رهبانیت در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{ویرایش غیرنهایی}} +)) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] | + - [[)) |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخههای بحث '''[[رهبانیت]]''' است. "'''[[رهبانیت]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخههای بحث '''[[رهبانیت]]''' است. "'''[[رهبانیت]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[رهبانیت در قرآن]] | : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[رهبانیت در قرآن]] - [[رهبانیت در حدیث]] - [[رهبانیت در نهج البلاغه]] - [[رهبانیت در معارف دعا و زیارات]] - [[رهبانیت در اخلاق اسلامی]] - [[رهبانیت در فقه سیاسی]] - [[نکوهش رهبانیت در سیره پیامبر خاتم]]</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[رهبانیت (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | : <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[رهبانیت (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> |
نسخهٔ ۱ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۱:۰۴
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل رهبانیت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
مراد از این مدخل مهم و حساس در تاریخ سیر و سلوک دینی، تبیین رهبانیت و عمل پیامبر پیش از بعثت به عنوان تحنث است. اهمیت این مسئله هم به لحاظ تاریخی و شباهتهای آن با تحنث و غارنشینی و تشریع حکمی مانند اعتکاف و شکل گرفتن جریانی پس از اسلام به نام صوفیه و تأسیس مراکزی به نام خانقاه و راه و روشی در عرفان عملی که در دورانی از تاریخ مسلمانان گسترش یافت که تعداد آن کمتر از مساجد نبود و جاذبهای بس گسترده در رواج اسلام در کشورهای شبه قاره هند و مناطق شاخ افریقا و جاهای دیگر داشته و امروز هم باز این شیوه در قالب رقص و سماع و روشهای سیر و سلوکی مرسوم میباشد و در غرب این روشها از مسلمان بیشتر شناخته شده است. و جالب این است که فقیهان به شدت با این جریان مبارزه کرده، و چون این روش از مبارزه با نفس متکی به سیره پیامبر شده، جای بررسی و توجه است. امروز جریانهای بسیاری با عنوان طریقت شکل گرفته و مرشد و قطب خود را پیامبر میدانند و با استناد به روش پیامبر عمل خود را تجویز میکنند. البته تردیدی نیست که پیامبر دورانی پیش از نزول وحی را به انزوا و ریاضتهای معنوی میگذرانده و در این سیر معنوی، به ویژه در سالهای نزدیک بعثتش - خلوتگزینی را اختیار کرده و رفتن به غار حرا در ماه رمضان برای عبادت به همین دلیل بوده و از آن به عنوان «تحنث» یاد میشود. بدین جهت بحث از:رهبانیت که در قرآن آمده و تحنث که در سنت آمده و اعتکاف که در فقه مطرح شده و اربعینیات، عزلت، زاویه گرفتن، که در عرفان عملی و تصوف آمده، یک مجموعه از عناوینی است که به اسلام و ادیان الهی و پیامبر منتسب شده و از چند جهت قابل بررسی است. یکی مراد از تحنث، یکی تشابه آن با رهبانیت و تفاوتهای آن است و دیگری منشأ این تحنث در اسلام و گسترش آن در میان فرقههای مذهبی در عالم اسلام است.
تحنث در لغت و اصطلاح
لغت حِنث به معنای گناه است. مانند: ﴿وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ﴾[۱] و بودند که بر گناه بزرگ اصرار میکردند. و معنای لغوی آن که از ماده تفعل میباشد، دوری از زن و زندگی «حنث» است. یعنی دوری از گناه یا تحنف و یکتاپرستی است. (لسان العرب، ج ۲، ص: ۱۳۸). طبرسی از مجاهد و قتاده آنرا نقض عهد و گناه نقل میکند. در قاموس گناه و شکستن قسم و میل به باطل و به عکس گفته است. ولی گناه با آیه گذشته بهتر میسازد. چنانکه در باره ایوب آمده: ﴿وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ﴾[۲] که اگر حنث را گناه گوئیم، معنای