ابوایوب انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۸: خط ۴۸:
}}
}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = اصحاب امام علی
| موضوع مرتبط = صحابه
| عنوان مدخل  =  
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط = [[ابوایوب انصاری در قرآن]] - [[ابوایوب انصاری در حدیث]] - [[ابوایوب انصاری در تراجم و رجال]] - [[ابوایوب انصاری در تاریخ اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[ابوایوب انصاری در قرآن]] - [[ابوایوب انصاری در حدیث]] - [[ابوایوب انصاری در تراجم و رجال]] - [[ابوایوب انصاری در تاریخ اسلامی]]
خط ۵۴: خط ۵۴:


== نسب ==
== نسب ==
[[ابو ایوب]] [[خالد بن زید بن کلیب]] [[انصاری]] [[بدری]]، [[مدنی]]، [[خزرجی]] مشهور به ابوایوب انصاری بود<ref>الاصابه، ج۲، ص۲۳۴؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۱۲؛ رجال طوسی، ص۴۰، ش۱؛ طبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۶ وسیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۶۱.</ref>. مادرش از [[نوادگان]] [[امرؤالقیس]] شاعر و یکی از همسرانش دختر «[[زید بن ثابت]]» بود. وی از بزرگان [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} بود که در [[جنگ بدر]] و دیگر غزوه‌های [[پیامبر]] شرکت کرده و از [[سابقین در اسلام]] است و در [[بیعت عقبه]] در [[مکه مکرمه]] جزء هفتاد نفری بود که با [[رسول خدا]] {{صل}} مخفیانه [[بیعت]] و [[حضرت]] را به [[مدینه]] [[دعوت]] کردند و [[رسول خدا]] {{صل}} در [[عقد]] اخوتی که بین [[اصحاب]] برقرار کرد، بین [[ابوایوب]] و [[مصعب بن عمیر]] [[عقد]] [[برادری]] خواند <ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۰-۷۱؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ابوایوب انصاری (مقاله)|ابوایوب انصاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۷-۵۸؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۷۹؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۲؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 602.</ref>.
[[ابو ایوب خالد بن زید بن کلیب انصاری]] [[بدری]]، مدنی، [[خزرجی]] مشهور به ابوایوب انصاری بود<ref>الاصابه، ج۲، ص۲۳۴؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۱۲؛ رجال طوسی، ص۴۰، ش۱؛ طبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۶ وسیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۶۱.</ref>. مادرش از نوادگان امرؤالقیس شاعر و یکی از همسرانش دختر «[[زید بن ثابت]]» بود. وی از بزرگان [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} بود که در [[جنگ بدر]] و دیگر [[غزوه‌های پیامبر]] شرکت کرده و از سابقین در اسلام است و در [[بیعت عقبه]] در [[مکه مکرمه]] جزء هفتاد نفری بود که با [[رسول خدا]]{{صل}} مخفیانه [[بیعت]] و حضرت را به [[مدینه]] [[دعوت]] کردند و رسول خدا{{صل}} در [[عقد]] اخوتی که بین [[اصحاب]] برقرار کرد، بین [[ابوایوب]] و [[مصعب بن عمیر]] [[عقد برادری]] خواند<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)| اصحاب امام علی ج۱]]، ص۷۰-۷۱؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ابوایوب انصاری (مقاله)|ابوایوب انصاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۵۷-۵۸؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)| دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص۷۹؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص۸۲۲؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)| دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱]]، ص۶۰۲.</ref>.


ابوایوب یکی از پنج [[انصاری]] است که در [[عهد]] [[رسول خدا]] {{صل}} به گردآوری [[قرآن]] پرداختند<ref>التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۶۶.</ref>. در [[عهد]] [[خلیفه دوم]]، معلم [[قرآن]] شناخته شد<ref>التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۶۶.</ref> و در سال‌های پایانی عمرش هنگام محاصره [[قسطنطنیه]]، چون شنید واژه «تهلکه» در [[آیه]] ۱۹۵ سوره بقره {{متن قرآن|وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ}}<ref>«و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید» سوره بقره، آیه ۱۹۵.</ref> به اشتباه بر عمل سرباز مسلمانی که به سوی [[دشمن]] حمله می‌کند تطبیق می‌شود، به [[تفسیر]] درست [[آیه]] پرداخت و [[هلاکت]] مورد اشاره در [[آیه]] را به کسانی مربوط دانست که در برابر [[زندگی]] و [[ثروت]] [[دنیا]]، از [[پیامبر]] {{صل}} و [[خدا]] دست می‌کشیدند<ref>جامع البیان، مج ۲، ج ۲، ص ۲۷۹.</ref><ref>[[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 604.</ref>.
ابوایوب یکی از پنج انصاری است که در عهد رسول خدا{{صل}} به [[گردآوری قرآن]] پرداختند<ref>التاریخ الصغیر، ج ۱، ص۶۶.</ref>. در عهد خلیفه دوم، معلم قرآن شناخته شد<ref>التاریخ الصغیر، ج ۱، ص۶۶.</ref> و در سال‌های پایانی عمرش هنگام محاصره [[قسطنطنیه]]، چون شنید واژه {{متن قرآن|تَّهْلُكَةِ}} در [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ}}<ref>«و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید» سوره بقره، آیه ۱۹۵.</ref> به [[اشتباه]] بر عمل سرباز [[مسلمانی]] که به سوی [[دشمن]] حمله می‌کند تطبیق می‌شود، به [[تفسیر]] درست آیه پرداخت و هلاکت مورد اشاره در آیه را به کسانی مربوط دانست که در برابر [[زندگی]] و ثروت دنیا، از [[پیامبر]]{{صل}} و [[خدا]] دست می‌کشیدند<ref>جامع البیان، مج ۲، ج ۲، ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)| دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱]]، ص۶۰۴.</ref>


== اقامت [[پیامبر]] {{صل}} در [[خانه]] ابوایوب انصاری ==
== اقامت [[پیامبر]]{{صل}} در [[خانه]] ابوایوب انصاری ==
زمانی که [[رسول خدا]] {{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و به [[مدینه]] رسید، رؤسای [[قبایل]] درصدد بودند [[پیامبر]] به [[منزل]] آنها برود؛ ولی [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: «افسار شتر مرا رها کنید، برای اینکه مرا فرموده‌اند کجا بروم»<ref>قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله {{صل}}، ج۱، ص۴۷۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۵.</ref>. سرانجام، [[ناقه]] [[پیامبر]] {{صل}} در [[زمین]] وسیعی که مرکز خشک کردن خرما و متعلق به دو [[کودک]] [[یتیم]] بود، در نزدیکی [[خانه]] ابوایوب انصاری، زانو زد و [[پیامبر]] {{صل}} آن [[زمین]] را خرید و [[مسجدالنبی]] را در آنجا ساخت و [[مادر]] ابوایوب انصاری اثاثیه [[پیامبر]] {{صل}} را به [[خانه]] خود برد. در این بین که [[اصرار]] و سماجت [[مردم]] برای مهمان‌داری آن بزرگوار، به اوج رسیده بود. [[حضرت]]، [[نزاع]] آنان را قطع کرد و فرمود: «أین الرحل؟ لوازم سفر من کجاست؟» بدین ترتیب، [[افتخار]] میزبانی [[پیامبر]] {{صل}} نصیب ابوایوب انصاری شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۵۵.</ref><ref>[[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ابوایوب انصاری (مقاله)|ابوایوب انصاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۷-۵۸؛ [[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۵۵؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۷۹؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 602.</ref>.
زمانی که [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و به مدینه رسید، رؤسای [[قبایل]] درصدد بودند پیامبر به [[منزل]] آنها برود؛ ولی پیامبر{{صل}} فرمود: «افسار شتر مرا رها کنید، برای اینکه مرا فرموده‌اند کجا بروم»<ref>قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله{{صل}}، ج۱، ص۴۷۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۵.</ref>. سرانجام، ناقه پیامبر{{صل}} در [[زمین]] وسیعی که مرکز خشک کردن خرما و متعلق به دو کودک [[یتیم]] بود، در نزدیکی خانه ابوایوب انصاری، زانو زد و پیامبر{{صل}} آن زمین را خرید و [[مسجدالنبی]] را در آنجا ساخت و مادر ابوایوب انصاری اثاثیه پیامبر{{صل}} را به خانه خود برد. در این بین که اصرار و سماجت [[مردم]] برای [[مهمان‌داری]] آن بزرگوار، به اوج رسیده بود. حضرت، [[نزاع]] آنان را قطع کرد و فرمود: «أین الرحل؟ لوازم [[سفر]] من کجاست؟» بدین ترتیب، افتخار میزبانی پیامبر{{صل}} نصیب ابوایوب انصاری شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۵۵.</ref>.<ref>[[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ابوایوب انصاری (مقاله)|ابوایوب انصاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۵۷-۵۸؛ [[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳]]، ص۵۵؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)| دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ج۱، ص۷۹؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)| دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱]]، ص۶۰۲.</ref>.


