سکینه دختر امام حسین در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
مادر [[سکینه]] [[رباب]] نام داشت. نامش را [[امینه]]، [[آمنه]]، [[امیمه]]، [[امامه]] و [[امیّه]] ذکر کردهاند. سکینه لقبی است که از سوی پدر و مادر به وی داده شده است<ref> الاغانی، ج۱۶، ص۱۳۸ - ۱۳۹؛ وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۹۷؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۱۵۴.</ref>. | |||
او [[سید]] [[زنان]] عصر خویش بود. در [[عقل]] و [[ادب]]، [[اخلاق]]، هوش و [[عفت]] بر همه زنان [[برتری]] داشت. وی را [[عفیفه]]، [[بخشنده]]، [[فصیح]] و [[بلیغ]]، با [[وقار]] و... | او [[سید]] [[زنان]] عصر خویش بود. در [[عقل]] و [[ادب]]، [[اخلاق]]، هوش و [[عفت]] بر همه زنان [[برتری]] داشت. وی را [[عفیفه]]، [[بخشنده]]، [[فصیح]] و [[بلیغ]]، با [[وقار]] و... نیکوترین زنان عصر خویش دانستهاند. | ||
سکینه در رویداد [[کربلا]] | سکینه در رویداد [[کربلا]] دوازده یا پانزده سال داشت که با پسر عمویش عبدالله حسن که در کربلا [[شهید]] شد، [[ازدواج]] کرده بود<ref>وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۹۴؛ الاغانی، ص۱۴۳؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۱۵۴.</ref>. | ||
در [[بلاغت]] و [[فصاحت]] وی آوردهاند که روزی در | در [[بلاغت]] و [[فصاحت]] وی آوردهاند که روزی در کودکی با [[گریه]] و فریاد نزد مادرش آمد. مادرش از او پرسید: چرا گریه میکنی؟ او در پاسخ گفت: «مرا زنبور کوچکی گزید مثل سر سوزن کمی مرا به درد آورد»<ref>بحارالانوار، ج۶۱، ص۳۱۸.</ref>؛ مادرش او را به سینه چسبانید و [[اشک]] از چشمانش [[پاک]] کرد. جمله یاد شده بیانگر فصاحت و بلاغت آن بانو در کودکی است. | ||
[[زرکلی]] درباره او مینویسد: سکینه دختر [[حسین بن علی بن ابی طالب]] {{ع}} زنی [[شریف]]، شاعر و کریم است. وی از زیباترین، خوش نفسترین و سرور زنان عصر خویش بود. بزرگان و [[شاعران]] [[قریش]] به خدمت او میآمدند تا درباره اشعارشان اظهار نظر کند. مجلس را به گونهای ترتیب داده بود که آنها او را نمیدیدند ولی وی آنان را میدید. اشعارشان را میخواندند و او یکی را بر دیگری برتری میداد. گاه نیز اشعار آنان را [[نقد]] میکرد و [[هدیه]] و جایزه به آنان میداد<ref>زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۱۰۶؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ص۲۷۸.</ref>. [[امام حسین]] {{ع}} از او به عنوان یا خیرة النسوان یاد کرده است<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۷.</ref>. | |||
سکینه افزون بر [[علم]] و ادب جزء راویان حدیث به شمار میآید، هر چند اندکی از [[روایات]] او نقل شده است. وی [[حدیث]]: حاملان قرآن سروران [[اهل]] بهشتند در [[روز قیامت]]<ref>{{متن حدیث|حَمَلَةُ الْقُرْآنِ فِي الدُّنْيَا عُرَفَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}</ref> را از [[پیامبر]] نقل کرده است<ref>طبرانی، معجم الکبیر، ج۳، ص۱۳۲.</ref>. [[ابن حیان]] هنگام معرفی [[سکینه]] آورده است که وی از [[اهل بیت]] خود [[روایت]] میکند و از او [[اهل کوفه]] روایت میکنند<ref>ثقات، ج۴، ص۳۵۲.</ref>. | |||
سکینه افزون بر [[علم]] و ادب جزء | |||
[[ابن حیان]] هنگام معرفی [[سکینه]] آورده است که وی از [[اهل بیت]] خود [[روایت]] میکند و از او [[اهل کوفه]] روایت میکنند<ref>ثقات، ج۴، ص۳۵۲.</ref>. | |||
پس از رویداد [[عاشورا]]، [[خانه]] او جایگاه [[علم]]، [[ادب]]، [[فقه]] و حدیث بود. این بانوی بزرگ و عبدالله شیرخوار که در [[کربلا]] [[شهید]] شدند، [[فرزندان]] [[رباب]] [[همسر]] [[سالار شهیدان]] [[امام حسین]] بودند. سکینه با [[عبدالله بن حسن]]<ref>الاغانی، ج۱۶، ص۱۴۹ و ۱۵۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۶؛ طبرسی، اعلام الوری، ص۲۰۴.</ref> [[ازدواج]] کرد، ولی او پیش از زفاف در کربلا به [[شهادت]] رسید و هیچ [[فرزندی]] از [[ازدواج]] آنها به [[دنیا]] نیامد<ref>مقرم، مقتل الحسین، ص۳۹۷.</ref>. | پس از رویداد [[عاشورا]]، [[خانه]] او جایگاه [[علم]]، [[ادب]]، [[فقه]] و حدیث بود. این بانوی بزرگ و عبدالله شیرخوار که در [[کربلا]] [[شهید]] شدند، [[فرزندان]] [[رباب]] [[همسر]] [[سالار شهیدان]] [[امام حسین]] بودند. سکینه با [[عبدالله بن حسن]]<ref>الاغانی، ج۱۶، ص۱۴۹ و ۱۵۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۶؛ طبرسی، اعلام الوری، ص۲۰۴.</ref> [[ازدواج]] کرد، ولی او پیش از زفاف در کربلا به [[شهادت]] رسید و هیچ [[فرزندی]] از [[ازدواج]] آنها به [[دنیا]] نیامد<ref>مقرم، مقتل الحسین، ص۳۹۷.</ref>. | ||
سکینه روزی با دختر [[عثمان]]، [[خلیفه سوم]] در [[مجلسی]] بود. او برای [[فخرفروشی]] بر سکینه گفت: من دختر [[شهید]] هستم. | سکینه روزی با دختر [[عثمان]]، [[خلیفه سوم]] در [[مجلسی]] بود. او برای [[فخرفروشی]] بر سکینه گفت: من دختر [[شهید]] هستم. سکینه جوابش را نداد، تا این که صدای [[اذان]] برخاست. همین که [[مؤذن]] گفت: {{متن حدیث| أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ }} سکینه گفت: این پدر من است یا تو؟ دختر عثمان شرمنده شد و گفت: دیگر به شما فخر نخواهم فروخت<ref>الاغانی، ج۱۶، ص۱۴۳.</ref>. | ||
سکینه جوابش را نداد، تا این که صدای [[اذان]] برخاست. همین که [[مؤذن]] گفت: {{متن حدیث| أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ }} سکینه گفت: این | |||
پس از [[حماسه عاشورا]] برخوردهای زیادی از او با [[امویان]] نقل شده است؛ از جمله نوشتهاند: وقتی [[مروان بن حکم]] به علی {{ع}} [[ناسزا]] میگفت، سکینه به [[سختی]] در برابر او میایستاد و به او و پدرش بد میگفت<ref>الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۱۸۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۳، ص۲۴۱.</ref>. سکینه [[روز جمعه]] در پوششی کامل با گروهی از [[زنان]] و خدمتکاران خود به [[نماز جمعه]] میرفت و در برابر [[ابن مطیره]] ([[خالد بن عبدالملک بن حارث بن حکم]]) میایستاد. وی به بدگوییهای او از علی {{ع}} پاسخ میداد و در برابر به او و اربابانش بد میگفت. آنها که جرئت بر خورد با سکینه را نداشتند، همراهان او را کتک میزدند<ref>الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۱۸۲.</ref>. | پس از [[حماسه عاشورا]] برخوردهای زیادی از او با [[امویان]] نقل شده است؛ از جمله نوشتهاند: وقتی [[مروان بن حکم]] به علی {{ع}} [[ناسزا]] میگفت، سکینه به [[سختی]] در برابر او میایستاد و به او و پدرش بد میگفت<ref>الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۱۸۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۳، ص۲۴۱.</ref>. سکینه [[روز جمعه]] در پوششی کامل با گروهی از [[زنان]] و خدمتکاران خود به [[نماز جمعه]] میرفت و در برابر [[ابن مطیره]] ([[خالد بن عبدالملک بن حارث بن حکم]]) میایستاد. وی به بدگوییهای او از علی {{ع}} پاسخ میداد و در برابر به او و اربابانش بد میگفت. آنها که جرئت بر خورد با سکینه را نداشتند، همراهان او را کتک میزدند<ref>الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۱۸۲.</ref>. | ||
خط ۳۵: | خط ۲۷: | ||
