گریه حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{سیره معصوم}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين...» ایجاد کرد) |
(←منابع) |
||
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = حضرت فاطمه زهرا | |||
| عنوان مدخل = | |||
| مداخل مرتبط = | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
== | == مبارزه سیاسی با سلاح گریه == | ||
{{همچنین|سیره سیاسی حضرت فاطمه}} | |||
[[فاطمه زهرا]] {{س}} پس از پدر بزرگوارش چند ماه بیشتر زنده نبود و این مدت را با [[گریه]] و [[آه]] سپری کرد تا آنکه در زمره یکی از بسیار گریهکنندگان [[تاریخ]] درآمد و هیچگاه خندان دیده نشد<ref>محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۲، بخش ۲، ص۸۴؛ احمد بن عبدالله الاصفهانی، حاشیة الأولیاء، ج۲، ص۴۳.</ref>. گریههای [[زهرا]] علل و انگیزههای گوناگون داشت که مهمترین آنها [[انحراف]] [[مسلمانان]] از [[راه راست]] و [[سقوط]] در وادی پر مخاطره ای بود که به [[اختلاف]] و فروپاشی تدریجی مسلمانان میانجامید. وی در دوران زندگانی پدر بزرگوارش [[شاهد]] گسترش [[رسالت]] [[خداوند]] بود و ارزشمندترین چیزهایش را برای [[پیروزی اسلام]] و [[استواری]] پایههای [[عدل و داد]] در سراسر [[گیتی]]، در طبق [[اخلاص]] نهاد. اما [[غصب خلافت]] و رخدادهای بعد، [[آمال]] و آرزوهایش را در هم کوبید و [[قلب]] پاکش را [[اندوهگین]] ساخت. بدینسان، اندوهی افزون بر [[حزن]] از دست دادن پدر بزرگوارش متحمل گشت. | |||
== | روزی [[امسلمه]] بر [[حضرت زهرا]] {{س}} وارد شد و گفت: «دخت [[رسول خدا]]! دیشب به تو چه گذشت؟» فرمود: «شب را میان [[اندوه]] شدید به سر آوردم؛ زیرا [[پیامبر]] از [[دنیا]] رفته و [[جانشین]] وی [[مظلوم]] است. به [[خدا]] [[سوگند]]! پردههای [[تزویر]] و [[فریب]] از کار کسی که زمامداریاش بر خلاف [[حکم خدا]] و [[قرآن]] و [[سنت رسول خدا]] {{صل}} در [[تأویل]] و [[تفسیر قرآن]] بود، کنار رفت. اما این عقدههای [[جنگ بدر]] و کینهتوزیهای [[اُحد]] است که خود را نشان میدهد»<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>. | ||
[[محمود بن لبید]] میگوید: پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} [[فاطمه زهرا]] {{س}} همواره به [[زیارت قبور]] [[شهیدان]] و [[مرقد مطهر]] حضرت [[حمزه]] میآمد و در آنجا ناله و گریه میکرد. روزی من به [[زیارت]] [[قبر]] حضرت حمزه رفته بودم. وی را در آنجا گریان دیدم. درنگی کردم تا گریهاش آرام گرفت. نزد او رسیدم و [[سلام]] کردم و گفتم: «ای [[بانوی بانوان جهان]]! به خدا سوگند! با گریهات بندهای دلم را گسستی». فرمود: «[[ابوعمر]]! [[حق]] دارم گریه کنم؛ زیرا به [[مصیبت]] جانسوز پدری چون [[پیامبر گرامی]] {{صل}} [[مبتلا]] شدهام. چقدر [[مشتاق]] [[دیدار]] ایشانم!»، سپس شعری به این مضمون خواند: با سپری شدن مدتی از درگذشت هر کس، از او کمتر نام به میان میآید. | |||
اما به [[خدا]] [[سوگند]]! از آن [[روز]] که پدر بزرگوارم از [[دنیا]] رفته، یاد و نامش افزونتر شده است. گفتم: «بانوی من! میخواهم پرسشی که همواره دلم را به خود مشغول ساخته، از شما بپرسم». فرمود: «بپرس!» گفتم: «آیا [[پیامبر گرامی]] {{صل}} پیش از [[رحلت]] خویش درباره [[امامت]] على {{ع}} سخنی خاص فرمود؟» [[صدیقه طاهره]] {{س}} فرمود: «شگفتا! آیا ماجرای روز [[غدیرخم]] را فراموش کردهاید؟» | |||
گفتم: «موضوع غدیرخم به جای خود؛ اما دوست دارم رازی را که [[رسول خدا]] {{صل}} با شما در میان نهاد، بشنوم». [[فاطمه]] {{س}} در پاسخ من فرمود: «خدا را [[گواه]] میگیرم که از رسول خدا {{صل}} شنیدم: «علی بهترین کسی است که وی را میان شما [[جانشین]] خود قرار میدهم. او [[امام]] و جانشین پس از من است و فرزندانم حسن و حسین و نُه تن از [[فرزندان حسین]]، امامانی [[پاک]] و پیراستهاند. اگر از آنان [[اطاعت]] کنید، به [[هدایت]] آنان رهنمون خواهید شد و اگر با آنها از در [[مخالفت]] درآیید، تا [[قیامت]] [[اختلاف]] و پراکندگی از میانتان برداشته نخواهد شد». گفتم: «بانوی من! پس چرا على {{ع}} به [[دفاع از حق]] خود برنخاست؟» فرمود: «[[ابوعمر]]! پیامبر گرامی {{صل}} فرمود: امام به [[کعبه]] میماند که [[مردم]] برای [[زیارت]] و [[طواف]] به سویش میآیند، نه اینکه کعبه به سوی آنها رود. به خدا سوگند! اگر [[حق]] را به اهلش وامینهادند و از [[عترت پیامبر]] [[فرمان]] میبردند، حتی دو تن در دستورهای خدا با یکدیگر مخالفت نمیکردند. تا آنگاه که [[قائم]] ما، نهمین فرزند حسین، [[ظهور]] کند، اینان امامت را از یکدیگر به [[ارث]] میبرند. اما کسی را که خدا کنار زده بود، پیش انداختند و آن کس را که خدا مقدم داشته بود، از صحنه کنار زدند و رهاورد [[رسالت]] را رها کردند و به [[تباهی]] روی آوردند و خودسرانه [[رفتار]] کردند مرگشان باد! آیا این فرموده [[خدا]] را نشنیده بودند: «و پروردگارت هرچه میخواهد میآفریند و برمیگزیند و آنان اختیاری از خود ندارند». آری؛ شنیدند اما آنان مصداق این فرموده خدایند: «نه دیدگان آنان، بلکه چشم دلشان را بیفروغ میسازد». [[افسوس]] که [[مخالفان]] در [[دنیا]] به [[خواستهها]] و آرزوهایشان رسیدند؛ اما [[مرگ]] را به [[فراموشی]] سپردند. [[خداوند]] آنان را نابود و در [[کارها]] گمراهشان سازد! خداوندا! از اندک بودن [[یاران]]، پس از [[پیروزی]] بزرگ به دست آمده، به تو [[پناه]] میبرم»<ref>نورالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم والمعارف، ج۱۱، ص۴۴۴.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص۱۳۲.</ref> | |||
