آیا منشأ وحی الهام درونی پیامبر خاتم است؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]]. {{پایان}} {{پایان}} ==پانویس== +]]. {{پایان منبعشناسی جامع}} ==پانویس==)) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]]== {{پرسشهای وابسته}} {{ستون-شروع|3}} * رده: +== {{منبعشناسی جامع}} * [[:رده:)) |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
==[[:رده:آثار وحی|منبعشناسی جامع وحی]]== | ==[[:رده:آثار وحی|منبعشناسی جامع وحی]]== | ||
{{ | {{منبعشناسی جامع}} | ||
* [[:رده:کتابشناسی کتابهای وحی|کتابشناسی وحی]]؛ | * [[:رده:کتابشناسی کتابهای وحی|کتابشناسی وحی]]؛ | ||
* [[:رده:مقالهشناسی مقالههای وحی|مقالهشناسی وحی]]؛ | * [[:رده:مقالهشناسی مقالههای وحی|مقالهشناسی وحی]]؛ |
نسخهٔ ۲۹ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۰۷
آیا منشأ وحی الهام درونی پیامبر خاتم است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جمع پرسش و پاسخ وحی |
مدخل اصلی | ؟ |
آیا منشأ وحی الهام درونی پیامبر خاتم است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث وحی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی وحی مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
پاسخ نخست
- آقای محمد مهدی علیمردی در کتاب «در ساحل وحی» در اینباره گفته است:
- «مونتگمری وات، از خاورشناسانی است که در مورد وحی نفسی و تبیین و تشریح آن کوشیده است. او در مطالعات خود چنین نتیجه میگیرد: در صدق گفتار محمد درباره آنچه میبیند و آنچه میشنود، شکی نیست و بیگمان، او بزرگترین مصلح اجتماعی است. سرمنشأ و مبدأ همه آنها، الهام درونی اوست و چنین نیست که از ماورای ماده و طبیعتی که مردم میشناسند، چیزی به نام عالم غیب آمده باشد؛ زیرا وجود این ماورا و غیب، نزد ما ثابت نشده است.
- پس آن نفس عالی و باطن نورانی و نیروی ایمان و خیال وسیع و احساسات عمیق و عقل بزرگ و هوش بیدار و ذوق سلیم، همه از اموری است که در تجلی ذهن او مؤثر بوده است تا باطن و روح خود را مشاهده کند و حتی سخن بگوید. بدینسان، او تصور و اعتقاد خود را الهی و آسمانی خوانده است که بدون واسطه یا از طریق مردی به او القا شده است یا آنها را در خواب دیده است و خیال کرده قرآن از این قبیل است. حال آنکه تمام آنها از درون او و عقل باطنی او سرچشمه گرفته و یک امر درونی است که پس از حصول و وجود آن در خیال و باطن، با اسلوب و روش موثر توسط همان خیال بیان شده است و این همه، نتیجه آن خلوتها و تأملات عمیق است که در غار حرا داشته است[۱].
- ژان دارک فرانسوی در قرن پانزدهم نیز ادعای پیامبری کرد و معتقد بود از سوی خدا برای نجات وطنش آمده است و مدعی شد صدای وحی را میشنود و به این وسیله، فرماندهی یک نیروی کو چک را بر عهده گرفت، ولی پس از یک پیروزی موقت، هنگامی که ملتش او را تنها گذاشتند، به دست دشمن افتاد و او را در آتش سوزاندند. آیا میتوان گفت آن دختر، پیامبری مرسل بوده است؟[۲].
- وحی الهی: از آنجا که سر وش وحی، اساس تمام حقایق اسلام و عقاید و تشریع را بیان کرده است، پرسشی بدون ابهام باقی نمیماند. گاه عدهای به دلایل مختلف، در القای ابهام و تشکیک در حقیقت، از هیچ تلاشی فروگذار نکرده و تمام همت خود را برای پوشاندن آن حقایق عالی به کار بردهاند. اکنون درباره این شبهه، از پاسخهای نقلی و عقلی بهره میگیریم.
- خداوند به اختر فروزان خود سوگند میخورد که سیدالعالمین از سر هوس سخن نمیگوید: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۳].
