سیاست: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۴۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[سیاست در لغت]] - [[سیاست در حدیث]] - [[سیاست در نهج البلاغه]] - [[سیاست در فقه سیاسی]] - [[سیاست در معارف دعا و زیارات]] - [[سیاست در معارف و سیره نبوی]] - [[سیاست در معارف و سیره علوی]] - [[سیاست در معارف و سیره سجادی]] - [[سیاست در سیره معصوم]]| پرسش مرتبط  = }}
{{امامت}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">مدخل‌های وابسته به این بحث:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[سیاست در قرآن]] | [[سیاست در حدیث]] | [[سیاست در نهج البلاغه]] | [[سیاست در فقه اسلامی]] | [[سیاست در کلام اسلامی]] | [[سیاست در فقه سیاسی]] | [[سیاست در معارف دعا و زیارات]] | [[سیاست در معارف و سیره سجادی]] | [[سیاست در سیره‌شناسی معصومان]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[سیاست (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
'''سیاست''' به‌معنای اداره امور مملکت و [[ریاست]] کردن، عبارت است از [[امر و نهی]] صادر از [[حاکمیت]] در جهت تنظیم روابط و [[تدبیر امور]] [[مردم]] در راستای تأمین مصالح آنان و سیاستمدار کسی است که در امور اجتماعی [[مردم]] به مصلحت‌اندیشی و [[تدبیر امور]] بپردازد.  
*واژه سیاست به‌معنای "رام‌کردن اسب" و نیز "خط سیر و راهی که [[انسان]] پیش‌رو دارد" به معنا شده است. در فرهنگ‌های [[علوم سیاسی]]، از سیاست معنای برنامه، شیوه عمل، اصول و قواعدی اساسی، اصول [[راهنما]] و... را مراد کرده‌اند. گرچه از قرن پانزدهم به بعد که سوداگری برخی کشورها واژه [[استعمار]] را به [[فرهنگ]] [[سیاسی]] می‌افزاید [[شاهد]] تغییر در مفهوم سیاست بوده‌ایم، اما سیاست در متون قدیم از [[ارزش]] معنوی برخوردار بوده است. از نظر [[افلاطون]]، سیاست عالی‌ترین [[دانش‌ها]] و والاترین هنرهاست. به [[عقیده]] او [[انسان]] [[اجتماعی]] تنها در دامان [[جامعه]] می‌تواند از [[تربیت]] صحیح برخوردار شود. اگر ساختار [[جامعه]] نتواند امکان [[تربیت]] [[مردمان]] را فراهم آورد، نه آن [[جامعه]] و نه هیچ فردی از آن روی [[نیک‌بختی]] را نخواهند دید<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۳.</ref>.
*در [[اسلام]] معنای حقیقی سیاست عبارت است از [[مدیریت]]، توجیه و تنظیم [[زندگی اجتماعی]] [[انسان‌ها]] در مسیر حیات معقول، سیاست با این دید در پویش‌های انسانی نقشی برجسته یافته و در [[اهداف پیامبران]] نیز منظور شده است. بر این اساس، [[امام علی]] {{ع}} پس از تحقیق دوران [[زمام‌داری]] خود و در زمان کوتاه [[خلافت ظاهری]]، مبانی و عملی سیاست [[اسلامی]] را [[تبیین]] می‌کند. در منظر [[امام]]، سیاست و [[حکومت]] [[هدف]] نیست، بلکه وسیله‌ای است برای احقاق [[حق]]. از این‌رو اصل [[حکومت]] بر [[مردم]] را به خودی خود امری بی‌ارزش تلقی می‌کند و آن‌را بی‌ارزش‌تر از [[آب]] بینی بز<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]: {{متن حدیث|"وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ"}}</ref>، استخوان خوک در دست جذامی<ref>نهج البلاغه، حکمت  ۲۳۶: {{متن حدیث|"وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ [عُرَاقِ] خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ"}}</ref> و برگ جویده‌ای در دهان ملخ<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴: {{متن حدیث|"وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا"}}</ref> و کفشی کهنه<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۳: {{متن حدیث|"قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) بِذِي قَارٍ وَ هُوَ يَخْصِفُ نَعْلَهُ فَقَالَ لِي مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ فَقُلْتُ لَا قِيمَةَ لَهَا فَقَالَ (علیه السلام) وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا"}}</ref> می‌داند. در [[نظام سیاسی]] [[امام]]، [[حکومت]] و سیاست آن‌گاه [[ارزش]] دارد که در سایه آن بتوان [[حق]] از دست‌ رفته‌ای را زنده یا باطلی را دفع کرد. در عین حال [[حکومت]] و [[مدیریت]] [[جامعه]] امری ضروری است، حتی وجود [[حاکم]] [[فاجر]] را بهتر را نبود آن و ایجاد [[هرج‌ومرج]] در [[جامعه]] می‌داند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۳-۴۷۴.</ref>.
*نگاهی به [[سخنان امام]] {{ع}}، دو مبنای "درخواست عموم [[مردم]]" و "[[مسئولیت]] [[الهی]]" را به‌عنوان دو [[دلیل]] و [[ضرورت]] اصلی شرکت در فعالیت [[سیاسی]] و ساختار حکومتی روشن می‌سازد، چنان‌که فرمود: اگر نبود حضور گسترده جمعیّت و عهدی که [[خدا]] از [[عالمان]] گرفته تا بر سیری [[ظالم]] و [[گرسنگی]] [[مظلوم]] ساکت ننشینند، افسارش را بر گردنش می‌افکندم و رهایش می‌کردم<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]: {{متن حدیث|"أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ"}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۳-۴۷۴.</ref>.


