خلافت الهی در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = خلافت الهی
| موضوع مرتبط = خلافت الهی
| عنوان مدخل  = خلافت الهی
| عنوان مدخل  = خلافت الهی
| مداخل مرتبط = [[خلافت الهی در لغت]] - [[خلافت الهی در قرآن]] - [[خلافت الهی در حدیث]] - [[خلافت الهی در معارف مهدوی]] - [[مقام خلافت الهی]] - [[خلافت الهی در فقه سیاسی]] - [[خلافت الهی در معارف دعا و زیارات]] - [[خلافت الهی در معارف و سیره سجادی]] - [[خلافت الهی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[خلافت الهی در لغت]] - [[خلافت الهی در قرآن]] - [[خلافت الهی در حدیث]] - [[خلافت الهی در معارف مهدوی]] - [[خلافت الهی در فقه سیاسی]] - [[خلافت الهی در معارف دعا و زیارات]] - [[خلافت الهی در معارف و سیره سجادی]] - [[خلافت الهی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}

نسخهٔ ‏۳۰ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۳۰

مقدمه

از دیگر مفاهیمی که امامان پاک (ع) برای تبیین جایگاه مقام امامت، از آن استفاده کرده‌اند، مفهوم “خلیفة الله” است. چنان‌که پیش‌تر بیان شد، خلیفه به معنای کسی یا چیزی است که بعد از کسی یا چیز دیگری می‌آید و جانشین وی می‌شود. قرآن کریم از مقام خلیفة اللهی حضرت آدم (ع) یاد کرده است و چنان‌که به تفصیل گذشت، این خلافت و جانشینی از خداوند متعال، به حضرت آدم (ع) منحصر نیست، بلکه در هر دوره‌ای لازم است، دست کم یک خلیفه برای خداوند، روی زمین وجود داشته باشد. همچنین خلافت یاد شده، مطلق است و خلیفة الله در تمام امور جانشین خداوند است. به دیگر بیان، خلیفه خداوند کسی است که نمایانگر تمام صفات وجودی، آثار، احکام و تدابیر خداوند است و خلافت و جانشینی او در تمام شئون هستی، بر همه موجودات حتی جمادات، نباتات و حیوانات حاکم است. پیش‌تر بیان شد که به لحاظ عقلی، پس از ختم سلسله نبوت، از آنجا که وجود خلیفه روی زمین در هر عصری لازم است، باید برترینِ انسان‌ها همان متصدی منصب باشد که بر اساس فرهنگ اعتقادی تشیع، برترینِ انسان‌ها همان متصدی منصب امامت است. متون روایی شیعه آکنده از روایات متعددی است که امامان پاک (ع) از این مفهوم برای تبیین جایگاه خود بهره برده‌اند؛ به گونه‌ای که نیازی به بررسی سندی این روایات دیده نمی‌شود.

به نظر می‌رسد به لحاظ تاریخی، استفاده از تعبیر خلیفة الله از دوران پیامبر اکرم (ص) آغاز شده است[۱]. البته باید توجه داشت که ایشان گاه از مفهوم خلیفه، بدون اضافه آن به خدا، استفاده کرده، یا آن‌که از تعبیر «خُلَفَائِي» استفاده کرده‌اند[۲]؛ چنان‌که گاه نیز تعبیر خلیفة الله را به کار برده‌اند. روشن است که بار معنایی این واژگان بسیار متفاوت است؛ بدین بیان که واژه خلیفه، آن‌گاه که به رسول گرامی اسلام (ص) اضافه می‌شود و گفته می‌شود “خلیفه رسول الله”، تنها بیانگر جانشینی و نمایندگی از شخص حضرت رسول (ص) است و مستقیماً نظری به جانشینی خداوند متعال ندارد؛ در حالی که تعبیر خلیفة الله ارزشی والاتر دارد و بیانگر جانشینی و نمایندگی خداوند متعال است. متون روایی اهل سنت غالباً گزارشگر واژه خلیفه، بدون اضافه آن به خداوند بوده است؛ برای نمونه، احمد بن حنبل از جابر بن سمره و وی از پیامبر اکرم (ص) نقل می‌کند که فرمودند: “پس از من، دوازده خلیفه می‌باشد که همگی از قریش‌اند”[۳].