== فلسفه گریههای فاطمه {{س}} == | |||
[[گریه]] شورانگیز و شعورآفرین فاطمه {{س}} دارای علل متفاوتی است که برخی از آنها عبارتاند از: | |||
# به خاطر فراق پدر؛ او در فراق [[رسول الله]] میگریست و میفرمود: {{متن حدیث|وَ لَكِنِّي أَبْكِي لِفِرَاقِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ {{صل}}}}؛ «و اما من در فراق تو ای [[رسول خدا]] گریه میکنم»<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>. [[گریه فاطمه زهرا]] {{س}} بر [[شخصیت]] والامقامی بود که اقیانوس مواج و بیکرانه مهر و [[محبت]] به همه [[مردم]] و [[تاریخ]] بود؛ | |||
# برای [[انحراف]] [[جامعه]]؛ او به آفت [[استبداد]] پی برده بود و میدانست که از [[سقیفه]] تا [[کربلا]] و برای همیشه تاریخ، بذر [[نفاق]] و تشتت در بین [[امت اسلامی]] پاشیده شده، از این رو خطاب به [[زنان]] [[انصار]] میفرمود: {{متن حدیث|لَيْتَ شِعْرِي إِلَى أَيِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَ عَلَى أَيِّ عِمَادٍ اعْتَمَدُوا وَ بِأَيَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا وَ عَلَى أَيَّةِ ذُرِّيَّةٍ أَقْدَمُوا وَ احْتَنَكُوا وَ {{متن قرآن|لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ}}<ref>«بد یار و بد همدمی است» سوره حج، آیه ۱۳.</ref> {{متن قرآن|بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا}}<ref>«بد جایگزینی برای ستمگرانند» سوره کهف، آیه ۵۰.</ref>}}. کاش میدانستم که مردان شما با این کارشان به چه ستون [[استواری]] تکیه کردند؟ و چه پناهگای برای خویش جستند؟ به کدامین ریسمان گسست ناپذیر [[هدایت]]، چنگ زدند؟ بر کدام [[خاندان]] پیشی و به چه کسانی [[چیرگی]] یافتند؟ و به چه امیدی این همه [[ستم]] و [[بیداد]] مرتکب شدند؟ چگونه [[حقوق خدا]] و [[پیامبر]] و [[حقوق]] و [[آزادی]] و [[حرمت]] [[بندگان]] را پایمال ساختند. آنان [[عجب]] [[دوست]] و سررشته [[بدی]] برگزیدند و [[بیدادگران]] در چه بد قرارگاهی خواهند بود و به بد رهآورد و نتایجی دست خواهند یافت؛ | |||
# بروز [[بدعتها]]: [[حضرت]] [[احساس]] کرد [[سنت پیامبر]] و روش عادلانه او پایمال و بدعتها و شیوههای [[ظالمانه]] [[استبدادی]] جای آن را گرفته است. [[تبعیض]] به جای [[برابری]]، [[کینهتوزی]] به جای [[برادری]]، [[خودکامگی]] به جای [[مشورت]]، خود پرستی به جای [[خداپرستی]] و... در حال [[جان]] گرفتن است؛ از این رو در [[سخنرانی]] با زنان [[مدینه]] فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]! در حالی شب را به [[سحر]] آوردم که از دنیای [[استبداد]] زده و حقارتبار شما بیزارم و نسبت به مردان دنیادار و فرصتطلب شما سخت [[خشمگین]]. [[مردم]] شما را در فراز و نشیب [[روزگار]] و در برابر رخدادها آزمودم و آنان [[بیزاری]] و نفرتم را برانگیختند. دینباوری، [[دینداری]]، [[آزادگی]] و [[حقطلبی]] آنان را محک زدم؛ اما آنان [[سست]] عنصر و ناجوانمردانه از [[توبه]] [[آزمایش]] سر بر آوردند.... | |||
# کنار زدن [[پیشگامان]] و پیشتازان؛ او از این درد جانکاه [[رنج]] میبرد که پیشتازان و شایستگان آزادمنش و با [[اخلاص]] را کنار زدند و واپسگرایان روی کار آمدند. [[حق]] و [[عدالت]] از [[مسند]] و جایگاه خویش به دور میگردد و [[باطل]] و [[بیداد]] میان دار شده است. از این رو در [[خطبه]] خویش به [[زنان]] [[انصار]] گفت: {{متن حدیث|اسْتَبْدَلُوا وَ اللَّهِ الذُّنَابَي بِالْقَوَادِمِ، وَ الْعَجُزَ بِالْكَاهِلِ، فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً {{متن قرآن|أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ}}<ref>«آگاه باشید! آنانند که تبهکارند امّا در نمییابند» سوره بقره، آیه ۱۲.</ref> وَیْحَهُمْ {{متن قرآن|أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ}}<ref>«آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.</ref>}}. به خدا سوگند که مردان شما به جای بالها و شاهپرها، کرکها و پرهای کوچک و [[ناتوان]] را برگزیدند و دم را بر سر و مغز و پشت را بر سینه و [[قلب]] ترجیح دادند. پس نکبت و [[نفرین]] بر جامعهای که [[عبث]] و [[بیهوده]] میپندارند که با این شیوه [[زشت]] و [[ظالمانه]]، [[نیک]] و [[شایسته]] عمل میکنند. اما به هوش باشید که آنان همان تبهکارانند اما خود درنمییابند. وای بر آنان! آیا آن کس که به حق و عدالت و سرچشمه آن راه یافته است، برای [[پیروی]] شایستهتر است یا آن کس که راه نیافته و خود نیازمند [[هدایت]] است؟ کدام یک؟ شما را چه شده است؟ چگونه [[داوری]] میکنید؟». | |||
# پدیدار شدن آفت [[زشت]] [[دورویی]] و بازیگری [[شیطان]]؛ [[فاطمه زهرا]] {{س}} از این درد بزرگ [[رنج]] میبرد که چگونه پس از [[رسول الله]]، خار و خاشاک [[نفاق]] و دورویی آشکار و چهره [[جامعه]] را زشت و نفرتزده میساخت. از این رو فرمود: {{متن حدیث|فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دَارَ أَنْبِيَائِهِ وَ مَأْوَى أَصْفِيَائِهِ ظَهَرَ فِيكُمْ حَسَكَةُ النِّفَاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ نَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِينَ وَ نَبَغَ خَامِلُ الْأَقَلِّينَ وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْمُبْطِلِينَ- فَخَطَر فِي عَرَصَاتِكُمْ وَ أَطْلَعَ الشَّيْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ}}؛ هنگامی که [[خدا]] برای پیامآورش [[خانه]] [[پیامبران]] و آرامگاه [[برگزیدگان]] را برگزید، خار و خاشاک نفاق در شما پدیدار گشت و جامعه زیبای [[دینداری]] شما کهنه شد و سردسته [[گمراهان]] به سخن درآمد و ناچیزهایی که به حساب نمیآمدند، سر جنباندند و [[پست]] رتبگان، صاحب قدر و [[منزلت]] شدند و نعرههای باطلگرایان در گستره دلهای شما طنینافکند و شیطان از نهانگاه خویش سر برآورد و شما را به نام و نشان به سوی خود فرا خواند و بیدرنگ شما را با سخن خود آشنا ساخت و به [[دعوت]] خود پاسخگو دید و برای پذیرش وسوسهها و خدعههای خویش آماده». | |||
# [[شِرک]] پس از [[ایمان]]؛ پس از [[رحلت پیامبر اکرم]]، نشانههای [[شرک]] سر برآورد و ایمان کنار رفت. [[حضرت زهرا]] {{س}} رنج میبرد و در [[خطبه]] خود از آنان پرسید: {{متن حدیث|فَأَنَّى حُرْتُمْ بَعْدَ الْبَيَانِ، وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْإِعْلَانِ، وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْإِقْدَامِ، وَ أَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْإِيمَانِ {{متن قرآن|أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«چرا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و به بیرون راندن پیامبر دل نهادند و نخست بار پیکار با شما را آغاز کردند جنگ نمیکنید؟ آیا از آنها میهراسید؟ با آنکه- اگر مؤمنید- خداوند سزاوارتر است که از وی بهراسید» سوره توبه، آیه ۱۳.</ref> أَلَا قَدْ أَرَى أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ، وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضِّيقِ بِالسَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَيْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذِي تَسَوَّغْتُمْ}}؛ و اینک چگونه پس از آن زبانآوری و [[اعلان]] [[ایمان]]، لب فرو بسته و به وادی بهت و [[حیرت]] در غلتیدهاید؟ چرا [[حق]] را پس از اعلان و آشکار نمودنش، اینک [[نهان]] میدارید؟ چرا پس از آن پیشتازی و پیشگامی، [[عقبگرد]] نموده و [[پیمان]] شکستهاید؟ و چرا پس از ایمان، اینک تازه بر شرکگراییدهاید؟ و... ؛ | |||
# بر ایمان بدون عمل آنان؛ [[بسنده کردن]] به [[تلاوت]]، [[حفظ]]، [[تأویل]]، [[تجوید]]، [[تزیین]] [[قرآن]]، بدون [[عمل به دستورات]] جانبخش آن، آفت [[جامعه]] است و این باعث [[رنج]] و [[اندوه]] [[فاطمه]] {{س}} بود. او به آنان میفرمود: {{متن حدیث|فَهَيْهَاتَ مِنْكُمْ وَ كَيْفَ بِكُمْ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ وَ كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ؟ -... وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ}}؛ [[راستی]] که این پشت پا زدن به حق و ایمان بدون عمل از شما بسیار دور بود. آخر چگونه چنین کردید و به کجا روی میآورید در حالی که قرآن پیش روی شماست؟ [[دستورات]] آن آشکار و مقرراتش درخشان و نشانههای [[هدایت]] آن ظاهر و هشدارهای آن درخشنده و دستوراتش روشن و واضح است اما شما، همه آنها را پشت سر افکندید! | |||
# [[سستی]] و [[بیتفاوتی]] [[مردم]]؛ [[حضرت فاطمه زهرا]] {{س}} نسبت به سستی و [[مسئولیت]] ناپذیری مردم مینالید و آنان را از این کار بر [[حذر]] میداشت و [[روح]] [[شناخت]] و [[غیرت]] در [[جانها]] میدمید. او رو به [[قاعدین]] نموده و فرمود: {{متن حدیث|إِيهاً بَنِي قَيْلَةَ أَ أُهْضِمَ تُرَاثُ أَبِي- وَ أَنْتُمْ بِمَرْأًى مِنِّي وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدًى وَ مَجْمَعٍ تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الْخِبْرَةُ وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ وَ عِنْدَكُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ تُوَافِيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِيبُونَ وَ تَأْتِيكُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِيثُونَ}}؛ «هان ای [[فرزندان]] «[[اوس]]» و «[[خزرج]]»! آیا رواست که [[میراث]] پدرم پایمال و به من بیدادگرانه [[ستم]] شود و شما در حالی که فریاد [[مظلومیت]] و یاریطلبی و [[دادخواهی]] مرا میشنوید و دارای انجمن و امکانات هستید، نظارهگر باشید». | |||
# به خاطر ذلتپذیری [[مردم]]؛ [[ارعاب]]، [[شرارت]]، افسارگسیختگی و [[تفتیش]] [[عقاید]]، سرطانوار در [[جامعه]] [[نفوذ]] کرده و جرئت و [[جسارت]] طرفداری از [[حق]] و [[عدالت]] و هرگونه اظهار نظر و موضعگیری درست و [[شجاعانه]] در برابر [[نظام]] [[خشونت]] [[کیش]] [[سقیفه]] را از مردم سلب کرده بود. از این رو [[فاطمه]] {{س}} آنان را به باد [[انتقاد]] گرفته و در [[خطبه]] خود فرمود: {{متن حدیث|وَ الْكَلْمُ رَحِيبٌ وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرْ ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ {{متن قرآن|أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ}}<ref>«و از ایشان، کسی است که میگوید: به من اجازه (کنارهگیری از جهاد) بده و مرا در آشوب میفکن! آگاه باش که آنان در آشوب افتادهاند و دوزخ فراگیرنده کافران است» سوره توبه، آیه ۴۹.