لشکر اسامه: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
{{اصلی|اسامة بن زید بن حارثه کلبی}} | {{اصلی|اسامة بن زید بن حارثه کلبی}} | ||
[[اسامة بن زید بن حارثة]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۷۵؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۷۹.</ref>، [[آزاد]] کرده [[رسول خدا]] {{صل}}<ref>رجال الطوسی، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۱.</ref> و | [[اسامة بن زید بن حارثة]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۷۵؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۷۹.</ref>، [[آزاد]] کرده [[رسول خدا]] {{صل}}<ref>رجال الطوسی، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۱.</ref> و کنیه او ابومحمد، [[ابوزید]]، ابویزید و ابوخارجه است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۷۵.</ref>. چون [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به وی بسیار علاقهمند بودند، او را “محبّ الرسول” مینامیدند<ref>اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۷۹.</ref>. وی به همراه پدر و مادرش به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۸۳.</ref>. | ||
[[اسامه]] در برخی از [[جنگها]] | [[اسامه]] در برخی از [[جنگها]]ی [[زمان]] [[پیامبر]] {{صل}} مانند [[جنگ]] [[بنی قریظه]] و [[فتح مکه]] شرکت داشت. مهمترین داستان مربوط به [[زندگی]] او بحث [[جیش اسامه]] است که در اواخر [[عمر]] بابرکت پیامبر اکرم {{صل}} به وقوع پیوست. اسامه بعد از اطلاع از [[بیعت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد. و در زمان خلافت امیرالمؤمنین {{ع}} نیز بعد از کش و قوسهایی با آن حضرت بیعت نمود و سرانجام در سال ۵۸ یا ۵۹ و به [[نقلی]] در سال ۵۴ هجری از [[دنیا]] رفت و پیکر [[پاک]] او در [[قبرستان بقیع]] به خاک سپرده شد<ref>اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۸۱.</ref>.<ref>[[محمد باغستانی کوزهگر|باغستانی کوزهگر، محمد]]، [[اسامة بن زید (مقاله)|اسامة بن زید]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱]]؛ [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳]]، ص۲۷۲؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۱۶۲-۱۶۳.</ref> | ||
== لشکر اسامه == | == لشکر اسامه == | ||
یکی از مواردی که اهمیت | یکی از مواردی که اهمیت مقام و [[منزلت]] اُسامه را نزد [[رسول خدا]] {{صل}} به وضوح به [[اثبات]] میرساند، [[فرماندهی]] او در لشکری بزرگ برای رویارویی با بزرگترین [[ارتش]] [[جهان]] آن روز ([[ارتش]] [[روم]]) است. در این زمینه باید گفت: [[رسول خدا]] {{صل}} همواره از کشته شدن [[زید بن حارثه]] و [[جعفر]] و [[اصحاب]] او یاد میکرد و نسبت به آنها [[اندوه]] شدیدی ابراز میفرمود. در 26 ماه صفر [[سال یازدهم هجری]]؛ [[پیامبر]] {{صل}} [[فرمان]] آماده شدن [[مردم]] برای [[جنگ]] با [[روم]] را صادر فرمود و [[دستور]] داد با سرعت برای این کار آماده شوند و این سفارش را تکرار میکرد که: "با جيش اُسامه حرکت کنید، [[خدا]] [[لعنت]] کند کسی را که از [[لشکر]] وی [[سرپیچی]] نماید"<ref>{{متن حدیث|انفذوا جيش أسامة، لعن الله من تخلف عن جيش أسامة}}</ref>. | ||