==[[اصول سیاسی امام علی]] {{ع}}==
== معناشناسی ==
*نگاهی به [[سخنان امام]] در [[نهج البلاغه]]، مبانی بینش [[سیاسی]] ایشان را آشکار می‌کند. مواردی چون:  
=== واژه‌شناسی لغوی ===
#'''پای‌بندی به [[قرآن]] و [[سنت]]''' که از آن به‌عنوان [[حق]] [[جامعه]] بر گردن [[حاکم]] یاد می‌کند و می‌فرماید: حقی که شما بر گردن من دارید عمل به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[قیام]] به [[حق]] و برپاداشتن [[سنت]] اوست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۹؛ نیز نیک: خطبه ۱۰۵: {{متن حدیث|"إِنَّهُ لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ، الْإِبْلَاغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ الِاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ وَ الْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا"}}</ref>. در این بینش [[سیاسی]] عمل کردن به [[قرآن]]، موجب [[رستگاری]] و سعادتمندی و عمل نکردن به آن موجب تیره‌بختی است<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳</ref>. از این‌رو [[امام]] {{ع}} هنگامی که زمان امور را به‌دست گرفت بر مبنای [[آگاهی]] منحصر به فردی که از [[قرآن کریم]] و [[سنت]] و [[سیره پیامبر اکرم]] {{صل}} داشت، نسبت به [[اجرای احکام]] و سنت‌های تعطیل شده [[الهی]]، [[اقدام]] کرد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۴.</ref>.
=== معنای اصطلاحی ===
#'''[[عدالت]] [[سیاسی]]:''' [[امام]] {{ع}} [[عدالت]] و اجرای آن‌را به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین اصول [[سیاسی]] در نظر داشت؛ مسئولیتی که بر مبنای پیمانی [[الهی]] بر عهده [[دانشمندان]] گذاشته شده است<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref>. از این‌رو [[امام]] در روزهای آغازین [[حکومت]] خود بر این مسئله پای فشرد، چنان‌که فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] اگر این املاک کابین [[همسران]] و بهای کنیزکان هم شده باشد، آن‌را به [[بیت المال]] برمی‌گردانم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۵: {{متن حدیث|"وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ. فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ"}}</ref>. [[عدالت]] در [[سیره سیاسی]] [[امام]]، [[حافظ]] [[نظم]] و [[امنیت]] در [[جامعه]] است، از این‌رو هرگز نمی‌توان آن‌را نادیده انگاشت. [[امام]] نیز در نخستین روزهای [[حکومت]] دست به [[اصلاحات]] گسترده در امور زد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۴.</ref>.
سیاست در اصطلاح با تعابیر گوناگونی از سوی [[اندیشمندان]] [[سیاسی]] به کار رفته است:
#'''[[آزادی]] [[سیاسی]]:''' [[اندیشه]] [[سیاسی]] [[امام علی]] {{ع}} [[مردمان]] را در تعیین [[سرنوشت]] خود آزاد می‌انگارد. از این‌رو گرچه [[مردمان]] به‌سوی [[مردمان]] ایشان [[هجوم]] می‌آورند و ایشان را به [[خلافت]] برمی‌گزینند، اما [[حق]] کسانی را که با ایشان [[بیعت]] نکردند، حفظ و خود ایشان جانشان را ضمانت می‌کند. در نگاه [[سیاسی]] [[امام]]، [[مشروعیت]] [[خلافت]] در [[بیعت]] آزادانه [[مردم]] معنا می‌یابد. از این‌رو [[حکومت حق]] توده [[مردم]] است و حقی نیست که [[خداوند]] آن را به یکی از افراد [[بشر]] عطا کرده باشد<ref>نهج البلاغه، حکمت  ۲۴۷</ref>. در بینش [[سیاسی]] [[امام]]، [[انتقاد]] از دستگاه [[حکومت حق]] [[مردم]] است. از این‌رو برای ایجاد این [[فرهنگ]] با [[چاپلوسی]] و [[تملق]] که همیشه در کنار دستگاه [[قدرت]] وجود دارد، به [[مبارزه]] برخاست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۵.</ref>.
۱. [[علم]] کسب و [[حفظ قدرت]]؛ ۲. [[هنر]] حکومت بر نوع [[بشر]]؛ ۳. علم [[فرمانروایی]] [[دولت‌ها]]؛ ۴. فن حکومت کردن [[دولت]] و [[رهبری]] [[روابط]] آن با سایر دولت‌ها؛ ۵. [[خط مشی]]، [[تعیین]] شکل، [[وظیفه]] و مضمون فعالیت دولت؛ ۶. کاربرد [[قدرت]] به اشکال مختلف و در ابعاد گوناگون [[جامعه بشری]]؛ ۷. علم قدرت که توسط دولت برای برقراری [[نظم اجتماعی]] و تأمین مصالح جمعی یا گروهی به کار می‌رود؛ ۸ [[علمی]] که می‌آموزد چه کسی می‌برد، چه چیزی را می‌برد، کجا می‌برد، چگونه می‌برد و چرا می‌برد؟؛ ۹. تدابیری که [[حکومت‌ها]] به منظور [[اداره امور]] [[کشور]] اتخاذ می‌کنند و...<ref>ر. ک: علی آقابخشی و مینو افشاری‌راد، فرهنگ علوم سیاسی.</ref>..<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]] ص ۲۹.</ref>.
