افسانه غرانیق در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

افسانه غرانیق عنوان داستانی است که در برخی متون و منابع اهل سنت نقل شده است. افسانه حکایتی بی‌اصل و دروغ است و تعبیر افسانه از آن روست که بیشتر دانشمندان اسلامی این داستان را بی‌پایه و دروغ دانسته‌اند. افسانه غرانیق به داستانی اشاره دارد که در آن رسول خدا هنگام نزول آیات سوره نجم تحت تسلط شیطان قرار گرفت و بدون آنکه خود متوجه گردد، برخی جملاتی که هم وزن با آیات این سوره بود و توسط شیطان به ایشان القاء شد را هنگام ابلاغ این سوره بر مردم قرائت فرمود که متضمن تعریف و تمجید از بت پرستان و بت‌های آنها بود تا آنجا که مورد اعتراض جبرئیل واقع شد. علاوه بر اینکه این داستان با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد و ادله عقلی و نقلی بسیاری برای ردّ آن وجود دارد، اشکالات دیگری نیز همچون مخالفت با بسیاری از آیات قرآنی که مشتمل بر عدم امکان تسلط شیطان بر انبیا است نیز در پی دارد.

شرح ماجرا

در برخی منابع تفسیری[۱]، حدیثی[۲] و تاریخی[۳] اهل سنت چنین نقل شده است که وقتی پیامبر اکرم(ص)، در مکه سوره نجم را برای مردم قرائت می‌کردند، وقتی به این آیات رسیدند: أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى* وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى[۴] ‌شیطان این جملات را به ناگاه بر زبان حضرت نهاد: تلک الغرانیق[۵] العلی و ان شفاعتهن لترتجی؛ آن سه بت، سفیدرویانی هستند که مقام والایی دارند و از آنها امید شفاعت می‌رود.

مشرکان که تا آن روز از زبان پیامبر(ص)، جز مخالفت با بت‌هایشان نشنیده بودند، از این تغییر موضع پیامبر بسیار خشنود شدند. پیامبر(ص) نیز ـ شاید به شکرانه اینکه توانسته است دل مشرکان را به دست آورد ـ به سجده افتاد و مشرکان نیز چنین کردند!

رسم جبرئیل بر این بود که شبِ همان روزی که آیاتی بر رسول خدا(ص) نازل می‌کرد، به خدمت حضرت فرود می‌آمد و از ایشان می‌خواست که آیات نازل شده در آن روز را باز گوید. آن روز به شب رسید و جبرئیل طبق معمول برای استماع قرائت پیامبر به خدمت حضرت رسید. پیامبر شروع به قرائت سوره نجم نمود تا رسید به جملاتی که از ناحیه شیطان به حضرت القا شده بود. ناگهان رنگ جبرئیل متغیر شد و با حالت عصبانیت گفت: مَه مَه! ساکت باش! من این لک هذا؟ این سخنان را از کجا آورده‌ای؟ حضرت پاسخ داد که اینها همان آیاتی است که تو بر من نازل کردی.جبرئیل گفت: آیا چنین کلام نکوهیده‌ای را من به تو آموخته‌ام؟

آن‌گاه پیامبر متوجه شد که اشتباه و گناه بزرگی مرتکب شده است و دریافت که در اثر چیرگی شیطان و اغوای او، این آیات را بر مردم خوانده است. ترس و اضطراب، سراسر وجودش را فرا گرفت و به عاقبت کار می‌اندیشید، و اینکه خداوند با او چگونه رفتار خواهد کرد. در این هنگام، برای نکوهش و سرزنش حضرت، آیاتی از سوره اسراء نازل شد: وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا[۶].

با نزول این آیات، به غم‌های پیامبر افزوده شد، تا اینکه بعد از مدتی، آیاتی نازل شد که نشانه عفو و گذشت خداوند نسبت به حضرت بود: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۷].[۸].

ادله قرآنی بطلان افسانه غرانیق

تضاد حدیث غرانیق با آیات عصمت پیامبر

عصمت پیامبر خاتم(ص) را می‌توان از آیات متعددی به اثبات رساند. عصمت آن حضرت با استناد به سه دسته از آیات قابل اثبات است. نخست آیاتی که مشتمل بر عصمت تمامی انبیای الهی است. دوم آیاتی که منحصر در عصمت پیامبر خاتم(ص) بوده و به نوعی مصونیت آن حضرت را از ارتکاب انواع معاصی، خطا، اشتباه و نیز فراموشی ثابت می‌کنند و سوم: آیاتی که مشتمل بر عصمت اهل بیت یا جانشینان پیامبر هستند. در توضیح دسته نخست باید گفت: بدیهی است که پس از اثبات عصمت انبیا (ع)، اثبات عصمت رسول خدا (ص) که خود افضل از سایر انبیا و رسل است امری سهل خواهد بود.؛ چراکه شخص افضل نمی‌تواند فاقد مقامی باشد که مفضول آن را دارا است.

