عبدالله بن عباس

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
عبدالله بن عباس
تصویر قدیمی مکه
نام کاملعبدالله بن عباس بن عبد المطلب قُرَشی هاشمی
جنسیتمرد
کنیهابوالعباس
لقب
از قبیلهقریش
از تیرهبنی هاشم
پدرعباس بن عبدالمطلب
مادرلبابه بنت حارث بن حزن هلالی
برادر
خویشاوندان
تاریخ تولد۳ سال پیش از هجرت
محل تولدمکه
محل زندگی
درگذشت۶۸ هجری، طائف
طول عمر۷۱ سال
از اصحاب
حضور در جنگ
فعالیت‌های اواستاندار بصره
مشخصات حدیثی
راویان از او

عبدالله بن عباس، پسر عموی پیامبر(ص) و علی بن ابی طالب(ع)، از چهره‌های درخشان مفسران و محدثان تاریخ اسلام به شمار می‌آید. وی در اثر تلاش و جدیت در کسب علم و دعای پیامبر(ص) در حق او به جایی رسید که او را بحر (دریا) و برخی او را حبر الأمة (عالم امت) می‌گفتند. ایشان همواره وفادار به ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) باقی ماند. ابن عباس مشهورترین صحابی مفسر قرآن کریم است و بسیاری از صحابه در تفسیر قرآن به او مراجعه می‌‌کردند و مفسران تابعی بزرگی دست پروردگان مکتب تفسیری اویند. ابن عباس در جنگ‌های زمان امیرالمؤمنین(ع) شرکت داشت و حضرت او را بعد از جنگ جمل به عنوان استاندار بصره برگزید. سرانجام در سال ۶۸ هجری در شهر طائف بدرود حیات گفت. وی جد خلفای عباسیان است.

مقدمه

عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، پسر عموی پیامبر(ص) و علی بن ابی طالب(ع)، از چهره‌های درخشان مفسران و محدثان تاریخ اسلام به شمار می‌آید.

عبدالله سه سال قبل از هجرت در همان ایامی که مسلمانان و بنی‌هاشم در کنار رسول خدا(ص) در شعب ابی طالب سخت‌ترین دوران زندگانی را می‌گذراندند، به دنیا آمد. پدرش عباس نام او را عبدالله گذاشت. وقتی قنداقه‌اش را خدمت رسول خدا(ص) برد حضرت با آب دهان کام او را برداشت و درباره‌اش دعا کرد[۱].

عبدالله در سال هشتم هجری (عام الفتح) به مدینه مهاجرت کرد و از همان زمان محضر رسول خدا(ص) را درک نمود و به هنگام رحلت پیامبر(ص) سیزده و به قولی پانزده سال بیشتر نداشت[۲]. وی در اثر تلاش و جدیت در کسب علم و دعای پیامبر(ص) که فرمود: "خدایا، او را فقیه در دین و عالم به تأویل در مسایل قرار ده"[۳]؛ به جایی رسید که او را بحر (دریا) و برخی او را حبر الأمة (عالم امت) می‌گفتند[۴].

عبدالله پس از وفات پیامبر اکرم(ص) در کنار پدرش عباس به حضرت علی(ع) وفادار ماند و نزد آن حضرت علم فقه و تفسیر و تأویل قرآن آموخت و خود جلسه درس تشکیل می‌داد.

او همواره به ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) معتقد بود و آن حضرت را خلیفه بلافصل پیامبر(ص) می‌دانست و بارها در برخورد با سه خلیفه دیگر از این موضوع دفاع کرد؛ لذا پس از آنکه حضرت علی(ع) به خلافت ظاهری رسید او با حضرت بیعت کرد، و در رکاب حضرتش در جنگ جمل، صفین و نهروان سرسختانه از موضع امیرالمؤمنین(ع) دفاع کرد و جنگید.

وی پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) از یاران صدیق و حامیان خلافت امام حسن مجتبی(ع) بود و با آن حضرت بیعت کرد؛ و در اثر گریه بسیار بر فقدان امیرالمؤمنین(ع) چشم خود را از دست داد و نابینا شد[۵]. شاید همین نابینایی سبب شد که او در رکاب امام حسین(ع) در کربلا حضور نیافت.