آیه چنین میشود: به دست خویش دستهای ترکه برگیر و زنت را با آن بزن و در قسم یا عهد خود گناه مکن و اگر بمعنای نقض عهد باشد، یعنی: با ترکه بزن و نقض عهد نکن. (در باره ریشه لغت تحنث: افزون بر خود کلمه به لغات: تعبد، اعتزل الأصنام، تحنف، به کتابهایی چون صحاح اللغه، مختار الصحاح: ۱۵۹، و القاموس اللغه: ج ۱، ص ۱۷۱، مفردات راغب اصفهانی: ۱۳۳، و شرح سخاوی در نهایة الحدیث، مراجعه کنید). در تاریخ آمده: «أَن رسول الله، صلی الله علیه و سلم، کان، قبل أَن یوحَی إِلیه، یأْتی حِراءً، و هو جبلٌ بمکة فیه غار، و کان یتَحَنثُ فیه اللیالی، أَی یتعَبد». (الروض الانف، ج ۲: ص ۴۱۲ و ۴۱۳) پیامبر پیش از آنکه به او وحی شود، به کوهی به نام حراء میرفت و در روایتی دیگر از عائشه، نقل شده که پیامبر: در غار حرا به خلوت نشینی روی میآورد و تحنث میکرد». و منظور عبادت در شبهای معین است. در این صورت معنای سلبی گناه را میرساند، یعنی با گوشه گیری گناه را از خود دور میسازد. مانند: ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ﴾[۳]. أَی انْفِ الهُجودَ عن عَینک. ابن الأَعرابی: در تفسیر این کلمه «یتَحَنثُ» میگفت: یعنی کاری انجام میداد که از حنث و گناه خارج شود. این که گفته میشود: «هو یتَحَنثُ» أَی یتَعَبدُ لله»، زیرا در عرب افعالی وجود دارد که هیئت آنها برخلاف معانی ماده لفظی آنها است. گفته میشود: فلان یتَنَجس» وقتی که کاری انجام دهد که از نجاست خارج شود. از حَکیم بن حِزامٍ نقل شده که به پیامبر عرض کرد که: أَ رأَیتَ أُمُوراً کنْتُ أَتَحَنثُ بها فی الجاهلیة من صلَةِ رحِمٍ و صَدَقةٍ، هل لی فیها من أَجْر؟ فقال له، صلی الله علیه و سلم: أَسْلمْتَ علی ما سَلَفَ لک من خَیر. یعنی من در جاهلیت به خدا در کارهایی تقرب میجستم: کنتُ أَتَحَنثُ أَی أَتَعَبدُ و أُلقی بها الحِنْثَ أَی الإِثم عن نفسی. پیامبرفرمود اسلام توباکارهای خیرقبل ازآن همراه است و در باره چیزی که مردم اختلاف داشتند و دارای دو صورت بود میگفتند: مُحْلِفٌ است، یا مُحْنِثٌ. یعنی الا و لابد است و یا اصراری ندارد و میتوان با او مصالحه کرد. و حِنْثُ: رجوعُ در سوگند است. و حِنْثُ: مَیلُ از باطل به حق، و یا حق به سوی باطل است. (لسان العرب، ج ۲، ص: ۱۳۸). اما ابن هشام تحنث را از تحنف میگیرد. او میگوید در تلفظ عربی زیاد اتفاق میافتد که حرف «ث» به «ف» تبدیل شود. چنانکه «جدث» به معنی قبر «جدف» هم گفته میشود. یا اینکه گاهی عرب به جای ثم میگوید: فم. بنابراین تحنث همان تحنف به معنی حنیف شدن و از حنفاء قرار گرفتن است (سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۵۴)، اما ابوذر خشنی که سیره ابن هشام را شرح کرده، این نظر را رد میکند و میگوید: إثم به معنی گناه است و تأثم خروج از گناه را معنا میدهد، زیرا گاهی باب تفعل برای خروج از معنای فعل میآید. از این جا حنث هم که به معنای گناه است، در باب تفعل از گناه بیرون شدن معنا میدهد و احتیاجی به ابدال نخواهد بود. مرحوم سید محمد فرزان (م ۱۳۹۰ ه -) گمان نمیکنم این مطلب را دیده بود، ولی او هم همین نظر را داشت و میگفت بنابراین در توجیه هرشفلد و همفکرانش نقطه ضعف آشکار است. (تاریخ قرآن، رامیار، ص: ۳۷) از سوی دیگر کلمه تحنث اصطلاح قرآنی نیست، هر چند این کلمه ریشه قرانی در داستان ایوب دارد. خداوند در جایی به نقل از حضرت أیوب نبی فرموده: ﴿ وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ﴾[۴] ابن هشام در سیرهاش، (ج ۱، ص ۱۵۴)، میگوید: تحنث همان تحنف است که به معنی حنفیه (یعنی بر روش و راه دین حنیف بودن) میباشد که فاء به ثاء بدل شده است، همان طور که در جدث (قبر) جذف گفته میشود، ولی در پاورقی از قول ابوذر آن را از گناه بیرون آمدن معنی کرده است. (سیرة النبی، ج ۱، ص ۲۳۵). از علی (ع) نیز نقل کردهاند