[[مردم]] از حضور [[رسول خدا]] {{صل}} متفرق شدند در حالی که برای [[جهاد]] تلاش میکردند. فردای آن روز، سه [[شنبه]]، [[اسامة بن زید]] را احضار و به او فرمود: ای أسامه، در [[پناه]] [[نام خدا]] و [[برکت]] [[خدا]] حرکت کن تا به محل کشته شدن پدرت برسی و آنها را زیر سم اسبها لگد [[مال]] کنی. من تو را [[مأمور]] این کار و [[امیر]] این [[لشکر]] قرار دادم. صبحگاه بر [[مردم]] ابنی حمله کن و اماکنشان را به [[آتش]] بکش و شتابان برو که بر [[اخبار]] پیشی بگیری. اگر [[خداوند]] تو را [[پیروز]] فرمود میانشان کمی بمان و همراه خود راهنمایانی بردار و جاسوسان و مقدمه [[سپاه]] را پیشاپیش بفرست. چون چهارشنبه فرا رسید، [[بیماری پیامبر]] {{صل}} با سر درد و تب شروع شد. [[صبح]] [[پنجشنبه]] [[پیامبر]] {{صل}} با دست خود پرچمی برای [[اسامه]] بست و فرمود: ای أسامه، به [[نام خدا]] و در [[راه خدا]] به [[جهاد]] برو و با هر کس که به [[خدا]] [[کافر]] است [[جنگ]] کنید و [[مکر]] و [[غدر]] نکنید، هیچ [[کودک]] و زنی را نکشید؛ شما آرزوی رویارو شدن با [[دشمن]] نداشته باشید که نمیدانید شاید به آنها گرفتار و [[مبتلا]] شوید، ولی بگویید: خدایا تو خود، ایشان و شترانشان را برای ما [[کفایت]] کن! و اگر آنها به شما برخوردند و با هیاهو حمله کردند شما [[آرامش]] و [[سکوت]] را مراعات کنید. با یکدیگر [[نزاع]] و [[مخالفت]] نکنید که [[ضعیف]] و [[ناتوان]] خواهید شد. بگویید: پروردگارا ما [[بندگان]] توایم و آنها هم [[بندگان]] تواند [[قدرت]] ما و ایشان در دست توست تو ایشان را مغلوب فرما! و بدانید که [[بهشت]] زیر بارقه [[شمشیر]] است. | [[مردم]] از حضور [[رسول خدا]] {{صل}} متفرق شدند در حالی که برای [[جهاد]] تلاش میکردند. فردای آن روز، سه [[شنبه]]، [[اسامة بن زید]] را احضار و به او فرمود: ای أسامه، در [[پناه]] [[نام خدا]] و [[برکت]] [[خدا]] حرکت کن تا به محل کشته شدن پدرت برسی و آنها را زیر سم اسبها لگد [[مال]] کنی. من تو را [[مأمور]] این کار و [[امیر]] این [[لشکر]] قرار دادم. صبحگاه بر [[مردم]] ابنی حمله کن و اماکنشان را به [[آتش]] بکش و شتابان برو که بر [[اخبار]] پیشی بگیری. اگر [[خداوند]] تو را [[پیروز]] فرمود میانشان کمی بمان و همراه خود راهنمایانی بردار و جاسوسان و مقدمه [[سپاه]] را پیشاپیش بفرست. چون چهارشنبه فرا رسید، [[بیماری پیامبر]] {{صل}} با سر درد و تب شروع شد. [[صبح]] [[پنجشنبه]] [[پیامبر]] {{صل}} با دست خود پرچمی برای [[اسامه]] بست و فرمود: ای أسامه، به [[نام خدا]] و در [[راه خدا]] به [[جهاد]] برو و با هر کس که به [[خدا]] [[کافر]] است [[جنگ]] کنید و [[مکر]] و [[غدر]] نکنید، هیچ [[کودک]] و زنی را نکشید؛ شما آرزوی رویارو شدن با [[دشمن]] نداشته باشید که نمیدانید شاید به آنها گرفتار و [[مبتلا]] شوید، ولی بگویید: خدایا تو خود، ایشان و شترانشان را برای ما [[کفایت]] کن! و اگر آنها به شما برخوردند و با هیاهو حمله کردند شما [[آرامش]] و [[سکوت]] را مراعات کنید. با یکدیگر [[نزاع]] و [[مخالفت]] نکنید که [[ضعیف]] و [[ناتوان]] خواهید شد. بگویید: پروردگارا ما [[بندگان]] توایم و آنها هم [[بندگان]] تواند [[قدرت]] ما و ایشان در دست توست تو ایشان را مغلوب فرما! و بدانید که [[بهشت]] زیر بارقه [[شمشیر]] است. | ||
