ایمان ابوطالب

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۴۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، عمو و حامی پیامبر (ص) و پدر حضرت علی (ع)، حدود هشتاد و چند سال قبل از هجرت متولد شد. نام وی عبدمناف و به نقلی عمران ـ، و به جهت فرزند بزرگش طالب به "ابوطالب" مشهور شد. ابوطالب رئیس خاندان بنی هاشم و وارث دو منصب مهم رفادت (مهمانداری حاجیان) و سقایت (آب رساندن به حاجیان) بود.

بعد از نبوت برادر زاده‌اش محمد (ص) با تمام وجود به حمایت از وی پرداخت و در محاصره اجتماعی و اقتصادی بنی هاشم توسط قریش با مسلمانان به "شعب ابوطالب" رفت و کمی پس از پایان یافتن محاصره در اثر رنج و سختی، در ماه ذی القعده یا شوال سال دهم (سه سال قبل از هجرت) وفات یافت. [۱]

ابوطالب در میان قریش مشهور به سخاوت بود، و به سبب درایت و عدالت و نفوذ کلام، قبایل عرب در مکه وی را به داوری اختیار می‌‌کردند. [۲]. در عصر جاهلیت نخستین کسی بود که سوگند در شهادت برای اولیای دم را بنا نهاد و بعدها اسلام نیز این امر را امضا کرد. [۳]. وی در عصر جاهلیت از پلیدی‌ها دوری می‌‌گزید و به شیوه پدرش شراب را بر خود حرام کرده بود. [۴]

در حمایت‌های بی‌دریغ ابوطالب از پیامبر گرامی اسلام (ص) تردیدی نیست، ولی در ایمان آوردن او به آیین اسلام اختلاف شده است.

شیعیان اثناعشری بر ایمان آوردن او به آیین اسلام پای فشرده‌اند و این مطلب مورد اجماع اهل بیت (ع) و علمای امامیه می‌‌باشد. اکثر زیدیه، برخی از شیوخ معتزله مثل شیخ ابوالقاسم بلخی و ابوجعفر اسکافی [۵] و تعدادی از دانشمندان اهل سنت همچون زینی دحلان مفتی مکه صاحب کتاب "أسنی المطالب فی نجاة ابوطالب" نیز برهمین عقیده‌اند. [۶] امّا اکثر سیره نویسان اهل سنّت معتقدند که ابوطالب مشرک از دنیا رفت.

مسئله ایمان ابوطالب از دیر زمان مورد بحث و گفتگوی دانشمندان اسلامی بوده و از قرون اوّلیه کتاب‌های مستقلی تألیف کرده‌اند از جمله: سعد بن عبداللّه اشعری قمی، ابوعلی کوفی، ابومحمد سهل بن احمد بن عبدالله دیباچی، ابونعیم علی بن حمزه بصری تمیمی، ابوسعید محمّد بن احمد بن حسین خزاعی نیشابوری، شیخ مفید و ابوعلی شمس‌ الدین سیّد فخار بن معد موسوی.

بنی امیه و بنی عباس در ترویج مشرک بودن ابوطالب انگیزه مشترک داشتند و آن کاستن منزلت علی بن ابوطالب (ع) بود؛ زیرا بنی امیه و در رأس آنها ابوسفیان تا روز فتح مکه در برابر اسلام مقاومت کردند و تنها در آن روز و از روی ناچاری اظهار مسلمانی کردند و عباس، بزرگ خاندان بنی عباس نیز در جنگ بدر در سپاه قریش مقابل مسلمین جنگ کرد و اندکی قبل از فتح مکّه اسلام آورد. و این در حالی بود که حمایت ابوطالب پدر حضرت علی (ع) از اسلام جای انکار نداشت، لذا کوشیدند به بهانه شرک ابوطالب این افتخار را از علی (ع) بگیرند.

به گفته سید بن طاووس مخالفان در مسلمان شمردن هیچ کس آن اندازه سخت‌گیری نکرده‌اند که در مورد مسلمان بودن ابوطالب سخت‌گیری کرده‌اند، زیرا روش آنان این است که با استناد به خبرهای واحد افراد را مسلمان می‌‌شمارند [۷].

