توریه در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۲۷: خط ۲۷:
==توریه در [[سیره]] [[پیامبران الهی]] و [[صالحان]]==
==توریه در [[سیره]] [[پیامبران الهی]] و [[صالحان]]==
برپایه برخی [[احادیث]]، گاه به اقتضای [[مصالح]] مهمی [[پیامبران]] و [[اولیای الهی]] درباره برخی امور به روش توریه [[رفتار]] می‌‌کردند؛<ref>[[بحارالانوار]]، ج ۲، ص۲۰۹؛ ج ۲۶، ص۲۳۷؛ ج ۵۲، ص۱۲۰.</ref> همچنین کاربرد توریه از سوی برخی [[صالحان]]، مانند [[مؤمن آل فرعون]]، در [[منابع تفسیری]] و [[حدیثی]] گزارش شده است.<ref> [[تفسیر]] منسوب به [[امام عسکری]]{{ع}}، ص۳۵۶ - ۳۵۷.</ref> در شماری از [[آیات قرآن]] سخنانی از زبان [[پیامبران]] {{عم}} نقل شده که به نظر غالب [[مفسران]] مصداق توریه است؛ ولی برخی [[مفسران]]<ref>[[المیزان]]، ج ۷، ص۲۲۸؛ ج ۱۷، ص۱۴۹.</ref> بدین استناد که [[سخن گفتن]] به روش توریه موجب سلب [[اعتماد]] [[مردم]] از [[پیامبران]] می‌‌شود، این کار را بر آنان روا نشمرده‌اند. بسیاری از [[مفسران]] نیز توریه را تنها در امر [[تبلیغ دین]] و [[رسالت]] بر [[انبیا]] {{عم}} ناروا دانسته و به وقوع آن در [[سیره پیامبران]] به [[حکم]] [[ضرورت]] قائل‌اند.<ref>[[مجمع البیان]]، ج ۷، ص۸۶؛ نمونه، ج ۱۹، ص۹۷.</ref> شماری از مهم‌ترین مصادیق توریه پیامران و [[اولیای الهی]] به استناد [[آیات قرآن]] عبارت‌اند از<ref>[[سید رضا هاشمی|هاشمی، سید رضا]]، [[توریه (مقاله)|مقاله «توریه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۹، ص.</ref>:
برپایه برخی [[احادیث]]، گاه به اقتضای [[مصالح]] مهمی [[پیامبران]] و [[اولیای الهی]] درباره برخی امور به روش توریه [[رفتار]] می‌‌کردند؛<ref>[[بحارالانوار]]، ج ۲، ص۲۰۹؛ ج ۲۶، ص۲۳۷؛ ج ۵۲، ص۱۲۰.</ref> همچنین کاربرد توریه از سوی برخی [[صالحان]]، مانند [[مؤمن آل فرعون]]، در [[منابع تفسیری]] و [[حدیثی]] گزارش شده است.<ref> [[تفسیر]] منسوب به [[امام عسکری]]{{ع}}، ص۳۵۶ - ۳۵۷.</ref> در شماری از [[آیات قرآن]] سخنانی از زبان [[پیامبران]] {{عم}} نقل شده که به نظر غالب [[مفسران]] مصداق توریه است؛ ولی برخی [[مفسران]]<ref>[[المیزان]]، ج ۷، ص۲۲۸؛ ج ۱۷، ص۱۴۹.</ref> بدین استناد که [[سخن گفتن]] به روش توریه موجب سلب [[اعتماد]] [[مردم]] از [[پیامبران]] می‌‌شود، این کار را بر آنان روا نشمرده‌اند. بسیاری از [[مفسران]] نیز توریه را تنها در امر [[تبلیغ دین]] و [[رسالت]] بر [[انبیا]] {{عم}} ناروا دانسته و به وقوع آن در [[سیره پیامبران]] به [[حکم]] [[ضرورت]] قائل‌اند.<ref>[[مجمع البیان]]، ج ۷، ص۸۶؛ نمونه، ج ۱۹، ص۹۷.</ref> شماری از مهم‌ترین مصادیق توریه پیامران و [[اولیای الهی]] به استناد [[آیات قرآن]] عبارت‌اند از<ref>[[سید رضا هاشمی|هاشمی، سید رضا]]، [[توریه (مقاله)|مقاله «توریه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۹، ص.</ref>:
===[[توریه]]ابراهیم{{ع}}===
===[[توریه]] ابراهیم{{ع}}===
در [[منابع تفسیری]] دو [[آیه]] مصداق [[توریه]][[حضرت ابراهیم]]{{ع}} به شمار رفته است: أ. [[آیات]] ۸۸ ـ ۸۹ صافّات / ۳۷ که بنابر مفاد آنها، آن حضرت پس از نگریستن به [[ستارگان]] گفت که من بیمارم: «فَنَظَرَ نَظرَةً فِی النُّجوم * فَقالَ اِنّی سَقیم». در [[تفسیر]] این دو [[آیه]] وجوهی گفته‌اند که بیشتر آنها مصداق توریه به شمار می‌‌روند: یک. وی با دیدن [[ستارگان]] پی برد که در [[آینده]] [[بیمار]] خواهد شد.(۱) دو. مراد از [[بیماری]]، [[مرض]] منجر به [[مرگ]] است.(۲) سه. مراد، قابلیت و [[استعداد]] [[بیمار]] شدن است که در همه [[انسان‌ها]] وجود دارد.(۳) چهار. منظور آن حضرت، بیماریِ [[روحی]] ناشی از [[کفر]] [[مردم]] (۴) یا تأثیر نداشتن حجّتِ او بر [[قلوب]] آنان (۵) بوده است. پنج. به نظر برخی، مراد از سقم، حالت [[شک]] و [[تزلزل]] در مسیر تحصیل [[یقین]] و [[ایمان]] است. که البته این دیدگاه مردود شمرده شده است.(۶) شش. با دیدن [[نجوم]] و پی بردن به [[مصائب امام حسین]]{{ع}} [[قلب]] او شکسته شد.(۷) هفت. وی واقعاً [[بیمار]] بوده است.(۸) به نظر برخی [[مفسران]] مراد ابراهیم{{ع}} از [[بیماری]]، [[طاعون]] بوده که [[مردم]] آن عصر بسیار از آن [[وحشت]] داشتند.(۹) ب. [[آیه]] ۶۳ [[انبیاء]] / ۲۱ که مفاد آن، خطاب آن حضرت است به [[بت پرستان]] در این باره که [[شکستن بت‌ها]] کار [[بت]] بزرگ بوده و اگر آنان سخن می‌‌گویند، از آنها بپرسید: «بَل فَعَلَهُ کَبیرُهُم هـذا فَسـ ٔ لوهُم اِن کانوا یَنطِقون». [[مفسران]] درباره مراد [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} از این سخن آرای گوناگونی دارند و برخی آن را بر توریه حمل کرده‌اند؛ از جمله: یک. مراد، زمینه‌سازی برای موضع‌گیری منفی در برابر [[بت پرستی]] (۱۰) و به تعبیر برخی،(۱۱) [[تحمیل]] [[شکست]] بر [[بت پرستان]] در [[مقام]] [[احتجاج]] و [[استدلال]] همراه با استهزای آنان بوده است. دو. مراد آن حضرت این بوده که اگر این [[بت‌ها]][[سخن]] می‌‌گویند، شکستن آنها کار [[بت]] بزرگ بوده است؛ به بیان دیگر، آن حضرت[[سخن]] خود را بر شرطی محال تعلیق کرده تا بطلان مدعای [[بت پرستان]] را ثابت کند.(۱۲) شماری از [[احادیث]] مؤید این دیدگاه‌اند.(۱۳) سه. این سخن، حکایت رویه و [[مذهب]] [[بت پرستان]] است نه نظر شخصی خود ابراهیم{{ع}}.(۱۴) چهار. به نظر کسائی باید بر کلمه «فَعَلَهُ» [[وقف]] کرد و «کَبیرُهُم» را ابتدای جمله بعدی به شمار آورد؛ یعنی این کار را فاعل آن انجام داده و بزرگِ بتان این است.(۱۵) پنج. آن حضرت بر اثر [[خشم]] وناراحتی ازپرستش [[بت]] بزرگ از جانب [[بت پرستان]]، اقدام به [[شکستن بت‌ها]] کرده و از این رو، این کار را به سببِ اصلی یعنی [[بت]] بزرگ [[اسناد]] داده است.(۱۶) شش. باید بر کلمه «کَبیرُهُم» [[وقف]] کرد و ابراهیم{{ع}} از این واژه نفس خود را [[اراده]] کرده؛ زیرا [[انسان]] از هر بتی بزرگ‌تر است؛(۱۷) همچنین برخی از [[مفسران]]، [[خدا]] دانستن ماه و [[ستاره]] و [[خورشید]] از سوی ابراهیم{{ع}} در [[آیات]] ۷۶ ـ ۷۸ انعام / ۶ را مصداق توریه دانسته‌اند که در جهت [[آگاه کردن]] [[مردم]] به [[مخلوق بودن]] آنها ارائه شده است؛(۱۸) اما در مقابل، برخی از [[مفسران اهل سنت]] برآن‌اند که این سخنان بر [[وجه حقیقت]] بیان شده و مربوط به دوران پیش از [[بلوغ]] آن حضرت بوده که در پی یافتن [[حق]] بوده است.(۱۹)
در [[منابع تفسیری]] دو [[آیه]] مصداق [[توریه]][[حضرت ابراهیم]]{{ع}} به شمار رفته است:
۱. [[مجمع البیان]]، ج ۸، ص۷۰۲؛ [[تفسیر]] [[قرطبی]]، ج ۱۵، ص۹۲ - ۹۳؛ [[زادالمسیر]]، ج ۶، ص۳۰۰.
1. [[آیات]] {{متن قرآن|فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ}}<ref>«آنگاه نگاهی به ستارگان افکند» سوره صافات، آیه ۸۸.</ref>، {{متن قرآن|فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ}}<ref>«و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.</ref> که بنابر مفاد آنها، آن حضرت پس از نگریستن به [[ستارگان]] گفت که من بیمارم.
۲. [[مجمع البیان]]، ج ۸، ص۷۰۲ - ۷۰۳؛ المنیر، ج ۲۳، ص۱۱۵.
 