</ref> فَهَيْهَاتَ مِنْكُمْ وَ كَيْفَ بِكُمْ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؟}}؛ و پیکر [[پاک]] [[پیامبر]] هنوز بر [[زمین]] بود که بهانه آوردید و بزدلانه گفتید به خاطر [[ترس]] از [[فتنه]]، تن به پدرش نظام سقیفه سپردیم. اما وای بر شما که به خاطر این عدم [[شهامت]] و [[ایستادگی در برابر ستم]]، به فتنه درافتادید و اینک در قعر فتنه هستید». | |||
# بر دگرگونی [[حکومت عدل]] به [[استبداد]]؛ حکومت عدل [[نبوی]] به یکباره به وسیله سردمداران خودکانه سقیفه با همان نام و عنوان به یک [[حکومت استبدادی]] و زورگو تبدیل شد و بار دیگر [[حاکمیت]] [[جاهلی]] و نشانههای آن ظاهر شد، در نتیجه آوای عدالتخواهانه فاطمه {{س}} برخاست که: {{متن حدیث|وَيْحَهُمْ أَنَّى زَعْزَعُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ الدَّلَالَةِ وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْأَمِينِ وَ الطَّبِينِ بِأُمُورِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ {{متن قرآن|أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ}}<ref>«آگاه باشید که این همان زیان آشکار است» سوره زمر، آیه ۱۵.</ref>}}؛ هان! وای بر آنان! آخر چگونه [[سیستم]] مترقی و عادلانه [[پیامبر]] را از پایههای [[رسالت]] و بنیانهای اساسی [[وحی]] و [[نبوت]] دور ساختند و از فرودگاهی که [[فرشته وحی]] در آنجا فرود میآمد به جای دیگر سوق دادند؟ چگونه [[اداره امور]] و [[هدایت]] [[شئون]] و [[دین]] و دنیای [[مردم]] را از دست [[باکفایت]] چهرههای [[شایسته]] و کاردان و لایقی که در آن کار [[آموزگار]] همه بودند، گرفتند؟ | |||
# [[مظلومیت]] جانسوز [[امیر]]؛ [[فاطمه]] {{س}} به [[درستی]] میدید که چگونه استوانه [[عدالت]] و [[امام]] منسوب را کنار نهادهاند. او به یکی از [[زنان]] [[فداکار]] و اندیشمندی که حال [[بانوی بانوان]] را پرسید، یعنی [[ام سلمه]] فرمود: {{متن حدیث|أَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرَبٍ فُقِدَ النَّبِيُّ {{صل}} وَ ظُلِمَ الْوَصِيُّ وَ هُتِكَ وَ اللَّهِ حُجُبُهُ أَصْبَحَتْ إِمَامَتُهُ مُقْتَصَّةً عَلَى غَيْرِ مَا شَرَعَ اللَّهُ فِي التَّنْزِيلِ وَ سَنَّهَا النَّبِيُّ فِي التَّأْوِيلِ وَ لَكِنَّهَا أَحْقَادٌ بَدْرِيَّةٌ...}}<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>؛ [[غم]] و [[اندوه]]، گستره [[دل]] و شب و روزم را پوشانده است؛ غم از دست دادن پدری چون [[خورشید]] [[جهان]] افروز رسالت، غم و اندوه مظلومیت جانسوز شوهر و [[غصب حق]] انکارناپذیر او و [[پایمال شدن حقوق]] و آزدی و [[امنیت جامعه]]. ام سلمه! دیدی که به [[فرمان خدا]] پشت کردند و سخنان پیامبرش را زیر پا نهادند و [[حرمت]] او را شکستند و [[پیشوایی]] او را [[انکار]] کردند و [[خلافت]] و [[امانتداری]] از [[خدا]] و پیامبر در اداره امور و شئون دین و دنیای مردم را که در [[قرآن]] و [[سنت]] به او سپرده شده بود [[غصب]] کردند؟ آخر چرا؟ چون از علی {{ع}} به خاطر آن حرکت خدایی و [[ایمان]] و [[جهاد]] خالصانهاش [[کینه]] بر دل گرفته بودند؛ کینههایی از [[جنگ]] «[[بدر]]» و «[[احد]]» و «[[خندق]]» که او در راه [[حق]] و به [[فرماندهی]] پیامبرش، [[مشرکان]] و [[ملحدان]] سرکرده و نیاکان آنان را در هم [[شکست]] و [[کاخ]] آرزوهای پوشالیشان را بر سرشان ویران ساخت»؛ | |||
# برای مظلومیت [[فرزندان]] پاکش؛ او نگران فرزندان [[عدالتخواه]] و گرانمایهاش در فردای جامعهای [[بحران]] زده بود. او نگران همان رخدادهای غمباری بود که خود [[پیامبر]] را نگران و ناراحت ساخته بود، به گونهای که [[باران]] [[اشک]] از جام دیدگان فرو بارید و هنگامی که از او پرسیدند چرا [[گریه]] میکنید، فرمود: «برای [[فرزندان]] خویش و بر آنچه از بدکاران [[امت]] بر آنان پیش خواهد آمد، گریه میکنم. گویی دخت گرانمایهام را مینگرم که پس از من آماج [[ظلم]] و [[بیداد]] قرار میگیرد و هر چه فریاد [[دادخواهی]] سر میدهد و [[پدر]] پدر میگوید، کسی به [[یاری]] او برنمیخیزد»<ref>{{متن حدیث|أَبْكِي لِذُرِّيَّتِي وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي، كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِي وَ هِيَ تُنَادِي" يَا أَبَتَاهْ، يَا أَبَتَاهْ" فَلَا يُعِينُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي}}</ref>. نیز فرمود: «زمانی که دخت گرانمایهام را دیدم، [[رفتار]] بیدادگرانهای را که پس از من با او میشود به یاد آوردم. گویی مینگرم که [[خشونت]] و [[خودکامگی]] به منظور به [[ذلت]] کشیدن او، تا در خانهاش پیش میرود و [[حریم]] او شکسته میشود و ابتداییترین حقوقش پایمال میگردد و از [[ارث]] خویش که روشنترین [[حق]] اوست، بازداشته میشود. پهلوی