آنچه می‌‌تواند بهانه مخالفان باشد سرّی بودن ایمان ابوطالب است. امام علی (ع) با سوگند تأکید می‌‌کند که وی مسلمانی بود که ایمانش را کتمان می‌‌نمود [۸]، و امام صادق (ع) با تشبیه ابوطالب به اصحاب کهف، کتمان ایمانش را باعث اجر مضاعف می‌‌داند. [۹]

در شرایطی که دین نوبنیاد اسلام نیازمند حمایت شخصیت اجتماعی و نیرومند و در عین حال به ظاهر بی طرفی بود، بدیهی است که اگر ابوطالب اسلام خود را آشکار می‌‌کرد، نزد مشرکان قریش آبرو و ابهت و احترام خود را از دست می‌‌داد [۱۰]. و نمی‌توانست به عنوان سرپرست قبیله، حَکَم و داور مشرکان گردد و از مقام شیخوخت خود در حمایت از اسلام سود جوید [۱۱].

دلایل ایمان ابوطالب را می‌‌توان بر سه قسم کرد:

  1. مواضع عملی،
  2. اقوال و اشعار،
  3. دیدگاه نزدیکان وی زیرا پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) معصوم بوده و رأی آنان حجّت معتبر است. و اینها، علاوه بر دلایلی است که مشرک بودن آباء و امّهات امامان و انبیاء را به طور عموم نفی می‌‌کند.

ابوطالب کسی بود که همسرش فاطمه بنت اسد را به اسلام دعوت کرد [۱۲]، وقتی فرزندش علی (ع) را دید که سمت راست پیامبر ((ص) و همراه وی به نماز ایستاده نه تنها او را منع نکرد، بلکه او را به همراهی با پیامبر (ص) فرمان داد، به فرزند دیگرش جعفر نیز گفت کنار رسول خدا (ص) و در طرف چپ او نماز بگزار [۱۳]. از سپردن پیامبر ((ص) به قریش که با بالا گرفتن دعوت اسلام به اندیشه قتل وی افتاده بودند خودداری کرد [۱۴]. و در محاصره اقتصادی و اجتماعی مسلمین، همراه مسلمانان به شعب ابوطالب رفت و در آنجا متحمل درد و رنج فراوان گشت. وقتی [۱۵]. برادرش حمزه به اسلام گروید، شعری در تجلیل از او سرود وقتی یکی از مشرکان (ابن الزبعری) در مسجدالحرام مشتی خون و سرگین بر چهره پیامبر (ص) می‌‌مالد، ابوطالب شمشیر حمایل کرده به مسجدالحرام می‌‌رود و همان کار را بر سر او می‌‌آورد [۱۶]، در شعب ابوطالب برای حفظ جان پیامبر ((ص) کودک خردسال خود علی (ع) را هر شب جای او می‌‌خواباند و رنج غربت فرزند دیگر خود جعفر را در هجرت به حبشه تحمل می‌‌کرد. اینها همه نمی‌توانست ناشی از انگیزه عاطفی و غیرت خویشاوندی و قبیله‌ای باشد، زیرا اگر محمد (ص) فرزند برادرش است علی (ع) فرزند خودش است، چرا فرزند خود را فدای برادرزاده‌اش می‌‌کند؟

ابن ابی‌الحدید با این که درباره ایمان ابوطالب از رأی قاطع خودداری می‌‌کند [۱۷]. امّا حق او بر همه مسلمانان را واجب دانسته و می‌‌گوید اگر ابوطالب نبود اسلام نبود.

سخنان و اشعاری که در تأیید پیامبر (ص) از ابوطالب در منابع معتبر نقل شده بسیار زیاد و متجاوز از هزار بیت است که هم اکنون در کتاب و به نام "دیوان اشعار ابوطالب" گردآوری شده است. ابن ابی‌الحدید [۱۸] هر چند این اشعار را در لفظ متواتر نمی‌داند امّا در دلالت بر تصدیق ابوطالب به نبوّت پیامبر اسلام (ص) متواتر معنوی می‌‌داند. علامه امینی نیز با تعجب می‌‌پرسد که اگر این تعابیر گوناگون که در اشعار وی آمده شهادت و اعتراف به نبوت رسول خدا (ص) بشمار نیاید پس اعتراف و شهادت به نبوت چگونه است؟ [۱۹].