که فرمود: هر سالی پیامبر (ص) به حراء گوشه میگرفت. من او را میدیدم و دیگری نمیدید. (نهج البلاغه خطبه قاصعه، ش ۱۹۲ ص ۳۰۰، چاپ دکتر صبحی صالح). که ظاهرا پس از بعثت بسا پیامبر گرامی (ص) «تحنث» در غار حراء را ترک کرده باشد. در این مورد هم میتوان گفت که منظور جوارهای قبلی بوده، نه آخرین جواری که نخستین وحی در آن نازل شد. به تعبیر دیگر میتوان گفت که «تحنث» با تفاوتهایی همان اعتکاف در مسجد است که بعدها در اسلام تشریع شد. و از آن به بعد هر سال دهه اول و یا اواسط و یا آخر ماه رمضان را در مسجد اعتکاف میکرد. (رامیار، تاریخ قرآن، ص ۳۶). در آن موقع این گوشه گیریها، دوری از جامعه جاهلی و پرهیز از رسوم و عادات آنها بود، ولی در دوره اسلامی، آن عمل به روش «اعتکاف» و در مسجد انجام میشد، و با آموزههای اجتماعی و حضور در صحنه و فعالیت و خودسازی در ضمن عمل سازگاری بیشتری داشت، و آن نوع خلوت گزینی فرار از معرکه تلقی میگردید که شیوه هیچ یک از انبیاء نبوده است.
نسبت میان تحنث و رهبانیت
تردیدی نیست که عرب و قریش پیش از اسلام این گوشهگیریها را «تحنث» میخواند و در بعضی از روایات آمده که عبد المطلب نیای پیامبر(ص) برای نخستین بار در غار حراء، ماه رمضان را به تحنث گزید. چون ماه رمضان میرسید، وی به حراء میرفت و مساکین را غذا میداد. از آن پس دیگرانی چون ورقة بن نوفل و ابو امیة بن مغیرة از او پیروی کرده و تا پایان ماه در آنجا میماندند. شاید هم که آنها در یک نقطه مثل حراء جمع نمیشدند، اما در ماه رمضان بود که از زن و خوردن بلکه زندگی دنیا انزوا میگرفتند. البته جوار و گوشهگیری و رهبانیت در عرب جاهلی شاید به صورتهای دیگری مرسوم بوده و اسلام آن را سامان داده و صورتهای مختلف را در یک شکل خاص آن جمع و ترتیب داده و از تعبیر ابتدعوها در سوره حدید استفاده میشود که خود این عمل به صورت مستقیم دستور الهی نبوده، و رهبانیت و دوری از اجتماع تصحیح شده و در صورت اعتکاف امضاء شده است. چنانکه پیامبر اکرم نذر عمر در جاهلیت را برای جوار اجازه فرمود (محقق در المعتبر و بخاری در اعتکاف، به نقل از رامیار، تاریخ قرآن، ص ۳۷)
پیشینه رهبانیت
گفتیم که تحنث با سابقه تاریخی و جغرافیایی در شهر مکه با تفاوتهایی تبدیل به تعلیمی به نام اعتکاف در مسجد شد که در ماه سه روز و در سال سه ماه رجب شعبان و رمضان در ایام سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم در اسلام تشریع شد. از سوی دیگر همه این تعالیم نشان میدهد که یکی از راههای خودسازی و سیر وسلوک ایجاد تنهایی و فراهم کردن فرصت برای اندیشیدن در خود و محاسبه نفس و مشارطه در نظام اخلاقی و تربیت سیر وسلوکی در گذشته بوده است تاجایی که نوعی تنهایی و تأمل، سلوک روحی و سفر باطنی و گوشهگیری از جامعه، در ادیان و عرفان، اصلی مسلم و بدیهی بشمار میرود، و رسالتها در پی همین دوران - تحنف - شکل گرفته است. به همین دلیل در احادیث صراحت دارد که رسول اکرم به هنگام آغاز وحی در غار تنها بود. (سیره حلبیه، ج ۲۷۲:۱.) و این دوران مقدمه دریافت وحی شد. در شهر مکه و در میان خداپرستان این انزوای یک ماهه سابقه داشته و تشریع روزه در ماه رمضان بسا با این واقعیت تاریجی مواجه بوده و حاکی از احترام آن مردم به این ماه پیش از اسلام بوده و شاید نشانهای از آن باشد که این عادت سابقه و ریشه قدیم تری در ادیان ابراهیمی داشته است. آنها که چنین روشی برگزیده بودند و لذا به طور کلی آنها که با بتپرستی مخالفتی داشتند آنها را حنفاء و یا احناف (جمع حنیف، تحنف و تحنث) میخواندند. این که در قرآن آمده: ﴿وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ﴾[۵] و رهبانیتی (ترک دنیایی) که از پیش خود درآوردند ما آن را بر ایشان مقرر نکردیم، مگر برای آنکه کسب خشنودی خدا کنند، حاکی از این واقعیت است.
