رحلت یا شهادت پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'کف' به 'کف') |
(←مقدمه) |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
روزهای پایانی [[عمر]] [[پیامبر خدا]]، روزهایی شگفت است و برای [[علی]]{{ع}}، آکنده از [[غم]]، سرشار از درد و مملو از [[رنج]]، و برای [[سیاستمداران]]، روزهای تلاش، چارهجویی و کوشش برای رقمزدن [[سیاست]] فردا و فرداها... | |||
[[پیامبر]]{{صل}} [[فرمان]] داد تا سپاهی را برای [[نبرد]] با [[رومیان]] سامان دهند. [[سپاه]]، سامان یافت و چهرههای برجستهای در آن حضور یافتند و [[پیامبر]]{{صل}} خود [[پرچم]] را بست و به دست [[اسامه]] داد. جوانبودن [[فرمانده]]، بهانهای به دست [[سیاستمداران]] داد تا با [[اعتراض]] به آن، انگیزههای اصلی خود را در تأخیر حرکت [[سپاه]] و [[سهلانگاری]] در آن، [[پنهان]] دارند. [[پیامبر]]{{صل}} در بستر [[بیماری]] از تب میسوخت. در آن حال و هوا، چون از سهلانگاریها [[آگاهی]] یافت، از بستر به پا خاست و با تن رنجور، آهنگ [[مسجد]] کرد و [[مسلمانان]] را از پیامدهای [[ناهنجار]] سستیها آگاهاند و آنگاه فرمود: [[سپاه اسامه]] را حرکت دهید<ref>الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۸۹.</ref>. | |||
اما سیاستبازان، با درنگی که بیش از پانزده روز طول کشید، عملًا از اعزام [[سپاه]]، جلوگیری کردند. [[پیامبر خدا]] که آخرین لحظات زندگانی را میگذرانْد، [[زره]] و [[پرچم]] خود را به [[علی]]{{ع}} بخشید و او را [[وصی]] خود قرار داد و در ضمنِ نجوایی طولانی، [[علوم]] بیشماری را به [[امیر مؤمنان]] انتقال داد و در حالی که آخرین جمله را بر زبان میراند که: "لا، مع الرفیق الأعلی"<ref>این جمله بدین معناست که پیامبر{{صل}}، خواستار خروج از دنیا و رفتن به پیشگاه الهی است.</ref> در آغوش [[علی]]{{ع}}، [[زندگی]] را بدرود گفت و [[روح]] مطهرش از روی سینه همبَر و همراهش، همگام و مدافع بیبدیل و رازدار بینظیرش [[علی]]{{ع}} به سوی "رفیق اعلی" پر کشید. اکنون [[علی]]{{ع}} است و انبوه غمِ نشسته بر [[دل]]. [[علی]]{{ع}}، [[پیامبر خدا]] را با چشمانی اشکبار و [[قلبی]] آکنده از [[غم]] با [[یاری]] [[فرشتگان]] و [[فضل بن عباس]]، [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد. سپس چهره [[پیامبر خدا]] را گشود و در حالی که سرشک از دیده جاری داشت، با صدایی شکسته در گلو که انبوه انبوه، [[اندوه]] و درد و [[رنج]] را فریاد میکرد، گفت: | |||
[[پدر]] و مادرم فدایت باد! [[پاک]] زیستی و [[پاکیزه]] رفتی...<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref>. و بر آن [[پیکر مطهر]]، [[نماز]] گزارد و سپس [[اصحاب]]، دسته دسته، بر آن پیکر [[پاک]]، [[نماز]] گزاردند. [[امام علی]]{{ع}} با [[همکاری]] [[اوس]] بن خولی و [[فضل بن عباس]]، [[پیکر مطهر]] [[پیامبر خدا]] را در همان جا که [[روح]] شریفش پر کشیده بود، به [[خاک]] سپرد. | |||
* [[الإرشاد]]: [[امیر مؤمنان]]، در [[بیماری پیامبر]]{{صل}} هیچ گاه از او جدا نمیشد، جز به [[ضرورت]]. [یک بار] چون برای کاری بیرون رفت، [[پیامبر]]{{صل}} اندکی بهبود یافت و [[علی]]{{ع}} را ندید. پس در حالی که همسرانش پیرامونش بودند، فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید" و دوباره بیحال گشته، ساکت شد. [[عایشه]] گفت: [[ابو بکر]] را نزدش بیاورید. او فرا خوانده شد و به نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و بالای سر ایشان نشست. چون [[پیامبر]]{{صل}} چشمانش را گشود و او را دید، از او رو گردانید. [[ابو بکر]] برخاست و گفت: اگر با من کاری داشت، مرا از آن [[آگاه]] میکرد. هنگام بیرون رفتن [[ابو