#'''برخورد با [[مخالفان سیاسی]]:''' بینش [[سیاسی]] [[امام]] [[مدارا]] با [[مخالفان سیاسی]] را که اصلی تردیدناپذیر در [[جوامع]] مختلف است، می‌پذیرد و حفظ [[حقوق]] آن‌ها را تا زمانی‌که [[نظم]] و [[امنیت]] [[جامعه]] را از بین نبرده‌اند، امری [[واجب]] تلقی می‌کند. نمونه این امر در [[فتنه]] [[خوارج]] پیش آمد. [[امام]] در کلامی فرمود: "برای آنان زمانی‌که [[نظم]] را بر هم نزنند، سه [[حق]] مفروض است: حضور در [[مسجد]]، پرداخت فیء و [[آزادی]] در [[جامعه]]"<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۵.</ref>.
* '''“سیاست” در اصطلاح''': سیاست را در فرهنگ‌نامه‌های [[سیاسی]] “فن [[حکمرانی]] بر جامعه”، “تدبیر مستمر امور اجتماعی” و “دانش [[قدرت]] به‌منظور [[برقراری نظم]] و [[امنیت]] توسط دولت” گویند. همچنین به معنای “ارشاد و [[هدایت مردم]] به سوی راهی که موجب [[نجات]] آنها شود”، دانسته و برایش انواع و اقسامی تصویر کرده‌اند. “ارشاد در امور ظاهری و باطنی” که بر عهده [[پیامبران]] است، “ارشاد در امور ظاهری” که [[پادشاهان]] عهده‌دار آنند و “ارشاد در امور باطنی” که بر عهده [[عالمان دین]] است<ref>{{عربی|استصلاح الخلق بإرشادهم الی الطریق المنجی فی الدنیا و الآخرة؛ فهی من الأنبیاء علی الخاصة والعامة فی ظاهرهم و باطنهم، و من السلاطین و الملوک علی کل منهم فی ظاهرهم، و من العلماء ورثة الأنبیاء، فی باطنهم لاغیر}} (تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۹۳).</ref>. “قانون رعایت [[آداب]] و [[مصالح]] و [[نظم]] و [[نظام]] بخشیدن به امور” هم تعریف کرده‌اند<ref>{{عربی|رسمت السیاسة بأنها القانون الموضوع لرعایة الآداب و المصالح و انتظام الاموال}} (تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۹۳).</ref>. می‌توان در اصطلاح آن را “مدیریت و [[تدبیر]] مستمر [[امور جامعه]] به‌منظور اداره مطلوب آن” دانست<ref>{{عربی|أن السیاسة فی التدبیر المستمر و لایقال للتدبیر الواحد سیاسة فکل سیاسة تدبیر و لیس کل تدبیر سیاسة، والسیاسة أیضا فی الدقیق من امور المسوس علی ما ذکرنا قبل فلایوصف الله تعالی بها لذلک}} (ر. ک: عسکری، الفروق فی اللغة، ص۱۸۶).</ref>. به سیاست از جنبه‌های مختلف نگریسته شده است. نگاه‌ها و نگرش‌های گوناگون، جنبه‌های مختلف و پرسش‌های متنوعی که دربارۀ [[قدرت]]، [[تدبیر]] [[امور جامعه]]، رابطه [[دولت]] و [[ملت]] و مانند آن وجود دارد، موجب شکل‌گیری شاخه‌های متنوعی از [[دانش]] و [[تفکر]] [[سیاسی]] شده است: [[علم]] سیاست، [[فلسفه سیاسی]]، [[حقوق]] اساسی، تحلیل مسائل سیاسی و مطالعات سیاسی. برخی از این شاخه‌ها معطوف به مسائل نظری و بنیادین سیاست است و برخی ناظر به جنبه‌های عملی و کاربردی آن. [[فقه سیاسی]] نیز با دانش سیاست، از آن‌رو [[ارتباط]] دارد که [[حکم]] موضوعات سیاسی مطرح در علم سیاست را بیان می‌کند<ref>[[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص ۶.</ref>
#'''[[نقش مردم]] در ساختار [[سیاسی]]:''' [[امام]] {{ع}} برای [[مردم]] نقشی ویژه و محوری قائل است، به‌گونه‌ای که فقدان آن، امر [[حکومت]] را با خطر مواجه می‌کند. این نقش متقابل در [[کلام]] زیر نمود عینی پیدا می‌کند. فرمود: رعیت [[اصلاح]] نمی‌شود مگر این‌که زمان‌دار [[اصلاح]] شود و زمام‌دار [[اصلاح]] نمی‌شود مگر این‌که رعیت [[درست‌کار]] باشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶: {{متن حدیث|"فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ، وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ"}}</ref>. در منطق [[امام]]، [[انتخاب مردم]] زمینه تحقیق [[حکومت]] است و بدون آن [[حکومت]] ممکن نخواهد شد. از این‌رو [[بیعت]] [[اکثریت]] [[مردم]] یک اثر طبیعی و تکوینی داشت و آن حصول [[قدرت]] متمرکز و مردمی برای [[امام]] بود که در پرتو آن [[حکومت]] را به دست گرفت. از این‌رو [[نقش مردم]] را از چند جهت می‌توان در سخنان ایشان مورد نظر قرارداد: نقش ایجادی که با [[بیعت]] [[مردم]] به‌وجود می‌آید<ref>خطبه‌های ۳ و ۲۲۰: {{متن حدیث|"فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَيَ] كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ"}}</ref>؛ ۲- نقش ابقایی که با [[طاعت]] و مشارکت [[مردم]] در امور فراهم می‌آید؛ ۳- نقش اصلاحی که با [[نصیحت]]، [[مشورت]] و [[خیرخواهی]] [[مردمان]] در [[حکومت]] پدید می‌آید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۷ و ۲۱۶ و نامه ۵۳ و ۵۷</ref>. از این‌رو [[امام]] {{ع}} به