ابوطالب در وصف پیامبر (ص) در ضمن قصیده لامیّه‌اش که شهرت بسیار دارد می‌‌گوید: "سپید چهره‌ای که از ابرها به آبروی او باران طلب شود و پناه یتیمان و نگهدار بیوه زنان باشد هاشمیان فقیر و رو به زوال بدو پناه آرند و به نزد او در رحمت و فراوانی‌ها به سر برند [۲۰] و وقتی پیامبر در قحطی مدینه به قصد استسقاء بر منبر رفت و دعا کرد و باران آمد این اشعار را بیاد آورد و فرمود: خداوند ابوطالب را جزای خیر دهد، اگر زنده بود چشمانش نورانی می‌‌شد. [۲۱]

وقتی در محضر امام صادق (ع) گفته می‌‌شود: مردم می‌‌گویند ابوطالب کافر بوده است، امام در ردّ آن به این شعر ابوطالب استناد می‌‌کند: "آیا نمی‌دانید که ما محمد را همچون موسی پیامبر می‌‌دانیم که در کتاب‌های پیشین معرفی شده است" [۲۲]. ابن ابی‌الحدید اشعار ذیل را نقل می‌‌کند: "به راستی که خداوند پیامبر (محمد) را گرامی داشت پس گرامی ترین آفریدگان خداوند در میان مردم، احمد است برای بزرگداشت او، نامش را از نام خود گرفت زیرا که خداوندِ صاحب عرش، محمود است و این محمد فرستاده پروردگار را یاری کردم با شمشیری چون صاعقه از رسول خدا پشتیبانی می‌‌کنم همانند پشتیبانی که برایش دل می‌‌سوزاند".[۲۳] و شاید از همه صریح‌تر این بیت باشد: "خدایا شاهد باش که من بر دین پیامبر یعنی احمد می‌‌باشم"[۲۴]

پیامبر (ص) در فوت ابوطالب سخت گریست و از خداوند برای او طلب مغفرت کرد. [۲۵] و فرمود: در اذیت و رنج، آنچه قریش بر سرم آوردند کمتر از مصیبت ابوطالب بود و در جریان دعوتم بازو و نگهدار من بود و تا زمانی که ابوطالب زنده بود قریشیان نمی‌توانستند مرا اذیت کنند [۲۶] و هنگام دفن وی فرمود: ای عمو مرا در کودکی پرورش دادی، در یتیمی کفالت کردی و در بزرگی یاری نمودی، پس خداوند جزای خیرت دهد. [۲۷]. پیامبر ((ص) در تشییع جنازه او شرکت کرد و وعده کرد که روز قیامت برای پسر و مادر و عمویش ابوطالب شفاعت کند [۲۸] با آنکه تشییع جنازه کافر و شفاعت وی صحیح نیست.

علی (ع) سوگند یاد می‌‌کند که ابوطالب، عبدالمطلب، هاشم و عبدمناف هرگز بتی را نپرستیدند بلکه به سوی کعبه و به آیین ابراهیم ((ع) نماز می‌‌گزاردند [۲۹] و او را کسی می‌‌داند که اگر تمام گناهکاران روی زمین را شفاعت کند خداوند می‌‌پذیرد. [۳۰] امام سجّاد (ع) در پاسخ کسی که از ایمان ابوطالب سؤال می‌‌کرد فرمود: چقدر جای تعجب است خداوند رسولش را نهی کرده که زن مسلمانی در نکاح کافری باشد، فاطمه بنت اسد از زنانی است که در اسلام بر دیگران سبقت گرفته است در حالی که تا آخر عمر ابوطالب، همسر او بود [۳۱]. امام باقر (ع) ایمان ابوطالب را از ایمان بسیاری از مردم برتر می‌‌داند و نقل می‌‌کند که علی (ع) دستور می‌‌داد به نیابت وی حجّ به جا آورند [۳۲]. امام کاظم ((ع) ابوطالب را از اوصیاء انبیاء پیشین می‌‌داند که به نبوت پیامبر اسلام ((ص) شهادت داد و در روز وفات وصایا را به او تحویل داد [۳۳][۳۴]

