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا}}<ref>«و آن کسان که دارایی‌های خود را برای نشان دادن به مردم، می‌بخشند و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارند؛ و هر که شیطان همدم اوست بدهمدمی او راست» سوره نساء، آیه ۳۸.</ref> تعلق و محبت فراوان دارد<ref> المیزان، ج ۴، ص ۳۵۳ - ۳۵۵. </ref>.<ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>
[[رحمت الهی]] فراگیر و عام است؛ ولی تکبر موجب محرومیّت از [[رحمت خاص الهی]] و رانده شدن از درگاه خداست، چنان که [[شیطان]] بر اثر تکبر، از [[مقام قرب الهی]] رانده و مشمول [[لعن]] [[خداوند]] شد<ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۶۲۰؛ الکشاف، ج ۲، ص ۹۰؛ المیزان، ج ۸، ص ۳۰. </ref> و از [[آسمان]] یا [[بهشت]] یا از صورت [[فرشتگان]] یا از [[درجه]] و منزلتی که در آن بود [[سقوط]] کرد،<ref>تفسیر ماوردی، ج ۲، ص ۲۰۴؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۲۰؛ الجواهر، ج ۳، ص ۱۴۲. </ref> زیرا [[زمین]] یا [[آتش دوزخ]] محل استقرار [[عاصیان]] [[متکبر]] است <ref>الکشاف، ج ۲، ص ۹۰؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۲۰. </ref> و [[ابلیس]] به سبب تکبّرش، نزد [[خدا]] و [[اولیای الهی]] [[پست]] و کوچک است: {{متن قرآن|قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای فرمود: از آن (جایگاه که داری) فرود آی، تو را نرسد که در آن خود را بزرگ بینی، بیرون رو که تو از خرد پایگانی!» سوره اعراف، آیه ۱۲-۱۳.</ref>.<ref>الکشاف، ج ۲، ص ۹۰. </ref> متکبر از [[محبت]] ویژه [[حق]] نیز دور است: {{متن قرآن|وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا}}<ref>«خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بی‌گمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتن‌ستای باشد دوست نمی‌دارد» سوره نساء، آیه ۳۶.</ref> و نیز {{متن قرآن|وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ}}<ref>«و روی خود را از مردم مگردان و بر زمین خرامان گام برمدار که خداوند هیچ خود پسند خویشتن‌ستایی را دوست نمی‌دارد» سوره لقمان، آیه ۱۸.</ref>، زیرا وی به [[خداوند]] دلبسته نیست، بلکه [[قلب]] او به [[مال]] {{متن قرآن|الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا}}<ref>«همان کسان که تنگ‌چشمی می‌ورزند و مردم را به تنگ‌چشمی وا می‌دارند و آنچه را خداوند از بخشش خود به آنان داده است پنهان می‌کنند و برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۳۷.</ref> و [[جاه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا}}<ref>«و آن کسان که دارایی‌های خود را برای نشان دادن به مردم، می‌بخشند و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارند؛ و هر که شیطان همدم اوست بدهمدمی او راست» سوره نساء، آیه ۳۸.</ref> تعلق و محبت فراوان دارد<ref> المیزان، ج ۴، ص ۳۵۳ - ۳۵۵. </ref>.<ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>