گرچه [[سپاه]] اُسامه پیش از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} به علت کوتاهی و عدم حرکت [[اصحاب]] از هم گسیخت اما اُسامه پس از مدتی که از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} گذشت در زمان [[خلافت ابوبکر]] با همان [[لشکر]] روانه [[موته]] شد و عده زیادی از [[قاتلان]] پدرش را کشت و نیز جمعیتی را [[اسیر]] کرد و پس از [[چهل]] روز با [[پیروزی]] به [[مدینه]] مراجعت کرد و مورد استقبال [[ابوبکر]] و اهالی [[مدینه]] قرار گرفت<ref>. اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۵۰.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۸۷؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، | گرچه [[سپاه]] اُسامه پیش از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} به علت کوتاهی و عدم حرکت [[اصحاب]] از هم گسیخت اما اُسامه پس از مدتی که از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} گذشت در زمان [[خلافت ابوبکر]] با همان [[لشکر]] روانه [[موته]] شد و عده زیادی از [[قاتلان]] پدرش را کشت و نیز جمعیتی را [[اسیر]] کرد و پس از [[چهل]] روز با [[پیروزی]] به [[مدینه]] مراجعت کرد و مورد استقبال [[ابوبکر]] و اهالی [[مدینه]] قرار گرفت<ref>. اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۵۰.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ ]]، ص ۲۸۷؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۱۶۶-۱۶۸؛ [[محمد باغستانی کوزهگر|باغستانی کوزهگر، محمد]]، [[اسامة بن زید (مقاله)|اسامة بن زید]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱]]؛ [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر (مقاله)|حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۴۰-۳۴۲؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۹۳.</ref> | ||
== علت اصلی تخلف از [[جیش اسامه]] == | == علت اصلی تخلف از [[جیش اسامه]] == | ||
موضوع "[[تخلّف از جیش اسامه]]" مورد بحث فراوان میان مورخین و متکلّمین است. سرپیچی از دستور پیامبر، پس از آن همه اصرار برای پیوستن افراد به [[سپاه اسامه]]، خطایی نابخشودنی است و نشان [[برنامهریزی]] قدرتطلبان برای به دست گرفتن [[حکومت]] و کنار زدن [[امام علی|علی]] {{ع}} به شمار میرود. مرحوم سیّد [[شرف]] الدین پس از [[نقل]] آن وقایع و [[سخن پیامبر]] مینویسد: آنان ابتدا از رفتن به اردوگاه، تعلّل ورزیدند و از خود سنگینی نشان دادند، بعد هم از [[سپاه]] عقب ماندند و خود را در [[مدینه]] نگه داشتند، تا پایههای [[سیاست]] و [[حکومت]] خویش را تحکیم کنند و این کار را بر [[تعهّد]] نسبت به [[فرمان]] صریح [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] ترجیح دادند و این یکی دیگر از موارد "[[اجتهاد در برابر نصّ]]" بود. [[پیامبر]] میخواست عاصمۀ [[اسلام]] از وجود آنان خالی باشد و [[خلافت امیر المؤمنین]] با [[آرامش]] و بدون [[مخالفت]] استقرار یابد و وقتی برگردند ببینند کار [[خلافت]] به نام [[امام علی|علی]] {{ع}} پایان گرفته تا زمینهای برای [[نزاع]] باقی نماند، ولی آنان متوجّه [[نیّت]] و [[تدبیر پیامبر]] شدند، هم به [[فرماندهی اسامه]] که [[جوانی]] ۱۷ ساله بود [[اعتراض]] کردند و هم در رفتن و پیوستن به او درنگ کردند، تا آنکه [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}} درگذشت، آنگاه ماجرای [[سقیفه]] را پیش آوردند<ref>النص و الأجتهاد، ص۱۰۰، دربارۀ اهداف آنان از تخلّف از جیش اسامه و اهتمام پیامبر به این اعزام و تأکید وی بر فرماندهی اسامه، استاد باقر شریف