صلح حدیبیه در تاریخ اسلامی
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث صلح حدیبیه است. "صلح حدیبیه" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل صلح حدیبیه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- صلح حدیبیه از حوادث مهم تاریخ اسلام است که در سال ششم هجرت[۱] اتفاق افتاد و به انعقاد صلح نامهای میان مسلمانان و مشرکان مکه انجامید. رسول خدا(ص) در ذیالقعده آن سال، تصمیم به انجام عمره گرفت و همه مسلمانان و حتی غیر مسلمانان را بر انجام عمره تشویق میکرد. پیامبر(ص) به خانه رفت، غسل کرد، دو لباس پوشید و بر ناقه خود - به نام "قصواء"- سوار شد و بیرون آمد. آن روز، دوشنبه[۲] اول ذیالعقده بود[۳]. همچنین امسلمه از همسران پیامبر خدا(ص) حضرت را در این سفر، همراهی میکرد[۴].
- در ابتدا برخی صحابه، از همراهی پیامبر(ص) سر باز زدند و فراهم نبودن شرایط را بهانه خود قرار دادند[۵]. از آنجا که بنا به دستور پیامیر(ص) این سفر، یک سفر زیارتی به شمار میرفت، ایشان تنها امر به برداشتن سلاح مسافر کرد که با واکنش بعضی از اصحاب، مانند "عمر بن خطاب" روبهرو شد[۶].
- به هر حال، پیامبر(ص) "عبدالله بن اممکتوم" را جانشین خود در مدینه قرار داد[۷] و در حالی که پیشاپیش، هفتاد شتر علامتگذاری شده برای قربانی در "ذیالحلیفه" - نزدیک مدینه - به راه انداخته بود، از مدینه خارج شد. یاران حضرت نیز شتران قربانی خود را برداشتند. به امر آن حضرت، شتران را با پارچههای رنگارنگ آذین بستند. در طرف راست شتران، زخم مختصری زدند تا به خون آلوده شود. همچنین قلادههایی بر گردن آنها آویختند[۸].
- رسول خدا(ص) از همان مدینه احرام بست و لبیک گفت. حضرت، تصمیم داشت با این کار نشان دهد که برنامهای برای جنگ در ماه حرام ندارد[۹]. همچنین "عباد بن بشر" را همراه بیست سوار، متشکل از مهاجران و انصار، به عنوان پیشگروه جلو فرستاد. آمار مسلمانان را بین ۱۴۰۰ - ۱۶۰۰ نفر گفتهاند[۱۰].
- از سوی دیگر هنگامی که مشرکان مکه از حرکت پیامبر(ص) باخبر شدند به خشم آمدند و تصمیم گرفتند، از ورود پیامبر(ص) جلوگیری کنند. آنان سپاهی را به فرماندهی "خالد بن ولید" به سوی رسول خدا(ص) فرستادند که در "کراع غمیم" بیرون مکه، مستقر شد[۱۱].
- پیامبر(ص) با اطلاع از جریان، از راهی دیگر به سوی مکه حرکت کرد و به "حدیبیه" -در غرب شهر مکه و در راه جده- رفت[۱۲]. در حدیبیه به پیامبر(ص) خبر رسید که مکیان، گروه انبوهی از مردم و سیاهان حبشه و همپیمانان خود را گردآوری کرده و قسم خوردهاند که مانع ورود مسلمان به مکه شوند. پیامبر(ص) "خراش بن امیه کعبی" را به عنوان نماینده خود به سوی قریش فرستاد تا ضمن گفتگو، هدف مسلمانان را از ورود به مکه به آنان اعلام کند؛ اما مشرکان مکه، اسب وی را پی کردند و تصمیم به قتل او گرفتند که خویشان او و به نقلی احابیش، مانع این کار شدند[۱۳].
- بزرگان مکه چندین بار به سوی پیامبر(ص) رفتند تا ایشان را از ورود به مکه باز دارند. پیامبر(ص) هدف خود را فقط زیارت خانه خدا عنوان میکرد[۱۴] و بر انجام مراسم عمره اصرار داشت. حضرت با علامتگذاری شتران قربانی، قریش را در تنگنا قرار داده بود؛ چرا که با این نشانه به همه اعلام میکرد که قصد زیارت کعبه را دارد. قبایل همپیمان قریش از حقیقت مسئله، آگاه شده بودند و حتی برخی از آنان مستقیم با رسول خدا(ص) صحبت میکردند و عدم همراهی خود را با اهل مکه اعلام میداشتند. آنان میگفتند: "ما کسی را که برای زیارت به مکه بیاید، مانع نمیشویم"[۱۵].
