افسانه غرانیق: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۵: | خط ۵: | ||
در برخی [[منابع تفسیری]]<ref>جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۹؛ کشفالاسرار، ج ۶، ص ۳۸۶.</ref>، [[حدیثی]]<ref>تأویل مختلف الحدیث، ص ۱۲۲؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص ۳۵؛ ج ۱۲، ص ۴۲.</ref> و [[تاریخی]]<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.</ref> به داستانی بر میخوریم که به داستان یا افسانه غرانیق موسوم است. افسانه حکایتی بیاصل و [[دروغ]] است<ref>لغتنامه، ج ۲، ص ۲۶۲۵، «افسانه».</ref> و تعبیر افسانه از آن روست که بیشتر [[دانشمندان اسلامی]] این داستان را بیپایه و دروغ دانستهاند<ref>تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۶، ۱۰۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۳۶، ۲۴۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۸ ـ ۳۹۹.</ref>، با این حال خاورشناسان در قرون اخیر این افسانه را دستاویز طعنهایی بر [[اسلام]] و [[قرآن]] قرار دادهاند<ref>نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۱۴، ۱۸؛ تاریخ قرآن، ص ۱۶۵.</ref>. | در برخی [[منابع تفسیری]]<ref>جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۹؛ کشفالاسرار، ج ۶، ص ۳۸۶.</ref>، [[حدیثی]]<ref>تأویل مختلف الحدیث، ص ۱۲۲؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص ۳۵؛ ج ۱۲، ص ۴۲.</ref> و [[تاریخی]]<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.</ref> به داستانی بر میخوریم که به داستان یا افسانه غرانیق موسوم است. افسانه حکایتی بیاصل و [[دروغ]] است<ref>لغتنامه، ج ۲، ص ۲۶۲۵، «افسانه».</ref> و تعبیر افسانه از آن روست که بیشتر [[دانشمندان اسلامی]] این داستان را بیپایه و دروغ دانستهاند<ref>تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۶، ۱۰۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۳۶، ۲۴۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۸ ـ ۳۹۹.</ref>، با این حال خاورشناسان در قرون اخیر این افسانه را دستاویز طعنهایی بر [[اسلام]] و [[قرآن]] قرار دادهاند<ref>نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۱۴، ۱۸؛ تاریخ قرآن، ص ۱۶۵.</ref>. | ||
== | == تبیین ماجرای غرانیق == | ||
از موّرخان، [[ابن سعد]] و از [[مفسران]]، [[طبری]] نخستین کسانیاند که روایاتی درباره این ماجرا [[نقل]] و درباره صحت و سقم آن [[سکوت]] کردهاند. براساس یکی ازاین [[روایات]] [[پیامبر خدا]] {{صل}} در انجمن [[قریش]] (کنار [[کعبه]]) نشسته بود و [[آرزو]] کرد که از سوی [[خدا]] آیهای فرود نیاید که قریش از او دور شوند، آنگاه [[خداوند]] [[سوره نجم]] را نازل کرد و آن حضرت [[آیات]] این [[سوره]] را (برای [[مردم]]) خواند تا به آیات {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى}}<ref>«آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.</ref> رسید. در این هنگام [[شیطان]] این دو جمله را القا کرد: {{عربی|"تلك الغرانيقُ العُلى وإن شفاعَتَهن لَتُرْتجى"}} = «آنها جوانانی عالی مقاماند (یا همانند مرغان آبی هستند که به [[آسمان]] پر میکشند و [[ارزش]] والایی دارند) و به [[شفاعت]] آنها [[امید]] میرود». آن حضرت پس از این دو جمله ادامه سوره و [[آیه]] [[سجده]] را [[تلاوت]] کرد و [[مسلمانان]] و [[مشرکان]] با آن حضرت سجده کردند. حتی [[ولید بن مغیره]] [[مشرک]] که بر اثر کهنسالی نمیتوانست سجده کند قدری خاک از [[زمین]] برداشت و بر آن سجده کرد. مشرکان با این کلمات [[خشنود]] شده و گفتند: ما میدانیم که [[خدا]] زنده میکند و میمیراند و اوست که میآفریند و روزی میدهد؛ ولی خدایان ما (بتها) نزد او برای ما شفاعت میکنند و هماکنون که برای آنها نیز سهمی قائل شدی ما با تو هستیم<ref> الطبقات، ج۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۷.</ref>. در این [[روایات]] آمده است که شب هنگام [[جبرئیل]] برای مقابله آیات نزد [[پیامبر]] آمد و چون پیامبر به آن دو جمله رسید جبرئیل گفت: من اینها را نیاورده بودم. پیامبر {{صل}} با [[اندوه]] فراوان گفت: من بر خدا سخنی را بستم؟! و چیزی را که [[وحی]] نکرده بود گفتم؟! آنگاه خداوند (برای دلجویی از پیامبر) این آیه را فرستاد: {{متن قرآن|وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا}}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی. آنگاه بیگمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) میچشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمییافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.</ref>.<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱.</ref> [[پیامبر]] {{صل}} همچنان ناراحت بود تا اینکه [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.</ref> برای [[دلداری]] او نازل شد. آنگاه مسلمانانی که (بر اثر [[آزار]] [[مشرکان]]) به [[سرزمین حبشه]] [[مهاجرت]] کرده بودند شنیدند که همه [[اهل مکه]] (در پی این ماجرا) [[مسلمان]] شدهاند، از همینرو به سوی اقوامشان (در [[مکه]]) بازگشته و گفتند: آنها را (یعنی بستگانمان را از [[مردم]] [[حبشه]]) بیشتر [[دوست]] داریم؛ اما مشاهده کردند که (با ردّ کلمات [[شیطانی]] توسط [[جبرئیل]])، مشرکان به همان مواضع پیشین بازگشتهاند<ref>جامعالبیان، مج۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]].</ref> | از موّرخان، [[ابن سعد]] و از [[مفسران]]، [[طبری]] نخستین کسانیاند که روایاتی درباره این ماجرا [[نقل]] و درباره صحت و سقم آن [[سکوت]] کردهاند. براساس یکی ازاین [[روایات]] [[پیامبر خدا]] {{صل}} در انجمن [[قریش]] (کنار [[کعبه]]) نشسته بود و [[آرزو]] کرد که از سوی [[خدا]] آیهای فرود نیاید که قریش از او دور شوند، آنگاه [[خداوند]] [[سوره نجم]] را نازل کرد و آن حضرت [[آیات]] این [[سوره]] را (برای [[مردم]]) خواند تا به آیات {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى}}<ref>«آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.</ref> رسید. | ||
در این هنگام [[شیطان]] این دو جمله را القا کرد: {{عربی|"تلك الغرانيقُ العُلى وإن شفاعَتَهن لَتُرْتجى"}} = «آنها جوانانی عالی مقاماند (یا همانند مرغان آبی هستند که به [[آسمان]] پر میکشند و [[ارزش]] والایی دارند) و به [[شفاعت]] آنها [[امید]] میرود». آن حضرت پس از این دو جمله ادامه سوره و [[آیه]] [[سجده]] را [[تلاوت]] کرد و [[مسلمانان]] و [[مشرکان]] با آن حضرت سجده کردند. حتی [[ولید بن مغیره]] [[مشرک]] که بر اثر کهنسالی نمیتوانست سجده کند قدری خاک از [[زمین]] برداشت و بر آن سجده کرد. مشرکان با این کلمات [[خشنود]] شده و گفتند: ما میدانیم که [[خدا]] زنده میکند و میمیراند و اوست که میآفریند و روزی میدهد؛ ولی خدایان ما (بتها) نزد او برای ما شفاعت میکنند و هماکنون که برای آنها نیز سهمی قائل شدی ما با تو هستیم<ref> الطبقات، ج۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۷.</ref>. | |||
در این [[روایات]] آمده است که شب هنگام [[جبرئیل]] برای مقابله آیات نزد [[پیامبر]] آمد و چون پیامبر به آن دو جمله رسید جبرئیل گفت: من اینها را نیاورده بودم. پیامبر {{صل}} با [[اندوه]] فراوان گفت: من بر خدا سخنی را بستم؟! و چیزی را که [[وحی]] نکرده بود گفتم؟! آنگاه خداوند (برای دلجویی از پیامبر) این آیه را فرستاد: {{متن قرآن|وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا}}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی. آنگاه بیگمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) میچشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمییافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.</ref>.<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱.</ref> | |||
[[پیامبر]] {{صل}} همچنان ناراحت بود تا اینکه [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.</ref> برای [[دلداری]] او نازل شد. آنگاه مسلمانانی که (بر اثر [[آزار]] [[مشرکان]]) به [[سرزمین حبشه]] [[مهاجرت]] کرده بودند شنیدند که همه [[اهل مکه]] (در پی این ماجرا) [[مسلمان]] شدهاند، از همینرو به سوی اقوامشان (در [[مکه]]) بازگشته و گفتند: آنها را (یعنی بستگانمان را از [[مردم]] [[حبشه]]) بیشتر [[دوست]] داریم؛ اما مشاهده کردند که (با ردّ کلمات [[شیطانی]] توسط [[جبرئیل]])، مشرکان به همان مواضع پیشین بازگشتهاند<ref>جامعالبیان، مج۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]].</ref> | |||
== بررسی داستان == | == بررسی داستان == |
نسخهٔ ۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۱۱
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب در تاریخ 24 بهمن ۱۴۰۲ توسط کاربر:فرقانی برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شده است. اگر بیش از پنج روز از آخرین ویرایش مقاله میگذرد میتوانید برچسب را بردارید. در غیر این صورت، شکیبایی کرده و تغییری در مقاله ایجاد نکنید. |
مقدمه
در برخی منابع تفسیری[۱]، حدیثی[۲] و تاریخی[۳] به داستانی بر میخوریم که به داستان یا افسانه غرانیق موسوم است. افسانه حکایتی بیاصل و دروغ است[۴] و تعبیر افسانه از آن روست که بیشتر دانشمندان اسلامی این داستان را بیپایه و دروغ دانستهاند[۵]، با این حال خاورشناسان در قرون اخیر این افسانه را دستاویز طعنهایی بر اسلام و قرآن قرار دادهاند[۶].