القرشی تحلیل جالبی دارد که خواندنی است (حیاة الامام الحسن بن علی، ج ۲ ص ۱۲۰)</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، | موضوع "[[تخلّف از جیش اسامه]]" مورد بحث فراوان میان مورخین و متکلّمین است. سرپیچی از دستور پیامبر، پس از آن همه اصرار برای پیوستن افراد به [[سپاه اسامه]]، خطایی نابخشودنی است و نشان [[برنامهریزی]] قدرتطلبان برای به دست گرفتن [[حکومت]] و کنار زدن [[امام علی|علی]] {{ع}} به شمار میرود. مرحوم سیّد [[شرف]] الدین پس از [[نقل]] آن وقایع و [[سخن پیامبر]] مینویسد: آنان ابتدا از رفتن به اردوگاه، تعلّل ورزیدند و از خود سنگینی نشان دادند، بعد هم از [[سپاه]] عقب ماندند و خود را در [[مدینه]] نگه داشتند، تا پایههای [[سیاست]] و [[حکومت]] خویش را تحکیم کنند و این کار را بر [[تعهّد]] نسبت به [[فرمان]] صریح [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] ترجیح دادند و این یکی دیگر از موارد "[[اجتهاد در برابر نصّ]]" بود. [[پیامبر]] میخواست عاصمۀ [[اسلام]] از وجود آنان خالی باشد و [[خلافت امیر المؤمنین]] با [[آرامش]] و بدون [[مخالفت]] استقرار یابد و وقتی برگردند ببینند کار [[خلافت]] به نام [[امام علی|علی]] {{ع}} پایان گرفته تا زمینهای برای [[نزاع]] باقی نماند، ولی آنان متوجّه [[نیّت]] و [[تدبیر پیامبر]] شدند، هم به [[فرماندهی اسامه]] که [[جوانی]] ۱۷ ساله بود [[اعتراض]] کردند و هم در رفتن و پیوستن به او درنگ کردند، تا آنکه [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}} درگذشت، آنگاه ماجرای [[سقیفه]] را پیش آوردند<ref>النص و الأجتهاد، ص۱۰۰، دربارۀ اهداف آنان از تخلّف از جیش اسامه و اهتمام پیامبر به این اعزام و تأکید وی بر فرماندهی اسامه، استاد باقر شریف القرشی تحلیل جالبی دارد که خواندنی است (حیاة الامام الحسن بن علی، ج ۲ ص ۱۲۰)</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۹۳؛ [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام (کتاب)|تاریخ اسلام]]، ص۲۱۰.</ref> | ||
==[[ | ==اصرار بر اعزام [[جیش اسامه]]== | ||
[[رسول | دستور پیامبر به تشکیل سپاهی به فرماندهی ([[اسامة بن زید]] ([[جوانی]] هیجده ساله) و اصرار بر اینکه تمامی [[مهاجرین]] و [[انصار]] باید جزء [[سپاه]] وی باشند، قرینه مهمی بر تصمیم [[رسول الله]]{{صل}} بر تثبیت [[خلافت امام علی]]{{ع}} است. دستور به تشکیل این سپاه عظیم در آن [[زمان]] و برهه خاص، محتاج دقت و [[تأمل]] ویژه است. چون هیچ گزارش خاصی از [[تهاجم]] [[دشمن]] و یا [[آمادگی]] برای تهاجم او در آن منطقه دور از [[مملکت اسلامی]]، گزارش نشده است تا محتاج آن باشد که سپاهی این چنین عظیم و با این سرعت و با آن همه اصرار و تأکید [[پیامبر]] به آن منطقه فرستاده شود. پس علت تشکیل سپاه و اصرار بیش از حد پیامبر چه بود؟ | ||
اعزام سپاه به فرماندهی [[اسامه]]، به منظور به دست آوردن دو [[هدف]] بود: | |||
