سیاست در معارف و سیره علوی
مقدمه
نگاه امیرالمؤمنین (ع) به سیاست، نگاهی توحیدی و الهی است؛ نگاهی که با نگاه دنیامدارانه و قدرتمحورانه به سیاست، تفاوت جوهری و ماهوی دارد. پیش از این اشاره شد که منشأ اختلاف در تعریف سیاست، تفاوت جهانبینیها و تلقیهای متفاوت متفکران و فلاسفه سیاست است. اکنون بر این نکته تأکید میورزیم که بین دو عرصه حکمت نظری و حکمت عملی، در حقیقت و نفس الامر بینش و کنش آدمی، پیوند محکمی برقرار است. این حقیقت از چشم پایهگذاران حکمت و فلسفه در تاریخ اندیشه بشری، پنهان نمانده است و تقسیم حکمت به نظری و عملی، در فلسفه یونان باستان، و تلقی «سیاست مدن» در جای سومین بخش حکمت عملی، نشان دهنده باوری عمیق به پیوند شاخههای گوناگون حکمت است[۱]. این امر نشان میدهد که حکیمان به نظام اندیشهای و عملی واحد و به هم پیوستهای معتقد بودهاند و رفتار فردی، خانوادگی و جمعی انسان را جدای از اندیشه و بینش او درباره عالم و آدم نمیدانستهاند.
روشن است که این پیوند، در حقیقت امر جریان دارد؛ بدین معنا که نگرش و بینش انسان ریشه و مبنای عمل او میشود، نه آنچه ادعا میکند یا آرزو دارد. امام علی بن ابی طالب (ع) جهان را آفریده حضرت حق، و خدا را مالک و حاکم مطلق هستی میداند. بنابراین، انسان را مخلوق الهی و سرنوشت حقیقی و تکوینی او را در دست خداوند حکیم و رحیم و قادر میبیند؛ خداوندی که خلق را به حال خود رها نساخته است، بلکه برای فراهم ساختن زمینه هدایت و راهیابیاش به کمال حقیقی و تعالی وجودی، پیامبران را مبعوث کرده و آیات هدایت را فرو فرستاده است[۲]. پیامبران، عهدهدار ابلاغ وحی الهی و نجات انسان از سرگشتگی و گمراهی بودهاند؛ عهدهدار رسالتی جامع و همه جانبه که همه ابعاد وجودی انسان را در بر میگیرد. از این دیدگاه، اطاعت خدا و پذیرش هدایت او، حقی است که از خالقیت، قدرت و عدالت الهی سرچشمه میگیرد: «وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ...»[۳].
هدایت حقیقی انسان و شرفیابی او به عبودیت و خلافت الهی ایجاب میکند که لوازم و شرایط ضروری آن فراهم باشد. از بزرگترین لوازم تحقق این هدف در سطحی گسترده، وجود محیط و شرایط مساعد اجتماعی برای رشد و تعالی است؛ محیطی که شکلگیری آن بدون ولایت و حاکمیتی صلاحیتداران، فراهم نخواهد شد: «وَ الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ وَ الطَّاعَةَ تَعْظِيماً لِلْإِمَامَةِ»[۴] از نگاه حضرت علی (ع) سیاست و ساختار حکومت، نه صرفاً به دلیل نقش آن در مدیریت امور اقتصادی و اجتماعی، و تأمین امنیت و آبادانی و رفاه مردم، بلکه مهمتر از این به دلیل نقش اساسی سیاست در شکلگیری رفتار و اخلاق جامعه، و سرشت و سرنوشت معنوی مردم، جایگاه برجسته و مهمی پیدا میکند؛ چرا که: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ»[۵].
از دیدگاه حضرت علی (ع) نفس حکومت و نظام سیاسی برای جامعه، یک ضرورت قطعی است؛ تا جایی که حاکمیت غیرعادلانه و زمامداری غیر حق، از هرج و مرج و فقدان حکومت، برتر است[۶]. با این حال نوع حاکمیت آن قدر مهم و اساسی است که «إِذَا تَغَيَّرَ السُّلْطَانُ تَغَيَّرَ الزَّمَانُ»[۷].
جایگاه سیاست از نظر امام علی (ع) بسیار فراتر و برتر از یک قرارداد اجتماعی بین مردم و حکومت است. مبنای اساسی نظام سیاسی از دیدگاه آن بزرگوار، تلاش و مجاهدت مشترک امام و امت برای اعتلای کلمه حق و اعتلای همه جانبه امت است؛ مجاهدتی که برخاسته از بینش الهی و نظام ارزشی واحدی است و امام و امت آن را با جان و دل پذیرفتهاند و ضرورت آن را باور دارند.[۸]
راهبردهای سیاسی
در عرصه سیاست و حاکمیت، راهبردهای جامعه آرمانی علوی بر چهار رکن استوار است:
نخست، هدایت جامعه به سوی حق و میراندن باطل: به تصریح امام علی (ع) یکی از مهمترین دلایل وی برای به عهده گرفتن زمام حکومت، اقامه حق و عدل بوده است[۹]، و بالاترین بندگان نزد خداوند، پیشوای صالحی است که در راه اقامه موازین حق و نابودی باطل بکوشد و جامعه را هدایت کند[۱۰].