تبیین ماجرای غرانیق
از موّرخان، ابن سعد و از مفسران، طبری نخستین کسانیاند که روایاتی درباره این ماجرا نقل و درباره صحت و سقم آن سکوت کردهاند. براساس یکی ازاین روایات پیامبر خدا (ص) در انجمن قریش (کنار کعبه) نشسته بود و آرزو کرد که از سوی خدا آیهای فرود نیاید که قریش از او دور شوند، آنگاه خداوند سوره نجم را نازل کرد و آن حضرت آیات این سوره را (برای مردم) خواند تا به آیات ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى﴾[۷] رسید.
در این هنگام شیطان این دو جمله را القا کرد: "تلك الغرانيقُ العُلى وإن شفاعَتَهن لَتُرْتجى" = «آنها جوانانی عالی مقاماند (یا همانند مرغان آبی هستند که به آسمان پر میکشند و ارزش والایی دارند) و به شفاعت آنها امید میرود». آن حضرت پس از این دو جمله ادامه سوره و آیه سجده را تلاوت کرد و مسلمانان و مشرکان با آن حضرت سجده کردند. حتی ولید بن مغیره مشرک که بر اثر کهنسالی نمیتوانست سجده کند قدری خاک از زمین برداشت و بر آن سجده کرد. مشرکان با این کلمات خشنود شده و گفتند: ما میدانیم که خدا زنده میکند و میمیراند و اوست که میآفریند و روزی میدهد؛ ولی خدایان ما (بتها) نزد او برای ما شفاعت میکنند و هماکنون که برای آنها نیز سهمی قائل شدی ما با تو هستیم[۸].
در این روایات آمده است که شب هنگام جبرئیل برای مقابله آیات نزد پیامبر آمد و چون پیامبر به آن دو جمله رسید جبرئیل گفت: من اینها را نیاورده بودم. پیامبر (ص) با اندوه فراوان گفت: من بر خدا سخنی را بستم؟! و چیزی را که وحی نکرده بود گفتم؟! آنگاه خداوند (برای دلجویی از پیامبر) این آیه را فرستاد: ﴿وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا﴾[۹].[۱۰]
پیامبر (ص) همچنان ناراحت بود تا اینکه آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۱۱] برای دلداری او نازل شد. آنگاه مسلمانانی که (بر اثر آزار مشرکان) به سرزمین حبشه مهاجرت کرده بودند شنیدند که همه اهل مکه (در پی این ماجرا) مسلمان شدهاند، از همینرو به سوی اقوامشان (در مکه) بازگشته و گفتند: آنها را (یعنی بستگانمان را از مردم حبشه) بیشتر دوست داریم؛ اما مشاهده کردند که (با ردّ کلمات شیطانی توسط جبرئیل)، مشرکان به همان مواضع پیشین بازگشتهاند[۱۲].[۱۳]
بررسی داستان
در برخی از کتب روایی و تفسیری اهل سنّت[۱۴]، چنین نقل شده است که وقتی پیامبر اکرم (ص)، در مکه سوره نجم را برای مردم قرائت میکردند، وقتی به این آیات رسیدند: ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى* وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى﴾[۱۵] شیطان این جملات را به ناگاه بر زبان حضرت نهاد: تلک الغرانیق[۱۶] العلی و ان شفاعتهن لترتجی؛ آن سه بت، سفیدرویانی هستند که مقام والایی دارند و از آنها امید شفاعت میرود.
مشرکان که تا آن روز از زبان پیامبر (ص)، جز مخالفت با بتهایشان نشنیده بودند، از این تغییر موضع پیامبر بسیار خشنود شدند. پیامبر (ص) نیز ـ شاید به شکرانه اینکه توانسته است دل مشرکان را به دست آورد ـ به سجده افتاد و مشرکان نیز چنین کردند!
