ارتداد در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - ': <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">' به '<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">')
خط ۱۹: خط ۱۹:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده: 1100515.jpg|22px]] [[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[ارتداد - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «ارتداد»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه امام رضا ج۲''']]
# [[پرونده: 1100515.jpg|22px]] [[سید جعفر صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[ارتداد ۲ - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «ارتداد»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه امام رضا ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ ‏۳ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۵۱

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ارتداد است. "ارتداد" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

موجبات و مجازات کفر بعد از اسلام از دیدگاه امام رضا(ع)

این واژه از ریشه «رد د» در لغت به معنای بازگشت و بازگرداندن است[۱]. «رده» نیز از همین ماده و به معنای بازگشت است، با این تفاوت که «رده» تنها در بازگشت به کفر به کار می‌رود، ولی ارتداد عام است و در بازگشت به کفر و غیر کفر کاربرد دارد[۲]. ارتداد در اصطلاح فقه به کفر پس از اسلام[۳] یا خروج از اسلام و انتخاب کفر، اطلاق می‌گردد[۴]. به کسی که از اسلام باز می‌گردد مرتد گفته می‌شود. مرتد به دو قسم مرتد ملی و مرتد فطری تقسیم شده است. مرتد ملی به کسی گفته می‌شود که ابتدا کافر بوده و سپس مسلمان شده و دوباره به کفر بازگشته است. مرتد فطری به کسی گفته می‌شود که از پدر و مادر مسلمان[۵] یا یکی از آن دو[۶] متولد شده و سپس تغییر عقیده داده و کافر شده است. ارتداد با انکار یکی از اصول دین یعنی توحید، نبوت و معاد، انکار ضروریات دین، سب و تمسخر خداوند، پیامبران الهی، امامان، طعن در دین، حلال‌شمردن حرام قطعی الهی و مانند آنها محقّق می‌شود[۷]. برخی از فقیهان انکار ضروریات مذهب را نیز موجب تحقق ارتداد دانسته‌اند، زیرا ضروریات مذهب امامیه نیز از اموری است که با ادله متقن از کتاب و سنت اثبات شده است. از این‌رو، انکار هریک از آنها در حقیقت انکار سخن خدا و پیامبر(ص) این خواهد بود[۸]. انکار اصول و ضروریات دین و مذهب در صورتی سبب تحقق ارتداد شخص می‌گردد که وی بالغ و عاقل باشد[۹] و در حال اختیار و قصد[۱۰] این امور را انکار نماید، اما اگر هر یک از این شرایط را نداشته باشد، انکار این امور سبب خروج از دین و اسلام نخواهد شد.

از ارتداد در آیات متعددی از قرآن کریم[۱۱] و همچنین روایت‌های معصومان(ع)[۱۲]سخن به میان آمده است. در روایت‌ها و سخنان منسوب به امام رضا(ع) نیز این موضوع مطرح شده است. فقیهان نیز بر اساس آیات و روایت‌های ذکر شده این موضوع را در منابع فقهی مطرح کرده‌اند. برخی این موضوع را در کتابی مستقل آورده‌اند، مانند شیخ طوسی که در کتاب‌های فقهی خود این موضوع را تحت عنوان «کتاب قتال اهل الردة»[۱۳] و «کتاب المرتد»[۱۴]. بحث و بررسی کرده است، ولی بیشتر فقیهان امامیه این موضوع را در کتاب حدود و تعزیرات و تحت عنوان «حد مرتد»[۱۵] مطرح کرده‌اند. افزون بر این، فقیهان این موضوع را در ابواب مختلف فقهی که از جهتی ارتباط با این موضوع دارد بررسی کرده‌اند؛ از جمله بحث ازدواج و ارتداد یکی از زوجین[۱۶]، حج و وجوب این تکلیف پس از ارتداد یا توبه از ارتداد[۱۷]، طهارت و نجاست مرتد[۱۸]، موضوع زکات و وجوب این تکلیف بر مرتد[۱۹]، ارث و محروم شدن مرتد از آن[۲۰]، قصاص، از جهت عدم قصاص نمودن مسلمان در برابر مرتد[۲۱]، اعتکاف و بطلان آن به جهت ارتداد[۲۲] و مباحثی دیگر همچون نماز، روزه، بیع[۲۳] و....

