عصمت حضرت یوسف

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۵۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عصمت حضرت یوسف (ع) به معنای مصونیت ایشان از هر گناه و خطا و اشتباهی است. به طور کلی عصمت حضرت یوسف(ع) با استناد به براهین عقلی و ادله نقلی که در اثبات عصمت سایر انبیا از آنها بهره گرفته می‌شود قابل اثبات است. به عنوان نمونه برهان حفظ شریعت، برهان لطف، برهان تسلسل، برهان وجوب اطاعت از پیامبر، برخی از براهین عقلی عصمت آن حضرت هستند. همچنین است استناد به آیات و روایاتی که در آنها خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

ادله اثبات عصمت حضرت یوسف(ع)

براهین عقلی

از آنجا که حضرت یوسف(ع) یکی از انبیای الهی است؛ لذا می‌توان جهت اثبات عصمت آن حضرت به همان براهین عقلی که متکلمان در اثبات عصمت انبیا به آنها استناد کرده‌اند، استناد نمود که بارزترین آنها عبارت‌اند از: برهان امتناع تسلسل[۱۱] [۱۲]، برهان لزوم هدایت بشر، برهان نقض غرض[۱۳] [۱۴]، برهان وجوب اطاعت از معصوم[۱۵].[۱۶]، برهان حفظ شریعت [۱۷].[۱۸] برهان لزوم اطمینان [۱۹].[۲۰]، برهان لطف [۲۱] و غیره.

ادله نقلی

ادله قرآنی

در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. کلیت این آیات شامل حضرت یوسف(ع) نیز شده و بر اساس آنها، عصمت آن حضرت نیز ثابت می‌گردد.

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ[۲۲]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسه‌های ابلیس نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت می‌نماید[۲۳].[۲۴].

اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۲۵]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.

به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۲۶]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات ﴿أَيْدِيهِمْ و ﴿خَلْفَهُمْ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا[۲۷] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ[۲۸] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۲۹].

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۳۰]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۳۱].

معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

مصونیت انبیا (ع) را می‌توان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۳۲]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و می‌فرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ[۳۳].

واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود[۳۴]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کرده‌اند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۳۵].

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا، [۳۶].[۳۷]

آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند

در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۳۸]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب می‌‌شود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۳۹].

ادله روایی

در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۴۰] از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ چون همگی معصوم و پاک‌اند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»[۴۱].

امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که می‌‌داند مردم را گمراه می‌‌کند واجب نمی‌کند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمی‌کند که می‌‌داند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت می‌‌کند»[۴۲].[۴۳]

در برخی ادعیه چنین آمده که إعتبار بازخواست الهی در پرتو عصمت است. توضیح اینکه خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا دین الهی را برپا کنند و به تبع حجت را بر بندگان تمام. روشن است که اگر آنان خود معصوم نباشند، حجت بر بندگان هم تمام نبوده و بازخواست الهی لغو است[۴۴].

توهم تعارض برخی آیات با عصمت حضرت یوسف(ع)

عده‌ای با توسل به ظاهر آیه: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ[۴۵]، به حضرت یوسف نسبت می‌دهند که او قصد گناه با زلیخا را داشته است چنانچه روایاتی نیز در این خصوص وارد شده و این مطلب را تأیید نموده است. این گروه بر آنند که آنچه از ظاهر ﴿هَمَّ بِهَا در ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا به دست می‌آید، آن است که حضرت یوسف (ع) با زلیخا در تصمیم بر ارتکاب گناه شریک بوده است و آهنگ گناه برای یک پیامبر الهی، لغزش به شمار می‌آید؛ هرچند درباره انسان‌های عادی گناه دانسته نمی‌شود. البته برخی بر این باورند که در انسان‌های عادی نیز آهنگ گناه، گناه است، ولی خداوند از سر لطف، عذاب آن را برداشته است.