زمام‌داران در ارتباط با [[مردم]] اموری را سفارش می‌کند که عبارت‌اند از: [[فروتنی]] در برابر [[مردم]]<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۶: {{متن حدیث|"وَ اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ"}}</ref>، پرهیز از امتیازخواهی<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳: {{متن حدیث|"وَأَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَالْبَعِيدِ، وَکُنْ فِي ذَلِکَ صَابِرا مُحْتَسِباً، وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ قَرَابَتِکَ وَخَاصَّتِکَ حَيْثُ وَقَعَ، وَابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْکَ مِنْهُ، فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِکَ مَحْمُودَةٌ"}}</ref>، ارتباط رودررو با [[مردم]]<ref>همان؛ نیز نامه ۶۷: {{متن حدیث|"وَاجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَکَ، وَتَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً، فَتَتَوَاضَعُ فِيهِ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَکَ، وَتُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَأَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَشُرَطِکَ، حَتَّى يُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِع"}}</ref>، دوری از تشریفات در مواجهه با [[مردم]]<ref>همان؛ نیز حکمت ۳۷: {{متن حدیث|"وَ قَدْ لَقِيَهُ عِنْدَ مَسِيرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِينُ الْأَنْبَارِ فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَ اشْتَدُّوا بَيْنَ يَدَيْهِ، فَقَالَ(علیه السلام):مَا هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟ فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا. فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ، وَ إِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِي دُنْيَاكُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِي [أُخْرَاكُمْ] آخِرَتِكُمْ؛ وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَ أَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّار"}}</ref>، نزدیکی به سطح [[زندگی]] پایین‌ترین [[مردم]]<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹ و نامه ۴۵: {{متن حدیث|"وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ، وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ، أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَكْبَادٌ حَرَّى، أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ: "وَ حَسْبُكَ [عَاراً] دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ - وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ". أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ"}}</ref>، [[محبت]] به [[مردم]]<ref>نامه ۵۳: {{متن حدیث|"وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ"}}</ref>، جلب [[رضایت]] [[مردم]]<ref>همان: {{متن حدیث|"وَلْيَکُنْ أَحَبَّ الاُمُورِ إِلَيْکَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ، وَأَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ، وَأَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ، فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ، وَإِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ"}}</ref>، [[صداقت]] با [[مردم]]<ref>همان: {{متن حدیث|"وَالْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَالصِّدْقِ"}}</ref>، [[خیرخواهی]]<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵: {{متن حدیث|"وَ الِاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ"}}</ref>، عفو و گذشت نسبت به [[مردم]]<ref>همان، نامه ۲۹: {{متن حدیث|"فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِكُمْ"}}</ref> و عیب‌پوشی<ref>پیشین: {{متن حدیث|"فَإِنْ خَطَتْ بِكُمُ الْأُمُورُ الْمُرْدِيَةُ"}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۵-۴۷۶.</ref>.
#'''[[تبیین]] روش و [[سیره سیاسی]] [[کارگزاران]]:''' [[انتخاب]] [[کارگزاران]] و سفارش‌های [[امام]] به آن‌ها در مواجهه با [[خدا]]، خویشتن و [[مردم]]، وجود سه محور را در [[اندیشه]] [[سیاسی]] [[امام]] مطرح می‌کند: محور نخست، فرد در آستانه [[مسئولیت]]؛ محور دوم، ویژگی‌های فردی؛ محور سوم، ویژگی‌های حکومتی<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۶.</ref>.


