صلح حدیبیه در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۲۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث صلح حدیبیه است. "صلح حدیبیه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل صلح حدیبیه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

صلح حدیبیه

پس از جنگ خندق، رسول خدا(ص) با اتحاد با قبایل گوناگون و توسعه حکومت مدینه، خود را قوی ساخت. در این شرایط آن حضرت در ذی قعده سال ششم برای نشان دادن قدرت و در عین حال حسن نیت خود، و برای ارزیابی احساس مکیان، تصمیم گرفت به عمره برود. رسول خدا(ص) قبایل اطراف مدینه را برای همراهی با خود در این سفر ترغیب کرد، اما آنان با آن حضرت همراهی نکردند[۴۴].

آن حضرت برای اینکه به قریش اعلام کند برای عمره آمده است نه جنگ، دستور داد شتران را علامت قربانی بزنند و جز شمشیر که سلاح مسافر بود، از ادوات نظامی چیزی به همراه نداشته باشند. نیروی نظامی قریش در برابر کاروان زیارتی پیامبر در نزدیک مکه، راه ایشان را مسدود کرد و چون خبر رسید که فرستاده پیامبر به سوی مکیان به دست قریش کشته شده است، مسلمانان با رسول خدا(ص) بیعت کردند که تا پای جان از آن حضرت دفاع کنند. این بیعت به نام "بیعت شجره" یا "بیعت رضوان" مشهور شد.

قریش با وجود نشان دادن خشم خود و تلاش برای بازگرداندن پیامبر از زیارت مکه، اعتقاد خود درباره ضروری بودن جنگ با آن حضرت را از دست داده بود؛ زیرا تمام تلاش‌های خود را برای از میان برداشتن پیامبر، بر باد رفته می‌دید. از سوی دیگر، پیکار با مسلمانان توجیه‌پذیر نبود؛ زیرا آنان کعبه را بزرگ می‌داشتند و اینک آمده بودند عمره به جای آورند. پس پیکار با آنان نمی‌توانست توجیه عقیدتی داشته باشد. قریش هنگامی که از بیعت مسلمانان و آمادگی آنها بر جنگ آگاهی یافت، نرمش نشان داد و موافقت خویش را بر عدم جنگ و خونریزی با پیمان قرارداد صلح و مذاکره با پیامبر اعلام کرد.

سرانجام صلحی صورت گرفت و بنا شد رسول خدا(ص)، سال بعد به زیارت خانه خدا بیاید. مدت صلح ده سال[۴۵] تعیین و قرار شد قبایل در پیوستن به پیامبر یا قریش آزاد باشند. بر اساس یکی از بندهای صلح‌نامه، هر کس از قریش بدون اذن سرپرست خود نزد محمد(ص) می‌رفت، باید بازگردانده می‌شد، اما اگر فردی از یاران محمد(ص) نزد قریش می‌رفت، بازگردانده نمی‌شد[۴۶]. عده‌ای از مسلمانان، از صلح ناراضی بودند و صلح را برای خود خواری و ذلت می‌دانستند و به ویژه تحویل دادن فردی که اسلام پذیرفته را به قریش نمی‌پسندیدند. این افراد در بندهای صلح‌نامه، عقب‌نشینی فوق‌العاده‌ای را می‌دیدند؛ زیرا در نظر آنان، رسول خدا(ص) شروط یک طرفه‌ای را درباره بازگرداندن افرادی که به او پناه می‌‍آورند، پذیرفت و با قریش، پس از آن همه تلاش بر ضد اسلام و مسلمانان، آتش بس برقرار نمود[۴۷]. بهانه‌هایی که اعتراض‌کنندگان بر آن تکیه کردند، ناشی از عدم درک صحیح آنها از اوضاع و برداشتی سطحی از جوهره پیمان و حقیقت آن بود. اما در واقع پذیرفتن پیمان حدیبیه از سوی قریش، به معنای اعتراف به همسنگی پیامبر با قریش بود و از جمله نتایج مهم صلح، این بود که قریش حکومت مدینه را به رسمیت شناخت و فضای امنی ایجاد شد تا رسول خدا(ص) آزادتر بتواند دعوت خویش را به دیگران اعلام کند و موجبات گسترش اسلام را فراهم آورد.