به دلیل آنکه [[ابوایوب]]، میهمان‌دار [[پیامبر بزرگوار اسلام]] {{صل}} بود مورد [[لطف]] [[مسلمانان]] قرار می‌گرفت؛ [[نقل]] شده است که [[ابن‌عباس]] نزد [[ابوایوب]] آمد و گفت: «همان‌طور که شما خانه‌ات را به [[پیامبر]] {{صل}} واگذار کردی، من می‌خواهم [[خانه]] مسکونی خود را به تو واگذارم». سپس [[ابن عباس]] از منزلی که در آن سکونت داشت بیرون آمد و آنجا را با تمام اثاثیه و لوازم [[زندگی]] که در آن بود به وی واگذار کرد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۷۲.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۵۶.</ref>.
به دلیل آنکه [[ابوایوب]]، میهمان‌دار [[پیامبر بزرگوار اسلام]]{{صل}} بود مورد [[لطف]] [[مسلمانان]] قرار می‌گرفت؛ نقل شده است که [[ابن‌عباس]] نزد ابوایوب آمد و گفت: «همان‌طور که شما خانه‌ات را به پیامبر{{صل}} واگذار کردی، من می‌خواهم خانه مسکونی خود را به تو واگذارم». سپس [[ابن عباس]] از منزلی که در آن سکونت داشت بیرون آمد و آنجا را با تمام اثاثیه و لوازم [[زندگی]] که در آن بود به وی واگذار کرد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۷۲.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳]]، ص۵۶.</ref>


== ارادت و [[اخلاص]] [[ابوایوب]] به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ==
== ارادت و [[اخلاص]] [[ابوایوب]] به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} ==
[[ابوایوب]]، هیچ‌گاه [[ایمان]] و ارادتش به [[ولایت]] و [[جانشینی]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بعد از [[پیامبر]] {{صل}} کم نشد و همواره به توصیه‌های [[رسول خدا]] {{صل}} در [[حق]] [[اهل‌بیت]] {{ع}} گوش [[جان]] سپرده و در راه تحقق این [[امر الهی]] از هیج تلاشی فروگذار نبود<ref>ر. ک: وقعه صفین، ص۹۳؛ الجمل، ص۱۰۵ و شرح ابن ابی الحدید ج۷، ص۳۶ و ۳۹.</ref>. وی از جمله دوازده نفری است که با [[خلافت ابوبکر]] صریحاً [[مخالفت]] کردند و [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} را بر او مقدم شمرد، این [[دوازده نفر]] از [[مهاجرین]] و [[انصار]] بودند<ref>دوازده نفر عبارت‌اند از: ۱. خالد بن سعید بن عاص ۲. مقداد بن اسود ۳. ابی بن کعب ۴. عمار یاسر ۵. ابوذر غفاری ۶. سلمان فارسی ۷. عبدالله بن مسعود ۸. بریده اسلمی (از مهاجرین) ۹. خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین). ۱۰. عثمان بن حنیف ۱۱. ابوایوب انصاری ۱۲. ابوالهیثم بن تیهان (و تعدادی دیگر از انصار بودند).</ref> که هر کدام مطالب بسیار ارزنده‌ای در برابر [[مردم]] و [[ابوبکر]] ایراد کردند، از جمله آنان ابوایوب انصاری بود که بعد از [[عثمان بن حنیف]] برخاست و به [[ابوبکر]] چنین گفت: «از [[خدا]] بترسید و درباره [[اهل بیت]] پیامبرتان [[ظلم]] نکنید و امر [[خلافت]] و [[رهبری]] [[جامعه]] را به [[اهل بیت]] [[رسول خدا]] {{صل}} بازگردانید، که همانا شما و ما در این جا و جاهای دیگر به تکرار از [[پیامبر خدا]] {{صل}} شنیده‌ایم که می‌فرمود: »[[اهل‌بیت]] من به امر [[خلافت]] و [[رهبری]] [[امت اسلامی]] از شما سزاوارترند». این را گفت و نشست<ref>خصال صدوق، ج۲، ص۴۶۵، باب اثنی عشر، ح۴.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۱؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ابوایوب انصاری (مقاله)|ابوایوب انصاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۸؛ [[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۶۳؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 603.</ref>
ابوایوب، هیچ‌گاه [[ایمان]] و ارادتش به [[ولایت]] و [[جانشینی امیرالمؤمنین]]{{ع}} بعد از [[پیامبر]]{{صل}} کم نشد و همواره به توصیه‌های رسول خدا{{صل}} در [[حق]] [[اهل‌بیت]]{{ع}} گوش [[جان]] سپرده و در راه تحقق این [[امر الهی]] از هیج تلاشی فروگذار نبود<ref>ر. ک: وقعه صفین، ص۹۳؛ الجمل، ص۱۰۵ و شرح ابن ابی الحدید ج۷، ص۳۶ و ۳۹.</ref>. وی از جمله دوازده نفری است که با [[خلافت ابوبکر]] صریحاً [[مخالفت]] کردند و [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را بر او مقدم شمرد، این دوازده نفر از [[مهاجرین]] و [[انصار]] بودند<ref>دوازده نفر عبارت‌اند از: ۱. خالد بن سعید بن عاص ۲. مقداد بن اسود ۳. ابی بن کعب ۴. عمار یاسر ۵. ابوذر غفاری ۶. سلمان فارسی ۷. عبدالله بن مسعود ۸. بریده اسلمی (از مهاجرین) ۹. خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین). ۱۰. عثمان بن حنیف ۱۱. ابوایوب انصاری ۱۲. ابوالهیثم بن تیهان (و تعدادی دیگر از انصار بودند).</ref> که هر کدام مطالب بسیار ارزنده‌ای در برابر [[مردم]] و [[ابوبکر]] ایراد کردند، از جمله آنان ابوایوب انصاری بود که بعد از [[عثمان بن حنیف]] برخاست و به ابوبکر چنین گفت: «از [[خدا]] بترسید و درباره [[اهل بیت]] پیامبرتان [[ظلم]] نکنید و امر [[خلافت]] و [[رهبری جامعه]] را به اهل بیت [[رسول خدا]]{{صل}} بازگردانید، که همانا شما و ما در این جا و جاهای دیگر به تکرار از [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیده‌ایم که می‌فرمود:»اهل‌بیت من به امر خلافت و رهبری امت اسلامی از شما سزاوارترند». این را گفت و نشست<ref>خصال صدوق، ج۲، ص۴۶۵، باب اثنی عشر، ح۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)| اصحاب امام علی ج۱]]، ص۷۱؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ابوایوب انصاری (مقاله)|ابوایوب انصاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۵۸؛ [[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳]]، ص۶۳؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)| دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱]]، ص۶۰۳.</ref>