در برخی متون شیعی نیز این تعبیر از رسول خدا (ص) نقل شده است؛ چنان‌که در این باره، مرحوم شیخ طوسی روایتی را از عبد الله بن عمر نقل می‌کند که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: “پس از من دوازده خلیفه وجود دارد”[۴]. با وجود این، بازخوانی متون روایی شیعه بیانگر این است که رسول گرامی اسلام (ص) از تعبیر خلیفة الله استفاده کرده‌اند. ایشان راجع به امام علی (ع) فرمودند: “همانا علی بن ابی طالب (ع) خلیفه خدا و خلیفه من و حجت خدا و حجت من است... ”[۵]. از این روایت می‌توان نتیجه گرفت که در حقیقت، از آنجا که رسول گرامی اسلام (ص) خود خلیفه خدا روی زمین‌اند، جانشین و خلیفه ایشان نیز همین منصب را در اختیار دارد؛ از این‌رو، اگر در مواضعی پیامبر اکرم (ص) تنها از جانشینی جانشینان خود، بدون اضافه و اتصاف آنها به خدا، سخن به میان آورده‌اند، مقصود همان تبیین مقام خلیفة اللهی ایشان است. به دیگر بیان، خلیفه رسول گرامی اسلام (ص)، جانشین آن حضرت در مقامامت و شئونی جز شأن نبوت است که ایشان داشته‌اند.

رسول اکرم (ص) در پایان خطبه معروف شعبانیه، خطاب به امیر المؤمنین (ع) فرمودند: “همانا تو حجت خدا بر خلق او، امین خدا بر سرّ او و خلیفه خدا بر بندگان او هستی”[۶]. همچنین، در این باره امام علی (ع) نقل می‌کند که پیامبر اکرم (ص) پس از اشاره به حوادث دردناک روز عاشورا، فرمودند: “پس از حسین (ع)، نُه نفر از صلب وی هستند که خلیفه خدا روی زمین و حجت‌های خدا بر بندگان اویند”[۷].

از جمله روایاتی که در آنها تعبیر خلیفة الله به کار رفته است، روایاتی است که ایشان راجع به ظهور امام مهدی (ع) و وضعیت آخر الزمان فرموده و این تعبیر را برای امام عصر (ع) به کار برده‌اند؛ چنان‌که ثوبان از رسول گرامی اسلام (ص) نقل می‌کند که فرمودند: «إِذَا رَأَيْتُمُ الرَّايَاتِ السُّودَ قَدْ أَقْبَلَتْ مِنْ خُرَاسَانَ فَائْتُوهَا وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْجِ فَإِنَّ فِيهَا خَلِيفَةَ اللَّهِ الْمَهْدِيَّ»[۸]؛ “هنگامی که پرچم‌های سیاه را دیدید که از ناحیه خراسان می‌آیند، به سوی آنها بیایید؛ چرا که میان آنها خلیفه خدا، مهدی است”.

همچنین هنگامی که برخی اصحاب راجع به حوادث ناگواری که در آینده رخ خواهد داد، از ایشان پرسش کردند، آن حضرت با تشریح وضعیت سخت و طاقت‌فرسای آن دوران، فرمودند: “اگر در آن دوران، خلیفه خدا روی زمین را دیدی، همراه او باش، اگرچه جسم تو فرسوده و مال تو گرفته شود”[۹]. بیان این نکته ضروری است که صدور خصوص این دو روایت از پیامبر اکرم (ص) شدیداً محل تردید است؛ چرا که به نوشته محققان، روایت نخست، از آن دسته روایاتی است که عباسیان برای همراه ساختن توده مردم با خود ساختند و جعل کردند؛ چنان‌که پرچم‌های سیاه، نماد حرکت و جنبش قیام‌های آنها به شمار می‌آمد[۱۰]؛ روایت دوم نیز تنها در منابع اهل سنت به چشم می‌خورد؛ ضمن آن‌که ذکری از برخی راویان آن، مانند ابوالتیاح، در منابع رجالی شیعه وجود ندارد، از این‌رو، این راوی مجهول به شمار می‌رود و روایت از اعتبار ساقط است. با وجود این، روایات دیگری همنوا با روایت دوم در متون شیعی به چشم می‌خورد؛ برای نمونه، شیخ صدوق و خزاز قمی نقل می‌کنند که رسول گرامی اسلام (ص) با اشاره به زمان ظهور امام عصر (ع) فرمودند: “هر کس از او پیروی کند، نجات یافته و هر کس از او سرپیچی کند، هلاک گردد. خدا را، خدا را، ای بندگان خدا به سوی او بیایید، اگرچه بر روی یخ بیایید. همانا او خلیفه خداوند (عزّ و جل) و خلیفه من است”[۱۱].