بر پایه نقل واقدی[۴۸]، هنگامی که این اتفاق روی داد و آرامش حاکم شد، تعداد افرادی که مسلمان شدند، بیش از آن تعدادی بود که پیش از حدیبیه به اسلام گرویده بودند. در حقیقت از آزادی همه جانبه‌ای که محصول پیمان حدیبیه بود، مسلمانان پیش از قریش سود بردند؛ زیرا این مسلمانان بودند که با انگیزه‌ای قوی به فعالیت برای پذیرفتن و گسترش اسلام می‌پرداختند. در این زمان بود که تعدادی از سرکردگان و بزرگان قریش به مدینه آمدند و اسلام خویش را اعلان کردند. مشهورترین این افراد، خالد بن ولید و عمرو بن عاص بودند[۴۹].

برخلاف اندوه برخی از مسلمانان از صلح، آیات الهی (سوره فتح) نازل شد و صلح را "پیروزی آشکار" خواند.

پس از پیمان حدیبیه، از شرط اقامت تازه مسلمانان در مدینه (هجرت) چشم پوشی شد[۵۰]. این اقدام، اثر فراوانی در گسترش نفوذ اسلام و افزایش تعداد مسلمانان داشت.

پیامبر پس از صلح حدیبیه و تثبیت اسلام و بسط قدرت خویش، به بیرون از جزیرة العرب نیز اهتمام کرد. از اینرو، نامه‌هایی به شش تن از زمامداران آن عصر نوشت. این شش تن عبارت بودند از: نجاشی پادشاه حبشه، قیصر امپراتور روم، خسرو پرویز امپراتور ایران، مقوقس پادشاه مصر، حارث بن ابی شمر فرمانروای شامات و هوذة بن علی فرمانروای یمامه. مضمون نامه‌ها دعوت به پذیرش اسلام بود[۵۱].

مبنای ارسال نامه‌ها، بر اساس رسالت جهانی پیامبر بود که آیات قرآن آشکارا بر این رسالت تأکید کرده است؛ همچون آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۵۲] می‌باشد.

رسول خدا(ص) با نامه‌نگاری‌های خویش، قدرت و گستردگی قبایل دولت و توانایی‌های خود و اهمیت آن را برای سران کشورها و آشکار ساخت تا آنان حساب خاصی برای اسلام و دولت آن باز کنند و به جای ارتباط با رهبرانی خرد و پراکنده، با رسول خدا(ص) ارتباط برقرار سازند که تمام آنان را تحت سیطره خود درآورده بود.[۵۳]

جستارهای وابسته

منابع

  1. میرزایی، عباس، غزوه حدیبیه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲
  2. پرونده:1100558.jpg داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۲.
  2. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
  3. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳.
  4. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
  5. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳.
  6. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳.
  7. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
  8. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳.
  9. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۰۸.
  10. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
  11. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶۸.
  12. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳.
  13. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۹.
  14. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی ج۲، ص۵۹۳.
  15. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۲.
  16. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۹.
  17. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۳.
  18. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۱.
  19. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۳.
  20. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.
  21. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.
  22. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۲.
  23. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.
  24. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۳.
  25. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۳۵۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۳.
  26. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۲.
  27. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۱.
  28. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۲۹.
  29. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷؛ احمدبن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۴.
  30. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب، الاشراف ج۳، ص۳۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۴-۶۳۵.
  31. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۴-۴۵.
  32. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵.
  33. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۸.
  34. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶-۳۱۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۶.
  35. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۷.
  36. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳.
  37. «بی‌گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم» سوره فتح، آیه ۱.
  38. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۳۵۰.
  39. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۴۵.
  40. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۴۲.
  41. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۶۹.
  42. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۵۶.
  43. میرزایی، عباس، غزوه حدیبیه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴.
  44. ابن عبدالبر، الدرر، ص۲۰۴.
  45. مدت سه سال را که یعقوبی (ج۲، ص۵۴] نوشته، اعتباری ندارد.
  46. ابن هشام، ج۳، ص۳۳۲؛ واقدی، ج۲، ص۶۱۱؛ بیهقی، ج۴، ص۱۴۵.
  47. نویری، ج۱۷، ص۲۲۹.
  48. واقدی، ج۲، ص۶۲۴.
  49. واقدی، ج۲، ص۶۲۴.
  50. ر.ک: ابن سعد، ج۲، ص۸۱.
  51. ر.ک: احمدی میانجی، ج۱، ص۱۸۱؛ کلاغی، ج۲، ص۳.
  52. «و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.
  53. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۳-۶۴.