=== گرفتار شدن به [[ذلت]] [[دنیا]] و [[عذاب]] [[آخرت]]===
=== گرفتار شدن به [[ذلت]] [[دنیا]] و [[عذاب]] [[آخرت]] ===
[[قرآن کریم]] به این [[حقیقت]] اشاره دارد که شخص متکبر در دنیا جز [[خواری]] نصیبش نخواهد شد: {{متن قرآن| وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا كِتَابٍ مُّنِيرٍ ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ}}<ref>«و از مردم کسی است که درباره خداوند بی‌هیچ دانش و رهیافت و کتابی روشنی‌بخش، چالش می‌ورزد (در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او می‌چشانیم» سوره حج، آیه ۸-۹.</ref>، چنان که در [[روایات]] نیز تصریح شده است که هر کس [[تکبّر]] ورزد کوچک و پست می‌‌شود.<ref>الکافی، ج ۱، ص ۱۴۲؛ ج ۲، ص ۱۲۲؛ ج ۸، ص ۱۹ - ۲۰.</ref> [[پستی]] و [[حقارت]] متکبر در چشم دیگران امری طبیعی و عکس العمل تکبّر وی از سوی دیگران است، زیرا همان نفْسی که متکبر دارد دیگران نیز دارند و هیچ کس [[دوست]] ندارد دیگری بر او [[تکبر]] ورزیده، او را [[تحقیر]] کند.<ref>ر.ک: اربعین حدیث، ص ۸۶.</ref> از آیه‌ای بر می‌‌آید که حتّی [[قوم ثمود]] نیز با اینکه خود مردمی [[تبهکار]] بودند، تکبّر را [[ناپسند]] دانسته و [[حضرت صالح]]{{ع}} را [[دروغگویی]] متکبر می‌‌پنداشتند که می‌‌خواست از [[راه]] ادعای نبّوت بر آنان [[برتری]] یابد: {{متن قرآن|أَأُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ}}<ref>«آیا در میان ما کتاب آسمانی را تنها بر او فرو افکنده‌اند؟ (خیر)، بلکه او دروغزنی خویشتن‌خواه است» سوره قمر، آیه ۲۵.</ref>؛ ولی [[خداوند]] چنین پاسخ می‌‌دهد که آنان در [[قیامت]] خواهند دانست چه کسی [[دروغگو]] و [[متکبر]] است.<ref>روض الجنان، ج ۱۸، ص ۲۲۴؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۸۹؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۱۲۶.</ref> خداوند در [[آخرت]] نیز به [[متکبران]] [[عذاب]] [[آتش]] سوزان را خواهد چشاند و [[جهنم]] جایگاه آنان خواهد بود {{متن قرآن|وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْمُتَكَبِّرِينَ}}<ref>«و در روز رستخیز، کسانی را که بر خداوند دروغ بستند خواهی دید که رویشان سیاه است؛ آیا در دوزخ جایگاهی برای کبرورزان نیست؟» سوره زمر، آیه ۶۰.</ref>؛ {{متن قرآن|َ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ}}<ref>«گفته می‌شود: از درهای دوزخ درآیید که در آن جاودانید پس جایگاه کبرورزان، بد جایگاهی است» سوره زمر، آیه ۷۲.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ}}<ref>«و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتن‌بینی او را به گناه می‌کشاند پس دوزخ او را بس و بی‌گمان، این بستر بد است» سوره بقره، آیه ۲۰۶.</ref>، {{متن قرآن|فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ}}<ref>«اینک از دروازه‌های دوزخ درآیید که در آن جاودانید، و به راستی جایگاه گردنکشان بد جایگاهی است» سوره نحل، آیه ۲۹.</ref>)، چنان که در آیه‌ای [[بهشت]] به کسانی اختصاص یافته که در [[زمین]] در پی [[تکبّر]] و [[برتری‌طلبی]] نباشند: {{متن قرآن|تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی می‌نهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۷، ص ۴۲۰؛ فتح القدیر، ج ۴، ص ۲۱۷؛ التحریر والتنویر، ج ۲۰، ص ۸۹، ۱۹۰.</ref> و در روایتی از [[امام باقر]]{{ع}} و [[امام صادق]]{{ع}} نیز آمده است: کسی که در قلبش به اندازه ذرّه ای [[کبر]] باشد وارد بهشت نمی‌شود<ref>الکافی، ج ۲، ص ۳۱۰.</ref>.<ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>
[[قرآن کریم]] به این [[حقیقت]] اشاره دارد که شخص متکبر در دنیا جز [[خواری]] نصیبش نخواهد شد: {{متن قرآن| وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا كِتَابٍ مُّنِيرٍ ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ}}<ref>«و از مردم کسی است که درباره خداوند بی‌هیچ دانش و رهیافت و کتابی روشنی‌بخش، چالش می‌ورزد (در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او می‌چشانیم» سوره حج، آیه ۸-۹.</ref>، چنان که در [[روایات]] نیز تصریح شده است که هر کس [[تکبّر]] ورزد کوچک و پست می‌‌شود.<ref>الکافی، ج ۱، ص ۱۴۲؛ ج ۲، ص ۱۲۲؛ ج ۸، ص ۱۹ - ۲۰.</ref> [[پستی]] و [[حقارت]] متکبر در چشم دیگران امری طبیعی و عکس‌العمل تکبّر وی از سوی دیگران است، زیرا همان نفْسی که متکبر دارد دیگران نیز دارند و هیچ کس [[دوست]] ندارد دیگری بر او [[تکبر]] ورزیده، او را [[تحقیر]] کند.<ref>ر. ک: اربعین حدیث، ص ۸۶.</ref> از آیه‌ای بر می‌‌آید که حتّی [[قوم ثمود]] نیز با اینکه خود مردمی [[تبهکار]] بودند، تکبّر را [[ناپسند]] دانسته و [[حضرت صالح]] {{ع}} را [[دروغگویی]] متکبر می‌‌پنداشتند که می‌‌خواست از [[راه]] ادعای نبّوت بر آنان [[برتری]] یابد: {{متن قرآن|أَأُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ}}<ref>«آیا در میان ما کتاب آسمانی را تنها بر او فرو افکنده‌اند؟ (خیر)، بلکه او دروغزنی خویشتن‌خواه است» سوره قمر، آیه ۲۵.</ref>؛ ولی [[خداوند]] چنین پاسخ می‌‌دهد که آنان در [[قیامت]] خواهند دانست چه کسی [[دروغگو]] و [[متکبر]] است.<ref>روض الجنان، ج ۱۸، ص ۲۲۴؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۸۹؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۱۲۶.</ref> خداوند در [[آخرت]] نیز به [[متکبران]] [[عذاب]] [[آتش]] سوزان را خواهد چشاند و [[جهنم]] جایگاه آنان خواهد بود {{متن قرآن|وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْمُتَكَبِّرِينَ}}<ref>«و در روز رستخیز، کسانی را که بر خداوند دروغ بستند خواهی دید که رویشان سیاه است؛ آیا در دوزخ جایگاهی برای کبرورزان نیست؟» سوره زمر، آیه ۶۰.</ref>؛ {{متن قرآن|َ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ}}<ref>«گفته می‌شود: از درهای دوزخ درآیید که در آن جاودانید پس جایگاه کبرورزان، بد جایگاهی است» سوره زمر، آیه ۷۲.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ}}<ref>«و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتن‌بینی او را به گناه می‌کشاند پس دوزخ او را بس و بی‌گمان، این بستر بد است» سوره بقره، آیه ۲۰۶.</ref>، {{متن قرآن|فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ}}<ref>«اینک از دروازه‌های دوزخ درآیید که در آن جاودانید، و به راستی جایگاه گردنکشان بد جایگاهی است» سوره نحل، آیه ۲۹.</ref>)، چنان که در آیه‌ای [[بهشت]] به کسانی اختصاص یافته که در [[زمین]] در پی [[تکبّر]] و [[برتری‌طلبی]] نباشند: {{متن قرآن|تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی می‌نهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۷، ص ۴۲۰؛ فتح القدیر، ج ۴، ص ۲۱۷؛ التحریر والتنویر، ج ۲۰، ص ۸۹، ۱۹۰.</ref> و در روایتی از [[امام باقر]] {{ع}} و [[امام صادق]] {{ع}} نیز آمده است: کسی که در قلبش به اندازه ذرّه ای [[کبر]] باشد وارد بهشت نمی‌شود<ref>الکافی، ج ۲، ص ۳۱۰.</ref>.<ref>[[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>