پاسخ نخست: آهنگ گناه؛ مقید به ندیدن برهان رب: از آیه شریفه چنین برداشت می‌شود که حضرت یوسف (ع) چون از بندگان خالص شده خداوند بود، خداوند متعال با نشان دادن برهان خود، وی را از ارتکاب آن کار زشت دور ساخت. جمله ﴿لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ قیدی است برای جمله ﴿وَهَمَّ بِهَا. بنابراین معنای هر دو جمله ﴿هَمَّتْ بِهِ و ﴿هَمَّ بِهَا همسان خواهد بود که همان معنای آهنگ بر گناه است. «همّ» به آهنگ بر گناه ترجمه می‌شود؛ چون کاربرد «همّ» در مواردی است که انجام دادن کار با مانع روبه‌رو گردد، مانند آیه شریفه ﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا[۴۶] پس اگر برهان پروردگار در کار نبود، هر آینه حضرت یوسف (ع) آهنگ بر کار زشت می‌نمود؛ ولی خداوند با نشان دادن برهان خود، مانع از آهنگ وی شد[۴۷].

البته باید دانست که معنای دیدن برهان رب، این نیست که در این ماجرا حضرت پس از تصمیم بر گناه، برهان رب را دید و از ارتکاب گناه منصرف شد؛ بلکه منظور این است که پیش از این ماجرا هم آن برهان را مشاهده کرده بود. به همین دلیل به زلیخا گفت: ﴿مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ[۴۸]. مانند آن در مورد مادر حضرت موسی (ع) مطرح است: ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا...[۴۹]؛ پس قلب او پیش از این حادثه محکم شده بود، همچنین در مورد پیامبر اکرم (ص) که قرآن می‌فرماید: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۵۰]؛ این استواری از قبل به آن حضرت داده شده بود، نه اینکه در این مورد اعطا گردیده باشد[۵۱].

شواهدی چند بر عصمت حضرت در این داستان دلالت دارد (البته این شواهد ارتکاب گناه را نفی می‌کنند، نه آهنگ بر آن را؛ اما از آنجا که هدف اصلی در بحث عصمت، اثبات پاکی و منزه بودن ایشان از گناه است، این شواهد دلالت بر این مقصود دارند، ولی چون در آیه شریفه از «آهنگ» سخن به میان آمده، در پاسخ نیز همین عنوان مطرح شده است). آن شواهد از این قرارند:

  1. درنگ در این آیات، ما را به این نکته رهنمون می‌شود که خداوند حضرت یوسف (ع) را می‌ستاید؛ چراکه از دیدن برهان رب و خالص شدنش خبر می‌دهد. حال چگونه می‌توان بر این باور بود که حضرت در این داستان دچار لغزش شده باشد؟!
  2. هرگاه کوچک‌ترین لغزشی، حتی در حد ترک اولی، در میدان کار پیامبران راه می‌یافت، عرصه بر آنان تنگ می‌شد و ایشان ره توبه در پیش می‌گرفتند و به سوی پروردگار باز می‌گشتند. در آیاتی که به گزارش این داستان پرداخته، هیچ اشارتی به این موضوع نشده است که حضرت یوسف (ع) به توبه و بازگشت به درگاه خداوند رو آورده باشد؛
  3. تمامی افراد این داستان، به نوعی به پاک‌دامنی آن حضرت اعتراف کرده‌اند (و مقصود در اثبات عصمت پیامبران، همین است که دامن وجود ایشان از هرگونه خطا و گناهی پاک و منزه باشد): خود حضرت فرمود: ﴿هِيَ رَاوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي[۵۲]، و ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ[۵۳]. زلیخا این سان سخن گفت: ﴿وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ[۵۴]. همسر زلیخا هم این جمله را بر زبان جاری ساخت: ﴿إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ[۵۵]. شاهد ماجرا نیز این گونه به ادای شهادت پرداخت: ﴿إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ[۵۶]. خداوند متعال نیز با جمله ﴿كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ[۵۷] بر پاک‌دامنی آن حضرت مهر تأیید زده است. در چهار قسمت این آیه شهادت بر پاک‌دامنی حضرت مطرح شده است: ۱. ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ؛ ۲. ﴿وَالْفَحْشَاءَ؛ ۳. ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا (در دیگر آیات، ویژگی «عبادنا» چنین بیان گردیده است: ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ... وَلَا يَزْنُونَ[۵۸]؛ ۴. ﴿الْمُخْلَصِينَ (کسانی که خداوند آنان را خالص فرموده است). از آنجا که مخلَص بودن آن حضرت در آیه ثابت می‌شود، می‌توان گفت شیطان هم با جمله ﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[۵۹] به راه نیافتن خود در عرصه وجودی آن حضرت اعتراف کرده است. کسانی که از نسبت دادن این اعمال ناروا به آن حضرت پروایی ندارند، اگر شهادت خداوند را می‌پذیرند، که خداوند این گونه به پاکی آن حضرت شهادت داده است و اگر از تابعان شیطان‌اند، او نیز هر گونه سلطه خود را بر مخلصان نفی کرده است و در حقیقت به پاکی آن حضرت اذعان دارد. پس طبق گفته شیطان نیز پاکی حضرتش اثبات شده است؛
  4. زنا و خیانت در امانت، از گناهان بزرگ است. حال با توجه به اینکه آن حضرت مدت زمانی در کنار این خانواده می‌زیسته و از توجه و عنایت آنان بهره‌مند بوده است، اگر دامان او به چنین خیانتی آلوده گردد، جرم و جنایتی بزرگ مرتکب شده است که به هیچ وجه مقام نبوت، ارتکاب چنین گناهی را برنمی‌تابد[۶۰]؛
  5. در پایان آیه، فلسفه اینکه چرا حضرت یوسف (ع) در این وادی گناه گام ننهاده است، چنین بیان شده که خداوند او را از هر لغزشی پالایش کرده و برهان خود را به وی نشان داده است. پس اگر این عنایت خداوندی نبود، او نیز همانند دیگر انسان‌ها دچار لغزش می‌شد و در دام گناه گرفتار می‌آمد. جمله شرطیه ﴿لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ[۶۱]، گویای این حقیقت است. این پاسخ، جامع و به دور از ایراد است.

پاسخ دوم: «همّ» به معنای میل طبیعی خارج از اختیار: منظور از کلمه «همّ»، وجود میل طبیعی و تحریک طبیعی آن بر اثر شرایط خارجی است که از اختیار انسان و دایره تکلیف خارج است، نه عزم بر گناه؛ و این نه تنها لغزشی به شمار نمی‌آید، بلکه با وجود چنین گرایش طبیعی، اینکه قصد ارتکاب گناه را نکرده و خلافی مرتکب نشده است، ستودنی نیز هست. البته این صحنه‌سازی برای حضرت یوسف (ع) زمینه تحریک غریزه جنسی را فراهم ساخت، ولی از آنجا که آن حضرت از عصمت برخوردار، و بر برهان رب آگاه بود، از سقوط در وادی تصمیم و اقدام بر گناه در امان ماند[۶۲].

ایراد این پاسخ این است که با معنای لغوی «همّ» ناسازگار است. «همّ» از دیدگاه لغت‌شناسان، به تصمیم‌گیری و آغاز کردن کاری اطلاق می‌گردد[۶۳] یا به کاری گفته می‌شود که تصمیم بر انجام دادن آن بوده، ولی تحقق نیافته است[۶۴]؛ اما در هیچ یک از کتاب‌های لغت، «همّ» به معنای میل طبیعی یا تحریک میل معنا نشده است.

