بریدة بن حصیب اسلمی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۱۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عامر بن الحصیب بن عبد الله بن الحارث
تاریخ درگذشت۶۳ هجری قمری
آرامگاهمرو
محل زندگیمدینه، مرو، بصره
دیناسلام
اطلاعات علمی
استادانسلمان فارسی، علی بن ابی طالب، عمر بن الخطاب العدوی، لاحق بن حمید السدوسی، معاذ بن جبل الأنصاری
شاگردانبشیر بن المهاجر الغنوی، بشیر بن نهیک السدوسی، جامع بن شداد المحاربی، سلیمان بن بریدة الأسلمی، سهل بن عبدالله الأسلمی

نسب

«ابوسهل»، «ابوساسان»، «ابوعبدالله»، «ابوالحصیب» بریده بن حصیب بن عبد الله بن الحارث بن الأعرج بن سعد بن رزاح بن عدی بن سهم بن مازن اسلمی، (یا: عامر) مدنی مشهور به بریدة بن حصیب اسلمی او از روات حدیث است. نام وی در شمار صحابیان ذکر شده است. در مدینه، مرو، بصره زندگی می‌کرد و در مرو درگذشت.[۱]

این بریده به احتمال بسیار غیر از بریده اسلمی باشد که در صفین به شهادت رسید؛ زیرا ابن حصیب در مرو درگذشت.

مقدمه

بُریده فرزند حصیب بن عبدالله بن حارث اسلمی و کنیه‌اش را «ابو عبدالله» یا «ابو سهل» یا «ابو الحصیب» و «ابوساسان» گفته‌اند. برخی نام او را «عامر» و لقب او را «بُریده» گفته‌اند.

موقعی که رسول خدا(ص) در زمان هجرت عازم مدینه بود به محلی به نام "غمیم" رسید در آنجا بُریده و حدود هشتاد نفر از همراهانش به پیامبر اسلام(ص) ایمان آورده و نماز عشاء را به امامت پیامبر خدا(ص) به جای آوردند.

بُریده در وطن خود (نزدیک مدینه) ماند و پس از جنگ احد به مدینه آمد و در بسیاری از غزوه‌ها از جمله در غزوه خیبر و فتح مکه و سایر غزوات شرکت جست و نیز در صلح حدیبیه و بیعت رضوان حضور داشت. او در شهر مدینه ساکن شد؛ اما پس از فتح بصره، به آنجا نقل مکان کرد و در آنجا سکنا گزید. وی در فتح خراسان و دیگر شهرهای ایران در زمان خلافت عثمان جزو مجاهدان سپاه اسلام بود و پس از گسترش اسلام به تمام نواحی ایران، در شهر مرو (از توابع خراسان) ساکن شد و عاقبت در زمان حکومت یزید بن معاویه در همان دیار درگذشت. و همان‌جا به خاک سپرده شد و فرزندانش نیز در مرو ماندگار شدند[۲].

بُریده پس از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) همواره از ارادتمندان و حامیان امیرالمؤمنین علی(ع) و خاندان رسالت بود، و پس از قتل عثمان در زمره کسانی که با حضرت علی(ع) تا پای جان بیعت کردند قرار گرفت[۳][۴]

شرکت بُریده در تجهیز حضرت فاطمه(ع)

بُریده در تمام شرایط طاقت‌فرسایی که پس از رحلت پیامبر اسلام بر امیرالمؤمنین(ع) و اولاد معصومش گذشت، ثابت قدم ماند و از حمایت و فداکاری لازم دریغ نکرد و لذا از افراد سر و خفای خاندان پیامبر شد تا جایی که در نماز بر جنازه فاطمه زهرا(ع) و دفن پیکر مطهر آن حضرت که بسیار مخفیانه و محرمانه آنجام شد، حضور داشت[۵].