==منابع==
== منابع ==
* [[پرونده:000059.jpg|22px]] [[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۸''']]
{{منابع}}
# [[پرونده:000059.jpg|22px]] [[سید رضا اسحاق‌نیا تربتی|اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا]]؛ [[تکبر (مقاله)|مقاله «تکبر»]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۸''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده: تکبر]]
[[رده: تکبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۴

مقدمه

تکبّر بر وزن تفعّل از ریشه "ک ـ ب ـ ر" صفتی نفسانی و ناپسند و منشأ بسیاری از رذایل اخلاقی است [۱] و تا اظهار نشده باشد به آن کبر اطلاق می‌‌شود و چون اظهار شود، تکبّر گفته می‌‌شود، از این رو درعلم اخلاق تکبر زاییده کبر دانسته شده است، چنان که کبر خود نیز، از نتایج عجب است، زیرا اگر کسی برای خویش صفت کمالی ببیند و به سبب آن از خودش خوشش بیاید به این حالت عجب گفته می‌‌شود و اگر افزون بر آن خود را با دیگری مقایسه کرده و خویش را برتر ببیند به آن کبر گفته می‌‌شود.[۲] در برابر "کبر"، "ذلّت" یا "ضعة" است که آن نیز صفت ناپسند نفسانی است و به معنای کوچک کردن خود در برابر دیگری است در جایی که روا نیست. حدّ اعتدال میان آن دو نیز «تواضع» است.[۳]

به نظر برخی فرد متکبّر گاهی استحقاق تکبّر را دارد و گاهی شایستگی آن را ندارد و تنها بزرگی را به خود می‌‌بندد،[۴] از همین رو اگر به حق تکبر ورزد آن، عزت و از صفات پسندیده است؛[۵] مانند تکبر نیازمند در برابر ثروتمند به جهت بی نیاز دانستن خویش از دارایی وی در پرتو احساس نیاز به خداوند یا تکبر ورزیدن در برابر متکبر که صدقه است [۶] و نیز تکبر بر فاسقان، کافران، بدعتگذاران، باطل‌گرایان[۷] و دشمنان خدا.[۸] استکبار نیز از همین ماده به معنای برتری‌طلبی [۹] و لازمه طلب آن است که شخص برتری نداشته و در پی برتری ادّعایی است و از همین رو همواره مذموم است و بر خداوند اطلاق نمی‌شود.[۱۰] برخی نیز کبر، تکبر و استکبار را در معنا نزدیک به یکدیگر دانسته‌اند.[۱۱] گفتنی است وقار و زیبا بودن لباس از مصادیق تکبر نیست، مگر اینکه شخص بخواهد از این طریق خود را از دیگران برتر نشان دهد، به همین جهت پیامبر اکرم (ص) در پاسخ برخی از اصحاب ضمن نفی تکبر از آن، تکبر را ردّ کردن حق از روی عناد و کوچک شمردن مردم و اهانت به آنان دانستند؛[۱۲] همچنین در صورتی که انسان از جنبه صفات ظاهری پسندیده ای که دارد مانند علم، عبادت، سخاوت، عدالت، پرهیز از مال حرام و... خود را ممتاز ببیند، تکبر نیست، بلکه تکبر آن است که انسان در واقع خود را بهتر از دیگری و دارای حسن عاقبت، قرب به خدا و سعادت آخرت بداند.[۱۳] عالمان اخلاق برای درمان کبر دو راه علمی و عملی ذکر کرده اند: راه علمی، شناخت درست خود و خدا و نیز یادآوری آیات و روایاتی است که در نکوهش کبر یا مدح تواضع وارد شده‌اند. راه عملی نیز، تواضع در عمل برای همه و مواظبت بر اخلاق متواضعان است.[۱۴] تکبّر گاهی نه در برابر دیگر انسان‌ها بلکه در برابر خدا و به معنای خودداری از پذیرش حق و اذعان به عبادت برای اوست.[۱۵] و البته در علم اخلاق رویکرد غالب بحث، اظهار برتری بر انسان هاست، گرچه تکبر برابر خدا نیز مطرح شده است؛[۱۶] ولی در قرآن با نگاهی به آیات مربوط، می‌‌توان دریافت که عمده مباحثِ مربوط به آن در تکبر برابر خداست.[۱۷]

تکبر در قرآن

واژه کبر ـ به معنای مورد نظر ـ در قرآن یک بار ﴿هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۸] و متکبر به صورت مفرد و جمع ۷ بار (مانند ﴿وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ[۱۹]، ﴿الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ[۲۰]) که یک مورد آن از اسما و صفات الهی است ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۲۱] و به صورت فعل دو بار ﴿قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ[۲۲]، ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ[۲۳] به کار رفته است؛ همچنین با تعابیر دیگری مانند ﴿أَسْتَكْبَرْتَ[۲۴]، ﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ[۲۵]، ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ[۲۶]، ﴿مُخْتَالًا فَخُورًا[۲۷] و ﴿الْفَرِحِينَ[۲۸] به نوعی موضوع تکبر مطرح شده است.[۲۹]