- در واقع، اگر قریش، خواسته پیامبر(ص) را قبول میکرد و مسلمانان وارد مکه میشدند، تمام رفتارهای خود در برابر رسول خدا(ص) را زیر سؤال میبردند. آنان میگفتند: "اگر عرب، با آن جنگهایی که میان پیامبر(ص) و ما اتفاق افتاده است بشنود، او بر ما وارد میشود، چه میگوید؟"[۱۶].
- از سوی دیگر ممانعت پیامبر(ص) از زیارت مکه در حقیقت، نقض ادعای قریش در دفاع از بیت الله الحرام و مکه بود. آنان مدعی تلاش برای فراهم آوردن زمینههای رفاه برای حجاج و زیارت کنندگان کعبه بودند. بدون تردید، مقابله و جنگ با گروهی که اعلام کردهاند برای حج و زیارت کعبه، قصد ورود به مکه را دارند، لکه ننگی برای قریش میشود؛ به گونهای که هیچ قبیلهای آن را بر نمیتابد؛ نکتهای که برخی از قبایل همپیمان قریش به آنان تذکر دادند و حتی تعدادی از آنان به قریش اعلام جنگ کردند[۱۷].
- از طرفی، داخل مکه نیز اوضاع بر وفق مراد قریش نبود؛ چرا که در شهر، مسلمانانی بودند که آرزوی پیروزی رسول خدا(ص) را داشتند و این خود، خطری برای قریش به شمار میآمد[۱۸].
- پیامبر(ص) زمانی که لجاجت قریش را برای عدم ورود مسلمانان به مکه و جنگ مشاهده کرد، پیشنهاد صلح را مطرح فرمود[۱۹]. حضرت، عمر بن خطاب را به نمایندگی خویش، برای گفتگو با قریش انتخاب کرد؛ اما عمر بن خطاب، ترس بر جان را عاملی در اجرا نکردن دستور خدا(ص) بیان کرد و از فرمان حضرت(ص) سرباز زد[۲۰].
- بعد از او "عثمان بن عفان" انتخاب شد[۲۱] تا برای اجازه دادن به مسلمانان برای زیارت خانه خدا و قربانی کردن شتران، با قریش گفتگو کند. عثمان بن عفان، سه روز در مکه ماند. مسلمانان، هیچ خبری از او نداشتند تا آنجا که گمان بردند مشرکان، عثمان بن عفان را کشتهاند و عزم جنگ دارند[۲۲]. در یکی از این شبها نیز قریشیان با پنجاه نفر برای ضربه زدن به سپاهیان اسلام آمده بودند که عدهای از آنان به دست مسلمانان اسیر شدند[۲۳].
- شایعات مبنی بر کشته شدن عثمان، به عنوان نماینده پیامبر(ص) از یک سو و حملات نظامی مشرکان مکه و طولانی شدن توقف آنان در حدیبیه از سوی دیگر، تأثیر مخربی بر روحیه مسلمانان گذاشته بود. در این زمان پیامبر(ص) ضرورت یک بیعت دوباره را احساس کرد. ایشان در همان منطقه، زیر درخت سبزی نشست و مسلمانان با حضرت بیعت کردند که در صورت جنگ با قریش از صحنه نبرد نگریزند[۲۴]. برخی از گزارشها نیز، بیعت بر "موت" را مطرح کردهاند[۲۵]. شمار اندکی هم از بیعت سرباز زدند[۲۶].