پاسخ سوم: لغزش نبودن عزم بر گناه: حضرت به مقتضای گرایش طبیعی و جنسی خود، تصمیم گرفت دامن خویش را به این گناه آلوده سازد، ولی یک باره از این تصمیم روی‌گردان شد و پاک‌دامنی خود را حفظ فرمود. چون تصمیم بر ارتکاب گناه، لغزش نیست، پس ناقض عصمت نیست[۶۵].

در نقد این پاسخ باید گفت گرچه تصمیم بر ارتکاب گناه در ردیف گناهان قرار نگرفته است، تصمیم‌گیری برای ارتکاب آن عمل زشت (زنا با زن شوهردار) با جایگاه والای رسالت الهی همخوانی ندارد. یوسف (ع) که خود صدیق و از مخلصان است، چگونه این چنین محکوم میل جنسی خود و وسوسه‌های شیطان می‌شود و تصمیم به انجام دادن آن کار می‌گیرد؟! بر پایه این پاسخ باید گفت منظور از «همّ» این است که آن حضرت نزدیک بود به آن کار مبادرت ورزد؛ مانند آنکه کسی بگوید اگر از خدا نمی‌ترسیدم، او را کشته بودم[۶۶].

این توجیه افزون بر مبهم بودنش، با مقام مخلَص بودن حضرت تضاد دارد. ایراد دیگر این توجیه آن است که تعبیر ﴿هَمَّتْ بِهِ به گونه‌ای تفسیر شده است که با تفسیر ﴿هَمَّ بِهَا، دوگانگی دارد؛ چراکه ﴿هَمَّ بِهَا به نزدیک بودن انجام دادن کار، بدون انجام دادن آن تفسیر می‌شود؛ از این رو مورد ستایش خداوند قرار می‌گیرد؛ ولی ﴿هَمَّتْ بِهِ در همان معنای اصلی خود، عزم بر کار و انجام دادن آن به کار رفته است.

پاسخ چهارم: ﴿هَمَّ به معنای زدن و دور ساختن: حضرت یوسف (ع) عزم خود را جزم کرد تا با زدن زلیخا او را از خود دور سازد، ولی با دیدن برهان رب از این کار صرف‌نظر کرد و فرار را بر قرار ترجیح داد. پروردگار زیان‌های این کار را به آن حضرت چنین نشان داد که اگر این کار را بکند، بستگان زلیخا او را خواهند کشت و به او این اتهام را وارد خواهند ساخت که او قصد زنا داشته، ولی زلیخا امتناع کرده است؛ از این رو این سان مورد ضرب و طرد او قرار گرفته است. در این تفسیر، معنای ﴿هَمَّ بِهَا با معنای ﴿هَمَّتْ بِهِ متفاوت شده است. این تفاوت، نتیجه دلیل عقلی و نقلی بر عصمت پیامبران است؛ اما نه تنها دلیلی بر عصمت زلیخا دلالت ندارد، بلکه قرآن از ارتکاب گناهش خبر می‌دهد: ﴿وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ[۶۷]، ﴿الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ...[۶۸]، ﴿قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ...[۶۹]. افزون بر آن، تمام مفسران و راویان بر ارتکاب گناه از سوی زلیخا اتفاق نظر دارند؛ اما قرآن در مورد حضرت یوسف (ع) چنین می‌فرماید: ﴿كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ[۷۰]، ﴿ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ...[۷۱] و دیگر آیات این سوره که همه از پاک‌دامنی و قداست یوسف حکایت دارند. پس طبق این ادله از عقل و آیات قرآن، فعل "هَمَّ" دو معنای متفاوت یافته است[۷۲].

ایراد این تفسیر در این است که تنها در صورتی که ضرورت باشد، تفاوت در معنای دو کلمه "هَمَّ" و "هَمَّتْ" پذیرفته است؛ در حالی که در این مورد عزم یوسف (ع) بر گناه، معلق و مشروط بر ندیدن برهان رب بوده است و این هیچ مشکلی را به دنبال ندارد و متأخر بودن ﴿لَوْلَا از فعل ﴿هَمَّ بِهَا از جهت ادبی مشکلی ندارد.