دوم، رعایت موازین عدالت و در نتیجه، ایجاد مودت و دوستی میان مردم: از نظر امام علی (ع) بیشترین فضایل حاکمان، در توسعه عدالت و نفی تبعیض است و چنین روشی، موجب همدلی مردم با یکدیگر میشود[۱۱]. سیره امام نیز نشان میدهد که وی بر رعایت موازین عدل در امور حکومت تأکید فراوان داشت و به اندازهای در این زمینه سخت میگرفت که همواره قدرتمندان و ثروتاندوزان از وی میهراسیدند.
سوم، ترغیب و تشویق مردم به مشارکت در ساماندهی امور عمومی جامعه: امام علی (ع) همواره مردم را به حضور در عرصههای سیاسی ترغیب میکرد و با بلیغترین سخنان مردم را به عرصههای اجتماعی میکشاند. وی دائماً به مردم گوشزد میکرد که از مجاهدت در راه خدا باز نایستند و بدانند که اگر طریق الهی را در پیش گیرند و استقامت ورزند، همواره پیروز و سربلند خواهند بود و خداوند آنان را یاری خواهد کرد[۱۲]. خود نیز مادامی که مردم او را یاری میکردند، با ظلم و فساد و تبعیض مقابله کرد و با اصحاب صفین و جمل جنگید. هنگامی هم که مردم از گرد او پراکنده شدند، همچنان راه حق را ادامه داد و تنها به شکوه از رفتار مردم اکتفا کرد[۱۳].
چهارم، رعایت موازین اخلاق و پرهیز از تبانی و توطئه در عرصه سیاست و حکومت: امام علی (ع) در واقعه قتل عثمان، در عزل معاویه از فرمانداری شام، در مقابله با سهمخواهی طلحه و زبیر از حکومت و به راه انداختن جنگ جمل، هر گونه تبانی با دیگر سیاستمداران را مطلقاً نفی میکرد و تأکید میورزید که حاکمان باید با هوای نفس مبارزه کنند، تا بتوانند مسیر حق و عدالت را در جامعه بگشایند و همواره توجه داشته باشند که در زمامداری خویش، با خدا معامله کردهاند. نیز به روز جزا بیندیشند؛ زیرا از جمله حقوقی که بر گردن زمامداران است، «حفظ پاکی خویش»[۱۴] است.[۱۵]
سلوک سیاسی امام علی (ع) پیش از خلافت
مقصود ما از دوران پیش از خلافت، همان بیست و پنج سالی است که امام از حق خود، محروم گشته و خانهنشین شده، بود. در این دوران، امام علی (ع) غیر از فعالیتهای مختلفی که در زمینههای علمی، تربیتی، عبادی و... داشت؛ کردارهای سیاسی نمونهای هم از خود نشان داد. نخست این که در همان آغاز شروع فتنه به بیانهای گوناگون برتری و شایستگی خود را برای خلافت، اظهار داشت و فرمود: «ای گروه مهاجر! حکومتی را که حضرت محمد، اساس آن را پیریزی کرد، از دودمان او خارج نسازید و وارد خانههای خود نکنید. به خدا سوگند، خاندان پیامبر به این کار سزاوارترند؛ زیرا در میان آنان کسی است که به مفاهیم قرآن و فروع و اصول دین، احاطه کامل دارد و به سنتهای پیامبر گرامی آشناست و میتواند جامعه اسلامی را به خوبی اداره کند و جلو مفاسد را بگیرد و غنائم را عادلانه میان آنان قسمت کند، با وجود چنین فردی نوبت به دیگران نمیرسد، زنهار، از هوا و هوس پیروی کنید که از راه خدا گمراه شوید و از حقیقت دوری میگزینید»[۱۶].
و در بیان دیگر فرمود: «من در حیات پیامبر و هم پس از مرگ او به مقام و منصب او سزاوارترم، من وصی و وزیر و گنجینه اسرار مخزن علوم او هستم، منم صدیق اکبر و فاروق اعظم، من نخستین فردی هستم که به او ایمان آورده و او را در این راه تصدیق نمودهام، من استوراترین شما در جهاد با مشرکان و اعلم شما به کتاب و سنت پیامبر، آگاهترین شما به فروع و اصول دین و فصیحترین شما در سخن و قویترین و استوراترین شما در برابر ناملایمات هستم، چرا در این میراث، با من به جنگ و نزاع برخاستید»[۱۷].