[[امام حسین]] {{ع}} درباره [[سکینه]] میفرمود: «اما سکینه بیشتر محو [[جمال]] [[خدای متعال]] است»<ref>{{متن حدیث|أمّا سُکَینةُ، فغالبَ علیها الاستغراقُ مع اللهِ}}؛ مقرم، السیده سکینه، ص۳۳.</ref>؛ | [[امام حسین]] {{ع}} درباره [[سکینه]] میفرمود: «اما سکینه بیشتر محو [[جمال]] [[خدای متعال]] است»<ref>{{متن حدیث|أمّا سُکَینةُ، فغالبَ علیها الاستغراقُ مع اللهِ}}؛ مقرم، السیده سکینه، ص۳۳.</ref>؛ | ||
درباره ازدواجهای متعدد | درباره ازدواجهای متعدد حضرت سکینه پس از عبدالله، گزارشهای گوناگونی نقل شده است. برخی از عالمان [[اهل سنت]] از جمله [[ابوالفرج اصفهانی]] و [[ذهبی]] بر این باورند که سکینه پس از [[عبدالله بن حسن]] با افراد دیگری نیز [[ازدواج]] کرده است. از باب نمونه، ذهبی پس از آنکه از سکینه به عنوان دختر امام حسین یاد میکند و فهرستی از کتابهایی که از سکینه یاد کردهاند، نام میبرد، یادآور میشود که سکینه با چند نفر که اول آنها عبدالله بن حسن بوده ازدواج کرده است و پس از وی با [[مصعب بن زبیر]]، [[عبدالله بن عثمان حزامی]]، [[زید بن عمرو]]، [[عبدالعزیز بن مروان]] و [[ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف]] [[ازدواج]] کرده است، اما دخیل که [[کتابی]] نیز درباره سکینه نگاشته است، پس از نقل همه اقوال از کتابهای گوناگون چنین نتیجه میگیرد اسمها و همسرهایی که برای حضرت سکینه آوردهاند به شکل عجیبی بلکه به صورت نادر مخلوط شدهاند. تا جایی که یک اسم به دو نیم شده و از هر نیمی به تنهایی شوهری بیرون میآید و برای سکینه دو [[همسر]] پیدا میشود<ref>علی محمد علی دخیل، سکینه دختر امام حسین، ترجمه فیروز حریرچی، ص۲۰.</ref>. وی پس از چند صفحه یادآور میشود که اقوال گوناگون در باره [[همسران]] حضرت سکینه، از [[روایات]] مختلفی است که در این خصوص وجود دارد که گاه نیز با یک دیگر [[اختلاف]] یا تناقض دارند. از جمله در یک صفحه از کتاب اغانی چهار [[روایت]] دیده میشود که همه آنها با یکدیگر تناقض دارند<ref>علی محمد علی دخیل، سکینه دختر امام حسین، ترجمه فیروز حریرچی، ص۲۰ - ۲۲.</ref>. سپس نتیحه گرفته است که او تنها به [[عقد]] عبدالله حسن در آمد و او نیز پیش از زفاف در [[کربلا]] [[شهید]] شد<ref>شرح الاخبار، ج۳، ص۱۸۰ - ۱۸۱؛ دخیل، سکینه دختر امام حسین، ترجمه فیروز حریرچی، ص۲۰ - ۲۲.</ref>. بسیاری از عالمان اهل سنت همین دیدگاه را نقل کرده و پذیرفتهاند<ref>ر. ک: اسعاف الراغبین، ص۲۱۰؛ ریاض الجنان، ص۵۱؛ اعلام الوری، ص۱۲۷؛ مقرم، مقتل الحسین، ص۳۳۰؛ ادب الطف، ج۱، ص۱۶۲.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص ۲۳۲-۲۳۵.</ref> | ||
== نقش [[سکینه]] در [[نهضت حسینی]] == | == نقش [[سکینه]] در [[نهضت حسینی]] == | ||
سکینه یکی از گزارش گران رویداد کربلاست. از وی گزارشهایی در باره [[عصر تاسوعا]] و [[شب عاشورا]]، هنگام | سکینه یکی از گزارش گران رویداد کربلاست. از وی گزارشهایی در باره [[عصر تاسوعا]] و [[شب عاشورا]]، هنگام وداع پدر، [[شهادت]] [[قمر بنیهاشم]]، [[علی اکبر]] و... نقل شده است. | ||
در یکی از این گزارشها آمده است: وقتی که [[امام]] دید [[اهل بیت]] و همه یارانش کشته شدهاند، برای وداع به خیمهها آمد و به سکینه و دیگر [[زنان]] [[سلام]] داد. سکینه پس از | در یکی از این گزارشها آمده است: وقتی که [[امام]] دید [[اهل بیت]] و همه یارانش کشته شدهاند، برای وداع به خیمهها آمد و به سکینه و دیگر [[زنان]] [[سلام]] داد. سکینه پس از وداع امام با اهل بیت صدا زد: پدر آیا [[تسلیم]] [[مرگ]] شدهای؟ امام فرمود: چگونه تسلیم مرگ نشود، کسی که یار و [[یاوری]] ندارد<ref>ابن اعثم، الفتوح، ص۸۸۴ - ۸۸۵؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۴۷.</ref>. سپس امام او را در آغوش گرفت و با دست [[مبارک]] خویش [[اشک]] چشمانش را [[پاک]] کرد و فرمود: | ||
امام فرمود: چگونه تسلیم مرگ نشود، کسی که | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي''|2=''مِنْكِ الْبُكَاءُ إِذَا الْحَمَامُ دَهَانِي''}} | {{ب|''سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي''|2=''مِنْكِ الْبُكَاءُ إِذَا الْحَمَامُ دَهَانِي''}} | ||
خط ۴۸: | خط ۳۸: | ||
{{ب|''وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِي''|2=''تَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ النِّسْوَانِ''<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۷.</ref>}} | {{ب|''وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِي''|2=''تَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ النِّسْوَانِ''<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۷.</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
:به زودی بر [[مصیبت]] من گریههای طولانی در پیش داری. تا [[جان]] در | :به زودی بر [[مصیبت]] من گریههای طولانی در پیش داری. تا [[جان]] در بدن دارم، مرا از اشک [[حسرت]] خود مسوزان. ای بهترین زنان! هنگامی که من کشته شدم، تو برای [[گریستن]] بر من سزاوارترینی<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۳۶.</ref>. | ||
== سخنی مشهور ولی نادرست به نقل از سکینه == | == سخنی مشهور ولی نادرست به نقل از سکینه == | ||
[[امام حسین]] {{ع}} بارها از [[مکه]] تا [[کربلا]] از شهادت خود خبر داد و به یارانش اجازه داد که او را ترک کنند. شب عاشورا با | [[امام حسین]] {{ع}} بارها از [[مکه]] تا [[کربلا]] از شهادت خود خبر داد و به یارانش اجازه داد که او را ترک کنند. شب عاشورا با صراحت بیشتری این موضوع را یادآور شد. سخنی از سکینه در شب عاشورا نقل و مشهور شده است که از نظر [[تاریخی]] درست نیست. خلاصه آن این است که سکینه میگوید: در میان [[خیمه]] نشسته بودم. پدرم ضمن این که از [[شهادت]] خود سخن گفت، به یارانش فرمود: هر کس میخواهد میتواند از [[تاریکی]] شب استفاده کند و به [[خانه]] و [[خانواده]] خود بر گردد. هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که [[یاران]] آن حضرت ده تا ده تا، بیست تا بیست تا، متفرق شدند و تنها هفتاد و چند نفر از آنان باقی ماندند<ref>فاضل دربندی، اسرارالشهاده، ص۲۶۸؛ مجلسی، جلاءالعیون، ص۳۸۵ - ۳۸۶.</ref>. | ||
این [[روایت]] به دلیلهای زیر نادرست است: | این [[روایت]] به دلیلهای زیر نادرست است: | ||