بکر]]، [[پیامبر]]{{صل}} سخنش را تکرار کرد و فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[حفصه]] گفت: [[عمر]] را برایش فرا بخوانید. او را فرا خواندند. چون حاضر شد و [[پیامبر]]{{صل}} او را دید، از وی نیز رو گردانید و او هم بازگشت. سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[ام سلمه]] گفت: [[علی]] را برایش بیاورید که جز او را نمیخواهد. [[امیر مؤمنان]]، فرا خوانده شد و چون به او نزدیک شد، [[پیامبر]]{{صل}}، اشارهای به او کرد. [[علی]]{{ع}} [[خم]] شد و [[پیامبر]]{{صل}} مدت زیادی با او [[نجوا]] کرد. سپس برخاست و در کناری نشست تا [[پیامبر]]{{صل}} به [[خواب]] رفت. [[مردم]] به او گفتند: ای [[ابو الحسن]]! چه چیزی با تو در میان نهاد؟ گفت: "[[هزار باب علم]] به من آموخت که هر کدامش [[هزار باب]] را بر من گشود و مرا به چیزی [[وصیت]] کرد که اگر [[خدا]] بخواهد، بدان [[اقدام]] میکنم". سپس [[پیامبر]]{{صل}} سنگین شد و به حال [[احتضار]] افتاد و [[امیر مؤمنان]]، نزدش بود. چون زمان آن رسید که [[جان]] از کالبدش به در رود، به [[علی]]{{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! سرم را بر دامنت بگذار که [[امر الهی]] رسید و پس از بیرون رفتن جانم، آن را به دست گیر و به صورتت بکش. سپس مرا رو به [[قبله]] کن<ref>محتضر باید پیش از مرگ، رو به قبله باشد. از این رو محتمل است در عبارت، تصحیفی رخ داده باشدو یا عبارت، تأکید باشد. (م)</ref> و کار [[[غسل]] و کفن] مرا خود به عهده بگیر و پیش از همه [[مردم]] بر من [[نماز]] بگزار و از من جدا مشو تا مرا در [[گور]] [[نهی]] و از خدای [[متعال]] [[یاری]] بخواه". [[علی]]{{ع}}، سرِ [[پیامبر]]{{صل}} را به دامن گرفت و ایشان از حال رفت. پس [[فاطمه]]{{س}} خود را بر او افکند و به صورتش مینگریست و ناله میزد و میگریست و میگفت: سپیدرویی که از ابرها با روی او [[باران]] میطلبند، [[فریادرس]] [[یتیمان]]، [[پناه]] بیوهزنان. پس [[پیامبر]]{{صل}} چشمانش را گشود و با آوای ضعیفی گفت: "دخترم! این گفته عمویت [[ابوطالب]] است. آن را مگو، بلکه بگو: "و [[محمد]]، جز [[پیامبری]] نیست که پیش از او هم پیامبرانی بودهاند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از [[عقیده]] خود باز میگردید؟""<ref>آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>. [[فاطمه]]{{س}} زمانی دراز گریست و [[پیامبر]]{{صل}} به او اشاره کرد که نزدیک آید. [[فاطمه]]{{س}} نزدیک شد و [[پیامبر]]{{صل}} [[رازی]] را به او گفت که چهرهاش شکفت. سپس در حالیکه دست راست [[امیر مؤمنان]] در زیر چانه [[پیامبر خدا]] بود، روحش پَر کشید. پس آن (دست) را بالا آورد و بر صورت خود کشید. سپس، او را رو به [[قبله]] نمود و چشمانش را بست و جامهاش را به رویش کشید و به [[تدبیر امور]] [[پیامبر]]{{صل}} پرداخت<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۵.</ref>. | |||
* [[کنز العمال (کتاب)|کنز العمال]]- به [[نقل]] از [[حذیفة بن یمان]]-: در [[بیماری]] منجر به فوت [[پیامبر خدا]] به نزدش رفتم. او را دیدم که به [[علی]]{{ع}} تکیه زده بود. خواستم [[علی]]{{ع}} را دور کنم و خود بهجایش بنشینم. پس گفتم: ای [[ابوالحسن]]! میبینم که امشب خسته شدهای. کاش کنار میرفتی تا یاریات میکردم! [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "او را واگذار. او از تو به جایش سزاوارتر است"<ref>کنز العمال، ج ۱۶، ص ۲۲۸، ح ۴۴۲۶۶.