عوامل و زمینه‌های تکبر

برخی عوامل تکبر عبارت‌اند از:

توهم برتری در آفرینش

شیطان با توهم برتری خود به سبب خلقت از آتش، گرفتار تکبر شد و از فرمان الهی سرپیچید: ﴿قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ[۳۰]؛ ﴿قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ[۳۱]؛ ﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ[۳۲]، ﴿قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ[۳۳] بسیاری از مفسران استکبار را در آیه ﴿ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى[۳۴] به معنای تکبّر گرفته‌اند[۳۵][۳۶]

قدرت مالی و توان اقتصادی

توانگری مالی می‌‌تواند منشأ بروز تکبر باشد، چنان که قارون بر اثر داشتن نعمت‌ها و دارایی فراوان از ناحیه خدا [۳۷] متکبرانه آن را به دانش و درایت خود نسبت داده، خود را برتر از دیگران می‌‌دانست، در حالی که مؤمنان قوم وی او را پند داده و از او خواسته بودند که تکبر را ترک کند، زیرا خدا متکبران را دوست ندارد: ﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ[۳۸]، ﴿وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ[۳۹].[۴۰][۴۱]

اوصاف متکبران

برخی از اوصاف متکبّران عبارت‌اند از:

خودداری از پذیرش آیات خدا

بدترین تکبّر، تکبّر در برابر خداوند است که با تأثیر سوء بر روح و فکر، انسان را در برابر آیات و حجت‌های الهی همچون سنگی خارا موجودی انعطاف ناپذیر و غیر قابل نفوذ درمی آورد که نه به اندرز ناصحان گوش می‌‌سپارد و نه به هشدارهای الهی اعتنایی دارد و پیوسته با غرور و نخوت در مسیر خلاف قدم برمی دارد: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ[۴۲].[۴۳] انسان متکبر بر اثر تکذیب آیات الهی[۴۴] بر قلبش مهر زده می‌‌شود، به گونه ای که دیگر در آیات الهی تفکر نمی‌کند و از آنها عبرت نمی‌گیرد [۴۵] و بر کفر و تکذیب اصرار میورزد [۴۶] و در نتیجه تبهکاری خود از قابلیت هدایت خارج می‌‌شود و به رغم مشاهده آیات الهی از تسلیم در برابر آن امتناع ورزیده، بر سر دو راهی هدایت و ضلالت، گمراهی را در پیش می‌‌گیرد: ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ[۴۷] با توجه به سیاق آیه، قید ﴿بِغَيْرِ الْحَقِّ توضیحی است،[۴۸] گرچه برخی با احترازی دانستن آن، تکبر به غیر حق را در آیه در برابر تکبر به حق و بجا دانسته [۴۹] و برخی دیگر نیز بر این باورند که قید «بِغَیرِ الحَقِّ» برای تأکید است، زیرا تکبر در میان انسان‌ها جز به غیر حق نیست و تکبر به حق، ویژه خدای متعال است.[۵۰] انسان‌های متکبر بدون هیچ حجتی درباره نشانه‌های خداوند به مجادله می‌‌پردازند و این گونه خداوند بر دل هر متکبر زورگویی مُهر می‌‌نهد: ﴿الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ[۵۱] آنان از سر نخوت در بیراهه گمراهی پیشتازند: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ[۵۲]، ﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ[۵۳]؛ ﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ کنایه از تکبر و اعراض از حق است،[۵۴] زیرا ﴿ثَانِيَ به معنای کسر، برگردانیدن و پیچاندن و ﴿عِطْفِهِ به معنای پهلوست و شخص اعراض کننده گویا شانه خود را به نشانه اعتراض می‌‌پیچاند. [۵۵] گفته شده: آیه در شأن ابوجهل نازل شده است که در برابر آیات الهی و پیام رسول خدا (ص) از روی نادانی و تکبر برخورد می‌‌کرد.[۵۶]

براساس آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ[۵۷] مجادله با پیامبر درباره نشانه‌های خدا تنها برخاسته از کبر است [۵۸] تکبّر حجاب علوم و معارف است[۵۹] و قلب انسان متکبر که می‌‌توانست ظرف حقایق باشد مانند زمین سخت و نفوذناپذیر گشته، هیچ حکمت و کلام حقی در آن اثر نمی‌کند، چنان که قرآن کریم درباره نهایت تکبر [۶۰] و امتناع ورزیدن کافران از پیروی پیامبر (ص) و ایمان به وی می‌‌فرماید: ﴿ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ[۶۱].[۶۲] عزّت از أرض عَزاز به معنای زمین محکم و نفوذناپذیر گرفته شده است.[۶۳] در شأن نزول آیه یاد شده آمده است که گروهی از سران قریش از جمله ابوجهل نزد ابوطالب آمده، از وی خواستند تا از برادرزاده خود بخواهد که از مخالفت با خدایان آنها دست بردارد. پیامبر (ص) فرمود: آیا حاضرید در یک جمله با من توافق کنید تا در سایه آن بر عرب حکومت کنید؟ آنان فوراً پذیرفتند. پیامبر فرمود: بگویید: «لا إله إلاّ الله». آنان با شنیدن این جمله چنان هراسان شدند که از بیم تأثیر آن انگشت‌هایشان را در گوش خود فرو برده، با سرعت از آنجا خارج شدند[۶۴].[۶۵]