و دیگر این که: امیر مؤمنان علی (ع) در باز ستاندن حق خویش تنها به پند و اندرز و تذکر و یادآوری اکتفا نکرد، بلکه بنا به نوشته بسیاری از تاریخ نویسان در برخی از شبها همراه دخت گرامی پیامبر و نوردیدگان خود حسنین با سران انصار تماس برقرار کرد تا خلافت را به مسیر واقعی خود بازگرداند، ولی متأسفانه پاسخ مساعدی از آنان دریافت نکرد و آنان عذر آوردند که اگر علی پیش از دیگران به فکر خلافت افتاده بود و از ما تقاضای بیعت میکرد ما هرگز او را رها نکرده و با دیگری بیعت نمیکردیم! اما چه کنیم که کار از کار گذشته و ما با دیگری دست بیعت دادهایم.
امیر مؤمنان در پاسخ آنان گفت: آیا صحیح بود که من جسد مطهر پیامبر را در گوشه خانه ترک میکردم و به فکر خلافت و رأیگیری میافتادم. دخت گرامی پیامبر در تأیید سخنان حضرت فرمود: علی به وظیفه خود از دیگران آشناتر است، حساب این گروه که علی را از حق خویش باز داشتهاند با خداست»[۱۸].
با این اسناد و مدارک روشن است که امام، در مقابل غصب خلافت، بیتفاوت نبود. ولی تلاشهای آن حضرت برای بازگرداندن مسیر حکومت اسلامی به جایگاه واقعی خود، در اولین گام، نتیجهای نداد.
برخی که میپندارند امام میتوانست با کمک یارانش، به قیام مسلحانه بپردازد، از یک اصل مهم و اساسی که همان «وحدت جامعه اسلامی» است، غافلند. اما حضرت به این مطلب بسیار معتقد بود و بر آن مصرانه پافشاری میکرد؛ چنان که میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَمَّا قَبَضَ نَبِيَّهُ اسْتَأْثَرَتْ عَلَيْنَا قُرَيْشٌ بِالْأَمْرِ وَ دَفَعَتْنَا عَنْ حَقٍّ نَحْنُ أَحَقُّ بِهِ مِنَ النَّاسِ كَافَّةً فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى ذَلِكَ أَفْضَلُ مِنْ تَفْرِيقِ كَلِمَةِ الْمُسْلِمِينَ وَ سَفْكِ دِمَائِهِمْ وَ النَّاسُ حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ وَ الدِّينُ يُمْخَضُ مَخْضَ الْوَطْبِ يُفْسِدُهُ أَدْنَى وَهْنٍ وَ يَعْكِسُهُ أَقَلُّ خَلَقٍ»؛ هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد، قریش با خودکامگی، خود را بر ما مقدم داشتند و ما را از حق خود بازداشتند، من دیدم که در برابر این کار، صبر از ایجاد شکاف و تفرقه میان مسلمین و ریختن خون آنان بهتر است؛ زیرا مردم، تازه اسلام را پذیرفته بودند و دین، مانند مشک پر از شیری است که کف کرده باشد و کمترین سستی آن را فاسد میسازد و کمترین و ضعیفترین افراد، آن را وارونه میکند»[۱۹].
و در جای دیگر میفرماید: «... وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ لَا مَخَافَةُ الْفُرْقَةِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ، وَ أَنْ يَعُودَ الْكُفْرُ، وَ يَبُورَ الدِّينُ، لَكُنَّا عَلَى غَيْرِ مَا كُنَّا لَهُمْ عَلَيْهِ...»؛ سوگند به خدا؟ اگر بیم اختلاف در بین مسلمانان نبود و ترس از این نبود که دوباره کفر و بتپرستی به جامعه اسلامی باز گردد و دین، نابود شود، وضع ما غیر از این بود که اکنون میبینید.»..[۲۰]. وقت دیگر هم، هنگامی که فاطمه زهرا (س) او را به قیام علیه حکومت ابوبکر دعوت کرد همین که صدای «أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» از مؤذن شنیده شد، فرمود: «یا فاطمه، آیا میخواهی این صدا خاموش شود؟، فاطمه گفت: خیر، بلکه میخواهم این نام بماند. فرمود: پس صبر کن، همان که گفتم؛ یعنی اگر قیام کنم این صدا هم از بین میرود»[۲۱].
از آنچه که گذشت چنین برمیآید که امام، سلوک سیاسیاش مبتنی بر معیارهای حق بود و هیچ چیز را جز از راه حق نمیپذیرفت، حتی هنگامی که عبدالرحمان بن عوف در شورا، به او پیشنهاد داد که اگر به قرآن و سنت پیغمبر و اجتهاد شیخین (ابوبکر و عمر) عمل کنی با تو بیعت میکنم که خلیفه مسلمانان بشوی آن امام بزرگوار میتوانست در ظاهر موافقت کند و حکومت اسلامی را بگیرد و بعد هم به اجتهاد و رأی خود عمل کند، اما علی حکومت را برای خود نمیخواهد، بلکه برای بقای صداقت و پاکی میخواهد تا راستی و حق و عدالت بماند. از این رو به عبدالرحمان فرمود: به کتاب خدا و سنت رسولش عمل میکنم، اما به اجتهاد شیخین نه، اگر علی جواب رد نمیداد، یازده سال زودتر به حکومت میرسید، اما علی، هدفش رسیدن به حکومت نبود، بلکه عمل به حق و رفتار بر طبق موازین شرع بود.