عبدالله بن عباس با اینکه دل در گرو خاندان رسالت داشت و از وفاداران به امیرالمؤمنین(ع) بود، اما نزد خلفا و حاکمان عصر خود همواره مورد وثوق و اعتماد بود و از مقامی والا و شخصیتی ممتاز برخوردار بود، از این‌رو عمر بن خطاب او را مشاور امین و مورد وثوق خود می‌دانست. و عثمان خلیفه سوم او را امیرالحاج قرار داد[۶]. عبدالله پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) جلسات متعدد بحث و گفت و گو با معاویه داشت[۷].

عبدالله بن عباس و تفسیر قرآن

ابن عباس[۸] مشهورترین صحابی مفسر قرآن کریم است که به سبب دانش فراوانش به «بحر» و «حبر الأُمّه» لقب یافته[۹] و در دانش تفسیر به پایه‌ای رسیده بود که او را «ترجمان القرآن» و «ربانی امت» می‌‌خواندند[۱۰]. پیامبر (ص) بارها او را دعا کرده و از جمله فرموده‌اند: خدایا! او را فقیه در دین و عالم به تأویل قرآن گردان[۱۱]. پس از رحلت پیامبر (ص) در حالی که حدود ۱۳ سال سن داشت[۱۲] در پی جبران اموری برآمد که در زمان حیات پیامبر (ص) به علت کمی سن از دست داده بود[۱۳] و با کوششی تحسین برانگیز به کسب علوم و معارف اسلامی و قرآنی از محضر صحابه بزرگ پرداخت[۱۴]، اما بیشترین بهره علمی را از محضر امام علی (ع) برد و اساس و پایه‌های تفسیر را از آن حضرت آموخت و همان گونه که خود گفته است باید او را تربیت یافته مکتب علی (ع) دانست[۱۵]. امام علی (ع) او را در تفسیر، ستوده[۱۶] و ابن مسعود او را «ترجمان القرآن» می‌‌خوانده است[۱۷]. بسیاری از صحابه در تفسیر قرآن به او مراجعه می‌‌کردند[۱۸] و حتی خلیفه دوم در مجالس خود با بزرگان از اصحاب پیامبر (ص) او را شرکت و گاهی نظرهای تفسیری وی را بر آرای دیگران ترجیح می‌‌داد[۱۹]. مفسران تابعی بزرگی چون سعید بن جبیر، مجاهد، طاوس، عکرمه، عطاء بن ابی رباح و ابوشعثاء ازدی، دست پروردگان مکتب تفسیری اویند[۲۰].[۲۱]

ابن عباس در خدمت اهل بیت پیامبر(ص)

ابن عباس همواره از علاقه‌مندان به خاندان پیامبر(ص) بود. او پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) دست از امام حسن و امام حسین(ع) برنداشت و تا زنده بود، دل در گرو اهل بیت پیامبر داشت. از این‌رو شیخ طوسی وی را در زمره اصحاب رسول خدا و حضرت علی و اصحاب امام حسن(ع) به شمار آورده است[۲۲].[۲۳]

دفاع ابن عباس از خلافت حضرت علی(ع) در برابر عمر

مسئله حقانیت حضرت علی(ع) و خلافت بلافصل او پس از رسول خدا(ص) چیزی نبود که بتوان آن را انکار کرد و نادیده گرفت اما به بهانه‌های واهی، حضرت را از حق الهی و قطعی‌اش محروم ساختند و به مدت ۲۴ سال خانه‌نشین شد و به جای اداره جامعه اسلامی به کشاورزی و کارهای شخصی مشغول شد. اینک جریانی را که ابن عباس نقل می‌کند، می‌آوریم: ابو زید عمر بن شبه نقل می‌کند که عبدالله بن عباس گفت: روزی در کوچه‌های مدینه همراه عمر بن خطاب خلیفه دوم می‌رفتم و دست او در دست من بود. عمر در بین راه گفت: من دوست تو یعنی علی را مظلوم می‌دانم. ابن عباس می‌گوید: با خود گفتم: به خدا سوگند، نباید او بر من پیشی گیرد و خودش پاسخی دهد؛ لذا فوراً گفتم: ای امیرالمؤمنین (ای عمر)، اگر چنین است حق او را به او برگردان و دادِ او را بستان. این را که گفتم، دستش را از دستم بیرون کشید و لحظاتی با خود همهمه کرد و حدیث نفس نمود و چند قدمی جلو رفت و پس از آن ایستاد، من خود را به او رساندم، گفت: ای ابن عباس، خیال نمی‌کنم چیزی این مردم را از دوست تو (علی) بازداشته باشد، جز این که آنان سن او را کم می‌دانستند. ابن عباس می‌گوید: با خود گفتم این سخن عمر از سخن نخست او بدتر بود، به او گفتم: به خدا سوگند که خداوند سن او را کم نشمرد در آن هنگامی که به او فرمان داد سوره برائت را از ابوبکر بگیرد و برای مردم بخواند[۲۴]. یعنی اگر ملاک اولویت در سن بالاست، پس چرا رسول خدا(ص) او را برای خواندنسوره برائت بر ابوبکر ترجیح داد؟