علامه مجلسی از روضة الواعظین نقل می‌کند که: وقتی فاطمه زهرا(ع) در بستر بیماری قرار گرفت به علی(ع) وصیت کرد که جنازه او را شبانه غسل داده و نماز بخواند و شبانه به خاک بسپارد و هیچ کس از افرادی که به او ظلم کرده‌اند بر جنازه‌اش حاضر نشوند. پس از آنکه فاطمه زهرا(ع) از دنیا رفت تمام اهل مدینه یک صدا گریستند و صدای ضجه و ناله زنان بنی هاشم خانه فاطمه(ع) را فرا گرفت و فوج فوج مردم مدینه برای تسلیت به خانه علی(ع) می‌آمدند، و در حالی که حسن و حسین در جلو پدر می‌گریستند، حاضرین را خوش آمد می‌گفت، ولی همه منتظر شرکت در تشییع جنازه یادگار پیامبر خدا(ص) بودند؛ اما ابوذر به دستور حضرت علی(ع) از خانه بیرون آمد و اعلام کرد همه به خانه‌هایشان بروند، زیرا تشییع جنازه به تأخیر افتاده است. همه مردم به خانه‌های خود رفتند تا فردا صبح برای تشییع جنازه و نماز و دفن حاضر شوند. اما پس از گذشت پاسی از شب که همه چشم‌ها به خواب رفت، امیر مؤمنان(ع) طبق وصیت فاطمه(ع) با جمع اندکی بر پیکر مطهر دخت پیامبر(ص) نماز خواند و محرمانه جنازه آن مظلومه تاریخ را به خاک سپرد، تشییع کنندگان و نمازگزاران و همراهان حضرت علی(ع) غیر از دو کودک خردسال فاطمه یعنی حسن و حسین(ع) عبارت بودند از: عباس، عمار یاسر، مقداد، ابوذر، سلمان، زبیر، عقیل، بریدة بن حصیب اسلمی و تعدادی از بنی هاشم و خواص آنان.

امام علی(ع) تعداد هفت قبر در اطراف قبر فاطمه(ع) درست کرد تا قبر او شناخته نشود. و برخی از خواص گفته‌اند: قبر فاطمه(ع) را با زمین هموار کرد تا شناخته نشود[۶].

آری بُریده نیز چون سلمان و ابوذر و مقداد از محارم اسرار خاندان پیامبر(ص) بود [۷]

بُریده و اعتراض به خلافت ابوبکر

هنگامی که امیرالمؤمنین علی(ع) مشغول غسل و کفن پیکر مطهر رسول خدا(ص) بود. جمعی در سقیفه بنی ساعده اجتماع کردند و با ابوبکر بیعت کردند، بریدة بن حصیب در آن روز در مدینه نبود (چون از پرچم‌داران سپاه اُسامه در بیرون شهر بود)[۸] به محض ورود به شهر با خبر شد که مردم با ابوبکر بیعت کرده و او را به جانشینی پیامبر(ص) برگزیده‌اند. فورا به منزل عمران بن حصین رفت و به او گفت: ای عمران بن حصین، دیدی مردم آن‌چه از پیامبر خدا(ص) درباره حضرت علی(ع) در باغ و بستان بنی فلان از انصار شنیده بودند، چه زود فراموش کردند! آیا یادت هست که در آن باغ هر کس وارد میشد و به رسول خدا(ص) سلام میکرد، حضرت پس از جواب سلام، به او می‌فرمود: "بر علی بن ابی طالب که امیر مؤمنان است، سلام کن". همه سلام کردند و کسی جز عمر بن خطاب اعتراض نکرد که: آیا این سلام بر حضرت علی(ع) به عنوان امیرالمؤمنین(ع) به دستور خداست یا به دستور رسول خدا؟ پیامبر خدا(ص) فرمود: "این دستور هم از جانب خداست و هم از جانب رسول خداست". ای عمران بن حصین، آیا این داستان را به یاد داری؟