# این روایت در | # این روایت در منابع تاریخی معتبر نیامده است. مدرک کتابهای یاد شده در پراکنده شدن [[یاران امام حسین]] {{ع}} در [[شب عاشورا]] روایتی است که از [[تفسیر منسوب به امام حسن عسکری]] {{ع}} نقل کردهاند. حال آنکه محققان اصل کتاب را غیر معتبر و ساختگی دانستهاند <ref>الاخبار الدخیله، ج۱، ص۱۵۲. بحث دقیقی را درباره جعلی بودن تفسیر یاد شده انجام داده است.</ref>. | ||
# این روایت با آنچه در کتابهای [[تاریخی]] معتبر هم چون [[تاریخ طبری]] و [[ارشاد شیخ مفید]] نقل شده [[سازگاری]] ندارد. در این دو کتاب آمده است که در [[منزل زباله]]، آنها که به [[طمع]] مادی با [[امام]] آمده بودند متفرق شدند و تنها آنهایی که | # این روایت با آنچه در کتابهای [[تاریخی]] معتبر هم چون [[تاریخ طبری]] و [[ارشاد شیخ مفید]] نقل شده [[سازگاری]] ندارد. در این دو کتاب آمده است که در [[منزل زباله]]، آنها که به [[طمع]] مادی با [[امام]] آمده بودند متفرق شدند و تنها آنهایی که تصمیم داشتند تا پای [[جان]] آن حضرت را [[یاری]] کنند باقی ماندند. پس این عده زیادی که در شب عاشورا متفرق شدند از کجا آمده بودند. افزون بر این، [[طبرسی]] پس از نقل سخنان امام در [[غروب]] [[روز عاشورا]] و پس از نقل پاسخ چند نفر از یاران آن حضرت نقل میکند که امام فرمود:[[خدا]] به شما جزای خیر دهد<ref>{{متن حدیث|فَجَزَاهُمْ خَيْراً وَ انْصَرَفَ إِلَى مِضْرَبِهِ}}</ref>. آنگاه به [[خیمه]] خویش بازگشت<ref>اعلام الوری، ص۲۳۶.</ref>. اگر پراکنده شدن گروهی از [[اصحاب امام حسین]] {{ع}} در شب عاشورا درست بود، بدون تردید طبرسی بدان اشاره میکرد. از این رو بعید نیست آنچه از [[سکینه]] نقل شده است، در صورت صحت مربوط به منزل زباله باشد<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۳۶-۲۳۸.</ref>. | ||
آنگاه به [[خیمه]] خویش بازگشت<ref>اعلام الوری، ص۲۳۶.</ref>. اگر پراکنده شدن گروهی از [[اصحاب امام حسین]] {{ع}} در شب عاشورا درست بود، بدون تردید طبرسی بدان اشاره میکرد. از این رو بعید نیست آنچه از [[سکینه]] نقل شده است، در صورت | |||
== سکینه با کاروان [[اسیران]] == | == سکینه با کاروان [[اسیران]] == | ||
پس از | پس از شهادت امام دوره [[اسارت]] [[زنان]] [[هاشمی]] آغاز میشود. نوشتهاند [[دشمن]] وقتی که زنان را از میان کشتهها عبور داد، [[سکینه]] خود را روی جسد پدر انداخت و آن را در آغوش گرفت. | ||
در اثر [[گریه]] بیهوش شد و در آن حالت شنید که پدرش میفرماید: | در اثر [[گریه]] بیهوش شد و در آن حالت شنید که پدرش میفرماید: | ||
خط ۶۶: | خط ۵۴: | ||
{{ب|''شِيعَتِي مَهْمَا مَاءً عَذْبٍ فَاذْكُرُونِي''|2=''أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِيبٍ أَوْ شَهِيدٍ فَانْدُبُونِي''}} | {{ب|''شِيعَتِي مَهْمَا مَاءً عَذْبٍ فَاذْكُرُونِي''|2=''أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِيبٍ أَوْ شَهِيدٍ فَانْدُبُونِي''}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
:[[شیعیان]] من! هر گاه آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید، یا اگر از | :[[شیعیان]] من! هر گاه آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید، یا اگر از غریب یا شهیدی سخن به میان آمد بر من گریه کنید. | ||
سکینه جسد پدر را رها نمیکرد، تا این که گروهی از [[اعراب]] وی را با [[زور]] از | سکینه جسد پدر را رها نمیکرد، تا این که گروهی از [[اعراب]] وی را با [[زور]] از بدن پدر جدا کردند<ref>الملهوف، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۵۹؛ منتهی الامال، ج۱، ص۸۵۴.</ref>. | ||
روز یازدهم محرم، او همراه دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] در حالی که بر شتر برهنه سوار بود، از [[کربلا]] به [[کوفه]] و [[شام]] به [[اسارت]] برده شد<ref>شرح الاخبار، ج۳، ص۱۹۹؛ نفس المهموم، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۳۹۲.</ref>. در طول اسارت کوفه گزارش خاصی از سکینه در دست نیست. گویا [[غم]] و [[اندوه]] شدید سکینه در [[شهادت]] پدر، [[برادران]] و [[خویشان]] زمینه هر گونه گزارشی را از بین برده است<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۳۸.</ref>. | |||
== ورود کاروان [[اسیران]] به شام == | == ورود کاروان [[اسیران]] به شام == | ||
کاروان اسیران در اول ماه صفر سال ۶۱ ق. به شام وارد شدند. [[سهل ساعدی]] میگوید: پنداشتم [[مردم]] شام جشنی دارند که من از آن بیخبرم، پرسیدم: آیا [[عید]] است؟ گفتند: ای پیرمرد! مثل این که غریبهای؟ گفتم: من [[سهل بن ساعدی]] از [[اصحاب]] پیامبرم. گفتند: [[تعجب]] است ای سعد که از [[آسمان]] [[خون]] نمیبارد و [[زمین]] اهلش را فرو نمیبرد؟ این [[سر حسین]] و [[یاران]] اوست که از [[عراق]] به شام [[هدیه]] میآورند و مردم [[شادی]] میکنند؟ | کاروان اسیران در اول ماه صفر سال ۶۱ ق. به شام وارد شدند. [[سهل ساعدی]] میگوید: پنداشتم [[مردم]] شام جشنی دارند که من از آن بیخبرم، پرسیدم: آیا [[عید]] است؟ گفتند: ای پیرمرد! مثل این که غریبهای؟ گفتم: من [[سهل بن ساعدی]] از [[اصحاب]] پیامبرم. گفتند: [[تعجب]] است ای سعد که از [[آسمان]] [[خون]] نمیبارد و [[زمین]] اهلش را فرو نمیبرد؟ این [[سر حسین]] و [[یاران]] اوست که از [[عراق]] به شام [[هدیه]] میآورند و مردم [[شادی]] میکنند؟ | ||
در کنار دروازه ایستادم، تا این که [[پرچمها]] رسیدند. مردی در جلو نیزهای بلند در دست داشت و سر حسین که شباهتی تمام به [[پیامبر]] داشت، بالای نیزه بود. به دنبال آن کاروان زنان و [[کودکان]] میآمدند. جلو رفتم و از یکی از آنان پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: [[سکینه دختر امام حسین]]. خودم را معرفی کردم و گفتم: آیا حاجتی داری؟ گفت: به نیزه داری که این | در کنار دروازه ایستادم، تا این که [[پرچمها]] رسیدند. مردی در جلو نیزهای بلند در دست داشت و سر حسین که شباهتی تمام به [[پیامبر]] داشت، بالای نیزه بود. به دنبال آن کاروان زنان و [[کودکان]] میآمدند. جلو رفتم و از یکی از آنان پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: [[سکینه دختر امام حسین]]. خودم را معرفی کردم و گفتم: آیا حاجتی داری؟ گفت: به نیزه داری که این سر مقدس را میبرد، بگو از ما جلوتر حرکت کند، تا [[مردم]] به نگاه کردن آن مشغول شوند و به [[حرم]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[چشم]] ندوزند. [[سهل]] به سرعت رفت و چهارصد [[دینار]] به نیزه دار داد. او نیز سر مطهر را از میان [[زنان]] بیرون برد<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۶۸؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۸.</ref>. | ||
از گزارش یاد شده دو نکته مهم به دست میآید: | از گزارش یاد شده دو نکته مهم به دست میآید: | ||
# از سخنانی که بین [[سهل ساعدی]] و برخی از مردم [[شام]] رد و بدل شده است، استفاده میشود در شام نیز [[جان]] [[بیداری]] که [[حق اهل بیت]] را میشناختند وجود داشته است. بدون تردید این گروه از مردم با الگوگیری از [[اهل بیت]] در بیداری مردم و افشای چهره [[یزید]] و [[امویان]] نقش داشتهاند و اهل بیت را [[یاری]] رساندهاند. | # از سخنانی که بین [[سهل ساعدی]] و برخی از مردم [[شام]] رد و بدل شده است، استفاده میشود در شام نیز [[جان]] [[بیداری]] که [[حق اهل بیت]] را میشناختند وجود داشته است. بدون تردید این گروه از مردم با الگوگیری از [[اهل بیت]] در بیداری مردم و افشای چهره [[یزید]] و [[امویان]] نقش داشتهاند و اهل بیت را [[یاری]] رساندهاند. | ||
# گزارش یاد شده اهمیت دادن [[سکینه]] همانند دیگر اهل بیت را به [[حفظ]] [[حجاب]] میرساند. او با این که [[غم]] و غصههای فراوان دارد و از سفری باز گشته که [[آزار]] و اذیتهای زیادی را متحمل شده است، تنها در [[اندیشه]] حفظ حجاب خویش است. | # گزارش یاد شده اهمیت دادن [[سکینه]] همانند دیگر اهل بیت را به [[حفظ]] [[حجاب]] میرساند. او با این که [[غم]] و غصههای فراوان دارد و از سفری باز گشته که [[آزار]] و اذیتهای زیادی را متحمل شده است، تنها در [[اندیشه]] حفظ حجاب خویش است. | ||
در گزارش دیگری آمده است: وقتی زنان را وارد مجلس یزید کردند، از نام آنها پرسید و خطاب به | در گزارش دیگری آمده است: وقتی زنان را وارد مجلس یزید کردند، از نام آنها پرسید و خطاب به حضرت سکینه گفت: این [[زن]] کیست؟ گفتند: [[سکینه دختر حسین]] است. یزید گفت: تو سکینه هستی؟ سکینه گریست و به قدری ناراحت شد که نزدیک بود جان بسپارد. یزید گفت: چرا [[گریه]] میکنی؟ فرمود: چگونه گریه نکند کسی که [[پوشش]] ندارد، تا صورتش را از نگاه تو و [[اهل]] مجلس بپوشاند؟ یزید گفت: ای سکینه پدرت [[حق]] مرا منکر شد، [[قطع رحم]] با من کرد و در [[ریاست]] با من [[ستیز]] نمود. سکینه گریست و فرمود: ای یزید! از کشتن پدرم خوش حال مباش. او پیرو [[خدا]] و رسولش بود و دعوت حق را لبیک گفت و به [[سعادت]] رسید، ولی روزی خواهد آمد که تو را بازخواست میکنند. خود را برای آن [[روز]] آماده پاسخ گویی کن، ولی از کجا معلوم که تو بتوانی پاسخ بدهی؟ [[یزید]] گفت: ساکت باش پدرت بر من حقی نداشت<ref>معالی السبطین، ج۲، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref> | ||