بخل و کتمان نعمت

متکبران در برابر انفاق، به بخل و به جای قدردانی از نعمت به کتمان آن فرمان می‌‌دهند: ﴿وَاعْبُدُواْ اللَّهَ وَلاَ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالاً فَخُورًا الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا [۶۶].[۶۷] مختال به معنای گرفتار خُیَلاء یعنی تکبر براساس فضیلت موهوم است [۶۸] و فَخُور نیز کسی است که مناقب و خوی‌های خود را از راه کبر و خودنمایی برمی شمارد.[۶۹] گفته شده: از آنجا که متکبر، با نعمت‌های الهی مانند اموالی که به او عنایت شده بر دیگران تکبّر میورزد برای تداوم بخشیدن به تکبّر خویش، با بخل تلاش می‌‌کند اموالش را حفظ کند و آن گاه که می‌‌بیند انفاق کنندگان، نزد مردم شهرت و موقعیت پیدا می‌‌کنند، آنان را نیز به بخل دعوت می‌‌کند و هرگاه تحت تأثیر افکار عمومی مجبور به انفاق شود، برای حفظ اموالش آنها را پنهان کرده، به فقر تظاهر می‌‌کند.[۷۰] برخی گفته‌اند: مختال متکبّری است که اثر کبر او در حرکات و اعمالش ظاهر می‌‌شود و فخور متکبری که اثر کبرش در گفتار وی آشکار می‌‌شود[۷۱].[۷۲]

ریا

تکبر می‌‌تواند در انگیزه انسان نیز اثر سوء گذاشته، موجب شود تا اعمال وی از جمله انفاق صرفاً برای کسب شهرت و مقام و نه رضای خدا صورت گیرد، چنان که برخی برای دستیابی به سود دنیوی انفاق می‌‌کنند؛ نه بر اساس استحقاق و نیاز دیگران به انفاق: ﴿وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا[۷۳].[۷۴].[۷۵]

رفتارهای غرورآمیز

تکبر به شکل‌های گوناگون گاه در نحوه راه رفتن و گاه در چهره ـ به صورت رخ برتابیدن از مردم ـ در رفتار آدمی آشکار می‌‌شود. قرآن کریم اندرز حکیمانه لقمان به فرزند خود در وانهادن این گونه رفتار غرورآمیز [۷۶] را این گونه نقل می‌‌کند: از روی تکبر از مردم روی مگردان [۷۷] و در زمین با تکبّر راه نرو [۷۸] زیرا خداوند، متکبّر فخر فروش را دوست ندارد: ﴿وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ[۷۹].[۸۰]؛ همچنین قرآن کریم در بیان علت اینکه انسان نباید با تکبر روی زمین راه برود [۸۱] ضعف او را به وی گوشزد کرده و فرموده است: تو هرگز نمی‌توانی زمین را بشکافی [۸۲] یا تمام آن را با راه رفتن بپیمائی [۸۳] و بلندی قامتت هیچ گاه به کوه‌ها نمی‌رسد: ﴿وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا[۸۴] این آیه کنایه از عجز و ضعف انسان و احاطه موجوداتی قوی‌تر و بزرگ‌تر از او بر وی است،[۸۵] بنابراین قدرت و عظمتی که متکبر برای خود قائل است توهّمی بیش نیست [۸۶] و توجیهی برای تکبر او وجود ندارد.[۸۷] ذکر دو مورد فوق در تعلیل آیه از آن روست که انسان با فراوانی قدرت و بزرگی جثه‌اش تکبر میورزد [۸۸] یا بدین معناست که تکبر برای متکبر هیچ فایده ای ندارد و هیچ گاه وی را به خواسته‌اش نمی‌رساند، چنان که انسان هیچ گاه زمین را نمی‌شکافد و بلندی قامت او به کوه‌ها نمی‌رسد.[۸۹] البته مفاسد تکبر تنها دامن متکبر را نمی‌گیرد، بلکه گاه به دیگران نیز سرایت می‌‌کند، از این رو حضرت موسی (ع) آن گاه که شنید فرعون قصد کشتن او را دارد از شرّ او و هر متکبری که به روز حساب ایمان ندارد به پروردگار پناه برد: ﴿وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ[۹۰].[۹۱][۹۲]

فرجام متکبران

برای متکبّران در قرآن به دو فرجام اشاره شده است:

محرومیت از رحمت و محبت ویژه الهی

رحمت الهی فراگیر و عام است؛ ولی تکبر موجب محرومیّت از رحمت خاص الهی و رانده شدن از درگاه خداست، چنان که شیطان بر اثر تکبر، از مقام قرب الهی رانده و مشمول لعن خداوند شد[۹۳] و از آسمان یا بهشت یا از صورت فرشتگان یا از درجه و منزلتی که در آن بود سقوط کرد،[۹۴] زیرا زمین یا آتش دوزخ محل استقرار عاصیان متکبر است [۹۵] و ابلیس به سبب تکبّرش، نزد خدا و اولیای الهی پست و کوچک است: ﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ[۹۶].[۹۷] متکبر از محبت ویژه حق نیز دور است: ﴿وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا[۹۸] و نیز ﴿وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ[۹۹]، زیرا وی به خداوند دلبسته نیست، بلکه قلب او به مال ﴿الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا[۱۰۰] و جاه ﴿وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا[۱۰۱] تعلق و محبت فراوان دارد[۱۰۲].[۱۰۳]

