خیر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۳۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

خیر در مقابل "شر" به معنای چیزی است که همه به آن رغبت کنند. خیر، چیزی است که انسان آن را باید برای خودش بخواهد، نه برای چیز دیگر. خیر به دو صورت مطلق و نسبی تقسیم شده است، خیر مطلق چیزی است که تمامی موجودات برای دستیابی به آن آفریده شده و خیر نسبی چیزی است که برای رسیدن به خیر مطلق مفید باشد.

مقدمه

یکی از بحث‌های کلیدی در علوم دینی، از جمله علم کلام و اخلاق "خیر" و "شر" است که عدم فهم صحیح و دقیق آنها همواره منشأ بسیاری از چالش‌ها در گستره مباحث عقیدتی و ارزشی گردیده است[۱].

معناشناسی

خیر در لغت عبارت است از چیزی كه همه به آن رغبت كنند[۲] و به آن میل داشته باشند[۳]. "خیر" در مقابل "شر" از واژه‌های ناظر به ارزش‌هاست و به لحاظ گستره معنایی، جامع، و تقریباً معادل تمام چیزهایی است که از جهتی ارزشمند، مفید، مطلوب و نافع باشند[۴]. خیر پدیده یا عاملی است که برای چیزی دیگر خوب و ملایم است، یعنی آن را به کمال مترقبش می‌‌رساند، یا عین کمال مترقب اوست. در واقع آن قوه و استعداد را دارد که به او برسد و این قهراً خیر اوست. به بیان دیگر خیر، چیزی است که نفس و ذات خودش کمال و مطلوب است، یعنی انسان آن را باید برای خودش بخواهد، نه برای چیز دیگر؛ ولی "نافع" چیزی است که به خاطر اثری که به دنبال دارد، خوب و پسندیده است. نافع، در واقع مقدمه خیر است، نه اینکه خودش فی حد ذاته خیر باشد.

از باب اینکه انسان در انجام دادن فعل اختیاری به یک سلسله معانی و مفاهیم احتیاج دارد که او را به سوی آن فعل برانگیزد، عقل انسان مفهوم "خوبی" را می‌‌سازد؛ برای اینکه طبیعت را به سوی مطلوبش هدایت کند و طبیعت را به مطلوب خودش برساند. مقصود از طبیعت، آن نحوه وجود تکوینی است، یعنی عقل، وجود واقعی خود و وجود تکوینی خود را به مطلوب خودش برساند[۵].

حوزه معنایی خیر، بسیار گسترده است. علامه طباطبایی در توضیح معنای خیر می‌نویسد: "واژه خیر که جمع آن "خیرات" است، با آنکه بیشتر در خیر مالی ظهور دارد، اما هر نوع عمل صالح و نیکویی همچون عبادات، انفاق، عدل، قسط و... را در بر می‌گیرد[۶].[۷]

انواع خیر

خیر بر دو نوع است: خیر مطلق و خیر نسبی:

  1. خیر مطلق چیزی است که تمامی موجودات برای دستیابی به آن آفریده شده و همگی شوق رسیدن به آن را دارند. خیر مطلق نسبت به همه موجودات یک چیز است و تمامی فعالیت‌ها و حرکت‌ها برای رسیدن به آن است؛ چون همه تلاش می‌کنند به چیزی دست یابند که به خودی خود خیر باشد و بهتر از آن چیزی نباشد[۸].
  2. خیر نسبی چیزی است که برای رسیدن به خیر مطلق مفید باشد[۹].

ارسطو خیرات را به چهار قسم تقسیم کرده است: خیرات شریف (بزرگ و ارزشمندخیرات ممدوح (ستوده)، خیرات بالقوه و خیرات پاور.

  1. خیر شريف چیزی است که به خودی خود خیر است، شرف و ارزش خود را مدیون چیزی دیگر نیست و هر چیزی که ارزش و شرافتی دارد، وام دار اوست؛ بنابراین خیر شریف تنها دو چیز است: عقل و حکمت.
  2. خیر ممدوح همان اخلاق پسندیده و کارهای شایسته است.
  3. خیر بالقوه آمادگی و توانایی انجام کارهای نیک و کسب اخلاق زیباست.
  4. خیر باور به چیزهایی گفته می‌شود که به خودی خود ارزشی ندارد و تنها برای رسیدن به مقصدی بالاتر به کار می‌آیند، مثل ثروت[۱۰].[۱۱]

خیر در قرآن

خیر به اقتضای موارد و موضوعات در معانی و مصادیق متعددی به کار رفته است:

  1. نیکی، خوبی، خوب، امر برتر (در دنیا و آخرت): ﴿وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۱۲].
  2. طاعت، عمل صالح: ﴿وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ[۱۳].
  3. مال، دارایی زیاد (مالی که از راه پسندیده‌ای به دست آمده است): ﴿قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ[۱۴].
  4. بهتر (افضل التفضیل): ﴿ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ[۱۵].
  5. وحی، قرآن: ﴿مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ[۱۶].
  6. زیاده، بیشتر: ﴿وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ[۱۷].
  7. قبول هدایت، زمینه ایمانی، اخلاص: ﴿وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَأَسْمَعَهُمْ[۱۸].
  8. توفیق دنیا و اجر و ثواب آخرت: ﴿وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا[۱۹].
  9. انفاق و بذل مال: ﴿مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُرِيبٍ[۲۰].
  10. سود و منفعت: ﴿وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ[۲۱].
  11. پیروزی و غنیمت: ﴿وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا[۲۲].
  12. غذا، نان ﴿رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ[۲۳].
  13. خیل، اسبان: ﴿إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي[۲۴].
  14. عافیت، آسایش، وسعت رزق: ﴿وَإِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۲۵].
  15. دین اسلام: ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ[۲۶].[۲۷].[۲۸].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۱۳.
  2. الخَيْرُ: ما يرغب فيه الكل، راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص300.
  3. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۳۲.
  4. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۳۰۰.
  5. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۱۳.
  6. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۸۵.
  7. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۳۷۸.
  8. خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۸۱
  9. خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی؛ اخلاق ناصری؛ ص۸۱؛ محمد مهدی نراقی؛ جامع السعادات، ج۱،ص۳۶.
  10. خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۸۱؛ احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص۸۲.
  11. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص ۸۷-۸۸.
  12. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  13. «و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و هر خیری که از پیش برای خویش فرستید (پاداش آن را) نزد خداوند خواهید یافت. بی‌گمان خداوند به آنچه انجام می‌دهید، بیناست» سوره بقره، آیه ۱۱۰.
  14. «از تو می‌پرسند: چه چیزی را ببخشند؟ بگو هر دارایی که می‌بخشید (بهتر است) به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان و در راه مانده باشد و هر نیکی بجای آورید خداوند به آن داناست» سوره بقره، آیه ۲۱۵.
  15. «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! بی‌گمان شما با (به پرستش) گرفتن گوساله بر خویش ستم روا داشتید پس به درگاه آفریدگار خود توبه کنید و یکدیگر را بکشید، این کار نزد آفریدگارتان برای شما بهتر است. آنگاه، خداوند از شما در گذشت که او توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۵۴.
  16. «کافران از اهل کتاب و مشرکان، خوش ندارند که از پروردگارتان، خیری بر شما فرو فرستاده شود، ولی خداوند هر کس را بخواهد به بخشایش خود، ویژگی می‌دهد و خداوند، دارای بخشش سترگ است» سوره بقره، آیه ۱۰۵.
  17. «بی‌گمان صفا و مروه از نشانه ‌های (بندگی) خداوند است پس هر کس حج خانه (ی کعبه) بجای آورد یا عمره بگزارد بر او گناهی نیست که میان آن دو را بپیماید و هر که خود خواسته کاری نیک انجام دهد، خداوند سپاسگزاری داناست» سوره بقره، آیه ۱۵۸.
  18. «و اگر خداوند در آنان خیری می‌یافت ایشان را شنوا می‌کرد و اگر هم شنواشان کرده بود باز پشت می‌کردند در حالی که روی گردان بودند» سوره انفال، آیه ۲۳.
  19. «و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم، و نمی‌گویم که من فرشته‌ام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمی‌گویم که خداوند هیچ‌گاه به آنان خیری نمی‌رساند، خداوند از درون آنان آگاه‌تر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگر» سوره هود، آیه۳۱.
  20. «هر بازدارنده از کار نیک، تجاوزکار دو دل را» سوره ق، آیه ۲۵.
  21. «و خداوند دو مرد را مثل می‌زند که یکی از آن دو گنگ است و توان هیچ کاری ندارد و سربار سرور خویش است، هر جا می‌فرستدش خیری (با خود) نمی‌آورد، آیا او با آن کس که به دادگری فرمان می‌دهد و بر راهی است راست، برابر است؟» سوره نحل، آیه ۷۶.
  22. «و خداوند کافران را در (اوج) کینه‌شان بی‌آنکه به دستاوردی رسیده باشند بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است» سوره احزاب، آیه ۲۵.
  23. «پس برای آن دو (گوسفندان را) آب داد سپس به سایه بازگشت و گفت پروردگارا به هر خیری که به من برسانی نیازمندم» سوره قصص، آیه ۲۴.
  24. «گفت: من دوستی این اسبان را به یاد پروردگارم دوست می‌دارم (و فرمان داد آنها را دواندند و به تماشا ایستاد) تا (از دیدگانش) پنهان شدند» سوره ص، آیه ۳۲.
  25. «و اگر خداوند بلایی به تو رساند بلاگردانی جز خود وی برای آن نیست و اگر خیری به تو رساند او بر هر کاری تواناست» سوره انعام، آیه ۱۷.
  26. «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
  27. محمود سرمدی، «خیر»، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۱، ص۱۰۲۴-۱۰۲۵.
  28. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص: ۲۶۹-۲۷۰.