پاسخ پنجم: مقابله نکردن یوسف (ع) با زلیخا در ناسزاگویی: زلیخا آن هنگام که نقشه خود را نقش بر آب دید و پاسخ رد حضرت یوسف (ع) را شنید، ناسزاگویی و درگیر شدن با حضرت را چاره خود دانست. حضرت یوسف (ع) بر آن شد تا دست به اقدامی همانند او بزند که برهان پروردگار از راه رسید و سبب فرار او از صحنه شد[۷۳].

ایراد این توجیه در این است که اولاً اگر ﴿هَمَّتْ بِهِ به معنای ناسزا باشد، عزم خلاف شرع زلیخا را از کدام جمله باید استفاده کرد؟ ثانیاً لحن و سیاق آیه، از ستایش و تمجیدی درخور توجه درباره حضرت یوسف (ع) حکایت دارد و اقدام به فرار از میدان ناسزاگویی، درخور این ستایش نیست؛ به ویژه که حضرت می‌توانست از ابتدا این تدبیر را اجرا کند تا از تماس با زن نامحرم و دیگر عوارض آن در امان باشد.

تبیین، توضیح یا تفسیر برهان رب: در تفسیر این برهان دو نگاه مطرح است؛ نگاه نخست با اصل عصمت آن حضرت همخوان است، ولی نگاه دوم با آن اصل سازگاری ندارد.

نگاه نخست: از ظاهر آیه شریفه نمی‌توان به حقیقت این برهان دست یافت، ولی به طور قطع می‌توان چنین ادعا کرد که این برهان، از عوامل پیدایش یقین بوده است که با جهل و گمراهی سر ناسازگاری دارند. گفتار حضرت یوسف (ع) در مناجاتش با پروردگار که فرمود: ﴿وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ[۷۴]، خود شاهد بر آن است که این برهان از نوع علم است، ولی نه بسان علوم رایج که با گمراهی و گناه همخوانی دارند. قرآن می‌فرماید: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ...[۷۵].

پس در بیان حقیقت این برهان می‌توان گفت: «این برهان، از نوع علم آشکار و یقینی است که در نفس انسانی حالت اطاعت پدید می‌آورد و با وجود چنین حالتی، دیگر انسان گرایشی به گناه نمی‌یابد»[۷۶].

برهان در آیات قرآن نیز به معنای علم‌آور و حجت آمده است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ[۷۷] و ﴿...فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّكَ...[۷۸]. پرسشی که در این مجال مطرح می‌شود، این است که برهان در آیه اخیر همان معجزه حضرت موسی (ع) است و معجزه با عصمت دو امر متفاوت‌اند. پس نمی‌توان برهان را با توجه به این آیات به عصمت تفسیر کرد. پاسخ این است که برهان در اصل به معنای حجت است و این گاهی بر معجزه انطباق می‌یابد و گاهی بر علم و یقینی که انسان را از ورود در عرصه گناه باز می‌دارد؛ یعنی این علم، حجتی است برای پیامبران تا با آگاهی و اختیار از گناه و لغزش به دور باشند. پرسش دیگر این است که فراز ﴿لَوْلَا أَنْ رَأَى گویای آن است که برهان در این آیه از سنخ چیزهای دیدنی است و علم و آگاهی با دیدن تناسبی ندارد. پاسخ این است که «دیدن» همچنان که در امور محسوس کاربرد دارد، در ادراکات قلبی نیز به کار می‌رود؛ مانند: ﴿أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا...[۷۹][۸۰].

