اثبات وجود خدا: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
* [[راه فطرت]] و روان | * [[راه فطرت]] و روان | ||
* [[براهین عقلی]] ([[علمی]] و شبه [[فلسفی]]): | * [[براهین عقلی]] ([[علمی]] و شبه [[فلسفی]]): | ||
# [[برهان | # [[برهان وجوب و امکان]] | ||
# [[برهان حدوث]] | # [[برهان حدوث]] | ||
# [[برهان حرکت]] | # [[برهان حرکت]] | ||
# | # [[برهان تکامل]] | ||
# [[برهان نظم]] | # [[برهان نظم]] | ||
# [[برهان هدایت]] | # [[برهان هدایت]] | ||
# [[برهان امکان]] | # [[برهان امکان فقری]] | ||
# [[برهان صدیقین]] | # [[برهان صدیقین]] | ||
# برهان علیت (انی) | # [[برهان علیت]] (انی) | ||
# برهان فسخ و | # [[برهان فسخ و عزم]] | ||
# برهان محدودیت | # [[برهان محدودیت]] | ||
# | # [[برهان اضطرار و تسخیر]] | ||
# | # [[برهان معجزه]] | ||
{{پایان مدخل وابسته}} | {{پایان مدخل وابسته}} | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} |
نسخهٔ ۲۸ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۴۸
اثبات وجود خداوند یکی از موضوعاتی است که در آیات و روایات و علم کلام به آن پرداخته شده است. برخی وجود خدا را پذیرفته ولی اثبات آن را ناممکن شمرده و برخی عکس آن را معتقدند. و برای اثبات خداوند از براهینی همچون برهان نظم، برهان حدوث، حرکت و... استفاده میکنند. در آیات قرآن نیز برای اثبات خداوند از دو راه استفاده شده است یکی از راه نظر به نشانهها و آیات خداوند و دیگری از راه نظر به خود ذات خداوند.
اثبات پذیری وجود خدا
ادعای اثبات ناپذیر بودن خدا نمیتواند مستند به امتناع ذاتی و منطقی آن باشد؛ زیرا مفهوم خدا ممتنع بالذات نیست و امتناع منطقی هم ندارد. از آنجا که وجود خدا امکان ذاتی دارد، منکر وجود خدا باید نخست همه دلایل وجود خدا را ردّ و سپس دلایلی بر عدم وجود خدا اقامه کند و البته چنین امری هنوز محقق نشده است[۱].
برخی، وجود خداوند را پذیرفته و به آن ایمان دارند ولی اثبات آن را ناممکن شمردهاند. دلایل و مبانی این افراد، گوناگون است. عدهای بداهت وجود خدا و عدم نیاز به استدلال را مستند خود قرار داده و تلاش در ارائه استدلال را تحصیل حاصل و محال میدانند[۲].
برخی نیز به معرفت فطری و درک حضوری انسان نسبت به وجود خداوند عقیده دارند و برآنند که این معرفت فطری و همگانی شالوده باور انسان به خداوند است. از سخنان ملاصدرا[۳] و علامه طباطبائی[۴] که برگرفته از ظاهر آیات[۵] و روایات[۶] است، به خوبی میتوان این رأی را دریافت کرد.
روشهای مختلفی مانند روش تجربی و طبیعی، روش فلسفی و عقلی و روش عرفانی و کشف و شهود (و تجربه دینی) برای اثبات و اعتقاد به خدا وجود دارد که از قدیم وجود داشته است.
الف) بعضی از متکلمان مسیحی معتقدند میان ایمان و باورهای قلبی با عقل و برهان پیوند مستقیمی نیست و بسیاری از کسانی که از شناخت علمی و برهانی نسبت به مبادی دین برخوردارند فاقد ایمان دینی بوده و رفتاری مشرکانه و الحادی دارند، در مقابل، بسیاری از مؤمنان نسبت به آنچه ایمان دارند، توان اقامه برهان و استدلال ندارند[۷].
ب) از منظر عارفان الهی، روش عقلی نمیتواند انسان را به قله رفیع معرفت نسبت به خداوند برساند، آنان پای استدلالیان را چوبین میدانند. در نظر عارفان مسلمان، شیوه عقلی اثبات خدا مقدمه رسیدن به علم حضوری و امری لازم توصیف شده است.