دلایل منکران ایمان ابوطالب

۱. به نقل از بخاری [۳۵] و طبقات ابن سعد [۳۶] و طبقات ابن سعد سعید بن مسیّب از پدرش روایت می‌‌کند: پیامبر (ص) از ابوطالب هنگام وفاتش خواست کلمه لا إله إلاّ اللّه را بگوید تا نزد خداوند برای او احتجاج کند، ابوجهل و عبداللّه بن امیه به ابوطالب گفتند آیا می‌‌خواهی از ملت عبدالمطلب بازگردی؟ پیامبر (ص) جمله خود و آن دو نیز حرفشان را تکرار کردند و آخرین کلمه ابوطالب این بود: بر ملّت و آیین عبدالمطلب. پیامبر (ص) فرمود به خدا سوگند بر تو استغفار می‌‌کنم تا زمانی که نهی شوم، در این هنگام آیه نازل شد: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ[۳۷]. [۳۸]

در پاسخ گفته شده سعید بن مسیّب معروف به دشمنی با علی (ع) است و قولش در حق پدر آن حضرت حجّت نیست. از طرف دیگر در شأن نزول آیه مزبور سه نقل دیگر وجود دارد از جمله این که بزرگان اهل سنّت همچون طیالسی، ابن ابوشیبه، احمد، ترمذی، نسائی، ابن جریر، حاکم، بیهقی و زمخشری به سند صحیح از امام علی (ع) روایت کرده‌اند که وقتی شنیدم مردی برای پدر و مادر مشرکش استغفار می‌‌کرد آن را به پیامبر (ص) عرض کردم و این آیه نازل شد [۳۹]، علاوه بر این آیه مزبور در سوره توبه یعنی آخرین سوره ای که در مدینه بر پیامبر نازل شد، آمده است حال چگونه ممکن است خداوند اجازه دهد پیامبر (ص) بیش از ده سال بر ابوطالب استغفار و ترحم کند و پس از این همه مدت، او را نهی کند [۴۰]. و این در حالی است که مدّت‌ها قبل از آن در جریان غزوه بنی المصطلق با نزول آیه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ[۴۱]، بی‌اثر بودن استغفار برای مشرکان بر پیامبر (ص) آشکار گردیده بود و در آیه ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۴۲] از دوستی و مودت مشرکان نهی کرده بود. و اگر از همه این موارد صرف نظر کنیم و حدیث ابن مسیّب را بپذیریم سخن ابوطالب "على ملّة عبد‌المطلب" دلالت بر کفر ندارد، زیرا پدر و اجداد پیامبر (ص) همگی مؤمن بوده‌اند [۴۳] و مقصود ابوطالب همان کلمه توحید بوده که در برابر ابوجهل توریه و تقیه کرده است.

۲. مسلم [۴۴] و بخاری [۴۵] و عده دیگری آیه ﴿إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ[۴۶]؛ را نیز مربوط به ابوطالب دانسته‌اند که در وقت مرگ، بنی هاشم را جمع کرده و آنها را امر به اطاعت از پیامبر (ص) کرد تا رستگار شوند و پیامبر ((ص) فرمود: ای عمو آنها را نصیحت می‌‌کنی و خود را رها می‌‌کنی، امّا ابوطالب گفت نمی‌توانم از دین پدر و اجدادم دست بردارم.