هدایت و ضلالت و کفر و ایمان در طول تاریخ در میان بشر بوده و خواهد بود و همواره افراد یا گروه‌هایی بوده‌اند که پس از پذیرش دین الهی بر اثر وسوسه‌های شیطان و هواهای نفسانی از راه حق منحرف‌شده و راه کفر و ارتداد را در پیش گرفته‌اند. بر اساس برخی روایت‌ها، اولین کسی که پس از ایمان راه کفر را در پیش گرفت قابیل فرزند حضرت آدم(ع) بود که پس از کشتن برادرش هابیل به کفر و آتش‌پرستی روی آورد[۲۴]. سامری و برخی از پیروان شریعت از دیگر موحدانی بودند که پس از ایمان آوردن به آیین حضرت موسی(ع) از شریعت آن حضرت روی گردانیدند و به کفر و گوساله‌پرستی روی آوردند[۲۵] که در پی این امر آنان از طرف خداوند مأمور به کشتن یکدیگر شدند[۲۶]. پیروان شریعت حضرت عیسی(ع) نیز پس از گذشت مدت زمانی از عروج آن حضرت به کفر روی آوردند. برخی از آنان حضرت عیسی(ع) را به عنوان خدای خود برگزیدند[۲۷] و بسیاری نیز به جای پرستش خدای یگانه به تثلیث و پرستیدن خدایان سه‌گانه روی آوردند[۲۸]. پس از بعثت اسلام و پذیرش آن از سوی پیروان این شریعت، افراد متعددی از آن روی برتافتند و به آیین‌های دیگر با عقاید کفرآمیز روی آوردند. بر اساس گزارش‌های تاریخی، پسران ابو الحصین اولین مسلمانانی بودند که بعد از پذیرش اسلام از دین خود بازگشتند و آیین نصارا را پذیرا شدند[۲۹]. پس از آنان افرادی از اسلام مرتد شدند که از جمله آنها می‌توان از عبیدالله بن جحش[۳۰]، عقبة بن ابی معیط[۳۱]، عیاش بن ابی‌ربیعه[۳۲]، قیس بن الفاکه[۳۳] و عبد الله بن سعد ابی سرح[۳۴] یاد کرد. آیاتی از قرآن درباره ارتداد این افراد نازل شد. در صدر اسلام، افزون بر مردان، زنانی نیز از جمله امّ‌حکم دختر ابی‌سفیان، فاطمه بنت ابی‌امیه، بروع بنت عقبه و هند دختر ابی‌جهل بن هشام از اسلام بازگشتند[۳۵]. در عصر‌های بعد از دوران پیامبر اسلام(ص) نیز افراد و گروه‌هایی بوده‌اند که به عقاید کفرآمیز و الحادی روی آوردند[۳۶].

اعمال و عقاید متعددی سبب ارتداد فرد و خروج او از دایره اسلام می‌گردد که بسیاری از این اعمال و عقاید در سخنان منسوب به امام رضا(ع) آمده است. از جمله موجبات ارتداد انکار اصول یا ضروریات دین است، یعنی آنچه جزء دین بودن آن یقینی و مسلم است[۳۷]. یکی از اصول دین وجود خداوند و توحید است که انکار وجود خداوند یا نفی توحید از سوی فرد مسلمان سبب کفر و ارتداد او از دین می‌گردد. در نقل منسوب به امام رضا(ع) شک در وجود خداوند و انکار او سبب کفر و ارتداد دانسته شده است[۳۸]. همچنین از دیگر موجبات ارتداد، اعتقاد به عقاید ناروا درباره خداوند همچون تشبیه خداوند به خلق او یا مکان قائل‌شدن برای خداوند از سوی فرد مسلمان است[۳۹]. در روایتی از امام رضا(ع) تشبیه خداوند به خلق او و نسبت دادن امور ناروا به خداوند سبب ارتداد دانسته شده است[۴۰]. البته برخی از فقیهان اعتقاد به چنین عقایدی را در صورتی سبب خروج فرد از اسلام و کفر وی دانسته‌اند که شخص توجه داشته باشد که لازمه چنین عقایدی وجود ترکیب و تعدد و احتیاج خداوند خواهد بود و در غیر این صورت سبب مرتد شدن فرد نخواهد شد[۴۱]. از دیگر موجبات کفر و ارتداد عقیده به غلو درباره امامان‌(ع) است[۴۲]. در روایتی از امام رضا(ع)، ضمن مذمت غالیان، از کفر این افراد و برائت جستن اهل بیت(ع) از آنان یاد شده است[۴۳]. در حدیثی دیگر از آن حضرت، غالیان کافر دانسته شده و دوستی با آنان سبب خروج فرد از ولایت خدا و رسول(ص) و اهل بیت(ع) دانسته شده است[۴۴]. سب پیامبران الهی و اهل بیت(ع) از دیگر موجبات کفر و ارتداد از نگاه آن حضرت است[۴۵].

