فاطمه دختر امام حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = امام حسین | عنوان مدخل  = فاطمه دختر امام حسین| مداخل مرتبط = [[فاطمه دختر امام حسین در تاریخ اسلامی]] - [[فاطمه دختر امام حسین در معارف و سیره حسینی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{سوگواری امام حسین}}
{{سوگواری امام حسین}}
'''فاطمه دختر امام حسین {{ع}}'''، نام مادرش [[ام اسحاق]] بود. او از [[زنان]] با [[فضیلت]] و نمونه در [[روزگار]] خویش به شمار می‌آمد. ایشان با عموزاده‌اش، [[حسن مثنی]]، [[فرزند]] [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} [[ازدواج]] کرد. فاطمه همراه پدر و همسرش در [[کربلا]] حضور داشت و بعد از [[شهادت]] امام و یارانش به [[اسارت]] درآمد و با خواندن [[خطبه]] همراه عمه‌اش [[زینب کبری]] {{س}} در [[کوفه]] و [[شام]] به افشاگری علیه [[حکومت]] دست زد.


<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
== مقدمه ==
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[فاطمه دختر امام حسین در تاریخ اسلامی]] - [[فاطمه دختر امام حسین در معارف و سیره حسینی]]</div>
فاطمه بنت الحسین، مادرش [[ام اسحاق]] دختر [[طلحة بن عبیدالله]] (یا [[عبدالله تمیمی]]) بود<ref>الفصول المهمه، ج۲، ص۸۵۲؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۳۵؛ الاغانی، ج۱۶، ص۱۴۲.</ref>. او از [[زنان]] با [[فضیلت]] و نمونه در [[روزگار]] خویش به شمار می‌آمد. ایشان بانویی با [[شرافت]] و [[دانش]] که [[اهل ذکر]] و [[شب زنده داری]] و [[عبادت]] بود و روز‌ها [[روزه]] می‌گرفت و از [[جمال]] ظاهر و [[باطن]] برخوردار و [[اهل]] [[روایت]] و نقل حدیث بود<ref>اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۸۸.</ref>.


==مقدمه==
وی از پدرش [[امام حسین]]، [[فاطمه زهرا]]، [[دختر رسول خدا]]، [[ابن عباس]]، [[بلال موذن پیامبر]]، [[اسماء بنت عمیس]] و [[عایشه]] نقل حدیث کرده است. فاطمه با عموزاده‌اش، [[حسن مثنی]]، فرزند [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} [[ازدواج]] کرد<ref>{{متن حدیث|أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ الْحَسَنِ خَطَبَ إِلَى عَمِّهِ الْحُسَيْنِ {{ع}} إِحْدَى ابْنَتَيْهِ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ اخْتَرْ يَا بُنَيَّ أَحَبَّهُمَا إِلَيْكَ فَاسْتَحْيَا الْحَسَنُ وَ لَمْ يُحِرْ جَوَاباً فَقَالَ الْحُسَيْنُ {{ع}} فَإِنِّي قَدِ اخْتَرْتُ لَكَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ هِيَ أَكْثَرُهُمَا شَبَهاً بِأُمِّي‏ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}}}}؛ الفصول المهمه، ج۲، ص۷۵۰؛ الارشاد، ج۲، ص۲۵؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۶۷.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۲۴-۲۳۲؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۳۶۵؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۹۷.</ref>
[[فاطمه]] بنت الحسین{{ع}}، بانویی با [[شرافت]] و [[دانش]] که [[اهل ذکر]] و [[شب زنده داری]] و [[عبادت]] بود و روز‌ها [[روزه]] می‌گرفت و از [[جمال]] ظاهر و [[باطن]] برخوردار و [[اهل]] [[روایت]] و [[نقل حدیث]] بود<ref>اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۸۸.</ref>. در [[سفر]] [[کربلا]] در جمع [[اسیران]] [[اهل بیت]] بود و در [[کوفه]] نیز به [[سخنرانی]] افشاگرانه و [[فصیح]] و رسا بر ضدّ جنایت‌های [[ابن زیاد]] پرداخت و همه را به [[گریه]] انداخت<ref>مقتل الحسین، مقرم، ص۴۰۵.</ref>. در کاخ [[یزید]]، [[چشم]] یکی از وابستگان [[حکومت]] که به او افتاد، از [[یزید]] خواست که او را به وی ببخشد. [[حضرت زینب]] بشدّت [[اعتراض]] و [[مخالفت]] کرد و کار آنان را [[کفر]] به حساب آورد<ref>ارشاد، مفید، ج۲، ص۱۲۱؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۳۶.</ref>. وی [[همسر]] عموزادۀ خویش [[حسن بن حسن]]{{ع}} بود. پس از فوت شوهر، یک سال خیمه‌ای افراشت و برای او به سوگ و ماتم نشست<ref>ارشاد، مفید، ج۲، ص۲۶.</ref>. وی تا زمان [[امام صادق]]{{ع}} را [[درک]] کرد. در سال ۱۱۷ ه. در حالی که هفتاد سال داشت در [[مدینه]] در گذشت و در [[بقیع]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>درباره زندگینامه او از جمله ر.ک: «فاطمه بنت الحسین»، محمد هادی الأمینی، مکتبه الهلال.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۳۶۵.</ref>


==فاطمه بنت الحسین در گزیده دانشنامه امام حسین==
== فاطمه بنت الحسین در کربلا ==
[[فاطمه]]، بزرگ‌ترین دختر [[امام حسین]]{{ع}} است و مادرش [[ام اسحاق|اُم اسحاق]] بود. فاطمه، پیش از [[واقعه کربلا]]، با [[حسن مثنی|حسنِ مُثنا]] [[ازدواج]] کرد و در [[کربلا]] با وی، حضور داشت. همسرش جزء مجروحان [[حادثه کربلا]] بود. فاطمه در میان اُسرا به [[کوفه]] و [[شام]] رفت. برخی از ماجراهای [[هجوم]] به خیمه‌ها و دوران [[اسارت]] [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}}، از او نقل شده است. فاطمه، از [[راویان حدیث]] است و پدرش [[کتابی]] در هم پیچیده (مَلفوف) و نیز [[وصیت نامه]] خود را به وی سپرد. [[وفات]] وی، حدود [[سال ۱۱۷ هجری]] بوده است. وی در [[مدینه]] وفات یافت. بیشتر [[فرزندان]] و [[نوادگان]] وی، در [[مبارزه]] با [[خلفای بنی عباس]] به شهادت رسیدند و یا [[زندانی]] شدند.
فاطمه به همراه پدر و همسرش به [[کربلا]] آمد و در همه [[مصائب اهل بیت]] شرکت داشت. بر اساس فرموده [[امام باقر]] {{ع}}، امام حسین {{ع}} در آستانه [[شهادت]] نوشتۀ پیچیده‌ای را به دخترش فاطمه داد و [[وصیت]] زبانی نیز به او کرد. سپس فرمود: دخترم این را به بزرگ‌ترین فرزندانم بده. چون در آن [[زمان امام زین العابدین]] [[بیمار]] بود، فاطمه بعدها آن نوشته را به او [[تسلیم]] کرد و پس از آن به ما رسید<ref>بصائرالدرجات، ص۱۶۳؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۵۰؛ نفس المهموم، ص۳۱۶.</ref>.