در ادامه ابتدا به آیات دسته نخست اشاره می‌نماییم و سپس آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم(ص) را ذکر می‌کنیم.

آیات مشتمل بر عصمت پیامبران

در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ [۹]. فراز: لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسه‌های ابلیس نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت می‌نماید[۱۰].[۱۱]

اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۱۲]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.

به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ، يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۱۳]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات أَيْدِيهِمْ و خَلْفَهُمْ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به رُسُلًا[۱۴] و طبق نظر برخی دیگر به النَّاسِ[۱۵] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۱۶].

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۱۷]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۱۸].

معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

مصونیت انبیا (ع) را می‌توان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۱۹]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و می‌فرماید: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ..، «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست.»[۲۰].

واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود[۲۱]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کرده‌اند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۲۲].

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۲۳].[۲۴]

آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند

در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۲۵]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب می‌‌شود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۲۶].

آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم(ص)

آیات دال بر عصمت رسول خدا(ص) را می‌توان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود.

خبر از دوری حضرت از گمراهی و هوای نفس

قرآن کریم ضمن بیان اوصاف پیامبر خاتم(ص) و نفی هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفته‌های پیامبر(ص) را مستند به وحی الهی دانسته و می‌فرماید: مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى ‏* وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي[۲۷].

مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر این آیات می‌گوید: ما يَنْطِقُ، مطلق است و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از تمام سخنان پیامبر نفی شده باشد، اما از آن جایی که در این آیات خطاب صَاحِبُكُمْ به مشرکین است، به خاطر این قرینه مقامی باید گفت که منظور این است که سخنان آن جناب در آنچه شما مشرکین را به سوی آن می‌خواند و آنچه از قرآن برایتان تلاوت می‌کند، ناشی از هوای نفس نیست، بلکه هرچه در این باب می‌گوید، وحیی است که خدای متعال به او نازل می‌کند»[۲۸].[۲۹]

با این وجود برخی مفسران معاصر معتقدند، از آیه وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي چنین استفاده می‌شود که رفتار و سیره پیامبر(ص) هم علاوه بر گفتار آن جناب، هیچگاه بدون اذن وحی نبوده است و اگر هم فرضا چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه استنباط کنیم از آیات دیگری مثل آیه ۵۰ سوره انعام و آیات دیگر، چنین چیزی استظهار می‌شود[۳۰].[۳۱]

امر به اطاعت مطلق از آن حضرت

قرآن کریم در آیه‌ای به طور مطلق به اطاعت از فرامین پیامبر خاتم(ص)، امر کرده[۳۲] و بدیهی است، مقام آمریت مطلق مستلزم عصمت است. این معنا از آیات دیگری که به وجوب اطاعت مطلق از اوامر و نواهی رسول خدا(ص) امر فرموده نیز قابل استفاده است. ... مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا...[۳۳].

معرفی حضرت به عنوان اسوه حسنه

توضیح این بخش در مورد چهارم از عنوان ادله قرآنی عصمت انبیا بیان شد.

تاکید بر عدم ارتکاب فراموشی

آنچه باقی می‌ماند عصمت آن حضرت از نسیان و فراموشی است که قرآن کریم در این باره نیز چنین می‌فرماید: سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى[۳۴].

آیات دال بر عصمت پیامبر اکرم و اوصیاء ایشان

دسته‌ای دیگر از آیات بر عصمت پیامبراکرم و اهل بیت یا اوصیای ایشان دلالت دارند. روشن است که با اثبات عصمت اوصیای آن حضرت، عصمت خود پیامبرخاتم(ص) نیز به طریق اولی ثابت خواهد شد.