- شیخ طوسی در تفسیر این آیه میفرماید: آنچه پیامبر از قرآن مجید تلاوت میکند، وحی و ندای الهی است و از میل و طبع باطنی خود چیزی نمیگوید. ﴿مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى﴾[۴][۵].
- علامه طباطبایی در این باره میفرماید: نسبت دادن رؤیت که در اصل به معنای دیدن چشم است نه قلب، مطلب نامأنوسی نیست؛ چون برای انسان، نوعی ادراک شهودی هست که ورای ادراکهایی است که با یکی از حواس ظاهری یا باطنی خود دارد. ادراکی است که به چشم و گوش و دیگر حواس ظاهری واسطهاند و نه تخیل و فکر و دیگر قوای باطنی[۶].
- در این مورد، به این روایت توجه کنید: حارث بن هشام از رسول خدا(ص) پرسید: یا رسول الله! وحی چگونه بر شما نازل میشود؟ حضرت فرمود: گاهی مانند صدای زنگ طنینانداز میآید و این شدیدترین انواع وحی است که چون قطع میشود، مطالب را دریافت کردهام و مقصود را فهمیدهام. گاهی هم فرشته به صورت مردی برایم ظاهر میگردد و با من هم سخن میشود و آنچه را میگوید، حفظ میکنم[۷].
- نوسان وحی الهی: خاورشناسان، مبنای مقدمات این شبهه را بر این اساس قرار دادند که آن وحی دلنشین، به دنبال صفا و طهارت نفس، از آن عقل باطنی و عقاید درونی روییده است. البته اینان از فرهنگ و عقاید آن دوران چون فرهنگ یهودی، نصرانی، زردشتی و بتپرستی غافل نبودهاند و سخنشان تا حد توان از آنها اشباع شده است.
- دین اسلام، به تمام جنبههای زندگی میپردازد؛ عباداتش، سهل؛ معاملاتش، دقیق؛ نظام اقتصادی و سیاسیاش، نمونه و نمونههای اخلاق و آدابش، سترگ است. آیا این عقاید و نظام و شرایع، در نفس محمد(ص) ذخیره شده بود؟
- نشانههایی که در پیامبران هست، دلیل بر این است که اینها از مبدأ دیگری الهام گرفتهاند[۸]. آنچه قدسی بودن وحی را تأیید میکند، نوسانهایی است که در رویداد این پدیده مشاهده میشود. گاه در نزول آهنگ وحی، درنگی پدیدار میشد، مانند آن هنگام که از پیامبر درباره اصحاب کهف، روح و... پرسیدند و حضرت از پیش خود سخن نگفت و در انتظار وحی الهی ماند. حال اگر قرآن از تدبیر و درایت عقل و هوش او سرچشمه گرفته باشد، انتظار، معنایی ندارد. همچنین از آنجا که قرآن مجید در بیداری بر پیامبر نازل میشد، این گفته روانشناسان که عقل باطنی در خواب و رویا یا هنگام تشنج از تب و عوامل غیر عادی رخ نشان میدهد، بیدلیل خواهد بود.
- راه شناخت پیامبر: مگر راه شناخت صدق و کذب مدعیان پیامبری بسته است که مخاطبان آنها چشم بسته به اطاعت آنان در آیند. در دنیایی که ندای تکامل و پیشرفت علم و عقل آن، گوش جهانیان را پر کرده، چگونه ممکن است دست شناخت حقیقت بسته باشد؛ حال آنکه امامان، عالمان و پژوهندگان، راه معرفت را روشن کردهاند. حکیم سبزواری درباره پیامبر میفرماید: تمام افعال غریبه او شگفت بود، مثل آنکه هرگز قبیحی از او سر نزد، هرگز دروغ نگفت و در کثرت سخاوت در مرتبهای بود که خدا فرمود: ﴿وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ﴾[۹]. با اهل دنیا در غایت ترفع بود و سنگ قناعت بر کمر بست و دندان طمع را شکست و بر روی خاک مینشست و چنان که در نهج البلاغه است، بر استر بدون زین مینشست[۱۰].