در پاسخ این استدلال گفته شده که شأن نزول دیگری برای این آیه نقل شده و آن مربوط به جنگ اُحُد است که وقتی دندان پیامبر (ص) شکسته و صورتش با شمشیر شکافته می‌‌شود برای هدایت قومش دعا می‌‌کند که این آیه نازل می‌‌شود. علاوه بر این که از نوع گزارش مسلم و بخاری برمی آید این آیه و آیه قبلی هر دو در وقت مرگ ابوطالب نازل شده و این در حالی است که این دو آیه با فاصله حدود ده سال، اوّلی در مکه و دومی در مدینه نازل شده است [۴۷] و بر فرض صحت حدیث، آیه دلالت بر عدم ایمان ابوطالب ندارد، بلکه نشان می‌‌دهد ایمان ابوطالب به اراده مستقل پیامبر (ص) نیست بلکه به خواست خداوند است، و سخن ابوطالب "على ملّة عبد‌المطلب" نیز چنان که ذیل آیه قبل گفته شد توریه بوده و اشاره به کلمه توحید و دین حق است.

۳. حبیب بن ابوثابت از فردی که از ابن عباس شنیده نقل می‌‌کند [۴۸] که ابن عباس گفت آیه: ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ[۴۹]، در حقّ ابوطالب نازل شد که مردم را از اذیت رسول خدا (ص) نهی می‌‌کرد ولی خود داخل در اسلام نمی‌شد [۵۰].

این حدیث از چند جهت ضعیف است، اوّل به دلیل مرسل بودن آن، دوم عدم وثاقت حبیب ابن ابوثابت چنان که ابن حبّان او را مدلّس خوانده [۵۱]. و منفرد بودن وی در نقل این حدیث، سوم: طبری [۵۲]. به چند طریق به نقل از ابن عباس آیه را در شأن مشرکانی دانسته‌اند که مردم را از ایمان به پیامبر (ص) بازداشته و خود نیز به او ایمان نمی‌آوردند، چهارم: با توجه به سیاق آیه، ضمایر جمع در آن به مشرکانی برمی گردد که در آیه قبل ذکر شده و صفات آنها به هیچ وجه بر ابوطالب صدق نمی‌کند.

۴. به نقل از ابوسعید خدری، شخصی نزد پیامبر از ابوطالب یاد کرد، آن حضرت فرمود: امید است که شفاعت من در روز قیامت برای او سودمند باشد، در میان آبی جوشیده از آتش قرار می‌‌گیرد که تا دو کعب او می‌‌رسد و از آنجا تا مغز او را می‌‌جوشاند... [۵۳].