==[[تبیین]] ویژگی‌های فرد در آستانه پذیرش [[مسئولیت]]==
== مقدمه ==
*فرد در آغاز پذیرش [[مسئولیت]] با دشواری‌های فراوان روبه‌روست. در عین حال، [[حاکم]] معاداندیش می‌داند که اگر کوچک‌ترین خطایی از او سر زند، در پیشگاه [[الهی]] [[محاسبه]] می‌شود و اگر جبران آن‌را نتواند، در عرصه [[حاکمیت الهی]] باید پاسخ‌گو باشد. از این‌رو [[مسئول]] تا پای [[جان]] باید در ادای [[مسئولیت]] خویش [[ایستادگی]] کند<ref>نهج البلاغه، نامه ۲۷؛ نیز نک: نامه ۵۹</ref>. زمام‌دار با عمل خویش باید [[خدا]] را به [[دل]] و دست و زبان خود [[یاری]] دهد، زیرا [[خداوند]] [[یاری]] [[یاوران]] خویش و بزرگ‌داشت ارج گزارانش را خود بر عهده گرفته است<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳: {{متن حدیث|"وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ؛ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَةٍ؛ وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ؛ وَ لَعَلِّي أَلَّا أَكُونَ شَرَّ وُلَاتِكَ لَكَ؛ وَ السَّلَام"}}</ref>. حکومتی امانتی است از طرف [[خداوند]] که باید آن‌را پاس داشت. [[امام]] [[مسئول]] را از تمسّک به ابراز [[زر و زور]] و [[تزویر]] بازمی‌دارد، زیرا این سه عامل شیوه [[مستکبران]] در [[حکومت]] است. از این‌رو به یکی از [[کارگزاران]] فرمود: کاری که بر عهده توست، طعمه‌ای نیست که به چنگ آورده باشی، بلکه بر گردنت امانتی است. آن‌که تو را بدان کار گمارده، نگهبانی [[امانت]] را نیز بر عهده‌ات گذارده است<ref>نهج البلاغه، نامه ۵</ref>. بنابراین باید فرد [[مسئول]] از پیش در امر [[خودسازی]] کوشیده و [[توفیق]] یافته باشد تا در [[انجام وظیفه]] نلغزد و گرفتار لغزش‌های ناشی از [[قدرت]] نشود<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۶.</ref>.
* واژه سیاست به‌معنای "رام‌کردن اسب" و نیز "خط سیر و راهی که [[انسان]] پیش‌رو دارد" به معنا شده است. در فرهنگ‌های [[علوم سیاسی]]، از سیاست معنای برنامه، شیوه عمل، اصول و قواعدی اساسی، اصول [[راهنما]] و... را مراد کرده‌اند. گرچه از قرن پانزدهم به بعد که سوداگری برخی کشورها واژه [[استعمار]] را به [[فرهنگ]] [[سیاسی]] می‌افزاید [[شاهد]] تغییر در مفهوم سیاست بوده‌ایم، اما سیاست در متون قدیم از [[ارزش]] معنوی برخوردار بوده است. از نظر [[افلاطون]]، سیاست عالی‌ترین [[دانش‌ها]] و والاترین هنرهاست. به [[عقیده]] او [[انسان]] [[اجتماعی]] تنها در دامان [[جامعه]] می‌تواند از [[تربیت]] صحیح برخوردار شود. اگر ساختار [[جامعه]] نتواند امکان [[تربیت]] [[مردمان]] را فراهم آورد، نه آن [[جامعه]] و نه هیچ فردی از آن روی [[نیک‌بختی]] را نخواهند دید<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۳.</ref>.
* در [[اسلام]] معنای حقیقی سیاست عبارت است از [[مدیریت]]، توجیه و تنظیم [[زندگی اجتماعی]] [[انسان‌ها]] در مسیر حیات معقول، سیاست با این دید در پویش‌های انسانی نقشی برجسته یافته و در [[اهداف پیامبران]] نیز منظور شده است. بر این اساس، [[امام علی]] {{ع}} پس از تحقیق دوران [[زمام‌داری]] خود و در زمان کوتاه [[خلافت ظاهری]]، مبانی و عملی سیاست [[اسلامی]] را [[تبیین]] می‌کند. در منظر [[امام]]، سیاست و [[حکومت]] [[هدف]] نیست، بلکه وسیله‌ای است برای احقاق [[حق]]. از این‌رو اصل [[حکومت]] بر [[مردم]] را به خودی خود امری بی‌ارزش تلقی می‌کند و آن‌را بی‌ارزش‌تر از [[آب]] بینی بز<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]: {{متن حدیث|"وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ"}}</ref>، استخوان خوک در دست جذامی<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۳۶: {{متن حدیث|"وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ [عُرَاقِ] خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ"}}</ref> و برگ جویده‌ای در دهان ملخ<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴: {{متن حدیث|"وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا"}}</ref> و کفشی کهنه<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۳: {{متن حدیث|"قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) بِذِي قَارٍ وَ هُوَ يَخْصِفُ نَعْلَهُ فَقَالَ لِي مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ فَقُلْتُ لَا قِيمَةَ لَهَا فَقَالَ (علیه السلام) وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا"}}</ref> می‌داند. در [[نظام سیاسی]] [[امام]]، [[حکومت]] و سیاست آن‌گاه [[ارزش]] دارد که در سایه آن بتوان [[حق]] از دست‌ رفته‌ای را زنده یا باطلی را دفع کرد. در عین حال [[حکومت]] و [[مدیریت]] [[جامعه]] امری ضروری است، حتی وجود [[حاکم]] [[فاجر]] را بهتر را نبود آن و ایجاد [[هرج‌ومرج]] در [[جامعه]] می‌داند<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۳-۴۷۴.</ref>.
* نگاهی به [[سخنان امام]] {{ع}}، دو مبنای "درخواست عموم [[مردم]]" و "[[مسئولیت]] [[الهی]]" را به‌عنوان دو [[دلیل]] و [[ضرورت]] اصلی شرکت در فعالیت [[سیاسی]] و ساختار حکومتی روشن می‌سازد، چنان‌که فرمود: اگر نبود حضور گسترده جمعیّت و عهدی که [[خدا]] از [[عالمان]] گرفته تا بر سیری [[ظالم]] و [[گرسنگی]] [[مظلوم]] ساکت ننشینند، افسارش را بر گردنش می‌افکندم و رهایش می‌کردم<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]: {{متن حدیث|"أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ"}}</ref><ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۳-۴۷۴.</ref>.