۳. شرح اصول [[الکافی]]، ج ۱۲، ص۲۵.
در [[تفسیر]] این دو [[آیه]] وجوهی گفته‌اند که بیشتر آنها مصداق توریه به شمار می‌‌روند:
۴. [[مجمع البیان]]، ج ۸، ص۷۰۲؛ [[تفسیر ابن کثیر]]، ج ۴، ص۱۵؛ [[زادالمسیر]]، ج ۶، ص۳۰۰ - ۳۰۱.
# وی با دیدن [[ستارگان]] پی برد که در [[آینده]] [[بیمار]] خواهد شد.<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص۷۰۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۹۲ - ۹۳؛ زادالمسیر، ج ۶، ص۳۰۰.</ref>
۵. شرح اصول [[الکافی]]، ج ۱۲، ص۲۵.
#مراد از [[بیماری]]، [[مرض]] منجر به [[مرگ]] است.<ref> مجمع البیان، ج ۸، ص۷۰۲ - ۷۰۳؛ المنیر، ج ۲۳، ص۱۱۵.</ref>
۶. [[مجمع البیان]]، ج ۸، ص۷۰۲.
#مراد، قابلیت و [[استعداد]] [[بیمار]] شدن است که در همه [[انسان‌ها]] وجود دارد.<ref>شرح اصول الکافی، ج ۱۲، ص۲۵.</ref>
۷. شرح اصول [[الکافی]]، ج ۱۲، ص۲۵.
# منظور آن حضرت، بیماریِ [[روحی]] ناشی از [[کفر]] [[مردم]]<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص۷۰۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۱۵؛ زادالمسیر، ج ۶، ص۳۰۰ - ۳۰۱.</ref> یا تأثیر نداشتن حجّتِ او بر [[قلوب]] آنان <ref>شرح اصول الکافی، ج ۱۲، ص۲۵.</ref> بوده است.  
۸. همان؛ [[زادالمسیر]]، ج ۶، ص۳۰۰؛ نمونه، ج ۱۹، ص۹۱ - ۹۲.
#به نظر برخی، مراد از سقم، حالت [[شک]] و [[تزلزل]] در مسیر تحصیل [[یقین]] و [[ایمان]] است. که البته این دیدگاه مردود شمرده شده است.<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص۷۰۲.</ref>
۹. [[تفسیر ابن کثیر]]، ج ۴، ص۱۵؛ [[تفسیر]] [[قرطبی]]، ج ۱۵، ص۹۳.
#با دیدن [[نجوم]] و پی بردن به [[مصائب امام حسین]]{{ع}} [[قلب]] او شکسته شد.<ref> شرح اصول الکافی، ج ۱۲، ص۲۵.</ref>
۱۰. فتح [[الباری]]، ج ۶، ص۲۷۸؛ [[التفسیر الکبیر]]، ج ۲۲، ص۱۸۵-۱۸۶؛ شرح اصول [[الکافی]]، ج ۹، ص۴۰۴.
#وی واقعاً [[بیمار]] بوده است. <ref>زادالمسیر، ج ۶، ص۳۰۰؛ نمونه، ج ۱۹، ص۹۱ - ۹۲.</ref> به نظر برخی [[مفسران]] مراد ابراهیم{{ع}} از [[بیماری]]، [[طاعون]] بوده که [[مردم]] آن عصر بسیار از آن [[وحشت]] داشتند.<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۱۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۹۳.</ref>
۱۱. [[بحارالانوار]]، ج ۶۹، ص۲۳۹.
 
۱۲. [[التفسیر الکبیر]]، ج ۲۲، ص۱۸۵؛ شرح اصول [[الکافی]]، ج ۹، ص۴۰۴ - ۴۰۵؛ مصباح الفقاهه، ج ۱، ص۶۱۴ - ۶۱۵.
2. [[آیه]] {{متن قرآن|قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ}}<ref>«گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن می‌گویند از خود آنان بپرسید!» سوره انبیاء، آیه ۶۳.</ref> که مفاد آن، خطاب آن حضرت است به [[بت پرستان]] در این باره که [[شکستن بت‌ها]] کار [[بت]] بزرگ بوده و اگر آنان سخن می‌‌گویند، از آنها بپرسید.
۱۳. [[بحارالانوار]]، ج ۶۹، ص۲۴۰.
 