- در این زمینه روایتی است که ابن سکیت از امام رضا(ع) نقل میکند. وی علت تفاوت معجزه پیامبران را از امام میپرسد و پس از اینکه امام به پرسش او پاسخ میدهد، دوباره میپرسد: راه شناخت پیامبر و رهبر دینی در عصر حاضر چیست؟ آیا در عصر ما هم باید از راه معجزه آنها را شناخت یا راه دیگری هم هست؟ امام پاسخ میدهد: «الْعَقْلُ يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَيُصَدِّقُهُ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَيُكَذِّبُهُ»[۱۱].
- به واسطه عقل، راستگویان، تصدیق و دروغگویان، تکذیب میشوند.
- در سخن امام، فرآیند شناخت پیامبران تنها به معجزه، محصور و محدود نمیشود، بلکه عقل چون نوری فروزنده، ضامن این شناخت است و مسائلی در این میان باید به واسطه عقل بررسی شود. برای نمونه، مسائلی که برای دستیابی به آن شناخت لازم است از قبیل: بررسی محتوای دعوت، بررسی ویژگیهای شخصی پیامبر مانند اینکه از چه خانوادهای است، سابقه دروغ و خدعه یا انحراف فکری داشته یا نه و بررسی دیگر موارد که هر یک، شناخت صحیح مدعی نبوت را تأمین میکند.
- ناتوانی عقل در تأمین نیازهای بشر: شیخ مفید از کندی، فیلسوف عرب (م ۲۵۶ ه. ق) نقل میکند: وحی، موهبتی الهی است که از سوی خداوند به انبیا افاضه میشود تا در حل دشواریها انسان را یاری کند و البته مسبوق به کار برد و اعمال فکر و محتاج به بحث و فحص نیست[۱۲].
- غزالی نیز در تهافت الفلاسفه در رد فارابی مینویسد: پیامبر میتواند بدون واسطه یا با واسطه فرشته، با خداوند متعال ارتباط برقرار کند، بدون اینکه به عقل فعال یا قوه متخلیه خاص یا هر چیز دیگری که فیلسوفان فرض کردهاند، نیاز داشته باشد[۱۳].
- چرا نمیتوان عقل و هوش را منبع وحی دانست؟ چرا اندیشمندان اسلامی تأکید دارند که وحی نمیتواند رهیافت عقل و فکر باشد؟ در پاسخ باید گفت انسان به دلیل نیازمندیهای خود و حل مشکلاتش، به قانونی نیاز دارد که سعادتش را تضمین کند و چنین قانونی، در نهاد آدمی نهاده نشده است.
- آن قانون کامل و مشترکی که باید سعادت جامعه بشری را تأمین کند، اگر به صورت تکوینی به عهده عقل گذاشته شده بود، هر انسانی به عقل خود آن را درک میکرد؛ چنان که سود و زیان و دیگر ضروریات زندگی خود را درک میکند. قوانینی که به دست بشر وضع شدهاند، برای جمعی، مقبول و برای عدهای نامقبولند و هرگز همه مردم درک مشترکی در این باره ندارند[۱۴].
- انسان بر پایه آفرینش خود، هر چیزی را برای خودش میخواهد[۱۵]. او حتی مذهب و دین را بر این اساس میپذیرد که سعادت شخصی او را تأمین کند. ویلیام جیمز، روانشناس معروف مینویسد: زندگی مذهبی، به دور محور علاقه شدید انسان به سرنوشت خود میگردد. پس به طور خلاصه، زندگی مذهبی، یک فصل مهم تاریخچه خودخواهی بشر است و این خودخواهی، از آنجا ناشی میشود که بشر به دنبال سعادت خود ملجأ و مأوایی را میجوید تا راه مطمئنی برای آرامش خاطر و صعود خود پیدا کند[۱۶].