</ref>. [[امام علی]]{{ع}}: [[پیامبر خدا]]، [[قبض روح]] شد، در حالی که سرش بر سینه من بود و جانش در کف دستم روان شد و آن را بر صورتم کشیدم و [[غسل]] او را عهدهدار شدم و [[فرشتگان]]، یاورم بودند. در و دیوار [[خانه]] [[ضجه]] میزدند، فرشتگانی فرود میآمدند و گروهی دیگر به [[آسمان]] میرفتند. صدای همهمه آنان [لحظهای] از گوشم [[قطع]] نشد که بر او [[درود]] میفرستادند تا آنکه او را در آرامگاهش به [[خاک]] سپردیم<ref>الإمام علی{{ع}}: {{متن حدیث|لَقَد قُبِضَ رَسولُ اللهِ{{صل}} وإن رَأسَهُ لَعَلی صَدری، ولَقَد سالَت نَفسُهُ فی کفی فَأَمرَرتُها عَلی وَجهی. ولَقَد وُلیتُ غُسلَهُ{{صل}} وَالمَلائِکةُ أعوانی، فَضَجتِ الدارُ وَالأَفنِیةُ؛ مَلَأٌ یهبِطُ، ومَلَأٌ یعرُجُ، وما فارَقَت سَمعی هَینَمَةٌ مِنهُم، یصَلونَ عَلَیهِ حَتی وارَیناهُ فی ضَریحِهِ}} (نهج البلاغة، خطبه ۱۹۷).</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۹۱-۹۴.</ref>. | |||
==درگذشت [[پیامبر]]== | |||
پیامبر{{صل}} پس از ده سال اقامت در [[مدینه]]، به [[نقل]] [[کلینی]] در [[دوازدهم ربیع الاول]] [[روز]] [[دوشنبه]] در سن ۶۳سالگی درگذشت<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۳۹.</ref>. به نقل [[شیخ طوسی]] [[حضرت]] در روز دوشنبه دو روز باقی مانده از صفر در [[سال دهم هجری]] با مسمومیت در سن ۶۳سالگی از [[دنیا]] رفت<ref>شیخ مفید، المقنعه، ص۴۵۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲؛ علامه حلی، تحریر الأحکام الشرعیه، ج۲، ص۱۱۸.</ref>. به نقل صحیح و قول مشهور، پیامبر{{صل}} در [[سال یازدهم هجری]] درگذشت<ref>علی بن فخرالدین اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج۱، ص۱۶؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ج۱، ص۴۶؛ جواد کاظمی، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، ج۳، ص۷۱.</ref>. [[قبر]] ایشان در اتاقی قرار دارد که در آن درگذشت و [[عایشه]] دختر [[ابی بکر بن ابی قحافه]] در آن [[زندگی]] میکرد. وقتی پیامبر درگذشت، [[اهل بیت]] او و حاضران از یارانش در [[محل دفن]] حضرت [[اختلاف]] کردند. برخی گفتند باید در [[بقیع]] [[دفن]] شود و دیگران گفتند در [[صحن]] [[مسجد]] دفن شود. [[علی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: [[خداوند]] پیامبرش را [[قبض روح]] نمیکند مگر در [[پاکترین]] بقعهها؛ پس لازم است در جایی دفن شود که در آن درگذشته است. جماعتی که آنجا بودند، بر سخن علی{{ع}} اتفاق کردند و ایشان را در اتاقش که ذکر شد، دفن کردند<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲.</ref>. | |||
[[عباس]] [[عموی پیامبر]] نزد علی{{ع}} آمد و گفت: [[مردم]] جمع شدهاند که پیامبر{{صل}} را در بقیع دفن کنند و مردی بر ایشان [[نماز]] بخواند. امیرالمؤمنین{{ع}} به جانب مردم رفت و فرمود: ای مردم، پیامبر چه زنده باشد و چه مرده، [[رهبر]] است ایشان فرمود: من در جایی دفن میشوم که قبض روح شده باشم؛ سپس بر آن حضرت نماز خواند و [[دستور]] داد مردم ده نفر ده نفر بر ایشان نماز بخوانند و از [[خانه]] خارج شوند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۱.</ref>. وقتی از [[امام باقر]]{{ع}} درباره چگونگی نماز بر [[پیامبر]]{{صل}} پرسیدند، فرمود: وقتی [[علی]]{{ع}} او را [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد، در آنجا قرار داد و ده نفر وارد شدند در اطراف قرار گرفتند و علی در وسط آنان قرار گرفت و فرمود: “إنا لله و إنا الیه راجعون”. [[مردم]] هم [[آیه]] را تکرار کردند تا اینکه [[حضرت]] و [[مردم مدینه]] و منطقه [[عوالی]] بر پیامبر{{صل}} [[نماز]] خواندند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.</ref>. | |||