وقتی مأمون از امام هشتم درباره همین آیه پرسید، امام رضا (ع) «برهان» را به عصمت معنا فرمود: «لَكِنَّهُ كَانَ مَعْصُوماً وَ الْمَعْصُومُ لَا يَهُمُّ بِذَنْبٍ وَ لَا يَأْتِيهِ»؛ «یوسف معصوم است (صغری) و معصوم، اراده گناه نمی‌کند و به جانب آن نمی‌آید (کبری)». سپس فرمود: «وَ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ الصَّادِقِ (ع) أَنَّهُ قَالَ هَمَّتْ بِأَنْ تَفْعَلَ وَ هَمَّ بِأَنْ لَا يَفْعَلَ‌»[۸۱]؛ «همانا پدرم از پدرش، حضرت صادق (ع) حدیث فرمود: زلیخا به جانب یوسف (ع) گرایش پیدا کرد و حضرت یوسف (ع) اراده داشت که گرد چنین معصیتی نگردد». عبارت ﴿لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ به منزله تعلیل است؛ یعنی چون واجد برهان الهی بود که همان ملکه عصمت است، به ترک میل اهتمام ورزید[۸۲].

دیگر تفاسیر در این نگاه از این قرارند:

  1. حجت خداوند بر حرام بودن زنا و آگاهی از کیفر زناکار؛
  2. خداوند نفس پیامبران را پاکیزه قرار داده است. دیدن برهان بدان معناست که آن صفات پسندیده برای آنان ثابت شود، که همین آنان را از سقوط در وادی گناهان نگه می‌دارد؛
  3. حضرت در سقف منزلش این آیه را مشاهده کرد: ﴿وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا[۸۳]؛
  4. این برهان همان نبوت است؛ چراکه پیامبران برانگیخته شدند تا مردم را از کارهای زشت بازدارند. حال اگر خود به بدترین گناهان آلوده شوند، مصداق این آیه شریفه خواهند بود: ﴿...لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ[۸۴]. همچنین خداوند در مقام نکوهش یهود می‌فرماید: ﴿أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ...[۸۵]. چیزی که بر یهود عیب است، چسان در حق پیامبر الهی تحقق یافته باشد؟[۸۶].
  5. برهان ربّ، وحی الهی بود که یوسف (ع) فرار را بر قرار ترجیح دهد. او نیز فرار کرد و خداوند درهای بسته را به رویش باز فرمود[۸۷].

نگاه دوم: در این مجال روایاتی چند نقل شده است که پاره‌ای از آنها از این قرارند:

  1. سقف شکافته شد و حضرت یوسف (ع) پدر خود، حضرت یعقوب را در حالی که انگشت به دندان گرفته بود، دید که به وی می‌گوید چگونه رفتار بدکاران را در پیش گرفته‌ای و حال آنکه نام تو در زمره پیامبران به ثبت رسیده است. یوسف (ع) حیا کرد و پا از میدان گناه بیرون نهاد؛
  2. بتی در گوشه اتاق قرار داشت. زلیخا در آن هنگام اقدام به پوشاندن آن کرد. حضرت یوسف (ع) علت این پوشاندن را جویا شد. زلیخا اظهار داشت: من از اینکه پروردگارم مرا در حال گناه ببیند، شرم دارم. یوسف (ع) پاسخ داد: چسان تو از این بتی که نه درکی دارد و نه چیزی می‌شنود، این چنین شرم می‌کنی، اما من از پروردگارم که از کار همگان آگاه است، شرم نکنم! به خدا سوگند که هرگز مرتکب گناه نخواهم شد. سیوطی این روایت را از حضرت علی (ع) به نقل از ابونعیم در حلیة الاولیاء گزارش می‌کند[۸۸] و علامه طباطبایی در نقد آن می‌نویسد: این روایت از روایات ساختگی است؛ زیرا گفتار آن امام همام و دیگر امامان در حجم بالایی حاکی از عصمت پیامبران است، افزون بر آنکه کار زلیخا در پوشاندن بت را نمی‌توان به عنوان دیدن برهان پذیرفت. این روایات خبر واحد به شمار می‌آیند و فاقد اعتبارند. البته می‌توان آن را به این گونه توجیه نمود که با پوشاندن بت، نفس یوسف نشانه توحید را مشاهده نمود و حجاب بین او و ساحت کبریایی خداوند برداشته شد و چیزی مشاهده کرد که او را از انجام گناه باز داشت...[۸۹]؛
  3. یوسف (ع) در فضا صدایی شنید که به او چنین خطاب می‌کند: ای فرزند یعقوب، مانند پرنده‌ای پردار مباش که با انجام دادن این کار ناهنجار پرهایش ریخت؛
  4. هنگامی که یوسف (ع) آماده ارتکاب گناه شد، چهره یعقوب (ع) را دید که ایستاده و انگشتان خود را می‌گزد؛ آن گاه ضربه‌ای بر یوسف (ع) وارد کرد که منی از انگشتان پایش فرو ریخت[۹۰]؛
  5. حضرت یعقوب (ع) بر حضرت یوسف (ع) نمایان شد، اما تأثیری در او نداشت؛ تا اینکه جبرئیل با پای خود ضربه‌ای بر او وارد ساخت که میل جنسی او فرو ریخت[۹۱]»[۹۲].