ترک واجبات قطعی الهی یا ارتکاب محرمات قطعی الهی در صورتی که به انکار خدا یا پیامبر بیانجامد از موجبات ارتداد شمرده شده است. در حدیثی از امام رضا(ع) حج از واجبات الهی دانسته شده است که ترک آن موجب کفر و استحقاق آتش جهنم است[۴۶]. البته فقیهان در صورتی ترک واجبات یا ارتکاب محرمات قطعی الهی را سبب ارتداد دانسته‌اند که علاوه بر ترک یا ارتکاب آنها، شخص حکم الهی در این موارد را انکار کند و این امور را حلال شمارد[۴۷]. انکار ضروریات مذهب امامیه همچون امامت و ولایت امیرمؤمنان(ع) و دیگر امامان معصوم(ع) از موارد دیگری است که به نظر مشهور فقهای امامیه سبب خروج از مذهب می‌گردد[۴۸]، ولی برخی از فقهای امامیه این امر را سبب ارتداد دانسته‌اند[۴۹]. روایت‌هایی از امام رضا(ع) قول دوم را تأیید می‌نماید. در روایتی امام رضا(ع) به نقل از پیامبر اکرم(ص)، شک در امامت و ولایت علی(ع) را سبب کفر دانسته است[۵۰]. در حدیثی دیگر از آن حضرت اقرار به همه امامان معصوم(ع) شرط ایمان و انکار هر یک از آنان کفر دانسته شده است[۵۱]. در حدیثی دیگر از امام رضا(ع) توقف در هر یک از امامان و اقرار نکردن به امام بعدی سبب کافر شدن فرد شمرده شده است[۵۲]. البته برخی از فقهای امامیه انکار حد ضروریات مذهب را تنها از سوی شخص امامی مذهب سبب ارتداد او از دین دانسته‌اند[۵۳].

به نظر برخی از فقیهان، در اجرای حکم مرتد باید شرایط زمان و مکان در نظر گرفته شود از این رو نمی‌توان مرتد را در هر جا، از جمله در سرزمین کفار، مجازات کرد[۵۴]. در روایتی از امام رضا(ع) از کشتن افراد ناصبی یا کافر (اعم از مرتد یا غیر مرتد) در سرزمینی که باید تقیه کرد نهی شده است؛ البته به جز افراد قاتل یا مفسد فی الارض، مشروط بر اینکه کشتن آنها ضرری برای اجرا کننده حکم یا دیگران در پی نداشته باشد[۵۵]. این مضمون در حدیثی از امام صادق(ع) نیز آمده است[۵۶]. عده‌ای از فقیهان مجازات ارتداد را از مصادیق تعزیر می‌دانند که تعیین نوع و مقدار آن در اختیار حاکم اسلامی است[۵۷].[۵۸]