۱۴. [[الکشاف]]، ج ۳، ص۱۲۴؛ [[التفسیرالکبیر]]، ج ۲۲، ص۱۸۵؛ [[بحارالانوار]]، ج ۶۹، ص۲۳۹.
[[مفسران]] درباره مراد [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} از این سخن آرای گوناگونی دارند و برخی آن را بر توریه حمل کرده‌اند؛ از جمله:
۱۵. [[التفسیر الکبیر]]، ج ۲۲، ص۱۸۵؛ [[تفسیر]] [[قرطبی]]، ج ۱۱، ص۳۰۰ - ۳۰۱؛ [[بحارالانوار]]، ج ۶۹، ص۲۳۹ - ۲۴۰.
#مراد، زمینه‌سازی برای موضع‌گیری منفی در برابر [[بت پرستی]]<ref> فتح الباری، ج ۶، ص۲۷۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۸۵-۱۸۶؛ شرح اصول الکافی، ج ۹، ص۴۰۴.</ref> و به تعبیر برخی،<ref> بحارالانوار، ج ۶۹، ص۲۳۹.</ref> [[تحمیل]] [[شکست]] بر [[بت پرستان]] در [[مقام]] [[احتجاج]] و [[استدلال]] همراه با استهزای آنان بوده است.  
۱۶. [[الکشاف]]، ج ۳، ص۱۲۴؛ فتح [[الباری]]، ج ۶، ص۲۷۸؛ شرح اصول [[الکافی]]، ج ۹، ص۴۰۴.
#مراد آن حضرت این بوده که اگر این [[بت‌ها]][[سخن]] می‌‌گویند، شکستن آنها کار [[بت]] بزرگ بوده است؛ به بیان دیگر، آن حضرت [[سخن]] خود را بر شرطی محال تعلیق کرده تا بطلان مدعای [[بت پرستان]] را ثابت کند.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۸۵؛ شرح اصول الکافی، ج ۹، ص۴۰۴ - ۴۰۵؛ مصباح الفقاهه، ج ۱، ص۶۱۴ - ۶۱۵.</ref> شماری از [[احادیث]] مؤید این دیدگاه‌اند. <ref>بحارالانوار، ج ۶۹، ص۲۴۰.</ref>
۱۷. [[التفسیر الکبیر]]، ج ۲۲، ص۱۸۵.
#این سخن، حکایت رویه و [[مذهب]] [[بت پرستان]] است نه نظر شخصی خود ابراهیم{{ع}}.<ref> الکشاف، ج ۳، ص۱۲۴؛ التفسیرالکبیر، ج ۲۲، ص۱۸۵؛ بحارالانوار، ج ۶۹، ص۲۳۹.</ref>
۱۸. کنزالدقایق، ج ۱، ص۱۲۵؛ التحریر والتنویر، ج ۷، ص۳۱۹؛ [[تیسیر]] [[الکریم]] [[الرحمن]]، ص۲۶۲.
# به نظر کسائی باید بر کلمه {{متن قرآن|فَعَلَهُ}} [[وقف]] کرد و {{متن قرآن|كَبِيرُهُمْ}} را ابتدای جمله بعدی به شمار آورد؛ یعنی این کار را فاعل آن انجام داده و بزرگِ بتان این است.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۸۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص۳۰۰ - ۳۰۱؛ بحارالانوار، ج ۶۹، ص۲۳۹ - ۲۴۰.</ref>
۱۹. التسهیل، ج ۲، ص۱۴؛ [[تفسیر]] [[ثعلبی]]، ج ۴، ص۱۶۴؛ [[تفسیر]] ماوردی، ج ۲، ص۱۳۶.
#آن حضرت بر اثر [[خشم]] و ناراحتی از پرستش [[بت]] بزرگ از جانب [[بت پرستان]]، اقدام به [[شکستن بت‌ها]] کرده و از این رو، این کار را به سببِ اصلی یعنی [[بت]] بزرگ [[اسناد]] داده است.<ref>الکشاف، ج ۳، ص۱۲۴؛ فتح الباری، ج ۶، ص۲۷۸؛ شرح اصول الکافی، ج ۹، ص۴۰۴.</ref>
.<ref>[[سید رضا هاشمی|هاشمی، سید رضا]]، [[توریه (مقاله)|مقاله «توریه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۹، ص.</ref>
#باید بر کلمه {{متن قرآن|كَبِيرُهُمْ}} [[وقف]] کرد و ابراهیم{{ع}} از این واژه نفس خود را [[اراده]] کرده؛ زیرا [[انسان]] از هر بتی بزرگ‌تر است؛<ref> التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۸۵.</ref> همچنین برخی از [[مفسران]]، [[خدا]] دانستن ماه و [[ستاره]] و [[خورشید]] از سوی ابراهیم{{ع}} در [[آیات]] {{متن قرآن|فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ}}<ref>«و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.</ref>، {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ}}<ref>«آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه ۷۷.</ref>، {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸.</ref> را مصداق توریه دانسته‌اند که در جهت [[آگاه کردن]] [[مردم]] به [[مخلوق بودن]] آنها ارائه شده است؛<ref> کنزالدقایق، ج ۱، ص۱۲۵؛ التحریر والتنویر، ج ۷، ص۳۱۹؛ تیسیر الکریم الرحمن، ص۲۶۲.</ref> اما در مقابل، برخی از [[مفسران اهل سنت]] برآن‌اند که این سخنان بر [[وجه حقیقت]] بیان شده و مربوط به دوران پیش از [[بلوغ]] آن حضرت بوده که در پی یافتن [[حق]] بوده است.<ref>التسهیل، ج ۲، ص۱۴؛ تفسیر ثعلبی، ج ۴، ص۱۶۴؛ تفسیر ماوردی، ج ۲، ص۱۳۶.</ref>.<ref>[[سید رضا هاشمی|هاشمی، سید رضا]]، [[توریه (مقاله)|مقاله «توریه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۹، ص.</ref>
 
===توریه یوسف{{ع}} و [[برادران]] او===
===توریه یوسف{{ع}} و [[برادران]] او===
از جمله مصادیق توریه در [[منابع تفسیری]] و [[حدیثی]]، نسبت دادن [[سرقت]] به [[برادران حضرت یوسف]]{{ع}} از جانب منادی در [[آیه]] ۷۰ یوسف / ۱۲ است: «... جَعَلَ السِّقایَةَ فی رَحلِ اَخیهِ ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَیَّتُهَا العیرُ اِنَّکُم لَسـرِقون». برخی [[مفسران]] بر آن‌اند که مراد از [[سرقت]] مذکور در [[آیه]]، دزدیدن [[حضرت یوسف]] از پدرش توسط [[برادران]] اوست.(۱) شماری دیگر آن را بر استفهام حمل کرده‌اند.(۲) برخی دیگر گفته‌اند که مأموران بدون دستور [[حضرت یوسف]] و در حالی که از قرار داشتنِ ظرف [[پادشاه]] در بار [[بنیامین]] [[آگاه]] نبودند، این سخن را بر زبان راندند.(۳) هرچند از ظاهر [[آیه شریفه]] برمی آید که این سخن گفته منادی بوده، از آن رو که ظاهرا وی به [[فرمان]] یوسف{{ع}} این کار را انجام داده، در شماری از [[احادیث]] این سخن [[توریه]][[حضرت یوسف]]{{ع}} به شمار رفته و به وی [[اسناد]] داده شده است؛(۴) همچنین برخی [[مفسران]] مفاد [[آیه]] ۸۸ یوسف / ۱۲ را نوعی توریه از جانب [[برادران یوسف]] در برابر او دانسته اند: «اِنَّ اللّهَ یَجزِی المُتَصَدِّقین»؛ زیرا آنان که وی را [[مؤمن]] نمی‌دانستند به جای آنکه بگویند [[خداوند]] به تو به سبب [[صدقه]] دادنت [[پاداش]] می‌‌دهد، موضوع را با تعبیری کلّی بیان کردند تا موهم این باشد که مرادشان شخص یوسف{{ع}} است.(۵)
از جمله مصادیق توریه در [[منابع تفسیری]] و [[حدیثی]]، نسبت دادن [[سرقت]] به [[برادران حضرت یوسف]]{{ع}} از جانب منادی در [[آیه]] ۷۰ یوسف / ۱۲ است: «... جَعَلَ السِّقایَةَ فی رَحلِ اَخیهِ ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَیَّتُهَا العیرُ اِنَّکُم لَسـرِقون». برخی [[مفسران]] بر آن‌اند که مراد از [[سرقت]] مذکور در [[آیه]]، دزدیدن [[حضرت یوسف]] از پدرش توسط [[برادران]] اوست.(۱) شماری دیگر آن را بر استفهام حمل کرده‌اند.(۲) برخی دیگر گفته‌اند که مأموران بدون دستور [[حضرت یوسف]] و در حالی که از قرار داشتنِ ظرف [[پادشاه]] در بار [[بنیامین]] [[آگاه]] نبودند، این سخن را بر زبان راندند.(۳) هرچند از ظاهر [[آیه شریفه]] برمی آید که این سخن گفته منادی بوده، از آن رو که ظاهرا وی به [[فرمان]] یوسف{{ع}} این کار را انجام داده، در شماری از [[احادیث]] این سخن [[توریه]][[حضرت یوسف]]{{ع}} به شمار رفته و به وی [[اسناد]] داده شده است؛(۴) همچنین برخی [[مفسران]] مفاد [[آیه]] ۸۸ یوسف / ۱۲ را نوعی توریه از جانب [[برادران یوسف]] در برابر او دانسته اند: «اِنَّ اللّهَ یَجزِی المُتَصَدِّقین»؛ زیرا آنان که وی را [[مؤمن]] نمی‌دانستند به جای آنکه بگویند [[خداوند]] به تو به سبب [[صدقه]] دادنت [[پاداش]] می‌‌دهد، موضوع را با تعبیری کلّی بیان کردند تا موهم این باشد که مرادشان شخص یوسف{{ع}} است.(۵)

نسخهٔ ‏۸ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۳۶

واژه‌شناسی

توریه از ریشه «و ـ ر ـ ی» به معنای پنهان کردن، پوشانیدن و افشا نکردن راز است.[۱] در اصطلاح متون اسلامی[۲] و فقها[۳] توریه آن است که متکلم از سخن خود مفهومی جز آنچه مخاطب از آن می‌‌فهمد یعنی معنایی خلاف ظاهر اراده کند.