ادیان و رهبانیت
از آنجا که توجه به تحنث و نسبت آن با رهبانیت با سابقه دینی بوده، بحث در سخنان آنان مفید از نگاه ادیانی است. هرشفلد که یکی از مستشرقان معاصر است کوشش زیادی برای پیدا کردن شباهتهای اسلام و یهودیت و نصرانیت در این زمینه دارد، رابطه میان تحنث و رهبانیت قائل است. (رامیار، تاریخ قرآن، ص ۳۷). او معتقد است که تحنث، عربی شده تحینوت Tehinnot و یا تحینوث به معنی نماز خدا و به زبان عبرانی است. لیال و داچ هم که یکی دیگر از مستشرقان است آن را مشتق از عبری دانسته است. برخی این لغت را ریشه از حبشی گرفتهاند. و لهاوزن آن را به معنای یک عیسوی زاهد، دخویه به معنی کافر، مارگلیوث به معنی یک مسلمان میگیرند. در میان این خیل مستشرقان کسانی هم مثل نولد که و بوهل آن را مشتق از تحنف (به جای تحنث) میدانند و ریشه عبری آن را بکلی رد میکنند. ریچارد بل در کتاب درآمدی بر قرآن از این رویه نیز به عنوان (تحنث) یاد میکند و این حرکت در واکنش از بتپرستی و ابراز تنفر از انحرافهای فکری و اخلاقی و استثمارگریهای مالی و ستمگریهای حقوقی زورمندان عرب میداند که در غار حرای کوه نور واقع در شمال شرقی مکه و به فاصله شش کیلومتر از شهر، انزوا نموده بود، دوشنبه شب نزدیکیهای سحر، ناگاه از خواب بیدار شد، و متوجه گردید که شبحی او را در آغوش گرفت و بشدت فشار داد، و خطاب به او گفت: «اقرء - بخوان» و او در حالی که رعب و هراس و شدت این فشار، نفسش را تنگ و بریده نموده بود فریاد برآورد: «ما انا بقاریء - من چیز خوان نیستم» و بار دیگر این فشار و درخواست و پاسخ تکرار گردید، و بار سوم وقتی این درخواست همراه فشار شدیدتری تکرار گردید، وی از ترس اینکه مبادا بار دیگر این فشار بر او وارد آید فریاد برآورد: «ما اقرء؟ - چه و چگونه بخوانم؟ آنگاه شبح آنچه با خود آورده بود اینگونه برای او خواند: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ﴾[۶] (بل، ریچارد، در آمدی بر تاریخ قرآن، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، ص ۳۶). اما مستشرق دیگری به نام گمری وات در کتاب محمد در مکه، از تحنث نبی بزرگوار در غار حراء، تفسیر دیگری ارائه میدهد و میگوید ممکن است علت رفتن به این غار برای فرار از أتون مدینه (مکه) در فاصله تابستانی که نمیتوانست به طائف برود، بوده است. و ممکن است که این حرکت تأثیر آموزشهای یهودی یا مسیحی به ویژه مثل رهبانیت، یا تجربۀ شخصی محمد بوده باشد». (همان، و الوحی القرآنی من منظور الاستشراقی، ص ۱۴۶). تحلیل دیگر از برخی مستشرقان آن است که رخنه کردن عیسویت در عربستان، روحیهای را در عربها به وجود آورده بود که مشوق آنان به خلوت و عزلت و تفکر گردید که آن را تحنث یا تحنف مینامیدند، محمد در تحنف یک نوع اطمینانی حس میکرد و به تنهایی علاقه زیادی داشت و در آن وسیلهای برای آنچه همواره اشتیاقش به آن زیاد میشد مییافت (وحی و نبوت در پرتو قرآن، ص: ۵۰)
قرآن و رهبانیت
نگرش قرآن در دو آیه نسبت به مسئله رهبانیت مسیحیان شگفت انگیز و سازگار با تاریخ دینی پس از مسیح و اتفاقات و حوادث و مصیبتهای وارده بر آنان است که از سویی از آن به عنوان روشی تربیتی و سیر و سلوکی یاد میکند، و از سویی انگیزه آنان را بیان میکند.