== [[سکینه]] در مجلس یزید == | == [[سکینه]] در مجلس یزید == | ||
[[امام محمد باقر]] {{ع}} میفرماید: هنگامی که [[اهل بیت]] [[امام حسین]] را در روز و با صورتهای باز به مجلس یزید بردند، [[مردم]] [[شام]] گفتند: اسیرانی نیکوتر از اینان ندیدهایم. سپس سؤال کردند: شما چه کسانی هستید؟ | [[امام محمد باقر]] {{ع}} میفرماید: هنگامی که [[اهل بیت]] [[امام حسین]] را در روز و با صورتهای باز به مجلس یزید بردند، [[مردم]] [[شام]] گفتند: اسیرانی نیکوتر از اینان ندیدهایم. سپس سؤال کردند: شما چه کسانی هستید؟ حضرت سکینه فرمود: ما [[اسیران]] [[خاندان]] پیامبریم <ref>امالی صدوق، ص۱۴۱، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۶۹، قرب الاسناد، ص۲۶؛ نفس المهموم، ص۳۹۶.</ref>. | ||
این جمله کوتاه پرسشهایی را برای مردم شام ایجاد کرد؛ از جمله با یک دیگر میگفتند: اگر اینان از خاندان پیامبرند، چرا یزید آنان را به اسیری گرفته است؟ برخی از آنان که آشنایی بیشتری با [[اسلام]] داشتند، میگفتند: آیا این دست مزد حضرت [[رسالت]] است که فرمود: | این جمله کوتاه پرسشهایی را برای مردم شام ایجاد کرد؛ از جمله با یک دیگر میگفتند: اگر اینان از خاندان پیامبرند، چرا یزید آنان را به اسیری گرفته است؟ برخی از آنان که آشنایی بیشتری با [[اسلام]] داشتند، میگفتند: آیا این دست مزد حضرت [[رسالت]] است که فرمود: | ||
{{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref>. | {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref>. | ||
اینگونه مسائل است که پرده از چهره یزید کنار زده سبب دگرگونی و | اینگونه مسائل است که پرده از چهره یزید کنار زده سبب دگرگونی و تحول مردم شام میشود، به گونهای که یزید ناچار میشود از کاری که با [[امام]] و یارانش و [[اهل]] بیتش انجام داده بود، اظهار [[پشیمانی]] کرده [[گناه]] آن را به گردن [[ابن زیاد]] بیندازد. گردانندگان مجلس یزید، فاطمه و سکینه را جایی نشانده بودند که سر بریده پدر را نبینند، وقتی کوشیدند سر [[مبارک]] پدر را ببینند، ناگهان چشم شان به صحنهای افتاد که یزید [[ملعون]] با چوب خیزران بر [[لب و دندان]] پدرشان میزد. صدای [[گریه]] آن دو بلند شد، به گونهای که زنهای یزید و [[دختران]] [[معاویه]] به گریه افتادند. سرانجام آن دو بیتاب گشته به عمه خود [[زینب]] پناه بردند و گفتند: «عمه [[جان]]! [[یزید]] با چوبدستی خود به دندانهای پیشین پدرمان میزند»<ref>{{عربی|یا عمتاه ان یزیدا ینکث ثنایا ابینا بقضیبه}}الکامل، ج۴، ص۸۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۰۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۱۹؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۱۸.</ref>؛ [[سکینه]] میگوید: «به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز کسی را سخت دلتر، کافرتر و جفاکارتر از یزید ندیدم»<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ أَقْسَى قَلْباً مِنْ يَزِيدَ وَ لَا رَأَيْتُ كَافِراً وَ لَا مُشْرِكاً شَرّاً مِنْهُ وَ لَا أَجْفَى مِنْهُ}}؛ امالی صدوق، ص۱۴۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۵۵.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۴۰-۲۴۱.</ref> | ||
[[سکینه]] میگوید: «به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز کسی را سخت دلتر، کافرتر و جفاکارتر از یزید ندیدم»<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ أَقْسَى قَلْباً مِنْ يَزِيدَ وَ لَا رَأَيْتُ كَافِراً وَ لَا مُشْرِكاً شَرّاً مِنْهُ وَ لَا أَجْفَى مِنْهُ}}؛ امالی صدوق، ص۱۴۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۵۵.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، | |||
== [[خواب]] سکینه در [[شام]] == | == [[خواب]] سکینه در [[شام]] == | ||
سکینه پس از آنکه چند روزی در شام بودند، خوابی دید که برخی کتابها مشروح آن را آوردهاند. بخشی از آن چنین است: | سکینه پس از آنکه چند روزی در شام بودند، خوابی دید که برخی کتابها مشروح آن را آوردهاند. بخشی از آن چنین است: | ||
دیدم زنی در هودجی نشسته و دستان خود را روی سر گذاشته است. پرسیدم: این [[زن]] کیست؟ گفتند: او [[فاطمه دختر محمد]] و | دیدم زنی در هودجی نشسته و دستان خود را روی سر گذاشته است. پرسیدم: این [[زن]] کیست؟ گفتند: او [[فاطمه دختر محمد]] و مادر پدر توست. گفتم: به خدا سوگند! نزد او میروم و ستمهایی که به ما شده است به وی میگویم. سپس با سرعت به سوی او رفتم و برابرش ایستادم و در حالی که میگریستم، گفتم: مادر جان، به خدا سوگند! [[حق]] ما را [[انکار]]، جمع ما را پراکنده و حریم ما را هتک کردند. مادر جان، به خدا سوگند! پدرمان حسین را کشتند. فرمود: سکینه جانم دیگر نگو؛ زیرا بند دلم را پاره کردی و جگرم را شکافتی. این پیراهن پدرت حسین است که از من دور نمیشود تا با این پیراهن خدا را دیدار کنم<ref>الملهوف، ص۲۲۰؛ مثیر الاحزان، ص۱۰۴؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۴ – ۱۹۵؛ منتهی الامال، ج۱، ص۴۴۰.</ref>. در این [[روایت]] آمده است که وقتی یزید این خواب را شنید، به صورت خود سیلی زد و گفت: مرا چه به کشتن حسین! | ||
'''نکتهای مهم:''' | '''نکتهای مهم:''' | ||
درباره [[امام حسین]] {{ع}} و [[اهل بیت]] آن | درباره [[امام حسین]] {{ع}} و [[اهل بیت]] آن حضرت یا دیگر [[امامان]] خوابهایی نقل میشود که به تناسب این بحث اشارهای به تحلیل و بررسی چنین خوابهایی مفید و مناسب مینماید. شماری بر این نظرند خوابهای شگفت و [[غریب]] در [[مدح]] و سوگ [[پیامبر]] {{صل}} و اهل بیت {{عم}} و هر چه فاجعه آمیزتر نشان دادن رویداد [[غم]] انگیز [[کربلا]]، نه [[دروغ]] است و نه [[تحریف]] و از دایره تحریف خارج است. | ||