در متون حدیثی و فقهی، به ویژه فقه اهل سنت، کاربرد واژه «مِعْراض» (جمع آن معاریض) در باره توریه رواج دارد. این تعبیر برگرفته از حدیث منسوب به پیامبر اکرم (ص): «إِنَّ فِي اَلْمَعَارِيضِ لَمَنْدُوحَةً عَنِ اَلْكَذِبِ»[۴] است؛ همچنین گاه تعابیری دیگر مانند تأویل[۵] و تعریض [۶] به معنای توریه به کار رفته‌اند.[۷]

توریه در قرآن

واژه توریه در قرآن کریم نیامده است؛ ولی در احادیث و منابع تفسیری و ادبی آیات متعددی از قرآن مانند ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۸]، ﴿فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ[۹]، ﴿فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ[۱۰]، ﴿فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ[۱۱]، ﴿قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ[۱۲]، ﴿فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ[۱۳] از مصادیق توریه به شمار رفته‌اند. از این آیات و مانند آنها، کاربرد توریه را در سیره شماری از پیامبران و اولیای الهی و نیز مشروعیت و حتی ضرورت توریه را در شرایط خاص می‌‌توان استنباط کرد.[۱۴]

مفهوم و اقسام توریه

توریه که در منابع ادبی و علوم قرآنی ایهام، تخییل، مغالطه و توجیه نیز خوانده می‌‌شود، [۱۵] به تعبیر منابع مذکور آن است که لفظی که دارای دو معنای دور و نزدیک است (هر دو معنا حقیقی باشند یا یکی حقیقی و دیگری مجازی) به کار برده شود و به اتکای قرینه ای مخفی معنای دور از آن اراده شود، در حالی که مخاطب گمان کند که معنای نزدیک مراد است.[۱۶] شماری از مؤلفان بر آن‌اند که این، معنای «توریه عرفی» است و در «توریه بدیعی» هر دو معنا مراد جدّیِ گوینده به شمار می‌‌روند و چه بسا هر دو در یک درجه از ظهور و خفا باشند.[۱۷] توریه را در منابع ادبی و علوم قرآنی بر گونه‌های مختلف دانسته و شماری از آیات قرآن کریم را بیانگر مصداقی از توریه یا برخی از اقسام آن انگاشته‌اند. مهم‌ترین اقسام توریه عبارت‌اند از:[۱۸]

توریه مرشحه

و آن توریه ای است که لفظ، قرینه ای سازگار با معنای نزدیک دربرداشته باشد که مراد متکلم نیست.[۱۹] علمای بدیع آیه ﴿وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ [۲۰] را مصداق این نوع توریه شمرده‌اند؛ زیرا واژه ﴿ بَنَيْنَاهَا در آیه با معنای نزدیک ﴿أَيْدٍ یعنی دستان سازگاری و تناسب دارد؛ ولی به سبب استحاله وجود دست برای خداوند متعالی، این معنا قطعا مراد نیست و معنای دور یعنی قدرت مراد است؛[۲۱] همچنین برخی آیه ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ[۲۲] را بیانگر نمونه ای از توریه مرشحه دانسته‌اند: ﴿حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ؛ زیرا مراد از ﴿ يَدٍ در آیه، ذلّت و خواری است، هرچند واژه اعطاء ﴿يُعْطُوا با ﴿ يَدٍ به معنای دست همخوانی دارد.[۲۳] آیاتی دیگر هم در پاره ای منابع[۲۴] بیانگر برخی از مصادیق این نوع توریه به شمار رفته‌اند؛ از جمله﴿اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ[۲۵]، ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا[۲۶]، ﴿وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ[۲۷].[۲۸]

توریه مجرده

و آن توریه ای است که لفظ آن قرینه ای همخوان با معنای نزدیک دربرنداشته باشد؛ مانند آیه ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۲۹] که مراد از استواء در آن، استیلا یافتن است نه مستقر شدن و متضمن هیچ قرینه ای نیست که هماهنگ با معنای نزدیک (استقرار) باشد.[۳۰] برخی مؤلفان [۳۱] آیه ﴿وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۳۲] را نیز بیانگر مصداقی از این نوع توریه دانسته‌اند.[۳۳]

توریه مبینه

و آن توریه ای است که یکی از لوازم معنای دور در آن ذکر شود[۳۴] .[۳۵]

توریه مهیاه

این توریه تنها در صورتی واقع می‌‌شود که لفظ مورد نظر با لفظی دیگر، پیش از لفظ توریه یا پس از آن، همراه باشد.[۳۶] در برخی منابع، آیاتِ متعددی بیانگر برخی از مصادیق توریه به شمار رفته‌اند، بدون اینکه به نوع توریه مطرح شده در این آیات تصریح شده باشد.[۳۷].[۳۸]

توریه و کذب

مسئله مهم نسبت توریه با کذب، در منابع تفسیری، حدیثی و فقهی مورد توجه قرار گرفته است. به نظر مشهور، توریه ماهیتا با کذب متفاوت است و اصولاً مصداق دروغگویی به شمار نمی‌رود؛ زیرا سخنی را می‌‌توان کذب دانست که مقصود متکلم از آن با واقعیت منطبق نباشد و توریه چنین نیست.[۳۹] در حدیث نبویِ یاد شده در آغاز مقاله، توریه گشایشی برای پرهیز از کذب قرار داده شده است.[۴۰] فقهای شیعه [۴۱] و اهل سنت[۴۲] با استناد به این حدیث و ادله دیگر توریه را تدبیر برای خروج از کذب در موارد اضطرار به شمار آورده‌اند که بر کذب نبودن توریه دلالت دارد؛ ولی برخی فقها با این استدلال که معیار صدق و کذب سخن، انطباق «مفهوم ظاهر» آن با واقعیت است نه انطباق «معنای مراد» با واقعیت و استدلال‌های دیگر، توریه را نوعی کذب دانسته‌اند.[۴۳] شماری دیگر در برخی فروض، توریه را مصداق کذب شمرده‌اند.[۴۴] برخی از کسانی که توریه را کذب ندانسته‌اند، بر آن‌اند که مفسده کذب یعنی در جهل افکندنِ شنونده، در توریه نیز وجود دارد.[۴۵] نظّام، صدقِ خبر را مطابقت آن و کذب خبر را مطابق نبودن آن با اعتقاد خبردهنده شمرده است.[۴۶] جاحظ، صدق خبر را مطابقت آن با واقع و اعتقاد (هر دو) و کذب را مطابقت نداشتن آن با هر دو دانسته و موارد دیگر را نه صدق شمرده و نه کذب.[۴۷] بنابر حدیثی[۴۸] منقول از امام صادق(ع) اصلاح میان مردم نه صدق است و نه کذب، بلکه واسطه میان آن دو است. در توضیح حدیث گفته‌اند که مراد از کذب، کذب به قصد اصلاح میان مردم است که نه تنها مذموم نیست، بلکه چه بسا واجب است و از این رو، سزاوار است چنین سخنی کذب نامیده نشود.[۴۹] برخی بر آن‌اند که توریه ذاتا صدق به شمار می‌‌رود؛ ولی توریه کننده نه صادق است نه کاذب.[۵۰] در روایتی[۵۱] منسوب به پیامبر اکرم (ص) به سه مورد کذب در سیره حضرت ابراهیم(ع) اشاره شده که دو مورد آن در قرآن کریم آمده است. ﴿فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ[۵۲]، ﴿قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ[۵۳].