رسم جبرئیل بر این بود که شبِ همان روزی که آیاتی بر رسول خدا (ص) نازل میکرد، به خدمت حضرت فرود میآمد و از ایشان میخواست که آیات نازل شده در آن روز را باز گوید. آن روز به شب رسید و جبرئیل طبق معمول برای استماع قرائت پیامبر به خدمت حضرت رسید. پیامبر شروع به قرائت سوره نجم نمود تا رسید به جملاتی که از ناحیه شیطان به حضرت القا شده بود. ناگهان رنگ جبرئیل متغیر شد و با حالت عصبانیت گفت: مَه مَه! ساکت باش! من این لک هذا؟ این سخنان را از کجا آوردهای؟ حضرت پاسخ داد که اینها همان آیاتی است که تو بر من نازل کردی. جبرئیل گفت: آیا چنین کلام نکوهیدهای را من به تو آموختهام؟
آنگاه پیامبر متوجه شد که اشتباه و گناه بزرگی مرتکب شده است و دریافت که در اثر چیرگی شیطان و اغوای او، این آیات را بر مردم خوانده است. ترس و اضطراب، سراسر وجودش را فرا گرفت و به عاقبت کار میاندیشید، و اینکه خداوند با او چگونه رفتار خواهد کرد. در این هنگام، برای نکوهش و سرزنش حضرت، آیاتی از سوره اسراء نازل شد: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا﴾[۱۷]
با نزول این آیات، به غمهای پیامبر افزوده شد، تا اینکه بعد از مدتی، آیاتی نازل شد که نشانه عفو و گذشت خداوند نسبت به حضرت بود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۱۸].[۱۹]
نقد و بررسی
پاسخ نخست: اشکالات سندی و دلالی افسانه غرانیق
علاوه بر اینکه این داستان با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد و ادله عقلی و نقلی بسیاری برای ردّ این گونه افسانهها کافی است. اشکالات دیگری نیز در آن وجود دارد که به آنها اشاره کنیم:
- بسیاری از صاحبنظران اهل سنت، در سند حدیث خدشه وارد کرده و آن را از احادیث موضوعه و مجعوله توسط کفار و زنادقه شمرده[۲۰] و گفتهاند که سند هیچ یک از طرق این روایت، به زمان معاصر با این واقعه نمیرسد؛ یعنی، هیچ یک از راویان این قصه از کسانی نبودهاند که زمان نزول سوره نجم را درک کرده باشند. نزدیکترین شخص به زمان وقوع این حادثه، از بین کسانی که این قصه را از آنها نقل کردهاند، ابنعباس است و حال آنکه ابنعباس یک سال قبل از هجرت متولد شده است[۲۱]. ولی به تصریح خود آنها، زمان وقوع این جریان به سال پنجم بعثت بر میگردد[۲۲]؛ یعنی حدود هفت سال پیش از تولد ابنعباس[۲۳] سند همه روایات افسانه غرانیق منقطع است[۲۴]. راویان این داستان همگی از تابعان و طبقات بعد از آنها بوده و در زمان ادعا شده برای وقوع این داستان هنوز به دنیا نیامده بودند و از میان آنها تنها ابن عباس از صحابه پیامبر (ص) است؛ لکن تولد او نیز دست کم سه سال پس از زمانی است که برای وقوع افسانه غرانیق یاد کردهاند[۲۵].[۲۶]
- این حدیث مخالف قرآن است و حدیث مخالف قرآن بر اساس قوانین علم درایه، هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و دروغ است[۲۷] و روایات غرانیق با آیات قرآنی مخالف و ناسازگار است.[۲۸].
- دشمنان پیامبر که در دشمنی با آن حضرت از هیچ اقدامی فروگزار نمیکردند و برای پراکندن مردم از گرد او از انواع تهمتها همچون ساحر، شاعر و مجنون استفاده میکردند چگونه از این دستاویز بسیار مؤثر برای کوبیدن آن حضرت و پراکنده ساختن مسلمانان از گرد او استفاده نکردند و با توجه به اینکه برخی از آنها از فصحا و بلغا و نکتهسنجان بودند چگونه به دو جملهای که مشتمل بر ستایش خدایان آنهاست بسنده کردند، در صورتی که قبل و بعد آن سراپا نکوهش خدایان و بتهای آنهاست؟[۲۹].[۳۰]
- به اجماع امت اسلام پیامبر اسلام (ص) از تلفظ به کلمات کفرآمیز همچون مدح بتها[۳۱] و در تبلیغ دین از تسلط شیطان معصوم بوده است[۳۲].[۳۳].
- چنین حادثهای موجب تردید در صداقت و حقانیت و سلب اعتماد مردم از پیامبر اکرم (ص) و رهآورد او میشود، چنان که اگر در یک مورد القای شیطان ثابت شد، این احتمال در همه آیات و روایات آن حضرت خواهد آمد و چگونه ممکن است خداوند که پیامبرش را برای تبلیغ فرستاده و معجزاتی در اختیارش قرار داده است چنین مجالی به شیطان دهد تا در نتیجه موجب سلب اعتماد از سخنان آن حضرت گردد[۳۴].[۳۵].
- اگر چنین ماجرایی رخ داده بود میبایست کسانی که در زمان وقوع این حادثه حضور داشتند اعم از مسلمان و غیرمسلمان آن را به طور گسترده نقل میکردند، در حالیکه هیچیک از کسانی که این داستان را نقل کردهاند در آن زمان (ادعایی) حضور بلکه وجود نداشتهاند[۳۶].[۳۷].[۳۸]
- این داستان خود، گواه کذب خود است؛ زیرا پیامبری که از روز اول دعوتش ـ و حتی قبل از آن ـ سرلوحه کار او یکتاپرستی و مبارزه با بتها بوده، چگونه ممکن است چنین کلماتی را بر زبان آورد؟[۳۹]. چگونه ممکن است حتی یک شخص عادی، در یک فاصله کوتاه، سخنانی این چنین متناقض بگوید، و هیچ یک از مخاطبان پی به تناقض آشکار آن نبرد؟ جاعلان و سازندگان این قصّه، ناشیانه آن را در جریان نزول سورهای ادعا کردهاند که در آیه ۲۳ آن در نکوهش بتها آمده است[۴۰]: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى﴾[۴۱]. شگفتا که برخی، این عقبنشینی از مواضع پیشین را، حتی به قبل از جریان این داستان نسبت داده، میگویند: چون رویگردانی و انکار قریش، بر حضرت گران میآمد، آرزو میکرد که چیزی از جانب خدا نازل شود که به نحوی دل مشرکان را با حضرت نرم کند؛ تا اینکه این جریان اتفاق افتاد و آرزوی حضرت تحقق یافت؟[۴۲].