- قریش هنگامی که از بیعت مسلمانان و آمادگی آنها برای جنگ آگاهی یافت، به وحشت افتاد و موافقت خود را بر پرهیز از خونریزی و جنگ، و پیمان صلح اعلام کرد[۲۷]. آنان "سهیل بن عمرو" را از بنیعامر برای گفتگو پیرامون مفاد صلحنامه نزد پیامبر(ص) فرستادند[۲۸]. سرانجام بعد از گفتگوهایی، جلسه، نتیجه داد و پیماننامهای را امضا کردند. قرارداد صلح که "علی بن ابیطالب(ع)" کاتب آن بود [۲۹]، از این قرار است: "طرفین، ده سال جنگ را کنار میگذارند و در این مدت، مردم در امان هستند. هیچ کس حق سرقت و خیانت ندارد. هر کس بدون اجازه ولیاش از قریش به محمد(ص) بپیوندد به قریش بازگردانده خواهد شد و از مسلمانان هر کس به قریش پناهنده شد، به پیامبر(ص) برگردانده نخواهد شد. هر کس از اعراب بخواهد با محمد(ص) یا قریش پیمان ببندد میتواند محمد(ص) و مسلمانان، آن سال را به مدینه باز میگردند؛ ولی سال دیگر میتوانند به مدت سه روز در مکه اقامت داشته باشند؛ به شرط آنکه فقط شمشیر (سلاح مسافر) همراه خود بیاورند"[۳۰]. در پایان، هر یک از دو طرف، نسخهای از صلحنامه را نزد خود نگه داشتند.
- هنگام نوشتن صلحنامه، مشرکان با نوشتن ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ و "مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ " مخالفت کردند. آنان میگفتند: "ما نه رحمان را میشناسیم و نه اینکه تو رسول خدایی". پس رسول خدا(ص) با دست خودش کلمه رسول الله(ص) را پاک کرد[۳۱]. *هنگامی که نوشتن پیماننامه به پایان رسید، "خزاعیان" با مسلمانان همپیمان شدند و "کنانیان" نیز پیمان قریش را پذیرفتند[۳۲].
- بعد از نوشتن صلحنامه، یکی از نو مسلمانان مکه، به نام "ابوجندل بن سهیل بن عمرو" در حالی که غل و زنجیر در پایش بود، نزد آن آمد و از پیامبر(ص) کمک خواست؛ اما طبق قرارداد، او باید به ولیاش "سهیل بن عمرو" باز گردانده میشد. پیامبر(ص) این کار را انجام داد و به ابوجندل فرمود: "صلح میان ما تمام شد. صبر و شکیبایی بورز تا خدا از برای تو گشایشی کند"[۳۳].
- گفتنی است که برخی از صحابه پیامبر(ص)، صلحنامه را انکار میکردند و معترض بودند. بیشترین اعتراض از سوی عمر بن خطاب به پیامبر اکرم(ص) بود[۳۴]. اعتراضها به گونهای بود که وقتی صلحنامه نوشته شد، رسول خدا(ص) به صحابه خود فرمود: "بلند شوید، شترانتان را قربانی کنید و سر خویش را بتراشید". خاتم انبیا(ص) سه بار این را تکرار فرمود؛ امّا هیچکس اجابت نکرد. بعد از مدتی، عدهای از اصحاب، سرها را تراشیدند که پیامبر(ص) برای آنان از خداوند، طلب رحمت کرد[۳۵]. حضرت با ناراحتی و نگرانی، آنان را ترک فرمود[۳۶]. سرانجام بعد از ده یا بیست روز، پیامبر(ص)حدیبیه را ترک کرد و به سوی مدینه رهسپار شد. در طول مسیر، کسانی که منکر صلح شده و نافرمانی حضرت را کرده بودند، نزد رسول خدا(ص) آمدند و با عذرخواهی اظهار ندامت کردند.
- در مسیر بازگشت سوره ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا﴾[۳۷] نازل شد.جبرئیل فرود آمد و فرمود: "خداوند بر تو شادباش میگوید". مسلمانان نیز به پیامبر(ص) تبریک گفتند[۳۸].
- در تبیین رفتار مسلمانان با پیامبر(ص) باید گفت که اعتراض آنان به پیامبر خدا(ص) ناشی از عدم درک صحیح آنها و برداشتی سطحی از حقیقت پیمان صلح بود. در دوران صلح، بزرگانی از مشرکان، حتی فرماندهان نظامی آنها مانند "خالد بن ولید"، "عمرو بن عاص"، "عثمان بن طلحه" و خیلیهای دیگر مسلمان شدند[۳۹]. این آرامش برقرار بود تا اینکه پس از ۲۲ ماه یا دو سال، مشرکان مکه، پیمان را شکستند. در این مدت، عده زیادی از بتپرستان، مسلمان شدند و اسلام در هر ناحیه از سرزمین عرب گسترش یافت[۴۰]. همچنین باید اشاره کرد در همان اوایل صلح حدیبیه، تمام خزاعه مسلمان شده بودند[۴۱].