  1. آیه تطهیر: یکی از آیاتی که به روشنی بر عصمت پیامبر اکرم (ص) و اوصیاء ایشان دلالت دارد، «آیه تطهیر» است. در این آیه، از اراده خداوند بر دور کردن پلیدی از اهل‌بیت (ع) و پاک گردانیدن ایشان سخن به میان آمده است.
  2. آیه وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ[۳۵]؛ وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ[۳۶]. بدون تردید این آیه بر عصمت تمام هدایت کنندگان به سوی حق دلالت می‌کند؛ زیرا کسی که می‌خواهد دیگران را به حق هدایت و بر اساس آن داوری کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست اینکه حق را کاملاً بشناسد تا هیچ گاه در تشخیص آن از باطل به اشتباه نیفتد و دوم اینکه همواره بر محور حق حرکت کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای دادگری، بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت هدایت مردم به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن عدول نکند، به یقین معصوم است. بنابراین امتی که خداوند آنها را برای هدایت و دادگری بر اساس حق برگزیده است، معصوم هستند و می‌دانیم که تنها پیامبران و اوصیاء ایشان شأنیت هدایت و دادگری به حق را دارند. در نتیجه این آیه یقیناً بر عصمت پیامبر اکرم (ص) و اوصیاء حضرتش (ع) دلالت دارد و بلکه از یک نگاه، به عصمت تمامی انبیاء الهی و اوصیاء ایشان نیز دلالت می‌کند.
  3. آیه دیگری که عصمت پیامبر اکرم (ص) و امامان اهل‌بیت (ع) را بیان می‌کند، آیه یکصد و سوم سوره آل عمران است. خدای تعالی در این آیه، با امر بر اعتصام و تمسّک به حبل خویش می‌فرماید: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا[۳۷]. چنانکه می‌بینیم، در این آیه بندگان خدا به صورت مطلق به اعتصام بر حبل خداوند امر شده‌اند و روشن است که امر مطلق به اعتصام به کسانی که مرتکب خطا و عصیان شوند محال است. پس آیه فوق بی‌شک بر عصمت حبل الله دلالت دارد و چون در سنّت رسول اکرم (ص) ـ که تنها مفسّر و تبیین‌کننده کتاب است ـ اوصیاء پیامبر اکرم (ص) به عنوان مصداق حبل‌الله معرفی شده‌اند[۳۸]، پس این آیه بر عصمت پیامبر اکرم (ص) و اوصیاء ایشان اشاره دارد.
  4. آیه دیگر، آیه شریف انذار است. خداوند در این آیه می‌فرماید: إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۳۹]. این آیه نیز بر عصمت پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) دلالت دارد؛ زیرا ـ چنانکه پیش از این نیز اشاره شد ـ انذار و هدایت دیگران بدون برخورداری از عصمت ناممکن است. پس آن کس که وظیفه انذار و هدایت قومی را بر عهده دارد باید معصوم باشد. روشن است که خطاب خداوند در این آیه به پیامبر اکرم (ص) است و خداوند پیامبر خویش را منذر می‌خواند و بر اساس سنّت صحیح و صریح نبوی، «هاد» در این آیه را حضرت امیرالمؤمنین (ع) قصد کرده است[۴۰]. در نتیجه آیه فوق نیز به عصمت پیامبر اکرم (ص) و وصی ایشان نظر دارد.
  5. خدای تعالی در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۴۱]. پر واضح است که این فقط معصوم است که هرگز در سخن گفتن بر خدا پیشی نمی‌گیرد و همواره بر اساس امر و فرمان خداوند عمل می‌کند و از آنجا که در سنّت نبوی، پیامبر و اهل بیت او (ع) مصداق «عباد مکرمون» معرفی شده‌اند؛ از این‌رو این آیه شریف نیز بی‌شک بر عصمت پیامبر اکرم (ص) و اوصیاء حضرتش دلالت دارد.
  6. آیه وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا[۴۲] نیز بر عصمت پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) دلالت دارد.
  7. آیه دیگر، آیه مودّت است. از این آیه نیز می‌توان عصمت رسول خدا (ص) و امامان اهل‌بیت (ع) را استفاده نمود[۴۳].

تنافی و مخالفت با سایر آیات قرآن

این حدیث مخالف قرآن است و حدیث مخالف قرآن بر اساس قوانین علم درایه، هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و دروغ است[۴۴].[۴۵]. وجوه مخالفت این حدیث با آیات قرآن نیز متعدد است و با مروری گذرا بر آیات قرآن، تنافی این داستان با قرآن به خوبی نمایان می‌شود.