#تمامی کسانی که [[مخالفت]] آنان با [[امام علی]]{{ع}} محتمل بود، از [[مدینه]] خارج شوند. پیامبر دستور داده بود [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[ابوعبیده]] و [[سعد بن ابی وقاص]] در [[سپاه اسامه]] باشند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۸؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۱۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۸، ص۶۳؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۷، ص۲۰۰؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۰، ص۵۷۱.</ref>. اگر این دستور پیامبر انجام شده بود، مسیر بسیاری از حوادث بعدی [[تغییر]] میکرد. در واقع، رسول الله{{صل}} در پی آن بود که تمامی متنفذان و کسانی را که [[قدرت]] تأثیرگذاری بر [[توده]] [[مردم]] دارند، از مدینه خارج کند. در این صورت، [[جانشینی]] و [[امامت امام علی]]{{ع}} دچار هیچ چالش و [[اعتراض]] جدی نمیشد. سردمداران [[سقیفه]] و پایهگذاران [[خلافت ابوبکر]] همین افرادی بودند که پیامبر اصرار داشت در سپاه اسامه حضور داشته باشند. | |||
# اسامة بن زید در آن زمان هیجده ساله بود<ref>الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۸ ص۵۱ و ص۶۴.</ref> و در [[فرهنگ]] آن دوره، [[نوجوان]] محسوب میشد. او در حالی در [[مسند]] فرماندهی قرار گرفته بود که اشخاص کمتر از ۱۵ سال، [[حق]] شرکت در [[جنگ]] را نداشتند و اکنون [[جوانی]] هیجده ساله، [[فرمانده]] سپاهی بود که پیرمردان و ریش سفیدان و بزرگان [[مهاجرین]] و [[انصار]]، با عنوان پیاده [[نظام]] تحت فرماندهی او بودند. آنگاه که [[مردمان]] برو بر فرماندهی او [[طعنه]] زدند، [[پیامبر]] بر [[منبر]] قرار گرفت و در جواب آنان گفت: «او سزاوار این فرماندهی است»<ref>الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۶؛ صحیح البخاری، ج۳، ص۱۳۶۵؛ سیره ابن هشام، ج۴، ص۲۹۹.</ref>. [[کلام پیامبر]] به معنای تعیین ملاک برای [[ریاست]] است. اگر او سزاوار این [[منصب]] است، کمی سن او ضرری بدان نمیرساند. این سخن جواب کسانی است که چند [[روز]] بعد، ضمن [[تأیید]] صلاحیت [[امام علی]]{{ع}} برای [[خلافت]]، [[جوان بودن]] [[امام]] را بهانه کرده، او را کنار نهادند؛ در حالی که امام علی{{ع}} در آن [[زمان]] نزدیک به سی وچهار سال داشت<ref>در کتاب خصال، ج۲، ص۳۷۱، این تحلیل به امام علی{{ع}} مستند شده است.</ref>.<ref>[[سید محمد کاظم طباطبایی|طباطبایی، سید محمد کاظم]]، [[ادله و نصوص امامت علی (مقاله)| مقاله «ادله و نصوص امامت علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]]، ص ۲۹۷.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
خط ۴۰: | خط ۴۳: | ||
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']] | # [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']] | ||
# [[پرونده:IM010504.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام ج۱ (کتاب)|'''تاریخ اسلام ج۱''']] | # [[پرونده:IM010504.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام ج۱ (کتاب)|'''تاریخ اسلام ج۱''']] | ||
# [[پرونده:1368101.jpg|22px]] [[سید محمد کاظم طباطبایی|طباطبایی، سید محمد کاظم]]، [[ادله و نصوص امامت علی (مقاله)| مقاله «ادله و نصوص امامت علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۳''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۴۸: | خط ۵۲: | ||
[[رده:تاریخ اسلام]] | [[رده:تاریخ اسلام]] | ||
[[رده:پیامبر خاتم]] | [[رده:تاریخ پیامبر خاتم]] |
نسخهٔ کنونی تا ۸ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۱
جیش اسامه سپاهی است به فرماندهی "اسامة بن زید" که به دستور پیامبر اسلام (ص) در روزهای آخر عمر آن حضرت آمادۀ عزیمت به موته شد و خود پیامبر برای اسامه پرچم جهاد بست.