- طبق صلحنامه، سال بعد، پیامبر(ص) همراه ۱۷۰۰ نفر از مسلمانان برای انجام عمره به مکه رفتند. "بلال" کنار کعبه، اذان گفت و مسلمانان بعد از سه روز به مدینه بازگشتند [۴۲][۴۳].
صلح حدیبیه
پس از جنگ خندق، رسول خدا(ص) با اتحاد با قبایل گوناگون و توسعه حکومت مدینه، خود را قوی ساخت. در این شرایط آن حضرت در ذی قعده سال ششم برای نشان دادن قدرت و در عین حال حسن نیت خود، و برای ارزیابی احساس مکیان، تصمیم گرفت به عمره برود. رسول خدا(ص) قبایل اطراف مدینه را برای همراهی با خود در این سفر ترغیب کرد، اما آنان با آن حضرت همراهی نکردند[۴۴].
آن حضرت برای اینکه به قریش اعلام کند برای عمره آمده است نه جنگ، دستور داد شتران را علامت قربانی بزنند و جز شمشیر که سلاح مسافر بود، از ادوات نظامی چیزی به همراه نداشته باشند. نیروی نظامی قریش در برابر کاروان زیارتی پیامبر در نزدیک مکه، راه ایشان را مسدود کرد و چون خبر رسید که فرستاده پیامبر به سوی مکیان به دست قریش کشته شده است، مسلمانان با رسول خدا(ص) بیعت کردند که تا پای جان از آن حضرت دفاع کنند. این بیعت به نام "بیعت شجره" یا "بیعت رضوان" مشهور شد.
قریش با وجود نشان دادن خشم خود و تلاش برای بازگرداندن پیامبر از زیارت مکه، اعتقاد خود درباره ضروری بودن جنگ با آن حضرت را از دست داده بود؛ زیرا تمام تلاشهای خود را برای از میان برداشتن پیامبر، بر باد رفته میدید. از سوی دیگر، پیکار با مسلمانان توجیهپذیر نبود؛ زیرا آنان کعبه را بزرگ میداشتند و اینک آمده بودند عمره به جای آورند. پس پیکار با آنان نمیتوانست توجیه عقیدتی داشته باشد. قریش هنگامی که از بیعت مسلمانان و آمادگی آنها بر جنگ آگاهی یافت، نرمش نشان داد و موافقت خویش را بر عدم جنگ و خونریزی با پیمان قرارداد صلح و مذاکره با پیامبر اعلام کرد.
سرانجام صلحی صورت گرفت و بنا شد رسول خدا(ص)، سال بعد به زیارت خانه خدا بیاید. مدت صلح ده سال[۴۵] تعیین و قرار شد قبایل در پیوستن به پیامبر یا قریش آزاد باشند. بر اساس یکی از بندهای صلحنامه، هر کس از قریش بدون اذن سرپرست خود نزد محمد(ص) میرفت، باید بازگردانده میشد، اما اگر فردی از یاران محمد(ص) نزد قریش میرفت، بازگردانده نمیشد[۴۶]. عدهای از مسلمانان، از صلح ناراضی بودند و صلح را برای خود خواری و ذلت میدانستند و به ویژه تحویل دادن فردی که اسلام پذیرفته را به قریش نمیپسندیدند. این افراد در بندهای صلحنامه، عقبنشینی فوقالعادهای را میدیدند؛ زیرا در نظر آنان، رسول خدا(ص) شروط یک طرفهای را درباره بازگرداندن افرادی که به او پناه میآورند، پذیرفت و با قریش، پس از آن همه تلاش بر ضد اسلام و مسلمانان، آتش بس برقرار نمود[۴۷]. بهانههایی که اعتراضکنندگان بر آن تکیه کردند، ناشی از عدم درک صحیح آنها از اوضاع و برداشتی سطحی از جوهره پیمان و حقیقت آن بود. اما در واقع پذیرفتن پیمان حدیبیه از سوی قریش، به معنای اعتراف به همسنگی پیامبر با قریش بود و از جمله نتایج مهم صلح، این بود که قریش حکومت مدینه را به رسمیت شناخت و فضای امنی ایجاد شد تا رسول خدا(ص) آزادتر بتواند دعوت خویش را به دیگران اعلام کند و موجبات گسترش اسلام را فراهم آورد.