در کتاب [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]] آمده است: [[حسن بن حسن]]، یکی از دو دختر عمویش را از امام حسین{{ع}} [[خواستگاری]] کرد. امام حسین{{ع}} به او فرمود: «پسر عزیزم! هر کدام را بیشتر [[دوست]] می‌داری، برگزین». [[حسن]]، [[شرم]] کرد و هیچ نگفت. امام حسین{{ع}} فرمود: «من خود، فاطمه را برایت برگزیدم. او بیش از دختر دیگرم به مادرم فاطمه [[دختر پیامبر خدا]]{{صل}} شبیه است»<ref>{{متن حدیث|أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ الْحَسَنِ خَطَبَ إِلَى عَمِّهِ الْحُسَيْنِ{{ع}} إِحْدَى ابْنَتَيْهِ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ اخْتَرْ يَا بُنَيَّ أَحَبَّهُمَا إِلَيْكَ فَاسْتَحْيَا الْحَسَنُ وَ لَمْ يُحِرْ جَوَاباً فَقَالَ الْحُسَيْنُ{{ع}} فَإِنِّي قَدِ اخْتَرْتُ لَكَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ هِيَ أَكْثَرُهُمَا شَبَهاً بِأُمِّي‏ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}}} (الإرشاد، ج۲، ص۲۵؛ العدد القویة، ص۳۵۵، ح۱۸).</ref>.
فاطمه دختر امام حسین {{ع}} هم‌گام با عمه‌اش [[زینب کبری]] و دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] در بیان [[حادثه کربلا]] و افشای جنایت‌های [[بنی امیه]] حضوری فعال داشت و در [[کوفه]] پس از عمه‌اش خطبه‌ای مشروح ایراد کرد. محتوای [[خطبه]] او به گونه‌ای بود که فریاد [[گریه و زاری]] [[مردم]] را بلند کرد. تا جایی که گفتند: بس است ای دختر [[پاکان]]! قلب‌های ما را [[آتش]] زدی و دل‌های ما را کباب کردی. سپس آن بزرگوار ساکت شد<ref>الملهوف، ص۱۹۴؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۰؛ تسلیه المجالس، ج۲، ص۳۵۵ - ۳۶۰.</ref>.


در کتاب [[تقریب التهذیب (کتاب)|تقریب التهذیب]] آمده: فاطمه، دختر [[حسین بن علی بن ابی طالب]]{{ع}}، [[هاشمی]]، [[مدنی]]، [[همسر]] [[حسن بن حسن|حسن بن حسن بن علی]]، ثِقه و از طبقه چهارم [[راویان]] است. او پس از سال یکصد [[هجری]] و در [[کهن‌سالی]] در گذشت<ref>ر.ک: تقریب التهذیب، ج۲، ص۶۵۴.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۹۷.</ref>
همچنین هنگامی که [[اسیران]] را وارد [[کاخ]] [[یزید]] کردند، فاطمه فریاد زد: «ای یزید، آیا دختران [[رسول خدا]] اسیران‌اند؟»<ref>{{متن حدیث|أبناتُ رسولِ اللهِ سبايا يا يزيد}}؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۵.</ref>؟


==[[فاطمه]] دختر [[امام حسین]]{{ع}} در [[کربلا]] با او بود==
سخن یاد شده اشاره به قواعدی است که در [[جنگ]] حتی در [[زمان جاهلیت]] رعایت می‌شده است. [[آزار]] و [[اذیت]] [[کودکان]]، زنان و [[پیران]] در [[جاهلیت]] ممنوع بود. در [[سنت]] [[عربی]] نیز این کار پذیرفته نبود. در [[اسلام]] نیز بر این قاعده صحه گذاشته شد. در [[کربلا]] نه سنت [[اسلامی]] رعایت شد و نه به سنت عربی توجه شد. گذشته از آنکه [[زنان]] و [[کودکان]] به [[پیامبر]] وابسته بودند و رعایت [[حرمت]] آنان به [[حکم]] [[شریعت]] و [[دیانت]] لازم بود. اینجا بود که [[دختر امام حسین]] با خطاب به [[یزید]] وجدان‌های بیدار را به [[داوری]] می‌طلبد و [[رفتار]] یزید و [[پیروان]] او را نه تنها با اسلام که با [[غیرت]] عربی و [[سنت‌های جاهلی]] نیز ناسازگار می‌خواند. این سخن کوتاه [[انسانیت]] [[بنی امیه]] را زیر سؤال برد<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۲۴-۲۳۲.</ref>.
'''سؤال:'''


آیا آنچه که در مورد ماندن فاطمه بنت الحسین{{ع}} در [[مدینه]] به علت [[بیماری]] و عدم حضور او در کربلا گفته شده، با این که برخی [[روایات]] حاکی از [[همراهی]] دختری از [[امام حسین]]{{ع}} به نام "فاطمه" با ایشان در این واقعه است، [[صحت]] دارد؟ در این صورت، آیا امام حسین{{ع}} دو دختر به نام فاطمه داشته است؟
== درخواست مرد شامی از یزید ==
از فاطمه دختر امام حسین نقل شده است: در [[کاخ]] یزید مردی برخاست و گفت: این دختر را به من ببخش تا کمک کار من باشد.... من به خود لرزیدم، [[گمان]] کردم که چنین کاری خواهد شد. پیراهن عمه‌ام [[زینب]] را گرفتم. عمه‌ام می‌دانست که چنین کاری شدنی نیست. از این‌رو به آن مرد شامی گفت: به [[خدا]] [[دروغ]] گفتی و خود را [[پست]] کردی. [[سوگند]] به خدا! این کار نه برای تو و نه برای یزید روا نیست.


'''پاسخ:'''
در این هنگام یزید در [[خشم]] شد و به زینب گفت: تو دروغ گفتی! این کار به دست من است. اگر بخواهم آن را انجام می‌دهم.


به [[یقین]]، [[امام حسین]]{{ع}} دختری به نام فاطمه داشته که روایات بسیاری از ایشان نقل شده است. او این روایات را از طریق پدرش از [[رسول خدا]]{{صل}} و یا از طریق پدرش از [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} از رسول خدا{{صل}} نقل کرده، احادیثی را هم از [[امام سجاد]]{{ع}} و [[اسماء بنت عمیس]] [[روایت]] کرده است. به نظر می‌رسد در این که او [[همسر]] پسر عمویش [[حسن بن حسن]]{{ع}} بوده، اختلافی بین [[علما]] و [[مورخان]] وجود ندارد و از آنچه که در کتاب "[[عمدة الطالب (کتاب)|عمدة الطالب]]"<ref> عمدة الطالب، ابن عنبه، ص۱۹۳</ref> و نیز کتاب "[[الارشاد (کتاب)|الارشاد]]" [[شیخ مفید]]<ref> الإرشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۲۶.</ref> نقل شده چنین به دست می‌آید که او با پسر عمویش در دوران [[حیات]] امام حسین{{ع}} [[ازدواج]] کرده است. این مطلب، از اقوال بسیاری از مورخین همچون [[ابوالفرج اصفهانی]] در کتاب "[[الاغانی (کتاب)|الاغانی]]" و [[ابن ابوالفتح اربلی]] در کتاب "[[کشف الغمه (کتاب)|کشف الغمه]]"<ref> کشف الغمه، ابن أبو الفتح اربلی، ج۲، ص۲۰۲.</ref> و [[ابن‌صباغ]] در کتاب "[[الفصول المهمه (کتاب)|الفصول المهمه]]"<ref> الفصول المهمه فی معرفة الأئمه، ابن‌صباغ، ج۲، ص۷۵۱.</ref> و دیگران نیز استفاده می‌شود.
زینب فرمود: خدا هرگز این کار را به دست تو نداده، جز اینکه از [[دین]] ما بیرون روی و به [[آیین]] دیگری در آیی.