اسامة بن زید
اسامة بن زید بن حارثة[۱]، آزاد کرده رسول خدا (ص)[۲] و کنیه او ابومحمد، ابوزید، ابویزید و ابوخارجه است[۳]. چون پیامبر اکرم (ص) به وی بسیار علاقهمند بودند، او را “محبّ الرسول” مینامیدند[۴]. وی به همراه پدر و مادرش به مدینه هجرت کرد[۵].
اسامه در برخی از جنگهای زمان پیامبر (ص) مانند جنگ بنی قریظه و فتح مکه شرکت داشت. مهمترین داستان مربوط به زندگی او بحث جیش اسامه است که در اواخر عمر بابرکت پیامبر اکرم (ص) به وقوع پیوست. اسامه بعد از اطلاع از بیعت امیرالمؤمنین (ع) با ابوبکر بیعت کرد. و در زمان خلافت امیرالمؤمنین (ع) نیز بعد از کش و قوسهایی با آن حضرت بیعت نمود و سرانجام در سال ۵۸ یا ۵۹ و به نقلی در سال ۵۴ هجری از دنیا رفت و پیکر پاک او در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد[۶].[۷]
لشکر اسامه
یکی از مواردی که اهمیت مقام و منزلت اُسامه را نزد رسول خدا (ص) به وضوح به اثبات میرساند، فرماندهی او در لشکری بزرگ برای رویارویی با بزرگترین ارتش جهان آن روز (ارتش روم) است. در این زمینه باید گفت: رسول خدا (ص) همواره از کشته شدن زید بن حارثه و جعفر و اصحاب او یاد میکرد و نسبت به آنها اندوه شدیدی ابراز میفرمود. در 26 ماه صفر سال یازدهم هجری؛ پیامبر (ص) فرمان آماده شدن مردم برای جنگ با روم را صادر فرمود و دستور داد با سرعت برای این کار آماده شوند و این سفارش را تکرار میکرد که: "با جيش اُسامه حرکت کنید، خدا لعنت کند کسی را که از لشکر وی سرپیچی نماید"[۸].
مردم از حضور رسول خدا (ص) متفرق شدند در حالی که برای جهاد تلاش میکردند. فردای آن روز، سه شنبه، اسامة بن زید را احضار و به او فرمود: ای أسامه، در پناه نام خدا و برکت خدا حرکت کن تا به محل کشته شدن پدرت برسی و آنها را زیر سم اسبها لگد مال کنی. من تو را مأمور این کار و امیر این لشکر قرار دادم. صبحگاه بر مردم ابنی حمله کن و اماکنشان را به آتش بکش و شتابان برو که بر اخبار پیشی بگیری. اگر خداوند تو را پیروز فرمود میانشان کمی بمان و همراه خود راهنمایانی بردار و جاسوسان و مقدمه سپاه را پیشاپیش بفرست. چون چهارشنبه فرا رسید، بیماری پیامبر (ص) با سر درد و تب شروع شد. صبح پنجشنبه پیامبر (ص) با دست خود پرچمی برای اسامه بست و فرمود: ای أسامه، به نام خدا و در راه خدا به جهاد برو و با هر کس که به خدا کافر است جنگ کنید و مکر و غدر نکنید، هیچ کودک و زنی را نکشید؛ شما آرزوی رویارو شدن با دشمن نداشته باشید که نمیدانید شاید به آنها گرفتار و مبتلا شوید، ولی بگویید: خدایا تو خود، ایشان و شترانشان را برای ما کفایت کن! و اگر آنها به شما برخوردند و با هیاهو حمله کردند شما آرامش و سکوت را مراعات کنید. با یکدیگر نزاع و مخالفت نکنید که ضعیف و ناتوان خواهید شد. بگویید: پروردگارا ما بندگان توایم و آنها هم بندگان تواند قدرت ما و ایشان در دست توست تو ایشان را مغلوب فرما! و بدانید که بهشت زیر بارقه شمشیر است.