به نقلی دیگر: ابن عباس می‌گوید: روزی عمر بن خطاب از کنار من و علی(ع) گذشت و سلام کرد، پس از جواب از او پرسیدیم: به کجا می‌روی؟ گفت: به مزرعۀ خویش در ینبع می‌روم. علی(ع) به او فرمود: "آیا با تو همراه شویم؟" عمر گفت: آری. حضرت به من فرمود: "تو همراه عمر برو". ابن عباس می‌گوید: من برخاستم و عمر دست در دست من داد و انگشت‌هایش را وارد انگشتانم کرد و به راه افتادیم و چون بقیع را پشت سر گذاشتیم، گفت: ای ابن عباس، به خدا سوگند، این خویشاوند تو (علی) پس از رحلت رسول خدا(ص) شایسته‌ترین و سزاوارترین افراد به خلافت بود، جز این که ما از دو چیز بر او ترسیدیم.

ابن عباس می‌گوید: عمر به نحوی سخن گفت که چاره‌ای جز پرسیدن از آن دو علت نداشتم؛ لذا گفتم: آن دو چیز چه بود؟ گفت: اولاً، ترس ما بر کمی سن او و ثانیاً، محبت او نسبت به خاندان عبدالمطلب![۲۵].[۲۶]

نقش ابن عباس در جنگ جمل

ابن عباس از جمله یاران امیرالمؤمنین(ع) بود که از همان روز اول بیعت مردم با حضرت علی(ع) با آن امام(ع) تا پای جان بیعت کرد و وفاداری خود را اعلام نمود[۲۷] و هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) برای مقابله با فتنه عایشه و طلحه و زبیر عازم بصره شد، عبدالله بن عباس از همان ابتدای حرکت از مدینه به سوی بصره امام(ع) را همراهی کرد و در تقویت سپاهیان حضرت نقش بسزایی داشت. از جمله کارهای مهمی که حضرت علی(ع) به او واگذار نمود، اعزام وی با مالک اشتر به کوفه بود که در تشویق و ترغیب کوفیان به حمایت از حضرت و نیز برخورد قاطع با مخالفت ابو موسی اشعری که استاندار کوفه از طرف حضرت بود برآید. او و مالک به کوفه رفتند و ضمن عزل ابو موسی از حکومت، جمع کثیری از نیروهای کوفی را برای پیوستن به سپاه امیرالمؤمنین(ع) تشویق نمودند و سپاه حضرت را تقویت کردند.

ابن عباس در میدان نبرد با عهدشکنان در جنگ جمل فعالانه تلاش نمود و از جمله کارهای مهم او بعد از پایان جنگ و پیروزی علی(ع) بر ناکثین به دستور امام(ع) به نزد عایشه رفت و او را به بازگشتن به مدینه راضی نمود و با این تلاش، امیرمؤمنان(ع) را شاد کرد[۲۸].

ابن عباس در امارت بصره

پس از شکست اصحاب جمل و متلاشی شدن لشکر بصره، امیرالمؤمنین(ع) ابن عباس را به استانداری بصره منصوب کرد و نامه ۱۸ و ۷۶ نهج البلاغه مربوط به همین دوران است[۲۹].

نقش ابن عباس در صفین

به هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) عازم صفین بودند. ابن عباس به همراه سپاه بصره به یاری امام(ع) شتافت و فرماندهی بخش عمده‌ای از سپاه عراق را به عهده گرفت، وی در طول مدتی که در صفین در کنار امام(ع) بود، معاویه و عمروعاص بسیار کوشیدند تا او را بفریبند و او را از حضرت علی(ع) جدا کنند، و با نامه‌های متعددی او را به ترک سپاه عراق و پیوستن به شامیان فراخواندند، اما ابن عباس هر بار با جوابی قاطع و دندان‌شکن آنان را مأیوس کرد و از ارسال نامه ناامید می‌ساخت[۳۰].