- این گفته هر چند قابل نقد است، خودخواهی روانی انسان را تأیید میکند. انسان عاقل از این خودخواهی تھی نیست، ولی دامنه خودخواهیهایش به این خلاصه نمیشود و او در میان همنوعانش، در پی فرصتی برای ارضای خودخواهی خود است. از آن رو که انسان فطرتاً اجتماعی است، در نخستین اجتماعی که تشکیل میدهد، همان فطرت، او را وادار میکند که منافعی را برای خود اختصاص دهد[۱۷]. وجود این خودخواهی در انسانهایی که زندگی اجتماعی را پذیرفتهاند، ضرورت وضع قوانینی را برای حل مشکلات ایجاب میکند. چگونه ممکن است انسانی که فطرتاً منفعت طلب و به دنبال منافع شخصی است، با عقل و درک خود، قانونی را وضع کند که سعادت و هدایت انسانها را در پی داشته باشد؟
- ضعف عقل در ساربانی: افزون بر این، اگر عقل انسانی، قانونی وضع کند، بر اساس نظارت افعال بیرونی و اجتماعی است، در حالی که آنچه او نیاز دارد، قانونی است که به بیرون و درونش بپردازد. علامه طباطبایی معتقد است که برای حل نزاع میان آدمیان، سه روش میتوان در نظر گرفت:
- روش استبداد؛
- روش حکومت اجتماعی که اداره مردم به دست قانونگذار باشد؛
- روش دینی که اراده تشریعی خدا را در میان مردم و حکومت تضمین کند.
- دو روش اول، تنها مراقب افعال مردم است و به اعتقاد و اخلاق آنان کاری ندارد. از اینرو، تنها روشی که میتواند صفات درونی انسان را اصلاح کند، روش دینی است که به هر سه جهت اعتقاد، اخلاق و اعمال رسیدگی میکند[۱۸].
- پس چارهای جز این نیست که دست نیاز به سوی کاملان و واصلان به مقام کشف و شهود و عیان دراز کنیم و از انوار و اسرار الهی بهره گیریم[۱۹]؛ زیرا ﴿عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ﴾[۲۰] بر خداست که راه سعادت و صعود را تبیین کند و راهی را که نشانههای مقصد و مقصود را به قاصد تفهیم میکند، نصب کند و کرده است[۲۱].
- دیدگاه شیخ طوسی: خواجه نصیرالدین طوسی، ناتوانی عقل و لزوم وحی و حضور نبوت و شریعت را اینگونه تشریح میکند:
- انسان به نظام اجتماعی و تعاون و همکاری برای رفع نیازها و مشکلاتش نیازمند است.
- شهوت و غضب، انسان را به ستم و استثمار فرامیخواند. در این صورت، هرج و مرج در بدنه اجتماع رخنه میکند و نظام اجتماعی مختل میشود. در نتیجه، به شریعت، قانون و عدالت نیاز پیدا میکند تا رفتار انسانی و معاشرت اجتماعی را بر اساس حق و استحقاق تنظیم کند.
- این قوانین وقتی به وجود میآیند که قانونگذار، آنها را وضع کند. اگر خود انسانها قانونگذاری را بر اساس عقل و فکر خود پایهگذاری کنند، باز آن صفت خودخواهی مانع وضع قانون عادلانه میشود و باز نزاع و کشمکش پیش میآید. پس قانونگذار باید کسی باشد که دیگران از او اطاعت کنند. این استحقاق اطاعت و فرمانبرداری، زمانی برای دیگران تحقق مییابد که ثابت شود آن قوانین از طرف پروردگار است و از نشانهها و دلایل اثبات آن، وجود معجزه است که پیامبران در هنگام ادعای پیامبری میآورند. افزون بر این، عقل انسان بر همه چیز احاطه ندارد و این، خود، دلیلی است بر ضعف قانونگذاری عقل[۲۲].
- بنابراین، عقل انسان به تنهایی نمیتواند سعادت او را تأمین و تضمین کند. پس به ریسمان محکمی نیاز است که از آسمان برای رهایی گرفتاران در بند، به پایینترین مراتب فرود آید[۲۳]. این ریسمان، همان شعور مرموزی است که به اقتضای هدایت عمومی، باید میان انسانها باشد تا حقیقت حیات بشری را به آنها تعلیم و تفهیم کند و مردم در برابر خدا حجتی نداشته باشند؛ همانگونه که خود فرمود: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۲۴].
- بدیهی است اگر عقل در اتمام حجت خدا کافی بود، انسانها در اتمام حجت به پیامبران نیاز نداشتند[۲۵]. از اینرو، خداوند متعال، وجود محمد(ص) را دستمایه رهایی خلایق از جهل و تاریکیها و قرآن فرود آمده بر او را سبب رهایی بنده از شکنجه گناهان قرار داد[۲۶].