او را میشکنند و فرزندش را به [[شهادت]] میرسانند. صدای او را میشنوم که به نام من فریاد دادخواهی سر میدهد، اما به وی پاسخ مثبت نمیدهند و برای یاری او و دفع [[شرارت]] [[ظالمان]] از او و خاندانش به سوی وی نمیشتابند»}<ref>{{متن حدیث|وَ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ}}؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>. نیز دخت سرافراز خویش را به سینه چسبانید و گریست و فرمود: {{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ لَا تَبْكِي فِدَاكِ أَبُوكِ فَأَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً وَ سَوْفَ تَظْهَرُ بَعْدِي حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ يَسْمُلُ جِلْبَابُ الدِّينِ أَنْتِ أَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ}}<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۱.</ref>؛ «[[فاطمه]] [[جان]]! [[گریه]] نکن! پدرت به قربانت! تو نخستین فرد از [[خاندان وحی]] و [[رسالت]] خواهی بود که مظلومانه و با [[حقوق]] پایمال شده به دست [[اشرار]] [[امت]]، به من خواهی پیوست و به زودی خار و خس [[نفاق]] و [[کینه]] و [[دشمنی]] آشکار میگردد و [[جامه]] [[دین]] فرسوده و کهنه میشود و تو نخستین کسی هستی که در کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد خواهی گشت»<ref>سیما و سیره ریحانه پیامبر، علی کرمی فریدنی، ص۷۷۰.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ص۱۷۳۲.</ref> | |||
== اولین مسافر [[ملکوت]] بعد پدر == | |||
[[ابن عباس]] نقل میکند: [[فاطمه]] {{س}} به هنگام [[بیماری]] [[رسول خدا]] بر او وارد شد. [[پیامبر]] فرمود نَفْسم به من خبر میدهد که از [[دنیا]] میروم. فاطمه {{س}} شروع به [[گریه]] کردن نمود، رسول خدا فرمود: {{متن حدیث|لَا تَبْكِيِنَّ فَإِنَّكِ لَا تَمْكُثِينَ مِنْ بَعْدِي إِلَّا اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ يَوْماً وَ نِصْفَ يَوْمٍ حَتَّى تَلْحَقِي بِي وَ لَا تلحقي تَلْحَقِينَ بِي حَتَّى تُتْحَفَيْ بِثِمَارِ الْجَنَّةِ فَضَحِكَتْ فَاطِمَةُ {{س}}}}<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶: قصص الأنبیاء، قطب الدین راوندی، ص۳۰۹.</ref>؛ | |||
«گریه مکن! که تو پس از من بیش از هفتاد و دو [[روز]] و نصف روز در این [[جهان]] [[زندگی]] نخواهی کرد و به من ملحق میشوی و تو به من ملحق نمیشوی تا آنکه [[نعمتها]] و ثمرات و تحفههای [[بهشت]] را به تو [[هدیه]] کنند. فاطمه {{س}} گریهاش قطع شد و خندید»<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ص۱۷۷۸.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:IM009743.jpg|22px]] [[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|'''فرهنگنامه فاطمی ج۵''']] | # [[پرونده:IM009743.jpg|22px]] [[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|'''فرهنگنامه فاطمی ج۵''']] | ||
# [[پرونده:IM009682.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|'''درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۲۸: | خط ۴۶: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:حضرت فاطمه]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۳۷
مبارزه سیاسی با سلاح گریه
فاطمه زهرا (س) پس از پدر بزرگوارش چند ماه بیشتر زنده نبود و این مدت را با گریه و آه سپری کرد تا آنکه در زمره یکی از بسیار گریهکنندگان تاریخ درآمد و هیچگاه خندان دیده نشد[۱]. گریههای زهرا علل و انگیزههای گوناگون داشت که مهمترین آنها انحراف مسلمانان از راه راست و سقوط در وادی پر مخاطره ای بود که به اختلاف و فروپاشی تدریجی مسلمانان میانجامید. وی در دوران زندگانی پدر بزرگوارش شاهد گسترش رسالت خداوند بود و ارزشمندترین چیزهایش را برای پیروزی اسلام و استواری پایههای عدل و داد در سراسر گیتی، در طبق اخلاص نهاد. اما غصب خلافت و رخدادهای بعد، آمال و آرزوهایش را در هم کوبید و قلب پاکش را اندوهگین ساخت. بدینسان، اندوهی افزون بر حزن از دست دادن پدر بزرگوارش متحمل گشت.
روزی امسلمه بر حضرت زهرا (س) وارد شد و گفت: «دخت رسول خدا! دیشب به تو چه گذشت؟» فرمود: «شب را میان اندوه شدید به سر آوردم؛ زیرا پیامبر از دنیا رفته و جانشین وی مظلوم است. به خدا سوگند! پردههای تزویر و فریب از کار کسی که زمامداریاش بر خلاف حکم خدا و قرآن و سنت رسول خدا (ص) در تأویل و تفسیر قرآن بود، کنار رفت. اما این عقدههای جنگ بدر و کینهتوزیهای اُحد است که خود را نشان میدهد»[۲].
محمود بن لبید میگوید: پس از رحلت رسول خدا (ص) فاطمه زهرا (س) همواره به زیارت قبور شهیدان و مرقد مطهر حضرت حمزه میآمد و در آنجا ناله و گریه میکرد. روزی من به زیارت قبر حضرت حمزه رفته بودم. وی را در آنجا گریان دیدم. درنگی کردم تا گریهاش آرام گرفت. نزد او رسیدم و سلام کردم و گفتم: «ای بانوی بانوان جهان! به خدا سوگند! با گریهات بندهای دلم را گسستی». فرمود: «ابوعمر! حق دارم گریه کنم؛ زیرا به مصیبت جانسوز پدری چون پیامبر گرامی (ص) مبتلا شدهام. چقدر مشتاق دیدار ایشانم!»، سپس شعری به این مضمون خواند: با سپری شدن مدتی از درگذشت هر کس، از او کمتر نام به میان میآید.