  1. تنافی با آیاتی که همه گفتار و رفتار پیامبر را وحی می‌دانند مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۴۶]. این آیات با صراحت، دخالت هرگونه هوای نفسانی را از گفتار پیامبر(ص)، و گفتار آن حضرت را در تبیین آموزه‌های دینی، تنها برگرفته از سرچشمه زلال وحی معرفی می‌کنند و هرگونه انحراف از راه حق و گم کردن مقصد را از ساحت نبوی حضرت به دور می‌دارند، چه گمراهی و انحرافی از این بالاتر که ناخواسته در میان آیات توحید، ناگاه لب به ستایش از بتان بگشاید و چه نطقی از روی هوا و هوس از این بدتر که سخن شیطان را بر کلام خداوند بیفزاید؟!
  2. تنافی با آیاتی که به نکوهش بت پرستان می‌پردازند: إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ[۴۷]. همچنین به این نکته توجه داده شده است که فرشتگان، تنها در چارچوب رضایت و اذن الهی می‌توانند شفاعت کنند؛ چه رسد به اجسام بی‌جانی چون بتان که هیچ کاری از دستشان ساخته نیست. همه باور مشرکان از سر جهل و ناآگاهی و بر پایه پندار و دنیاگرایی است: وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى *... وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ[۴۸].
  3. تنافی با آیاتی که بر حفظ الهی پیامبر از وسوسه‌های شیطانی دلالت دارند:وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۴۹]. با توجه به اینکه آیه ۷۲ همین سوره نشان می‌دهد کافران و مشرکان می‌کوشیدند با وسوسه‌های خود، پیامبر اکرم(ص) را از وحی آسمانی منحرف کنند، روشن می‌شود که خداوند هرگز اجازه نداده است آنان به این خواسته شوم خود دست یابند؛ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ[۵۰]. این آیه شریفه، نشان دهنده آن است که خداوند با امدادهای غیبی، راه نفوذ هرگونه وسوسه‌ای را از سوی شیاطین بر دل پیامبر اکرم(ص) بسته و حضرتش را از هر انحرافی امان بخشیده است[۵۱].
  4. تنافی با آیات دال بر عصمت پیامبر در تلقی و ابلاغ وحی: إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ[۵۲]؛ از این آیات چنین استفاده می‌شود که اولا پیامبراکرم در مقام ضبط وحی، فراموش کار نیست: سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى[۵۳]؛ ثانیا آن حضرت در مقام انشا و ابلاغ، وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى[۵۴]، و ثالثا در مقام اجرای مأموریت، به دور از هر گونه بخل و کتمان است: وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ[۵۵].[۵۶]
  5. تنافی با آیات دال بر عصمت پیامبر از صفات رذیله: آیاتی چند، حکایت از آن دارند که خداوند پیامبرش را از اموری که در مرتبه‌ای پایین‌تر از گناه قرار دارند، مانند فظاظت (خشونت)، و غلظت قلب (سنگ‌دلی)[۵۷] و شاعر بودن، منزه و پاک فرموده است. حال چسان ممکن است آن حضرت این گونه به ستایش از بتان بپردازد و عنایت الهی، حضرتش را مصون ندارد؟[۵۸].
  6. تنافی با آیاتی که بیانگر نگهبانی فرشتگان از انبیا هنگام نزول وحی است: خداوند متعال برای رسیدن بی‌کم وکاست پیام‌های الهی به مردم، نگهبانانی از فرشتگان در پیش رو و پشت سر پیامبران قرار می‌دهد: إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[۵۹] و بر این اساس برای پذیرش افسانه غرانیق که می‌گوید:شیطان توانست کلماتی را از نزد خود در میان آیات الهی قرار دهد جایگاهی نمی‌ماند[۶۰].

تناقض با دعوت همیشگی پیامبر به توحید

این داستان خود، گواه کذب خود است؛ زیرا پیامبری که از روز اول دعوتش ـ و حتی قبل از آن ـ سرلوحه کار او یکتاپرستی و مبارزه با بت‌ها بوده، چگونه ممکن است چنین کلماتی را بر زبان آورد؟[۶۱]. چگونه ممکن است حتی یک شخص عادی، در یک فاصله کوتاه، سخنانی این چنین متناقض بگوید، و هیچ یک از مخاطبان پی به تناقض آشکار آن نبرد؟ جاعلان و سازندگان این قصّه، ناشیانه آن را در جریان نزول سوره‌ای ادعا کرده‌اند که در آیه ۲۳ آن در نکوهش بت‌ها آمده است[۶۲]: إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى[۶۳]. شگفتا که برخی، این عقب‌نشینی از مواضع پیشین را، حتی به قبل از جریان این داستان نسبت داده، می‌گویند: چون روی‌گردانی و انکار قریش، بر حضرت گران می‌آمد، آرزو می‌کرد که چیزی از جانب خدا نازل شود که به نحوی دل مشرکان را با حضرت نرم کند؛ تا اینکه این جریان اتفاق افتاد و آرزوی حضرت تحقق یافت؟[۶۴].