ج) برخی دیگر تفکر عقلی در باب خداشناسی را مفید و لازم میدانند، ولی تفکر فلسفی محض را نمیپذیرند و بر تفکر در پدیدههای طبیعی و شناخت خدا از طریق آیات آفاقی و انفسی تأکید می¬ورزند و معتقدند روش قرآن و اولیای دین نیز همین روش بوده است. اقبال لاهوری معتقد است خداشناسی حقیقی باید با مطالعه در طبیعت و علوم گوناگون تجربی و حسّی به دست آید. عقل و براهین فلسفی صِرف، مفاهیم انتزاعی و ذهنی است که توان نیل انسان به معرفت حقیقی خدا را ندارد[۸].
در نقد این دیدگاه گفته شده: شکی نیست که قرآن به مطالعه حسّی طبیعت دعوت میکند ولی آیا قرآن مطالعه طبیعت را برای حل تمام مسائلی که خود طرح کرده است کافی میداند؟ در قرآن موضوعات بسیار زیادی درباره خدا مطرح شده مثل اینکه: جامع همه صفات کمال است[۹]. اینها پرسشهایی است که پاسخ آنها را مطالعه در طبیعت نمیدهد، و از طرف دیگر قرآن ما را به تدبر و تفکر در آیات قرآنی امر کرده است[۱۰] و اعتقاد کورکورانه به این امور را از ما نخواسته و برای بعضی از مسائل در خود قرآن رسماً دست به استدلال تعقلی محض زده شده است[۱۱]. پس ناچار راهی دیگر برای فهم این مسائل هست که مورد تأیید قرآن است.
کلمات ائمه دین و پیشوایان اسلام نیز سرشار از این نوع استدلالهاست. ائمه اطهار و به خصوص امیرالمؤمنین(ع) در خطابهها، مجالس درس، دعاها، و احتجاجهای خود به این مسائل پرداختهاند[۱۲]. اما درباره اثبات خداوند به شیوه علمی در قرآن، باید توجه داشت که اوّلاً قرآن هنگام نزول خود مواجه با اهل کتاب و یا مشرکانی بود که منکر اصل ذات الهی نبودند و آیات متعددی بیانگر اعتراف آنها به وجود خداوند است[۱۳]، بلکه مشکل اساسی آنها در توحید ربوبی بود[۱۴] وثانیاً در برخی از آیات، مدعای منکران مبدأ و یا معاد را فاقد دلیل و برهان دانسته و اعتماد آنها به ظن و گمان را نکوهش کرده است[۱۵] و در مقابل چنین افرادی به استدلال میپردازد[۱۶].[۱۷].
د) شاید مهمترین ایراد از ناحیه کسانی باشد که خواستهاند توانایی عقل و دلایل فلسفی بر اثبات خداوند را به چالش بکشانند. این عده گاهی چنین میگویند که خدای نامحدود و نامتناهی، در اندیشه محدود و متناهی بشر نمیگنجد و لازمه علم به چیزی، اشراف و احاطه علمی بر آن است. اینکه تا مفهوم چیزی در ذهن نقش نبندد نمیتوان به نفی یا اثبات آن پرداخت و خدای نامتناهی ماهیت ندارد تا مفهوم داشته باشد[۱۸].
بالأخره برای تسلّی خاطر علاقه مندان به شیوه عقلی و فلسفی میگویند اگر وجود خدا را نتوان به اثبات منطقی فلسفی، یعنی برهان، رسانید چندان جای شگفتی نیست، شاید محسوستر و آشکارتر از همین جهان محسوس و آشکار بیرونی موجودی نباشد، ولی بزرگترین وهن و رسوایی فلسفه در طول بیش از دو هزار و پانصد سال تاریخ، این است که تاکنون کسی نتوانسته برهانی بر آن اقامه کند[۱۹].
پاسخ انتقادهای مزبور این است که:
اوّلاً: ماهیت نداشتن خدا و عدم احاطه بشر بر ذات و صفات خدا، مانع هرگونه شناخت و اقامه دلیل نیست بلکه با شناخت محدود سازگار است (شناخت در حدّ و وسعت شناسنده)[۲۰]؛ اگر اصل علم به خدا ناممکن باشد اصل اشکال هم در ذهن نقش نمیبندد؛ زیرا اشکال مبتنی بر پذیرش عدم تناهی خداست و عدم تناهی خود یک نوع وصف و شناخت است[۲۱]. افزون بر آن، شناخت خداوند از طریق افعالش عملی است، راهها و ادلّه اثبات خدا، تصویری از ذات الهی ارایه نمیدهند بلکه مثبت اسماء و صفات خداوند هستند[۲۲].