اما به خدا سوگند! از آن روز که پدر بزرگوارم از دنیا رفته، یاد و نامش افزونتر شده است. گفتم: «بانوی من! میخواهم پرسشی که همواره دلم را به خود مشغول ساخته، از شما بپرسم». فرمود: «بپرس!» گفتم: «آیا پیامبر گرامی (ص) پیش از رحلت خویش درباره امامت على (ع) سخنی خاص فرمود؟» صدیقه طاهره (س) فرمود: «شگفتا! آیا ماجرای روز غدیرخم را فراموش کردهاید؟»
گفتم: «موضوع غدیرخم به جای خود؛ اما دوست دارم رازی را که رسول خدا (ص) با شما در میان نهاد، بشنوم». فاطمه (س) در پاسخ من فرمود: «خدا را گواه میگیرم که از رسول خدا (ص) شنیدم: «علی بهترین کسی است که وی را میان شما جانشین خود قرار میدهم. او امام و جانشین پس از من است و فرزندانم حسن و حسین و نُه تن از فرزندان حسین، امامانی پاک و پیراستهاند. اگر از آنان اطاعت کنید، به هدایت آنان رهنمون خواهید شد و اگر با آنها از در مخالفت درآیید، تا قیامت اختلاف و پراکندگی از میانتان برداشته نخواهد شد». گفتم: «بانوی من! پس چرا على (ع) به دفاع از حق خود برنخاست؟» فرمود: «ابوعمر! پیامبر گرامی (ص) فرمود: امام به کعبه میماند که مردم برای زیارت و طواف به سویش میآیند، نه اینکه کعبه به سوی آنها رود. به خدا سوگند! اگر حق را به اهلش وامینهادند و از عترت پیامبر فرمان میبردند، حتی دو تن در دستورهای خدا با یکدیگر مخالفت نمیکردند. تا آنگاه که قائم ما، نهمین فرزند حسین، ظهور کند، اینان امامت را از یکدیگر به ارث میبرند. اما کسی را که خدا کنار زده بود، پیش انداختند و آن کس را که خدا مقدم داشته بود، از صحنه کنار زدند و رهاورد رسالت را رها کردند و به تباهی روی آوردند و خودسرانه رفتار کردند مرگشان باد! آیا این فرموده خدا را نشنیده بودند: «و پروردگارت هرچه میخواهد میآفریند و برمیگزیند و آنان اختیاری از خود ندارند». آری؛ شنیدند اما آنان مصداق این فرموده خدایند: «نه دیدگان آنان، بلکه چشم دلشان را بیفروغ میسازد». افسوس که مخالفان در دنیا به خواستهها و آرزوهایشان رسیدند؛ اما مرگ را به فراموشی سپردند. خداوند آنان را نابود و در کارها گمراهشان سازد! خداوندا! از اندک بودن یاران، پس از پیروزی بزرگ به دست آمده، به تو پناه میبرم»[۳].[۴]
فلسفه گریههای فاطمه (س)
گریه شورانگیز و شعورآفرین فاطمه (س) دارای علل متفاوتی است که برخی از آنها عبارتاند از:
- به خاطر فراق پدر؛ او در فراق رسول الله میگریست و میفرمود: «وَ لَكِنِّي أَبْكِي لِفِرَاقِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ (ص)»؛ «و اما من در فراق تو ای رسول خدا گریه میکنم»[۵]. گریه فاطمه زهرا (س) بر شخصیت والامقامی بود که اقیانوس مواج و بیکرانه مهر و محبت به همه مردم و تاریخ بود؛
- برای انحراف جامعه؛ او به آفت استبداد پی برده بود و میدانست که از سقیفه تا کربلا و برای همیشه تاریخ، بذر نفاق و تشتت در بین امت اسلامی پاشیده شده، از این رو خطاب به زنان انصار میفرمود: «لَيْتَ شِعْرِي إِلَى أَيِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَ عَلَى أَيِّ عِمَادٍ اعْتَمَدُوا وَ بِأَيَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا وَ عَلَى أَيَّةِ ذُرِّيَّةٍ أَقْدَمُوا وَ احْتَنَكُوا وَ ﴿لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ﴾[۶] ﴿بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا﴾[۷]». کاش میدانستم که مردان شما با این کارشان به چه ستون استواری تکیه کردند؟ و چه پناهگای برای خویش جستند؟ به کدامین ریسمان گسست ناپذیر هدایت، چنگ زدند؟ بر کدام خاندان پیشی و به چه کسانی چیرگی یافتند؟ و به چه امیدی این همه ستم و بیداد مرتکب شدند؟ چگونه حقوق خدا و پیامبر و حقوق و آزادی و حرمت بندگان را پایمال ساختند. آنان عجب دوست و سررشته بدی برگزیدند و بیدادگران در چه بد قرارگاهی خواهند بود و به بد رهآورد و نتایجی دست خواهند یافت؛
- بروز بدعتها: حضرت احساس کرد سنت پیامبر و روش عادلانه او پایمال و بدعتها و شیوههای ظالمانه استبدادی جای آن را گرفته است. تبعیض به جای برابری، کینهتوزی به جای برادری، خودکامگی به جای مشورت، خود پرستی به جای خداپرستی و... در حال جان گرفتن است؛ از این رو در سخنرانی با زنان مدینه فرمود: به خدا سوگند! در حالی شب را به سحر آوردم که از دنیای استبداد زده و حقارتبار شما بیزارم و نسبت به مردان دنیادار و فرصتطلب شما سخت خشمگین. مردم شما را در فراز و نشیب روزگار و در برابر رخدادها آزمودم و آنان بیزاری و نفرتم را برانگیختند. دینباوری، دینداری، آزادگی و حقطلبی آنان را محک زدم؛ اما آنان سست عنصر و ناجوانمردانه از توبه آزمایش سر بر آوردند....
- کنار زدن پیشگامان و پیشتازان؛ او از این درد جانکاه رنج میبرد که پیشتازان و شایستگان آزادمنش و با اخلاص را کنار زدند و واپسگرایان روی کار آمدند. حق و عدالت از مسند و جایگاه خویش به دور میگردد و باطل و بیداد میان دار شده است. از این رو در خطبه خویش به زنان انصار گفت: «اسْتَبْدَلُوا وَ اللَّهِ الذُّنَابَي بِالْقَوَادِمِ، وَ الْعَجُزَ بِالْكَاهِلِ، فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً ﴿أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ﴾[۸] وَیْحَهُمْ ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[۹]». به خدا سوگند که مردان شما به جای بالها و شاهپرها، کرکها و پرهای کوچک و ناتوان را برگزیدند و دم را بر سر و مغز و پشت را بر سینه و قلب ترجیح دادند. پس نکبت و نفرین بر جامعهای که عبث و بیهوده میپندارند که با این شیوه زشت و ظالمانه، نیک و شایسته عمل میکنند. اما به هوش باشید که آنان همان تبهکارانند اما خود درنمییابند. وای بر آنان! آیا آن کس که به حق و عدالت و سرچشمه آن راه یافته است، برای پیروی شایستهتر است یا آن کس که راه نیافته و خود نیازمند هدایت است؟ کدام یک؟ شما را چه شده است؟ چگونه داوری میکنید؟».
- پدیدار شدن آفت زشت دورویی و بازیگری شیطان؛ فاطمه زهرا (س) از این درد بزرگ رنج میبرد که چگونه پس از رسول الله، خار و خاشاک نفاق و دورویی آشکار و چهره جامعه را زشت و نفرتزده میساخت. از این رو فرمود: «فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دَارَ أَنْبِيَائِهِ وَ مَأْوَى أَصْفِيَائِهِ ظَهَرَ فِيكُمْ حَسَكَةُ النِّفَاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ نَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِينَ وَ نَبَغَ خَامِلُ الْأَقَلِّينَ وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْمُبْطِلِينَ- فَخَطَر فِي عَرَصَاتِكُمْ وَ أَطْلَعَ الشَّيْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ»؛ هنگامی که خدا برای پیامآورش خانه پیامبران و آرامگاه برگزیدگان را برگزید، خار و خاشاک نفاق در شما پدیدار گشت و جامعه زیبای دینداری شما کهنه شد و سردسته گمراهان به سخن درآمد و ناچیزهایی که به حساب نمیآمدند، سر جنباندند و پست رتبگان، صاحب قدر و منزلت شدند و نعرههای باطلگرایان در گستره دلهای شما طنینافکند و شیطان از نهانگاه خویش سر برآورد و شما را به نام و نشان به سوی خود فرا خواند و بیدرنگ شما را با سخن خود آشنا ساخت و به دعوت خود پاسخگو دید و برای پذیرش وسوسهها و خدعههای خویش آماده».