﴿ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ﴾[۷] در تفسیر آیه: در معنا و مفاد آیه: ﴿وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ﴾[۸] سخنان و نظرات بسیار بیان شده که قابل تأمل است: کلمه "رهبانیت" از ماده "رهبت" به معنای خشیت و ترس است، رُهبان: جمع راهب، کسی است که از خدا میترسد؛ ولی در زبان متعارف به راهبان و صومعه نشینان و دیر نشینان مسیحیان اطلاق میشود. در صورتی که عرفا این کلمه را بر ترک دنیا اطلاق کردهاند، کسی که رابطه خود را از مردم قطع کند و یکسره به عبادت خدا بپردازد، و انگیزهاش از این کار خشیت از خدا باشد. کلمه "ابتداع" به معنای این است که انسان چیزی را جزو دین کند که جزو دین نباشد، سنت و عملی را باب کند که در هیچ دینی نبوده باشد، و جمله: ﴿مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ﴾[۹] در معنای پاسخ از سؤالی تقدیری است. گویا کسی پرسیده: معنای بدعتگذاری آنان چیست؟ فرموده: اینکه چیزی را جزو دین کنند که ما بر آنان ننوشتهایم. در نتیجه معنای آیه این است که: پیروان مسیح(ع) از پیش خود رهبانیتی بدعت نهادند که ما آن را برای آنان تشریع نکرده بودیم. البته اضافه میکند که این کار را برای خشنودی خدا انجام دادند: ﴿إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا﴾[۱۰] این استثنا به اصطلاح استثنایی منقطع است، و معنای جمله این است که ما آن رهبانیت را بر آنان واجب نکرده بودیم، لیکن خود آنان برای خوشنودی خدا و به دست آوردن رضوان او، آن را بر خود واجب کردند، ولی خود آنان، همان رهبانیت خود ساخته را باز حفظ نکردند، و از حدود آن تجاوز کردند. لذا معلوم میشود که رهبانیت ساخته نصاری است نه آنکه در دین مسیح بوده باشد، زیرا میفرماید: آن را از خود بدعتگذاری کردند، ما به آنها ننوشته بودیم.
زجاج گفته است: ﴿فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا﴾[۱۱]. در این جمله دو احتمال است:
- یعنی آنچه خود را بر آن وادار کردند بدرستی از آن دنبال نکردند
- چون پیغمبر مبعوث شد و آنها او را قبول نکردند پس بدرستی همان رهبانیت که بر خود واجب کردند بانجام نرساندند. (مجمع البیان، ذیل آیه) لذا از این جمله معلوم میشود: اگر آن را در قالب شریعت حضرت عیسی پیاده میکردند، کار بدی نبود، ولی در آن افراط نموده و از قالب دینی و در شرایط و موقعیت خاص تاریخی خارج نمودهاند، مانند ترک ازدواج، گوشه نشینی. (المیزان، ج ۱۹، ص: ۳۰۵-۳۰۴).
از سوی دیگر رهبانیت به آن معنا که در مسیحیت مرسوم شده و نوعی کنارهگیری از دنیا و ترک لذات است، نمیتواند مورد تأیید اسلام باشد، چنان که در اصل دین مسیح نیز نبوده و در فرایندی از اتفاقات و شرایط خاص مسیحیان نخستین بوده است. بدون تردید مدتی انسان خود را مشغول خودسازی کند، مشکلی ندارد، اما اگر بخواهد برای همیشه از جامعه و مسائل و مشکلات مردم دور باشد و حتی به نیازهای غریزی خود توجه نکند، و در صومعهها، زندگی کند و ترک دنیا، ترک ازدواج کند و آنها را پلید بداند، بر خلاف اراده خداوندی و واقعیات حیات انسانی است. لذا رهبانیت به صورت اسلامی یعنی برای دیگران ترک دنیا کردن و با شرکت در کار اجتماعی و مشارکت با مردم، انسان خلواتی نیز با خدا داشته باشد و به تصفیه روح بپردازد، کار انبیاء و اولیاء و خاصه رسول خدا و اهل بیت او(ع) در مرحلهای از زندگی مانند تحنث و خودسازی بوده است و مورد تصدیق اسلام و همه، ادیان آسمانی میباشد. از این رو برای فهم این آیه به سراغ مفسران میرویم.