تمامی روایات مورد ادعا به لحاظ سند و دلالت مخدوش بوده و از اسرائیلیات هستند. چرا که هم مخالف عصمت پیامبران است و هم مخالف ظاهر آیه فوق چون حضرت یوسف برهان پروردگارش را مشاهده کرد و اصلاً قصد گناه هم نکرد[۹۳].

پرسش مستقیم


جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
  12. ر.ک: امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
  13. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
  14. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۳.
  15. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  16. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  17. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  18. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  19. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  20. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  21. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  22. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
  23. سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
  24. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  25. راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
  26. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
  27. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
  28. زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
  29. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  30. سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
  31. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  32. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  33. «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست»، سوره ممتحنه، آیه ۴.
  34. فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.
  35. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  36. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  37. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  38. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  39. ر. ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
  40. نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
  41. صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
  42. «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ‏ یَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ یُضِلُّهُمْ‏ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
  43. ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
  44. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۹.
  45. «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  46. «به خداوند سوگند می‌خورند که (سخنی) نگفته‌اند در حالی که بی‌گمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آورده‌اند و پس از اسلام خویش کفر ورزیده‌اند و به چیزی دل نهادند که بدان دست نیافته‌اند» سوره توبه، آیه ۷۴.
  47. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۲۷.
  48. «و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.
  49. «و دل مادر موسی خالی شد (چندان که) اگر دلش را استوار نمی‌داشتیم تا از باورکنندگان باشد به راستی نزدیک بود که آن (راز) را فاش کند» سوره قصص، آیه ۱۰.
  50. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  51. ر.ک: عصمة الانبیاء و الائمة (ع)، ج۲، ص۶ (نرم افزار المکتبة الشاملة).
  52. «(یوسف) گفت: او بود که از من، کام می‌خواست و گواهی از کسان آن زن گواهی داد: اگر پیراهن وی از پیش دریده است زن راست می‌گوید و مرد از دروغگویان است» سوره یوسف، آیه ۲۶.
  53. «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان می‌گرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.
  54. «(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.
  55. «و چون (شویش) دید که پیراهن مرد از پشت دریده است گفت: بی‌گمان این از نیرنگ شما زنان است و نیرنگ شما زنان سترگ است» سوره یوسف، آیه ۲۸.
  56. «(یوسف) گفت: او بود که از من، کام می‌خواست و گواهی از کسان آن زن گواهی داد: اگر پیراهن وی از پیش دریده است زن راست می‌گوید و مرد از دروغگویان است * و اگر پیراهنش از پشت دریده است زن دروغ می‌گوید و مرد از راستگویان است» سوره یوسف، آیه ۲۷.