باری، روایات رسیده از پیامبر اکرم (ص) که تعبیر خلیفة الله در آنها آمده، مستفیض است وموجب می‌شود که انسان اطمینان نسبی حاصل کند به اینکه حضرت رسول (ص) آنها را در آن دوران فرموده‌اند. در دوران امامت امیر المؤمنین (ع) نیز ایشان این تعبیر را به کار برده‌اند. نعمان بن سعد از ایشان نقل می‌کند که راجع به خود فرمودند: “من حجت خدا و خلیفه خدا هستم... ”[۱۲].

محمد بن اسحاق بن عمار نقل می‌کند: به امام کاظم (ع) گفتم که آیا مرا به کسی که دینم را از او فرا گیرم، راهنمایی نمی‌کنید؟ فرمود: پسرم علی. [ایشان ادامه دادند] همانا پدرم، یعنی امام صادق (ع)، دستم را گرفت و مرا به نزد قبر رسول خدا (ص) برد و فرمود: ای فرزندم! همانا خداوند فرمود: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً، و خداوند هنگامی که سخنی می‌گوید، به آن وفا می‌کند[۱۳]. بی‌گمان مقصود از سخن امام (ع) این نیست که خداوند متعال آدم (ع) را به جانشینی خود منصوب کرده است، بلکه از پرسش محمد بن اسحاق و استشهاد امام کاظم (ع) به سخن پدر بزرگوارش، فهمیده می‌شود که ایشان در صدد بیان این مطلب است که امامت امامان شیعی (ع) ادامه خلافت الهی پیامبران است؛ از این‌رو، چنان‌که پیامبران الهی خلیفه خدا روی زمین‌اند، ائمه اطهار (ع) نیز این شأن و منصب را دارایند. در این باره، امام رضا (ع) نیز به صراحت فرمودند: “ائمه جانشینان خداوند (عزّ و جل) روی زمین‌اند”[۱۴]. امام هادی (ع) نیز در زیارت جامعه کبیره، از امامان (ع) با عنوان «خُلَفَاء فِي أَرْضِهِ» یاد کرده‌اند[۱۵].

چنان‌که امامان پاک (ع) از این مفهوم برای تبیین جایگاه مقام امامت و توصیف چیستی آن بهره جسته‌اند، این تعبیر برای اصحاب ایشان و دیگران نیز آشنا بوده است؛ چنان‌که مأمون عباسی از پدرش هارون الرشید نقل می‌کند که راجع به امام کاظم (ع) گفت: «هَذَا إِمَامُ النَّاسِ وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى عِبَادِهِ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ وَ لَيْسَتْ هَذِهِ الصِّفَاتُ كُلُّهَا لَكَ وَ فِيكَ فَقَالَ أَنَا إِمَامُ الْجَمَاعَةِ فِي الظَّاهِرِ بِالْغَلَبَةِ وَ الْقَهْرِ وَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ إِمَامُ حَقٍّ...»[۱۶]؛ این امام کاظم (ع) پیشوای مردم و حجت خدا بر آفریده‌های او و خلیفه او بر مردم است؛ پس گفتم: ای امیر المؤمنین! آیا این صفات برای شما و در شما نیست؟ هارون گفت: من در ظاهر و با غلبه و قدرت پیشوای مردمم و موسی بن جعفر (ع) پیشوای حقیقی است.... اینکه امامان پاک (ع) از این مفهوم برای تبیین جایگاه خود و چیستی مقام امامت بهره برده‌اند، امری انکار نشدنی است؛ از این‌رو، آنچه در این مقام ضروری است، تبیین معنا شناختی این واژه، بر اساس و بیان مقتضیات این مفهوم است[۱۷].