در پاسخ اینان باید گفت: روی هر چیزی که به [[معصومان]] و [[اهل بیت]] {{عم}} نسبت داده میشود، باید دقیق بود و درنگ کرد. نسبت دادن [[رفتار]] و گفتاری به معصومان {{عم}} [[خواب]] و [[بیداری]] ندارد. این که بگوییم: فلانی [[پیامبر]] {{صل}} و [[امام حسین]] {{ع}} را در [[خواب]] دید و آن بزرگواران چنین و چنان فرمودند یا چنین و چنان کردند، نسبت است. این خواب را اگر شخص [[پارسا]]، [[صالح]]، [[اهل]] معنا و دارای [[شناخت]] و بینشِ درست دیده باشد، هیچ گونه | در پاسخ اینان باید گفت: روی هر چیزی که به [[معصومان]] و [[اهل بیت]] {{عم}} نسبت داده میشود، باید دقیق بود و درنگ کرد. نسبت دادن [[رفتار]] و گفتاری به معصومان {{عم}} [[خواب]] و [[بیداری]] ندارد. این که بگوییم: فلانی [[پیامبر]] {{صل}} و [[امام حسین]] {{ع}} را در [[خواب]] دید و آن بزرگواران چنین و چنان فرمودند یا چنین و چنان کردند، نسبت است. این خواب را اگر شخص [[پارسا]]، [[صالح]]، [[اهل]] معنا و دارای [[شناخت]] و بینشِ درست دیده باشد، هیچ گونه ناسازگاری با [[قرآن]] و سخنان معصومان و [[شرع]] انور نداشته باشد، سبب پیرایه بستن به [[دین]] نگردد، تکلیفی افزون بر آنچه شرع انور روا دانسته و [[فرمان]] به آن داده بر دوش [[مردم]] نیفکند و هیچگونه برخوردی گرچه کم رنگ با اصول مسلّم نداشته باشد، نقل آن رواست. در هرصورت خواب هیچگونه سندیت و حجیت شرعی ندارد. | ||
البته بررسی نکتههای یاد شده و [[شناسایی]] و پی بردن به این که شخصی که خواب دیده کیست و دارای چه انگیزههایی است و خواب او آیا با معیارهای [[اسلامی]] [[سازگاری]] دارد یا نه، کار هرکس نیست. بازشناسی این گونه مقولهها بر عهده [[متکلمان]]، [[فقیهان]] و کارشناسان اسلامی است نه مردم کوچه و بازار و مداحان کم مایه. اگر [[عدالت]] و راست گویی کسی که خواب دیده به دست نیامد و خواب هم با اصلی از | البته بررسی نکتههای یاد شده و [[شناسایی]] و پی بردن به این که شخصی که خواب دیده کیست و دارای چه انگیزههایی است و خواب او آیا با معیارهای [[اسلامی]] [[سازگاری]] دارد یا نه، کار هرکس نیست. بازشناسی این گونه مقولهها بر عهده [[متکلمان]]، [[فقیهان]] و کارشناسان اسلامی است نه مردم کوچه و بازار و مداحان کم مایه. اگر [[عدالت]] و راست گویی کسی که خواب دیده به دست نیامد و خواب هم با اصلی از اصول اسلامی یا [[روایت]] و گزارش [[درستی]] از معصومان یا با [[سیره]]، مشی و [[منش]] آنان ناسازگاری داشته باشد، بیگمان [[تحریف]] است و [[دروغ]] و باید از آن پرهیز کرد. | ||
همچنین اگر کسی که خواب دیده [[عادل]] و راست گو باشد، اما خواب وی با اصلی از اصول شناخته شده در [[روایات]] معصومان ناسازگار باشد، بیگمان [[حرام]] و | همچنین اگر کسی که خواب دیده [[عادل]] و راست گو باشد، اما خواب وی با اصلی از اصول شناخته شده در [[روایات]] معصومان ناسازگار باشد، بیگمان [[حرام]] و دروغ بستن بر معصومان است. | ||
امروزه بازار نقل خوابها از این و آن بدون توجه به سازگار و ناسازگاری آن با اصول شناخته شده اسلامی، روایات معصومان و گزارشهای مورد [[تأیید]] معصومان و بسیار گرم است و صحنههای [[نفرت]] انگیز و اشمئزازآوری در محفلها و مجلسهای [[سوگواری]] پدید آورده که باید [[عالمان]] [[آگاه]] و [[روحانیان]] بیدار با [[احساس مسئولیت]]، به | امروزه بازار نقل خوابها از این و آن بدون توجه به سازگار و ناسازگاری آن با اصول شناخته شده اسلامی، روایات معصومان و گزارشهای مورد [[تأیید]] معصومان و بسیار گرم است و صحنههای [[نفرت]] انگیز و اشمئزازآوری در محفلها و مجلسهای [[سوگواری]] پدید آورده که باید [[عالمان]] [[آگاه]] و [[روحانیان]] بیدار با [[احساس مسئولیت]]، به رویارویی با این صحنههای [[زشت]] برخیزند<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۴۲-۲۴۴.</ref>. | ||
== [[سکینه]] در [[مدینه]] == | == [[سکینه]] در [[مدینه]] == | ||
هنگامی که کاروان [[اسیران]] به مدینه بازگشت، سکینه در [[منزل]] پدرش همراه [[امام سجاد]] {{ع}} اقامت گزید. او همانند [[امام]] همواره میگریست!<ref>مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.</ref> [[زنان]] [[هاشمی]] پس از [[شهادت امام حسین]] {{ع}} [[لباس سیاه]] پوشیدند و مجالس [[عزا]] به پا کردند. غذای آنان را امام سجاد {{ع}} تهیه میکرد<ref>مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.</ref>. | هنگامی که کاروان [[اسیران]] به مدینه بازگشت، سکینه در [[منزل]] پدرش همراه [[امام سجاد]] {{ع}} اقامت گزید. او همانند [[امام]] همواره میگریست!<ref>مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.</ref> [[زنان]] [[هاشمی]] پس از [[شهادت امام حسین]] {{ع}} [[لباس سیاه]] پوشیدند و مجالس [[عزا]] به پا کردند. غذای آنان را امام سجاد {{ع}} تهیه میکرد<ref>مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.</ref>. | ||
از | از حضرت سکینه اشعاری در رثای پدرش آمده که ابیات ذیل از جمله آنهاست: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''لا تَعذلیه فهم قاطع طرقه''|2=''فعینه بدموع ذرّف عذقه''}} | {{ب|''لا تَعذلیه فهم قاطع طرقه''|2=''فعینه بدموع ذرّف عذقه''}} | ||
خط ۱۱۹: | خط ۱۰۵: | ||
{{ب|''يا أمّة السوء هاتوا ما احتجاجكم''|2=''غداً وجلّکم بالسيف قد صفقه''<ref>ادب الطف، ج۱، ص۱۵۸.</ref>}} | {{ب|''يا أمّة السوء هاتوا ما احتجاجكم''|2=''غداً وجلّکم بالسيف قد صفقه''<ref>ادب الطف، ج۱، ص۱۵۸.</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
:کسی را [[سرزنش]] نکن که راهش را گم کرده است؛ زیرا از چشمانش [[اشک]] فراوان میبارد. در [[روز عاشورا]] تیری به سوی امام رها شد که [[خطا]] نمیکند و از حدقه چشم امام سجاد دور نمیشود. این کار به دست کسانی انجام شد که بدترین [[مردم]] و [[حرام]] زاده و | :کسی را [[سرزنش]] نکن که راهش را گم کرده است؛ زیرا از چشمانش [[اشک]] فراوان میبارد. در [[روز عاشورا]] تیری به سوی امام رها شد که [[خطا]] نمیکند و از حدقه چشم امام سجاد دور نمیشود. این کار به دست کسانی انجام شد که بدترین [[مردم]] و [[حرام]] زاده و خارج از دین و [[فاسق]] بودند. ای بدترین [[امت]]! دلیلهایتان را بیاورید. شما برهانی ندارید؛ زیرا همه شما او را با شمشیرتان زدید. | ||
سرانجام این یادگار [[حادثه کربلا]] در پنجم | سرانجام این یادگار [[حادثه کربلا]] در پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ ق. در مدینه دیده از [[جهان]] فرو بست. ابن مطیر، [[حاکم مدینه]] که [[کینه]] خاصی از [[بنی هاشم]] به ویژه سکینه داشت، [[پیام]] داد که وی را [[دفن]] نکنید، من خود میخواهم بر او [[نماز]] بخوانم، اما او پیش از ظهر از مدینه خارج شد و تا شب بازنگشت. جنازه را در [[بقیع]] قرار داده بودند. نگران بودند که جسد بر اثر [[گرما]] بد بو شود. از اینرو خواسته شد که عود و بخور در کنار جنازهاش [[دود]] کنند. [[محمد بن عبدالله]] پسر خواهرش فاطمه، سی [[دینار]] بخور خرید و در کنار جنازهاش دود کردند. پس از [[نماز]] عشاء بود که [[حاکم مدینه]] آمد و به شیبة بن نصاح گفت تا بر جنازهاش نماز بخواند<ref>وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۹۴ و ۳۹۶؛ نفس المهموم، ص۴۸۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۸.</ref>. بیتردید حاکم مدینه با این کار میخواست از حضرت [[سکینه]] [[انتقام]] بگیرد؛ زیرا همان طور که گفتیم، آن بانو در برابر ناسزای [[امویان]] میایستاد و به آنان پاسخ میداد. در [[حقیقت]]، این کار انتقام از سکینه در برابر ایستادگیهای آنان در بدگویی به [[امام علی]] {{ع}} بود<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۴۴-۲۴۵.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۲۷
مقدمه
مادر سکینه رباب نام داشت. نامش را امینه، آمنه، امیمه، امامه و امیّه ذکر کردهاند. سکینه لقبی است که از سوی پدر و مادر به وی داده شده است[۱].