علی (ع) کسی نبود که برای رسیدن به حکومت از راه کج وارد شود و کجی را عقل و درایت و کیاست بداند، اگر تمام دنیا را به کام علی میریختند تا لختی به انحراف برود ممکن نبود، و این روند را ادامه داد تا در زمان خلافتش در ذیل خطبهای که داستان «عقیل و آهن تفتیده» را بازگو میکند به این حقیقت اشاره دارد آنجا که میفرماید: «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ»؛ «به خدا سوگند اگر هفت اقلیم با آنچه در زیر آسمانهاست به من دهند تا خداوند را در گرفتن پوست جوی از دهان مورچهای نافرمانی کنم هرگز نخواهم کرد».
و در دنبالهاش فرمود: «وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَى وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِينُ»؛ «همانا این دنیای شما از برگ جویدهای که در دهان ملخی باشد نزد من خوارتر و بیارزشتر است. علی را با نعمتهای فناپذیر و لذتهای نابودشدنی دنیا چه کار! از خواب رفتن عقل و لغزشهای قبیح به خدا پناه میبرم و از او یاری میجویم»[۲۲].
علی همان است که پس از قتل عثمان وقتی که مردم با او بیعت کردند، مغیره پسر شعبه از روی نصیحت و خیرخواهی به او گفت: «اگر فرصتها را از دست بدهی فردا کارها از دستت در میرود! پس معاویه و سایر فرمانداران را در کارهایشان باقی بگذار و پس از محکم شدن پایههای حکومتت هر که را خواستی برکنار کن». حضرت زیر بار مصلحتاندیشی او نرفت و فرمود: «من لحظهای در کار دین سستی نمیکنم و دون فطرتان را در کارم شریک نمیسازم». مغیره گفت: «اگر پیشنهاد مرا بپذیری هر کسی را میخواهی عزل کن، اما معاویه را باقی بگذار؛ زیرا او در شام پایگاهی دارد. ضمناً دلیلی هم برای ابقای او داری؛ چراکه عمر او را نصب کرده است؟» فرمود: «لا و اللّه لا أستعمل معاوية يومين»؛ «نه به خدا سوگند او را برای دو روز هم به کار نمیگیرم»[۲۳].[۲۴]
سلوک سیاسی امام علی (ع) در زمان خلافت
زمانی که امام علی (ع) اداره کشور اسلامی را به عهده گرفت سیاستمداری او بر اساس موازین اسلام و قرآن متبلور شد و هیچگاه از موازین اسلام منحرف نگردید و ذرهای از احکام اسلامی تخطی نکرد.
ابن ابی الحدید معتزلی سنی میگوید: «همانا دشمنان علی (ع) هم گفتهاند که او مقید به شرع انور بود و در اداره کشور اسلامی بر خلاف آن عمل نمیکرد. به آنچه اسلام نهی کرده بود نزدیک نمیشد و خود میفرمود: « لَوْ لَا الدین التُّقَى لَكُنْتُ أَدْهَى الْعَرَبِ»؛ «اگر پای دین و تقوی در میان نبود نیرنگ بازترین مردم عرب بودم».
بعد ابن ابی الحدید ادامه میدهد: «اما غیر علی، خلفای دیگر به مقتضای مصلحت خود عمل میکردند چه آن مصلحت مطابق شرع انور باشد یا نه» سپس میافزاید: شکی نیست کسانی که به مصلحت اندیشی عمل میکنند و خود را محدود به موازین شرع اسلام نمیبینند امور دنیایی آنان به ظاهر بهتر انتظام مییابد، ولی آن کس که چنین نباشد و بخواهد بر اساس موازین بیندیشد و عمل کند با خواستههای نفسانی مردم رو به رو خواهد بود و دنیای او به پراکندگی نزدیکتر است»[۲۵].