و روی همین پایمردی که از خود نشان داد مورد وثوق کامل امیرالمؤمنین(ع) بود؛ لذا در جنگ صفین که روز چهارشنبه اول صفر ۳۷ هجری با رویارویی دو سپاه عراق و شام آغاز شد، امیرالمؤمنین(ع) برای سرکوبی و ریشه‌کن ساختن سپاه شام برنامه‌ریزی کرد و هر روز یکی از دلاوران مورد وثوق خود را به جانب شامیان اعزام نمود. روز اول مالک اشتر و روز دوم هاشم بن عتبه و روز سوم عمار یاسر و روز چهارم محمد بن حنفیه فرزند خود و روز پنجم را برای عبدالله بن عباس قرار داد[۳۱]، وی تا پایان جنگ صفین در کنار امام(ع) باقی ماند و توطئه عمرو عاص و معاویه که قرآنها را سر نیزه کردند او را به تردید نینداخت و مردانه و دلاورانه جنگید و بر اعتقاد خود بر راه علی(ع) باقی ماند[۳۲].

ابن عباس در ماجرای حکمیت

ابن عباس جزو کسانی بود که به توطئه معاویه در بالا بردن قرآنها بر نیزه‌ها پی برد؛ لذا به امام(ع) پیشنهاد ادامه جنگ را داد، اما با فشار گروه نادانِ خوارج کار به حکمیت کشید. بعد از آن امام(ع)، ابن عباس را به عنوان حکم انتخاب کرد که باز هم با مخالفت خوارج رو به رو شد و حضرت به اجبار حکمیت ابو موسی اشعری را پذیرفت و ابن عباس جزو گروهی بود که از سوی امام به دومة الجندل محل اجرای حکمیت رفت تا بر اوضاع نظارت نماید و ابو موسی اشعری را از مکر عمروعاص آگاه سازد، و ابن عباس در توجه دادن ابو موسی اشعری به مکر عمروعاص بسیار کوشید اما اثری نبخشید و سرانجام عمروعاص موفق شد با نقشه‌ای ماهرانه ابو موسی اشعری را به خلع امیرالمؤمنین(ع) از خلافت وادار نماید[۳۳].[۳۴]

نقش ابن عباس در داستان خوارج نهروان

پس از پذیرش حکمیت، خوارج به این عمل اعتراض کردند و گفتند: حضرت علی(ع) باید از کار خود (پذیرش حکمیت) توبه کند و الّا کافر است و خودشان گروهی مخالف امام(ع) را تشکیل دادند. امام(ع) ابن عباس را نزد خوارج فرستاد تا آنان را با تبعیت از امام(ع) متقاعد کند، امام این قوم نادان و پرکینه در برابر سخنان مستدل و محکم ابن عباس پاسخی جز لجاجت نداشته و بر روش غلط خود اصرار ورزیدند و مصداق آیاتی را که دربارۀ کفار قریش بود، بر حضرت علی(ع) و خاندان او خواندند[۳۵].[۳۶]

ابن عباس و اتهام خیانت

یکی از موضوعاتی که در تاریخ زندگی عبدالله بن عباس مورد بحث قرار گرفته و از نقاط ضعف او به شمار آمده، نسبت خیانت او به بیت المال است؛ زیرا گفته شده هنگامی که او از جانب امیرالمؤمنین(ع) بر بصره حکومت می‌کرد تمام آنچه در بیت المال بود، برداشت و با خود به مکه برد و دست از حضرت علی(ع) کشید[۳۷].

در منابع تاریخی و حدیثی مانند: تاریخ الطبری، الکامل فی التاریخ، أنساب الأشراف، رجال الکشی، نهج البلاغة (بدون یادکردِ نام ابن عباس) چنگ‌اندازی به بیت المال بصره یاد شده است و پژوهشگران، دیدگاه‌های گوناگونی در این باره ابراز داشته‌اند:

  1. برخی محققان و رجالیان، با توجه به: نااستواری اسناد این نقل‌ها، بزرگی و جلالت شخصیت و دانش و فضیلت ابن عباس، پیوند استوار او با علی (ع) و اخلاص و شیفتگی او نسبت به آن حضرت، و نقش بنی امیه در وارونه‌سازی چهره یاران علی (ع)، به انکار آن پرداخته‌اند.
  2. برخی ضمن اعتراف به پاره‌ای از آنچه آمد، از آن رو که مطلب یاد شده در کتاب‌های بسیاری آمده است و در همان روزگار نیز نقل شده و بر ابن عباسْ خُرده‌گیری شده است، نفی آن را به سهولت، ممکن ندانسته‌اند.
  3. برخی ضمن پذیرش اصل ماجرا و تذکر علی (ع)، بر این باور رفته‌اند که ابن عباس، متوجه خطای خود شد و همه یا اکثر اموال را برگردانْد. چنین گزارشی، از جمله در تاریخ الیعقوبی آمده است. نقل یعقوبی ـ گو این که منفرد است ـ ولی می‌تواند در تحلیل جریان، سودمند افتد.

نکته مهمی که نباید در قضایایی این‌گونه فراموش کرد، نقش حادثه‌آفرینان و گزارش‌سازان است. حسن بن زین الدین، مشهور به «صاحب معالم»، هوشمندانه نقش بنی‌امیه را در ساختن این ماجرا یافته است و در میان معاصران ما، محققانی چون سید جعفر مرتضی عاملی بر آن، تأکید کرده‌اند. اگر بدانیم که ابن عباس با توجه به جایگاه بلند و شهرت علمی انکار ناپذیر در آن روزگار تیره، مدافع بی‌باک و نستوه علی (ع) و آل او و منتقد و افشاگر حاکمان بنی امیه بوده است، فهم این دیدگاه، سهل خواهد بود. ضمن آنکه ابن عباس را معصوم نمی‌شماریم و احتمال خطای او را نفی نمی‌کنیم، قبول تمام آنچه را درباره این جریان در کتب تاریخی آمده است، کاری غیر محققانه و دور از شخصیت ابن عباس می‌دانیم. از این رو، ابن ابی الحدید می‌گوید: ماجرای این نامه برای من مشکل شده است[۳۸].

در مجموع دلایل معتبری در دست است که چنین اتهامی را از ابن عباس دور می‌کند و این اتهام بر ابن عباس صحیح نیست، و موضوع خیانت به بیت المال ظاهراً مربوط به برادرش عبیدالله بن عباس است[۳۹].[۴۰]

وفات

عبدالله بن عباس پس از سال‌ها تلاش و مبازره و دفاع از علی و ذکر فضائل وی و خاندان پیامبر (آن زمان که بیان مناقب آنها،جرم بود) در طائف مریض شد و در بستر قرار گرفت. عطا گوید: ما با حدود سی نفر از جمله بزرگان شهر طائف به دیدار عبدالله بن عباس رفتیم. ابن عباس مریض و به شدت ضعیف شده بود. ما بر او سلام کرده و نشستیم. به من گفت: ای عطا اینها کیانند؟ گفتم: ای سرور من، اینها بزرگان این شهرند. من آنها را یکی بعد از دیگری معرفی می‌کردم. آنها نیز جلو رفتند و گفتند: ای پسر عموی رسول خدا(ص)، تو رسول خدا(ص) را دیده‌ای و سخنانی از او شنیده‌ای. به ما خبر بده از اختلاف این امت؛ زیرا قومی علی(ع) را بر دیگران مقدم داشته‌اند و گروه دیگری او را بعد از سه خلیفه قرار داده‌اند.

عطا گوید: ابن عباس نفسی عمیق کشید و گفت: شنیدم رسول خدا(ص) می‌فرمود: «علی همیشه با حق است،حق هم با اوست و او امام و خلیفه بعد از من است. هر کس به آن تمسک جوید رستگاری یابد و کسی که از او تخلف نماید، گمراه و منحرف گردد»[۴۱]

عبدالله بعد از این سخنان به شدت گریه کرد. قوم به او گفتند: آیا گریه می‌کنی در حالی که مکان و موقعیت خاصی نزد رسول خدا(ص) داری. عبدالله گفت: ای عطا من به دو جهت گریه می‌کنم؛ هول مرگ و دوری از دوستان. پس از این آن قوم متفرق شدند. ابن عباس به من گفت: ای عطا دست مرا بگیر و به صحن منزل ببر. من همراه با سعید دست او را گرفته و به صحن منزل بردیم. او دستش را به آسمان بلند کرد و گفت: «بارالها! من تقرب می‌جویم به تو، توسط محمد و خاندان او. بارالها من به تو تقرب می‌جویم به ولایت شیخ علی بن ابی طالب»[۴۲].