علیرغم تتبع بسیار، به متنی که حکایت از عدم حضور فاطمه بنت الحسین{{ع}} در کربلا به همراه با [[پدر]] بزرگوارشان -امام حسین{{ع}}- داشته باشد، [[دست]] نیافتیم. بلکه متون متعدد، همگی دالّ بر آن است که ایشان در کربلا حضور داشته و در زمره [[اسرای اهل بیت]]{{ع}} که بعد از [[واقعه کربلا]] به [[شام]] نزد [[یزید بن معاویه]] فرستاده شدند، قرار داشته است. از جمله این [[نصوص]]، روایتی است که [[کلینی]] در کتاب خود "[[الکافی (کتاب)|الکافی]]" با [[سلسله]] سندش از ابی‌جعفر [[امام محمد باقر]]{{ع}} نقل کرده است. در این [[روایت]] آمده: «چون حسین{{ع}} وقت وفاتش در رسید، دختر بزرگش فاطمه را خوانده، کتابی پیچیده شده و وصیّتی آشکار بدو سپرد. و [[علی بن حسین]]{{ع}} در شکم بیماری‌ای داشت و او را در حال [[مرگ]] می‌پنداشتند، که فاطمه کتاب را به او داد. سپس به [[خدا]] [[سوگند]]، آن کتاب به ما رسید». <ref>{{متن حدیث|...  ثُمَّ إِنَّ حُسَيْناً حَضَرَهُ اَلَّذِي حَضَرَهُ فَدَعَا اِبْنَتَهُ اَلْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِنْتَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ فَدَفَعَ إِلَيْهَا كِتَاباً مَلْفُوفاً وَ وَصِيَّةً ظَاهِرَةً وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ مَبْطُوناً لاَ يَرَوْنَ إِلاَّ أَنَّهُ لِمَا بِهِ فَدَفَعَتْ فَاطِمَةُ اَلْكِتَابَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَ وَ اَللَّهِ ذَلِكَ اَلْكِتَابُ إِلَيْنَا }}؛  الکافی، کلینی، ج۱، ص۲۹۱.</ref>
یزید به شدت [[خشمگین]] شد و گفت: با من چنین سخن می‌گویی، [[پدر]] و برادرانت از دین بیرون رفته‌اند.


این روایت را [[ابن بابویه قمی]] در "[[الإمامه و التبصره (کتاب)|الإمامه و التبصره]]"<ref> الإمامة و التبصره، ابن بابویه قمی، ص۶۴.</ref> و [[محمد بن حسن صفار]] در کتاب "[[بصائر الدرجات (کتاب)|بصائر الدرجات]]"<ref> بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار، ص۱۶۸.</ref> و [[ابن‌شهر آشوب]] در "[[المناقب (کتاب)|المناقب]]"<ref> مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۰۸.</ref> و [[طبرسی]] در "[[إعلام الوری (کتاب)|إعلام الوری]]"<ref> إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۴۸۳.</ref> نیز روایت کرده‌اند.
زینب گفت: اگر [[مسلمانی]]، تو و پدر و جدت به [[دین خدا]] و آیین پدر و برادرم [[هدایت]] گشته‌اید.


این روایت علاوه بر آنکه بر حضور فاطمه بنت الحسین{{ع}} در [[کربلا]] [[صراحت]] دارد، گویای این مطلب است که ایشان موقعیت ممتازی نزد پدرشان [[امام حسین]]{{ع}} داشتند به طوری که [[حضرت]] وصیتش را به او سپرد نه به [[زنان]] دیگر. همچنین در این روایت از فاطمه بنت الحسین{{ع}} تعبیر به "ابنته الکبری" شده که بیانگر آن است که ایشان دختر بزرگ امام حسین{{ع}} بودند. البته از توصیف فاطمه بنت الحسین{{ع}} به "الکبری" در این روایت، نباید چنین برداشت کرد که امام حسین{{ع}} دختر کوچکتری به نام "فاطمه" داشته یا دختر دیگری داشته که بواسطه کوچکتر بودن از فاطمه بنت الحسین{{ع}}] توصیف به "الصغری" شده؛ چراکه در این صورت، مناسب بود که در [[روایت]] از ایشان تعبیر به "فاطمه الکبری" می‌شد نه "ابنته الکبری".
یزید گفت: [[دروغ]] گفتی ای [[دشمن خدا]]!


از [[نصوص]] صریحه دیگری که دال بر حضور فاطمه بنت الحسین{{ع}} در کربلاست، روایتی است که [[شیخ صدوق]] با سند خود از [[عبدالله بن حسن محض]] از مادرش فاطمه بنت الحسین{{ع}} نقل کرده که می‌گفت: «هنگامی که [[غارتگران]] به [[خیمه]] ما [[هجوم]] آوردند، یکی از آنان، در حال که [[اشک]] می‌ریخت، خلخال‌هایی را که در پا داشتم، به [[زور]] از من گرفت. گفتم: چرا اشک می‌ریزی ای [[دشمن خدا]]؟ گفت: چگونه نگریم که وسایل زینتی [[دختر پیامبر]]{{صل}} را به [[غارت]] می‌‌برم. گفتم: پس چنین نکن. گفت: اگر من غارت نکنم دیگران آن را به غارت می‌برند! فاطمه بنت الحسین{{ع}} در ادامه گفت: همه چیزمان را به غارت بردند، حتی پارچه‌های سر ما را».<ref>{{عربی|"ما رواه الشیخ الصدوق بإسناده عن اِبْنُ اَلْمُتَوَكِّلِ عَنِ اَلسَّعْدَآبَادِيِّ عَنِ اَلْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي اَلْجَارُودِ زِيَادِ بْنِ اَلْمُنْذِرِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: دَخَلَتِ اَلْعَامَّةُ عَلَيْنَا اَلْفُسْطَاطَ وَ أَنَا جَارِيَةٌ صَغِيرَةٌ وَ فِي رِجْلَيَّ خَلْخَالاَنِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ يَفُضُّ اَلْخَلْخَالَيْنِ مِنْ رِجْلَيَّ وَ هُوَ يَبْكِي فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ يَا عَدُوَّ اَللَّهِ فَقَالَ كَيْفَ لاَ أَبْكِي وَ أَنَا أَسْلُبُ اِبْنَةَ رَسُولِ اَللَّهِ فَقُلْتُ لاَ تَسْلُبْنِي قَالَ أَخَافُ أَنْ يَجِيءَ غَيْرِي فَيَأْخُذَهُ قَالَتْ وَ اِنْتَهَبُوا مَا فِي اَلْأَبْنِيَةِ حَتَّى كَانُوا يَنْزِعُونَ اَلْمَلاَحِفَ عَنْ ظُهُورِنَا"}}؛ الأمالی، شیخ صدوق، ص۲۲۸.</ref>
زینب فرمود: تو اکنون [[امیر]] و [[فرمانروایی]]، هر چه خواهی بگو و هر چه خواهی انجام بده، به [[ستم]] [[دشنام]] می‌دهی و به [[سلطنت]] خود بر ما چیره می‌شوی. [[یزید]] از سخنان [[حضرت زینب]] شرمنده و خاموش شد. پس، آن مرد بار دیگر در خواست خود را تکرار کرد، یزید گفت: دور شو، [[خدا]] مرگت دهد!<ref>الارشاد، ج۲، ص۱۲۱؛ اعلام الوری، ص۲۴۹؛ الملهوف، ص۲۱۸؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۸۶؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۱۶.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۲۴-۲۳۲.</ref>.


همچنین، از جمله این نصوص، روایتی است که [[ابن‌نما حلی]] در کتاب "[[مثیر الاحزان (کتاب)|مثیر الاحزان]]" نقل کرده که در آن آمده: «[[علی بن الحسین]]{{ع}} گفت: ما [[دوازده]] مرد بودیم که دست بسته بر [[یزید]] وارد شدیم. پس چون در مقابلش ایستادیم گفتم: ای یزید! تو را به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر [[رسول خدا]]{{صل}} ما را در این حال می‌دید چه می‌کرد؟... سپس فاطمه بنت الحسین{{ع}} گفت: ای یزید! [[دختران]] رسول خدا{{صل}} و [[اسارت]]؛ پس [[مردم]] گریستند و [[اهل]] [[منزل]] یزید نیز گریستند»<ref>{{عربی|"ما رواه ابن نما الحلِّی فی کتاب مثیر الأحزان"}}: {{متن حدیث|قَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ : أُدْخِلْنَا عَلَى يَزِيدَ وَ نَحْنُ اِثْنَا عَشَرَ رَجُلاً مُغَلَّلُونَ فَلَمَّا وَقَفْنَا بَيْنَ يَدَيْهِ قُلْتُ أَنْشُدُكَ اَللَّهَ يَا يَزِيدُ مَا ظَنُّكَ بِرَسُولِ اَللَّهِ لَوْ رَآنَا عَلَى هَذِهِ اَلْحَالِ}}... {{متن حدیث|وَ قَالَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ اَلْحُسَيْنِ يَا يَزِيدُ بَنَاتُ رَسُولِ اَللَّهِ سَبَايَا فَبَكَى اَلنَّاسُ وَ بَكَى أَهْلُ دَارِهِ حَتَّى عَلَتِ اَلْأَصْوَاتُ}}؛ مثیر الأحزان، ابن نما حلی، ص۷۸.</ref>
== روایتی دیگر از ورود [[اسرای اهل بیت]] به دربار [[یزید]] ==
در [[تاریخ]] [[طبری]] آمده است که [[زنان]] و فرزندان امام را بر یزید وارد کردند<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۵.</ref>.