به طور قطع امام علی (ع) از شیوهها و ابزارهایی که حکومت او را تداوم بخشد و او از تمام نیرنگهایی که پایههای حکومتش را استوار نماید، باخبر بود، اما آنچه او را باز میداشت دین و تقوا بود. علی موفقیت و پیروزی را در خشنودی و رضای خدا و اجرای حق و عدالت میدید، نه در حکومت چند روزه بر مردم؛ زیرا نه دنیا را میخواست و نه ریاست بر آن را، و به تعبیر خودش، تمام دنیا و حکومت بر آن در نزدش، چون بال مگسی و پر کاهی و استخوان پوسیده و کمتر از کفش وصلهدار بود، بلکه هدف و منتهای آرزوی علی (ع) این بود که حقی را احیا و باطلی را بمیراند و عدالتی را بگستراند. این روش، به معنای سستی در رأی و ضعف در سیاست نیست، بلکه کمال قوت و قدرت است؛ زیرا ضعیف کسی است که هر از چند گاهی بر طبق مصالح شخصی و یا ترس و طمع و یا عوامل دیگر از معیارهای حق عدول کند. اما علی، معیارهای حق را بر هم نزد و سستی نورزید. و بیهیچگونه واهمهای، سیاست رسول الله و همه پیغمبران و مردان بزرگ الهی را ادامه داد. علی میتوانست با دادن مقام و منصبی بیجا به طلحه و زبیر، از غائله جمل جلوگیری کند، و با ادامه حکومت معاویه در شام موافقت نموده و غائله صفین پیش نیاید و با پذیرفتن مطالب جاهلانه خوارج از جنگ نهروان جلوگیری کند، اما علی هرگز چنین نکرد، چون او سیاستمدار عادل است و هر چیزی را باید در جای حقش بگذارد. علی که همچون معاویهها مکار و دغل باز نیست تا همه جا مماشات کند و هر چیزی را که برای بقای خودش سود دارد بپذیرد ولو اسلام زیر پا برود. و لذا حضرت خوب میدانست که بعداً به او خرده میگیرند و او را در سیاست، ضعیف میپندارند. از این رو، در یکی از خطبههای خود این حقایق را به سبک زیبایی، به تصویر کشیده است: «...وَ لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِي زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَكْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ كَيْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِيهِ إِلَى حُسْنِ الْحِيلَةِ مَا لَهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ قَدْ يَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِيلَةِ وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ فَيَدَعُهَا رَأْيَ عَيْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهَا وَ يَنْتَهِزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لَا حَرِيجَةَ لَهُ فِي الدِّينِ»؛
«... در زمانی هستیم که بیشتر مردم خیانت و نیرنگ را کیاست و عقل میپندارند و نادانان، آنها را اهل تدبیر میخوانند. چگونه فکر میکنند، خدا آنان را بکشد، چه بسا انسان دانا راه چاره هر کاری را میداند و آگاه به فراز و نشیبها هست، اما سبب آنکه حیله نمیکند آن است که امر و نهی پروردگار مانع اوست و یا آنکه قدرت بر انجام آن را دارد، ولی به روشنی رها میسازد، ولی آن کس که در دین خدا از هیچ گناهی پروا ندارد، از همین فرصتها و حیلهها استفاده میکند و به مکر و نیرنگ دست میزند»[۲۶].
امیرالمؤمنین علی (ع) در تمام مدت حکومتش، کتاب خدا و سنت رسولش را مد نظر داشت و در هیچ کاری سلیقههای شخصی را که مخالف آن دو بود به کار نمیگرفت؛ زیرا پیروزیهای زودگذر را موفقیت نمیدانست. در حقیقت هیچ سیاستی را از راستی و صداقت در چارچوب موازین شرع بهتر نمیدانست و آنانی را که معاویه نیرنگ باز و مکار را سیاستمدار میدانستند نکوهش میکرد و میفرمود: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ...»؛
«سوگند به خدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست، ولی او نیرنگ میزند و گناهکار است و اگر نیرنگ و حیله ناشایسته نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم. اما هر نیرنگی، خود گناهی است و هر گناهی یک نوع کفر است[۲۷]. و روز رستاخیز برای هر نیرنگ باز و مکاری نشانهای است که به آن شناخته میشود. به خدا سوگند من با کید و مکر اغفال نمیشوم (زیرا به شگردهای آنان آگاهم) و در سختی و گرفتاری عاجز و ناتوان نمیگردم»[۲۸]. در این سخن، امام علی (ع) توجه خود را به حیلههای دشمن بیان میکند و برتری اندیشه خود را بازگو مینماید، او نه تنها در مرحله سخن، بلکه در عمل هم فکر بلند و هشیاری خود را نشان داده است، او در میدانهای گوناگون جنگ از فکر صائب و بلند خود بهره برده و هر غول پیکری را به خاک انداخته است، مگر نه آن است که یکی از عوامل مهم پیروزی در جنگ، هشیاری و شناخت نسبت به موضعگیریهای دشمن است، پس چرا کوتهفکران، علی را در سیاست ناتوان میپندارند و معاویه را زیرک و تیزبین؟ هیهات! هیهات! علی هرگز برای چند روز حکومت، از روش آلوده دامنها و سیاستمداران زورمدار و دنیاپرست استفاده نمیکند و آنچه را دنبال میکند شریعت مقدس اسلام و قوانین حیاتبخش آن است؛ لذا سیاستها و تدابیری که با قانون خدا و سنت رسول اکرم مخالف است به دور میریزد. اگر چه او را متهم به ضعف در سیاست کنند. از امام صادق (ع) سؤال شد: «... مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ قَالَ تِلْكَ النَّكْرَاءُ وَ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِعَقْلٍ»؛
«... که عقل چیست؟ امام (ع) فرمود: عقل چیزی است که با آن خدا ستایش شود و بهشت، به دست آید. راوی پرسید در معاویه چه؟ فرمود: آنچه در معاویه بود عقل نبود، بلکه زشتی و شیطنت بود، مردم او را عقل پنداشتند، ولی شبیه عقل بود نه عقل»[۲۹].[۳۰]
قلمرو دین در عرصه سیاست
نظریهپردازان، درباره سیاست، تعاریف گوناگونی از سنخ توصیفی یا تجویزی یا مختلط ارائه کردهاند و برای آن، شاخهها و زیربخشهایی بیان داشتهاند که از جمله میتوان به علم سیاست، فلسفه سیاسی، کلام سیاسی، فقه و حقوق سیاسی، نظام سیاسی، نظریه سیاسی، اندیشه سیاسی، و جامعهشناسی سیاسی اشاره کرد. علم سیاست، دانشی است که پدیدهها و روندهای سیاسی موجود، و سازمانها و گروههای جویای قدرت، و روابط شهروندان و گروههای گوناگون با دولت و روابط دولت با دیگر دولتها و سازمانهای بینالمللی را برمیرسد[۳۱]. فلسفه سیاسی، تفکر منتظم درباره غرض و غایت حکومت یا تنقیح مناط و تحلیل مفاهیم سیاسی است که به صورت انتزاعی ارائه میشود[۳۲]. حال اگر پرسشهای فلسفه سیاسی که با روش انتزاعی و عقلی پاسخ داده میشود، از طریق وحی الهی و متون دینی پاسخ گیرد، کلام سیاسی تحقق مییابد. فقه و حقوق سیاسی، مجموعه مباحث حقوقی و فقهیای است که به رفتار سیاسی دولتها و مردم میپردازد؛ مانند حقوق اساسی و حقوق بینالمللی. نظام سیاسی، عبارت است از مجموعه نظریهها و آرای هماهنگ به شکل یک نظام که خطوط اصلی ارزشهای مطمح نظر مکتب را، در زمینه مباحث سیاسی، مانند فرد، دولت و عدالت، بیان میکند. جامعهشناسی سیاسی، دانشی است که به بررسی محیط اجتماعی سیاسی میپردازد و تأثیر جامعه را به طور کلی (اعم از حوزه روابط تولیدی و اقتصادی، لایهبندیهای اجتماعی و فرهنگ) بر ساخت فرآیند و رفتار سیاسی مطالعه میکند[۳۳]. نظریه و اندیشه سیاسی نیز در گذشته به معنای مجموعه تفکرات فیلسوفان سیاسی چون افلاطون، ارسطو و... به کار رفته است. حال که از چیستی سیاست و زیرمجموعههای آن به اختصار سخن گفتیم، باید توجه داشت: اولاً وقتی سخن از سیاست علوی به میان میآید، به معنای نفی بهرهبرداری از عقل و تجربه نیست، و سیاستمدار علوی در تصمیمهای سیاسی باید از روشهای عقلانی برای تحقق اهداف سیاسی علوی بهره گیرد؛ ثانیاً سنت علوی برای تفسیر روابط میان رویدادهای سیاسی، کمتر به علم سیاست پرداخته است؛ ولی قلمرو سیاست دینی در کلام علوی، حداکثری است؛ البته نه در علم سیاست یا جامعهشناسی سیاسی، بلکه در حوزه کلام سیاسی و فقه و حقوق سیاسی و اندیشه سیاسی. آموزههای علوی در عرصه سیاست، مشتمل بر چیستی سیاست و حکومت، ویژگیهای حاکم اسلامی، روشهای سیاسی، آزادی و حقوق سیاسی مردم، اهداف سیاست اسلامی و مانند اینها است. سیاست علوی با نگرشی که به آدم و عالم دارد و هستیشناسی، خداشناسی، انسانشناسی و معرفتشناسی معینی را ارائه میکند، رویکرد جدیدی به مسائل سیاسی به ما میبخشد و مطالب مهمی به عرصه سیاست میافزاید.
اینک به پارهای از آموزههای امیرمؤمنان(ع) درباره مسائل سیاسی اشاره میکنیم:
نگرش امام به سیاستمداری و حکومتداری
سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعتکنندگان نبود، و یاران، حجت را بر من تمام نمیکردند، و اگر خداوند از علما پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رها مینمودم و آخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب میکردم؛ آنگاه میدیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی گوسفندی، بیارزشتر است[۳۴]. امام به رغم این نگرش، از ضرورت حکومت نیز سخن میگوید و وجود زمامداری نیک یا بد را برای مردم لازم میشمرد[۳۵].[۳۶].