==[[تبیین]] ویژگی‌های فرد [[کارگزار]]==
== [[اصول سیاسی امام علی]] {{ع}} ==
#تقواپیشگی و [[خودسازی]]؛
#[[یاری]] و [[اطاعت]] از [[اوامر الهی]]؛
#پرهیز از [[تزویر]]، [[فریب]] و [[دروغ]]؛
#پندپذیری؛
#رأفت نسبت به مردم؛
#دوری از [[استکبار]]؛
#[[انصاف]] در امور؛
#بهره‌مندی از عقلا و [[دانشمندان]]؛
#پرهیز از [[خودپسندی]]؛
#[[ساده‌زیستی]] و پرهیز از رفاه‌طلبی<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۵</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 476.</ref>.
==[[تبیین]] ویژگی‌های [[سیاسی]]==
#عفو و اغماض از خطای [[مردم]].
#ملاک، [[برتری]] امور، چنان‌که فرمود: باید از کارها آن را بیشتر [[دوست]] بداری که نه از [[حق]] بگذرد و نه فروماند و [[عدالت]] را فراگیرتر بود و رعیت را دل‌پذیرتر.
#[[اولویت]] با حق‌مداران باشد.
#[[کینه]] [[مردم]] را برنینگیزد.
#[[گمان]] نیکو را در [[مردم]] به‌وجود آورد.
#دوری از عیب‌جویان.
#[[بلندهمتی]]، مدد از [[خدا]] و [[صبر]] در راه موفقیت.
#در رفتارهای [[اجتماعی]] افراد، بین [[نیکوکار]] و [[بدکار]] فرق گذارد.
#نظارت مستقیم بر برخی [[وظایف]] محوله.
#زمام‌دار باید در میان [[مردم]] باشد.
#زمام‌دار از بذل و [[عنایت ویژه]] به [[نزدیکان]] و [[خویشان]] ممانعت ورزد.
#[[حاکم]] [[برتر]] از [[قانون]] نیست، چنان‌که می‌فرماید: اگر [[مردم]] بر تو [[گمان]] [[ستم]] بردند، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار و با این کار از بدگمانی‌شان در آر؛ که بدین [[رفتار]] خود را با [[عدالت]]، [[خوی]] داده باشی و با رعیت [[مدارا]] کرده و با عذری که می‌آوری به آنچه می‌خواهی رسیده و آنان را به راه [[حق]] درآورده‌ای.
#پرهیز زمام‌دار از ریختن [[خون]] افراد بدون مجوز شرعی.
#پرهیز از منّت‌گذاری بر [[جامعه]]، بزرگ‌نمایی اعمال و [[وعده]] [[دروغ]].
#[[تلاش]] برای [[کشف]] [[حقیقت]] و عدم لجاجت.
#[[حاکم]] خود را به بی‌خبری نزند.
#از [[غرور]] بپرهیزد و زبان را مهار کند.
*'''پاسخ‌گویی [[حاکم]] در برابر [[مردم]] نتایج ارزشمند دارد:'''
#اگر [[بدگمانی]] و اتهام خلاف بود، واقعیت احراز و از بروز پدیده [[بدگمانی]] و اتهام جلوگیری می‌شود.
#کوشش [[حاکم]] برای رفع اتهام، خود، نوعی [[خودسازی]] و مقدمه قرار گرفتن در جذبه کمال است.
#این [[تلاش]] به [[مردم]] [[آرامش]] می‌بخشد و آنان را از [[اضطراب]] می‌رهاند و باعث وجود مهر و [[محبت]] [[مردم]] نسبت به [[حاکم]] می‌شود.
#بیان [[دلیل]] و رفع اتهام، خود، [[بهترین]] [[دلیل]] [[برائت]] [[حاکم]] از [[خطا]] و [[انحراف]] است و به [[حاکم]] این امکان را می‌دهد که با [[قدرت]] بیشتر به [[اداره]] [[جامعه]] بپردازد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۷۷.</ref>.