علاوه بر این موارد، [[نصوص]] بسیاری در کتب ما و کتب [[اهل سنت]] وجود دارد که همگی بر حضور [[حضرت]] فاطمه بنت الحسین{{ع}} در [[کربلا]] و اسارتشان همراه با دیگر اسرای از [[دختران]] [[رسول خدا]]{{صل}} تصریح دارند.
فاطمه دختر امام حسین که بزرگ‌تر از [[سکینه]] بود، فرمود: ای یزید! آیا [[دختران]] [[رسول خدا]] اسیران‌اند؟


اما این که گفته شده [[امام حسین]]{{ع}} دختر دیگری داشتند که در [[مدینه]] ماند و بواسطه بیماری‌اش در کاروان ایشان حضور نیافته، مطلبی است که ما بر آن [[شاهد]] و دلیل متقنی که بتوان بر آن [[اعتماد]] کرد، نیافتیم.
یزید گفت: من این کار را نمی‌خواستم. فاطمه فرمود: به خدا سوگند که [[سپاه]] تو هیچ چیز برای ما باقی نگذاشتند.


همچنین، در منابع از دختر دیگری برای امام حسین{{ع}} که نامش "فاطمه" باشد و همراه ایشان به کربلا رفته باشد، ذکری به میان نیامده است.
درباره [[روایت]] فوق دو نکته در خور یادآوری است:
# از سخنان یاد شده برمی آید که یزید به ظاهر ناگزیر شد از موضع پیشین خود برگردد و این از پی آمدهای تلاش‌هایی است که [[اهل بیت]] در [[شام]] انجام دادند، همان گونه که در فصل گذشته به آن اشاره کردیم.
# با گفتن جمله: {{متن حدیث|وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ لَنَا خرصٌ}}، ممکن است این سؤال به [[ذهن]] بیاید که دختر [[امام]] دغدغه [[اموال]] و دارایی خود و دیگر [[زنان]] را داشته است، ولی باید توجه داشت که آن بانو با این سخنان می‌خواسته عمق جنایاتی را که [[سپاه اموی]] انجام داده است، به تصویر بکشد، نه اینکه اسباب و اثاثیه و اموالی که از آنها به [[غارت]] برده‌اند، برای او دارای اهمیت باشد. افزون بر این، همان‌گونه که از برخی گزارش‌های دیگر بر می‌آید، در آنچه [[سپاهیان]] او به یغما برده بودند، برخی از یادگارهای [[حضرت فاطمه زهرا]] {{س}} وجود داشت که برای آنها از این جهت دارای اهمیت بود و سبب شد که [[دختر امام حسین]] {{ع}} از غارت آنها سخن بگوید.


پس در میان دختران امام حسین{{ع}} که [[علمای شیعه]] و [[سنی]] نامشان را به ثبت رسانده‌اند غیر از این فاطمه، دختر دیگری به این نام وجود ندارد و این فاطمه همان فاطمه‌ای است که با حضرت به سوی کربلا حرکت کرده، می‌باشد و او همان فاطمه‌، [[همسر]] [[حسن بن حسن]]{{ع}} است که با امام حسین{{ع}} در کربلا مشارکت کرد و در آن زخم برداشت اما به [[شهادت]] نرسید و فاطمه بنت الحسین{{ع}} برای او عبدالله معروف به ‌"محض" و دیگران را به [[دنیا]] آورد.
[[مرزبانی]] نقل می‌کند که [[ابو الرمح]] بر فاطمه دختر امام حسین {{ع}} وارد شد و مرثیه‌ای درباره [[امام حسین]] به شرح زیر سرود:
{{شعر}}
{{ب|''أَجَالَتْ عَلَى عَيْنِي سَحَائِبُ عَبْرَةٍ''|2=''فَلَمْ تَصْحُ بَعْدُ الدَّمْعُ حَتَّى ارْمَعَلَّتِ''}}
{{ب|''تَبْكِي عَلَى آلِ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ''|2=''وَ مَا أَكْثَرَتْ فِي الدَّمْعِ لَا بَلْ أَقَلَّتِ''}}
{{ب|''أُولَئِكَ قَوْمٌ لَمْ يَشِيمُوا سُيُوفَهُمْ''|2=''وَ قَدْ نَكَأَتْ أَعْدَاؤُهُمْ حِينَ سَلَّتِ''}}
{{ب|''وَ إِنَّ قَتِيلَ الطَّفِّ مِنْ آلِ هَاشِمٍ''|2=''أَذَلَّ رِقَاباً مِنْ قُرَيْشٍ فَذَلَّتِ''}}
{{پایان شعر}}
:ابرهای [[باران]] خیز برگستره دیدگانم سایه افکنده و جولان می‌دهد. بر [[خاندان]] گران مایه محمد {{صل}} میگرید و هر آنچه بر آن [[عدالت خواهان]] و آزادگان بگرید ناچیز و اندک است. آنان کسانی بودند که به هنگام [[ستم]] و [[بیداد]] [[رژیم]] [[اموی]] بر آنان، در برابر [[تجاوز]] [[دشمن]]، شجاعانه ایستادند و [[حق]] شمشیرهای خود را ادا کردند. بدون تردید [[شهادت]] [[شهیدان کربلا]] از [[فرزندان هاشم]] گردن‌ها و سرهای بسیاری از [[قریش]] را فرود آورد و گرد و غبار [[ذلت]] به چهره آنان نشست.


بله؛ [[علامه مجلسی]] در "[[بحارالأنوار (کتاب)|بحارالأنوار]]" به نقل از نسخه قدیمی کتاب "[[المناقب (کتاب)|المناقب]]" روایتی را از [[مفضَّل بن عمر جعفی]] از [[امام جعفر صادق]]{{ع}} از پدرش از علیِّ بن الحسین{{ع}} ذکر کرده که در آن آمده: «چون حسین{{ع}} [[شهید]] شد، کلاغی آمد و خود را به [[خون]] او آمیخت و پرواز کرد و در مدینه روی دیوار [[خانه]] [[فاطمه دختر امام حسین]]{{ع}} نشست. و او دختری کوچک بود پس سر بلند کرد و کلاغ را دید. پس به شدت گریست و گفت: کلاغ را صدا کردم و گفتم: وای بر تو ای کلاغ!... [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: وی خبر را به [[اهل]] [[مدینه]] گفت».<ref>{{متن حدیث| عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ اَلْعَاصِمِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَحْمَدَ اَلْبَيْهَقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَافِظِ عَنْ يَحْيَى بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْعَلَوِيِّ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْعَلَوِيِّ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ اَلطَّرَسُوسِيِّ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْحُلْوَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَعْمُرَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبَّادٍ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ اَلْجُعْفِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ جَاءَ غُرَابٌ فَوَقَعَ فِي دَمِهِ ثُمَّ تَمَرَّغَ ثُمَّ طَارَ فَوَقَعَ بِالْمَدِينَةِ عَلَى جِدَارِ فَاطِمَةَ بِنْتِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هِيَ اَلصُّغْرَى فَرَفَعَتْ رَأْسَهَا فَنَظَرَتْ إِلَيْهِ فَبَكَتْ بُكَاءً شَدِيداً. قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ فَنَعَتُّهُ لِأَهْلِ اَلْمَدِينَةِ فَقَالُوا قَدْ جَاءَتْنَا بِسِحْرِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ فَمَا كَانَ بِأَسْرَعَ أَنْ جَاءَهُمُ اَلْخَبَرُ بِقَتْلِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ}}؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۱۷۱.</ref>
هنگامی که سروده [[غم]] انگیز او به این جا رسید، فاطمه دختر [[امام]] فرمود: ای ابو رمح! آیا چنین می‌گویی؟ عرض کرد: پس چگونه بگویم، [[خدا]] مرا فدای تو گرداند! فاطمه فرمود: بگو: {{عربی|"اذل رقاب المسلمین فذلت"}}. بی‌گمان [[شهادت]] [[شهید]] [[کربلا]] از [[دودمان]] [[هاشم]] است که کشته شدن او، نسل‌های [[مسلمان]] را به [[ذلت]] کشیده و آنان در برابر این حادثه بزرگ ذلت زده شدند،؛ چراکه هدف‌های اصلاح‌ طلبانه، عدالت‌خواهانه و بشردوستانه پیشوای [[آزادی]]، نه از آن یک [[خاندان]]، یک [[نسل]] و یک [[جامعه]] که جهانی و [[جاودانه]] بود و برای [[نجات]] و آزادی عصرها و نسل‌هاست.