تناقض با شأن نزول آیه

  1. ظاهر سیاق آیه حکایت از آن دارد که منظور از أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ همان توحید و روش درست و نفی شرک است. برخی اسباب نزول آیه نیز این برداشت را تأیید می‌کند. سبب نزول این آیه، این سان نقل شده است که مشرکان از حضرت خواستند خدایان آنان را به بدی یاد نکند و بردگانشان را که به حضرت ایمان آورده‌اند، از خود دور سازد تا مشرکان با حضرت بنشینند و بحث را دنبال کنند. پس آیه این گونه تفسیر می‌شود: نزدیک بود مشرکان تو را بلغزانند و از آنچه به تو وحی شده است دور گردانند و در نتیجه بر ما افترا ببندی؛ چراکه رفتار تو افترا بر ما شمرده می‌شود؛ چون به ما منسوبی؛ اما با حفظ و صیانت ما از این لغزش در امان ماندی[۶۵].
  2. در شأن نزول آیه چنین روایت شده است که مشرکان به پیامبر اکرم(ص) گفتند: ما اجازه نمی‌دهیم بدون دست زدن به بت‌های ما حجر الاسود را استلام کنی. پیامبر(ص) نیز عزم داشت تا در ظاهر، این کار را انجام دهد، اما در قلب همچنان این کار را ناپسند می‌داشت که این آیه نازل شد...[۶۶].
  3. همچنین در روایتی آمده است قریش به حضرت پیشنهاد کردند اگر آیه رحمت را به آیه عذاب و آیه عذاب را به آیه رحمت تبدیل کنی، به تو ایمان می‌آوریم که این آیه شریفه نازل شد[۶۷]. در پاره‌ای از روایات، نسبت‌های ناروایی به پیامبر(ص) داده شده است که تأویل پذیر نیست و حاکی از آن است که دست جعل، این روایات را ساخته و پرداخته است. پس تفسیر را نمی‌توان به این روایات پیوند داد[۶۸].[۶۹]
  4. بر پایه اخباری، آیه درباره امیرمؤمنان، علی(ع) است. حضرت رسول(ص) که می‌دانست بسیاری از همان مسلمانان، به ویژه منافقان، با علی(ع) دشمنی دارند - چراکه او در جنگ‌ها پدران و برادران و خویشان آنها را کشته بود- هنگامی که امر الهی درباره نصب امیرمؤمنان، علی(ع) بر خلافت رسید، برای اینکه آنها دست از اسلام برندارند، در ابلاغ امر الهی قدری توقف کرد. خداوند برای اینکه مسلمانان بدانند حضرتش در اجرای اوامر الهی کوتاهی نمی‌کند، این آیه را نازل فرمود و این توقف حضرت هم مخالفت با امر الهی نبود؛ زیرا وقت آن تا موقع غدیر خم که مسلمانان متفرق می‌شدند، وسعت داشت. در عبارت وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ، «ان» مخففه از مثقله است و فاعل كَادُوا همان جماعت مسلمانان است که نزدیک بود پیغمبر(ص) را تفتین کنند و منصرفش سازند. در عبارت عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ[۷۰]، الَّذِي امیرمؤمنان است و موضوع وحی، تبلیغ خلافت و نصب علی(ع) است. لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ؛ بر اساس این عبارت، توقع و تقاضای آنها این بود که رسول خدا(ص) بر خلاف وحی الهی، غیر علی(ع) را بر خلافت نصب کند وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا[۷۱] می‌گفتند اگر چنین کنی، ما تو را دوست خود می‌گیریم؛ غافل از اینکه آن حضرت، از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید؛ بلکه آنچه می‌گوید، جز وحی نازل شده بر او نیست مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۷۲] و خداوند نیز می‌فرماید: وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ[۷۳].[۷۴].[۷۵]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص۲۴۵، ۲۴۹؛ الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۶-۳۶۸؛ کشف‌الاسرار، ج ۶، ص۳۸۶.
  2. تأویل مختلف الحدیث، ص۱۲۲؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص۳۵؛ ج ۱۲، ص۴۲.
  3. الطبقات، ج ۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص۵۵۰، ۵۵۲؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۷.
  4. «آیا بت‌های "لات" و "عزّی" را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ * و آن سومین بت دیگر "منات" را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  5. غرانیق، جمع غُرنُوق، غرنیق و غُرانِق می‌باشد و به معنای پرنده‌ای است که در فارسی به آن «کلنگ» گفته می‌شود. همچنین به معنی جوان و سفیدرو نیز می‌آید. (ر.ک: الصحاح، ج۴، ص۱۳۵۷، ماده غرق و المنجد، ص۵۴۹، ماده غرن و ترجمه منجد الطلاب، ص۳۹۳‌، ماده غرنق) تشبیه بت‌ها به غرانیق به لحاظ این است که بر اساس اعتقاد بت‌پرستان، بت‌ها از مقام شفاعت نزد خداوند برخوردار بودند و از این جهت گویا همانند پرندگان در آسمان بالا می‌رفتند. (ر.ک: مجمع البحرین، ج۵، ص۲۲۲، ماده غرق؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۵) و یا اینکه استعمال، به لحاظ معنای دوم است، یعنی، بت‌ها به جوانان سفیدرو تشبیه شده‌اند.
  6. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
  7. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  8. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۲۰-۱۳۱؛ توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴.
  9. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
  10. سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
  11. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  12. راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
  13. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
  14. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
  15. زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