== [[ابوایوب]] و [[نقل]] [[حدیث غدیر]] ==
== [[ابوایوب]] و نقل [[حدیث غدیر]] ==
ابو ایوب از صحابیانی است که [[احادیث]] فراوانی [[نقل]] کرده و در [[فضایل علی]] {{ع}} نیز بسیار [[روایت]] کرده است. او از جمله [[راویان حدیث]] «[[غدیر]]» و [[حدیث]] «[[ثقلین]]» است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۲.</ref>. [[رباح بن حارث نخعی]] می‌گوید: من در [[خدمت]] [[حضرت علی]] {{ع}} نشسته بودم که ناگهان گروهی نقاب‌دار از راه رسیدند و خطاب به ایشان گفتند: «[[سلام]] بر تو ای مولا و [[سرور]] ما». [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[سلام]] آنها را پاسخ داد و بعد فرمود: «چگونه مرا مولای خود می‌خوانید، مگر نه اینکه شما عده‌ای از [[اعراب]] [[بادیه]] نشینید؟» گفتند: آری، اما از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدیم که در روز [[غدیرخم]] فرمود: «هرکس من مولای اویم [[علی]] نیز مولای اوست، خداوندا، [[یاران]] اون را [[دوست]] بدار و دشمنانش را [[دشمن]]، و کسی که او را [[یاری]] کنند، یاریش فرما و کسی که او را [[خوار]] کند، مخذولش گردان»<ref>{{متن حدیث|فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}}</ref>. [[راوی]] می‌گوید: [[حضرت]] با شنیدن این سخنان تبسمی بر لب نشاند به گونه‌ای که دندان‌های آن [[حضرت]] دیده شد. سپس فرمود: » ای [[مردم]] [[شاهد]] باشید که پیامبرتان در [[حق]] من چه فرموده و چگونه شما را به [[یاری]] من [[فرمان]] داده است«. [[رباح بن حارث نخعی]] می‌گوید: طولی نکشید که این گروه نقاب‌دار به سوی مرکب‌ها و بارهای خود بازگشتند و من آنان را دنبال کردم و از یکی از آنان پرسیدم، شما کی هستید؟ گفتند: ما گروهی از انصاریم و آن یکی هم ـ اشاره به شخص خاصی کرد ـ »ابوایوب انصاری« صاحب منزل [[پیامبر خدا]] {{صل}} است. [[راوی]] می‌گوید» من جلو رفتم و به حضور وی رسیدم و با او مصافحه کردم<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۰۸.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۱-۷۲؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ابوایوب انصاری (مقاله)|ابوایوب انصاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۹؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 604.</ref>
[[ابو ایوب]] از صحابیانی است که [[احادیث]] فراوانی نقل کرده و در [[فضایل علی]]{{ع}} نیز بسیار [[روایت]] کرده است. او از جمله راویان حدیث «[[غدیر]]» و [[حدیث]] «[[ثقلین]]» است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص۸۲۲.</ref>. رباح بن حارث نخعی می‌گوید: من در خدمت [[حضرت علی]]{{ع}} نشسته بودم که ناگهان گروهی نقاب‌دار از راه رسیدند و خطاب به ایشان گفتند: «[[سلام]] بر تو ای مولا و [[سرور]] ما». [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[سلام]] آنها را پاسخ داد و بعد فرمود: «چگونه مرا مولای خود می‌خوانید، مگر نه اینکه شما عده‌ای از اعراب بادیه نشینید؟» گفتند: آری، اما از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدیم که در [[روز]] [[غدیرخم]] فرمود: «هرکس من مولای اویم علی نیز مولای اوست، خداوندا، [[یاران]] اون را [[دوست]] بدار و دشمنانش را [[دشمن]]، و کسی که او را [[یاری]] کنند، یاریش فرما و کسی که او را [[خوار]] کند، مخذولش گردان»<ref>{{متن حدیث|فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}}</ref>. راوی می‌گوید: حضرت با شنیدن این سخنان تبسمی بر لب نشاند به گونه‌ای که دندان‌های آن حضرت دیده شد. سپس فرمود:» ای [[مردم]] [[شاهد]] باشید که پیامبرتان در [[حق]] من چه فرموده و چگونه شما را به یاری من [[فرمان]] داده است«. رباح بن حارث نخعی می‌گوید: طولی نکشید که این گروه نقاب‌دار به سوی مرکب‌ها و بارهای خود بازگشتند و من آنان را دنبال کردم و از یکی از آنان پرسیدم، شما کی هستید؟ گفتند: ما گروهی از انصاریم و آن یکی هم ـ اشاره به شخص خاصی کرد ـ» ابوایوب انصاری«صاحب منزل پیامبر خدا{{صل}} است. راوی می‌گوید» من جلو رفتم و به حضور وی رسیدم و با او [[مصافحه]] کردم<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۰۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)| اصحاب امام علی ج۱]]، ص۷۱-۷۲؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ابوایوب انصاری (مقاله)|ابوایوب انصاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۵۹؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)| دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱]]، ص۶۰۴.</ref>


== اقامه نماز جماعت [[ابوایوب]]، به جای [[عثمان]] ==
== [[اقامه نماز جماعت]] [[ابوایوب]]، به جای عثمان ==
در سال ۳۵ [[هجری]]، هنگامی که [[مهاجر]] و [[انصار]]، [[عثمان]] را به علت [[انحرافات]] و بدعت‌هایی که گذاشته بود، از ورود به [[مسجد]] و [[اقامه نماز]] جلوگیری کردند. [[سعد القَرظ]] مؤذن [[مسجد]] نزد [[حضرت علی بن ابی طالب]] {{ع}} آمد و گفت: اکنون که [[خلیفه]] از [[امامت]] [[نماز]] منع شده است، چه کسی باید با [[مردم]] [[نماز]] بگزارد؟ [[حضرت علی]] {{ع}} فرمود: «به [[خالد بن بن زید]] ([[ابوایوب]]) بگویید [[نماز جماعت]] را با [[مردم]] اقامه کند»<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۰۰.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۲-۷۳؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ابوایوب انصاری (مقاله)|ابوایوب انصاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۹؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 604.</ref>
در سال ۳۵ هجری، هنگامی که [[مهاجر]] و [[انصار]]، عثمان را به علت [[انحرافات]] و بدعت‌هایی که گذاشته بود، از ورود به [[مسجد]] و اقامه نماز جلوگیری کردند. سعد القَرظ مؤذن مسجد نزد [[حضرت علی بن ابی طالب]]{{ع}} آمد و گفت: اکنون که [[خلیفه]] از امامت نماز منع شده است، چه کسی باید با [[مردم]] [[نماز]] بگزارد؟ [[حضرت علی]]{{ع}} فرمود: «به [[خالد بن بن زید]] (ابوایوب) بگویید [[نماز جماعت]] را با مردم اقامه کند»<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۰۰.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۷۲-۷۳؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ابوایوب انصاری (مقاله)|ابوایوب انصاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱]]، ص۵۹؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱]]، ص۶۰۴.</ref>


== [[ابوایوب]] در جنگ‌های عصر [[خلافت علی]] {{ع}} ==
== ابوایوب در جنگ‌های عصر خلافت علی{{ع}} ==
ابوایوب انصاری جزء آن دسته از بزرگان [[اصحاب پیامبر اکرم]] {{صل}} است که در جنگ‌های [[جمل]] و [[صفین]] در کنار [[حضرت علی]] {{ع}} بود و در رکابش [[شمشیر]] زد و در [[جنگ نهروان]] هم در مقدمه [[سپاه]] و پیشاپیش برای [[جنگ]] با [[خوارج]] پیش رفته است<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۷.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۳-۷۵؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ابوایوب انصاری (مقاله)|ابوایوب انصاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۹-۶۰؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۷۹؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 604.</ref> اینک شرح کوتاهی از موضع او را در [[جنگ صفین]] و [[نهروان]] می‌آوریم:
ابوایوب انصاری جزء آن دسته از بزرگان [[اصحاب پیامبر اکرم]]{{صل}} است که در جنگ‌های [[جمل]] و [[صفین]] در کنار حضرت علی{{ع}} بود و در رکابش [[شمشیر]] زد و در [[جنگ نهروان]] هم در مقدمه [[سپاه]] و پیشاپیش برای جنگ با خوارج پیش رفته است<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۷۳-۷۵؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ابوایوب انصاری (مقاله)|ابوایوب انصاری]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۵۹-۶۰؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)| دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص۷۹؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)| دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱]]، ص۶۰۴.</ref> اینک شرح کوتاهی از موضع او را در [[جنگ صفین]] و [[نهروان]] می‌آوریم:


'''در [[جنگ صفین]]''': [[معاویه]] برای ابوایوب انصاری نامه‌ای نوشت و به [[نقل]] [[عمرو بن شمر]]، [[معاویه]] در پایان‌ نامه‌اش اشعاری در [[تهدید]] [[ابوایوب]] و [[یاران]] [[حضرت]] نسبت به [[قتل عثمان]]، نوشته بود. [[ابوایوب]] چون مقصود [[معاویه]] را از [[نامه]] ندانست به حضور [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} آمد و گفت: [[معاویه]] نامه‌ای برای من نوشته که مقصودش را نمی‌دانم. [[امام]] {{ع}} وقتی [[نامه]] را خواند، فرمود: «مقصود [[معاویه]] این است که من هرگز کشتن [[عثمان]] را فراموش نمی‌کنم». [[ابوایوب]] با اجازه [[امیرمؤمنان]]، [[نامه]] [[معاویه]] را پاسخ داد و یادآور شد که ای [[معاویه]]، تو با این مثلی که نوشته بودی و آن را در مورد کشتن [[عثمان]] آورده بودی، بدان ما [[عثمان]] را نکشته‌ایم، بلکه کسی که [[یزید بن اسد]] و [[مردم]] [[شام]] را از [[یاری]] [[عثمان]] بازداشت و آرزوی [[مرگ]] وی را می‌نمود، تو بودی و او به دست [[انصار]] کشته نشده است، بلکه دیگران او را به [[قتل]] رساندند<ref>منتخب کنز العمال در حاشیه مسند، ج۵، ص۴۵۱ و ر. ک: ارجح المطالب، ص۶۰۳.</ref>. در نتیجه [[ابوایوب]] با [[بی‌اعتنایی]] به [[تهدید]] [[معاویه]]، [[حضرت علی]] {{ع}} را در [[جنگ صفین]] [[یاری]] کرد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۳-۷۵.</ref>.
'''در جنگ صفین''': معاویه برای ابوایوب انصاری نامه‌ای نوشت و به نقل [[عمرو بن شمر]]، معاویه در پایان‌ نامه‌اش اشعاری در [[تهدید]] [[ابوایوب]] و [[یاران]] حضرت نسبت به قتل عثمان، نوشته بود. ابوایوب چون مقصود معاویه را از نامه ندانست به حضور امیرالمؤمنین علی{{ع}} آمد و گفت: معاویه نامه‌ای برای من نوشته که مقصودش را نمی‌دانم. [[امام]]{{ع}} وقتی نامه را خواند، فرمود: «مقصود معاویه این است که من هرگز کشتن عثمان را فراموش نمی‌کنم». ابوایوب با [[اجازه]] [[امیرمؤمنان]]، نامه معاویه را پاسخ داد و یادآور شد که ای معاویه، تو با این مثلی که نوشته بودی و آن را در مورد کشتن عثمان آورده بودی، بدان ما عثمان را نکشته‌ایم، بلکه کسی که یزید بن اسد و [[مردم]] [[شام]] را از [[یاری]] عثمان بازداشت و آرزوی [[مرگ]] وی را می‌نمود، تو بودی و او به دست [[انصار]] کشته نشده است، بلکه دیگران او را به [[قتل]] رساندند<ref>منتخب کنز العمال در حاشیه مسند، ج۵، ص۴۵۱ و ر. ک: ارجح المطالب، ص۶۰۳.</ref>. در نتیجه ابوایوب با بی‌اعتنایی به تهدید معاویه، [[حضرت علی]]{{ع}} را در جنگ صفین یاری کرد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)| اصحاب امام علی ج۱]]، ص۷۳-۷۵.</ref>.


'''[[پیام]] به [[خوارج]]''': وقتی که [[خوارج نهروان]] آماده [[جنگ]] با [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} شدند، [[حضرت علی]] {{ع}} [[صحابی]] بزرگ [[رسول خدا]] {{صل}} [[قیس بن سعد بن عباده]] را که در رکابش بود، به سوی [[خوارج]] فرستاد؛ ولی گفتار سعد هیچ تأثیری در [[روحیه]] خصمانه آنها نگذاشت و هم‌چنان بر طبل [[جنگ]] و [[مخالفت]] با [[حضرت]] کوبیدند. [[امام]] {{ع}} برای [[اتمام حجت]] بیشتر، [[صحابی]] بزرگ ابوایوب انصاری را به سوی آنان فرستاد تا با صحبت و گفت و گو و [[موعظه]] و [[نصیحت]] جلو [[خونریزی]] را بگیرد. [[ابوایوب]] وقتی مقابل [[خوارج]] قرار گرفت، آنها را مخاطب قرار داد و چنین گفت: «ای [[بندگان خدا]]، ما و شما بر همان [[عهد]] و [[پیمان]] سابق پایداریم و میان ما و شما اختلافی نیست، پس چرا این گونه در برابر ما [[لشکر]] آراسته‌اید و کمر به [[قتل]] ما بسته‌اید؟!». [[خوارج]] در پاسخ او به [[دلیل]] واهی و بی‌منطقی [[تمسک]] کرده و گفتند: اگر امروز هم [[فرمان]] شما را گردن نهیم و [[تابعیت]] شما را بپذیریم، باز شما چون گذشته، تن به [[حکمیت]] می‌دهید و [[حکم خدا]] را به غیر [[خدا]] وا می‌گذارید. [[ابوایوب]] در پاسخ آنها گفت: شما را به [[خداوند]] [[سوگند]] می‌دهم مبادا از [[ترس]] حوادثی که شاید هرگز تکرار نشود، پیشاپیش فتنه‌ای برانگیزید و [[آتش]] [[جنگی]] را شعله‌ور سازید<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۴ و تاریخ طبری، ج۵، ص۸۳.</ref>
'''[[پیام]] به [[خوارج]]''': وقتی که [[خوارج نهروان]] آماده جنگ با امیرالمؤمنین علی{{ع}} شدند، حضرت علی{{ع}} [[صحابی بزرگ رسول خدا]]{{صل}} [[قیس بن سعد بن عباده]] را که در رکابش بود، به سوی خوارج فرستاد؛ ولی گفتار سعد هیچ تأثیری در روحیه خصمانه آنها نگذاشت و هم‌چنان بر طبل [[جنگ]] و [[مخالفت]] با حضرت کوبیدند. امام{{ع}} برای [[اتمام حجت]] بیشتر، [[صحابی]] بزرگ ابوایوب انصاری را به سوی آنان فرستاد تا با صحبت و گفت و گو و [[موعظه]] و [[نصیحت]] جلو [[خونریزی]] را بگیرد. ابوایوب وقتی مقابل خوارج قرار گرفت، آنها را مخاطب قرار داد و چنین گفت: «ای [[بندگان خدا]]، ما و شما بر همان [[عهد]] و [[پیمان]] سابق پایداریم و میان ما و شما اختلافی نیست، پس چرا این گونه در برابر ما [[لشکر]] آراسته‌اید و کمر به [[قتل]] ما بسته‌اید؟!». [[خوارج]] در پاسخ او به دلیل واهی و بی‌منطقی تمسک کرده و گفتند: اگر امروز هم [[فرمان]] شما را گردن نهیم و [[تابعیت]] شما را بپذیریم، باز شما چون گذشته، تن به [[حکمیت]] می‌دهید و [[حکم خدا]] را به غیر [[خدا]] وا می‌گذارید. [[ابوایوب]] در پاسخ آنها گفت: شما را به [[خداوند]] [[سوگند]] می‌دهم مبادا از [[ترس]] حوادثی که شاید هرگز تکرار نشود، پیشاپیش فتنه‌ای برانگیزید و [[آتش]] [[جنگی]] را شعله‌ور سازید<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۴ و تاریخ طبری، ج۵، ص۸۳.</ref>.