منابع

پانویس

  1. معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۳۸۶؛ لسان العرب، ج۵، ص۱۸۴.
  2. المفردات، ص۳۴۹.
  3. شرائع الإسلام، ج۴، ص۹۶۱؛ معجم ألفاظ الفقه الجعفری، ص۴۰.
  4. تحریر الوسیلة، ج۲، ص۳۲۹.
  5. شرائع الإسلام، ج۴، ص۹۶۲ - ۹۶۳.
  6. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۰۲ – ۶۰۳؛ معجم ألفاظ الفقه الجعفری، ص۴۰.
  7. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۰۰ – ۶۰۱؛ العروة الوثقی، ج۱، ص۱۴۳ – ۱۴۴.
  8. الحدائق الناضرة، ج۵، ص۱۷۵.
  9. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۰۹؛ الموسوعة الفقهیة المیسرة، ج۲، ص۲۲.
  10. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۱۰؛ تحریر الوسیلة، ج۲، ص۴۴۵.
  11. ﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْرًا لَهُمْ وَإِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ «به خداوند سوگند می‌خورند که (سخنی) نگفته‌اند در حالی که بی‌گمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آورده‌اند و پس از اسلام خویش کفر ورزیده‌اند و به چیزی دل نهادند که بدان دست نیافته‌اند و کینه‌جویی نکرده‌اند مگر بدان روی که خداوند و پیامبرش با بخشش خویش آنان را توانگر کرده‌اند؛ پس اگر توبه کنند برای آنان بهتر است و اگر رو بگردانند خداوند آنان را در این جهان و جهان واپسین به عذابی دردناک دچار خواهد کرد و در (این سر) زمین یار و یاوری نخواهند داشت» سوره توبه، آیه ۷۴؛ ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ * أُوْلَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ * خَالِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ * إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُواْ فَإِنَّ اللَّه غَفُورٌ رَّحِيمٌ «چگونه خداوند گروهی را راهنمایی کند که پس از آنکه ایمان آوردند و گواهی دادند که این فرستاده، بر حقّ است و برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد کفر ورزیدند و خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمی‌کند * کیفر آنان لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنهاست * در آن جاودانند و نه از عذابشان کاسته می‌شود و نه به آنان مهلت خواهند داد * مگر آنان که پس از آن، توبه کنند و به راه آیند؛ که بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۸۶-۸۹ و....
  12. وسائل الشیعة، ج۲۸، ص۳۲۳.
  13. کتاب الخلاف، ج۵، ص۴۹۹؛ المبسوط، طوسی، ج۸ ص۷۱.
  14. المبسوط، طوسی، ج۷، ص۲۸۱.
  15. شرائع الإسلام، ج۹، ص۹۶۱؛ جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۰۰.
  16. تحریر الأحکام، ج۳، ص۴۹۸؛ جواهر الکلام، ج۳، ص۴۷.
  17. الحدائق الناضرة، ج۱۴، ص۱۵۸؛ جواهر الکلام، ج۱۷، ص۳۰۲.
  18. جواهر الکلام، ج۶، ص۲۹۳.
  19. جواهر الکلام، ج۱۵، ص۱۱۰.
  20. کتاب الخلاف، ج۴، ص۱۰۱.
  21. جواهر الکلام، ج۴۲، ص۱۶۲.
  22. الموسوعة الفقهیة المیسرة، ج۲، ص۴۱.
  23. جامع البیان، ج۱، ص۴۰۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۱۸.
  24. الکافی، ج۸ ص۱۱۳؛ التفسیر، عیاشی، ج۱، ص۳۰۹.
  25. ﴿قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ * قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي * قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا «(موسی) گفت: ای سامری! تو چه کرده‌ای؟ * (سامری) گفت: من چیزی دیدم که دیگران آن را ندیدند؛ مشتی از جای پای آن فرستاده برداشتم و آن را (در کار تندیس در آتش) افکندم و بدین‌گونه، نفس من (کارم را) در نظرم آراست * (موسی) گفت: برو که تو را در زندگی (کیفر) این است که بگویی: (به من) دست نزنید! و تو را موعدی است که در آن با تو خلاف نمی‌ورزند و (اینک) در خدایت که پیوسته در خدمتش بودی بنگر که آن را می‌سوزانیم سپس (خاکستر) آن را در دریا به هر سو می‌پاشیم» سوره طه، آیه ۹۵-۹۷.