او همیشه این کلمات را تکرار می‌کرد تا اینکه در روی زمین قرار گرفت. مدتی صبر کردیم. سپس او را حرکت دادیم اما متوجه شدیم که او از دنیا رفته است. رحمت خدا بر او باد[۴۳].

وفات عبدالله بن عباس در سال ۶۸ هجری بود. محمد بن حنفیه بر او نماز خواند و در مسجد جامع طائف دفن گردید. بر سر قبر او خیمه‌ای زدند[۴۴].[۴۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر.ک: اسدالغابه، ج۳، ص۱۹۳؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۶۱۵؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۷۳؛ سیر اعلام النبلاء ج۳، ص۳۳۲.
  2. قول به پانزده سال از حاکم نیشابوری است.
  3. « اَللَّهُمَّ فَقِّهْهُ فِي اَلدِّينِ وَ عَلِّمْهُ اَلتَّأْوِيلَ»؛ در تعبیر فرمود: «اللَّهُمَّ عَلِّمْهُ الْحِكْمَةَ»؛ «خدایا، او را، حکمت و دانش استوار، تعلیم ده».
  4. طبقات الکبری، ج۲، ص۲۰۷.
  5. طبقات الکبری، ج۲، ص۲۰۷.
  6. تاریخ طبری، ج۴، ص۴۴۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۴۹.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۸۹۵-۸۹۷.
  8. تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۷؛ الاصابه، ج ۴، ص۱۳۱.
  9. الاصابه، ج ۴، ص۱۲۵، ۱۲۸، ۱۳۰؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳؛ التفسیر والمفسرون ذهبی، ج ۱، ص۶۹.
  10. الاصابه، ج ۴، ص۱۲۶ - ۱۲۷، ۱۳۰.
  11. مسند احمد، ج ۱، ص۲۶۶؛ اسدالغابه، ج ۳، ص۲۹۲ - ۲۹۳؛ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۴ - ۱۲۵.
  12. الاصابه، ج ۴، ص۱۲۲؛ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۵؛ مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۸۵.
  13. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۹.
  14. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۲۵.
  15. تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷؛ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۲۶۳.
  16. تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷؛ المحرر الوجیز، ج ۱، ص۴۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۱.
  17. الاصابه، ج ۴، ص۱۲۶؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۸.
  18. الاصابه، ج ۴، ص۱۲۸؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۰، ۷۴.
  19. الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳ - ۴۱۴؛ الاستیعاب، ج ۳، ص۶۷ - ۶۸.
  20. مقدمة فی اصول التفسیر، ص۶۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۰۷.
  21. دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر علمی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  22. رجال طوسی، ص۲۳، ش۶ و ص۴۶، ش۳ و ص۶۹، ش۵.
  23. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۸۹۸-۸۹۹.
  24. شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۴۵.
  25. شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۵۷.
  26. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۸۹۹-۹۰۱.
  27. الجمل، ص۱۰۷.
  28. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۹۰۲.
  29. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۹۰۲.
  30. ر.ک: وقعة صفین، ص۴۱۰ و ۴۱۵.
  31. وقعة صفین، ص۲۲۱؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۷۹.
  32. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۹۰۳.
  33. تفصیل این داستان در شرح حال «ابوموسی اشعری، اشعث بن قیس و شریح بن هانی» در همین اثر آمده است.
  34. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۹۰۳-۹۰۴.
  35. شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۳.
  36. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۹۰۴.
  37. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۹۰۸-۹۰۹.
  38. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۴-۸۴۷.
  39. برای توضیح بیشتر ر.ک: پاورقی مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج۵، ص۱۵۳-۱۶۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۱؛ الکامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۳۲.
  40. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۲، ص۹۰۸-۹۰۹.
  41. «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِيفَةُ مِنْ بَعْدِي فَمَنْ تَمَسَّكَ بِهِ فَازَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ ضَلَّ وَ غَوَى»؛
  42. «اللَّهُمَ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِوَلَايَةِ الشَّيْخِ عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»
  43. قمی، سفینة البحار، ج۲، ص۱۵۳؛ قمی، الکنی و الألقاب، ج۱، ص۳۴۷؛ دایرة المعارف تشیع، ج۱، ص۳۴۶.
  44. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۱۲، ص۳۳۰.
  45. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۲، ص ۶۲۶ - ۶۲۸.