'''[[دلاوری]] ابوایوب انصاری در [[نهروان]]''': [[ابن ابی الحدید]] از ابوالعباس مبرد [[نقل]] می‌کند: [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} هنگامی که دریافت [[حجت]] را بر [[خوارج]] تمام کرده و آنها حاضر به [[مذاکره]] و ترک [[مخاصمه]] و [[قتال]] نیستند و هم‌چنان بر [[جنگ]] و [[خونریزی]] [[اصرار]] می‌ورزند، باز هم طبق روش و [[سنت]] [[رسول الله]] {{صل}} به [[یاران]] خود فرمود: «شما آغازگر [[جنگ]] نباشید تا آنان [[جنگ]] را شروع نمایند»{{متن حدیث|لاَ تَبْدَءُوهُمْ بِقِتَالٍ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ}} و ابوایوب انصاری را [[فرمانده]] [[میمنه]] [[سپاه]] خود قرار داد. در این [[جنگ]] چون [[ابوایوب]] خود را مورد حمله دید و از طرفی [[فرمان]] [[حضرت علی]] {{ع}} هم برای حمله صادر شد، [[دست]] به [[شمشیر]] برد و بر آن گروه [[نادان]] حمله کرد و دلاورانه [[شمشیر]] زد و یکی از سران [[خوارج]] به نام [[زید بن حصین]] طائی را به [[هلاکت]] رساند؛ چون [[آتش]] [[جنگ]] فرو نشست، به [[محضر امام]] {{ع}} آمد و عرض کرد: ای [[امیرمؤمنان]]، من [[زید بن حصین طائی]] را به [[قتل]] رساندم و چنان نیزه به سینه‌اش زدم که از پشت او خارج شد و به او گفتم: «ای [[دشمن خدا]]، [[بشارت]] باد بر تو [[آتش جهنم]]»<ref>{{عربی|ابشر یا عدو الله بالنار}}</ref> اما او در پاسخ گفت: به زودی (در [[قیامت]]) خواهی دانست کدام یک از ما به [[آتش]] سزاوارتریم. [[امام]] {{ع}} در راستای [[اطمینان]] [[قلب]] [[ابوایوب]] فرمود: «او به [[آتش جهنم]] سزاوارتر است»<ref>{{متن حدیث|هو أولی بها لیا}}، تاریخ طبری، ج۵، ص۸۷ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۶.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۵-۷۷.</ref>
'''[[دلاوری]] ابوایوب انصاری در [[نهروان]]''': [[ابن ابی الحدید]] از ابوالعباس مبرد نقل می‌کند: [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} هنگامی که دریافت [[حجت]] را بر خوارج تمام کرده و آنها حاضر به [[مذاکره]] و [[ترک مخاصمه]] و [[قتال]] نیستند و هم‌چنان بر [[جنگ]] و [[خونریزی]] اصرار می‌ورزند، باز هم طبق روش و [[سنت رسول الله]]{{صل}} به [[یاران]] خود فرمود: «شما آغازگر جنگ نباشید تا آنان جنگ را شروع نمایند»{{متن حدیث|لاَ تَبْدَءُوهُمْ بِقِتَالٍ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ}} و ابوایوب انصاری را فرمانده میمنه سپاه خود قرار داد. در این جنگ چون ابوایوب خود را مورد حمله دید و از طرفی فرمان [[حضرت علی]]{{ع}} هم برای حمله صادر شد، [[دست]] به [[شمشیر]] برد و بر آن گروه [[نادان]] حمله کرد و دلاورانه شمشیر زد و یکی از سران خوارج به نام [[زید بن حصین]] طائی را به هلاکت رساند؛ چون آتش جنگ فرو نشست، به محضر امام{{ع}} آمد و عرض کرد: ای [[امیرمؤمنان]]، من زید بن حصین طائی را به قتل رساندم و چنان نیزه به سینه‌اش زدم که از پشت او خارج شد و به او گفتم: «ای دشمن خدا، [[بشارت]] باد بر تو [[آتش جهنم]]»<ref>{{عربی|ابشر یا عدو الله بالنار}}</ref> اما او در پاسخ گفت: به زودی (در [[قیامت]]) خواهی دانست کدام یک از ما به [[آتش]] سزاوارتریم. [[امام]]{{ع}} در راستای [[اطمینان قلب]] [[ابوایوب]] فرمود: «او به آتش جهنم سزاوارتر است»<ref>{{متن حدیث|هو أولی بها لیا}}، تاریخ طبری، ج۵، ص۸۷ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)| اصحاب امام علی ج۱]]، ص۷۵-۷۷.</ref>


== صراحت و [[حق]] گویی [[ابوایوب]] در برابر [[معاویه]] ==
== صراحت و [[حق گویی]] ابوایوب در برابر معاویه ==
[[ابن عساکر]] در [[تاریخ]] [[دمشق]] [[نقل]] می‌کند: پس از [[شهادت امیرمؤمنان]] [[علی]] {{ع}} روزی [[ابوایوب]] بر [[معاویه]] وارد شد و [[معاویه]] او را بر تخت خود نشاند و از کارهای خود مرتباً سخن گفت و جمعی از [[شامیان]] هم حضور داشتند و گوش می‌دادند، در این موقع [[معاویه]] خطاب به [[ابوایوب]] گفت: ای [[ابوایوب]]، چه کسی در روز فلان و فلان (روز [[بدر]]) صاحب اسب بلقاء را کشت؟ [[ابوایوب]] هم با کمال جرأت گفت: «من او را کشتم؛ زیرا تو و پدرت بر شتری قرمز رنگ سوار بودید و [[پرچم]] [[کفر]] را حمل می‌کردید!»<ref>{{عربی|أنا قتلته، إذ أنت و أبوک علی الجمل الأحمر، معکما لواء الکفر}}</ref> [[معاویه]] که [[فکر]] نمی‌کرد [[ابوایوب]] با این صراحت، سابقه [[کفر]] او و پدرش را مطرح کند از خجالت سر به زیر انداخت و [[شامیان]] هم بر [[ابوایوب]] [[خشمگین]] شدند؛ سپس [[معاویه]] سر بلند کرد و در [[مقام]] عذرخواهی گفت: رها کن، رها کن، به [[جان]] خودم من از این موضوع از تو نپرسیدم و قصدم هم این نبود<ref>اعیان الشیعه، ج۶، ص۲۸۶.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۷۸.</ref>
[[ابن عساکر]] در [[تاریخ]] [[دمشق]] نقل می‌کند: پس از [[شهادت امیرمؤمنان علی]]{{ع}} روزی ابوایوب بر معاویه وارد شد و معاویه او را بر تخت خود نشاند و از کارهای خود مرتباً سخن گفت و جمعی از [[شامیان]] هم حضور داشتند و گوش می‌دادند، در این موقع معاویه خطاب به ابوایوب گفت: ای ابوایوب، چه کسی در [[روز]] فلان و فلان (روز [[بدر]]) صاحب اسب بلقاء را کشت؟ ابوایوب هم با کمال جرأت گفت: «من او را کشتم؛ زیرا تو و پدرت بر شتری قرمز رنگ سوار بودید و [[پرچم]] [[کفر]] را حمل می‌کردید!»<ref>{{عربی|أنا قتلته، إذ أنت و أبوک علی الجمل الأحمر، معکما لواء الکفر}}</ref> معاویه که [[فکر]] نمی‌کرد ابوایوب با این صراحت، سابقه کفر او و پدرش را مطرح کند از [[خجالت]] سر به زیر انداخت و شامیان هم بر ابوایوب [[خشمگین]] شدند؛ سپس معاویه سر بلند کرد و در مقام عذرخواهی گفت: رها کن، رها کن، به [[جان]] خودم من از این موضوع از تو نپرسیدم و قصدم هم این نبود<ref>اعیان الشیعه، ج۶، ص۲۸۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۷۸.</ref>


== درگذشت [[ابوایوب]] ==
== درگذشت ابوایوب ==
[[ابوایوب]] در تمام [[طول عمر]] با [[برکت]] خود همواره پا به رکاب و [[شمشیر]] به دست بود و برای اعتلای [[اسلام]] و [[دفاع از حق]] در میدان‌های [[جنگ]] [[نبرد]] کرد. هم چنین در سه [[جنگ]] زمان [[خلافت حضرت علی]] {{ع}} در رکاب آن [[حضرت]] جنگید و از [[اسلام]] [[دفاع]] کرد. او در پایان [[عمر طولانی]] خود نیز در سال ۵۱ یا ۵۲ [[هجری قمری]] زمان [[سلطنت]] [[معاویه]]، در حالی که در [[روم]] سرگرم [[جهاد]] با نیروهای [[ارتش]] [[روم]] بود، مریض شد و از [[دنیا]] رفت و در همان [[سرزمین]] نزدیک [[قسطنطنیه]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۸۱ و ر. ک: الاصابه، ج۲، ص۲۳۵ و تهذیب التهذیب، ج۳، ص۵۱۰.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۶۴؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۰۴.</ref>
ابوایوب در تمام طول عمر با [[برکت]] خود همواره پا به رکاب و [[شمشیر]] به دست بود و برای اعتلای اسلام و [[دفاع از حق]] در میدان‌های [[جنگ]] [[نبرد]] کرد. همچنین در سه جنگ زمان خلافت حضرت علی{{ع}} در رکاب آن حضرت جنگید و از [[اسلام]] [[دفاع]] کرد. او در پایان عمر طولانی خود نیز در سال ۵۱ یا ۵۲ هجری قمری [[زمان]] [[سلطنت]] معاویه، در حالی که در [[روم]] سرگرم [[جهاد]] با نیروهای [[ارتش]] روم بود، مریض شد و از [[دنیا]] رفت و در همان سرزمین نزدیک [[قسطنطنیه]] به خاک سپرده شد<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۸۱ و ر. ک: الاصابه، ج۲، ص۲۳۵ و تهذیب التهذیب، ج۳، ص۵۱۰.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳]]، ص۶۴؛ [[محمد باغستانی|باغستانی، محمد]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)| دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱]]، ص۶۰۴.</ref>
 