  26. ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! بی‌گمان شما با (به پرستش) گرفتن گوساله بر خویش ستم روا داشتید پس به درگاه آفریدگار خود توبه کنید و یکدیگر را بکشید، این کار نزد آفریدگارتان برای شما بهتر است. آنگاه، خداوند از شما در گذشت که او توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۵۴؛ جامع البیان، ج۱، ص۴۰۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۱۸.
  27. ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «به راستی آنان که گفتند خداوند همان مسیح پسر مریم است کافر شدند؛ بگو: اگر خداوند بخواهد مسیح پسر مریم و مادرش و همه آنان را که روی زمینند هلاک گرداند کسی در برابر او چه اختیاری دارد؟ و فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست از آن خداوند است؛ هر چه را بخواهد می‌آفریند و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۷؛ ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ «به راستی آنان که گفتند: خداوند همان مسیح پسر مریم است کافر شدند در حالی که مسیح (می) گفت: ای بنی اسرائیل! خداوند را که پروردگار من و پروردگار شماست بپرستید؛ بی‌گمان هر که برای خداوند شریک آورد خداوند بهشت را بر او حرام می‌گرداند و جایگاهش آتش (دوزخ) است» سوره مائده، آیه ۷۲.
  28. ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ «به راستی آنان که گفتند خداوند یکی از سه (اقنوم) است کافر شدند و هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست و اگر از آنچه می‌گویند دست نکشند به یقین به کافران ایشان عذابی دردناک خواهد رسید» سوره مائده، آیه ۷۳.
  29. مجمع البیان، ج۲، ص۱۶۲؛ أسد الغابة، ج۵، ص۱۷۲.
  30. الدر المنثور، ج۱، ص۳۲۹؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸ ص۲۱۸.
  31. جامع البیان، ج۱۹، ص۱۱؛ مجمع البیان، ج۷، ص۲۹۰.
  32. جامع البیان، ج۵، ص۲۷۶؛ مجمع البیان، ج۳، ص۱۵۶.
  33. مجمع البیان، ج۳، ص۱۶۹؛ روض الجنان و روح الجنان، ج۶ ص۱۷۶.
  34. مجمع البیان، ج۴، ص۱۱۱؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۷، ص۴۰.
  35. الجامع لأحکام القرآن، ج۱۸، ص۷۰.
  36. جواهر الکلام، ج۶، ص۵۰ - ۵۵؛ الملل و النحل، ج۱، ص۴۳، ۱۶۲.
  37. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۰۰؛ العروة الوثقی، ج۱، ص۱۴۳- ۱۴۴.
  38. فقه الرضا(ع)، ص۳۸۸؛ مستدرک الوسائل، ج۱۸، ص۱۷۳، ۱۷۹.
  39. وسائل الشیعة، ج۲۸، ص۳۳۹؛ مستدرک الوسائل، ج۱۸، ص۱۷۳.
  40. وسائل الشیعة، ج۲۸، ص۳۴۰؛ بحار الأنوار، ج۳، ص۲۹۹.
  41. کتاب الطهارة، گلپایگانی، ص۳۶۵.
  42. وسائل الشیعة، ج۲۸، ص۳۴۰؛ جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۰۷.
  43. وسائل الشیعة، ج۲۸، ص۳۴۸؛ جامع أحادیث الشیعة، ج۲۶ ص۷۱.
  44. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۱۹؛ بحار الأنوار، ج۲۵، ص۲۷۳.
  45. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۸۷؛ وسائل الشیعة، ج۲۸، ص۳۳۸.
  46. الکافی، ج۶، ص۴۰۵؛ فقه الرضا(ع)، ص۲۱۴؛ مستدرک الوسائل، ج۸، ص۱۸.
  47. تهذیب الأحکام، ج۹، ص۱۱۰؛ الینابیع الفقهیة، ج۴۰، ص۲۰۱.
  48. الموسوعة الفقهیة المیسرة، ج۲، ص۱۶.
  49. الحدائق الناضرة، ج۵، ص۱۷۵؛ الموسوعة الفقهیة المیسرة، ج۲، ص۱۶.
  50. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۶۴؛ بحار الأنوار، ج۲۶، ص۳۰۸.
  51. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۶۲.
  52. کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۶۶۸؛ بحار الأنوار، ج۲۳، ص۷۸.
  53. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۰۲.
  54. دراسات فی ولایة الفقیه، ج۳، ص۳۸۳.
  55. وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۸۲؛ جامع أحادیث الشیعة، ج۲۵، ص۴۹۹.
  56. وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۱۰؛ جامع أحادیث الشیعة، ج۱۴، ص۵۱۳.
  57. شرائع الإسلام. ج۴، ص۹۳۲.
  58. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دانشنامه امام رضا ج۲ ص ۸۸-۹۱.