او سید زنان عصر خویش بود. در عقل و ادب، اخلاق، هوش و عفت بر همه زنان برتری داشت. وی را عفیفه، بخشنده، فصیح و بلیغ، با وقار و... نیکوترین زنان عصر خویش دانستهاند.
سکینه در رویداد کربلا دوازده یا پانزده سال داشت که با پسر عمویش عبدالله حسن که در کربلا شهید شد، ازدواج کرده بود[۲].
در بلاغت و فصاحت وی آوردهاند که روزی در کودکی با گریه و فریاد نزد مادرش آمد. مادرش از او پرسید: چرا گریه میکنی؟ او در پاسخ گفت: «مرا زنبور کوچکی گزید مثل سر سوزن کمی مرا به درد آورد»[۳]؛ مادرش او را به سینه چسبانید و اشک از چشمانش پاک کرد. جمله یاد شده بیانگر فصاحت و بلاغت آن بانو در کودکی است.
زرکلی درباره او مینویسد: سکینه دختر حسین بن علی بن ابی طالب (ع) زنی شریف، شاعر و کریم است. وی از زیباترین، خوش نفسترین و سرور زنان عصر خویش بود. بزرگان و شاعران قریش به خدمت او میآمدند تا درباره اشعارشان اظهار نظر کند. مجلس را به گونهای ترتیب داده بود که آنها او را نمیدیدند ولی وی آنان را میدید. اشعارشان را میخواندند و او یکی را بر دیگری برتری میداد. گاه نیز اشعار آنان را نقد میکرد و هدیه و جایزه به آنان میداد[۴]. امام حسین (ع) از او به عنوان یا خیرة النسوان یاد کرده است[۵].
سکینه افزون بر علم و ادب جزء راویان حدیث به شمار میآید، هر چند اندکی از روایات او نقل شده است. وی حدیث: حاملان قرآن سروران اهل بهشتند در روز قیامت[۶] را از پیامبر نقل کرده است[۷]. ابن حیان هنگام معرفی سکینه آورده است که وی از اهل بیت خود روایت میکند و از او اهل کوفه روایت میکنند[۸].
پس از رویداد عاشورا، خانه او جایگاه علم، ادب، فقه و حدیث بود. این بانوی بزرگ و عبدالله شیرخوار که در کربلا شهید شدند، فرزندان رباب همسر سالار شهیدان امام حسین بودند. سکینه با عبدالله بن حسن[۹] ازدواج کرد، ولی او پیش از زفاف در کربلا به شهادت رسید و هیچ فرزندی از ازدواج آنها به دنیا نیامد[۱۰].
سکینه روزی با دختر عثمان، خلیفه سوم در مجلسی بود. او برای فخرفروشی بر سکینه گفت: من دختر شهید هستم. سکینه جوابش را نداد، تا این که صدای اذان برخاست. همین که مؤذن گفت: « أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ » سکینه گفت: این پدر من است یا تو؟ دختر عثمان شرمنده شد و گفت: دیگر به شما فخر نخواهم فروخت[۱۱].
پس از حماسه عاشورا برخوردهای زیادی از او با امویان نقل شده است؛ از جمله نوشتهاند: وقتی مروان بن حکم به علی (ع) ناسزا میگفت، سکینه به سختی در برابر او میایستاد و به او و پدرش بد میگفت[۱۲]. سکینه روز جمعه در پوششی کامل با گروهی از زنان و خدمتکاران خود به نماز جمعه میرفت و در برابر ابن مطیره (خالد بن عبدالملک بن حارث بن حکم) میایستاد. وی به بدگوییهای او از علی (ع) پاسخ میداد و در برابر به او و اربابانش بد میگفت. آنها که جرئت بر خورد با سکینه را نداشتند، همراهان او را کتک میزدند[۱۳].
امام حسین (ع) درباره سکینه میفرمود: «اما سکینه بیشتر محو جمال خدای متعال است»[۱۴]؛
درباره ازدواجهای متعدد حضرت سکینه پس از عبدالله، گزارشهای گوناگونی نقل شده است. برخی از عالمان اهل سنت از جمله ابوالفرج اصفهانی و ذهبی بر این باورند که سکینه پس از عبدالله بن حسن با افراد دیگری نیز ازدواج کرده است. از باب نمونه، ذهبی پس از آنکه از سکینه به عنوان دختر امام حسین یاد میکند و فهرستی از کتابهایی که از سکینه یاد کردهاند، نام میبرد، یادآور میشود که سکینه با چند نفر که اول آنها عبدالله بن حسن بوده ازدواج کرده است و پس از وی با مصعب بن زبیر، عبدالله بن عثمان حزامی، زید بن عمرو، عبدالعزیز بن مروان و ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف ازدواج کرده است، اما دخیل که کتابی نیز درباره سکینه نگاشته است، پس از نقل همه اقوال از کتابهای گوناگون چنین نتیجه میگیرد اسمها و همسرهایی که برای حضرت سکینه آوردهاند به شکل عجیبی بلکه به صورت نادر مخلوط شدهاند. تا جایی که یک اسم به دو نیم شده و از هر نیمی به تنهایی شوهری بیرون میآید و برای سکینه دو همسر پیدا میشود[۱۵]. وی پس از چند صفحه یادآور میشود که اقوال گوناگون در باره همسران حضرت سکینه، از روایات مختلفی است که در این خصوص وجود دارد که گاه نیز با یک دیگر اختلاف یا تناقض دارند. از جمله در یک صفحه از کتاب اغانی چهار روایت دیده میشود که همه آنها با یکدیگر تناقض دارند[۱۶]. سپس نتیحه گرفته است که او تنها به عقد عبدالله حسن در آمد و او نیز پیش از زفاف در کربلا شهید شد[۱۷]. بسیاری از عالمان اهل سنت همین دیدگاه را نقل کرده و پذیرفتهاند[۱۸].[۱۹]
نقش سکینه در نهضت حسینی
سکینه یکی از گزارش گران رویداد کربلاست. از وی گزارشهایی در باره عصر تاسوعا و شب عاشورا، هنگام وداع پدر، شهادت قمر بنیهاشم، علی اکبر و... نقل شده است.
در یکی از این گزارشها آمده است: وقتی که امام دید اهل بیت و همه یارانش کشته شدهاند، برای وداع به خیمهها آمد و به سکینه و دیگر زنان سلام داد. سکینه پس از وداع امام با اهل بیت صدا زد: پدر آیا تسلیم مرگ شدهای؟ امام فرمود: چگونه تسلیم مرگ نشود، کسی که یار و یاوری ندارد[۲۰]. سپس امام او را در آغوش گرفت و با دست مبارک خویش اشک چشمانش را پاک کرد و فرمود:
سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي | مِنْكِ الْبُكَاءُ إِذَا الْحَمَامُ دَهَانِي | |
لَا تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً | مَا دَامَ مِنِّي الرُّوحُ فِي جُثْمَانِي | |
وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِي | تَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ النِّسْوَانِ[۲۱] |
- به زودی بر مصیبت من گریههای طولانی در پیش داری. تا جان در بدن دارم، مرا از اشک حسرت خود مسوزان. ای بهترین زنان! هنگامی که من کشته شدم، تو برای گریستن بر من سزاوارترینی[۲۲].
سخنی مشهور ولی نادرست به نقل از سکینه
امام حسین (ع) بارها از مکه تا کربلا از شهادت خود خبر داد و به یارانش اجازه داد که او را ترک کنند. شب عاشورا با صراحت بیشتری این موضوع را یادآور شد. سخنی از سکینه در شب عاشورا نقل و مشهور شده است که از نظر تاریخی درست نیست. خلاصه آن این است که سکینه میگوید: در میان خیمه نشسته بودم. پدرم ضمن این که از شهادت خود سخن گفت، به یارانش فرمود: هر کس میخواهد میتواند از تاریکی شب استفاده کند و به خانه و خانواده خود بر گردد. هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که یاران آن حضرت ده تا ده تا، بیست تا بیست تا، متفرق شدند و تنها هفتاد و چند نفر از آنان باقی ماندند[۲۳].
این روایت به دلیلهای زیر نادرست است:
- این روایت در منابع تاریخی معتبر نیامده است. مدرک کتابهای یاد شده در پراکنده شدن یاران امام حسین (ع) در شب عاشورا روایتی است که از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) نقل کردهاند. حال آنکه محققان اصل کتاب را غیر معتبر و ساختگی دانستهاند [۲۴].
- این روایت با آنچه در کتابهای تاریخی معتبر هم چون تاریخ طبری و ارشاد شیخ مفید نقل شده سازگاری ندارد. در این دو کتاب آمده است که در منزل زباله، آنها که به طمع مادی با امام آمده بودند متفرق شدند و تنها آنهایی که تصمیم داشتند تا پای جان آن حضرت را یاری کنند باقی ماندند. پس این عده زیادی که در شب عاشورا متفرق شدند از کجا آمده بودند. افزون بر این، طبرسی پس از نقل سخنان امام در غروب روز عاشورا و پس از نقل پاسخ چند نفر از یاران آن حضرت نقل میکند که امام فرمود:خدا به شما جزای خیر دهد[۲۵]. آنگاه به خیمه خویش بازگشت[۲۶]. اگر پراکنده شدن گروهی از اصحاب امام حسین (ع) در شب عاشورا درست بود، بدون تردید طبرسی بدان اشاره میکرد. از این رو بعید نیست آنچه از سکینه نقل شده است، در صورت صحت مربوط به منزل زباله باشد[۲۷].