==[[خانه]] [[ابو ایوب انصاری]]==
این خانه که یکی از بهترین و با فضیلت‌ترین خانه‌های [[مدینه]] است، حدود هفت ماه افتخار میزبانی [[رسول خدا]]{{صل}} را داشته است. بنای آن را به «تُبَّع» [[پادشاه]] «[[حمیر]]» به نام «اسعد بن مَلِکیکَرب» نسبت می‌دهند. می‌گویند وی همراه چهار صد تن از [[علما]] و بزرگان [[قوم]] خود به مدینه وارد شد؛ علمای همراه وی با یکدیگر متفق شدند که از مدینه خارج نشده و همان جا ساکن شوند. هنگامی که تُبَّع علت این امر را جویا شد؛ پاسخ دادند؛ ما در کتاب خود خوانده‌ایم که [[پیامبری]] به نام محمد یا احمد به این [[شهر]] [[هجرت]] می‌کند و ما می‌مانیم شاید به دیدار او موفق شده و به او [[ایمان]] آوریم. تُبع نیز درخواست آنان را پذیرفت و خانه‌ای برای هر یک ساخته، همسری [[انتخاب]] و [[مال]] فراوانی به ایشان بخشید. در این میان خانه‌ای نیز برای [[پیامبر]] [[موعود]] ساخت و آن را به علمای یاد شده سپرد تا نسل به نسل برای او [[حفظ]] کنند.
این خانه بین آنان و [[فرزندان]] ایشان دست به دست گشت تا این که به «ابو ایوب انصاری» رسید و پیامبر{{صل}} هنگام ورود به مدینه در آن ساکن شدند<ref>تاریخ المعالم المدینة المنوره، احمد یاسین الخیاری، ص۱۶۷.</ref>. رسول خدا{{صل}} در طبقه زیرین و [[ابوایوب]] در طبقه بالا مستقر شدند. رسول خدا{{صل}} مدت هفت ماه در آن ماندند و هنگامی که [[خانه]] ایشان در کنار [[مسجدالنبی]]{{صل}} ساخته شد، به آنجا نقل مکان کردند. پس از [[مرگ]] [[ابوایوب]]، [[خانه]] وی به «[[افلح]]» از [[غلامان]] [[پیامبر]]{{صل}} منتقل شد و «[[مغیره]] بن عبدالرحمان» آن را به هزار دینار خرید<ref>سیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۹۸؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج۱، ص۳۶۸.</ref>. بعدها «[[ملک]] شهاب الدین غازی» [[برادر]] «نورالدین محمود زنگی» ملقب به [[شهید]]، مدرسه‌ای در آن به نام [[مدرسه]] «شهابیه» ساخت<ref>وفاء الوفاء، سمهودی، ج۱، ص۲۵۶ – ۲۶۷.</ref>.
 
این خانه دو طبقه تا اوایل دوران سعودی همچنان باقی بود و سپس به سبب بی‌توجهی، طبقه بالای آن به حالت مخروبه‌ای درآمد و طبقه زیرین نیز به مغازه‌ای تبدیل شد. در سال ۱۴۰۷ قمری (۱۳۶۶ شمسی) آن را در توسعه‌های اطراف [[مسجد]] به کلی تخریب و هیچ اثر و نشانی از آن باقی نگذاشتند. موقعیت دقیق خانه ابوایوب انصاری در گوشه جنوب شرقی [[مسجد النبی]]{{صل}} یعنی در مجاورت «باب [[البقیع]]» و در سه متری شرق کتابخانه [[عارف]] پاشا بود که همراه آن تخریب شد<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص۴۴۲.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۹۳: خط ۹۹:
* [[کارگزاران امام علی]]
* [[کارگزاران امام علی]]
* [[کارگزاران امام علی بر مدینه]]
* [[کارگزاران امام علی بر مدینه]]
* [[خزرج]] (قبیله)
{{پایان مدخل وابسته}}
{{پایان مدخل وابسته}}


خط ۱۰۲: خط ۱۰۹:
# [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
# [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی ج'''١]].
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی ج'''١]]
# [[پرونده:IM010703.jpg|22px]] [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|'''محمدنامه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۱۱۸: خط ۱۲۶:
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:کارگزاران حکومت امام علی]]
[[رده:کارگزاران حکومت امام علی]]
[[رده:قبیله خزرج]]
[[رده:خزرج]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۹

ابوایوب انصاری
مسجد ایوب سلطان در استانبول
نام کاملخالد بن زید بن کلیب
جنسیتمرد
کنیهابوایوب
از قبیلهخزرج
پسرعبدالرحمن بن ابی ایوب انصاری
محل زندگیمدینه
درگذشت۵۲ هجری
محل آرامگاهاستانبول
از اصحاب
حضور در جنگ
فعالیت‌های او
علت شهرتمیزبانی از پیامبر در زمان هجرت به مدینه
مشخصات حدیثی
راوی از
مشایخ او

نسب

ابو ایوب خالد بن زید بن کلیب انصاری بدری، مدنی، خزرجی مشهور به ابوایوب انصاری بود[۱]. مادرش از نوادگان امرؤالقیس شاعر و یکی از همسرانش دختر «زید بن ثابت» بود. وی از بزرگان اصحاب رسول خدا(ص) بود که در جنگ بدر و دیگر غزوه‌های پیامبر شرکت کرده و از سابقین در اسلام است و در بیعت عقبه در مکه مکرمه جزء هفتاد نفری بود که با رسول خدا(ص) مخفیانه بیعت و حضرت را به مدینه دعوت کردند و رسول خدا(ص) در عقد اخوتی که بین اصحاب برقرار کرد، بین ابوایوب و مصعب بن عمیر عقد برادری خواند[۲].

ابوایوب یکی از پنج انصاری است که در عهد رسول خدا(ص) به گردآوری قرآن پرداختند[۳]. در عهد خلیفه دوم، معلم قرآن شناخته شد[۴] و در سال‌های پایانی عمرش هنگام محاصره قسطنطنیه، چون شنید واژه ﴿تَّهْلُكَةِ در آیه ﴿وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ[۵] به اشتباه بر عمل سرباز مسلمانی که به سوی دشمن حمله می‌کند تطبیق می‌شود، به تفسیر درست آیه پرداخت و هلاکت مورد اشاره در آیه را به کسانی مربوط دانست که در برابر زندگی و ثروت دنیا، از پیامبر(ص) و خدا دست می‌کشیدند[۶].[۷]

اقامت پیامبر(ص) در خانه ابوایوب انصاری

زمانی که رسول خدا(ص) به مدینه هجرت کرد و به مدینه رسید، رؤسای قبایل درصدد بودند پیامبر به منزل آنها برود؛ ولی پیامبر(ص) فرمود: «افسار شتر مرا رها کنید، برای اینکه مرا فرموده‌اند کجا بروم»[۸]. سرانجام، ناقه پیامبر(ص) در زمین وسیعی که مرکز خشک کردن خرما و متعلق به دو کودک یتیم بود، در نزدیکی خانه ابوایوب انصاری، زانو زد و پیامبر(ص) آن زمین را خرید و مسجدالنبی را در آنجا ساخت و مادر ابوایوب انصاری اثاثیه پیامبر(ص) را به خانه خود برد. در این بین که اصرار و سماجت مردم برای مهمان‌داری آن بزرگوار، به اوج رسیده بود. حضرت، نزاع آنان را قطع کرد و فرمود: «أین الرحل؟ لوازم سفر من کجاست؟» بدین ترتیب، افتخار میزبانی پیامبر(ص) نصیب ابوایوب انصاری شد[۹].[۱۰].

به دلیل آنکه ابوایوب، میهمان‌دار پیامبر بزرگوار اسلام(ص) بود مورد لطف مسلمانان قرار می‌گرفت؛ نقل شده است که ابن‌عباس نزد ابوایوب آمد و گفت: «همان‌طور که شما خانه‌ات را به پیامبر(ص) واگذار کردی، من می‌خواهم خانه مسکونی خود را به تو واگذارم». سپس ابن عباس از منزلی که در آن سکونت داشت بیرون آمد و آنجا را با تمام اثاثیه و لوازم زندگی که در آن بود به وی واگذار کرد[۱۱].[۱۲]

ارادت و اخلاص ابوایوب به امیرالمؤمنین(ع)

ابوایوب، هیچ‌گاه ایمان و ارادتش به ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین(ع) بعد از پیامبر(ص) کم نشد و همواره به توصیه‌های رسول خدا(ص) در حق اهل‌بیت(ع) گوش جان سپرده و در راه تحقق این امر الهی از هیج تلاشی فروگذار نبود[۱۳]. وی از جمله دوازده نفری است که با خلافت ابوبکر صریحاً مخالفت کردند و علی بن ابی طالب(ع) را بر او مقدم شمرد، این دوازده نفر از مهاجرین و انصار بودند[۱۴] که هر کدام مطالب بسیار ارزنده‌ای در برابر مردم و ابوبکر ایراد کردند، از جمله آنان ابوایوب انصاری بود که بعد از عثمان بن حنیف برخاست و به ابوبکر چنین گفت: «از خدا بترسید و درباره اهل بیت پیامبرتان ظلم نکنید و امر خلافت و رهبری جامعه را به اهل بیت رسول خدا(ص) بازگردانید، که همانا شما و ما در این جا و جاهای دیگر به تکرار از پیامبر خدا(ص) شنیده‌ایم که می‌فرمود:»اهل‌بیت من به امر خلافت و رهبری امت اسلامی از شما سزاوارترند». این را گفت و نشست[۱۵].[۱۶]