- تناقضات فراوانی در نقلهای مختلف این داستان به چشم میخورد که از هر شخص منصفی سلب اعتماد کرده، دروغ بودن آن را مینمایاند.[۴۳]؛ یعنی اولاً در گوینده جملات "تلك الغرانيق العلى" اختلاف است که آیا پیامبر یا یکی از مشرکان یا شیطان آنها را گفته است. ثانیاً این دو جمله نیز گوناگون نقل شده است. ثالثاً در زمان وقوع حادثه و کیفیت آن نیز اختلاف است، از همینرو اعتماد به چنین خبری که از جهات گوناگون تشویش دارد دشوار است[۴۴].[۴۵]. برخی گفتهاند که شب بعد از وقوع این جریان، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و حضرت را از آنچه رخ داده بود آگاه کرد. اما در برخی دیگر از نقلها آمده است که افشای این جریان و آگاهی پیامبر از ماجرا تا مدتها طول کشید؛ به طوری که مسلمانانی که به حبشه مهاجرت کرده بودند، با شنیدن خبر توافق پیامبر با قریش، به مکّه برگشتند. امّا پس از مدتی جبرئیل از نسخ آیات شیطانی خبر داد و مجدداً مشرکان سختگیریهای خود را آغاز کردند[۴۶]. همچنین، در بعضی از نقلها، زمان سجده پیامبر و مشرکان، پس از اتمام آیه آخر سوره نجم عنوان شده، اما ظاهر برخی دیگر از روایات این است که پس از القای تلک الغرانیق.... بوده است[۴۷].[۴۸]
- سوره نجم و داستان غرانیق مربوط به سال پنجم بعثت میباشد و حال آیه تمنّی که این داستان به عنوان شأن نزول آن، مطرح میشود، در سوره حج واقع شده که به تصریح بسیاری از مفسران از سورههای مدنی است[۴۹].
- آیات سوره اسراء نیز دلالتی بر سرزنش پیامبر (ص) و تأثیرپذیری ایشان از دسیسههای شیطان ندارد؛ زیرا در شأن نزول این آیه گفتهاند[۵۰]. آیات سوره اسراء در تناقض و تنافی آشکار با قصه غرانیق است؛ زیرا این آیات میفرمایند که پیامبر هیچ رکون و تمایلی به مشر کین نشان نداد و هرگز بر آنها اعتماد نکرد؛ که اگر کمترین تمایلی به آنها پیدا مینمود به سختترین عذابهای دنیوی و اخروی دچار میشد. اما طبق داستان غرانیق، نه تنها پیامبر به آنها تمایل پیدا کرد، بلکه به خواسته اصلی آنها جامه عمل پوشید و دست از رکن اصلی دعوت خویش (مبارزه با بتها) برداشت و چیزی را که خداوند نفرموده بود به او نسبت داد[۵۱]. بنابراین، این آیات نه تنها بر لغزش و انحراف پیامبر دلالتی ندارند، بلکه بر عصمت حضرت نیز صحه میگذارند؛ زیرا تثبیت الهی چیزی غیر از عصمتها نیست[۵۲].[۵۳]
- تنافی با قرآن: این داستان با تمام آیات بیانگر عصمت پیامبران ناسازگار است. با مروری گذرا بر آیات قرآن، تنافی این داستان با قرآن به خوبی نمایان میشود؛ آن آیات عبارتاند از: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۵۴]. این آیات با صراحت، دخالت هرگونه هوای نفسانی را از گفتار پیامبر (ص)، و گفتار آن حضرت را در تبیین آموزههای دینی، تنها برگرفته از سرچشمه زلال وحی معرفی میکنند و هرگونه انحراف از راه حق و گم کردن مقصد را از ساحت نبوی حضرت به دور میدارند، چه گمراهی و انحرافی از این بالاتر که ناخواسته در میان آیات توحید، ناگاه لب به ستایش از بتان بگشاید و چه نطقی از روی هوا و هوس از این بدتر که سخن شیطان را بر کلام خداوند بیفزاید؟! دیگر آیات این سوره، به نکوهش بت و بتپرستان میپردازند که مجالی برای شک و تردید در پست بودن آنها باقی نمیگذارد: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ﴾[۵۵]. همچنین به این نکته توجه داده شده است که فرشتگان، تنها در چارچوب رضایت و اذن الهی میتوانند شفاعت کنند؛ چه رسد به اجسام بیجانی چون بتان که هیچ کاری از دستشان ساخته نیست. همه باور مشرکان از سر جهل و ناآگاهی و بر پایه پندار و دنیاگرایی است: ﴿وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى *... وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ﴾[۵۶]، ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾[۵۷]. با توجه به اینکه آیه ۷۲ همین سوره نشان میدهد کافران و مشرکان میکوشیدند با وسوسههای خود، پیامبر اکرم (ص) را از وحی آسمانی منحرف کنند، روشن میشود که خداوند هرگز اجازه نداده است آنان به این خواسته شوم خود دست یابند؛ ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ﴾[۵۸]. این آیه شریفه، نشان دهنده آن است که خداوند با امدادهای غیبی، راه نفوذ هرگونه وسوسهای را از سوی شیاطین بر دل پیامبر اکرم (ص) بسته و حضرتش را از هر انحرافی امان بخشیده است[۵۹].
- ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ﴾[۶۰]. اگر پیامبر (ص) این کلمات را بر قرآن افزوده بود، طبق این آیه شریفه به مجازاتی سخت مبتلا میشد؛ اما از آنجا که چنین امری تحقق نیافته است، این نتیجه به دست میآید که این کلمات بر زبان حضرت جاری نشده است[۶۱]. البته از این استدلال نمیتوان در برابر دیدگاهی بهره برد که این کلمات را گفتار شیطان میداند که به تقلید از صدای حضرت، آنها را ادا کرده است؛ چون حضرت هیچ سخنی را نبسته است؛ از مجموع آیاتی که فرایند وحی را از آغاز تا انجام، مصون از هرگونه لغزش معرفی میکنند، چنین برداشت میشود که این داستان افسانه و انگارهای بیش نیست؛ زیرا پیامبر اکرم (ص) اولاً در ناحیه دریافت وحی معصوم است: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[۶۲]؛ ثانیاً در مقام ضبط وحی، فراموش کار نیست: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى﴾[۶۳]؛ ثالثاً در مقام انشا و ابلاغ، ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾[۶۴]، و رابعاً در مقام اجرای مأموریت، به دور از هر گونه بخل و کتمان است: ﴿وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾[۶۵][۶۶]. آیاتی چند، حکایت از آن دارند که خداوند پیامبرش را از اموری که در مرتبهای پایینتر از گناه قرار دارند، مانند فظاظت (خشونت)، و غلظت قلب (سنگدلی)[۶۷] و شاعر بودن، منزه و پاک فرموده است. حال چسان ممکن است آن حضرت این گونه به ستایش از بتان بپردازد و عنایت الهی، حضرتش را مصون ندارد؟[۶۸].
- خداوند متعال برای رسیدن بیکم وکاست پیامهای الهی به مردم، نگهبانانی از فرشتگان در پیش رو و پشت سر پیامبران قرار میدهد: ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا ﴾[۶۹] و بر این اساس برای پذیرش افسانه غرانیق که میگوید: شیطان توانست کلماتی را از نزد خود در میان آیات الهی قرار دهد جایگاهی نمیماند[۷۰]..[۷۱].
- ناهمخوانی با تاریخ: اولاً حضرت رسول (ص) در آغاز بعثت، در حضور مشرکان و در کنار کعبه عبادت نمیکرد؛ بلکه سعی حضرت بر این بود که در اوقات خلوت به عبادت بپردازد؛ ثانیاً دشمنی مشرکان با حضرت بیش از این بود که بدون فحص و تحقیق به این مقدار از نرمش حضرت، واکنش مثبت نشان دهند؛ ثالثاً محمد بن اسحاق که از باسابقهترین مورخان است، بر جعلی بودن این داستان از سوی زندیقان پافشاری دارد و کتابی نیز در همین راستا نگاشته است؛ چنان که احمد بن حسین بیهقی اصل داستان را غیر ثابت میداند و بر طعن راویان آن تأکید میکند[۷۲]؛ رابعاً طبق روایت ابن عباس و ابن زبیر، سوره حج در مدینه نازل شده و حتی آیه ۵۲ سوره حج هم استثنا نشده است. این سخن با ادعای نزول آیه در مکه بلافاصله پس از جریان غرانیق، در تضاد است[۷۳].[۷۴]
پاسخ دوم: صیانت از لغزش با حفظ الهی: ظاهر سیاق آیه حکایت از آن دارد که منظور از ﴿أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾ همان توحید و روش درست و نفی شرک است. برخی اسباب نزول آیه نیز این برداشت را تأیید میکند. سبب نزول این آیه، این سان نقل شده است که مشرکان از حضرت خواستند خدایان آنان را به بدی یاد نکند و بردگانشان را که به حضرت ایمان آوردهاند، از خود دور سازد تا مشرکان با حضرت بنشینند و بحث را دنبال کنند. پس آیه این گونه تفسیر میشود: نزدیک بود مشرکان تو را بلغزانند و از آنچه به تو وحی شده است دور گردانند و در نتیجه بر ما افترا ببندی؛ چراکه رفتار تو افترا بر ما شمرده میشود؛ چون به ما منسوبی؛ اما با حفظ و صیانت ما از این لغزش در امان ماندی[۷۵].