گرفتار شدن به ذلت دنیا و عذاب آخرت

قرآن کریم به این حقیقت اشاره دارد که شخص متکبر در دنیا جز خواری نصیبش نخواهد شد: ﴿ وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا كِتَابٍ مُّنِيرٍ ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ[۱۰۴]، چنان که در روایات نیز تصریح شده است که هر کس تکبّر ورزد کوچک و پست می‌‌شود.[۱۰۵] پستی و حقارت متکبر در چشم دیگران امری طبیعی و عکس‌العمل تکبّر وی از سوی دیگران است، زیرا همان نفْسی که متکبر دارد دیگران نیز دارند و هیچ کس دوست ندارد دیگری بر او تکبر ورزیده، او را تحقیر کند.[۱۰۶] از آیه‌ای بر می‌‌آید که حتّی قوم ثمود نیز با اینکه خود مردمی تبهکار بودند، تکبّر را ناپسند دانسته و حضرت صالح (ع) را دروغگویی متکبر می‌‌پنداشتند که می‌‌خواست از راه ادعای نبّوت بر آنان برتری یابد: ﴿أَأُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ[۱۰۷]؛ ولی خداوند چنین پاسخ می‌‌دهد که آنان در قیامت خواهند دانست چه کسی دروغگو و متکبر است.[۱۰۸] خداوند در آخرت نیز به متکبران عذاب آتش سوزان را خواهد چشاند و جهنم جایگاه آنان خواهد بود ﴿وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْمُتَكَبِّرِينَ[۱۰۹]؛ ﴿َ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ[۱۱۰]، ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ[۱۱۱]، ﴿فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ[۱۱۲])، چنان که در آیه‌ای بهشت به کسانی اختصاص یافته که در زمین در پی تکبّر و برتری‌طلبی نباشند: ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ[۱۱۳].[۱۱۴] و در روایتی از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نیز آمده است: کسی که در قلبش به اندازه ذرّه ای کبر باشد وارد بهشت نمی‌شود[۱۱۵].[۱۱۶]