- نتیجه: بد نیست در پایان بررسی این شبهه، بدانیم نظریه خاورشناسان، چه سرانجامی را به دنبال خواهد داشت. اگر بپذیریم که وحی پیامبر، دستاورد تراوشها و تابشهای عقل و هوش اوست، بیگمان، تجدید و تجدد در آموزههای دین را جایز خواهیم شمرد. خاورشناسان چون به این مسئله آگاهی داشتند، شک و شبهه خود را به گونهای طراحی کردند که القاکننده این مطلب باشد که محمد(ص)، باور شخصی خود را الهی میخواند. پس کسی که از وی پیروی کند، افزون بر آنکه رهاوردی نو و جدید خواهد داشت، میتواند آن را الهی و خدادادی بپندارد.»[۲۷]
پرسشهای وابسته
منبعشناسی جامع وحی
پانویس
- ↑ مقدمة القرآن، ص۲۰؛ به نقل از: عمر رضوان، آراء المستشرقین، ج۱، ص۳۸۲.
- ↑ الوحی المحمدی، ص۱۵۰.
- ↑ «سوگند به ستاره چون فرو افتد * که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۱-۴.
- ↑ «دل، آنچه میدید، دروغ نگفت» سوره نجم، آیه ۱۱.
- ↑ شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، مکتب اعلام اسلامی، ۱۴۰۹ه.ق، ج۱، ج۹، ص۴۲۱.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۶.
- ↑ فتح الباری شرح صحیح بخاری، ج۱، ص۲۵؛ الجامع الصحیح للبخاری، ج۱، ص۱۳.
- ↑ مجموعه آثار مطهری، ج۴، ص۳۸۴.
- ↑ «و (هنگام بخشش) نه دست خود را فرو بند و نه یکسره بگشای که نکوهیده دریغ خورده فرو مانی» سوره اسراء، آیه ۲۹.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، دارالهجرة، خطبه ۱۶۰، ص۲۸۸؛ ملاهادی سبزواری، رسائل، نشر اسوه، ۱۳۷۶، ص۲۳۶.
- ↑ ابن بابویه قمی، علل الشرایع، بیروت، مؤسسة الأعلمی المطبوعات، ۱۴۰۸ ه. ق، ج۱، باب ۱۰۲، ص۱۴۹؛ بحارالانوار، ج۱۱، باب ۲، ص۷۱.
- ↑ اوائل المقالات، ص۱۱.
- ↑ ابوحامد غزالی، تهافت الفلاسفه، بیروت، دارالمکتبة الهلال، ۱۹۹۴م.، چ ۱، ص۱۷۸.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، قم، بنیاد علمی فکری علامه طباطبایی، ۱۳۶۰، ص۸۴.
- ↑ وحی یا شعور مرموز، ص۱۲۵.
- ↑ ویلیام جیمز، دین و روان، برگردان: مهدی قائمی، تهران، انتشارات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲، چ ۲، ص۱۸۲.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۲، ص۱۱۲؛ ابن سینا، شرح اشارات و التنبیهات؛ شیخ طوسی، فخر رازی، قم، البلاغه، ۱۳۷۵، ج۳، نمط ۹، ص۳۷۱.
- ↑ وحی یا شعور مرموز، ص۱۳۰.
- ↑ سیدیحیی یثربی، عرفان نظری، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۴، ج۲، ص۳۵۹.
- ↑ «و (راهنمایی به) راه راست با خداوند است» سوره نحل، آیه ۹.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی، قم، نشر فرهنگ رجاء، ۱۳۶۴، چ ۱، ج۳، ص۲۷۳.
- ↑ شرح اشارات، ج۳، نمط ۹، ص۲۷۲.
- ↑ مفاتیح الغیب، ص۱۴۶.
- ↑ «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ شیعه در اسلام، ص۸۴.
- ↑ مفاتیح الغیب، ص۱۶۹.
- ↑ علیمردی، محمد مهدی، در ساحل وحی ص ۴۴-۵۳.