پاسخ سوم: رعایت حال برخی مسلمانان: بر پایه اخباری، آیه درباره امیرمؤمنان، علی (ع) است. حضرت رسول (ص) که میدانست بسیاری از همان مسلمانان، به ویژه منافقان، با علی (ع) دشمنی دارند - چراکه او در جنگها پدران و برادران و خویشان آنها را کشته بود- هنگامی که امر الهی درباره نصب امیرمؤمنان، علی (ع) بر خلافت رسید، برای اینکه آنها دست از اسلام برندارند، در ابلاغ امر الهی قدری توقف کرد. خداوند برای اینکه مسلمانان بدانند حضرتش در اجرای اوامر الهی کوتاهی نمیکند، این آیه را نازل فرمود و این توقف حضرت هم مخالفت با امر الهی نبود؛ زیرا وقت آن تا موقع غدیر خم که مسلمانان متفرق میشدند، وسعت داشت. در عبارت ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ﴾، «ان» مخففه از مثقله است و فاعل ﴿كَادُوا﴾ همان جماعت مسلمانان است که نزدیک بود پیغمبر (ص) را تفتین کنند و منصرفش سازند. در عبارت ﴿عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾[۷۶]، ﴿الَّذِي﴾ امیرمؤمنان است و موضوع وحی، تبلیغ خلافت و نصب علی (ع) است. ﴿لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ﴾؛ بر اساس این عبارت، توقع و تقاضای آنها این بود که رسول خدا (ص) بر خلاف وحی الهی، غیر علی (ع) را بر خلافت نصب کند ﴿وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا﴾[۷۷] میگفتند اگر چنین کنی، ما تو را دوست خود میگیریم؛ غافل از اینکه آن حضرت، از روی هوای نفس سخن نمیگوید؛ بلکه آنچه میگوید، جز وحی نازل شده بر او نیست ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۷۸] و خداوند نیز میفرماید: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ﴾[۷۹][۸۰].
پاسخ چهارم: مماشات با مشرکان: در شأن نزول آیه چنین روایت شده است که مشرکان به پیامبر اکرم (ص) گفتند: ما اجازه نمیدهیم بدون دست زدن به بتهای ما حجر الاسود را استلام کنی. پیامبر (ص) نیز عزم داشت تا در ظاهر، این کار را انجام دهد، اما در قلب همچنان این کار را ناپسند میداشت که این آیه نازل شد...[۸۱].
همچنین در روایتی آمده است قریش به حضرت پیشنهاد کردند اگر آیه رحمت را به آیه عذاب، و آیه عذاب را به آیه رحمت تبدیل کنی، به تو ایمان میآوریم که این آیه شریفه نازل شد[۸۲]. در پارهای از روایات، نسبتهای ناروایی به پیامبر (ص) داده شده است که تأویل پذیر نیست و حاکی از آن است که دست جعل، این روایات را ساخته و پرداخته است. پس تفسیر را نمیتوان به این روایات پیوند داد[۸۳].[۸۴]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۹؛ کشفالاسرار، ج ۶، ص ۳۸۶.
- ↑ تأویل مختلف الحدیث، ص ۱۲۲؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص ۳۵؛ ج ۱۲، ص ۴۲.
- ↑ الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.
- ↑ لغتنامه، ج ۲، ص ۲۶۲۵، «افسانه».
- ↑ تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۶، ۱۰۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۳۶، ۲۴۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۸ ـ ۳۹۹.
- ↑ نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۱۴، ۱۸؛ تاریخ قرآن، ص ۱۶۵.
- ↑ «آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۷.
- ↑ «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی. آنگاه بیگمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) میچشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمییافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
- ↑ الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱.
- ↑ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ جامعالبیان، مج۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵.
- ↑ توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴.
- ↑ الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۶-۳۶۸؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۷؛ همچنین ر.ک: دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳-۶۰۴؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۵-۱۹۶.
- ↑ «آیا بتهای "لات" و "عزّی" را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ * و آن سومین بت دیگر "منات" را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
- ↑ غرانیق، جمع غُرنُوق، غرنیق و غُرانِق میباشد و به معنای پرندهای است که در فارسی به آن «کلنگ» گفته میشود. همچنین به معنی جوان و سفیدرو نیز میآید. (ر.ک: الصحاح، ج۴، ص۱۳۵۷، ماده غرق و المنجد، ص۵۴۹، ماده غرن و ترجمه منجد الطلاب، ص۳۹۳، ماده غرنق) تشبیه بتها به غرانیق به لحاظ این است که بر اساس اعتقاد بتپرستان، بتها از مقام شفاعت نزد خداوند برخوردار بودند و از این جهت گویا همانند پرندگان در آسمان بالا میرفتند. (ر.ک: مجمع البحرین، ج۵، ص۲۲۲، ماده غرق؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۵) و یا اینکه استعمال، به لحاظ معنای دوم است، یعنی، بتها به جوانان سفیدرو تشبیه شدهاند.