به گفته [[امام باقر]]{{ع}} پیامبر به علی{{ع}} اینگونه [[وصیت]] کرده بود: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ، ادْفِنِّي فِي هذَا الْمَكَانِ، وَ ارْفَعْ قَبْرِي مِنَ الْأَرْضِ أَرْبَعَ أَصَابِعَ، و رُشَّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَاءِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.</ref>: “ای علی، مرا در این مکان [[دفن]] کن و قبرم را به اندازه چهار انگشت بالا قرار ده و بر آن آب بریز”. در روایتی دیگر آن حضرت ارتفاع [[قبر پیامبر]]{{صل}} را یک وجب و چهار انگشت ذکر کرده و [[دستور]] پاشیدن آب به آن داده شده است<ref>ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۱۵۵: {{متن حدیث|أَنَّ قَبْرَ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ قَدْرَ شِبْرٍ وَ أَرْبَعِ أَصَابِعَ وَ رُشَّ عَلَيْهِ الْمَاءُ}}.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ؟؟؟.</ref> | |||
== پرسشهای وابسته == | |||
* [[چه کسانی در روزهای پایانی عمر پیامبر خاتم حضور داشتند؟ (پرسش)]] | |||
==منابع== | |||
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]. | |||
# [[پرونده:1100516.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|'''درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه''']] | |||
==رحلت یا شهادت== | ==رحلت یا شهادت== |
نسخهٔ ۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۵۱
- این مدخل از زیرشاخههای بحث پیامبر خاتم است. "رحلت یا شهادت پیامبر خاتم" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل رحلت یا شهادت پیامبر خاتم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
روزهای پایانی عمر پیامبر خدا، روزهایی شگفت است و برای علی(ع)، آکنده از غم، سرشار از درد و مملو از رنج، و برای سیاستمداران، روزهای تلاش، چارهجویی و کوشش برای رقمزدن سیاست فردا و فرداها... پیامبر(ص) فرمان داد تا سپاهی را برای نبرد با رومیان سامان دهند. سپاه، سامان یافت و چهرههای برجستهای در آن حضور یافتند و پیامبر(ص) خود پرچم را بست و به دست اسامه داد. جوانبودن فرمانده، بهانهای به دست سیاستمداران داد تا با اعتراض به آن، انگیزههای اصلی خود را در تأخیر حرکت سپاه و سهلانگاری در آن، پنهان دارند. پیامبر(ص) در بستر بیماری از تب میسوخت. در آن حال و هوا، چون از سهلانگاریها آگاهی یافت، از بستر به پا خاست و با تن رنجور، آهنگ مسجد کرد و مسلمانان را از پیامدهای ناهنجار سستیها آگاهاند و آنگاه فرمود: سپاه اسامه را حرکت دهید[۱]. اما سیاستبازان، با درنگی که بیش از پانزده روز طول کشید، عملًا از اعزام سپاه، جلوگیری کردند. پیامبر خدا که آخرین لحظات زندگانی را میگذرانْد، زره و پرچم خود را به علی(ع) بخشید و او را وصی خود قرار داد و در ضمنِ نجوایی طولانی، علوم بیشماری را به امیر مؤمنان انتقال داد و در حالی که آخرین جمله را بر زبان میراند که: "لا، مع الرفیق الأعلی"[۲] در آغوش علی(ع)، زندگی را بدرود گفت و روح مطهرش از روی سینه همبَر و همراهش، همگام و مدافع بیبدیل و رازدار بینظیرش علی(ع) به سوی "رفیق اعلی" پر کشید. اکنون علی(ع) است و انبوه غمِ نشسته بر دل. علی(ع)، پیامبر خدا را با چشمانی اشکبار و قلبی آکنده از غم با یاری فرشتگان و فضل بن عباس، غسل داد و کفن کرد. سپس چهره پیامبر خدا را گشود و در حالی که سرشک از دیده جاری داشت، با صدایی شکسته در گلو که انبوه انبوه، اندوه و درد و رنج را فریاد میکرد، گفت: پدر و مادرم فدایت باد! پاک زیستی و پاکیزه رفتی...[۳]. و بر آن پیکر مطهر، نماز گزارد و سپس اصحاب، دسته دسته، بر آن پیکر پاک، نماز گزاردند. امام علی(ع) با همکاری اوس بن خولی و فضل بن عباس، پیکر مطهر پیامبر خدا را در همان جا که روح شریفش پر کشیده بود، به خاک سپرد.