گرچه سپاه اُسامه پیش از رحلت رسول خدا (ص) به علت کوتاهی و عدم حرکت اصحاب از هم گسیخت اما اُسامه پس از مدتی که از رحلت رسول خدا (ص) گذشت در زمان خلافت ابوبکر با همان لشکر روانه موته شد و عده زیادی از قاتلان پدرش را کشت و نیز جمعیتی را اسیر کرد و پس از چهل روز با پیروزی به مدینه مراجعت کرد و مورد استقبال ابوبکر و اهالی مدینه قرار گرفت[۹].[۱۰]
علت اصلی تخلف از جیش اسامه
موضوع "تخلّف از جیش اسامه" مورد بحث فراوان میان مورخین و متکلّمین است. سرپیچی از دستور پیامبر، پس از آن همه اصرار برای پیوستن افراد به سپاه اسامه، خطایی نابخشودنی است و نشان برنامهریزی قدرتطلبان برای به دست گرفتن حکومت و کنار زدن علی (ع) به شمار میرود. مرحوم سیّد شرف الدین پس از نقل آن وقایع و سخن پیامبر مینویسد: آنان ابتدا از رفتن به اردوگاه، تعلّل ورزیدند و از خود سنگینی نشان دادند، بعد هم از سپاه عقب ماندند و خود را در مدینه نگه داشتند، تا پایههای سیاست و حکومت خویش را تحکیم کنند و این کار را بر تعهّد نسبت به فرمان صریح پیامبر خدا ترجیح دادند و این یکی دیگر از موارد "اجتهاد در برابر نصّ" بود. پیامبر میخواست عاصمۀ اسلام از وجود آنان خالی باشد و خلافت امیر المؤمنین با آرامش و بدون مخالفت استقرار یابد و وقتی برگردند ببینند کار خلافت به نام علی (ع) پایان گرفته تا زمینهای برای نزاع باقی نماند، ولی آنان متوجّه نیّت و تدبیر پیامبر شدند، هم به فرماندهی اسامه که جوانی ۱۷ ساله بود اعتراض کردند و هم در رفتن و پیوستن به او درنگ کردند، تا آنکه رسول خدا (ص) درگذشت، آنگاه ماجرای سقیفه را پیش آوردند[۱۱].[۱۲]
اصرار بر اعزام جیش اسامه
دستور پیامبر به تشکیل سپاهی به فرماندهی (اسامة بن زید (جوانی هیجده ساله) و اصرار بر اینکه تمامی مهاجرین و انصار باید جزء سپاه وی باشند، قرینه مهمی بر تصمیم رسول الله(ص) بر تثبیت خلافت امام علی(ع) است. دستور به تشکیل این سپاه عظیم در آن زمان و برهه خاص، محتاج دقت و تأمل ویژه است. چون هیچ گزارش خاصی از تهاجم دشمن و یا آمادگی برای تهاجم او در آن منطقه دور از مملکت اسلامی، گزارش نشده است تا محتاج آن باشد که سپاهی این چنین عظیم و با این سرعت و با آن همه اصرار و تأکید پیامبر به آن منطقه فرستاده شود. پس علت تشکیل سپاه و اصرار بیش از حد پیامبر چه بود؟ اعزام سپاه به فرماندهی اسامه، به منظور به دست آوردن دو هدف بود:
- تمامی کسانی که مخالفت آنان با امام علی(ع) محتمل بود، از مدینه خارج شوند. پیامبر دستور داده بود ابوبکر و عمر و ابوعبیده و سعد بن ابی وقاص در سپاه اسامه باشند[۱۳]. اگر این دستور پیامبر انجام شده بود، مسیر بسیاری از حوادث بعدی تغییر میکرد. در واقع، رسول الله(ص) در پی آن بود که تمامی متنفذان و کسانی را که قدرت تأثیرگذاری بر توده مردم دارند، از مدینه خارج کند. در این صورت، جانشینی و امامت امام علی(ع) دچار هیچ چالش و اعتراض جدی نمیشد. سردمداران سقیفه و پایهگذاران خلافت ابوبکر همین افرادی بودند که پیامبر اصرار داشت در سپاه اسامه حضور داشته باشند.