بر پایه نقل واقدی[۴۸]، هنگامی که این اتفاق روی داد و آرامش حاکم شد، تعداد افرادی که مسلمان شدند، بیش از آن تعدادی بود که پیش از حدیبیه به اسلام گرویده بودند. در حقیقت از آزادی همه جانبهای که محصول پیمان حدیبیه بود، مسلمانان پیش از قریش سود بردند؛ زیرا این مسلمانان بودند که با انگیزهای قوی به فعالیت برای پذیرفتن و گسترش اسلام میپرداختند. در این زمان بود که تعدادی از سرکردگان و بزرگان قریش به مدینه آمدند و اسلام خویش را اعلان کردند. مشهورترین این افراد، خالد بن ولید و عمرو بن عاص بودند[۴۹].
برخلاف اندوه برخی از مسلمانان از صلح، آیات الهی (سوره فتح) نازل شد و صلح را "پیروزی آشکار" خواند.
پس از پیمان حدیبیه، از شرط اقامت تازه مسلمانان در مدینه (هجرت) چشم پوشی شد[۵۰]. این اقدام، اثر فراوانی در گسترش نفوذ اسلام و افزایش تعداد مسلمانان داشت.
پیامبر پس از صلح حدیبیه و تثبیت اسلام و بسط قدرت خویش، به بیرون از جزیرة العرب نیز اهتمام کرد. از اینرو، نامههایی به شش تن از زمامداران آن عصر نوشت. این شش تن عبارت بودند از: نجاشی پادشاه حبشه، قیصر امپراتور روم، خسرو پرویز امپراتور ایران، مقوقس پادشاه مصر، حارث بن ابی شمر فرمانروای شامات و هوذة بن علی فرمانروای یمامه. مضمون نامهها دعوت به پذیرش اسلام بود[۵۱].
مبنای ارسال نامهها، بر اساس رسالت جهانی پیامبر بود که آیات قرآن آشکارا بر این رسالت تأکید کرده است؛ همچون آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۵۲] میباشد.
رسول خدا(ص) با نامهنگاریهای خویش، قدرت و گستردگی قبایل دولت و تواناییهای خود و اهمیت آن را برای سران کشورها و آشکار ساخت تا آنان حساب خاصی برای اسلام و دولت آن باز کنند و به جای ارتباط با رهبرانی خرد و پراکنده، با رسول خدا(ص) ارتباط برقرار سازند که تمام آنان را تحت سیطره خود درآورده بود.[۵۳]
جستارهای وابسته
منابع
- میرزایی، عباس، غزوه حدیبیه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲
- پرونده:1100558.jpg داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱
پانویس
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۲.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۰۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۹.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی ج۲، ص۵۹۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۹.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۱.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۳.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۳۵۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۲۹.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷؛ احمدبن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۴.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب، الاشراف ج۳، ص۳۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۴-۶۳۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۴-۴۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶-۳۱۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۷.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳.
- ↑ «بیگمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم» سوره فتح، آیه ۱.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۳۵۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۴۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۴۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۶۹.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۵۶.
- ↑ میرزایی، عباس، غزوه حدیبیه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴.
- ↑ ابن عبدالبر، الدرر، ص۲۰۴.
- ↑ مدت سه سال را که یعقوبی (ج۲، ص۵۴] نوشته، اعتباری ندارد.
- ↑ ابن هشام، ج۳، ص۳۳۲؛ واقدی، ج۲، ص۶۱۱؛ بیهقی، ج۴، ص۱۴۵.
- ↑ نویری، ج۱۷، ص۲۲۹.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۶۲۴.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۶۲۴.
- ↑ ر.ک: ابن سعد، ج۲، ص۸۱.
- ↑ ر.ک: احمدی میانجی، ج۱، ص۱۸۱؛ کلاغی، ج۲، ص۳.
- ↑ «و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.
- ↑ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۳-۶۴.