منابع

پانویس

  1. معراج السعاده، ص ۲۳۸.
  2. احیاء علوم، ج ۳، ص ۳۴۳ - ۳۴۴؛ جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۷۹ - ۳۸۱؛ اربعین حدیث، ص ۸۲.
  3. جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۹۷؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۲، ص ۱۳۵۸.
  4. مفردات، ص ۶۹۷ - ۶۹۸؛ بصائر ذوی التمیز، ج ۴، ص ۳۲۵، «کبر».
  5. کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۲، ص ۱۳۵۸.
  6. اخلاق ناصری، ص ۳۳۹.
  7. کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۳۶۶؛ مفردات، ص ۶۹۸.
  8. المیزان، ج ۸، ص ۲۹.
  9. مفردات، ص ۶۹۷؛ بصائر ذوی التمیز، ج ۴، ص ۳۲۵، «کبر».
  10. المیزان، ج ۱۲، ص ۲۶۶؛ الفروق اللغویه، ص ۴۹.
  11. مفردات، ص ۶۹۷؛ اساس البلاغه، ص ۵۳۳؛ اقرب الموارد، ج ۴، ص ۵۰۸، «کبر».
  12. الدر المنثور، ج ۵، ص ۱۲۱ - ۱۲۲؛ تفسیر المنار، ج ۵، ص ۹۶.
  13. جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۷.
  14. احیاء العلوم، ج ۳، ص ۳۵۸ - ۳۶۰؛ جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۶ - ۳۹۲.
  15. مفردات، ص ۶۹۷، «کبر».
  16. احیاءالعلوم، ج ۳، ص ۳۴۵؛ جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۴.
  17. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  18. «اوست که زنده است، هیچ خدایی جز او نیست، از این روی او را در حالی که دین خویش را برای او ناب می‌دارید بخوانید؛ سپاس خداوند پروردگار جهانیان را» سوره غافر، آیه ۶۵.
  19. «و موسی گفت: من از هر خویشتن‌بینی که روز شمار را باور ندارد به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه می‌برم» سوره غافر، آیه ۲۷.
  20. «آنان که در آیات خداوند بی‌آنکه برهانی برای آنان آمده باشد چالش می‌ورزند، (کارشان) نزد خداوند و نزد مؤمنان، سخت خشم‌انگیز است؛ بدین‌گونه خداوند بر دل هر خویش‌بین گردنکشی مهر می‌نهد» سوره غافر، آیه ۳۵.
  21. «اوست خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، فرمانفرمای بسیار پاک بی‌عیب، ایمنی‌بخش، گواه راستین، پیروز کام‌شکن بزرگ منش؛ پاکاکه خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند» سوره حشر، آیه ۲۳.
  22. «فرمود: از آن (جایگاه که داری) فرود آی، تو را نرسد که در آن خود را بزرگ بینی، بیرون رو که تو از خرد پایگانی!» سوره اعراف، آیه ۱۳.
  23. «به زودی کسانی را که در زمین ناحق گردنفرازی می‌ورزند از نشانه‌های خود روگردان خواهم کرد و هر نشانه‌ای ببینند بدان ایمان نخواهند آورد؛ و اگر راه درست را ببینند آن را راه (خویش) نخواهند گزید و چون کژراهه را ببینند آن را راه (خود) برخواهند گزید؛ این از آن روست که آنان نشانه‌های ما را دروغ شمردند و از آن غافل بودند» سوره اعراف، آیه ۱۴۶.
  24. سوره ص، آیه ۷۵.
  25. سوره حج، آیه ۹.
  26. سوره بقره، آیه ۲۰۶.
  27. سوره نساء، آیه ۳۶.
  28. سوره قصص، آیه ۷۶.
  29. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  30. «فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟» سوره ص، آیه ۷۵.
  31. «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای» سوره اعراف، آیه ۱۲.
  32. «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای» سوره اعراف، آیه ۱۲.
  33. «فرمود: از آن (جایگاه که داری) فرود آی، تو را نرسد که در آن خود را بزرگ بینی، بیرون رو که تو از خرد پایگانی!» سوره اعراف، آیه ۱۳.
  34. «سپس خون بسته‌ای بود که (خداوندش) آفرید و استوار داشت» سوره قیامه، آیه ۳۸.
  35. مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۵۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۴۸؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۲۵ - ۲۲۶.
  36. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  37. روح المعانی، ج ۲۰، ص ۱۶۶؛ تفسیر گازر، ج ۷، ص ۱۹۵؛ مخزن العرفان، ج ۹، ص ۴۴۹.
  38. «بی‌گمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد و ما بدو از گنج‌ها چندان دادیم که (حمل) مخزن های آن بر گروه نیرومند هم گرانبار می‌آمد؛ هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۶.
  39. «و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۷.
  40. تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۱۰؛ تفسیر مظهری، ج ۷، ص ۱۸۷ - ۱۸۹.
  41. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  42. «و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتن‌بینی او را به گناه می‌کشاند پس دوزخ او را بس و بی‌گمان، این بستر بد است» سوره بقره، آیه ۲۰۶.
  43. مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۳۵؛ المیزان، ج ۲، ص ۹۷؛ نمونه، ج ۲، ص ۷۵؛ ج ۶، ص ۳۶۷.
  44. جامع البیان، ج ۹، ص ۸۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۸۳.
  45. الکشاف، ج ۲، ص ۱۱۷.
  46. المیزان، ج ۸، ص ۲۴۷.
  47. «به زودی کسانی را که در زمین ناحق گردنفرازی می‌ورزند از نشانه‌های خود روگردان خواهم کرد و هر نشانه‌ای ببینند بدان ایمان نخواهند آورد؛ و اگر راه درست را ببینند آن را راه (خویش) نخواهند گزید و چون کژراهه را ببینند آن را راه (خود) برخواهند گزید؛ این از آن روست که آنان نشانه‌های ما را دروغ شمردند و از آن غافل بودند» سوره اعراف، آیه ۱۴۶.
  48. المیزان، ج ۸، ص ۲۴۶.
  49. کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۳۶۶؛ مفردات، ص ۶۹۸.
  50. روض الجنان، ج ۸، ص ۴۰۲؛ الکشاف، ج ۲، ص ۱۵۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۳۶.
  51. «آنان که در آیات خداوند بی‌آنکه برهانی برای آنان آمده باشد چالش می‌ورزند، (کارشان) نزد خداوند و نزد مؤمنان، سخت خشم‌انگیز است؛ بدین‌گونه خداوند بر دل هر خویش‌بین گردنکشی مهر می‌نهد» سوره غافر، آیه ۳۵.
  52. «و از مردم کسی است که درباره خداوند بی‌هیچ دانش و رهیافت و کتابی روشنی‌بخش، چالش می‌ورزد» سوره حج، آیه ۸.
  53. «(در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او می‌چشانیم» سوره حج، آیه ۹.
  54. التفسیر المبین، ج ۱، ص ۴۳۴.
  55. التحقیق، ج ۲، ص ۳۳، «ثنی»؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۴۹؛ نثر طوبی، ص ۱۱۸.
  56. التحریروالتنویر، ج ۱۷، ص ۲۰۷.
  57. «آنان که در آیات خداوند بی‌آنکه برهانی نزد آنان آمده باشد چالش می‌ورزند؛ در درونشان جز خویش‌بینی نیست که به آن (هم) نمی‌رسند؛ از این روی به خداوند پناه جو که اوست که شنوای بیناست» سوره غافر، آیه ۵۶.
  58. المیزان، ج ۱۷، ص ۳۴۱ - ۳۴۲.
  59. الجواهر، ج ۳، ص ۲۱۸.