- الإرشاد: امیر مؤمنان، در بیماری پیامبر(ص) هیچ گاه از او جدا نمیشد، جز به ضرورت. [یک بار] چون برای کاری بیرون رفت، پیامبر(ص) اندکی بهبود یافت و علی(ع) را ندید. پس در حالی که همسرانش پیرامونش بودند، فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید" و دوباره بیحال گشته، ساکت شد. عایشه گفت: ابو بکر را نزدش بیاورید. او فرا خوانده شد و به نزد پیامبر(ص) آمد و بالای سر ایشان نشست. چون پیامبر(ص) چشمانش را گشود و او را دید، از او رو گردانید. ابو بکر برخاست و گفت: اگر با من کاری داشت، مرا از آن آگاه میکرد. هنگام بیرون رفتن ابو بکر، پیامبر(ص) سخنش را تکرار کرد و فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". حفصه گفت: عمر را برایش فرا بخوانید. او را فرا خواندند. چون حاضر شد و پیامبر(ص) او را دید، از وی نیز رو گردانید و او هم بازگشت. سپس پیامبر(ص) فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". ام سلمه گفت: علی را برایش بیاورید که جز او را نمیخواهد. امیر مؤمنان، فرا خوانده شد و چون به او نزدیک شد، پیامبر(ص)، اشارهای به او کرد. علی(ع) خم شد و پیامبر(ص) مدت زیادی با او نجوا کرد. سپس برخاست و در کناری نشست تا پیامبر(ص) به خواب رفت. مردم به او گفتند: ای ابو الحسن! چه چیزی با تو در میان نهاد؟ گفت: "هزار باب علم به من آموخت که هر کدامش هزار باب را بر من گشود و مرا به چیزی وصیت کرد که اگر خدا بخواهد، بدان اقدام میکنم". سپس پیامبر(ص) سنگین شد و به حال احتضار افتاد و امیر مؤمنان، نزدش بود. چون زمان آن رسید که جان از کالبدش به در رود، به علی(ع) فرمود: "ای علی! سرم را بر دامنت بگذار که امر الهی رسید و پس از بیرون رفتن جانم، آن را به دست گیر و به صورتت بکش. سپس مرا رو به قبله کن[۴] و کار [[[غسل]] و کفن] مرا خود به عهده بگیر و پیش از همه مردم بر من نماز بگزار و از من جدا مشو تا مرا در گور نهی و از خدای متعال یاری بخواه". علی(ع)، سرِ پیامبر(ص) را به دامن گرفت و ایشان از حال رفت. پس فاطمه(س) خود را بر او افکند و به صورتش مینگریست و ناله میزد و میگریست و میگفت: سپیدرویی که از ابرها با روی او باران میطلبند، فریادرس یتیمان، پناه بیوهزنان. پس پیامبر(ص) چشمانش را گشود و با آوای ضعیفی گفت: "دخترم! این گفته عمویت ابوطالب است. آن را مگو، بلکه بگو: "و محمد، جز پیامبری نیست که پیش از او هم پیامبرانی بودهاند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود باز میگردید؟""[۵]. فاطمه(س) زمانی دراز گریست و پیامبر(ص) به او اشاره کرد که نزدیک آید. فاطمه(س) نزدیک شد و پیامبر(ص) رازی را به او گفت که چهرهاش شکفت. سپس در حالیکه دست راست امیر مؤمنان در زیر چانه پیامبر خدا بود، روحش پَر کشید. پس آن (دست) را بالا آورد و بر صورت خود کشید. سپس، او را رو به قبله نمود و چشمانش را بست و جامهاش را به رویش کشید و به تدبیر امور پیامبر(ص) پرداخت[۶].
- کنز العمال- به نقل از حذیفة بن یمان-: در بیماری منجر به فوت پیامبر خدا به نزدش رفتم. او را دیدم که به علی(ع) تکیه زده بود. خواستم علی(ع) را دور کنم و خود بهجایش بنشینم. پس گفتم: ای ابوالحسن! میبینم که امشب خسته شدهای. کاش کنار میرفتی تا یاریات میکردم! پیامبر(ص) فرمود: "او را واگذار. او از تو به جایش سزاوارتر است"[۷]. امام علی(ع): پیامبر خدا، قبض روح شد، در حالی که سرش بر سینه من بود و جانش در کف دستم روان شد و آن را بر صورتم کشیدم و غسل او را عهدهدار شدم و فرشتگان، یاورم بودند. در و دیوار خانه ضجه میزدند، فرشتگانی فرود میآمدند و گروهی دیگر به آسمان میرفتند. صدای همهمه آنان [لحظهای] از گوشم قطع نشد که بر او درود میفرستادند تا آنکه او را در آرامگاهش به خاک سپردیم[۸][۹].