ثانیاً: ناتوانی اندیشه بشری از اقامه برهان بر اثبات وجود خارجی اشیاء (بر فرض صحت) دلیل بر این نیست که اندیشه بشری بر اقامه دلیل و اثبات خدا نیز ناتوان باشد؛ زیرا برخی از مسائل هستیشناسی از جمله پذیرش واقعیت هستی و اشیاء خارجی مقدّم بر هر نوع مباحث معرفتشناسی است و از این روی اثبات آن ناممکن است و چه بسا مبتلا به دور باشد[۲۳]. در حالی که پذیرش وجود خدا، شرط حتمی ورود به مباحث معرفتشناسی نیست[۲۴].
انواع براهین عقلی اثبات خدا
برهانهای عقلیای که در طول تاریخ الاهیات بر وجود خدا اقامه شده بسیار است که معروفترین و مهمترین آنها عبارت است از:
- برهان حرکت: حرکت، خروج تدریجی شیء از قوّه به فعل است و این خروج، نیازمند علّت فاعلی است و علّت فاعلی حرکت، یعنی محرّک، خارج از شیء متحرک است و محرِّک اگر خود نیز متحرک باشد محتاج محرِّک دیگری است که به دلیل بطلان تسلسل در علل فاعلی، باید به محرّک غیر متحرک منتهی شود[۲۵].
- برهان حدوث: در این برهان، حدوث شیء حادث، سبب احتیاج آن به علّت دانسته میشود؛ چراکه هر چه آغاز دارد باید توسط علت دیگری به وجود آید و چون تسلسل در علل محال است، پس سلسله حوادث به موجودی ختم میشود که حادث نبوده و قدیم است[۲۶].
- برهان نظم: این برهان بر دو مقدمه متکی است: مقدمه اول، وجود افعال هماهنگ در عالم طبیعت است، اعم از اینکه نظم، مربوط به بخشی از آن و یا کلّ آن باشد. این مقدمه، تجربی است. مقدمه دوم، این قضیه است که هر نظمی نیازمند ناظم است و چون فعلی که از ناظم صادر میشود، یعنی نظام، عالمانه بوده و با علم قرین است، از این طریق وصف علم نیز برای ناظم اثبات میگردد[۲۷].
- برهان امکان و وجوب: در این برهان، به خلاف برهان حدوث، امکان اشیاء حدّ وسط برهان قرار میگیرد، و حدوث یا فنا تنها عهده دار اثبات امکان برای موجودات مورد مشاهده است، بعد از اثبات صفت امکان برای موجودات عالم، این مقدمه ضمیمه میشود که موجود ممکن برای وجود یافتن، نیازمند به غیر است و این غیر یا خود باید واجب الوجود باشد و یا به دلیل بطلان تسلسل در سلسله فاعلی منتهی به واجب الوجود شود[۲۸].
- برهان صدیقین: صدیقین ، نام برهانی است که در آن هیچ یک از افعال و مخلوقات خداوند نظیر حرکت و حدوث، واسطه در اثبات نیست[۲۹]. مدعای برهان صدیقین این است که تحقق واقعیتی که از ضرورت ازلی برخوردار است یک قضیه بدیهی اوّلی است و راهی برای تردید در آن وجود ندارد و مرز سفسطه و فلسفه در پذیرفتن این قضیه است. واقعیت، امری است که امکان انکار آن در هیچ فرضی ممکن نیست و به همین دلیل قضیه بدیهی اولیهای که از صدق آن خبر میدهد از ضرورت ازلیه برخوردار است و واقعیتهای محدود و مقیّد که هر یک مشروط به شرط و محدود به حدّ خاص خود هستند در محدوده مصداق خود صادق بوده و در خارج از آن کاذب هستند لذا هیچ یک نمیتواند مصداق آن واقعیت مطلق باشد، بلکه آن واقعیت، امری است که بدون آنکه به حدّی خاص در آید با همه واقعیتهای محدود همراه بوده و هیچ غیبت و زوالی برای آن متصور نیست.