- شِرک پس از ایمان؛ پس از رحلت پیامبر اکرم، نشانههای شرک سر برآورد و ایمان کنار رفت. حضرت زهرا (س) رنج میبرد و در خطبه خود از آنان پرسید: «فَأَنَّى حُرْتُمْ بَعْدَ الْبَيَانِ، وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْإِعْلَانِ، وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْإِقْدَامِ، وَ أَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْإِيمَانِ ﴿أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۱۰] أَلَا قَدْ أَرَى أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ، وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضِّيقِ بِالسَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَيْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذِي تَسَوَّغْتُمْ»؛ و اینک چگونه پس از آن زبانآوری و اعلان ایمان، لب فرو بسته و به وادی بهت و حیرت در غلتیدهاید؟ چرا حق را پس از اعلان و آشکار نمودنش، اینک نهان میدارید؟ چرا پس از آن پیشتازی و پیشگامی، عقبگرد نموده و پیمان شکستهاید؟ و چرا پس از ایمان، اینک تازه بر شرکگراییدهاید؟ و... ؛
- بر ایمان بدون عمل آنان؛ بسنده کردن به تلاوت، حفظ، تأویل، تجوید، تزیین قرآن، بدون عمل به دستورات جانبخش آن، آفت جامعه است و این باعث رنج و اندوه فاطمه (س) بود. او به آنان میفرمود: «فَهَيْهَاتَ مِنْكُمْ وَ كَيْفَ بِكُمْ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ وَ كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ؟ -... وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ»؛ راستی که این پشت پا زدن به حق و ایمان بدون عمل از شما بسیار دور بود. آخر چگونه چنین کردید و به کجا روی میآورید در حالی که قرآن پیش روی شماست؟ دستورات آن آشکار و مقرراتش درخشان و نشانههای هدایت آن ظاهر و هشدارهای آن درخشنده و دستوراتش روشن و واضح است اما شما، همه آنها را پشت سر افکندید!
- سستی و بیتفاوتی مردم؛ حضرت فاطمه زهرا (س) نسبت به سستی و مسئولیت ناپذیری مردم مینالید و آنان را از این کار بر حذر میداشت و روح شناخت و غیرت در جانها میدمید. او رو به قاعدین نموده و فرمود: «إِيهاً بَنِي قَيْلَةَ أَ أُهْضِمَ تُرَاثُ أَبِي- وَ أَنْتُمْ بِمَرْأًى مِنِّي وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدًى وَ مَجْمَعٍ تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الْخِبْرَةُ وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ وَ عِنْدَكُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ تُوَافِيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِيبُونَ وَ تَأْتِيكُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِيثُونَ»؛ «هان ای فرزندان «اوس» و «خزرج»! آیا رواست که میراث پدرم پایمال و به من بیدادگرانه ستم شود و شما در حالی که فریاد مظلومیت و یاریطلبی و دادخواهی مرا میشنوید و دارای انجمن و امکانات هستید، نظارهگر باشید».
- به خاطر ذلتپذیری مردم؛ ارعاب، شرارت، افسارگسیختگی و تفتیش عقاید، سرطانوار در جامعه نفوذ کرده و جرئت و جسارت طرفداری از حق و عدالت و هرگونه اظهار نظر و موضعگیری درست و شجاعانه در برابر نظام خشونت کیش سقیفه را از مردم سلب کرده بود. از این رو فاطمه (س) آنان را به باد انتقاد گرفته و در خطبه خود فرمود: «وَ الْكَلْمُ رَحِيبٌ وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرْ ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ ﴿أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾[۱۱] فَهَيْهَاتَ مِنْكُمْ وَ كَيْفَ بِكُمْ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؟»؛ و پیکر پاک پیامبر هنوز بر زمین بود که بهانه آوردید و بزدلانه گفتید به خاطر ترس از فتنه، تن به پدرش نظام سقیفه سپردیم. اما وای بر شما که به خاطر این عدم شهامت و ایستادگی در برابر ستم، به فتنه درافتادید و اینک در قعر فتنه هستید».
- بر دگرگونی حکومت عدل به استبداد؛ حکومت عدل نبوی به یکباره به وسیله سردمداران خودکانه سقیفه با همان نام و عنوان به یک حکومت استبدادی و زورگو تبدیل شد و بار دیگر حاکمیت جاهلی و نشانههای آن ظاهر شد، در نتیجه آوای عدالتخواهانه فاطمه (س) برخاست که: «وَيْحَهُمْ أَنَّى زَعْزَعُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ الدَّلَالَةِ وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْأَمِينِ وَ الطَّبِينِ بِأُمُورِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ ﴿أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ﴾[۱۲]»؛ هان! وای بر آنان! آخر چگونه سیستم مترقی و عادلانه پیامبر را از پایههای رسالت و بنیانهای اساسی وحی و نبوت دور ساختند و از فرودگاهی که فرشته وحی در آنجا فرود میآمد به جای دیگر سوق دادند؟ چگونه اداره امور و هدایت شئون و دین و دنیای مردم را از دست باکفایت چهرههای شایسته و کاردان و لایقی که در آن کار آموزگار همه بودند، گرفتند؟