عمران بن حصین گفت: آری چنین روزی را به یاد دارم. بُریده گفت: پس اکنون برخیز با هم نزد ابوبکر برویم و سؤال کنیم: آیا پس از این داستان، خبر و دستور جدیدی از پیامبر(ص) شنیده است که ما از آن بی‌خبریم؟ چرا که اگر او خبری را نشنیده باشد، به پیامبر دروغ نمی‌بندد و به ما نیز دروغ نمی‌گوید. بُریده و عمران بن حصین با هم نزد ابوبکر رفتند و موضوع سلام بر امیرالمؤمنین علی(ع) در باغ یکی از انصار را یادآور شدند و گفتند: در آن روز خودت به علی(ع) به عنوان امیرالمؤمنین سلام کردی، دیگر سزاوار نیست کس دیگری بر او امارت و حکومت کند! آیا بعد از آن، دستور جدیدی از پیامبر خدا(ص) شنیده‌ای که ما از آن بی خبریم؟

ابوبکر تصدیق کرد که آن روز را به یاد می‌آورم.

بُریده گفت: بنابراین چگونه کسی سزاوار حکومت بر امیرالمؤمنین(ع) است با این که پیامبر خدا(ص) او را امیر بر مؤمنان قرار داده است؟

ابوبکر گفت: راست می‌گویید، اما مسلمانان مرا انتخاب و با من بیعت کرده‌اند و من هم از رأی آنها پیروی می‌کنم.

بُریده گفت: "نه، سوگند به خدا برای شما و دیگر مسلمانان سزاوار نیست که با پیامبر خدا(ص) به مخالفت کنید"، باید امامت و ولایت را به علی بن ابی طالب(ع) از واگذار کنید. چون سخن به اینجا رسید، ابوبکر گفت: باید با عمر در این باره مذاکره کنیم. وقتی عمر آمد، و از اعتراض بُریده باخبر شد، گفت درست است، اما: "هیچ‌گاه نبوت و سلطنت در یک خانواده جمع نمی‌شود!".

بُریده که مردی دانای به قرآن و پرجرئت در گفتار بود، گفت: ای عمر، چرا بر خلاف منطق قرآن سخن می‌گویی؟ مگر نمی‌دانی خداوند این ادعای تو را اشتباه و خطا خوانده و می‌فرماید: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۹]. عمر از شنیدن سخن بُریده سخت برآشفت و گفت: شما دو نفر آمده‌اند تا بین امت تفرقه و شورش برپا کنید، راوی می‌گوید: هیچ وقت عمر را مثل آن روز عصبانی و خشمگین ندیدم[۱۰].

در نقلی دیگر آمده که ابوبکر به بُریده گفت: رسول خدا(ص) فرمودند: "برای خاندان من خلافت و نبوت جمع نمی‌شود" و بُریده جواب او را به آیه فوق داد[۱۱][۱۲]