این حدیث به خاطر اشخاصی همچون سفیان ثوری، عبدالملک بن عمیر لخمی کوفی [۵۴] و عبدالعزیز دراودی [۵۵] که در سلسله سند قرار دارند از نظر سند ضعیف است و بغض و دشمنی مغیرة بن شعبه که حدیث را از او نقل می‌‌کنند نسبت به بنی هاشم و بخصوص علی (ع) معروف است [۵۶] به علاوه این که اگر ابوطالب مشرک بوده چگونه پیامبر (ص) طبق این حدیث امید شفاعت او را داشته است؟! و امام باقر (ع) در پاسخ سؤال از حدیث یاد شده فرمود: اگر ایمان ابوطالب در کفّه ای از ترازو و ایمان این مردم در کفّه ای دیگر قرار گیرد هر آینه ایمان او ترجیح خواهد یافت.[۵۷]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. سیره ابن هشام، ج۱، ص ۱۸۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص ۸۵.
  2. سیره ابن هشام، ج۲، ص ۳۰؛ طبقات ابن سعد، ج۱و۲، ص ۱۲)
  3. شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص ۲۱۹؛ سنن نسائی، ج۸، ص ۲ـ۴.
  4. شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص ۲۱۹.
  5. سیره حلبی، ج۱، ص ۱۸۴.
  6. شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۶۶و ۶۵.
  7. طرائف، ص ۲۹۸.
  8. امالی صدوق، ص ۵۵۰.
  9. کافی، ج۱، ص ۴۴۸ ؛شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۰.
  10. سیره نبویه، ج۱، ص ۴۶۱؛ الصحیح فی سیرة النبی، ج۲، ص ۱۵۵.
  11. شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۸۱.
  12. شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص ۲۷۲.
  13. اسد الغابه، ج۱، ص ۳۸۷؛ سیره حلبی، ج۱، ص ۴۳۳
  14. ابن هشام، ج۱، ص ۲۶۷ ؛تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۲۵ و ۳۱.
  15. سیره ابن هشام، ج۲، ص ۳۰.
  16. کافی، ج۱، ص ۴۴۹، کتاب الحجة.
  17. شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۸۳ـ ۸۴.
  18. شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۸
  19. الغدیر، ج۷، ص ۳۴۱.
  20. وابیض یُستسقی الغمام بوجهه *** ثِمال الیتـامی عصمـةٌ للأرامل یطیف به الهلاک من آل هاشم *** فهم عنـده فی نعمة وفواضل؛ ملل و نحل، شهرستانی، ج۲، ص ۲۲۱.
  21. الخرائج والجرائح، ج۱، ص ۵۸ـ ۵۹.
  22. کافی، ج۱، ص ۴۴۹.
  23. شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۸.
  24. "یا شاهِـدَ اللّه عَلَیَّ فَاشْهَـد إنّی عَلی دِین النَّبیّ أحمد"؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۸.
  25. شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۶.
  26. سیره ابن هشام، ج۲، ص ۳۰.
  27. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۳۵۰.
  28. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۳۵.
  29. کمال الدین، ج۱، ص ۱۷۵.
  30. بحارالأنوار، ج۳۵، ص ۱۱۰.
  31. شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۶۸؛ الغدیر، ج۷، ص ۳۸۱.
  32. سیره حلبی، ج۳، ص ۲۰۵
  33. کافی، ج۱، ص ۴۴۵.
  34. آذری‌نژاد، اسماعیل، مقاله «ایمان ابوطالب»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۸۵.
  35. صحیح بخاری، ج۲، ص ۹۸.
  36. طبقات ابن سعد، ج۱، ص ۱۲۲.
  37. «پیامبر و مؤمنان نباید برای مشرکان پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند آمرزش بخواهند هر چند خویشاوند باشند» سوره توبه، آیه ۱۱۳.
  38. الغدیر، ج۸، ص ۱۲.
  39. تفسیر کبیر، ج۱۶ و ۱۵، ص ۲۰۸.
  40. صحیح مسلم، ج۱، ص ۱۴۰، و صحیح بخاری، ج۶، ص ۱۸.
  41. «برای آنان برابر است چه برایشان آمرزش بخواهی چه نخواهی هرگز خداوند آنان را نمی‌آمرزد؛ بی‌گمان خداوند نافرمانان را راهنمایی نمی‌کند» سوره منافقون، آیه ۶.
  42. «گروهی را نمی‌یابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیده‌اند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بی‌گمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
  43. تفسیر کبیر، ج۳، ص ۴۲۲.
  44. التراتب الاداریة، ج۱، ص ۱۹۸.
  45. الغدیر، ج۸، ص ۱۰.
  46. «بی‌گمان تو هر کس را که دوست داری راهنمایی نمی‌توانی کرد امّا خداوند هر کس را بخواهد راهنمایی می‌کند و او به رهیافتگان داناتر است» سوره قصص، آیه ۵۶.
  47. جامع البیان، ج۷، ص ۹ـ ۲۲۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص ۱۳۲؛ طبقات ابن سعد، ج۱، ص ۱۲۳.
  48. الثقات، ج۴، ص ۱۳۷.
  49. «و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز می‌دارند و (خود) از آن دور می‌شوند و جز خویشتن را نابود نمی‌کنند و در نمی‌یابند» سوره انعام، آیه ۲۶.
  50. جامع البیان، ج۷، ص ۲۲۷ و ۲۳۰؛ الدر المنثور، ج۳، ص ۷۹.
  51. صحیح بخاری، ج۷، ص ۲۰۳.
  52. صحیح مسلم، ج۱، ص ۱۳۵، کتاب الایمان.
  53. العلل ومعرفة الرجال، ج۱، ص ۲۴۹، رقم ۳۳۹.
  54. الجرح والتعدیل، ج۵، ص ۳۹۵، رقم ۱۸۳۳؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص ۶۳۴ و ۶۳۳ رقم ۵۱۲۵.
  55. شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۰.
  56. شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۸.
  57. آذری‌نژاد، اسماعیل، مقاله «ایمان ابوطالب»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۸۵.