البته، این [[روایت]] اگر [[صحت]] نیز داشته باشد، تنها [[شاهد]] بر این مطلب قرار می‌گیرد که دختری از [[امام حسین]]{{ع}} به نام "فاطمه" در مدینه باقی مانده است. اما این روایت بواسطه وجود برخی مجاهیل در سند آن، مخدوش است و قابلیت [[اثبات]] یک واقعه [[تاریخی]] را ندارد بخصوص این که [[علما]] و مؤرخین از فاطمه دیگری برای امام حسین{{ع}} - با وجود این که قصدشان برشمردن تمامی پسران و [[دختران]] [[حضرت]] بود، - ذکری به میان نیآورده‌اند. و این احتمال هم که علما در ذکر نام این فاطمه [[اهمال]] کرده یا اطلاعی از وجود چنین دختری بخاطر عدم حضورش در [[کربلا]] نداشتند، هم بسیار بعید به نظر می‌رسد؛ چراکه آنان حتی از ذکر نام [[فرزندی]] به نام جعفر برای امام حسین{{ع}} که در ایام [[حیات]] حضرت و در [[طفولیت]] از [[دنیا]] رفته، [[غفلت]] نورزیدند چه رسد به دختری با این سن و سال و اوصاف.
ابورمح گفت: از امروز همان‌گونه که شما فرمودید، شعرم را [[اصلاح]] می‌کنم<ref>ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۱۱۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۹۴.</ref>.


اما ممکن است گفته شود که: برخی از [[روایات]] و بسیاری از متون از "[[فاطمه صغری]]" یاد کرده‌ و او را [[دختر امام حسین]]{{ع}} خوانده‌اند؛ شاید این فاطمه همان دختری باشد که در کربلا حاضر نشده است.  
[[همسر]] فاطمه در [[روز عاشورا]] هفده سال بیشتر نداشت. وی در [[جنگ با دشمنان]] هفده نفر را کشت و هجده زخم برداشت. در این [[جنگ]] پس از اینکه دست راست وی قطع شد، او به [[زمین]] افتاد<ref>سیر اعلام النبلا، ج۳، ص۳۰۳؛ الملهوف، ص۱۴۶.</ref>. وی جزء اسیرانی بود که به [[کوفه]] آورده شدند.


در پاسخ باید گفت که فاطمه‌ای که برخی از روایات و بعضی از [[نصوص]] او را "صغری" توصیف کرده‌اند، در [[کربلا]] حضور داشته است و [[روایات]] متعددی بر این امر صحه می‌گذارد. از جمله این نصوص، مطلبی است که [[شیخ طوسی]] در کتاب "[[الاحتجاج (کتاب)|الاحتجاج]]" نقل کرده و در آن آورده است که فاطمه بنت الحسین{{ع}} پس از [[واقعه کربلا]] و بعد از ورود به این [[شهر]] خطبه‌ای ایراد نمودند و گفتند: خدای را [[سپاس]] می‏‌گویم به شماره ریگ‌ها و تعداد شن‌ها، و او را می‏‌ستایم به [[عظمت]] و سنگینی [[عرش]] تا فرش، به او [[ایمان]] آورده‌‏ام، و نیز بر او [[توکل]] می‏‌کنم...
[[اسماء بن خارجه]] از هواداران [[ابن زیاد]] که دایی او به شمار می‌آمد، وی را از بین [[اسیران]] جدا کرد و به مداوای وی پرداخت. سپس او را به [[مدینه]] روانه کرد<ref>الفصول المهمه، ج۲، ص۷۵۰؛ الارشاد، ج۲، ص۲۶.</ref>. اما فاطمه با کاروان اسیران به کوفه و [[شام]] رفت، آنگاه به مدینه بازگشت. ثمره این [[ازدواج]]، پنج فرزند به نام‌های فاطمه، عبدالله، ابراهیم، حسن و [[زینب]] بود.


اما بعد؛ ای [[مردم کوفه]]! ای [[اهل]] [[نیرنگ]] و [[بی‌وفایی]] و [[خودخواهی]]!... و ریختن [[خون]] ما را [[حلال]]، و [[غارت]] و چپاول [[اموال]] ما را [[مباح]] دانستید، گویی ما از [[نسل]] ترک و تاتاریم!! دیروز جد ما را کشتید و (امروز) از شمشیرهایتان خون ما [[اهل بیت]] می‏‌چکد!... آنگاه، با [[برادر رسول خدا]]{{صل}} علی بن ابی{{ع}} - جدم -، بی‌وفایی کردید...».<ref>{{عربی|" اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ اَلرَّمْلِ وَ اَلْحَصَى وَ زِنَةَ اَلْعَرْشِ إِلَى اَلثَّرَى أَحْمَدُهُ وَ أُومِنُ بِهِ وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ ...  أَمَّا بَعْدُ يَا أَهْلَ اَلْكُوفَةِ يَا أَهْلَ اَلْمَكْرِ وَ اَلْغَدْرِ وَ اَلْخُيَلاَءِ ...  وَ رَأَيْتُمْ قِتَالَنَا حَلاَلاً وَ أَمْوَالَنَا نَهْباً كَأَنَّنَا أَوْلاَدُ تُرْكٍ وَ كَابُلٍ كَمَا قَتَلْتُمْ جَدَّنَا بِالْأَمْسِ وَ سُيُوفُكُمْ تَقْطُرُ مِنْ دِمَائِنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ ... ثُمَّ غَدَرْتُمْ بِأَخِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ جَدِّي ..."}}؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۲، ص۲۸.</ref>
[[سلسله]] قیام‌های [[علوی]] که بر [[ضد]] [[بنی امیه]] و [[بنی عباس]] انجام گرفته است همه [[رهبران]] آن از نسل فاطمه دختر امام حسین {{ع}} هستند. نخستین این [[قیام‌ها]] را محمد معروف به [[نفس زکیه]] که فرزند [[عبدالله بن حسن مثنی]] می‌باشد، انجام داده است<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۲۴-۲۳۲.</ref>.