شکایتی که سبب حب علی(ع) شد

ابن ابی الحدید از بُریده نقل می‌کند: رسول خدا(ص)، حضرت علی(ع) را در سریه‌ای[۱۳] و خالد بن ولید را در سریه دیگری قرار داد و هر دو سریه را به جانب یمن برای دعوت مردم آن دیار به اسلام اعزام نمود[۱۴] و به هر دو سریه فرمود: "اگر شما دو گروه با هم جمع شدید، فرمانده کل هر دو گروه علی بن ابی طالب(ع) است، اما اگر از هم جدا بودید، فرماندهی یکی از آن گروه با علی(ع) و دیگری با خالد بن ولید است"؛ اما چون در یمن همه در قالب یک سپاه در آمدند، فرماندهی سپاه را حضرت علی(ع) به عهده گرفت و پس از پیروزی بر اهل یمن و به دست آوردن غنایم جنگی از اموال و اسیران، در این میان حضرت علی(ع) از غنایم جنگی جاره‌ای را برای خود برداشت. خالد بن ولید چون این کار را خوش نداشت به چهار نفر از جمله بریده اسلمی که همراه آن سپاه بود، گفت: شما به نزد رسول خدا(ص) بروید و این موضوع را به عرض او برسانید و بگویید: علی(ع) چنین کرد. پس از بازگشت سپاه از یمن، ُبُریده و همراهان زودتر از همه خدمت رسول خدا(ص) رسیدند، یکی از آنها عرض کرد: حضرت علی(ع) چنین و چنان کرد و از غنایم، جاریه ای برای خود برداشت! رسول خدا(ص) چون واقف به شأن حضرت علی(ع) بود و می‌دانست اگر علی کاری کرده بر وفق موازین بوده است و مرتکب خلاف نمی‌شود، لذا از آن شخص معترض روی برتافت، دیگری پیش آمد باز همین موضوع را تکرار کرد و حضرت از او نیز روی برتافت، در آخر بُریده جلو آمد و گفت: حضرت علی(ع) از غنایم یمن، جاریه‌ای برای خود برداشت. حضرت در این نوبت به غضب رفت به طوری که رنگ صورتش سرخ گردید و فرمود: "علی را نزد من فراخوانید (چندین بار تکرار کرد) بعد فرمود: همانا علی از من است و من از علی و همانا سهم او از خمس غنایم، بیش از آن است که او برداشته، او پیشوا و ولی هر مؤمنی بعد از من است"[۱۵].

مشایخ در روایت

روایت‌کنندگان از او

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. موسوعة الحدیث
  2. ر.ک: اسد الغابه، ج۱، ص۱۷۵؛ الاصابه، ج۱، ص۲۸۶ و تهذیب التهذیب، ج۱، ص۴۵۲.
  3. ص ۱۰۴، الجمل.
  4. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۲۳۰-۲۳۱.
  5. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۸۳، به نقل از تاریخ طبری.
  6. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۸۳، به نقل از تاریخ طبری، ج۴۳، ص۱۹۲، و در برخی از سندها آمده که حضرت علی(ع) پیکر مطهر فاطمه(ع) را شبانه در خانه خود دفن کرد. همان، ج۴۳، ص۱۸۸.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۲۳۱-۲۳۲.
  8. شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۶۰.
  9. «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  10. بحار الانوار، ج۳۷، ص۳۰۹.
  11. بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۷۶.
  12. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۲۳۳-۲۳۴.
  13. سریه: به گروهی گفته می‌شود که بدون حضور پیامبر(ص) را به سوی دشمن می‌رفتند.
  14. در همین مأموریت بود که رسول خدا(ص) به حضرت علی(ع) و سفارش کرد مردم را به اسلام فراخواند و به او فرمود: «وایم الله لأن یهدی الله علی یدیک رجلا خیر لک مماطلقت علیه الشمس وقبت»؛ سوگند به خدا اگر یک نفر به دست تو هدایت شود بهتر است از آن‌چه خورشید بر آن طلوع کند و غروب نماید، بحار الانوار، ج۲۱، ص۳۶۱.
  15. «دَعُوا لِي عَلِيّاً يُكَرِّرُهَا إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ وَ إِنَّ حَظَّهُ فِي الْخُمُسِ أَكْثَرُ مِمَّا أَخَذَ وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي»؛ بحارالانوار، ج۴۰، ص۸۳.
  16. «وَيْحَكَ يَا بُرَيْدَةُ أَحْدَثْتَ نِفَاقاً إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَحِلُّ لَهُ مِنَ اَلْفَيْءِ مَا يَحِلُّ لِي إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ خَيْرُ اَلنَّاسِ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِي لِكَافَّةِ أُمَّتِي يَا بُرَيْدَةُ اِحْذَرْ أَنْ تُبْغِضَ عَلِيّاً فَيُبْغِضَكَ اَللَّهُ »
  17. ارشد مفید، ج۱، ص۱۶۱ و بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۵۸.
  18. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۲۳۴-۲۳۶.
  19. موسوعة الحدیث
  20. موسوعة الحدیث