سکینه با کاروان اسیران
پس از شهادت امام دوره اسارت زنان هاشمی آغاز میشود. نوشتهاند دشمن وقتی که زنان را از میان کشتهها عبور داد، سکینه خود را روی جسد پدر انداخت و آن را در آغوش گرفت.
در اثر گریه بیهوش شد و در آن حالت شنید که پدرش میفرماید:
شِيعَتِي مَهْمَا مَاءً عَذْبٍ فَاذْكُرُونِي | أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِيبٍ أَوْ شَهِيدٍ فَانْدُبُونِي |
- شیعیان من! هر گاه آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید، یا اگر از غریب یا شهیدی سخن به میان آمد بر من گریه کنید.
سکینه جسد پدر را رها نمیکرد، تا این که گروهی از اعراب وی را با زور از بدن پدر جدا کردند[۲۸].
روز یازدهم محرم، او همراه دیگر زنان هاشمی در حالی که بر شتر برهنه سوار بود، از کربلا به کوفه و شام به اسارت برده شد[۲۹]. در طول اسارت کوفه گزارش خاصی از سکینه در دست نیست. گویا غم و اندوه شدید سکینه در شهادت پدر، برادران و خویشان زمینه هر گونه گزارشی را از بین برده است[۳۰].
ورود کاروان اسیران به شام
کاروان اسیران در اول ماه صفر سال ۶۱ ق. به شام وارد شدند. سهل ساعدی میگوید: پنداشتم مردم شام جشنی دارند که من از آن بیخبرم، پرسیدم: آیا عید است؟ گفتند: ای پیرمرد! مثل این که غریبهای؟ گفتم: من سهل بن ساعدی از اصحاب پیامبرم. گفتند: تعجب است ای سعد که از آسمان خون نمیبارد و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟ این سر حسین و یاران اوست که از عراق به شام هدیه میآورند و مردم شادی میکنند؟
در کنار دروازه ایستادم، تا این که پرچمها رسیدند. مردی در جلو نیزهای بلند در دست داشت و سر حسین که شباهتی تمام به پیامبر داشت، بالای نیزه بود. به دنبال آن کاروان زنان و کودکان میآمدند. جلو رفتم و از یکی از آنان پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: سکینه دختر امام حسین. خودم را معرفی کردم و گفتم: آیا حاجتی داری؟ گفت: به نیزه داری که این سر مقدس را میبرد، بگو از ما جلوتر حرکت کند، تا مردم به نگاه کردن آن مشغول شوند و به حرم رسول خدا (ص) چشم ندوزند. سهل به سرعت رفت و چهارصد دینار به نیزه دار داد. او نیز سر مطهر را از میان زنان بیرون برد[۳۱].
از گزارش یاد شده دو نکته مهم به دست میآید:
- از سخنانی که بین سهل ساعدی و برخی از مردم شام رد و بدل شده است، استفاده میشود در شام نیز جان بیداری که حق اهل بیت را میشناختند وجود داشته است. بدون تردید این گروه از مردم با الگوگیری از اهل بیت در بیداری مردم و افشای چهره یزید و امویان نقش داشتهاند و اهل بیت را یاری رساندهاند.
- گزارش یاد شده اهمیت دادن سکینه همانند دیگر اهل بیت را به حفظ حجاب میرساند. او با این که غم و غصههای فراوان دارد و از سفری باز گشته که آزار و اذیتهای زیادی را متحمل شده است، تنها در اندیشه حفظ حجاب خویش است.
در گزارش دیگری آمده است: وقتی زنان را وارد مجلس یزید کردند، از نام آنها پرسید و خطاب به حضرت سکینه گفت: این زن کیست؟ گفتند: سکینه دختر حسین است. یزید گفت: تو سکینه هستی؟ سکینه گریست و به قدری ناراحت شد که نزدیک بود جان بسپارد. یزید گفت: چرا گریه میکنی؟ فرمود: چگونه گریه نکند کسی که پوشش ندارد، تا صورتش را از نگاه تو و اهل مجلس بپوشاند؟ یزید گفت: ای سکینه پدرت حق مرا منکر شد، قطع رحم با من کرد و در ریاست با من ستیز نمود. سکینه گریست و فرمود: ای یزید! از کشتن پدرم خوش حال مباش. او پیرو خدا و رسولش بود و دعوت حق را لبیک گفت و به سعادت رسید، ولی روزی خواهد آمد که تو را بازخواست میکنند. خود را برای آن روز آماده پاسخ گویی کن، ولی از کجا معلوم که تو بتوانی پاسخ بدهی؟ یزید گفت: ساکت باش پدرت بر من حقی نداشت[۳۲].[۳۳]
سکینه در مجلس یزید
امام محمد باقر (ع) میفرماید: هنگامی که اهل بیت امام حسین را در روز و با صورتهای باز به مجلس یزید بردند، مردم شام گفتند: اسیرانی نیکوتر از اینان ندیدهایم. سپس سؤال کردند: شما چه کسانی هستید؟ حضرت سکینه فرمود: ما اسیران خاندان پیامبریم [۳۴].
این جمله کوتاه پرسشهایی را برای مردم شام ایجاد کرد؛ از جمله با یک دیگر میگفتند: اگر اینان از خاندان پیامبرند، چرا یزید آنان را به اسیری گرفته است؟ برخی از آنان که آشنایی بیشتری با اسلام داشتند، میگفتند: آیا این دست مزد حضرت رسالت است که فرمود: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۳۵].
اینگونه مسائل است که پرده از چهره یزید کنار زده سبب دگرگونی و تحول مردم شام میشود، به گونهای که یزید ناچار میشود از کاری که با امام و یارانش و اهل بیتش انجام داده بود، اظهار پشیمانی کرده گناه آن را به گردن ابن زیاد بیندازد. گردانندگان مجلس یزید، فاطمه و سکینه را جایی نشانده بودند که سر بریده پدر را نبینند، وقتی کوشیدند سر مبارک پدر را ببینند، ناگهان چشم شان به صحنهای افتاد که یزید ملعون با چوب خیزران بر لب و دندان پدرشان میزد. صدای گریه آن دو بلند شد، به گونهای که زنهای یزید و دختران معاویه به گریه افتادند. سرانجام آن دو بیتاب گشته به عمه خود زینب پناه بردند و گفتند: «عمه جان! یزید با چوبدستی خود به دندانهای پیشین پدرمان میزند»[۳۶]؛ سکینه میگوید: «به خدا سوگند! هرگز کسی را سخت دلتر، کافرتر و جفاکارتر از یزید ندیدم»[۳۷].[۳۸]
خواب سکینه در شام
سکینه پس از آنکه چند روزی در شام بودند، خوابی دید که برخی کتابها مشروح آن را آوردهاند. بخشی از آن چنین است:
دیدم زنی در هودجی نشسته و دستان خود را روی سر گذاشته است. پرسیدم: این زن کیست؟ گفتند: او فاطمه دختر محمد و مادر پدر توست. گفتم: به خدا سوگند! نزد او میروم و ستمهایی که به ما شده است به وی میگویم. سپس با سرعت به سوی او رفتم و برابرش ایستادم و در حالی که میگریستم، گفتم: مادر جان، به خدا سوگند! حق ما را انکار، جمع ما را پراکنده و حریم ما را هتک کردند. مادر جان، به خدا سوگند! پدرمان حسین را کشتند. فرمود: سکینه جانم دیگر نگو؛ زیرا بند دلم را پاره کردی و جگرم را شکافتی. این پیراهن پدرت حسین است که از من دور نمیشود تا با این پیراهن خدا را دیدار کنم[۳۹]. در این روایت آمده است که وقتی یزید این خواب را شنید، به صورت خود سیلی زد و گفت: مرا چه به کشتن حسین!
نکتهای مهم:
درباره امام حسین (ع) و اهل بیت آن حضرت یا دیگر امامان خوابهایی نقل میشود که به تناسب این بحث اشارهای به تحلیل و بررسی چنین خوابهایی مفید و مناسب مینماید. شماری بر این نظرند خوابهای شگفت و غریب در مدح و سوگ پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) و هر چه فاجعه آمیزتر نشان دادن رویداد غم انگیز کربلا، نه دروغ است و نه تحریف و از دایره تحریف خارج است.