- اسامة بن زید در آن زمان هیجده ساله بود[۱۴] و در فرهنگ آن دوره، نوجوان محسوب میشد. او در حالی در مسند فرماندهی قرار گرفته بود که اشخاص کمتر از ۱۵ سال، حق شرکت در جنگ را نداشتند و اکنون جوانی هیجده ساله، فرمانده سپاهی بود که پیرمردان و ریش سفیدان و بزرگان مهاجرین و انصار، با عنوان پیاده نظام تحت فرماندهی او بودند. آنگاه که مردمان برو بر فرماندهی او طعنه زدند، پیامبر بر منبر قرار گرفت و در جواب آنان گفت: «او سزاوار این فرماندهی است»[۱۵]. کلام پیامبر به معنای تعیین ملاک برای ریاست است. اگر او سزاوار این منصب است، کمی سن او ضرری بدان نمیرساند. این سخن جواب کسانی است که چند روز بعد، ضمن تأیید صلاحیت امام علی(ع) برای خلافت، جوان بودن امام را بهانه کرده، او را کنار نهادند؛ در حالی که امام علی(ع) در آن زمان نزدیک به سی وچهار سال داشت[۱۶].[۱۷]
جستارهای وابسته
منابع
- ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی
- عسکری، عبدالرضا، مقاله «اسامة بن زید»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳
- باغستانی کوزهگر، محمد، اسامة بن زید، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ج۱
- طباطبایی، سید محمد کاظم، مقاله «ادله و نصوص امامت علی»، دانشنامه امام علی ج۳
پانویس
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۷۵؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۷۹.
- ↑ رجال الطوسی، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۱.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۷۵.
- ↑ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۷۹.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۸۱.
- ↑ باغستانی کوزهگر، محمد، اسامة بن زید، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱؛ عسکری، عبدالرضا، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳، ص۲۷۲؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۱۶۲-۱۶۳.
- ↑ «انفذوا جيش أسامة، لعن الله من تخلف عن جيش أسامة»
- ↑ . اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۵۰.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ ، ص ۲۸۷؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۱۶۶-۱۶۸؛ باغستانی کوزهگر، محمد، اسامة بن زید، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۳۴۰-۳۴۲؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۹۳.
- ↑ النص و الأجتهاد، ص۱۰۰، دربارۀ اهداف آنان از تخلّف از جیش اسامه و اهتمام پیامبر به این اعزام و تأکید وی بر فرماندهی اسامه، استاد باقر شریف القرشی تحلیل جالبی دارد که خواندنی است (حیاة الامام الحسن بن علی، ج ۲ ص ۱۲۰)
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۹۳؛ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام، ص۲۱۰.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۸؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۱۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۸، ص۶۳؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۷، ص۲۰۰؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۰، ص۵۷۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۸ ص۵۱ و ص۶۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۶؛ صحیح البخاری، ج۳، ص۱۳۶۵؛ سیره ابن هشام، ج۴، ص۲۹۹.
- ↑ در کتاب خصال، ج۲، ص۳۷۱، این تحلیل به امام علی(ع) مستند شده است.
- ↑ طباطبایی، سید محمد کاظم، مقاله «ادله و نصوص امامت علی»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۲۹۷.