درگذشت پیامبر
پیامبر(ص) پس از ده سال اقامت در مدینه، به نقل کلینی در دوازدهم ربیع الاول روز دوشنبه در سن ۶۳سالگی درگذشت[۱۰]. به نقل شیخ طوسی حضرت در روز دوشنبه دو روز باقی مانده از صفر در سال دهم هجری با مسمومیت در سن ۶۳سالگی از دنیا رفت[۱۱]. به نقل صحیح و قول مشهور، پیامبر(ص) در سال یازدهم هجری درگذشت[۱۲]. قبر ایشان در اتاقی قرار دارد که در آن درگذشت و عایشه دختر ابی بکر بن ابی قحافه در آن زندگی میکرد. وقتی پیامبر درگذشت، اهل بیت او و حاضران از یارانش در محل دفن حضرت اختلاف کردند. برخی گفتند باید در بقیع دفن شود و دیگران گفتند در صحن مسجد دفن شود. علی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خداوند پیامبرش را قبض روح نمیکند مگر در پاکترین بقعهها؛ پس لازم است در جایی دفن شود که در آن درگذشته است. جماعتی که آنجا بودند، بر سخن علی(ع) اتفاق کردند و ایشان را در اتاقش که ذکر شد، دفن کردند[۱۳].
عباس عموی پیامبر نزد علی(ع) آمد و گفت: مردم جمع شدهاند که پیامبر(ص) را در بقیع دفن کنند و مردی بر ایشان نماز بخواند. امیرالمؤمنین(ع) به جانب مردم رفت و فرمود: ای مردم، پیامبر چه زنده باشد و چه مرده، رهبر است ایشان فرمود: من در جایی دفن میشوم که قبض روح شده باشم؛ سپس بر آن حضرت نماز خواند و دستور داد مردم ده نفر ده نفر بر ایشان نماز بخوانند و از خانه خارج شوند[۱۴]. وقتی از امام باقر(ع) درباره چگونگی نماز بر پیامبر(ص) پرسیدند، فرمود: وقتی علی(ع) او را غسل داد و کفن کرد، در آنجا قرار داد و ده نفر وارد شدند در اطراف قرار گرفتند و علی در وسط آنان قرار گرفت و فرمود: “إنا لله و إنا الیه راجعون”. مردم هم آیه را تکرار کردند تا اینکه حضرت و مردم مدینه و منطقه عوالی بر پیامبر(ص) نماز خواندند[۱۵]. به گفته امام باقر(ع) پیامبر به علی(ع) اینگونه وصیت کرده بود: «يَا عَلِيُّ، ادْفِنِّي فِي هذَا الْمَكَانِ، وَ ارْفَعْ قَبْرِي مِنَ الْأَرْضِ أَرْبَعَ أَصَابِعَ، و رُشَّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَاءِ»[۱۶]: “ای علی، مرا در این مکان دفن کن و قبرم را به اندازه چهار انگشت بالا قرار ده و بر آن آب بریز”. در روایتی دیگر آن حضرت ارتفاع قبر پیامبر(ص) را یک وجب و چهار انگشت ذکر کرده و دستور پاشیدن آب به آن داده شده است[۱۷].[۱۸]
پرسشهای وابسته
منابع
- محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین.
- اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه
رحلت یا شهادت
- حضرت پس از بازگشت، به سبب سختی رفتن به مسجد و اندوه بسیار ناشی از سرپیچی مسلمانان در پیوستن به لشکر اسامه، از هوش رفت. پس از به هوش آمدن فرمود: "دوات و کتف بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من گمراه نشوید"[۱۹]. در برآوردن خواسته حضرت اختلاف شد. عمر گفت: "این مرد هذیان میگوید"[۲۰]. عدهای در تأیید عمر و عدهای علیه او سخن گفتند تا اینکه پیامبر(ص) بر اثر ناراحتی دوباره از هوش رفت. بعضی از حاضران پس از به هوش آمدن ایشان، سعی در اجابت خواسته حضرت داشتند؛ ولی او فرمود: "بعد از آن سخنان که گفتید نه (دیگر لازم نیست)[۲۱]؛ ولی شما را به نیکی درباره خاندانم سفارش میکنم". این را گفت و از مردم روی برگرداند[۲۲]. مردم نیز برخاستند و رفتند.