- برهان وجودی: این برهان برای اثبات وجود خدا از تحلیل مفهومی کمک میگیرد و با دقت در مفاهیمی مثل واجب الوجود، کامل مطلق، بینهایت و ... میخواهد نشان دهد که اگر واجب الوجود بالذات در هستی نباشد تناقض لازم میآید و صرف تصور چنین مفهومی مستلزم اعتراف به وجود اوست[۳۰].
- برهان معجزه: برخی از متکلمان غربی مسیحی، معجزات، امدادهای غیبی و یا رخدادهای غیر عادی را که در اثر دعا و نظیر آن حاصل میشود، به صورت مقدمه برای اثبات واجب به کار گرفتهاند به این بیان که نظیر حوادث یاد شده وجود دارد و این گونه از حوادث مبدأ و علت مادی و طبیعی ندارند پس ناگزیر علت و مبدئی غیر مادی که سبب پیدایش آنها باشد، وجود دارد[۳۱]. این برهان اگر به براهینی مثل برهان امکان و وجوب بازگشت ننماید هرگز صلاحیت اثبات واجب را نداشته و اشکالات فراوانی بر آن وارد میشود. حکمای اسلامی از معجزه تنها برای اثبات نبوت استفاده کردهاند که بعد از پذیرش وجود خداست[۳۲].
- براهین اخلاقی: برهان اخلاقی تحریر و تقریرهای مختلفی دارد. در برخی از آنها از ثبات و اطلاق اوامر اخلاقی بر وجود آمر و مربّی ثابت و مطلق که همان خداوند است، استدلال شده است و در بعضی دیگر از احساس اقتدار اخلاقی در شرایطی که اراده جزئی انسان برخلاف آن عمل میکند، بر وجود منشأ غیر انسانی که از ارادهای فراتر از اراده انسان برخوردار است، استدلال شده است و در برخی از استلزام بین قانون و قانون گذار برای اثبات مبدأ قانون گذار کمک گرفته شده، و یا آنکه از وجود قوانین مشترک اخلاقی در فرهنگهای مختلف بشری، فرض خداوندی که عهده دار نگارش این قوانین بر قلوب آدمیان باشد، تأیید شده است[۳۳]. ادعای اثبات وجود خداوند از طریق برهان اخلاقی نیازمند به اقامه برهان نسبت به مقدمه نخست آن است که راهی برای اثبات آن نیست و تا وقتی که برهان بر آن اقامه نشده باشد تردید در آن به قوت خود باقی است[۳۴].
- برهان تجربه دینی: این برهان از جمله براهینی است که فاقد صورت فلسفی و برهانی است و مبتنی بر تجربهها، دریافتها و شهودهای افراد نسبت به واقعیتی است که از ارزش و قداستی عمیق برخوردار است. تقریرهای این برهان به لحاظ سنخ تجربه مورد استفاده در استدلال، ساختار استنتاج و نتیجه آن، متفاوت است. برهان واقعی بر وجود خداوند همانا احساس افراد انسان از حضور خدا و آگاهی از اراده او در تعارض با اراده خود آنان است و نیز احساس آرامش که به دنبال پذیرفتن امر الهی دست میدهد، تجربههای دیدار یا درک یا لقای خدای خود بنفسه معتبرند و متضمن هیچ سلسلهای از استنتاجهای بیاعتبار، یا سبک سنگین کردن فرضیهها نیستند. آنها بیاعتقادی را عقلاً مهمل میگردانند[۳۵]، شهود نسبت به یک واقعیت مقدس و ارزشمند وجود دارد و این شهود نمیتواند به مبادی طبیعی استناد پیدا کند، پس یک واقعیت فوق طبیعی که خداوند است وجود دارد[۳۶]. این برهان نیز مبتلا به اشکالاتی است؛ زیرا اوّلاً شهود دارای مراتب مختلفی است و تنها در برخی از مراحل، صاحب کشف در مرتبه شهود از یقین برخوردار است و ثانیاً: شهود عارف برای کسی که از آن محروم است معرفت یقینی به دنبال نمیآورد و ثالثاً: تنها موجود فوق طبیعی را اثبات میکند و رابعاً: کبرای قیاس (در تقریر اخیر) نیازمند برهان است، چه اینکه در برخی از تئوریهای روان کاوانه، غرایز بشری یا وجدان اجتماعی، سبب پیدایش تجربیات دینی معرفی شده است[۳۷].