مفسران و رهبانیت
ملاصدرا در تفسیر خود مینویسد: «الرهبانیة» أصل آن از رهبت و خوف میآید، مسیحیان را به این دلیل توصیف کرده که آنان را پس از عروج عیسی(ع) که به کوهها پناهنده شده و مخفیانه زندگی میکردند ترسانده بودند. بنابراین، رهبانیت مسیحیان امر اختیاری و انتخابی نبود، آنان از ترس ستمگران در امکن دور افتاده و دور از دسترس واقع میشده و مشغول عبادت میشدند. ﴿وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا﴾[۱۲] یعنی رهبانیتی که برای آنان تشریع نشده بود. خدا هم برای آنان ننوشته بود، در نتیجه معنای این کلام بدعت نیست، نفی تشریع و سکوت شارع و یا عدم الزام از سوی خدا است. طبعا چنین وصفی از دعا و عبادت که دور از دسترس دیگران و در انزوا انجام گیرد، و همراه با ترس به صورت فردی و یا اجتماعی باشد، خواه مکان عمومی مخصوص به آن باشد، یا در عبادتگاه نباشد، یکی از صورتهای عبادت محسوب میشود. احتمال دیگر آنکه ﴿ابْتَدَعُوهَا﴾[۱۳]: به معنای: استحدثوها من قبل أنفسهم و وافو بها، است. در نتیجه بدعت باشد و این بدعت تنها سکوت نشده بلکه مخالفت هم شده است. در نتیجه جمله: «فَمٰا رَعَوْهٰا حَق رِعٰایتِهٰا،» بیان این مخالفت باشدجمله: ﴿مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ﴾[۱۴] وصفی از عبادت یظهر فیها معنی الرهبة، إما فی کنیسة (شعشعة - شعثة - ن)، أو توحش عن الخلق، أو تفرد عن الجماعة، أو غیر ذلک من الأمور التی تعلق بنسک صاحبه. و الاستثناء منقطع، أی ما فرضناها علیهم و لکنهم ابتدعوها طلبا لمرضات الله. و محتمل است که معنای آیه در ارتباط با فراز دو بخش از آیه یعنی: «ما تعبدناهم بها» باشد، در نتیجه مشتمل بر نفی ایجاب و ندب است که مستلزم معنای مطلق راجحیت و تقرب است، و البته چنین تفسیری هر چند به ظاهر مخالف با فراز: «اِبْتَدَعُوهٰا» است اما قابل توجیه است که گفته شود: «و لکنهم ابتدعوها ثم ندبوا إلیها». (تفسیر القرآن الکریم (صدرا)، ج ۶، ص: ۲۹۶)
گنابادی هم مینویسد: ﴿ابْتَدَعُوهَا﴾[۱۵] یعنی نسبت به دین موسی(ع) بدعت گذاشتند، نه این که در خود دین بدعت گذاردند. و معنای جمله: ﴿مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ﴾[۱۶] یعنی ما القیناها فی قلوبهم إِلا ابْتِغٰاءَ رِضْوٰانِ اللٰهِ یعنی مگر برای رسیدن به رضوان الله یا در حال ابتغاء رضوان الله، چون: نمیتواند مفعولا له برای کتبنا بشود، یا معنای جمله این باشد که: و لکن ما فرضناها علیهم أصلا و لکنهم ابتدعوها ابتغاء رضوان الله در این صورت جمله استثنای منقطع باشد، اما جمله: ﴿فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا﴾[۱۷] مؤید معنی اول است. (تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج ۴، ص: ۱۵۲). سید محمد حسین فضل الله در تفسیر این جمله مینویسد: ﴿وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ﴾[۱۸] آنان زندگی و حیات خود را در تأمل و تفکیر در حق الله وقف کردند، و با عبادت خاشعانه و خاضعانه که تسلیم تمام در عبادت حیات خود را خلاصه کردند تا جایی که فانی و مستغرق در این کار شدند و این روش چنان ادامه یافت که به گوشهگیری و جدایی از مردم کشیده شد. هدف آنان این بود که ذهن و زندگی خود را در رضای اللهی و وصول به أعلی مراتب قرب او قرار دهند، بدن جهت رهبانیة خودش هدف نبود، بلکه نتیجه چنین تفکری بود، البته این کار فرمانی از سوی خدا نبود و در تشریع عبادی ه مواره خصوصیات وحدود آن معین میشود، نیامده بود، و لکن نوعی برداشت فکری و روحی از آموزهها و ارزشهای انجیل بود، که دلیل و منع خاصی هم بر آن بیان نشده بود. اما مشکل در این نوع کارها از آنجا آغاز میشود که تدریجا حقیقت و گوهر این اعمال از بین میرود و صورت ظاهری آن باقی میماند. تا جایی که رهبانیت به عنوان مناسکی و شعائری خالی از روح برجای میماند، و دیگر از توازن با دیگر اعمال و اهداف و کارکردهای معنوی دور میشود؛ لذا میفرماید: ﴿فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا﴾[۱۹] زیرا انسانی که به دنبال تحصیل رضایت خداوند است، باید که راه رسیدن به او را هم بشناسدو مواظبت بر کیفیت آن کند که از مسیر اصلی خارج نشود؛ این بسیار محتمل است که حقیقت را گم کند. ﴿فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ﴾[۲۰] بر اساس تلاشی که در کار و خط ایمان میکنند، زیرا خداوند هر چند به افراد به اندازه درجات ایمان آنان پاداش میدهد، اما اما به جانب سطح و صورت اعمال نگاه نمیکند و به جانب عمق در مضمون اعمال و عقیده و شناخت و دریافت آنان نظر میکند. (تفسیر من وحی القرآن، ج ۲۲، ص: ۵۱-۴۹).