ابوایوب و نقل حدیث غدیر

ابو ایوب از صحابیانی است که احادیث فراوانی نقل کرده و در فضایل علی(ع) نیز بسیار روایت کرده است. او از جمله راویان حدیث «غدیر» و حدیث «ثقلین» است[۱۷]. رباح بن حارث نخعی می‌گوید: من در خدمت حضرت علی(ع) نشسته بودم که ناگهان گروهی نقاب‌دار از راه رسیدند و خطاب به ایشان گفتند: «سلام بر تو ای مولا و سرور ما». امیرالمؤمنین(ع) سلام آنها را پاسخ داد و بعد فرمود: «چگونه مرا مولای خود می‌خوانید، مگر نه اینکه شما عده‌ای از اعراب بادیه نشینید؟» گفتند: آری، اما از رسول خدا(ص) شنیدیم که در روز غدیرخم فرمود: «هرکس من مولای اویم علی نیز مولای اوست، خداوندا، یاران اون را دوست بدار و دشمنانش را دشمن، و کسی که او را یاری کنند، یاریش فرما و کسی که او را خوار کند، مخذولش گردان»[۱۸]. راوی می‌گوید: حضرت با شنیدن این سخنان تبسمی بر لب نشاند به گونه‌ای که دندان‌های آن حضرت دیده شد. سپس فرمود:» ای مردم شاهد باشید که پیامبرتان در حق من چه فرموده و چگونه شما را به یاری من فرمان داده است«. رباح بن حارث نخعی می‌گوید: طولی نکشید که این گروه نقاب‌دار به سوی مرکب‌ها و بارهای خود بازگشتند و من آنان را دنبال کردم و از یکی از آنان پرسیدم، شما کی هستید؟ گفتند: ما گروهی از انصاریم و آن یکی هم ـ اشاره به شخص خاصی کرد ـ» ابوایوب انصاری«صاحب منزل پیامبر خدا(ص) است. راوی می‌گوید» من جلو رفتم و به حضور وی رسیدم و با او مصافحه کردم[۱۹].[۲۰]

اقامه نماز جماعت ابوایوب، به جای عثمان

در سال ۳۵ هجری، هنگامی که مهاجر و انصار، عثمان را به علت انحرافات و بدعت‌هایی که گذاشته بود، از ورود به مسجد و اقامه نماز جلوگیری کردند. سعد القَرظ مؤذن مسجد نزد حضرت علی بن ابی طالب(ع) آمد و گفت: اکنون که خلیفه از امامت نماز منع شده است، چه کسی باید با مردم نماز بگزارد؟ حضرت علی(ع) فرمود: «به خالد بن بن زید (ابوایوب) بگویید نماز جماعت را با مردم اقامه کند»[۲۱].[۲۲]

ابوایوب در جنگ‌های عصر خلافت علی(ع)

ابوایوب انصاری جزء آن دسته از بزرگان اصحاب پیامبر اکرم(ص) است که در جنگ‌های جمل و صفین در کنار حضرت علی(ع) بود و در رکابش شمشیر زد و در جنگ نهروان هم در مقدمه سپاه و پیشاپیش برای جنگ با خوارج پیش رفته است[۲۳].[۲۴] اینک شرح کوتاهی از موضع او را در جنگ صفین و نهروان می‌آوریم:

در جنگ صفین: معاویه برای ابوایوب انصاری نامه‌ای نوشت و به نقل عمرو بن شمر، معاویه در پایان‌ نامه‌اش اشعاری در تهدید ابوایوب و یاران حضرت نسبت به قتل عثمان، نوشته بود. ابوایوب چون مقصود معاویه را از نامه ندانست به حضور امیرالمؤمنین علی(ع) آمد و گفت: معاویه نامه‌ای برای من نوشته که مقصودش را نمی‌دانم. امام(ع) وقتی نامه را خواند، فرمود: «مقصود معاویه این است که من هرگز کشتن عثمان را فراموش نمی‌کنم». ابوایوب با اجازه امیرمؤمنان، نامه معاویه را پاسخ داد و یادآور شد که ای معاویه، تو با این مثلی که نوشته بودی و آن را در مورد کشتن عثمان آورده بودی، بدان ما عثمان را نکشته‌ایم، بلکه کسی که یزید بن اسد و مردم شام را از یاری عثمان بازداشت و آرزوی مرگ وی را می‌نمود، تو بودی و او به دست انصار کشته نشده است، بلکه دیگران او را به قتل رساندند[۲۵]. در نتیجه ابوایوب با بی‌اعتنایی به تهدید معاویه، حضرت علی(ع) را در جنگ صفین یاری کرد[۲۶].

پیام به خوارج: وقتی که خوارج نهروان آماده جنگ با امیرالمؤمنین علی(ع) شدند، حضرت علی(ع) صحابی بزرگ رسول خدا(ص) قیس بن سعد بن عباده را که در رکابش بود، به سوی خوارج فرستاد؛ ولی گفتار سعد هیچ تأثیری در روحیه خصمانه آنها نگذاشت و هم‌چنان بر طبل جنگ و مخالفت با حضرت کوبیدند. امام(ع) برای اتمام حجت بیشتر، صحابی بزرگ ابوایوب انصاری را به سوی آنان فرستاد تا با صحبت و گفت و گو و موعظه و نصیحت جلو خونریزی را بگیرد. ابوایوب وقتی مقابل خوارج قرار گرفت، آنها را مخاطب قرار داد و چنین گفت: «ای بندگان خدا، ما و شما بر همان عهد و پیمان سابق پایداریم و میان ما و شما اختلافی نیست، پس چرا این گونه در برابر ما لشکر آراسته‌اید و کمر به قتل ما بسته‌اید؟!». خوارج در پاسخ او به دلیل واهی و بی‌منطقی تمسک کرده و گفتند: اگر امروز هم فرمان شما را گردن نهیم و تابعیت شما را بپذیریم، باز شما چون گذشته، تن به حکمیت می‌دهید و حکم خدا را به غیر خدا وا می‌گذارید. ابوایوب در پاسخ آنها گفت: شما را به خداوند سوگند می‌دهم مبادا از ترس حوادثی که شاید هرگز تکرار نشود، پیشاپیش فتنه‌ای برانگیزید و آتش جنگی را شعله‌ور سازید[۲۷].

دلاوری ابوایوب انصاری در نهروان: ابن ابی الحدید از ابوالعباس مبرد نقل می‌کند: امیرمؤمنان علی(ع) هنگامی که دریافت حجت را بر خوارج تمام کرده و آنها حاضر به مذاکره و ترک مخاصمه و قتال نیستند و هم‌چنان بر جنگ و خونریزی اصرار می‌ورزند، باز هم طبق روش و سنت رسول الله(ص) به یاران خود فرمود: «شما آغازگر جنگ نباشید تا آنان جنگ را شروع نمایند»«لاَ تَبْدَءُوهُمْ بِقِتَالٍ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ» و ابوایوب انصاری را فرمانده میمنه سپاه خود قرار داد. در این جنگ چون ابوایوب خود را مورد حمله دید و از طرفی فرمان حضرت علی(ع) هم برای حمله صادر شد، دست به شمشیر برد و بر آن گروه نادان حمله کرد و دلاورانه شمشیر زد و یکی از سران خوارج به نام زید بن حصین طائی را به هلاکت رساند؛ چون آتش جنگ فرو نشست، به محضر امام(ع) آمد و عرض کرد: ای امیرمؤمنان، من زید بن حصین طائی را به قتل رساندم و چنان نیزه به سینه‌اش زدم که از پشت او خارج شد و به او گفتم: «ای دشمن خدا، بشارت باد بر تو آتش جهنم»[۲۸] اما او در پاسخ گفت: به زودی (در قیامت) خواهی دانست کدام یک از ما به آتش سزاوارتریم. امام(ع) در راستای اطمینان قلب ابوایوب فرمود: «او به آتش جهنم سزاوارتر است»[۲۹].[۳۰]