==[[فلسفه سیاسی]]==
== [[فلسفه سیاسی]] ==
 
==مفهوم لغوی==
[[سیاست]]، واژه‌ای است [[عربی]] که از ریشه “اساس- یسوس” گرفته‌شده است. معانی آن در فرهنگ‌نامه‌های [[فارسی]] عبارتند از: “حکم‌راندن بر [[رعیت]]، اداره کردن امور مملکت، حکومت‌کردن، [[ریاست]] کردن، [[حکومت]]، ریاست، پرداختن به امور [[مردم]] بر طبق مصالحشان، پاس‌داشتن [[ملک]]، [[عدالت]] و [[داوری]]، حکم‌داری، سزا و [[جزا]]، محافظت حدود ملک، نگهداری و حراست، [[امر و نهی]]، پرورش و پروراندن و [[اداره امور]] داخلی و خارجی کشور”<ref>فرهنگ فارسی معین و لغت‌نامه دهخدا.</ref>.
معادل “سیاست” در زبان [[انگلیس]] (policy) است که برگرفته از واژه یونانی(polis) می‌باشد. این واژه و مشتقات آن، در فارسی به معانی زیر ترجمه شده است:
الف: (policy)؛ یعنی: [[خط مشی]]، رویه، سیاست، سیاستمداری، [[مصلحت]]، [[کاردانی]]، [[تدبیر]] و [[زیرکی]].
ب: (politic)؛ یعنی: کاردان، مصلحت دان، [[با تدبیر]]، [[زیرک]]، مصلحت‌آمیز، مقرون به [[صلاح]]، مقتضی، مقرون به صواب، عاقلانه و سیاستمدارانه.
ج: (polity)؛ به معنای طرز حکومت، [[جامعه]]، [[ملت]]، و [[دولت]] آمده است<ref>فرهنگ بزرگ انگلیسی - فارسی، حیّم.</ref>.
فرهنگ‌نامه‌های عربی نیز سیاست را به معانی مختلفی به کار برده‌اند؛ همانند {{عربی|القیام علی الشیء بما یصلحه!}} برپای‌داشتن هر چیز بر مدار [[مصالح]] آن، و فعل السائس”؛ [[تربیت]] حیوانات<ref>المنجد.</ref>، و {{عربی|استصلاح الخلق بارشادهم الی الطریق المنجی فی العاجل او الأجل}}؛ [[خیرخواهی]] برای [[مردمان]] با [[راهنمایی]] و [[هدایت]] آنان به [[راه]] [[نجات]] و [[سعادت]] در حال یا [[آینده]] و {{عربی|دفن الحکم و اداره اعمال الدولة الداخلیة و الخارجیة}}؛ حرفه حکومت و [[مدیریت]] کارکردهای داخلی و خارجی یک دولت<ref>لسان‌العرب.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۷.</ref>
 
== پرسش‌های وابسته ==


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[سیاست الهی]]
* [[سیاست الهی]]
* [[سیاست انسانی]]
* [[سیاست انسانی]]
خط ۸۳: خط ۳۰:
* [[سیاست خارجی]]  
* [[سیاست خارجی]]  
* [[ویژگی‌های سیاسی امام علی]]
* [[ویژگی‌های سیاسی امام علی]]
{{پایان مدخل‌ وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
# [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
{{منابع}}
# [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
# [[پرونده:1100672.jpg|22px]] [[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|'''نظام سیاسی اسلام''']]
# [[پرونده:1100672.jpg|22px]] [[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|'''نظام سیاسی اسلام''']]
# [[پرونده:1100625.jpg|22px]] [[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|'''درسنامه فقه سیاسی''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده:امام علی]]
[[رده:سیاست]]
[[رده:سیاست]]
[[رده:مدخل نهج البلاغه]]
[[رده:مدخل نهج البلاغه]]
{{سیاست}}
{{سیاست}}
{{حکومت}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۱۳

سیاست به‌معنای اداره امور مملکت و ریاست کردن، عبارت است از امر و نهی صادر از حاکمیت در جهت تنظیم روابط و تدبیر امور مردم در راستای تأمین مصالح آنان و سیاستمدار کسی است که در امور اجتماعی مردم به مصلحت‌اندیشی و تدبیر امور بپردازد.