به نظر بسیاری از فقها و مفسران شیعه و اهل سنت، [۵۴] این روایت را به ادله‌ای، از جمله نسبت دادن کذب به انبیا، که با عصمت آنان سازگار نیست، نمی‌توان معتبر دانست. برخی از اهل سنت گفته‌اند که مراد از کذب در روایت، توریه است نه کذب محض یا کذب حقیقی.[۵۵] مفسران به همین دلیل، این تفسیر مجاهد را از آیه ﴿وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ[۵۶] که مراد از واژه «خطیئه» در این آیه سخنان کذب حضرت ابراهیم(ع) در آیات مذکور است، مردود شمرده‌اند.[۵۷] فقهایی [۵۸] که به گونه مطلق کذب را جایز ندانسته‌اند، موارد تجویز کذب در احادیث (از جمله جواز کذب در جنگ) را بر توریه حمل کرده و مراد احادیث مزبور را کذب واقعی و صریح نشمرده‌اند، هرچند به نظر مشهور، کذب در این موارد اضطراری جایز ولی توریه سزاوارتر است.[۵۹].[۶۰]

توریه در سیره پیامبران الهی و صالحان

برپایه برخی احادیث، گاه به اقتضای مصالح مهمی پیامبران و اولیای الهی درباره برخی امور به روش توریه رفتار می‌‌کردند؛[۶۱] همچنین کاربرد توریه از سوی برخی صالحان، مانند مؤمن آل فرعون، در منابع تفسیری و حدیثی گزارش شده است.[۶۲] در شماری از آیات قرآن سخنانی از زبان پیامبران (ع) نقل شده که به نظر غالب مفسران مصداق توریه است؛ ولی برخی مفسران[۶۳] بدین استناد که سخن گفتن به روش توریه موجب سلب اعتماد مردم از پیامبران می‌‌شود، این کار را بر آنان روا نشمرده‌اند. بسیاری از مفسران نیز توریه را تنها در امر تبلیغ دین و رسالت بر انبیا (ع) ناروا دانسته و به وقوع آن در سیره پیامبران به حکم ضرورت قائل‌اند.[۶۴] شماری از مهم‌ترین مصادیق توریه پیامران و اولیای الهی به استناد آیات قرآن عبارت‌اند از[۶۵]:

توریه ابراهیم(ع)

در منابع تفسیری دو آیه مصداق توریهحضرت ابراهیم(ع) به شمار رفته است: 1. آیات ﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ[۶۶]، ﴿فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ[۶۷] که بنابر مفاد آنها، آن حضرت پس از نگریستن به ستارگان گفت که من بیمارم.

در تفسیر این دو آیه وجوهی گفته‌اند که بیشتر آنها مصداق توریه به شمار می‌‌روند:

  1. وی با دیدن ستارگان پی برد که در آینده بیمار خواهد شد.[۶۸]
  2. مراد از بیماری، مرض منجر به مرگ است.[۶۹]
  3. مراد، قابلیت و استعداد بیمار شدن است که در همه انسان‌ها وجود دارد.[۷۰]
  4. منظور آن حضرت، بیماریِ روحی ناشی از کفر مردم[۷۱] یا تأثیر نداشتن حجّتِ او بر قلوب آنان [۷۲] بوده است.
  5. به نظر برخی، مراد از سقم، حالت شک و تزلزل در مسیر تحصیل یقین و ایمان است. که البته این دیدگاه مردود شمرده شده است.[۷۳]
  6. با دیدن نجوم و پی بردن به مصائب امام حسین(ع) قلب او شکسته شد.[۷۴]
  7. وی واقعاً بیمار بوده است. [۷۵] به نظر برخی مفسران مراد ابراهیم(ع) از بیماری، طاعون بوده که مردم آن عصر بسیار از آن وحشت داشتند.[۷۶]

2. آیه ﴿قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ[۷۷] که مفاد آن، خطاب آن حضرت است به بت پرستان در این باره که شکستن بت‌ها کار بت بزرگ بوده و اگر آنان سخن می‌‌گویند، از آنها بپرسید.

مفسران درباره مراد حضرت ابراهیم(ع) از این سخن آرای گوناگونی دارند و برخی آن را بر توریه حمل کرده‌اند؛ از جمله:

  1. مراد، زمینه‌سازی برای موضع‌گیری منفی در برابر بت پرستی[۷۸] و به تعبیر برخی،[۷۹] تحمیل شکست بر بت پرستان در مقام احتجاج و استدلال همراه با استهزای آنان بوده است.
  2. مراد آن حضرت این بوده که اگر این بت‌هاسخن می‌‌گویند، شکستن آنها کار بت بزرگ بوده است؛ به بیان دیگر، آن حضرت سخن خود را بر شرطی محال تعلیق کرده تا بطلان مدعای بت پرستان را ثابت کند.[۸۰] شماری از احادیث مؤید این دیدگاه‌اند. [۸۱]
  3. این سخن، حکایت رویه و مذهب بت پرستان است نه نظر شخصی خود ابراهیم(ع).[۸۲]
  4. به نظر کسائی باید بر کلمه ﴿فَعَلَهُ وقف کرد و ﴿كَبِيرُهُمْ را ابتدای جمله بعدی به شمار آورد؛ یعنی این کار را فاعل آن انجام داده و بزرگِ بتان این است.[۸۳]
  5. آن حضرت بر اثر خشم و ناراحتی از پرستش بت بزرگ از جانب بت پرستان، اقدام به شکستن بت‌ها کرده و از این رو، این کار را به سببِ اصلی یعنی بت بزرگ اسناد داده است.[۸۴]
  6. باید بر کلمه ﴿كَبِيرُهُمْ وقف کرد و ابراهیم(ع) از این واژه نفس خود را اراده کرده؛ زیرا انسان از هر بتی بزرگ‌تر است؛[۸۵] همچنین برخی از مفسران، خدا دانستن ماه و ستاره و خورشید از سوی ابراهیم(ع) در آیات ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۸۶]، ﴿فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ[۸۷]، ﴿فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ[۸۸] را مصداق توریه دانسته‌اند که در جهت آگاه کردن مردم به مخلوق بودن آنها ارائه شده است؛[۸۹] اما در مقابل، برخی از مفسران اهل سنت برآن‌اند که این سخنان بر وجه حقیقت بیان شده و مربوط به دوران پیش از بلوغ آن حضرت بوده که در پی یافتن حق بوده است.[۹۰].[۹۱]