بنابراین، این متن روشن می‌سازد که مراد از "[[فاطمه صغری]]"همان فاطمه بنت الحسین{{ع}} است نه فاطمه بنت علی‌ای که او نیز به "صغری" توصیف شده است. دلیل آن فراز: {{متن حدیث|كَمَا قَتَلْتُمْ جَدَّنَا بِالْأَمْسِ}} از [[خطبه]] فاطمه بنت الحسین{{ع}} است و عبارت: {{متن حدیث| ثُمَّ غَدَرْتُمْ بِأَخِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ جَدِّي }}.
== وفات ==
 
فاطمه با [[مرگ]] شوهرش<ref>الفصول المهمه، ج۲، ص۷۵۱. در این کتاب آمده است که او به هنگام مرگ ۸۵ سال داشته است، اما برخی از کتاب‌ها از جمله ارشاد مفید سن او را ۳۵ سال دانسته‌اند.</ref> به مدت یک سال در کنار قبرش [[خیمه]] زد. روزها [[روزه]] می‌گرفت و شب‌ها به [[عبادت]] می‌پرداخت. پس از یک سال به [[شهر]] بازگشت<ref>الفصول المهمه، ج۲، ص۷۵۱؛ الارشاد، ج۲، ص۲۶.</ref> و در [[سال ۱۱۷ ق]]. در [[مدینه]] درگذشت<ref>مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۸، ص۵۹۲.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۲۴-۲۳۲؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۳۶۵.</ref>
همچنین، در [[تأیید]] اتصاف فاطمه بنت الحسینی که در کربلا حاضر بوده به "صغری"، می‌توان به روایتی از "[[بحار الانوار (کتاب)|بحار الانوار]]" استناد کرد. [[علامه مجلسی]] در این [[روایت]] آورده: «در برخی کتب دیدم که [[فاطمه صغری]] می‌گفت: (در [[روز عاشورا]]) [[کودکی]] صغیر بودم. در کنار درب [[خیمه]] ایستاده و به اجساد پدرم و اصحابش نظاره می‌کردم که مانند [[قربانی]] قطعه قطعه شده، بر روی ریگ‌های بیابان افتاده و اسب‌ها بر روی [[بدن]] آنان می‌تاختند. در این [[فکر]] بودم که بعد از [[شهادت]] پدرم، [[بنی‌امیه]] چه بر سر ما می‌آورند، آیا ما را هم می‌کشند یا ما را به [[اسارت]] می‌برند؟».<ref>{{عربی|"رأیت فی بعض الکتب انَّ فاطمة الصغری قالت: كنت واقفة بباب الخيمة و أنا أنظر إلى أبي و أصحابه مجزّرين كالأضاحي على الرّمال، و الخيول على أجسادهم تجول، و أنا افكّر فيما يقع علينا بعد أبي من بني اميّة، أ يقتلوننا أو يأسروننا؟..."}}؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۶۰.</ref>
 
مؤید دیگر بر این گفته، [[روایات]] منقوله [[عبدالله بن حسن محض]] از پدرش از مادرش فاطمه صغری از پدرش [[امام حسین]]{{ع}} است؛ چراکه فاطمه‌ای که [[مادر]] عبدالله بن حسن محض است همان فاطمه‌ای است که در [[کربلا]] حضور داشته، می‌باشد. و اوست که موصوف به صغری بوده و [[عبدالله محض]] روایات بسیاری را از وی – یعنی فاطمه صغری بنت الحسین{{ع}} - نقل کرده است.
 
اما توصیف فاطمه بنت الحسین{{ع}} به "الصغری" دال بر این نیست که امام حسین{{ع}} دختر دیگری به نام فاطمه داشته که بزرگتر از فاطمه صغری بوده است. شاید منظور از توصیف او به "الصغری" که در اسناد برخی روایات بدان پرداخته شده، تمییز او از [[حضرت فاطمه]] دختر [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} باشد. این گفته بواسطه تعدادی از روایات که در آن از فاطمه بنت الحسین{{ع}} توصیف به "الصغری" و از [[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}} توصیف به "الکبری" شده نیز [[تأیید]] می‌گردد. از جمله این روایات، [[حدیث]] [[محمد بن جریر طبری]] در کتاب "[[دلائل الإمامه (کتاب)|دلائل الإمامه]]" به سندش از عبدالله بن حسن محض از فاطمه صغری از پدرش حسین{{ع}} از فاطمه کبری [[دختر رسول خدا]]{{صل}} نقل کرده، می‌باشد که در آن آمده: [[پیامبر]]{{صل}} هرگاه وارد [[مسجد]] می‌شد می‌فرمود: {{متن حدیث|بِسْمِ اَللَّهِ، اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَ اِغْفِرْ ذُنُوبِي}} <ref>{{متن حدیث|وَ حَدَّثَنَا أَبُو اَلْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ اِبْنِ حُمَيْدٍ اَلْمُجَدَّرُ ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عُمَرَ بْنِ أَمَانٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا قُطْبُ بْنُ زِيَادٍ، عَنْ لَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ، عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْحَسَنِ، عَنْ فَاطِمَةَ اَلصُّغْرَى، عَنْ أَبِيهَا اَلْحُسَيْنِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ)، عَنْ فَاطِمَةَ اَلْكُبْرَى اِبْنَةِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، قَالَتْ: إِنَّ اَلنَّبِيَّ كَانَ إِذَا دَخَلَ اَلْمَسْجِدَ يَقُولُ: بِسْمِ اَللَّهِ، اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَ اِغْفِرْ ذُنُوبِي، وَ اِفْتَحْ لِي أَبْوَابَ رَحْمَتِكَ. وَ إِذَا خَرَجَ يَقُولُ: بِسْمِ اَللَّهِ، اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَ اِغْفِرْ ذُنُوبِي، وَ اِفْتَحْ لِي أَبْوَابَ فَضْلِكَ}}؛ دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری (شیعی)، ص۷۵. </ref>
 
پس فاطمه‌ای که [[عبدالله بن حسن محض]] پسر او بوده و از وی [[روایت]] نقل کرده، توصیف به "الصغری" شده تا از فاطمه دختر [[رسول]] خدایی که در روایت توصیف به "الکبری" شده، متمایز گردد.
 
از دیگر مؤیدات ما در این مقوله، روایت [[ابن‌جریر]] است که به سند خود از عبدالله بن حسن محض از [[فاطمه صغری]] از پدرش از جده‌اش فاطمه کبری [[دختر پیامبر]]{{صل}} روایت کرده که فرمود: «[[رسول خدا]]{{صل}} به من فرمود: هفت تن از فرزندانم در ساحل [[فرات]] مدفون خواهند شد که نه پیشینیان در جلالت و [[مقام]] بر آنها [[سبقت]] می‌گیرند و نه آیندگان [[درک]] مقامشان خواهند نمود»<ref>{{متن حدیث|عَنْ فَاطِمَةَ اَلصُّغْرَى، عَنْ أَبِيهَا ، عَنْ جَدَّتِهَا فَاطِمَةَ اَلْكُبْرَى بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، قَالَتْ: قَالَ لِي رَسُولُ اَللَّهِ: يُدْفَنُ مِنْ وُلْدِي سَبْعَةٌ بِشَاطِئِ اَلْفُرَاتِ، لَمْ يَسْبِقْهُمُ اَلْأَوَّلُونَ، وَ لَمْ يُدْرِكْهُمُ اَلْآخَرُونَ}}؛ دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری (شیعی)، ص۷۲. </ref>  
 
علاوه بر این [[روایات]] و [[نصوص]]] روایات بسیاری وجود دارد که در آن فاطمه بنت الحسین{{ع}} در برابر فاطمه کبری دختر پیامبر{{صل}} به "صغری" توصیف شده است.
 
پس از آنچه گفتیم چنین نتیجه گرفته می‌شود که وجود دختری برای [[امام حسین]]{{ع}} به نام "فاطمه" که بواسطه [[بیماری]] در [[مدینه]] ماند و ایشان را در [[سفر]] [[کربلا]] [[همراهی]] نکرد، قابل [[اثبات]] نیست. آنچه [[تأیید]] و [[تصدیق]] می‌شود این است که [[حضرت]]، دختری به نام "فاطمه" داشتند که تا کربلا ایشان را همراهی کرده و این دختر از [[زنان]] فاضله و از عبادت‌کنندگان [[پرهیزگاری]] بود که شب‌ها را به [[نماز]] و روزها را با [[روزه‌داری]] سپری می‌کرد. و از این بانو، [[روایات]] بسیاری بر جای مانده که آنها را از [[پدر]] و برادرش [[امام سجاد]]{{ع}} و از عمه‌اش [[زینب]]{{س}} و از [[اسماء بنت عمیس]] –همسر جدش [[امام علی]]{{ع}}- نقل کرده و [[زمان]] [[شهادت]] پدرش به احتمال [[زیاد]] [[ازدواج]] کرده بود.
 