  60. منهج الصادقین، ج ۸، ص ۳۴.
  61. «صاد، سوگند به قرآن بیانگر (که تو از پیامبرانی) امّا کافران در غرور و ناسازگاری‌اند» سوره ص، آیه ۱-۲.
  62. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۱۸.
  63. مفردات، ص ۵۶۳، «عزّ».
  64. نورالثقلین، ج ۴، ص ۴۴۱ - ۴۴۳.
  65. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  66. «خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بی‌گمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتن‌ستای باشد دوست نمی‌دارد همان کسان که تنگ‌چشمی می‌ورزند و مردم را به تنگ‌چشمی وا می‌دارند و آنچه را خداوند از بخشش خود به آنان داده است پنهان می‌کنند و برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۳۶-۳۷.
  67. جامع البیان، ج ۵، ص ۱۱۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص ۱۲۵ - ۱۲۶؛ المیزان، ج ۴، ص ۳۵۵.
  68. المیزان، ج ۱۶، ص ۲۱۹.
  69. نثر طوبی، ج ۲، ص ۲۴۸، «فخر».
  70. من هدی القرآن، ج ۲، ص ۸۰ـ ۸۱.
  71. تفسیر المنار، ج ۵، ص ۹۵.
  72. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  73. «و آن کسان که دارایی‌های خود را برای نشان دادن به مردم، می‌بخشند و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارند؛ و هر که شیطان همدم اوست بدهمدمی او راست» سوره نساء، آیه ۳۸.
  74. التحریروالتنویر، ج ۵، ص ۵۳؛ نمونه، ج ۳، ص ۳۸۳.
  75. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  76. جامع البیان، ج ۲۱، ص ۸۹ - ۹۰.
  77. روض الجنان، ج ۱۵، ص ۲۹۱؛ تفسیر مراغی، ج ۲۱، ص ۸۵؛ الصافی، ج ۴، ص ۱۴۶.
  78. التبیان، ج ۸، ص ۲۸۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص ۴۸.
  79. «و روی خود را از مردم مگردان و بر زمین خرامان گام برمدار که خداوند هیچ خود پسند خویشتن‌ستایی را دوست نمی‌دارد» سوره لقمان، آیه ۱۸.
  80. مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۰۰؛ الجدید، ج ۵، ص ۳۹۱.
  81. تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۳۵۹؛ فتح القدیر، ج ۳، ص ۲۲۸ - ۲۳۰.
  82. روض الجنان، ج ۱۲، ص ۲۲۱؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۴۱؛ تبیین القرآن، ص ۲۹۷.
  83. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۹؛ تفسیر ثعلبی، ج ۶، ص ۱۰۰؛ التسهیل، ج ۱، ص ۴۴۶.
  84. «و بر زمین، خرامان گام برمدار که هرگز نه زمین را می‌توانی شکافت و نه به بلندای کوه‌ها می‌توانی رسید» سوره اسراء، آیه ۳۷.
  85. تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۱۷۰؛ التفسیر المبین، ص ۳۶۹؛ الکاشف، ج ۵، ص ۴۵.
  86. المیزان، ج ۱۳، ص ۹۷.
  87. فتح القدیر، ج ۳، ص ۲۲۸؛ تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۴۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۱۷۰.
  88. تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۴۷؛ روح المعانی، ج ۱۵، ص ۷۵؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۴۱.
  89. روح المعانی، ج ۱۵، ص ۷۵؛ تفسیر المظهری، ج ۵، ص ۴۴۱؛ الصافی، ج ۳، ص ۱۹۳.
  90. «و موسی گفت: من از هر خویشتن‌بینی که روز شمار را باور ندارد به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه می‌برم» سوره غافر، آیه ۲۷.
  91. مجمع البیان، ج ۸، ص ۸۱۰؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۳۲۸؛ الجدید، ج ۶، ص ۲۱۰.
  92. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  93. مجمع البیان، ج ۳، ص ۶۲۰؛ الکشاف، ج ۲، ص ۹۰؛ المیزان، ج ۸، ص ۳۰.
  94. تفسیر ماوردی، ج ۲، ص ۲۰۴؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۲۰؛ الجواهر، ج ۳، ص ۱۴۲.
  95. الکشاف، ج ۲، ص ۹۰؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۲۰.
  96. «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای فرمود: از آن (جایگاه که داری) فرود آی، تو را نرسد که در آن خود را بزرگ بینی، بیرون رو که تو از خرد پایگانی!» سوره اعراف، آیه ۱۲-۱۳.
  97. الکشاف، ج ۲، ص ۹۰.
  98. «خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بی‌گمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتن‌ستای باشد دوست نمی‌دارد» سوره نساء، آیه ۳۶.
  99. «و روی خود را از مردم مگردان و بر زمین خرامان گام برمدار که خداوند هیچ خود پسند خویشتن‌ستایی را دوست نمی‌دارد» سوره لقمان، آیه ۱۸.
  100. «همان کسان که تنگ‌چشمی می‌ورزند و مردم را به تنگ‌چشمی وا می‌دارند و آنچه را خداوند از بخشش خود به آنان داده است پنهان می‌کنند و برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۳۷.
  101. «و آن کسان که دارایی‌های خود را برای نشان دادن به مردم، می‌بخشند و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارند؛ و هر که شیطان همدم اوست بدهمدمی او راست» سوره نساء، آیه ۳۸.
  102. المیزان، ج ۴، ص ۳۵۳ - ۳۵۵.
  103. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  104. «و از مردم کسی است که درباره خداوند بی‌هیچ دانش و رهیافت و کتابی روشنی‌بخش، چالش می‌ورزد (در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او می‌چشانیم» سوره حج، آیه ۸-۹.
  105. الکافی، ج ۱، ص ۱۴۲؛ ج ۲، ص ۱۲۲؛ ج ۸، ص ۱۹ - ۲۰.
  106. ر. ک: اربعین حدیث، ص ۸۶.
  107. «آیا در میان ما کتاب آسمانی را تنها بر او فرو افکنده‌اند؟ (خیر)، بلکه او دروغزنی خویشتن‌خواه است» سوره قمر، آیه ۲۵.
  108. روض الجنان، ج ۱۸، ص ۲۲۴؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۸۹؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۱۲۶.
  109. «و در روز رستخیز، کسانی را که بر خداوند دروغ بستند خواهی دید که رویشان سیاه است؛ آیا در دوزخ جایگاهی برای کبرورزان نیست؟» سوره زمر، آیه ۶۰.
  110. «گفته می‌شود: از درهای دوزخ درآیید که در آن جاودانید پس جایگاه کبرورزان، بد جایگاهی است» سوره زمر، آیه ۷۲.
  111. «و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتن‌بینی او را به گناه می‌کشاند پس دوزخ او را بس و بی‌گمان، این بستر بد است» سوره بقره، آیه ۲۰۶.
  112. «اینک از دروازه‌های دوزخ درآیید که در آن جاودانید، و به راستی جایگاه گردنکشان بد جایگاهی است» سوره نحل، آیه ۲۹.
  113. «آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی می‌نهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.
  114. مجمع البیان، ج ۷، ص ۴۲۰؛ فتح القدیر، ج ۴، ص ۲۱۷؛ التحریر والتنویر، ج ۲۰، ص ۸۹، ۱۹۰.
  115. الکافی، ج ۲، ص ۳۱۰.
  116. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.