در تفسیر نمونه چنین آمده، که در قلوب آنها علاقه به رهبانیتی افکندیم که آن را ابداع کرده بودند و ما آن را بر آنها مقرر نداشته بودیم، هدفشان جلب خشنودی خدا بود ولی حق آن را رعایت نکردند، لذا ما به کسانی از آنها که ایمان آوردند پاداش دادیم، ولی بسیاری از آنها فاسق و گنهکارند. به این ترتیب آنها نه تنها آئین توحیدی مسیح را رعایت نکردند و آن را با انواع شرک آلودند، بلکه حق آن رهبانیتی را که خودشان ابداع کرده بودند نیز رعایت ننمودند، و به نام زهد و رهبانیت دامها بر سر راه خلق خدا گستردند، و دیرها را مرکز انواع فساد نمودند، و ناهنجاریهایی را در آئین مسیح(ع)به وجود آوردند. مطابق این تفسیر "رهبانیت" جزء آئین مسیح نبود، بلکه پیروانش بعد از او آن را ابداع کردند، و در آغاز چهره معتدل و ملایمی داشت، اما بعدا به انحراف گرائید و سر از مفاسد بسیاری در آورد. اما طبق تفسیر دیگری نوعی رهبانیت و زهد در آئین مسیح بود، آنچه پیروان مسیح بعد از او بدعت گذاردند نوع دیگری از رهبانیت بود که هرگز خداوند برای آنها مقرر نداشته بود. طبق تفسیر اول، منقطع بودن استثناء است و تفسیر دوم بر طبق متصل بودن آن (دقت کنید) این نکته نیز قابل توجه است که اگر رهبانیت عطف بر رافت و رحمت باشد آن چنان که در متن برگزیدهایم، منظور از جعل آن در قلوب همان تمایل قلبی آنان به این مسأله است، در حالی که منظور از ﴿مَا كَتَبْنَاهَا﴾[۲۱] این است که مسأله رهبانیت به صورت یک حکم الهی در آئین مسیح نبود هر چند علاقه به آن را خداوند در دل آنها افکنده بود، بنا بر این منافاتی با جمله "ابتدعوها" ندارد. ولی تفسیر اول مشهورتر و از بعضی جهات مناسبتر است. (تفسیر نمونه، ج ۲۳، ص: ۳۸۳).
﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ * وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ * وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ * فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ﴾[۲۲]
نکته:
- قرآن میگوید در دل آنان رأفت و رحمت و رهبانیت قرار دادیم: ﴿وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا﴾[۲۳]
- میگوید که آنان نزدیکترین مردم به شما هستند، دلیل آن است که در میان آنها قسیسان (کشیشان) و راهبههایی هستند که اهل استکبار و بزرگطلبی نیستند و در برابر حق خاضع و خاشع هستند: ﴿وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا﴾[۲۴]
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- ایمان نیاوردن برخی از راهبان مسیحی به پیامبراکرم در آن عصر نشان از عدم رعایت کامل و پای بندی به اصول رهبانیت بوده است: ﴿وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ﴾[۲۵]... ﴿فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا﴾[۲۶]
- وجود کشیشان و راهبان منتظر بعثت محمد در میان مسیحیان، موجب محبت آنان به مسلمانان: ﴿وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ﴾[۲۷]
- ایمان راهبان مسیحی به خدا و اعتراف آنان به حقانیت پیامبر اسلام موجب بهره بندی آنان از بهشت جاویدان است: ﴿وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ * فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ﴾[۲۸]
روایات و رهبانیت