- رسول اکرم(ص) ظهر همان روز یعنی دوشنبه ۲۸ صفر سال یازدهم هجری وفات کرد[۲۳]؛ در حالی که بر سینه امیرمؤمنان(ع) تکیه داده بود[۲۴][۲۵].
علی و وفات پیامبر(ص)
- در حالی که دست علی(ع)، زیر سر پیامبر(ص) بود، آن حضرت(ص) جان به جان آفرین تسلیم کرد. امام علی(ع) طبق وصیت رسول خدا(ص) دستهایش را به صورت آن حضرت و سپس بر صورت خود کشید و چشمهای آن حضرت(ص) را بست و ایشان را به سوی قبله برگرداند و روپوش را بر روی بدن ایشان کشید. آنگاه برخاست تا بقیه کارها را انجام دهد. هنگامی که علی(ع) میخواست بدن رسول خدا(ص) را غسل بدهد، فضل بن عباس را فرا خواند تا برای غسل دادن ایشان آب بریزد - و طبق وصیت پیامبر(ص) - چشمهای فضل را بست. سپس پیراهن آن حضرت را از یقه تا پایین پاره کرد و به غسل و کفن کردن آن حضرت(ص) پرداخت[۲۶].
- از ابن عباس روایت شد: هنگامی که علی(ع) از غسل (و کفن کردن) آن حضرت(ص) فارغ شد، کفن سرتاسری را از صورت آن حضرت(ص) کنار زد و فرمود: "پدر و مادرم به فدایت؛ پاکیزه زندگی کردی و پاکیزه از دنیا رفتی. با رحلت تو، مقام نبوت و پیامبری قطع شد که با رحلت انبیای دیگر، چنین نشده بود. آن قدر مقام و منزلت یافتی که خداوند بر تو سلام و درود فرستاد و آنقدر وسعت نظر داشتی که همه مردم در مقابل تو مساوی شدند. اگر تو، مرا به صبر توصیه نکرده و از شیون و زاری نهی نفرموده بودی، اشک شیون و زاری جاری میکردم. پدر و مادرم به فدایت؛ ما را نزد پروردگارت به یادآور و به ما توجه خاص داشته باش". سپس خم شد و صورتش را بوسید و پارچه را به روی ایشان انداخت[۲۷].
- امام باقر(ع) از امام علی(ع) روایت کرده است که فرمود: از رسول خدا(ص) در زمان سلامتی ایشان شنیدم که فرمود آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۲۸] درباره من نازل شده است تا بعد از آنکه از دنیا رفتم، بر من خوانده شود[۲۹].
- سپس علی(ع) به مردم دستور داد که هر بار ده نفر به حجره وارد شوند و این آیه را بر حضرت(ص) بخوانند. آنها ده نفر ده نفر به حجره وارد میشدند و دور آن حضرت(ص) میایستادند و امیرالمؤمنین علی(ع) وسط ایشان میایستاد و آیه فوق را میخواند و سپس دیگران این آیه را تکرار میکردند تا اینکه اهل مدینه و اطراف آن بر حضرت(ص) صلوات فرستادند[۳۰].
- مردم، از روز دوشنبه تا صبح روز سهشنبه بر آن حضرت(ص) صلوات فرستادند تا اینکه نزدیکان و خواص خواستند که بر آن حضرت(ص) نماز بخوانند؛ به همین دلیل، علی(ع) ابو بریده اسلمی را پیش اهل سقیفه فرستاد که بیایند، اما نیآمدند. بیشتر نزدیکان در نماز بر رسول خدا(ص) حاضر نشدند، زیرا مشغول مشاجره درباره جانشینی ایشان بودند![۳۱]
- هنگام دفن جنازه، انصار که اطراف حجره پیامبر(ص) بودند، با صدای بلند گفتند: "یا علی، تو را به خدا قسم میدهیم که نگذار سهم ما از شرافت نسبت به رسول خدا ضایع شود. یکی از ما را نیز داخل قبر ببر تا توفیق به خاکسپاری رسول خدا(ص) را از دست ندهیم". علی(ع) فرمود: "اوس بن خولی به حجره داخل شود. او از اهل بدر و خزرج و مردی فاضل بود. پس از آنکه او به حجره وارد شد. علی(ع) به او فرمود: "به قبر داخل شو". او به قبر وارد شد. سپس علی(ع) جنازه را برداشت و به دست اوس و خزرجی که داخل قبر بود، داد. پس از آنکه اوس جنازه را بر کف قبر گذاشت، علی(ع) به او فرمود: "حالا از قبر خارج شو" و او خارج شد.