  57. «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  58. «و بندگان (خداوند) بخشنده آنانند که بر زمین فروتنانه گام برمی‌دارند... و زنا نمی‌کنند» سوره فرقان، آیه ۶۳-۶۸.
  59. «بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۴۰.
  60. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۸، ص۱۱۸-۱۲۰.
  61. «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  62. ر.ک: جواد تبریزی، الانوار الالهیة، ص۱۰۳.
  63. ان الاصل الواحد في المادة: هو العزم على فعل ما شروع في مقدماته؛ (حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۱، ص۲۸۶؛ محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۵، ص۳۸۱؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۳۶).
  64. ر.ک: ابومنصور احمد بن محمد فیومی مقری، المصباح المنیر، ص۶۴۱.
  65. ر.ک: محمد محمود حجازی، التفسیر الواضح، ج۱۲، ص۷۴.
  66. ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۴۵۶.
  67. «و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام می‌خواهد، (برده‌اش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بی‌گمان ما او را در گمراهی آشکاری می‌بینیم» سوره یوسف، آیه ۳۰.
  68. «(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام می‌خواستید حال و کارتان چه بود؟ گفتند: پاکا که خداوند است! ما او را هیچ گناهکار نمی‌دانیم؛ همسر عزیز (مصر) گفت: اکنون حقّ آشکار گشت: من از او کام خواستم و او از راستگویان است» سوره یوسف، آیه ۵۱.
  69. «(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.
  70. «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  71. «(یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام و اینکه خداوند فریب خیانت‌پیشگان را به جایی نمی‌رساند» سوره یوسف، آیه ۵۲.
  72. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۶، ص۱۲۲.
  73. ر.ک: محمد رشید رضا، المنار، ج۱۲، ص۲۷۷-۲۸۰.
  74. «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان می‌گرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.
  75. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  76. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۲۹.
  77. «ای مردم! به راستی برهانی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است و نوری آشکار برای شما فرو فرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۷۴.
  78. «دست در گریبان خویش فرو بر (و برآور) تا سپید بی‌آسیب بیرون آید و (در پرهیز) از بیم، بازویت را به خویش بفشر که این دو (معجزه)، دو برهان از پروردگار تو برای فرعون و سرکردگان اوست، بی‌گمان آنان قومی نافرمانند» سوره قصص، آیه ۳۲.
  79. «پس آیا کسی که بدی کردارش در چشم وی آرایش یافته است و آن را نیکو می‌بیند (چون کسی است که رهیافته است)؟ آری، خداوند هر کس را بخواهد بی‌راه می‌نهد و هر کس را بخواهد راهنمایی می‌کند بنابراین مبادا جانت از دریغ خوردن بر آنان بفرساید که خداوند به آنچه انجام می‌دهند داناست» سوره فاطر، آیه ۸.
  80. ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۴۷.
  81. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۱، ص۸۲.
  82. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ص۲۵۸.
  83. «و نزدیک زنا نشوید که کاری زشت و راهی بد است» سوره اسراء، آیه ۳۲.
  84. «ای مؤمنان! چرا چیزی می‌گویید که (خود) انجام نمی‌دهید؟» سوره صف، آیه ۲.
  85. «آیا مردم را به نیکی فرا می‌خوانید و خود را از یاد می‌برید با آنکه کتاب (خداوند) را می‌خوانید؟ آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره بقره، آیه ۴۴.
  86. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۸، ص۱۲۲؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۲، ص۳۳۳.
  87. ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۷، ص۱۷۹.
  88. ر.ک: جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۵۲۱.
  89. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۶۷.
  90. ر.ک: محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، تصحیح هاشم رسولی محلاتی، ج۲، ص۱۸۵.
  91. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۲، ص۳۳۴؛ علاءالدین علی بن محمد خازن، لباب التأویل فی معانی التنزیل: تفسیر الخازن، ج۲، جزء ۳، ص۲۷۶.
  92. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۳۰-۲۴۱.
  93. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۳۰۳ و ۳۰۴.