منابع

پانویس

  1. شایان ذکر است که کاربرد تعبیر «خلیفة» در عصر خلفا و نیز دوران حکومت اموی، مروانی، عباسی و عثمانی نیز دارای سرگذشتی شنیدنی است. مرحوم علامه عسکری با ردیابی تاریخی این مسئله چنین نتیجه می‌گیرد که ابوبکر با عنوان «خلیفه رسول الله» و عمر بن خطاب با عنوان «خلیفه خلیفه رسول الله» شناخته می‌شد. در عصر حکومت مروانیان و عباسیان، حاکم اسلامی با عنوان «خلیفة الله» خطاب می‌شد؛ چنان‌که حجاج بن یوسف در خطبه نماز جمعه در وصف عبدالملک بن مروان گفت: فاسمعوا وأطيعوا لخليفة الله. سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی داود، ج۲، ص۴۰۰. این عنوان چنان رایج شده بود که برخی شعرا در اشعار خود خلفا را با این عنوان توصیف می‌کردند؛ چنان‌که در وصف عمر بن عبدالعزیز گفته شد: خليفة الله ماذا تأمرون بنا لسنا إليكم ولا في دار منتظر. عبدالله مسلم ابن قتیبة دینوری، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۳۴؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، المنتظم، ج۷، ص۳۸. در ضمن، در دوران حکومت عثمانی نیز از حاکم مسلمانان تنها با عنوان «خلیفة» یاد می‌شد. ر. ک: سید مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج۱، ص۲۱۷ و ۲۱۸.
  2. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ هُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلِيَائِي وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى أُمَّتِي بَعْدِي الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ الْمُنْكِرُ لَهُمْ كَافِرٌ». شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع) ج۱، ص۵۹؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۹؛ علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۱۴۵ و ۱۵۳. نظیر این روایت در متون اهل سنت نیز وجود دارد. ر. ک: سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع المودة، ج۳، ص۲۹۱-۲۹۲.
  3. «يَقُولُ يَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ». ر. ک: احمد بن حنبل، مسند حنبل، ج۵، ص۸۶-۸۹؛ و نیز، ر. ک: محمد بن حسن شیخ طوسی، الغیبة، ص۱۲۷، ۱۲۸، ۱۳۰، ۱۳۲-۱۳۳.
  4. محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۱۳۰-۱۳۱.
  5. شیخ صدوق، الامالی، ص۲۰۳. نظیر این روایت با سندهای دیگری نیز وجود دارد. شیخ صدوق، الامالی، ص۸۹؛ شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۹۶.
  6. شیخ صدوق، الامالی، ص۹۶؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع) ج۱، ص۲۹۷.
  7. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰.
  8. احمد بن حنبل، مسند حنبل، ج۵، ص۲۷۷. این روایت با مضامین مختلف در منابع دیگری نیز آمده است: محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۶۷؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک، ج۴، ص۴۶۳؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۴۷۲؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۸۲.
  9. «فَإنْ رَأيْتَ يَوْمَئِذٍ خَليفَةَ اللهِ في الْأرضِ فَالْزِمْهُ وَ إنْ نَهَكَ جِسْمُكَ وَ اُخِذَ مَالُكَ». احمد بن حنبل، مسند حنبل، ج۵، ص۴۰۳.
  10. ر. ک: مصطفی صادقی، تحلیل تاریخی نشانه‌های ظهور، ص۹۵-۱۲۵.
  11. «مَنْ تَبِعَهُ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ هَلَكَ اللَّهَ اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ فَأْتُوهُ وَ لَوْ عَلَى الثَّلْجِ فَإِنَّهُ خَلِيفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَلِيفَتِي». شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۶۰؛ علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۱۰۶. به نظر می‌رسد، تعبیر «وَ لَوْ عَلَى الثَّلْجِ» برای بیان مبالغه راجع به سختی یک کار است.
  12. شیخ صدوق، االامالی، ص۳۵.
  13. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۱۲؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۴۹.
  14. «الْأَئِمَّةُ خُلَفَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِهِ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۳.
  15. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۱.
  16. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۹۱.
  17. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۸۱-۲۸۷.