- وی میگوید: سپس علی(ع) به قبر وارد شد و کفن را از صورت رسول خدا(ص) کنار زد و گونه راست آن حضرت را در جهت قبله بر خاک گذاشت. و سپس خشتهای قبر را گذاشت و از قبر خارج شد و آنگاه خاک را بر روی قبر ریخت[۳۲].
- در حالی که علی(ع) بیلی در دست داشت و مشغول ریختن خاک بر روی قبر رسول خدا(ص) بود، مردی پیش او آمد و گفت: "مردم با ابوبکر بیعت کردند و طلقاء (آزادشدگان به دست پیامبر در روز فتح مکه) به سرعت با او پیمان بستند، زیرا میترسیدند که شما از راه برسید؛ و انصار به خاطر اختلافشان، به ذلت و خواری دچار شدند. علی(ع) با شنیدن این خبر، بیل را بر زمین گذاشت و در حالی که به آن تکیه کرده بود، فرمود: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ * أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَنْ يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾[۳۳][۳۴].[۳۵]
انحرافات پس از رحلت پیامبر خاتم(ص)
جستارهای وابسته
منابع
- عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱
پانویس
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۸۹.
- ↑ این جمله بدین معناست که پیامبر(ص)، خواستار خروج از دنیا و رفتن به پیشگاه الهی است.
- ↑ الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۷.
- ↑ محتضر باید پیش از مرگ، رو به قبله باشد. از این رو محتمل است در عبارت، تصحیفی رخ داده باشدو یا عبارت، تأکید باشد. (م)
- ↑ آل عمران، آیه ۱۴۴.
- ↑ الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۵.
- ↑ کنز العمال، ج ۱۶، ص ۲۲۸، ح ۴۴۲۶۶.
- ↑ الإمام علی(ع): «لَقَد قُبِضَ رَسولُ اللهِ(ص) وإن رَأسَهُ لَعَلی صَدری، ولَقَد سالَت نَفسُهُ فی کفی فَأَمرَرتُها عَلی وَجهی. ولَقَد وُلیتُ غُسلَهُ(ص) وَالمَلائِکةُ أعوانی، فَضَجتِ الدارُ وَالأَفنِیةُ؛ مَلَأٌ یهبِطُ، ومَلَأٌ یعرُجُ، وما فارَقَت سَمعی هَینَمَةٌ مِنهُم، یصَلونَ عَلَیهِ حَتی وارَیناهُ فی ضَریحِهِ» (نهج البلاغة، خطبه ۱۹۷).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۹۱-۹۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۳۹.
- ↑ شیخ مفید، المقنعه، ص۴۵۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲؛ علامه حلی، تحریر الأحکام الشرعیه، ج۲، ص۱۱۸.
- ↑ علی بن فخرالدین اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج۱، ص۱۶؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ج۱، ص۴۶؛ جواد کاظمی، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، ج۳، ص۷۱.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.
- ↑ ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۱۵۵: «أَنَّ قَبْرَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ قَدْرَ شِبْرٍ وَ أَرْبَعِ أَصَابِعَ وَ رُشَّ عَلَيْهِ الْمَاءُ».
- ↑ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ؟؟؟.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۹۲-۱۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۷؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵ ص۶۰؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۱، ص۲۳۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۹۲-۱۹۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۳۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۷؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۹۲-۱۹۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۳۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۷؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۴؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۹؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۹ بیشتر مورخان و سپرهنویسان اهل سنت، دوشنبه ۱۲ ربیع الاول را زمان وفات حضرت ذکر کردهاند.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۰۲؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۷-۲۶۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۴۴-۳۴۵.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۷.
- ↑ الامالی، شیخ مفید، ص۱۰۲.
- ↑ «خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۱.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۰.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۹.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۸.
- ↑ «آیا مردم پنداشتهاند همان بگویند ایمان آوردهایم وانهاده میشوند و آنان را نمیآزمایند؟ * و بیگمان پیشینیان آنان را (نیز) آزمودهایم، و همانا خداوند راستگویان را خوب میشناسد و دروغگویان را (نیز) نیک میشناسد * آیا آنان که کارهای بد انجام میدهند پنداشتهاند که بر ما پیشی میگیرند؟ بد داوری میکنند» سوره عنکبوت، آیه ۲-۴.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۹.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۰۰-۲۰۲.