معناشناسی

واژه‌شناسی لغوی

معنای اصطلاحی

سیاست در اصطلاح با تعابیر گوناگونی از سوی اندیشمندان سیاسی به کار رفته است: ۱. علم کسب و حفظ قدرت؛ ۲. هنر حکومت بر نوع بشر؛ ۳. علم فرمانروایی دولت‌ها؛ ۴. فن حکومت کردن دولت و رهبری روابط آن با سایر دولت‌ها؛ ۵. خط مشی، تعیین شکل، وظیفه و مضمون فعالیت دولت؛ ۶. کاربرد قدرت به اشکال مختلف و در ابعاد گوناگون جامعه بشری؛ ۷. علم قدرت که توسط دولت برای برقراری نظم اجتماعی و تأمین مصالح جمعی یا گروهی به کار می‌رود؛ ۸ علمی که می‌آموزد چه کسی می‌برد، چه چیزی را می‌برد، کجا می‌برد، چگونه می‌برد و چرا می‌برد؟؛ ۹. تدابیری که حکومت‌ها به منظور اداره امور کشور اتخاذ می‌کنند و...[۱]..[۲].

  • “سیاست” در اصطلاح: سیاست را در فرهنگ‌نامه‌های سیاسی “فن حکمرانی بر جامعه”، “تدبیر مستمر امور اجتماعی” و “دانش قدرت به‌منظور برقراری نظم و امنیت توسط دولت” گویند. همچنین به معنای “ارشاد و هدایت مردم به سوی راهی که موجب نجات آنها شود”، دانسته و برایش انواع و اقسامی تصویر کرده‌اند. “ارشاد در امور ظاهری و باطنی” که بر عهده پیامبران است، “ارشاد در امور ظاهری” که پادشاهان عهده‌دار آنند و “ارشاد در امور باطنی” که بر عهده عالمان دین است[۳]. “قانون رعایت آداب و مصالح و نظم و نظام بخشیدن به امور” هم تعریف کرده‌اند[۴]. می‌توان در اصطلاح آن را “مدیریت و تدبیر مستمر امور جامعه به‌منظور اداره مطلوب آن” دانست[۵]. به سیاست از جنبه‌های مختلف نگریسته شده است. نگاه‌ها و نگرش‌های گوناگون، جنبه‌های مختلف و پرسش‌های متنوعی که دربارۀ قدرت، تدبیر امور جامعه، رابطه دولت و ملت و مانند آن وجود دارد، موجب شکل‌گیری شاخه‌های متنوعی از دانش و تفکر سیاسی شده است: علم سیاست، فلسفه سیاسی، حقوق اساسی، تحلیل مسائل سیاسی و مطالعات سیاسی. برخی از این شاخه‌ها معطوف به مسائل نظری و بنیادین سیاست است و برخی ناظر به جنبه‌های عملی و کاربردی آن. فقه سیاسی نیز با دانش سیاست، از آن‌رو ارتباط دارد که حکم موضوعات سیاسی مطرح در علم سیاست را بیان می‌کند[۶]

مقدمه

اصول سیاسی امام علی (ع)

فلسفه سیاسی

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر. ک: علی آقابخشی و مینو افشاری‌راد، فرهنگ علوم سیاسی.
  2. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور ص ۲۹.
  3. استصلاح الخلق بإرشادهم الی الطریق المنجی فی الدنیا و الآخرة؛ فهی من الأنبیاء علی الخاصة والعامة فی ظاهرهم و باطنهم، و من السلاطین و الملوک علی کل منهم فی ظاهرهم، و من العلماء ورثة الأنبیاء، فی باطنهم لاغیر (تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۹۳).
  4. رسمت السیاسة بأنها القانون الموضوع لرعایة الآداب و المصالح و انتظام الاموال (تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۹۳).
  5. أن السیاسة فی التدبیر المستمر و لایقال للتدبیر الواحد سیاسة فکل سیاسة تدبیر و لیس کل تدبیر سیاسة، والسیاسة أیضا فی الدقیق من امور المسوس علی ما ذکرنا قبل فلایوصف الله تعالی بها لذلک (ر. ک: عسکری، الفروق فی اللغة، ص۱۸۶).
  6. ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۶.
  7. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۴۷۳.
  8. نهج البلاغه، خطبه ۳: «"وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ"»
  9. نهج البلاغه، حکمت ۲۳۶: «"وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ [عُرَاقِ] خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ"»
  10. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴: «"وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا"»
  11. نهج البلاغه، خطبه ۳۳: «"قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) بِذِي قَارٍ وَ هُوَ يَخْصِفُ نَعْلَهُ فَقَالَ لِي مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ فَقُلْتُ لَا قِيمَةَ لَهَا فَقَالَ (علیه السلام) وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا"»
  12. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۴۷۳-۴۷۴.
  13. نهج البلاغه، خطبه ۳: «"أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ"»
  14. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۴۷۳-۴۷۴.