- برهان فطرت: این برهان بخشی از واقعیت انسان را که حقیقتی ذات اضافه و دارای دو طرف است مورد استفاده قرار میدهد و با توجه به تضایفی که بین دو طرف حقایق اضافی برقرار است از تحقق یکی از دو طرف به تحقق طرف دیگر استدلال میکند. دو امر متضایف، دو واقعیتی هستند که بین آنها ضرورت بالقیاس برقرار است و وجود هر یک از آنها اعم از اینکه بالقوه یا بالفعل باشد با وجود بالقوه یا بالفعل دیگری ملازم است، مانند پدری و فرزندی و محبّ بودن و محبوب بودن. حدّ وسط برهان فطرت، اوصاف اضافی مختلفی میتواند باشد ولی معمولاً از محبّت و یا امید استفاده شده است. دوستی و محبت با هستی و واقعیت انسان قرین است و همان گونه که دل و جان آدمی یک واقعیت خارجی است، آنچه که دل، در گرو او و جان تشنه آن است نیز یک واقعیت است. انسان هرگز اموری را که در مقطعی ظهور داشته و در مراتب دیگر افول دارند دوست نمیدارد بلکه دوستدار حقیقت مطلق و نامحدود است و اگر به دنبال کمالهای محدود و مقیّد میرود به دلیل نشانه ای است که این امور به راست و یا دروغ نسبت به آن حقیقت نامحدود، دارند. حال که محبت که حقیقتی اضافی است وجود دارد، ناگزیر آن وجود مطلق و نامحدود (خدا) که طرف دیگر اضافه است نیز واقعیت دارد [۳۸].[۳۹]
راههای اثبات وجود خدا در قرآن
قرآن کریم راههایی را برای اثبات وجود خدا ارائه کرده است:
نظر به نشانهها و آیات خداوند
از نکتههای برجسته در قرآن کریم پی بردن به وجود خدا از راه نظرکردن به آیات و نشانههای اوست. آیات و نشانههای خداوند بر دو گونه است:
- آیات آفاقی: انسان با مشاهده موجودات عالم و دقت و تأمل در آنها به حکم عقل متوجه میشود جهان مشهود با این نظم خاص نیاز به سازندهای دارد. موارد زیر را میتوان از جمله نشانههای مزبور شمرد: آسمانها و زمین: ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ... لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ﴾[۴۰]؛ شب و روز[۴۱]؛ خورشید، ماه و ستارگان: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا... مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾[۴۲] و ... .
- آیات انفسی: قرآن کریم انسان را به تنهایی در برابر همه آیات دیگر خدا قرار داده است: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾[۴۳] و انسان را به نظر کردن در این آیه یگانه خدا ترغیب کرده است: ﴿وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴾[۴۴]راز این مطلب را در جامعیت انسان نسبت به سایر موجودات عالم میتوان جستوجو کرد[۴۵].
نظر به خود ذات
قرآن کریم پس از مطرح کردن آیات آفاقی و انفسی در ادامه آیه ۵۳ سوره فصلت میفرماید: آیا کافی نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزی است: ﴿أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾. مفاد آیه بیان آن است که آیات گرچه خود راهی از راههای اثبات وجود خداست؛ ولی خداوندی که خود بر همه چیز شاهد و در همه جا مشهود است چه نیازی است که از راه آیات به وجود او پی برده شود[۴۶].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ وجود خدا حقیقت مطلق، ص ۱۴۵.
- ↑ اثبات وجود خدا، ص۴۳.
- ↑ المبدأ والمعاد، ج۱، ص۳۸.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۲۷۲.
- ↑ سوره عنکبوت، آیه ۶۵، سوره یوسف، آیه ۲۲، سوره لقمان، آیه ۳۳، سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۱۰.
- ↑ تبیین براهین اثبات خدا، ص ۱۱۶ و ۱۲۱.
- ↑ احیای فکر دینی، ص۱۴۷.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۸۰، سوره نحل، آیه ۶۰، سوره بقره، آیه ۲۹، سوره مائده، آیه ۱۲۰، سوره بقره، آیه ۱۱۵، سوره حدید، آیه ۳.
- ↑ سوره محمد، آیه ۲۴، سوره ص، آیه ۲۹.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۲۲.