صراحت و حق گویی ابوایوب در برابر معاویه

ابن عساکر در تاریخ دمشق نقل می‌کند: پس از شهادت امیرمؤمنان علی(ع) روزی ابوایوب بر معاویه وارد شد و معاویه او را بر تخت خود نشاند و از کارهای خود مرتباً سخن گفت و جمعی از شامیان هم حضور داشتند و گوش می‌دادند، در این موقع معاویه خطاب به ابوایوب گفت: ای ابوایوب، چه کسی در روز فلان و فلان (روز بدر) صاحب اسب بلقاء را کشت؟ ابوایوب هم با کمال جرأت گفت: «من او را کشتم؛ زیرا تو و پدرت بر شتری قرمز رنگ سوار بودید و پرچم کفر را حمل می‌کردید!»[۳۱] معاویه که فکر نمی‌کرد ابوایوب با این صراحت، سابقه کفر او و پدرش را مطرح کند از خجالت سر به زیر انداخت و شامیان هم بر ابوایوب خشمگین شدند؛ سپس معاویه سر بلند کرد و در مقام عذرخواهی گفت: رها کن، رها کن، به جان خودم من از این موضوع از تو نپرسیدم و قصدم هم این نبود[۳۲].[۳۳]

درگذشت ابوایوب

ابوایوب در تمام طول عمر با برکت خود همواره پا به رکاب و شمشیر به دست بود و برای اعتلای اسلام و دفاع از حق در میدان‌های جنگ نبرد کرد. همچنین در سه جنگ زمان خلافت حضرت علی(ع) در رکاب آن حضرت جنگید و از اسلام دفاع کرد. او در پایان عمر طولانی خود نیز در سال ۵۱ یا ۵۲ هجری قمری زمان سلطنت معاویه، در حالی که در روم سرگرم جهاد با نیروهای ارتش روم بود، مریض شد و از دنیا رفت و در همان سرزمین نزدیک قسطنطنیه به خاک سپرده شد[۳۴].[۳۵]

خانه ابو ایوب انصاری

این خانه که یکی از بهترین و با فضیلت‌ترین خانه‌های مدینه است، حدود هفت ماه افتخار میزبانی رسول خدا(ص) را داشته است. بنای آن را به «تُبَّع» پادشاه «حمیر» به نام «اسعد بن مَلِکیکَرب» نسبت می‌دهند. می‌گویند وی همراه چهار صد تن از علما و بزرگان قوم خود به مدینه وارد شد؛ علمای همراه وی با یکدیگر متفق شدند که از مدینه خارج نشده و همان جا ساکن شوند. هنگامی که تُبَّع علت این امر را جویا شد؛ پاسخ دادند؛ ما در کتاب خود خوانده‌ایم که پیامبری به نام محمد یا احمد به این شهر هجرت می‌کند و ما می‌مانیم شاید به دیدار او موفق شده و به او ایمان آوریم. تُبع نیز درخواست آنان را پذیرفت و خانه‌ای برای هر یک ساخته، همسری انتخاب و مال فراوانی به ایشان بخشید. در این میان خانه‌ای نیز برای پیامبر موعود ساخت و آن را به علمای یاد شده سپرد تا نسل به نسل برای او حفظ کنند. این خانه بین آنان و فرزندان ایشان دست به دست گشت تا این که به «ابو ایوب انصاری» رسید و پیامبر(ص) هنگام ورود به مدینه در آن ساکن شدند[۳۶]. رسول خدا(ص) در طبقه زیرین و ابوایوب در طبقه بالا مستقر شدند. رسول خدا(ص) مدت هفت ماه در آن ماندند و هنگامی که خانه ایشان در کنار مسجدالنبی(ص) ساخته شد، به آنجا نقل مکان کردند. پس از مرگ ابوایوب، خانه وی به «افلح» از غلامان پیامبر(ص) منتقل شد و «مغیره بن عبدالرحمان» آن را به هزار دینار خرید[۳۷]. بعدها «ملک شهاب الدین غازی» برادر «نورالدین محمود زنگی» ملقب به شهید، مدرسه‌ای در آن به نام مدرسه «شهابیه» ساخت[۳۸].

این خانه دو طبقه تا اوایل دوران سعودی همچنان باقی بود و سپس به سبب بی‌توجهی، طبقه بالای آن به حالت مخروبه‌ای درآمد و طبقه زیرین نیز به مغازه‌ای تبدیل شد. در سال ۱۴۰۷ قمری (۱۳۶۶ شمسی) آن را در توسعه‌های اطراف مسجد به کلی تخریب و هیچ اثر و نشانی از آن باقی نگذاشتند. موقعیت دقیق خانه ابوایوب انصاری در گوشه جنوب شرقی مسجد النبی(ص) یعنی در مجاورت «باب البقیع» و در سه متری شرق کتابخانه عارف پاشا بود که همراه آن تخریب شد[۳۹].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الاصابه، ج۲، ص۲۳۴؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۱۲؛ رجال طوسی، ص۴۰، ش۱؛ طبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۶ وسیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۶۱.
  2. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۷۰-۷۱؛ ده پهلوانی، طلعت، ابوایوب انصاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۵۷-۵۸؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص۷۹؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص۸۲۲؛ باغستانی، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص۶۰۲.
  3. التاریخ الصغیر، ج ۱، ص۶۶.
  4. التاریخ الصغیر، ج ۱، ص۶۶.
  5. «و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
  6. جامع البیان، مج ۲، ج ۲، ص۲۷۹.
  7. باغستانی، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص۶۰۴.
  8. قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله(ص)، ج۱، ص۴۷۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۵.
  9. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۵۵.
  10. ده پهلوانی، طلعت، ابوایوب انصاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۵۷-۵۸؛ موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳، ص۵۵؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ج۱، ص۷۹؛ باغستانی، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص۶۰۲.
  11. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۷۲.
  12. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳، ص۵۶.
  13. ر. ک: وقعه صفین، ص۹۳؛ الجمل، ص۱۰۵ و شرح ابن ابی الحدید ج۷، ص۳۶ و ۳۹.
  14. دوازده نفر عبارت‌اند از: ۱. خالد بن سعید بن عاص ۲. مقداد بن اسود ۳. ابی بن کعب ۴. عمار یاسر ۵. ابوذر غفاری ۶. سلمان فارسی ۷. عبدالله بن مسعود ۸. بریده اسلمی (از مهاجرین) ۹. خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین). ۱۰. عثمان بن حنیف ۱۱. ابوایوب انصاری ۱۲. ابوالهیثم بن تیهان (و تعدادی دیگر از انصار بودند).
  15. خصال صدوق، ج۲، ص۴۶۵، باب اثنی عشر، ح۴.
  16. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۷۱؛ ده پهلوانی، طلعت، ابوایوب انصاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۵۸؛ موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳، ص۶۳؛ باغستانی، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص۶۰۳.
  17. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص۸۲۲.
  18. «فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»
  19. شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۰۸.
  20. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۷۱-۷۲؛ ده پهلوانی، طلعت، ابوایوب انصاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۵۹؛ باغستانی، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص۶۰۴.
  21. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۰۰.
  22. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۷۲-۷۳؛ ده پهلوانی، طلعت، ابوایوب انصاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۹؛ باغستانی، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص۶۰۴.
  23. شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۷.
  24. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۷۳-۷۵؛ ده پهلوانی، طلعت، ابوایوب انصاری، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۵۹-۶۰؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص۷۹؛ باغستانی، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص۶۰۴.
  25. منتخب کنز العمال در حاشیه مسند، ج۵، ص۴۵۱ و ر. ک: ارجح المطالب، ص۶۰۳.
  26. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۷۳-۷۵.
  27. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۴ و تاریخ طبری، ج۵، ص۸۳.
  28. ابشر یا عدو الله بالنار
  29. «هو أولی بها لیا»، تاریخ طبری، ج۵، ص۸۷ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۶.
  30. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۷۵-۷۷.
  31. أنا قتلته، إذ أنت و أبوک علی الجمل الأحمر، معکما لواء الکفر
  32. اعیان الشیعه، ج۶، ص۲۸۶.
  33. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۷۸.
  34. اسد الغابه، ج۲، ص۸۱ و ر. ک: الاصابه، ج۲، ص۲۳۵ و تهذیب التهذیب، ج۳، ص۵۱۰.
  35. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳، ص۶۴؛ باغستانی، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص۶۰۴.
  36. تاریخ المعالم المدینة المنوره، احمد یاسین الخیاری، ص۱۶۷.
  37. سیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۹۸؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج۱، ص۳۶۸.
  38. وفاء الوفاء، سمهودی، ج۱، ص۲۵۶ – ۲۶۷.
  39. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص۴۴۲.