- ↑ «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بیگمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) میچشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمییافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
- ↑ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
- ↑ تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹-۱۵۰؛ فتح الباری، ج۸، ص۴۹۸؛ ر.ک: الرحلة المدرسیة، ص۴۴-۴۵.
- ↑ و یا آنکه در آن زمان، کودکی دو سه ساله بوده است. ر.ک: الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۰.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۲، ص۶۶-۶۷؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۹-۲۰۰.
- ↑ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۸-۲۴۳؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
- ↑ نصب المجانیق، ص ۵، ۱۸، میقات، ش۲۴، ص۵۸، ۶۲؛ الاسرائیلیات، ص ۳۱۴ ـ ۳۱۵.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص ۱۲۲.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص ۶۷ ـ ۶۸؛ عمده، ص ۸۴.
- ↑ توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۶.
- ↑ التمهید، ج ۱، ص ۹۵؛ قضایا قرآنیه، ص ۱۱۹؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۴.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰؛ تنزیه الانبیاء، ص ۱۷، ۲۳، ۱۵۱، ۱۵۴؛ روح المعانی، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۶۳.
- ↑ روحالمعانی، مج۱۰، ج۱۷، ص۲۷۰؛ المیزان، ج۱۴، ص ۳۹۶ـ ۳۹۷؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۸.
- ↑ توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.
- ↑ توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۶.
- ↑ التمهید، ج ۱، ص ۸۷؛ پژوهشهای قرآنی، ش ۱، ص ۸۸، ۹۰.
- ↑ توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۸.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
- ↑ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۰۷.
- ↑ الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۴؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۸-۶۹؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۸-۱۹۹.
- ↑ «آنها جز نامهایی که شما و پدرانتان نامیدهاید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوسهایی که در دل دارند پیروی نمیکنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
- ↑ ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳.
- ↑ الهدی الی دین المصطفی۹، ج ۱، ص ۱۶۸، ۱۷۲؛ الرواشح، ص ۱۹۰؛ نصب المجانیق، ص ۱۹.
- ↑ تاریخ قرآن، ص ۱۵۸.
- ↑ توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۶.
- ↑ تفسیر الطبری، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۳؛ الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۷-۳۶۸؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶.
- ↑ تفسیر الطبری، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۳.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
- ↑ الرحلة المدرسیة، ص۴۵؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۹-۷۰.
- ↑ البته در کتب تفسیر، وجوه دیگری نیز در شأن نزول آیات بیان شده است. از جمله اینکه بر اساس برخی از روایات، مشرکین از پیامبر (ص) درخواست نمودند که بتهایشان را به بدی یاد نکند و مسلمانان فقیر را از خود دور نماید، تا آنها نیز با پیامبر (ص) مجالست نمایند و سخنان او را بشنوند. ر.ک: المیزان، ج۱۳، ص۱۷۲؛ مجمع البیان، ج۵-۶، ص۶۶۵؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶؛ الکشاف، ج۲، ص۶۸۳-۶۸۴.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۷۰-۷۱.
- ↑ المیزان، ج۱۳، ص۱۷۳.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۲۲-۱۲۹.
- ↑ «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
- ↑ «آنها جز نامهایی که شما و پدرانتان نامیدهاید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوسهایی که در دل دارند پیروی نمیکنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
- ↑ «و بسا فرشتههایی در آسمانهاست که میانجیگریشان هیچ به کار نمیآید مگر پس از آنکه خداوند برای کسی که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد *... و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمیکنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۶-۲۸.
- ↑ «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
- ↑ «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمیکنند و به تو هیچ زیانی نمیرسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۷۲.
- ↑ «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را میبست * دست راستش را میگرفتیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۵.
- ↑ ر.ک: ناصرالدین البانی، نصب المجانیق فی نسف قصة الغرانیق، ص۵۸ (نرم افزار المکتبة الشاملة).
- ↑ «و بیگمان قرآن را از نزد فرزانهای دانا به تو میآموزند» سوره نمل، آیه ۶.
- ↑ «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمیبری،» سوره اعلی، آیه ۶.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید» سوره نجم، آیه ۳.
- ↑ «و او در (رساندن) وحی، تنگچشمی نمیورزد،» سوره تکویر، آیه ۲۴.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ص۲۸۱.
- ↑ ر.ک: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۵۳.
- ↑ «جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا میگیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.
- ↑ توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۶.
- ↑ توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۶.
- ↑ ر.ک: عمر بن علی بن عادل دمشقی، اللباب فی علوم الکتاب، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، ج۱۴، ص۱۱۷.
- ↑ ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۷۱.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۱۷۲.
- ↑ «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
- ↑ «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
- ↑ «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را میبست * دست راستش را میگرفتیم * سپس شاهرگش را میبریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۶.
- ↑ ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۸، ص۲۸۹.
- ↑ ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۵، ص۸۸.
- ↑ ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۲۸۴.
- ↑ ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۸، ص۱۲۳.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۰۳-۴۰۸.