در پاسخ اینان باید گفت: روی هر چیزی که به معصومان و اهل بیت (ع) نسبت داده میشود، باید دقیق بود و درنگ کرد. نسبت دادن رفتار و گفتاری به معصومان (ع) خواب و بیداری ندارد. این که بگوییم: فلانی پیامبر (ص) و امام حسین (ع) را در خواب دید و آن بزرگواران چنین و چنان فرمودند یا چنین و چنان کردند، نسبت است. این خواب را اگر شخص پارسا، صالح، اهل معنا و دارای شناخت و بینشِ درست دیده باشد، هیچ گونه ناسازگاری با قرآن و سخنان معصومان و شرع انور نداشته باشد، سبب پیرایه بستن به دین نگردد، تکلیفی افزون بر آنچه شرع انور روا دانسته و فرمان به آن داده بر دوش مردم نیفکند و هیچگونه برخوردی گرچه کم رنگ با اصول مسلّم نداشته باشد، نقل آن رواست. در هرصورت خواب هیچگونه سندیت و حجیت شرعی ندارد.
البته بررسی نکتههای یاد شده و شناسایی و پی بردن به این که شخصی که خواب دیده کیست و دارای چه انگیزههایی است و خواب او آیا با معیارهای اسلامی سازگاری دارد یا نه، کار هرکس نیست. بازشناسی این گونه مقولهها بر عهده متکلمان، فقیهان و کارشناسان اسلامی است نه مردم کوچه و بازار و مداحان کم مایه. اگر عدالت و راست گویی کسی که خواب دیده به دست نیامد و خواب هم با اصلی از اصول اسلامی یا روایت و گزارش درستی از معصومان یا با سیره، مشی و منش آنان ناسازگاری داشته باشد، بیگمان تحریف است و دروغ و باید از آن پرهیز کرد.
همچنین اگر کسی که خواب دیده عادل و راست گو باشد، اما خواب وی با اصلی از اصول شناخته شده در روایات معصومان ناسازگار باشد، بیگمان حرام و دروغ بستن بر معصومان است.
امروزه بازار نقل خوابها از این و آن بدون توجه به سازگار و ناسازگاری آن با اصول شناخته شده اسلامی، روایات معصومان و گزارشهای مورد تأیید معصومان و بسیار گرم است و صحنههای نفرت انگیز و اشمئزازآوری در محفلها و مجلسهای سوگواری پدید آورده که باید عالمان آگاه و روحانیان بیدار با احساس مسئولیت، به رویارویی با این صحنههای زشت برخیزند[۴۰].
سکینه در مدینه
هنگامی که کاروان اسیران به مدینه بازگشت، سکینه در منزل پدرش همراه امام سجاد (ع) اقامت گزید. او همانند امام همواره میگریست![۴۱] زنان هاشمی پس از شهادت امام حسین (ع) لباس سیاه پوشیدند و مجالس عزا به پا کردند. غذای آنان را امام سجاد (ع) تهیه میکرد[۴۲].
از حضرت سکینه اشعاری در رثای پدرش آمده که ابیات ذیل از جمله آنهاست:
لا تَعذلیه فهم قاطع طرقه | فعینه بدموع ذرّف عذقه | |
إنّ الحسكن غداه الطفّ كرشقه | ركب المنون فما أن یخطئ الحدقه | |
بكفّ شرّ عبدالله كلّهم | نسل البغاكا وجكش المرق الفسقه | |
يا أمّة السوء هاتوا ما احتجاجكم | غداً وجلّکم بالسيف قد صفقه[۴۳] |
- کسی را سرزنش نکن که راهش را گم کرده است؛ زیرا از چشمانش اشک فراوان میبارد. در روز عاشورا تیری به سوی امام رها شد که خطا نمیکند و از حدقه چشم امام سجاد دور نمیشود. این کار به دست کسانی انجام شد که بدترین مردم و حرام زاده و خارج از دین و فاسق بودند. ای بدترین امت! دلیلهایتان را بیاورید. شما برهانی ندارید؛ زیرا همه شما او را با شمشیرتان زدید.
سرانجام این یادگار حادثه کربلا در پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ ق. در مدینه دیده از جهان فرو بست. ابن مطیر، حاکم مدینه که کینه خاصی از بنی هاشم به ویژه سکینه داشت، پیام داد که وی را دفن نکنید، من خود میخواهم بر او نماز بخوانم، اما او پیش از ظهر از مدینه خارج شد و تا شب بازنگشت. جنازه را در بقیع قرار داده بودند. نگران بودند که جسد بر اثر گرما بد بو شود. از اینرو خواسته شد که عود و بخور در کنار جنازهاش دود کنند. محمد بن عبدالله پسر خواهرش فاطمه، سی دینار بخور خرید و در کنار جنازهاش دود کردند. پس از نماز عشاء بود که حاکم مدینه آمد و به شیبة بن نصاح گفت تا بر جنازهاش نماز بخواند[۴۴]. بیتردید حاکم مدینه با این کار میخواست از حضرت سکینه انتقام بگیرد؛ زیرا همان طور که گفتیم، آن بانو در برابر ناسزای امویان میایستاد و به آنان پاسخ میداد. در حقیقت، این کار انتقام از سکینه در برابر ایستادگیهای آنان در بدگویی به امام علی (ع) بود[۴۵].
منابع
پانویس
- ↑ الاغانی، ج۱۶، ص۱۳۸ - ۱۳۹؛ وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۹۷؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۱۵۴.
- ↑ وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۹۴؛ الاغانی، ص۱۴۳؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۱۵۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۱، ص۳۱۸.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۱۰۶؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ص۲۷۸.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۷.
- ↑ «حَمَلَةُ الْقُرْآنِ فِي الدُّنْيَا عُرَفَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»
- ↑ طبرانی، معجم الکبیر، ج۳، ص۱۳۲.
- ↑ ثقات، ج۴، ص۳۵۲.
- ↑ الاغانی، ج۱۶، ص۱۴۹ و ۱۵۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۶؛ طبرسی، اعلام الوری، ص۲۰۴.
- ↑ مقرم، مقتل الحسین، ص۳۹۷.
- ↑ الاغانی، ج۱۶، ص۱۴۳.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۱۸۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۳، ص۲۴۱.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۱۸۲.
- ↑ «أمّا سُکَینةُ، فغالبَ علیها الاستغراقُ مع اللهِ»؛ مقرم، السیده سکینه، ص۳۳.
- ↑ علی محمد علی دخیل، سکینه دختر امام حسین، ترجمه فیروز حریرچی، ص۲۰.
- ↑ علی محمد علی دخیل، سکینه دختر امام حسین، ترجمه فیروز حریرچی، ص۲۰ - ۲۲.
- ↑ شرح الاخبار، ج۳، ص۱۸۰ - ۱۸۱؛ دخیل، سکینه دختر امام حسین، ترجمه فیروز حریرچی، ص۲۰ - ۲۲.
- ↑ ر. ک: اسعاف الراغبین، ص۲۱۰؛ ریاض الجنان، ص۵۱؛ اعلام الوری، ص۱۲۷؛ مقرم، مقتل الحسین، ص۳۳۰؛ ادب الطف، ج۱، ص۱۶۲.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص ۲۳۲-۲۳۵.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ص۸۸۴ - ۸۸۵؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۴۷.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۷.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۳۶.
- ↑ فاضل دربندی، اسرارالشهاده، ص۲۶۸؛ مجلسی، جلاءالعیون، ص۳۸۵ - ۳۸۶.
- ↑ الاخبار الدخیله، ج۱، ص۱۵۲. بحث دقیقی را درباره جعلی بودن تفسیر یاد شده انجام داده است.
- ↑ «فَجَزَاهُمْ خَيْراً وَ انْصَرَفَ إِلَى مِضْرَبِهِ»
- ↑ اعلام الوری، ص۲۳۶.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۳۶-۲۳۸.
- ↑ الملهوف، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۵۹؛ منتهی الامال، ج۱، ص۸۵۴.
- ↑ شرح الاخبار، ج۳، ص۱۹۹؛ نفس المهموم، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۳۹۲.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۳۸.
- ↑ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۶۸؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۸.
- ↑ معالی السبطین، ج۲، ص۱۶۳.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۳۹-۲۴۰.
- ↑ امالی صدوق، ص۱۴۱، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۶۹، قرب الاسناد، ص۲۶؛ نفس المهموم، ص۳۹۶.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ یا عمتاه ان یزیدا ینکث ثنایا ابینا بقضیبهالکامل، ج۴، ص۸۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۰۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۱۹؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۱۸.
- ↑ «وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ أَقْسَى قَلْباً مِنْ يَزِيدَ وَ لَا رَأَيْتُ كَافِراً وَ لَا مُشْرِكاً شَرّاً مِنْهُ وَ لَا أَجْفَى مِنْهُ»؛ امالی صدوق، ص۱۴۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۵۵.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۴۰-۲۴۱.
- ↑ الملهوف، ص۲۲۰؛ مثیر الاحزان، ص۱۰۴؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۴ – ۱۹۵؛ منتهی الامال، ج۱، ص۴۴۰.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۴۲-۲۴۴.
- ↑ مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.
- ↑ مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.
- ↑ ادب الطف، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۹۴ و ۳۹۶؛ نفس المهموم، ص۴۸۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۸.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۴۴-۲۴۵.