همچنین آنچه قابل [[اثبات]] و [[تصدیق]] است این است که همسرش، پسر عمویشان [[حسن بن حسن]]{{ع}} بود که همراه عمویش –امام حسین{{ع}}- در [[کربلا]] حضور یافت و همراه با او جنگید و پس از مجروح شدن به [[اسارت]] درآمد و سپس بعد از بهبودی به [[مدینه]] بازگشت.
 
این چیزی است که از روایات و [[نصوص]] قابل اثبات است و [[خداوند متعال]] آگاه‌تر به [[حقایق]] امور است. شاید [[امام حسین]]{{ع}} دختر دیگری به نام "فاطمه" داشته که در کربلا با او نبوده است و [[علما]] و [[مورخان]] از ذکر نامش [[غفلت]] کردند یا اطلاعی از وجودش نداشتند یا از او یاد کرده‌اند اما سخنانشان به دست ما نرسیده است.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[حسن مثنی]] (همسر)
* [[حسن مثنی]] (همسر)
* [[عبدالله محض]] (فرزند)
* [[عبدالله محض]] (فرزند)
* [[ابراهیم غمر]] (فرزند)
* [[ابراهیم غمر]] (فرزند)
* [[حسن مثلث]] (فرزند)
* [[حسن مثلث]] (فرزند)
{{پایان مدخل‌ وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100854.jpg|22px]] [[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|'''نقش زنان در حماسه عاشورا''']]
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']]
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']]
# [[پرونده:1100820.jpg|22px]] [[ملیحه خادری|خادری، ملیحه]]، '''[[زنان در نهضت عاشورا (مقاله)|مقاله «زنان در نهضت عاشورا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۹ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۹''']]
# [[پرونده:1100820.jpg|22px]] [[ملیحه خادری|خادری، ملیحه]]، '''[[زنان در نهضت عاشورا (مقاله)|مقاله «زنان در نهضت عاشورا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۹ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۹''']]
#[[پرونده:13681353.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امام حسین''']]
# [[پرونده:13681353.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امام حسین''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:فرزندان امام حسین]]
[[رده:فاطمه دختر امام حسین]]
[[رده:بانوان عاشورایی]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۹

فاطمه دختر امام حسین (ع)، نام مادرش ام اسحاق بود. او از زنان با فضیلت و نمونه در روزگار خویش به شمار می‌آمد. ایشان با عموزاده‌اش، حسن مثنی، فرزند امام حسن مجتبی (ع) ازدواج کرد. فاطمه همراه پدر و همسرش در کربلا حضور داشت و بعد از شهادت امام و یارانش به اسارت درآمد و با خواندن خطبه همراه عمه‌اش زینب کبری (س) در کوفه و شام به افشاگری علیه حکومت دست زد.

مقدمه

فاطمه بنت الحسین، مادرش ام اسحاق دختر طلحة بن عبیدالله (یا عبدالله تمیمی) بود[۱]. او از زنان با فضیلت و نمونه در روزگار خویش به شمار می‌آمد. ایشان بانویی با شرافت و دانش که اهل ذکر و شب زنده داری و عبادت بود و روز‌ها روزه می‌گرفت و از جمال ظاهر و باطن برخوردار و اهل روایت و نقل حدیث بود[۲].

وی از پدرش امام حسین، فاطمه زهرا، دختر رسول خدا، ابن عباس، بلال موذن پیامبر، اسماء بنت عمیس و عایشه نقل حدیث کرده است. فاطمه با عموزاده‌اش، حسن مثنی، فرزند امام حسن مجتبی (ع) ازدواج کرد[۳].[۴]

فاطمه بنت الحسین در کربلا

فاطمه به همراه پدر و همسرش به کربلا آمد و در همه مصائب اهل بیت شرکت داشت. بر اساس فرموده امام باقر (ع)، امام حسین (ع) در آستانه شهادت نوشتۀ پیچیده‌ای را به دخترش فاطمه داد و وصیت زبانی نیز به او کرد. سپس فرمود: دخترم این را به بزرگ‌ترین فرزندانم بده. چون در آن زمان امام زین العابدین بیمار بود، فاطمه بعدها آن نوشته را به او تسلیم کرد و پس از آن به ما رسید[۵].

فاطمه دختر امام حسین (ع) هم‌گام با عمه‌اش زینب کبری و دیگر زنان هاشمی در بیان حادثه کربلا و افشای جنایت‌های بنی امیه حضوری فعال داشت و در کوفه پس از عمه‌اش خطبه‌ای مشروح ایراد کرد. محتوای خطبه او به گونه‌ای بود که فریاد گریه و زاری مردم را بلند کرد. تا جایی که گفتند: بس است ای دختر پاکان! قلب‌های ما را آتش زدی و دل‌های ما را کباب کردی. سپس آن بزرگوار ساکت شد[۶].

همچنین هنگامی که اسیران را وارد کاخ یزید کردند، فاطمه فریاد زد: «ای یزید، آیا دختران رسول خدا اسیران‌اند؟»[۷]؟

سخن یاد شده اشاره به قواعدی است که در جنگ حتی در زمان جاهلیت رعایت می‌شده است. آزار و اذیت کودکان، زنان و پیران در جاهلیت ممنوع بود. در سنت عربی نیز این کار پذیرفته نبود. در اسلام نیز بر این قاعده صحه گذاشته شد. در کربلا نه سنت اسلامی رعایت شد و نه به سنت عربی توجه شد. گذشته از آنکه زنان و کودکان به پیامبر وابسته بودند و رعایت حرمت آنان به حکم شریعت و دیانت لازم بود. اینجا بود که دختر امام حسین با خطاب به یزید وجدان‌های بیدار را به داوری می‌طلبد و رفتار یزید و پیروان او را نه تنها با اسلام که با غیرت عربی و سنت‌های جاهلی نیز ناسازگار می‌خواند. این سخن کوتاه انسانیت بنی امیه را زیر سؤال برد[۸].

درخواست مرد شامی از یزید

از فاطمه دختر امام حسین نقل شده است: در کاخ یزید مردی برخاست و گفت: این دختر را به من ببخش تا کمک کار من باشد.... من به خود لرزیدم، گمان کردم که چنین کاری خواهد شد. پیراهن عمه‌ام زینب را گرفتم. عمه‌ام می‌دانست که چنین کاری شدنی نیست. از این‌رو به آن مرد شامی گفت: به خدا دروغ گفتی و خود را پست کردی. سوگند به خدا! این کار نه برای تو و نه برای یزید روا نیست.

در این هنگام یزید در خشم شد و به زینب گفت: تو دروغ گفتی! این کار به دست من است. اگر بخواهم آن را انجام می‌دهم.

زینب فرمود: خدا هرگز این کار را به دست تو نداده، جز اینکه از دین ما بیرون روی و به آیین دیگری در آیی.

یزید به شدت خشمگین شد و گفت: با من چنین سخن می‌گویی، پدر و برادرانت از دین بیرون رفته‌اند.

زینب گفت: اگر مسلمانی، تو و پدر و جدت به دین خدا و آیین پدر و برادرم هدایت گشته‌اید.

یزید گفت: دروغ گفتی ای دشمن خدا!

زینب فرمود: تو اکنون امیر و فرمانروایی، هر چه خواهی بگو و هر چه خواهی انجام بده، به ستم دشنام می‌دهی و به سلطنت خود بر ما چیره می‌شوی. یزید از سخنان حضرت زینب شرمنده و خاموش شد. پس، آن مرد بار دیگر در خواست خود را تکرار کرد، یزید گفت: دور شو، خدا مرگت دهد![۹].[۱۰].

روایتی دیگر از ورود اسرای اهل بیت به دربار یزید

در تاریخ طبری آمده است که زنان و فرزندان امام را بر یزید وارد کردند[۱۱].