اولاً، از پیامبر نقل شده: «إنّ اللّهَ تباركَ و تعالى لَم يَكتُبْ علَينا الرَّهبانِيَّةَ، إنّما رَهبانِيَّةُ اُمَّتي الجِهادُ في سبيلِ اللّهِ. و قوله: رهبانیة أمتي الجهاد و الحج». (بحار الانوار، کتاب الایمان و الکفر، باب النهی عن الرهبانیة: ج ۷۰، ص ۱۱۵) چنانکه در سفینة البحار در لغت (رهب) نقل کرده: پسری از عثمان بن مظعون فوت شد، او بسیار محزون گردید و در منزل خویش محلی برای عبادت معین کرد و مشغول عبادت شد، این خبر به رسول خدا(ص) رسید، فرمود: ای عثمان خدا بر ما رهبانیت ننوشته، رهبانیت امت من جهاد در راه خداست و در ضمن روایتی در مجمع البیان نقل شده: آن حضرت به ابن مسعود گفت: میدانی رهبانیت امت من چیست؟ او گفت: خدا و رسولش داناتر هستند فرمود: هجرت، جهاد، صلات، صوم، حج و عمره است. ثانیاً، در روایاتی نقل شده که مسیحیان در اثر فشارهای بعد حضرت عیسی مجبور به پناه بردن به غارها و مناطق دور افتاده و کوهها شدند و در آنجا به دعا و عبادت پرداختند که این رهبانیت اختیاری نبوده و دائمی هم نبوده است، به همین دلیل جمله رهبانیتی که بدعت کردند به این جهت بوده است. (تفسیرنورالثقلین ج ۵، ص ۲۵۲)[۲۹].
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «و بر گناه بزرگ پای میفشردند» سوره واقعه، آیه ۴۶.
- ↑ «و دستهای گیاه در کف بگیر و با آن (یکبار همسرت را) بزن و سوگند مشکن؛ به راستی ما او را شکیبا یافتیم. نیکو بنده بود که اهل بازگشت (و توبه) بود» سوره ص، آیه ۴۴.
- ↑ «و پارهای از شب را بدان (نماز شب) بیدار باش که (نمازی) افزون برای توست باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ستوده برانگیزد» سوره اسراء، آیه ۷۹.
- ↑ «و دستهای گیاه در کف بگیر و با آن (یکبار همسرت را) بزن و سوگند مشکن؛ به راستی ما او را شکیبا یافتیم. نیکو بنده بود که اهل بازگشت (و توبه) بود» سوره ص، آیه ۴۴.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید» سوره علق، آیه ۱.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «بیگمان یهودیان و مشرکان را دشمنترین مردم به مؤمنان مییابی و نزدیکترین آنان در دوستی به مؤمنان کسانی را مییابی که میگویند ما مسیحی هستیم؛ این از آن روست که برخی از آنان کشیشان و راهبانی (حقجو) هستند و اینکه آنان گردنکشی نمیکنند * و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافتهاند چشمانشان را میبینی که از اشک لبریز میشود؛ میگویند: پروردگارا! ما ایمان آوردهایم ما را با گروه گواهان بنگار! * و چرا ما به خداوند و آنچه از حق به ما رسیده است ایمان نیاوریم در حالی که امید میبریم که پروردگارمان ما را در میان شایستگان در آورد * خداوند هم به پاس آنچه گفتند بوستانهایی که از بن آنها جویباران روان است به آنان پاداش داد که در آنها جاودانند و آن پاداش نکوکاران است» سوره مائده، آیه ۸۲-۸۵.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «بیگمان یهودیان و مشرکان را دشمنترین مردم به مؤمنان مییابی و نزدیکترین آنان در دوستی به مؤمنان کسانی را مییابی که میگویند ما مسیحی هستیم؛ این از آن روست که برخی از آنان کشیشان و راهبانی (حقجو) هستند و اینکه آنان گردنکشی نمیکنند» سوره مائده، آیه ۸۲.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «بیگمان یهودیان و مشرکان را دشمنترین مردم به مؤمنان مییابی و نزدیکترین آنان در دوستی به مؤمنان کسانی را مییابی که میگویند ما مسیحی هستیم؛ این از آن روست که برخی از آنان کشیشان و راهبانی (حقجو) هستند و اینکه آنان گردنکشی نمیکنند» سوره مائده، آیه ۸۲.
- ↑ «و چرا ما به خداوند و آنچه از حق به ما رسیده است ایمان نیاوریم در حالی که امید میبریم که پروردگارمان ما را در میان شایستگان در آورد * خداوند هم به پاس آنچه گفتند بوستانهایی که از بن آنها جویباران روان است به آنان پاداش داد که در آنها جاودانند و آن پاداش نکوکاران است» سوره مائده، آیه ۸۴-۸۵.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۶۳۹-۶۵۱.