توریه یوسف(ع) و برادران او

از جمله مصادیق توریه در منابع تفسیری و حدیثی، نسبت دادن سرقت به برادران حضرت یوسف(ع) از جانب منادی در آیه ۷۰ یوسف / ۱۲ است: «... جَعَلَ السِّقایَةَ فی رَحلِ اَخیهِ ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَیَّتُهَا العیرُ اِنَّکُم لَسـرِقون». برخی مفسران بر آن‌اند که مراد از سرقت مذکور در آیه، دزدیدن حضرت یوسف از پدرش توسط برادران اوست.(۱) شماری دیگر آن را بر استفهام حمل کرده‌اند.(۲) برخی دیگر گفته‌اند که مأموران بدون دستور حضرت یوسف و در حالی که از قرار داشتنِ ظرف پادشاه در بار بنیامین آگاه نبودند، این سخن را بر زبان راندند.(۳) هرچند از ظاهر آیه شریفه برمی آید که این سخن گفته منادی بوده، از آن رو که ظاهرا وی به فرمان یوسف(ع) این کار را انجام داده، در شماری از احادیث این سخن توریهحضرت یوسف(ع) به شمار رفته و به وی اسناد داده شده است؛(۴) همچنین برخی مفسران مفاد آیه ۸۸ یوسف / ۱۲ را نوعی توریه از جانب برادران یوسف در برابر او دانسته اند: «اِنَّ اللّهَ یَجزِی المُتَصَدِّقین»؛ زیرا آنان که وی را مؤمن نمی‌دانستند به جای آنکه بگویند خداوند به تو به سبب صدقه دادنت پاداش می‌‌دهد، موضوع را با تعبیری کلّی بیان کردند تا موهم این باشد که مرادشان شخص یوسف(ع) است.(۵) ۱. التبیان، ج ۶، ص۱۷۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص۱۷۹. ۲. التبیان، ج ۶، ص۱۷۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص۲۳۱؛ بحارالانوار، ج ۶۹، ص۲۴۱. ۳. التبیان، ج ۶، ص۱۷۰؛ بحارالانوار، ج ۶۹، ص۲۴۱. ۴. بحارالانوار، ج ۶۹، ص۲۳۷ - ۲۳۸، ۲۴۱. ۵. المحرر الوجیز، ج ۳، ص۲۷۶؛ تفسیر ثعلبی، ج ۵، ص۲۵۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص۲۵۴. .[۹۲]

توریه موسی(ع)

برخی مفسران آیه ۷۳ کهف / ۱۸ را از مصادیق توریهحضرت موسی(ع) دانسته اند: «قالَ لاتُؤاخِذنی بِما نَسیتُ». این آیه خطابِ آن حضرت را به خضر(ع) دربردارد. برخی منابع (۱) مفاد آیه را آن دانسته‌اند که مرا به خاطر آنچه فراموش کردم (یعنی توصیه خضر(ع) به او مبنی بر پرهیز از پرسش درباره کارهای وی) مؤاخذه مکن. شماری از تفاسیر مراد از نسیان را ترک کردن دانسته و گفته‌اند که مراد موسی(ع) خودداری از عمل کردن به تعهّد خودبه حضرت خضر بوده است؛(۲) ولی برخی مفسران بر این عقیده‌اند که آن حضرت توصیه خضر و تعهد خود را فراموش نکرده بود، بلکه از باب توریه خود را ناسی معرفی کرده است؛(۳) همچنین در پاره ای تفاسیر این گفته حضرت موسی(ع) به فرعون (درباره قتل شخص قبطی) که در آیه ۲۰ شعراء / ۲۶ نقل شده: «قالَ فَعَلتُها اِذًا واَنَا مِنَ الضّالّین» از مصادیق توریه آن حضرت به شمار رفته است. آنان مراد از «ضال» را در این آیه، راه گم کرده یا غافل از فرجام کار دانسته‌اند نه گمراه از طریق حق.(۴) ۱. الکشاف، ج ۲، ص۷۳۵؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص۳۱۵ - ۳۱۶. ۲. الکشاف، ج۲، ص۷۳۵، مجمع البیان، ج۶، ص۷۴۷. ۳. الکشاف، ج ۲، ص۷۳۵؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص۳۱۶. ۴. الصافی، ج ۴، ص۳۱ - ۳۲؛ نمونه، ج ۱۵، ص۲۰۳ - ۲۰۴. .[۹۳]

توریهمؤمن آل فرعون

از جمله مصادیق توریهصالحان در قرآن، توریه حزقیل، مؤمن آل فرعون است. برپایه برخی احادیث، آیه ۴۵ غافر / ۴۰ به ماجرایی اشاره کرده که میان مؤمن آل فرعون و فرعون رخ داد و این ماجرا آن بود که فرعون بر اثر سعایت برخی از اطرافیانش درصدد برآمد از عقاید و افکار او آگاه شود و وی با توریه جان خود را نجات داد و فرعون سعایت کنندگان را مجازات کرد: «(۱) فَوَقـهُ اللّهُ سَیِّـ ٔ تِ ما مَکَروا وحاقَ بِـ ٔ لِ فِرعَونَ سوءُ العَذاب». ۱. البرهان، ج ۴، ص۷۶۱؛ نورالثقلین، ج ۴، ص۵۲۲. .[۹۴]

توریه در سیره پیامبر اکرم (ص)

در منابع سیره و تاریخ مواردی از کاربرد توریه در سیره پیامبر اکرم (ص) نقل شده است؛(۱) همچنین گفته‌اند که آن حضرت هنگامی که آهنگ سفر یا جهاد داشت، با توریه قصد خود را پنهان می‌‌کرد تا دشمنان از آن آگاه نشوند.(۲) آن حضرت سوگند سُوید بن حنظله را مبنی بر آنکه وائل بن حجر برادر اوست، با حمل کردن سخن او بر توریه تأیید فرمود.(۳) از صحابیان و تابعین نیز موارد متعددی از توریه گزارش شده است.(۴) در سیره امامان شیعه (ع) و پیروان آنها نیز توریه کردن به عنوان یکی از راه‌های تقیه * در مورد اضطرار، شناخته و بر طبق آن رفتار می‌‌شده است.(۵) در احادیث منقول از امامان (ع)تقیه و توریه مایه رحمت الهی بر شیعیان و موجب حفظ و سلامت مؤمنان از شر کافران و بدکاران خوانده شده است.(۶) پس از آنکه عمار یاسر زیر فشار مشرکان مکه برای حفظ جان خود کلمه کفر را بر زبان راند، پیامبر اکرم (ص) کار او را تأیید فرمود و آیه ۱۰۶ نحل / ۱۶ نازل شد:(۷) «اِلاّ مَن اُکرِهَ وقَلبُهُ مُطمـَئِنٌّ بِالایمـنِ..».، بر این اساس، بسیاری از فقها تلفظ به کفر را در فرض اکراه حرام و موجب ارتداد ندانسته‌اند؛(۸) ولی برخی مفسران و فقها این آیه را بر توریه حمل کرده و بر آن‌اند که در صورت اکراه بر کفر لازم است اکراه شونده توریه کند و لفظ کفر را با توریه بر زبان آورد.(۹) ۱. بحارالانوار، ج ۲۰، ص۲۳۹؛ شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص۱۳۲. ۲. جامع السعادات، ج ۲، ص۳۲۸؛ فتح الباری، ج ۸، ص۱۱۷. ۳. سنن ابی داود، ج ۲، ص۹۲. ۴. المبسوط، ج ۳۰، ص۲۱۳؛ مغنی المحتاج، ج ۴، ص۳۲۱. ۵. الاحتجاج، ص۳۷۰ - ۳۷۱؛ بحارالانوار، ج ۳۱، ص۵۰۳ - ۵۰۵، ج ۹۷، ص۱۳۱. ۶. تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص۱۸۹؛ الاحتجاج، ص۴۴۰؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص۳۲۸؛ ج ۶۵، ص۳۳؛ ج ۶۸، ص۱۵ - ۱۶؛ ج ۷۲، ص۴۰۴ - ۴۰۷. ۷. التبیان، ج ۶، ص۴۲۸. ۸. تقریرات الحدود والتعزیرات، ج ۲، ص۷۸؛ ر. ک: واقع التقیة عند المذاهب، ص۴۶ - ۶۱. ۹. التبیان، ج ۸، ص۵۰۱؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص۲۴۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص۱۸۷. .[۹۵]