فاطمه دختر امام حسین که بزرگ‌تر از سکینه بود، فرمود: ای یزید! آیا دختران رسول خدا اسیران‌اند؟

یزید گفت: من این کار را نمی‌خواستم. فاطمه فرمود: به خدا سوگند که سپاه تو هیچ چیز برای ما باقی نگذاشتند.

درباره روایت فوق دو نکته در خور یادآوری است:

  1. از سخنان یاد شده برمی آید که یزید به ظاهر ناگزیر شد از موضع پیشین خود برگردد و این از پی آمدهای تلاش‌هایی است که اهل بیت در شام انجام دادند، همان گونه که در فصل گذشته به آن اشاره کردیم.
  2. با گفتن جمله: «وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ لَنَا خرصٌ»، ممکن است این سؤال به ذهن بیاید که دختر امام دغدغه اموال و دارایی خود و دیگر زنان را داشته است، ولی باید توجه داشت که آن بانو با این سخنان می‌خواسته عمق جنایاتی را که سپاه اموی انجام داده است، به تصویر بکشد، نه اینکه اسباب و اثاثیه و اموالی که از آنها به غارت برده‌اند، برای او دارای اهمیت باشد. افزون بر این، همان‌گونه که از برخی گزارش‌های دیگر بر می‌آید، در آنچه سپاهیان او به یغما برده بودند، برخی از یادگارهای حضرت فاطمه زهرا (س) وجود داشت که برای آنها از این جهت دارای اهمیت بود و سبب شد که دختر امام حسین (ع) از غارت آنها سخن بگوید.

مرزبانی نقل می‌کند که ابو الرمح بر فاطمه دختر امام حسین (ع) وارد شد و مرثیه‌ای درباره امام حسین به شرح زیر سرود:

أَجَالَتْ عَلَى عَيْنِي سَحَائِبُ عَبْرَةٍفَلَمْ تَصْحُ بَعْدُ الدَّمْعُ حَتَّى ارْمَعَلَّتِ
تَبْكِي عَلَى آلِ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍوَ مَا أَكْثَرَتْ فِي الدَّمْعِ لَا بَلْ أَقَلَّتِ
أُولَئِكَ قَوْمٌ لَمْ يَشِيمُوا سُيُوفَهُمْوَ قَدْ نَكَأَتْ أَعْدَاؤُهُمْ حِينَ سَلَّتِ
وَ إِنَّ قَتِيلَ الطَّفِّ مِنْ آلِ هَاشِمٍأَذَلَّ رِقَاباً مِنْ قُرَيْشٍ فَذَلَّتِ
ابرهای باران خیز برگستره دیدگانم سایه افکنده و جولان می‌دهد. بر خاندان گران مایه محمد (ص) میگرید و هر آنچه بر آن عدالت خواهان و آزادگان بگرید ناچیز و اندک است. آنان کسانی بودند که به هنگام ستم و بیداد رژیم اموی بر آنان، در برابر تجاوز دشمن، شجاعانه ایستادند و حق شمشیرهای خود را ادا کردند. بدون تردید شهادت شهیدان کربلا از فرزندان هاشم گردن‌ها و سرهای بسیاری از قریش را فرود آورد و گرد و غبار ذلت به چهره آنان نشست.

هنگامی که سروده غم انگیز او به این جا رسید، فاطمه دختر امام فرمود: ای ابو رمح! آیا چنین می‌گویی؟ عرض کرد: پس چگونه بگویم، خدا مرا فدای تو گرداند! فاطمه فرمود: بگو: "اذل رقاب المسلمین فذلت". بی‌گمان شهادت شهید کربلا از دودمان هاشم است که کشته شدن او، نسل‌های مسلمان را به ذلت کشیده و آنان در برابر این حادثه بزرگ ذلت زده شدند،؛ چراکه هدف‌های اصلاح‌ طلبانه، عدالت‌خواهانه و بشردوستانه پیشوای آزادی، نه از آن یک خاندان، یک نسل و یک جامعه که جهانی و جاودانه بود و برای نجات و آزادی عصرها و نسل‌هاست.

ابورمح گفت: از امروز همان‌گونه که شما فرمودید، شعرم را اصلاح می‌کنم[۱۲].

همسر فاطمه در روز عاشورا هفده سال بیشتر نداشت. وی در جنگ با دشمنان هفده نفر را کشت و هجده زخم برداشت. در این جنگ پس از اینکه دست راست وی قطع شد، او به زمین افتاد[۱۳]. وی جزء اسیرانی بود که به کوفه آورده شدند.

اسماء بن خارجه از هواداران ابن زیاد که دایی او به شمار می‌آمد، وی را از بین اسیران جدا کرد و به مداوای وی پرداخت. سپس او را به مدینه روانه کرد[۱۴]. اما فاطمه با کاروان اسیران به کوفه و شام رفت، آنگاه به مدینه بازگشت. ثمره این ازدواج، پنج فرزند به نام‌های فاطمه، عبدالله، ابراهیم، حسن و زینب بود.

سلسله قیام‌های علوی که بر ضد بنی امیه و بنی عباس انجام گرفته است همه رهبران آن از نسل فاطمه دختر امام حسین (ع) هستند. نخستین این قیام‌ها را محمد معروف به نفس زکیه که فرزند عبدالله بن حسن مثنی می‌باشد، انجام داده است[۱۵].

وفات

فاطمه با مرگ شوهرش[۱۶] به مدت یک سال در کنار قبرش خیمه زد. روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها به عبادت می‌پرداخت. پس از یک سال به شهر بازگشت[۱۷] و در سال ۱۱۷ ق. در مدینه درگذشت[۱۸].[۱۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الفصول المهمه، ج۲، ص۸۵۲؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۳۵؛ الاغانی، ج۱۶، ص۱۴۲.
  2. اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۸۸.
  3. «أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ الْحَسَنِ خَطَبَ إِلَى عَمِّهِ الْحُسَيْنِ (ع) إِحْدَى ابْنَتَيْهِ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ اخْتَرْ يَا بُنَيَّ أَحَبَّهُمَا إِلَيْكَ فَاسْتَحْيَا الْحَسَنُ وَ لَمْ يُحِرْ جَوَاباً فَقَالَ الْحُسَيْنُ (ع) فَإِنِّي قَدِ اخْتَرْتُ لَكَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ هِيَ أَكْثَرُهُمَا شَبَهاً بِأُمِّي‏ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»؛ الفصول المهمه، ج۲، ص۷۵۰؛ الارشاد، ج۲، ص۲۵؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۶۷.
  4. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۲۴-۲۳۲؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۶۵؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۹۷.
  5. بصائرالدرجات، ص۱۶۳؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۵۰؛ نفس المهموم، ص۳۱۶.
  6. الملهوف، ص۱۹۴؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۰؛ تسلیه المجالس، ج۲، ص۳۵۵ - ۳۶۰.
  7. «أبناتُ رسولِ اللهِ سبايا يا يزيد»؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۵.
  8. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۲۴-۲۳۲.
  9. الارشاد، ج۲، ص۱۲۱؛ اعلام الوری، ص۲۴۹؛ الملهوف، ص۲۱۸؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۸۶؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۱۶.
  10. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۲۴-۲۳۲.
  11. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۵.
  12. ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۱۱۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۹۴.
  13. سیر اعلام النبلا، ج۳، ص۳۰۳؛ الملهوف، ص۱۴۶.
  14. الفصول المهمه، ج۲، ص۷۵۰؛ الارشاد، ج۲، ص۲۶.
  15. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۲۴-۲۳۲.
  16. الفصول المهمه، ج۲، ص۷۵۱. در این کتاب آمده است که او به هنگام مرگ ۸۵ سال داشته است، اما برخی از کتاب‌ها از جمله ارشاد مفید سن او را ۳۵ سال دانسته‌اند.
  17. الفصول المهمه، ج۲، ص۷۵۱؛ الارشاد، ج۲، ص۲۶.
  18. مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۸، ص۵۹۲.
  19. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۲۲۴-۲۳۲؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۶۵.