- مظلومیت جانسوز امیر؛ فاطمه (س) به درستی میدید که چگونه استوانه عدالت و امام منسوب را کنار نهادهاند. او به یکی از زنان فداکار و اندیشمندی که حال بانوی بانوان را پرسید، یعنی ام سلمه فرمود: «أَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرَبٍ فُقِدَ النَّبِيُّ (ص) وَ ظُلِمَ الْوَصِيُّ وَ هُتِكَ وَ اللَّهِ حُجُبُهُ أَصْبَحَتْ إِمَامَتُهُ مُقْتَصَّةً عَلَى غَيْرِ مَا شَرَعَ اللَّهُ فِي التَّنْزِيلِ وَ سَنَّهَا النَّبِيُّ فِي التَّأْوِيلِ وَ لَكِنَّهَا أَحْقَادٌ بَدْرِيَّةٌ...»[۱۳]؛ غم و اندوه، گستره دل و شب و روزم را پوشانده است؛ غم از دست دادن پدری چون خورشید جهان افروز رسالت، غم و اندوه مظلومیت جانسوز شوهر و غصب حق انکارناپذیر او و پایمال شدن حقوق و آزدی و امنیت جامعه. ام سلمه! دیدی که به فرمان خدا پشت کردند و سخنان پیامبرش را زیر پا نهادند و حرمت او را شکستند و پیشوایی او را انکار کردند و خلافت و امانتداری از خدا و پیامبر در اداره امور و شئون دین و دنیای مردم را که در قرآن و سنت به او سپرده شده بود غصب کردند؟ آخر چرا؟ چون از علی (ع) به خاطر آن حرکت خدایی و ایمان و جهاد خالصانهاش کینه بر دل گرفته بودند؛ کینههایی از جنگ «بدر» و «احد» و «خندق» که او در راه حق و به فرماندهی پیامبرش، مشرکان و ملحدان سرکرده و نیاکان آنان را در هم شکست و کاخ آرزوهای پوشالیشان را بر سرشان ویران ساخت»؛
- برای مظلومیت فرزندان پاکش؛ او نگران فرزندان عدالتخواه و گرانمایهاش در فردای جامعهای بحران زده بود. او نگران همان رخدادهای غمباری بود که خود پیامبر را نگران و ناراحت ساخته بود، به گونهای که باران اشک از جام دیدگان فرو بارید و هنگامی که از او پرسیدند چرا گریه میکنید، فرمود: «برای فرزندان خویش و بر آنچه از بدکاران امت بر آنان پیش خواهد آمد، گریه میکنم. گویی دخت گرانمایهام را مینگرم که پس از من آماج ظلم و بیداد قرار میگیرد و هر چه فریاد دادخواهی سر میدهد و پدر پدر میگوید، کسی به یاری او برنمیخیزد»[۱۴]. نیز فرمود: «زمانی که دخت گرانمایهام را دیدم، رفتار بیدادگرانهای را که پس از من با او میشود به یاد آوردم. گویی مینگرم که خشونت و خودکامگی به منظور به ذلت کشیدن او، تا در خانهاش پیش میرود و حریم او شکسته میشود و ابتداییترین حقوقش پایمال میگردد و از ارث خویش که روشنترین حق اوست، بازداشته میشود. پهلوی او را میشکنند و فرزندش را به شهادت میرسانند. صدای او را میشنوم که به نام من فریاد دادخواهی سر میدهد، اما به وی پاسخ مثبت نمیدهند و برای یاری او و دفع شرارت ظالمان از او و خاندانش به سوی وی نمیشتابند»}[۱۵]. نیز دخت سرافراز خویش را به سینه چسبانید و گریست و فرمود: «يَا فَاطِمَةُ لَا تَبْكِي فِدَاكِ أَبُوكِ فَأَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً وَ سَوْفَ تَظْهَرُ بَعْدِي حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ يَسْمُلُ جِلْبَابُ الدِّينِ أَنْتِ أَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۱۶]؛ «فاطمه جان! گریه نکن! پدرت به قربانت! تو نخستین فرد از خاندان وحی و رسالت خواهی بود که مظلومانه و با حقوق پایمال شده به دست اشرار امت، به من خواهی پیوست و به زودی خار و خس نفاق و کینه و دشمنی آشکار میگردد و جامه دین فرسوده و کهنه میشود و تو نخستین کسی هستی که در کنار حوض کوثر بر من وارد خواهی گشت»[۱۷].[۱۸]
اولین مسافر ملکوت بعد پدر
ابن عباس نقل میکند: فاطمه (س) به هنگام بیماری رسول خدا بر او وارد شد. پیامبر فرمود نَفْسم به من خبر میدهد که از دنیا میروم. فاطمه (س) شروع به گریه کردن نمود، رسول خدا فرمود: «لَا تَبْكِيِنَّ فَإِنَّكِ لَا تَمْكُثِينَ مِنْ بَعْدِي إِلَّا اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ يَوْماً وَ نِصْفَ يَوْمٍ حَتَّى تَلْحَقِي بِي وَ لَا تلحقي تَلْحَقِينَ بِي حَتَّى تُتْحَفَيْ بِثِمَارِ الْجَنَّةِ فَضَحِكَتْ فَاطِمَةُ (س)»[۱۹]؛ «گریه مکن! که تو پس از من بیش از هفتاد و دو روز و نصف روز در این جهان زندگی نخواهی کرد و به من ملحق میشوی و تو به من ملحق نمیشوی تا آنکه نعمتها و ثمرات و تحفههای بهشت را به تو هدیه کنند. فاطمه (س) گریهاش قطع شد و خندید»[۲۰].
منابع
پانویس
- ↑ محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۲، بخش ۲، ص۸۴؛ احمد بن عبدالله الاصفهانی، حاشیة الأولیاء، ج۲، ص۴۳.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۶.
- ↑ نورالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم والمعارف، ج۱۱، ص۴۴۴.
- ↑ حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص۱۳۲.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶.
- ↑ «بد یار و بد همدمی است» سوره حج، آیه ۱۳.
- ↑ «بد جایگزینی برای ستمگرانند» سوره کهف، آیه ۵۰.
- ↑ «آگاه باشید! آنانند که تبهکارند امّا در نمییابند» سوره بقره، آیه ۱۲.
- ↑ «آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ «چرا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و به بیرون راندن پیامبر دل نهادند و نخست بار پیکار با شما را آغاز کردند جنگ نمیکنید؟ آیا از آنها میهراسید؟ با آنکه- اگر مؤمنید- خداوند سزاوارتر است که از وی بهراسید» سوره توبه، آیه ۱۳.
- ↑ «و از ایشان، کسی است که میگوید: به من اجازه (کنارهگیری از جهاد) بده و مرا در آشوب میفکن! آگاه باش که آنان در آشوب افتادهاند و دوزخ فراگیرنده کافران است» سوره توبه، آیه ۴۹.
- ↑ «آگاه باشید که این همان زیان آشکار است» سوره زمر، آیه ۱۵.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶.
- ↑ «أَبْكِي لِذُرِّيَّتِي وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي، كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِي وَ هِيَ تُنَادِي" يَا أَبَتَاهْ، يَا أَبَتَاهْ" فَلَا يُعِينُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي»
- ↑ «وَ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ»؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۱.
- ↑ سیما و سیره ریحانه پیامبر، علی کرمی فریدنی، ص۷۷۰.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص۱۷۳۲.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶: قصص الأنبیاء، قطب الدین راوندی، ص۳۰۹.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص۱۷۷۸.