  16. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  17. سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
  18. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  19. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  20. سوره ممتحنه، آیه ۴.
  21. فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.
  22. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  23. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  24. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  25. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  26. ر.ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
  27. صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.‏» سوره نجم، آیات ۴-۲.
  28. طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ذیل سوره نجم، آیات ۴-۲.
  29. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۷۳.
  30. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، سیره رسول اکرم در قرآن، ج۸، ص۳۲.
  31. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  32. سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  33. آنچه رسول حق دستور دهد (و منع یا عطا کند) بگیرید و هر چه نهی کند را واگذارید» سوره حشر، آیه ۷.
  34. ما تو را قرائت آیات قرآن چندان آموزیم که هیچ فراموش نکنی». سوره اعلی، آیه۶.
  35. «و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱.
  36. «و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱.
  37. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  38. ر.ک: تفسیر الثعلبی، ج۳، ص۱۶۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۶۹، ح۱۷۸؛ فضائل امیرالمؤمنین (ع) (ابن عقدة)، ص۱۸.
  39. «تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
  40. ر.ک: المستدرک علی الصحیحین ۳، ص۱۲۹ - ۱۳۰؛ تفسیر ابن أبی حاتم، ج۷، ص۲۲۲۵، ح۱۲۱۵۲.
  41. «و گفتند خداوند بخشنده (از فرشتگان) فرزندی گزیده است؛ پاکا که اوست؛ بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.
  42. «و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامی‌نهیم و وی را به دوزخ می‌افکنیم و این بد پایانه‌ای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.
  43. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۸۸.
  44. الکافی، ج ۱، ص۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص۶۷ ـ ۶۸؛ عمده، ص۸۴.
  45. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص۳۷۶.
  46. «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
  47. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  48. «و بسا فرشته‌هایی در آسمان‌هاست که میانجیگریشان هیچ به کار نمی‌آید مگر پس از آنکه خداوند برای کسی که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد *... و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمی‌کنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۶-۲۸.
  49. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  50. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  51. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۷۲.
  52. «و بی‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌ای دانا به تو می‌آموزند» سوره نمل، آیه ۶.
  53. «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری،» سوره اعلی، آیه ۶.
  54. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید» سوره نجم، آیه ۳.
  55. «و او در (رساندن) وحی، تنگ‌چشمی نمی‌ورزد،» سوره تکویر، آیه ۲۴.
  56. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ص۲۸۱.
  57. ر.ک: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  58. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۵۳.
  59. «جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.
  60. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص۳۷۶.
  61. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۰۷.
  62. الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۴؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۸-۶۹؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۸-۱۹۹.
  63. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  64. ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳.
  65. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۱۷۲.
  66. ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۵، ص۸۸.
  67. ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۲۸۴.
  68. ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۸، ص۱۲۳.
  69. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۴۰۳-۴۰۸.
  70. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  71. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  72. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  73. «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۶.
  74. ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۸، ص۲۸۹.
  75. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۲۰-۱۳۱.