حکم فقهی توریه

توریه ابتدایی یعنی توریه ای که بدوا بدون آنکه ضرورتی،دروغ * گفتن یا سوگند دروغ را تجویز کرده باشد، در برخی منابع فقهی با شرایطی تجویز و به احادیث استناد شده است.(۱) فقیهانی که توریه یا برخی مصادیق آن را نوعی کذب به شمار آورده‌اند، آن را مانند کذب تنها به هنگام ضرورت جایز می‌‌شمارند.(۲) در صورتی که شخص مضطر یا مکره برای دفع آزار و ستم دیگران از جان یا مال خود یا وابستگانش مجاز به یاد کردن سوگند دروغ باشد، فقها به استناد ادله فقهی به ویژه احادیث به جواز یا وجوب توریه قائل شده‌اند.(۳) از مهم‌ترین مستندات حدیثی این حکم فقهی، احادیثی‌اند که به سه آیه ۸۹ صافّات / ۳۷، ۶۳ انبیاء / ۲۱ و ۷۰ یوسف / ۱۲ درباره توریهحضرت ابراهیم(ع) و حضرت یوسف(ع) استناد کرده‌اند.(۴) سرخسی از جمله مستندات جواز توریه را آیه ۲۳۵ بقره / ۲ دانسته که درباره «تعریض به خواستگاری» (خواستگاری کردن با لفظ غیر صریح) زنان در زمان عده است: «ولا جُناحَ عَلَیکُم فیما عَرَّضتُم بِهِ مِن خِطبَةِ النِّساءِ..».(۵)؛ ولی به نظر سایر فقها،(۶) موضوع مورد بحث آیه، «خواستگاری با کنایه و تعریض» است که با توریه و معاریض تفاوت دارد. کیاالهراسی نیز برای جواز توریه به آیه ۷۶ یوسف / ۱۲ و نیز سیره پیامبر اکرم (ص) در اقدام به توریه در برخی موارد استناد جسته است.(۷) مهم‌ترین شروط جواز توریه به موجب منابع فقهی عبارت‌اند از: ۱. توریه موجب ضایع کردن حق دیگران و روا داشتن ستم بر آنان نشود،(۸) بر این اساس، توریه هر یک از دو طرف دعوا که در واقع محق نباشد، جایز نیست و اگر یاد کننده سوگند ظالم باشد، سوگند برپایه نیت طرف دیگر دعوا (یعنی بر طبق معنایی که او از لفظ سوگند اراده کرده نه معنای توریه ای) صورت می‌‌گیرد و برای توریه کننده سودی دربرندارد.(۹) ۲. توریه مفسده نداشته و مشمول عنوان حرام نباشد؛ مثلاً در معاملاتی که اظهار واقعیت واجب به شمار می‌‌رود، مانند بیع مرابحه (بیعی که در آن فروشنده قیمت خرید کالا و میزان سود خود را به خریدار اعلام کند)، توریه حرام است.(۱۰) ۳. به نظر برخی فقها شرط جواز و به نظر برخی دیگر شرط وجوب آن، تحقق اضطرار به معنای عام خود است.(۱۱) برخی صرفا وجود نیاز و مصلحت را لازم شمرده (۱۲) و شماری دیگر (۱۳) وجود اغراض خفیفی مانند تأدیب و مزاح کردن را کافی شمرده‌اند.

شرایط یاد شده برای جواز توریه، از دیدگاه فقهی شرط وجوب توریه هم هست؛ ولی مهم‌ترین شرط وجوب توریه در موارد اضطرار یا اکراه بر کذب، توانایی مضطر یا مکره نسبت به توریه کردن است و در فرض ناتوانی او، توریه واجب نیست.(۱۴) البته برخی فقها با استناد به احادیثی که ذیل آیه ۱۰۶ نحل / ۱۶ درباره عمار یاسر آمده، گفته‌اند که در موارد اضطرار بر سوگند دروغ، حتی با توانایی یاد کننده سوگند بر توریه، توریه واجب نیست؛ با این استدلال که پیامبر اکرم (ص) توریه را بر او واجب ندانسته است.(۱۵) ۱. القضاء الاسلامی، ج ۲، ص۱۴ - ۱۶؛ المکاسب المحرمه، ج ۲، ص۴۷ - ۴۹. ۲. مسالک الافهام، ج ۹، ص۲۰۷؛ احیاء علوم الدین، ج ۹، ص۱۵۹۹. ۳. القضاء الاسلامی، ج ۲، ص۱۶ - ۱۸؛ مغنی المحتاج، ج ۴، ص۳۲۱. ۴. المکاسب المحرمه، ج ۲، ص۱۹؛ تأویل مختلف الحدیث، ص۳۸ - ۳۹. ۵. المبسوط، ج ۳۰، ص۲۱۱ - ۲۱۲. ۶. بدائع الصنائع، ج ۳، ص۲۰۴؛ زبدة البیان، ص۵۶۱. ۷. احکام القرآن، کیا الهراسی، ج ۳ - ۴، ص۲۳۳ - ۲۳۴. ۸. مسالک الافهام، ج ۹، ص۲۰۷؛ صحیح مسلم، ج ۱۴، ص۱۲۴؛ فتح الباری، ج ۱۰، ص۴۹۱؛ ج ۳، ص۱۳۷. ۹. القضاء الاسلامی، ج ۲، ص۲۳؛ المغنی، ج ۱۲، ص۲۴۲ - ۲۴۴؛ جواهرالکلام، ج ۳۲، ص۲۰۷ - ۲۰۸. ۱۰. القضاء الاسلامی، ج ۲، ص۲۳؛ المبسوط، ج ۱۳، ص۷۸. ۱۱. احیاء علوم الدین، ج ۹، ص۱۵۹۹؛ مسالک الافهام، ج ۹، ص۲۰۷. ۱۲. مسالک الافهام، ج ۹، ص۲۰۷؛ اعلام الموقعین، ج ۳، ص۲۳۶؛ جامع السعادات، ج ۲، ص۳۲۸. ۱۳. احیاء علوم الدین، ج ۹، ص۱۵۹۹ - ۱۶۰۰؛ جامع السعادات، ج ۲، ص۳۲۸. ۱۴. النهایه، ص۵۵۹؛ مغنی المحتاج، ج ۳، ص۸۸. ۱۵. جامع المدارک، ج ۵، ص۶۶؛ ج ۶، ص۱۱۵.


.[۹۶]