ویژگی سیاست اسلامی
از ویژگیهای سیاست علوی، پیوند ناگسستنی میان ارزشهای اخلاقی و سیاست اسلامی است. امام خطاب به مالک اشتر میفرماید: مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی[۳۷]! ویژگی دیگر در سیاست اسلامی این است که حقوق دولت و مردم به صورت طرفینی است؛ یعنی هم مردم بر حاکم حق دارند و هم حاکم بر مردم، و اگر حق به سودکسی اجرا شود، ناگزیر روزی به زیان او نیز به کار میرود و چون به زیان کسی اجرا شود روزی به سود او نیز جریان خواهد داشت؛ بنابراین حق و تکلیف در مقایسه با یکدیگر تضایف و همنشینی دارند و هر صاحب حقی را مکلف و هر مکلفی را صاحب حق میکنند و فقط خداوند سبحان است که صاحب حق و بدون تکلیف است و با قدرت و حکمت و عدالتش برای مردم حقوقی فرض کرده است. حضرت علی(ع) به همین دلیل، اصلاح مردم و زمامداران را به یکدیگر وابسته میداند[۳۸]. ویژگی دیگر سیاست علوی، پرهیز از نیرنگ است. او در این باره فرمود: سوگند به خدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست. معاویه حیلهگر و جنایتکار است. اگر نیرنگ، ناپسند نبود، من زیرکترین افراد بودم؛ ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی کفر و انکار است. روز رستاخیز در دست هر حیلهگری پرچمی است که با آن شناخته میشود. به خدا سوگند! من با فریبکاری غافلگیر نمیشوم و با سختگیری ناتوان نخواهم شد[۳۹].[۴۰].
ویژگیهای حاکم اسلامی
حضرت علی(ع) در سراسر نهج البلاغه و سایر مجامع روایی از ویژگیهای حاکم اسلامی سخن گفته است که به برخی از آنها اشاره میکنم:
- ضرورت خودسازی: حضرت در نامه ۵۳، مالک اشتر را به رام کردن نفس و نظارت بر آرزوها و خودسازی سفارش میکند. او به همه کارگزاران کشور سفارش میکند تا با خودسازی بتوانند به سیاست توحیدی و اسلامی دست یابند. امام در حکمتهای خویش میفرماید: کسی که خود را رهبر مردم ساخته، پیش از آنکه به آموزش دیگران پردازد، باید خود را بسازد و پیش از آنکه به گفتار تربیت کند، باکردار تعلیم دهد؛ زیرا آن کس که خود را تعلیم دهد و ادب کند، سزاوارتر به تعظیم است از آنکه دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد[۴۱].
- ضرورت علم و آگاهی حاکم اسلامی[۴۲].
- اجرای احکام الهی و زنده نگهداشتن سنت پیامبر و جاری ساختن حدود الهی بر مجرمان و رساندن سهمهای بیت المال به طبقات مردم[۴۳].
- عدالتورزی و هدایتسازی و مقابله با بدعتهای اجتماعی[۴۴].
- پرهیز از خودبزرگبینی و تعصب و تفاخر جاهلی و انکار نعمتهای الهی و استناد کارهای نادرست به خداوند[۴۵].
- بخیل و نادان و ستمکار نبودن حاکم: شما دانستید که سزاوار نیست، بخیل بر ناموس و جان و غنیمتها و احکام مسلمانان، ولایت و رهبری یابد و امامت آنان را عهدهدار شود تا در اموال آنها حریص گردد. نادان نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند، و ستمکار نیز نمیتواند رهبر مردم باشد که با ستم، حق مردم را غصب و عطاهای آنان را قطع کند[۴۶].
حضرت در خطبه ۱۳۶ و ۱۳۱، حفظ نوامیس مردم، پاسداری از خون و بیت المال، اجرای احکام الهی، پرهیز از بخل و جهل و تجاوز به حقوق و حیف و میل و تبعیض و رشوهخواری، عمل به سنت، خداگرایی، اصلاح مردم، دفاع و حمایت از ستمدیده، مبارزه با ستمگران، اجرای عدالت بر ستمگران، حقگرایی، و قاطعیت را از ویژگیهای سلبی و ایجابی حاکم اسلامی میداند و در نامه دهم علل طرد معاویه از حکومت اسلامی را فرورفتن در زینتها، فریب خوردن از لذتها، اسیر و مطیع دنیا شدن، رفاه و شیطانزدگی، عدم لیاقت رهبری، منافق و کوردل بودن، پذیرش مکرها، و دروغگو بودن معرفی میکند. در خطبه سوم به عدم لیاقت ابوبکر برای تصدی خلافت، و نفی ویژگیهای حاکم اسلامی و عدم کارایی عمر، و نیز بیلیاقتی عثمان اشاره میکند و آفات رهبری را بیان میفرماید.[۴۷].
آزادیهای سیاسی
از عناصر مهم در فلسفه و اندیشه سیاسی، مقوله آزادی سیاسی و اجتماعی است که مبانی و مصادیق آن به فراوانی در سنت علوی مطرح شده است؛ برای نمونه، حضرت در ماجرای بیعت، مردم را آزاد گذاشت و حتی از کسانی چون عبدالله بن عمر، محمد بن عمر بن مسلمه، اسامه بن زید، حسان بن ثابت، و سعد بن مالک نیز به زور بیعت نگرفت، یا مردم رقه را برای پلسازی در جنگ صفین مجبور نکرد[۴۸]؛ ولی از افشای ماهیت عالمنماها نیز دست برنداشت و ماهیت عمروعاص[۴۹]، معاویه[۵۰]، مغیره[۵۱] و اشعث بن قیس[۵۲] را برای مردم افشا کرد.
امام به رغم پذیرش آزادی سیاسی مردم، از هدایت منحرفان دست نمیکشید و با سخنرانی و موت وعظه به آنان آگاهی میبخشید؛ برای نمونه، خوارج را از فریب معاویه آگاه کرد و به کجیها، شبههها و تأویلهای آنان پاسخ داد[۵۳]. در هدایت خلیفه اول و زبیر نیز فراوان کوشید[۵۴]. امام اهانتکنندگان و شکستخوردگان جنگ را میبخشید و اهانتهای خوارج را تحمل میکرد و با مخالفان خود برخورد مسالمتآمیز داشت[۵۵].[۵۶].
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: عمید زنجانی، عباسعلی، مبانی اندیشه سیاسی اسلام، ص۷۲-۷۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱.
- ↑ لکن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده و پاداش آن را دو چندان کرده است، از روی بخشندگی... (نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶).
- ↑ (خداوند) امامت را برای سامان یافتن امور امت، و فرمانبرداری از امام را برای بزرگداشت مقام رهبری، واجب کرد. این عبارت طبق نقل فیض الاسلام، آورده شد، ولی در نقل صبحی صالح، تعظیما للامانه آمده است، البته در معنای روایت، در صورتی که امامت را بزرگترین امانت الهی بدانیم، خللی وارد نمیشود. (ر. ک: نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲).
- ↑ شباهت مردم به زمامدارانشان از پدرانشان بیشتر است. (حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۱۴۴).
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
- ↑ دگرگونی زمامدار حکومت، موجب تغییر اوضاع کلی زمان میشود، (نهج البلاغه، نامه ۳۱).
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «امام علی و سیاست»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۱۶.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۸۵.
- ↑ «أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۲۶۱.
- ↑ «وَ لْيَكُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ... إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ الْوُلَاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِي الْبِلَادِ وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ»؛ موسوعة الامام علی (ع)، ج۴، ص۲۲۵.
- ↑ ﴿وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ﴾ «در حالی که شما برترید و خداوند با شماست و هرگز از (پاداش) کردارهایتان نمیکاهد» سوره محمد، آیه ۳۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۱۶۸.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۹.
- ↑ «وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَيْكَ حِفْظُ نَفْسِكَ»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۱۴۵، و نیز ر. ک: موسوعة الامام علی (ع)، ج۴، ص۱۲۷.
- ↑ نبوی، سید عباس، مقاله «جامعه آرمانی»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۱۸۴.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۱، به نقل از: جعفر سبحانی، پژوهشی پیرامون زندگانی امام علی (ع)، ص۲۰۶.
- ↑ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۹۵، به نقل از: همان، ص۲۰۷.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۴۷، به نقل از همان، ص۲۰۸ و ۲۰۹.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۳۰.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۸ ص۳۰.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۱۳.
- ↑ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۲۴۵؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.
- ↑ عباس عقاد، عبقریة الامام، ص۱۲۲؛ مسعودی، مروج الذهب ج۲، ص۳۶۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۳۵.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۴۱.
- ↑ زیرا چیزی که در شرع اسلام حرام باشد و کسی او را حلال بداند نوعی کفر است؛ معاویه و اتباعش محرمات اسلام را مباح میدانستند.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۳۹.
- ↑ عالم، عبدالرحمان، بنیادهای علم سیاست، ص۳۳.
- ↑ کوئین، آنتونی، فلسفه سیاسی، ترجمه مرتضی اسعدی، ص۴۸ و ۴.
- ↑ بشیریه، حسین، جامعهشناسی سیاسی، ص۱۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ٣.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۰۸.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، مقاله «قلمرو دین»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۱۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، مقاله «قلمرو دین»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۱۴.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۷۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵.
- ↑ دشتی، محمد، امام علی(ع) و مسائل سیاسی، ص۹۶-۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، مقاله «قلمرو دین»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۱۴.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۹۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۴.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۱۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۲.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۹۰.
- ↑ هاشمی خویی، حبیب الله، منهاج البراعه، ج۱۶، ص۳۶۳؛ محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۲، ص۲۵۱.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، مقاله «قلمرو دین»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۱۶.