- ↑ اصول فلسفه و روش رئالیسم ج۵، ص۲۰ و ۷۲.
- ↑ سوره عنکبوت، آیه ۶۱، سوره لقمان، آیه ۲۵، سوره زخرف، آیه ۳، سوره زخرف، آیه ۹، سوره زخرف، آیه ۸۷، سوره یونس، آیه ۱۸.
- ↑ سوره زخرف، آیه ۳، سوره یونس، آیه ۱۸.
- ↑ سوره جاثیه، آیه ۲۴.
- ↑ سوره طور، آیه ۳۵، سوره طور، آیه ۳۶، سوره طه، آیه ۳۵، سوره طه، آیه ۳۶.
- ↑ تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۲۴ـ ۱۳۳.
- ↑ نقد برهان ناپذیری خدا،ص ۲۳۳.
- ↑ خدا در فلسفه، ص۳.
- ↑ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۱۰۹ـ ۱۱۰.
- ↑ نقد برهان ناپذیری خدا، ص۲۳۳.
- ↑ نقد نظریه برهان ناپذیری خدا،ص۱۸۲.
- ↑ تبیین براهین اثبات خدا، ص۶۶ و ۶۷.
- ↑ لطیفی و سلیمانی بهبهانی، مقاله «اثبات خدا»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۶۶-۱۷۳.
- ↑ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۷۳ و نهایة الحکمه، ص۲۷۱ـ۲۷۲.
- ↑ شرح المواقف، ج۳، ص۱۲ـ ۱۳، شرح المقاصد، ج۴، ص۱۶ـ۱۷، شرح الاصول الخمسه، ص۷۲، قواعد العقاید، ص۳۹ـ۴۶ و قواعد المرام، ص۶۷.
- ↑ حق الیقین فی معرفة اصول الدین،ص۲۰ـ ۲۳ و اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۵۶ـ ۶۳.
- ↑ شرح المواقف، ج۳، ص۱۲ـ۱۳، شرح المقاصد، ج۴، ص۱۶، قواعد العقاید، ص۴۶، قواعد المرام، ص۶۳ـ ۶۵ و گوهر مراد، ص۲۳۵.
- ↑ الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۶۶.
- ↑ اثبات وجود خدا، ص۵۲، نقد برهان ناپذیری خدا، ص۱۷۲.
- ↑ فلسفه دین، جان هیک، ص۷۳.
- ↑ تبیین براهین اثبات خدا، ص۲۴۷ـ ۲۴۸، فلسفه دین، جان هاسپرز، ص۸۳.
- ↑ براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ص۱۳۸.
- ↑ تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۷۲.
- ↑ خدا در فلسفه، ص ۱۱۳ـ ۱۱۴.
- ↑ فلسفه دین، جان هاسپرز، ص۶۷.
- ↑ تبیین براهین اثبات خدا، ص۲۶۰.
- ↑ تبیین براهین اثبات خدا، ص۲۸۴ـ ۲۸۶.
- ↑ لطیفی و سلیمانی بهبهانی، مقاله «اثبات خدا»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص166-173.
- ↑ "بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین... نشانههایی برای خردمندان است" سوره آل عمران، آیه ۱۹۰. و نیز سوره بقره، آیه ۱۶۴؛ سوره یونس، آیه ۳؛ سوره ابراهیم، آیه ۱۰؛ سوره رعد، آیه ۲؛ سوره انبیاء، آیه ۳۲؛ سوره عنکبوت، آیه ۴۴، ۶۷؛ سوره روم، آیه ۲۲؛ سوره غافر، آیه ۵۷؛ سوره جاثیه، آیه ۳؛ سوره ذاریات، آیه ۴۷-۴۸؛ سوره شوری، آیه ۲۹.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۶۴؛ سوره آل عمران، ۱۹۰؛ سوره یونس، آیه ۶؛ سوره فرقان، آیه ۴۷؛ سوره روم، آیه ۲۳؛ سوره نبأ، آیه ۱۰-۱۱.
- ↑ "اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید... خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان میکند" سوره یونس، آیه ۵.
- ↑ "به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است" سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ "و (نیز) در خودتان، آیا نمینگرید؟" سوره ذاریات، آیه ۲۱.
- ↑ دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۱۸۴- ۱۸۶.
- ↑ دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۱۸۶- ۱۸۷.