منابع

پانویس

  1. العین، ج ۸، ص۳۰۱؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۹ - ۳۹۰؛ القاموس المحیط، ج ۴، ص۳۹۹، «وری».
  2. مجمع البحرین، ج ۴، ص۴۹۳؛ المصباح المنیر، «وری»؛ الاتقان، ج ۲، ص۲۲۶.
  3. الموسوعة الفقهیه، ج ۱۲، ص۲۴۸؛ القاموس الجامع، ص۹۳.
  4. فتح الباری، ج ۱۰، ص۴۹۰؛ السنن الکبری، ج ۱۰، ص۱۹۹.
  5. قواعدالاحکام، ج ۳، ص۲۸۲؛ المغنی، ج ۱۱، ص۲۴۲.
  6. اعلام الموقعین، ج ۳، ص۲۳۵.
  7. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  8. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  9. «آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه ۷۷.
  10. «هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸.
  11. «آنگاه (جست و جو را) از باربندهای آنان پیش از باربند برادر (تنی‌اش) آغازید سپس آن را از باربند برادرش بیرون آورد! بدین‌گونه برای یوسف چاره‌گری کردیم (زیرا) او برادرش را بر آیین آن پادشاه نمی‌توانست بازداشت کند- مگر آنکه خداوند می‌خواست- هر کس را که بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم و ز هر داننده‌ای داناتری هست» سوره یوسف، آیه ۷۶.
  12. «گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن می‌گویند از خود آنان بپرسید!» سوره انبیاء، آیه ۶۳.
  13. «و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.
  14. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  15. الایضاح فی علوم البلاغه، ج ۲، ص۴۹۹؛ الاتقان، ج ۲، ص۲۲۶ - ۲۲۸؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۳، ص۴۴۵ - ۴۴۷.
  16. المطول، ص۴۲۵؛ جواهرالبلاغه، ص۳۱۰ - ۳۱۱.
  17. وقایة الاذهان، ص۸۸ - ۹۰؛ الرافد فی علم الاصول، ص۲۳۲۲.
  18. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  19. خزانة الادب، ج ۲، ص۲۴۵؛ جواهرالبلاغه، ص۳۱۰.
  20. «و آسمان را با دست‌هایی (توانا) بنا نهادیم» سوره ذاریات، آیه ۴۷.
  21. خزانة الادب، ج ۲، ص۲۴۵، المطول، ص۴۲۵؛ الاتقان، ج ۲، ص۲۲۶.
  22. «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.
  23. جواهرالبلاغه، ص۳۱۱.
  24. الاتقان، ج ۲، ص۲۲۶ - ۲۲۷؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۳، ص۴۴۵ - ۴۴۶.
  25. «و (یوسف) از آن دو تن به آنکه گمان می‌برد رهایی می‌یابد گفت: نزد سرورت از من یاد کن! اما شیطان یادکرد سرورش را از یاد او برد و (یوسف) چند سال در زندان فروماند» سوره یوسف، آیه ۴۲.
  26. «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  27. «و گیاه و درخت سجده می‌آورند» سوره الرحمن، آیه ۶.
  28. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  29. «(خداوند) بخشنده بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا دارد» سوره طه، آیه ۵.
  30. خزانة الادب، ج ۲، ص۲۴۳ - ۲۴۴؛ الاتقان، ج ۲، ص۲۲۶.
  31. جواهرالبلاغه، ص۳۱۰.
  32. «و اوست که شبانگاه (در خواب) روان شما را می‌ستاند و می‌داند که به هنگام روز چه به دست آورده‌اید سپس در همین روز شما را (از خواب) برمی‌انگیزاند تا زمانی نام‌برده سر آید؛ آنگاه بازگشتتان به سوی اوست و سپس شما را از آنچه انجام می‌دهید آگاه می‌سازد» سوره انعام، آیه ۶۰.
  33. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  34. خزانة الادب، ج ۲، ص۲۴۶.
  35. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  36. جواهرالبلاغه، ص۳۱۰؛ خزانه الادب، ج ۲، ص۲۴۷.
  37. ر. ک: البرهان فی علوم القرآن، ج ۳، ص۴۴۵ - ۴۴۶؛ الاتقان، ج ۲، ص۲۲۶ - ۲۲۷.
  38. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  39. المکاسب، ج ۲، ص۱۶ - ۱۸؛ مصباح الفقاهه، ج ۱، ص۳۹۵ - ۳۹۸.
  40. فتح الباری، ج ۱۰، ص۴۹۰؛ السنن الکبری، ج ۱۰، ص۱۹۹.
  41. المقنعه، ص۵۵۶ - ۵۵۷؛ جامع المقاصد، ج ۶، ص۳۸.
  42. مغنی المحتاج، ج ۴، ص۳۲۱؛ نیل الاوطار، ج ۹، ص۱۱۰ - ۱۱۱.
  43. قوانین الاصول، ج ۱، ص۴۱۹؛ بدایع الافکار، ص۲۶۲؛ کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیه فی الفقه، ج ۲۸، ص۲۲۳.
  44. جواهر الکلام، ج ۱۱، ص۳۸۹؛ انوار الفقاهه، ص۴۰۷ - ۴۰۸.
  45. اعلام الموقعین، ج ۳، ص۲۳۶.
  46. المطول، ص۳۹.
  47. ر. ک: مصباح الفقاهه، ج ۱، ص۳۹۷.
  48. الکافی، ج ۲، ص۳۴۱.
  49. شرح اصول الکافی، ج ۹، ص۴۰۲ - ۴۰۳.
  50. شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص۱۷۵.
  51. مسند احمد، ج ۲، ص۴۰۳ - ۴۰۴؛ صحیح البخاری، ج ۴، ص۱۱۲، ج ۶، ص۱۲۱.
  52. «و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.
  53. «گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن می‌گویند از خود آنان بپرسید!» سوره انبیاء، آیه ۶۳.
  54. التبیان، ج ۷، ص۲۶۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۸۵ - ۱۸۶؛ مصباح الفقاهه، ج ۱، ص۳۹۹ - ۴۰۰.
  55. المبسوط، ج ۳۰، ص۲۱۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۱۵؛ فتح الباری، ج ۶، ص۲۷۷ - ۲۷۸.
  56. «و همان که امید می‌برم در روز پاداش و کیفر لغزش مرا ببخشاید» سوره شعراء، آیه ۸۲.
  57. تفسیر بیضاوی، ج ۴، ص۲۴۳؛ فتح القدیر، ج ۴، ص۱۰۵.
  58. صحیح مسلم، ج ۱۶، ص۱۵۸؛ فتح الباری، ج ۵، ص۲۲۰؛ نیل الاوطار، ج ۸، ص۸۴.
  59. نیل الاوطار، ج ۸، ص۸۴ - ۸۵.
  60. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  61. بحارالانوار، ج ۲، ص۲۰۹؛ ج ۲۶، ص۲۳۷؛ ج ۵۲، ص۱۲۰.
  62. تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص۳۵۶ - ۳۵۷.
  63. المیزان، ج ۷، ص۲۲۸؛ ج ۱۷، ص۱۴۹.
  64. مجمع البیان، ج ۷، ص۸۶؛ نمونه، ج ۱۹، ص۹۷.
  65. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  66. «آنگاه نگاهی به ستارگان افکند» سوره صافات، آیه ۸۸.
  67. «و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.
  68. مجمع البیان، ج ۸، ص۷۰۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۹۲ - ۹۳؛ زادالمسیر، ج ۶، ص۳۰۰.
  69. مجمع البیان، ج ۸، ص۷۰۲ - ۷۰۳؛ المنیر، ج ۲۳، ص۱۱۵.
  70. شرح اصول الکافی، ج ۱۲، ص۲۵.
  71. مجمع البیان، ج ۸، ص۷۰۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۱۵؛ زادالمسیر، ج ۶، ص۳۰۰ - ۳۰۱.
  72. شرح اصول الکافی، ج ۱۲، ص۲۵.
  73. مجمع البیان، ج ۸، ص۷۰۲.
  74. شرح اصول الکافی، ج ۱۲، ص۲۵.
  75. زادالمسیر، ج ۶، ص۳۰۰؛ نمونه، ج ۱۹، ص۹۱ - ۹۲.
  76. تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۱۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۹۳.
  77. «گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن می‌گویند از خود آنان بپرسید!» سوره انبیاء، آیه ۶۳.
  78. فتح الباری، ج ۶، ص۲۷۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۸۵-۱۸۶؛ شرح اصول الکافی، ج ۹، ص۴۰۴.
  79. بحارالانوار، ج ۶۹، ص۲۳۹.
  80. التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۸۵؛ شرح اصول الکافی، ج ۹، ص۴۰۴ - ۴۰۵؛ مصباح الفقاهه، ج ۱، ص۶۱۴ - ۶۱۵.
  81. بحارالانوار، ج ۶۹، ص۲۴۰.
  82. الکشاف، ج ۳، ص۱۲۴؛ التفسیرالکبیر، ج ۲۲، ص۱۸۵؛ بحارالانوار، ج ۶۹، ص۲۳۹.
  83. التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۸۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص۳۰۰ - ۳۰۱؛ بحارالانوار، ج ۶۹، ص۲۳۹ - ۲۴۰.
  84. الکشاف، ج ۳، ص۱۲۴؛ فتح الباری، ج ۶، ص۲۷۸؛ شرح اصول الکافی، ج ۹، ص۴۰۴.
  85. التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۸۵.
  86. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  87. «آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه ۷۷.
  88. «هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸.
  89. کنزالدقایق، ج ۱، ص۱۲۵؛ التحریر والتنویر، ج ۷، ص۳۱۹؛ تیسیر الکریم الرحمن، ص۲۶۲.
  90. التسهیل، ج ۲، ص۱۴؛ تفسیر ثعلبی، ج ۴، ص۱۶۴؛ تفسیر ماوردی، ج ۲، ص۱۳۶.
  91. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  92. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  93. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  94. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  95. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص.
  96. هاشمی، سید رضا، مقاله «توریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص .