تواتر حدیث غدیر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۰۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

حدیث غدیر از احادیثی است که محدثان و مورخان اسلامی ـ اعم از شیعه و اهل‌سنت ـ به صورت متواتر آن را روایت کرده‌اند. متواتر بودن حدیث غدیر، متقضای قوانین طبیعتی است، زیرا پیامبر(ص) آن را در میان انبوه مسلمانانی که با او در حجة الوداع شرکت کرده بودند در غدیر خم ایراد کرد. شرایط ایراد آن خطبه به گونه‌ای بود که حاجیان پس از بازگشت از سفر حج به وطن خود آن را برای دیگران بازگو می‌کردند، زیرا پیامبر(ص) دستور داد تا کسانی که از غدیر خم گذشته بودند بازگردند و کسانی که عقب‌تر بودند برسند، آن‌گاه آنان را برای اقامه نماز جماعت فراخواند و در آن هوای بسیار گرم، خطبه غدیر را ایراد کرد و ولایت امیرالمؤمنین(ع) را برای آنان اعلان کرد و از آنان خواست تا با او بیعت کنند و به وی تهنیت گویند.

طبیعی است که چنین حادثه‌ای توجه حاضران در غدیر را به خود جلب کرده است و در بازگشت از سفر از آن به عنوان خاطره‌ای مهم برای دیگران سخن گفته‌اند. بنابراین مقتضای قوانین طبیعی و فطری، این است که حدیث غدیر توسط صدها نفر از صحابه پیامبر(ص) نقل شده باشد و پس از آنان نیز صدها نفر از تابعین و سایر مسلمانان آن را نقل کرده باشند. اگر جز این باشد عاملی بشری در آن دخالت کرده و از نقل گسترده آن جلوگیری کرده است[۱]

معیار حدیث متواتر

اقوال درباره معیار حدیث متواتر از نظر تعداد ناقلان، مختلف است. برخی اصولاً تعداد خاصی را برای راویان شرط ندانسته و گفته‌اند: حدیث متواتر، آن است که تعداد و شرایط راویان آن به گونه‌ای باشد که احتمال تبانی در جعل حدیث داده نشود و به درستی آن اطمینان حاصل شود[۲]، اما برخی گفته‌اند حدیثی را که ده نفر روایت کنند متواتر است، چنان که سیوطی در این باره گفته است: "و ما رواه عدد جم يجب احالة اجتماعهم على الكذب فالمتواتر وقوم حددواً بعشره وهو لدى أجود"[۳]، مطلبی را که تعداد زیادی روایت کرده‌اند که اجتماعشان بر کذب محال است متواتر است، و گروهی آن را به ده راوی تحدید کرده‌اند، و این قول از نظر من پسندیده‌تر است.

ابن‌حجر عسقلانی حدیث «تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ» را که پیامبر(ص) خطاب به عمار فرمود و از طریق عمار، عثمان، ابن‌مسعود، حذیفه، ابن‌عباس و برخی دیگر روایت شده، متواتر دانسته است[۴].

ابن‌کثیر درباره حدیثی که علی(ع) از پیامبر(ص) روایت کرده و دوازده نفر آن را از علی(ع) روایت کرده‌اند، گفته است: چنین حدیثی متواتر است[۵].

ابن‌حجر مکی، حدیث مربوط به نماز ابوبکر را که از هشت نفر از صحابه روایت شده، متواتر دانسته است[۶].

ابن‌حزم حدیث «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ‌» را متواتر دانسته و گفته است: “آن را انس بن مالک، عبدالله بن عمر و معاویه روایت کرده‌اند، و معنای آن را جابر بن عبدالله و جابر بن سمره و عباده بن صامت روایت کرده‌اند”[۷]. (مجموعاً شش نفر).

وی در جای دیگری، حدیث مربوط به جواز فروش آب را که از چهار نفر از صحابه روایت شده متواتر دانسته است[۸].[۹]

تواتر حدیث غدیر از نگاه عالمان اهل‌سنت

حدیث غدیر را احمد بن حنبل از چهل طریق، ابن‌جریر طبری از هفتاد و چند طریق، جزری مقری از هشتاد طریق، ابن‌عقده از ۱۰۵ طریق، ابوسعید سجستانی از ۱۲۰ طریق و ابوبکر جعابی از ۱۲۵ طریق نقل کرده‌اند[۱۰]. با این حال، اقوال عالمان اهل‌سنت در این باره مختلف است.

اکثریت قاطع عالمان اهل‌سنت حدیث غدیر را معتبر و غیر قابل تردید دانسته، و برخی از آنان آن را متواتر یا مستفیض، و برخی دیگر آن را صحیح شمرده‌اند.

حدیث غدیر متواتر است:

  1. شمس‌الدین ذهبی شافعی (متوفای ۷۴۸ق) در تلخیص المستدرک، طرق مختلف حدیث غدیر را ذکر کرده و بسیاری از آنها را صحیح دانسته و گفته است: صدر حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌» متواتر است و من به صدور آن از پیامبر(ص) یقین دارم، و جمله «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ‌» نیز سندش قوی است”. این سخن وی را آلوسی[۱۱] و ابن‌کثیر[۱۲] نقل کرده‌اند.
  2. شمس‌الدین جزری شافعی (متوفای ۸۳۳ق) حدیث غدیر را به هشتاد طریق روایت کرده و رساله اسنی المطالب را در این باره نوشته و گفته است: این حدیث به صورت متواتر از پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است[۱۳].
  3. حافظ جلال‌الدین سیوطی شافعی (متوفای ۹۱۱ ه‍ق) گفته است: این حدیث متواتر است[۱۴].
  4. جمال‌الدین حسینی شیرازی (متوفای ۱۰۰۰ق) در کتاب اربعین خود گفته است: “اصل حدیث - غیر از قصه حارث بن نعمان – به صورت متواتر از پیامبر و امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است”[۱۵].
  5. ضیاءالدین مقبلی (متوفای ۱۱۰۸ق) در الأبحاث المسدّده فی الفنون المتعدده، حدیث غدیر را از احادیث متواتر- که مفید علم‌اند- دانسته است[۱۶].
  6. سید امیرمحمد صنعانی گفته است: “حدیث غدیر از نظر اکثر ائمه حدیث متواتر است”[۱۷].
  7. مفتی شام عمادی حنفی (متوفای ۱۱۷۱ق) در الصلات الفاخره فی الأحادیث المتواتره آن را از احادیث متواتر شمرده است[۱۸].
  8. حافظ شهاب‌الدین حضرمی در تشنیف الأذان گفته است: “حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌» به صورت متواتر از حدود شصت نفر روایت شده است”[۱۹].
  9. شیخ محمد صدر العالم در معارج العلی فی مناقب المرتضی آن را متواتر دانسته است[۲۰].

حدیث غدیر صحیح است:

  1. حافظ ابوعیسی ترمذی (متوفای ۲۷۹ق) پس از ذکر حدیث غدیر گفته است: هذا حدیث حسن صحیح؛ این حدیثی حسن و صحیح است”[۲۱].
  2. حافظ ابوجعفر طحاوی (متوفای ۳۲۱ق) پس از نقل حدیث غدیر گفته است: هذا الحدیث صحیح الإسناد و لا طعن لأحد فی رواته؛ این حدیث از نظر سند صحیح است و بر هیچ‌یک از راویان آن اشکالی وارد نیست”[۲۲].
  3. فقیه ابوعبدالله محاملی بغدادی (متوفای ۳۳۰ق) در امالی خود آن را صحیح شمرده است[۲۳].
  4. ابوعبدالله حاکم نیشابوری(متوفای ۴۰۵ق) حدیث غدیر را به چند طریق صحیح، روایت کرده است[۲۴].
  5. علاءالدین سمنانی (متوفای ۷۳۶ق) در العروه الأمل الخلوه، ص۴۲۲ گفته است: هذا حدیث متفق علی صحته؛ این حدیثی است که صحتش مورد اتفاق است”[۲۵].
  6. حافظ عمادالدین بن کثیر شافعی (متوفای ۷۷۴ق) سخن استادش ابوعبدالله ذهبی که گفته است حدیث غدیر صحیح است را نقل کرده و رد نکرده است[۲۶].
  7. حافظ ابن‌حجر عسقلانی (متوفای ۸۵۲ق) گفته است: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌» را ترمذی و نسائی روایت کرده‌اند و طرق آن جداً بسیار است، ابن‌عقده آنها را در کتابی نقل کرده است و بسیاری از اسانید آن صحیح و حسن است”[۲۷].
  8. ابن‌حجر هیتمی مکی(متوفای ۹۷۴ق) تصریح کرده که این حدیث، صحیح است و تردیدی در آن نیست[۲۸].
  9. نورالدین هروی قاری حنفی (متوفای ۱۰۱۴ق) گفته است: “این حدیث صحیح است و تردیدی در آن نیست و برخی از محدثان، آن را متواتر دانسته‌اند، زیرا در روایت احمد آمده است که سی نفر از صحابه که آن را از پیامبر(ص) شنیده بودند، در ایام خلافت علی(ع) بر آن شهادت دادند”[۲۹].
  10. عبدالحق دهلوی (متوفای ۱۰۵۲ق) گفته است: “این حدیث، صحیح است و تردیدی در آن نیست. عده‌ای مانند: ترمذی، نسائی و احمد آن را روایت کرده‌اند. طرق آن بسیار است. شانزده نفر صحابی آن را روایت کرده‌اند. در روایتی آمده است که سی نفر از صحابه، آن را از پیامبر(ص) شنیده و برای علی(ع) در زمان خلافتش شهادت دادند و بسیاری از اسانید آن صحیح و حسن است و به سخن کسی که در صحت آن اشکال کرده، اعتنایی نمی‌شود”[۳۰]؛
  11. شیخ محمود بن محمد شیخانی قادری در الصراط السوی فی مناقب آل النبی، حدیث غدیر را از احادیث صحیح دانسته است[۳۱].
  12. ابوعبدالله زرقانی مالکی (متوفای ۱۱۲۲ق) در شرح المواهب، ج۷، ص۱۳ گفته است: “طبرانی و دیگران، حدیث غدیر را با سند روایت کرده‌اند”[۳۲].
  13. شهاب‌الدین حفظی شافعی، یکی از شعرای غدیر در قرن دوازدهم در ذخیرة المال فی شرح عقد جواهر اللآل گفته است: “این حدیث صحیح است و تردیدی در آن نیست”[۳۳].
  14. میرزا محمد بدخشی گفته است: “این، حدیث صحیح و مشهور است و جز انسان متعصب و جاحد که سخن او اعتباری ندارد، در صحت آن تردید نکرده است”[۳۴].
  15. مولو ولی‌الله لکهنوی گفته است: “این حدیث، صحیح است و طرق متعددی دارد و کسی که در صحت آن اشکال کرده به خطا رفته است”[۳۵].
  16. ناصرالدین آلبانی گفته است: “هر دو بخش حدیث غدیر[۳۶] صحیح است، بلکه بخش اول آن متواتر است”[۳۷].

حدیث غدیر، مشهور و مستفیض است: ابن ابی‌الحدید معتزلی(متوفای ۶۵۵ق) گفته است: “حدیث غدیر، یکی از روایات شایع در فضایل امیرالمؤمنین(ع) است”[۳۸] و در جای دیگری گفته است: “در اینجا روایاتی را بازگو می‌کنیم که به صورت مستفیض درباره احتجاج امیرالمؤمنین(ع) با اصحاب شورا نقل شده است”، سپس حدیث غدیر را نقل کرده است[۳۹].[۴۰]

تواتر حدیث غدیر در منابع شیعه

حدیث غدیر در منابع شیعه به صورت متواتر روایت شده است. محدثان شیعه، این حدیث را هم از امامان اهل‌بیت(ع) و هم از صحابه پیامبر(ص) روایت کرده‌اند. صحابه‌ای که محدثان شیعه، حدیث غدیر را از آنان نقل کرده‌اند، علاوه بر امیرالمؤمنین(ع) فاطمه زهرا(س)، امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع)، عبارت‌اند از: زید بن ارقم، ابوسعید خدری، انس بن مالک، ابوذر، ابولیلی، ابوالطفیل، حذیفه بن الیمان، کعب بن عجره، ابوهریره، عبدالله بن عباس، حذیفه بن اسید غفاری، جابر بن عبدالله انصاری و عمرو ذی مرّ.

بیش‌ترین روایات غدیر در مجامع روایی شیعه از امامان اهل‌بیت(ع) و بیشتر از امام باقر و امام صادق(ع) نقل شده است. سید هاشم بحرانی در غایه المرام بیش از چهل روایت را درباره غدیر از محدثان شیعه مانند ثقه الاسلام کلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی، فرات بن ابراهیم و دیگران نقل کرده است[۴۱].

علامه مجلسی در بحارالانوار بیش از یکصد حدیث را در ارتباط با واقعه غدیر روایت کرده که بیش‌تر آنها از طریق شیعه روایت شده است[۴۲].

عده‌ای از اصحاب ائمه(ع) که حدیث غدیر را روایت کرده‌اند عبارت‌اند از: ۱. محمد بن مسلم؛ ۲. عبدالله بن سنان؛ ۳. زراره؛ ۴. فضیل بن یسار؛ ۵. بکیر بن اعین: ۶. برید بن معاویه؛ ۷. حسن بن راشد؛ ۸. ابان بن تغلب؛ ۹. عبدالله فضل هاشمی؛ ۱۰. سدیر صیرفی؛ ۱۱. معاویه بن عمار؛ ۱۲. عطیه عوفی؛ ۱۳. زید شحام؛ ۱۶. ابوبصیر؛ ۱۵. علقمه بن محمد حضرمی؛ ۱۱. معلی بن خنیس؛ ۱۷. داود بن سلیمان؛ ۱۸. احمد بن ابی‌نصر بزنطی؛ ۱۹. عبدالعزیز بن مسلم؛ ۲۰. مفضل بن عمر؛ ۲۱. صفوان جمال؛ ۲۲. محمد خزاعی؛ ۲۳. حسن بن عبدالله رازی؛ ۲۴. عمر بن یزید؛ ۲۵. فرات بن احمد؛ ۲۶. زید بن هلالی؛ ۲۷. اسحاق بن اسماعیل نیشابوری؛ ۲۸. محمد بن اسحاق؛ ۲۹. سلیم بن قیس هلالی؛ ۳۰. ابراهیم بن محمد بن اسحاق و... .

بسیاری از این روایات از نظر سند معتبرند، مضافاً بر اینکه بی‌شمار بودن تعداد آنها احتمال ساختگی بودن آن را مردود می‌سازد. بنابراین در اعتبار سند حدیث غدیر از طریق شیعه جای کم‌ترین تردیدی وجود ندارد.[۴۳]

سخنان بی‌اساس

برخی از عالمان اهل‌سنت درباره حدیث غدیر، سخنان بی‌پایه‌ای گفته‌اند، که به بررسی و نقد آنها می‌پردازیم.

  1. برخی اصل حدیث غدیر را به این دلیل انکار کرده‌اند که علی(ع) به یمن رفته و در حجه الوداع شرکت نداشت[۴۴]. محققان در پاسخ گفته‌اند: “علی(ع) اگر چه به یمن رفته بود، اما از یمن به مکه رفت و در حجه الوداع حضور داشت[۴۵]. آمدن علی(ع) از یمن به مکه و شرکت در حجه الوداع در صحاح اهل‌سنت روایت شده است”[۴۶].
  2. برخی در صدور بخش اول حدیث یعنی جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌» مناقشه کرده‌اند، تفتازانی گفته است: “اکثر راویان، صدر حدیث را روایت نکرده‌اند”[۴۷]. محمد محسن کشمیری نیز در نجاه المؤمنین گفته است: “محدثان، غیر از احمد بن حنبل، تنها جزء دوم حدیث غدیر را روایت کرده‌اند”[۴۸]. پیش از این، سخنان محدثان برجسته اهل‌سنت را در تواتر یا صحت بخش اول حدیث غدیر نقل کردیم، از این جا نادرستی سخن تفتازانی و کشمیری روشن می‌شود.
  3. برخی صحت بخش دوم حدیث غدیر یعنی جمله «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» را انکار کرده‌اند. از آنها ابن‌تیمیه است که این جمله را کذب شمرده است[۴۹]. پیش از این سخن ابوعبدالله ذهبی را در این باره نقل کردیم که گفته است: “این بخش از حدیث، اگر چه متواتر نیست، ولی روایات آن از نظر سند قوی است”. بسیاری دیگر از محدثان بزرگ اهل‌سنت نیز صحت آن را مسلم گرفته‌اند، همچنین از نظر شیعه هر دو بخش حدیث غدیر متواتر است.
  4. ابن‌حزم گفته است: “حدیث غدیر از طریق راویان موثق نقل نشده است”[۵۰]. سخنانی که پیش از این از محدثان بزرگ اهل‌سنت درباره تواتر یا صحت حدیث غدیر نقل کردیم در ابطال سخن ابن‌حزم کافی است.
  5. آمدی، اصل حدیث غدیر و صحت آن را پذیرفته ولی آن را خبر واحد دانسته است[۵۱]. با توجه به آنچه پیش از این درباره تواتر و استفاضه حدیث غدیر نقل شد، نادرستی سخن آمدی آشکار است.
  6. رازی صحت حدیث غدیر را به این دلیل که اکثر محدثان آن را نقل نکرده‌اند مورد تردید قرار داده است. وی از بخاری، مسلم، واقدی و ابن‌اسحاق به عنوان کسانی که حدیث غدیر را نقل نکرده‌اند نام برده است[۵۲]. عضدالدین ایجی نیز همین سخن را تکرار کرده است[۵۳]. اینکه چهار نفر از محدثان مصداق اکثر محدثان باشد، بسیار شگفت‌آور است. مضافاً بر اینکه نقل نشدن حدیثی توسط گروهی از محدثان (کم باشند یا زیاد) دلیل بر مردود یا مشکوک بودن حدیث نیست، آنچه مهم است این است که حدیث از طریق صحیح روایت شده باشد.
  7. گاهی نقل نکردن حدیث غدیر از سوی بخاری و مسلم، دلیل بر بی‌اعتباری با کم‌اعتباری آن قلمداد شده است. تفتازانی گفته است: “محققان از اهل حدیث مانند بخاری، مسلم و واقدی آن را نقل نکرده‌اند”[۵۴]. حسام‌الدین سهارنپوری نیز در مرافض الروافض به این دلیل که بخاری و مسلم حدیث غدیر را روایت نکرده‌اند، در آن مناقشه کرده است[۵۵].

باید دانست که اگر بخاری و مسلم، حدیثی را نقل نکنند، دلیل بر عدم صحت آن نیست، زیرا بخاری و مسلم، مدعی آن نیستند که همه احادیث صحیح را نقل کرده‌اند، بلکه مدعی این هستند که آنچه نقل کرده‌اند صحیح است. دارقطنی و دیگران بر بخاری و مسلم اشکال کرده‌اند چرا برخی از احادیثی که سند آنها صحیح است را نقل نکرده‌اند، نووی در پاسخ آنها گفته است: “این اشکال وارد نیست، زیرا آنان در صدد نقل همه احادیث صحیح نبوده‌اند”[۵۶].

قاضی کتانی نیز گفته است: “بخاری و مسلم، همه احادیث صحیح را در کتاب خود نقل نکرده‌اند و اشکال دارقطنی و غیر او بر آنان، به اینکه احادیث واجد شرایط مورد نظر آنان را روایت نکرده‌اند، وارد نیست، زیرا آنان ملتزم نشده‌اند که کتابشان همه احادیث صحیح را در بر داشته باشد؛ بخاری گفته است: “در کتاب خود غیر از احادیث صحیح را نقل نکرده و برخی از صحاح را به دلیل طولانی شدن رها کرده‌ام”. مسلم نیز گفته است: “همه آنچه را که از نظر من صحیح بوده است نقل نکرده‌ام، بلکه موارد اجماعی را روایت کرده‌ام” و شاید مقصود او از مورد اجماع بودن، روایاتی است که از نظر شرایط صحت، مورد اجماع است، نه اینکه خود حدیث مورد اجماع است، زیرا او احادیثی را نقل کرده است که از نظر متن و سند مورد اختلاف است”[۵۷].

ابن‌قیم نیز گفته است: “آیا هرگز بخاری گفته است که هر حدیثی در کتاب من نیست، باطل است یا حجت نیست یا ضعیف است؟ و چه بسا بخاری به احادیثی احتجاج کرده است که در کتاب او نیست، و چه بسا حدیثی که در کتاب وی نیست، ولی او آن را صحیح دانسته است”[۵۸].

از آنچه گفته شد پاسخ شبهه عدم نقل حدیث غدیر توسط واقدی و ابن‌اسحاق نیز روشن شد. مضافاً بر اینکه عده‌ای از بزرگان حدیث مانند بخاری، احمد، ابن‌معین، ابوحاتم، نسائی، دارقطنی، ابن‌عدی، ابن‌جوزی، ابن‌مدینی، ابن‌راهویه، ذهبی و دیگران، واقدی را جرح کرده‌اند[۵۹].

شبهه دیگری که فخرالدین رازی بر سند حدیث وارد کرده و برخی دیگر نیز آن را تکرار کرده‌اند این است که ابن ابی‌داوود، ابوحاتم رازی و جاحظ، حدیث غدیر را قدح کرده‌اند[۶۰].

در پاسخ این شبهه چند نکته را یادآور می‌شویم:

  1. سخن جاحظ به دلیل دیدگاه ناصبی‌گری او نسبت به امیرالمؤمنین(ع) ارزش علمی ندارد. عبدالعزیز دهلوی گفته است: “جاحظ هم معتزلی است و هم ناصبی و کتابی دارد که در آن نقایص امیرالمؤمنین(ع) را برشمرده است”[۶۱]. ابن‌تیمیه نیز درباره جاحظ گفته است: “بسیاری از مروانیه طرفدار معاویه‌اند و می‌گویند معاویه در جنگ با علی(ع) بر حق بود و علی و همراهیان وی بر خطا بودند. در این باره کتاب‌هایی تألیف شده است که کتاب مروانیه جاحظ از آن جمله است”[۶۲]. مضافاً براینکه توثیق جاحظ نیز نزد اصحاب جرح و تعدیل ثابت نیست. ذهبی از ثعلب که از محدثان بزرگ و اساتید فقه، لغت و ادبیات است نقل کرده که گفته است: “جاحظ ثقه و مورد اطمینان نیست”[۶۳].
  2. قدح ابن ابی‌داوود بر حدیث غدیر مسلم نیست، زیرا گفته شده است: “وی حدیث غدیر را انکار نکرده است، بلکه وجود مسجد در غدیر خم را در آن زمان انکار کرده است”[۶۴]. بر فرض اینکه قدح وی بر حدیث غدیر ثابت شود، اعتبار حدیث را مخدوش نمی‌سازد، زیرا محدثان برجسته، آن را روایت کرده و درستی آن را پذیرفته‌اند. از سوی دیگر، نسائی حدیث غدیر را از ابوداوود روایت کرده است[۶۵]. اگر ابن ابی‌داوود حدیث غدیر را قدح کرده باشد با رأی پدرش در این باره مخالف است و رأی پدرش که از محدثان برجسته و یکی از صحابه ستّه اهل‌سنت است، بر وی مقدم است.
  3. قدح ابوحاتم بر حدیث غدیر نیز اگر اثبات شود، صحت حدیث را مخدوش نخواهد کرد، زیرا اولاً: حدیث غدیر از طرق صحیح و متواتر نقل شده و اکثر محدثان اسلامی نیز آن را پذیرفته‌اند، و ثانیاً: ابوحاتم به عنوان فردی کثیرالجرح شناخته شده است و جرح‌های وی اعتبار چندانی ندارد، چنان‌که ذهبی گفته است: “هر گاه ابوحاتم فردی را توثیق کرد، سخن او را می‌پذیریم، زیرا وی فقط افرادی را توثیق می‌کند که احادیثشان صحیح است، ولی اگر کسی را تضعیف کند به سخن وی احتجاج نمی‌کنیم، و اگر فرد دیگری او را توثیق کرده باشد، سخن وی را می‌پذیریم و به اشکال ابوحاتم توجهی نمی‌شود، زیرا او درباره رجال بسیار سختگیر است تا آنجا که درباره گروهی از رجال صحاح، تعابیری چون: حجت نیست، قوی نیست و مانند آن به کار برده است”[۶۶].

برخی با استناد به حدیثی که در منابع اهل‌سنت از پیامبر(ص) روایت شده در حدیث غدیر مناقشه کرده‌اند، در آن حدیث آمده است که پیامبر(ص) فرموده است: “جز خدا و من، فرد دیگری مولای قریش، انصار، جهینه، مزینه، أسلم و غفار نیست”[۶۷].

درباره این حدیث چند نکته درخور توجه است:

  1. این حدیث از طریق شیعه روایت نشده است. بنابراین با استناد به آن نمی‌توان بر شیعه احتجاج کرد.
  2. این حدیث خبر واحد و غیر مشهور است، در حالی که حدیث غدیر، مشهور و متواتر است و خبر متواتر بر خبر واحد، راجح است.
  3. ابوهریره که راوی این حدیث است حدیث غدیر را نیز روایت کرده است. بنابراین به دلیل تعارض دو خبر وی، هر دو از اعتبار ساقط شده، و نقل‌های دیگر حدیث غدیر بدون معارض خواهد بود.
  4. خبر یاد شده با حدیث غدیر تعارض ندارد، زیرا حصر ولایت بر دیگران در خداوند به معنای ولایت بالذات است و با ولایت بالغیر در غیر خداوند تعارض ندارد، و حصر آن در پیامبر(ص) نیز مربوط به زمان حیات وی است و با ولایت امیرالمؤمنین(ع) که پس از پیامبر(ص) است ناسازگار نخواهد بود. اگر این تفسیر پذیرفته نشود، با ولایت خلفای سه‌گانه قبل از امیرالمؤمنین(ع) و خلافت امیرالمؤمنین(ع) پس از عثمان - که مورد قبول اهل‌سنت است- نیز تعارض خواهد داشت[۶۸]
  1. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۸۴.
  2. ابن‌حجر عسقلانی گفته است: «در خبر متواتر، عدد معینی شرط نیست، بلکه آنچه مفید علم باشد کافی است» (فتح الباری، ج۱، ص۱۷۷). شوکانی نیز گفته است خبر متواتر، خبر کسانی است که کثرت آنها به حدی است که از گفته آنها علم حاصل می‌شود (ارشاد الفحول الی تحقیق الحق فی علم الاصول، ج۱، ص۱۲۸، دارالکتاب العربی). بدرالدین زرکشی گفته است: «خبر متواتر، خبر گروه بسیاری از چیز محسوسی است که توافق آنان بر کذب ممتنع است» (البحر المحیط فی اصول الفقه، ج۳، ص۲۹۶)؛ ملاعلی قاری گفته است: «تواتر، تعداد معینی ندارد، بلکه تعداد ناقلان به قدری است که عادتا تبانی آنها بر کذب ممکن نیست» (شرح نخبة الفکر فی مصطلحات اهل الاثر، ج۱، ص۱۶۳).
  3. ألفیة السیوطی فی علم الحدیث، ص۴۶.
  4. تواترت الروایات به، روی ذلک عن عمار و عثمان و ابن‌مسعود و حذیفة و ابن‌عباس فی آخرین. تهذیب التهذیب، ج۶، ص۱۳، شماره ۴۹۸۷.
  5. رواه علی عن النبی(ص) و یرویه عن علی اثنا عشر رجلاً، و مثل هذا یبلغ حد التواتر. البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۲۱. حوادث سال ۳۷ ق.
  6. و اعلم أن هذا الحدیث متواتر، فانه ورود من حدیث عایشه و ابن‌مسعود و ابن‌عباس و ابن‌عمر و عبدالله بن زمعه و ابی‌سعید و علی بن ابی طالب و حفصة. الصواعق المحرقه، ص۳۲ باب اول، فصل سوم، احادیث خلافت ابوبکر، حدیث هفتم.
  7. الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص۸۹.
  8. فهؤلاء اربعة من الصحابة، فهو نقل متواتر لا تحل مخالفته. المحلّی، ج۹، ص۶، مسئله ۱۵۱۱؛ الغدیر، ج۱، ص۵۸۲.
  9. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۸۵.
  10. ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۱۴، پاورقی چاپ دوم.
  11. روح المعانی، ج۱، ص۱۹۵.
  12. البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۲۸، حوادث سال ۱۰ ق.
  13. اسنی المطالب، ص۴۸؛ الغدیر، ج۱، ص۵۵۰.
  14. فیض الغدیر، ج۶، ص۲۱۸؛ الغدیر، ج۱، ص۵۵۲.
  15. الغدیر، ج۱، ص۵۵۴.
  16. الغدیر، ج۱، ص۵۶۱.
  17. الغدیر، ج۱، ص۵۶۲.
  18. الغدیر، ج۱، ص۵۶۶.
  19. الغدیر، ج۱، ص۵۶۸.
  20. الغدیر، ج۱، ص۵۶۲.
  21. سنن ترمذی، ج۵، ص۵۹۱، حدیث ۳۷۱۳.
  22. مشکل الآثار، ج۲، ص۳۰۸.
  23. الغدیر، ج۱، ص۵۴۴.
  24. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸-۱۱۹.
  25. الغدیر، ج۱، ص۵۴۸.
  26. البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۲۸، حوادث سال ۱۰ هجری.
  27. فتح الباری، ج۷، ص۷۴.
  28. الصواعق المحرقة، ص۵۴.
  29. المرقاة شرح المشکاة، ج۱۰، ص۴۶۴، حدیث ۶۰۹۱.
  30. الغدیر، ج۱، ص۵۵۸.
  31. الغدیر، ج۱، ص۵۵۸.
  32. الغدیر، ج۱، ص۵۶۳.
  33. الغدیر، ج۱، ص۵۶۳.
  34. مفتاح النجاة فی مناقب آل العباء، باب ۳، فصل ۱۴، ص۴۴-۴۵؛ الغدیر، ج۱، ص۵۶۵.
  35. مرآة المؤمنین، ص۴۰؛ الغدیر، ج۱، ص۵۶۷.
  36. مقصود جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌» و جمله «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» است.
  37. سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۶، ص۱۲۰۲، حدیث ۲۹۸۲.
  38. سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۶، ص۱۶۷، شرح خطبه ۷۳.
  39. شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۶۶، شرح خطبه ۱۵۴.
  40. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۸۶.
  41. ر.ک: غایة المرام، ج۱، ص۳۰۵-۳۴۲.
  42. ر.ک: بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۸-۲۳۵.
  43. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۹۰.
  44. این شبهه از فخرالدین رازی در کتاب “نهایة العقول” نقل شده است. نفحات الازهار، ج۶، ص۱۲۴.
  45. مشکل الآثار، ج۲، ص۳۰۸؛ الصواعق المحرقة، ص۲۵؛ المرقاة فی شرح المشکاة، ج۵، ص۵۷۴.
  46. صحیح بخاری، ج۲، ص۱۷۲؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۴۰؛ سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص۱۰۲۴؛ سنن ابی‌داوود، ج۲، ص۱۵۸؛ صحیح ترمذی، ج۲، ص۲۱۶؛ سنن نسائی، ج۵، ص۱۵۷.
  47. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴.
  48. الغدیر، ج۱، ص۵۷۵.
  49. الزیادة اعنی قوله: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ...» کذب. منهاج السنة، ج۴، ص۸۵.
  50. الفصل، ج۴، ص۱۴۸.
  51. ابکار الافکار، ج۳، ص۴۷۵.
  52. نفحات الازهار، ج۶، ص۱۲۳، به نقل از کتاب “نهایة العقول” رازی.
  53. شرح المواقف، ج۸ ص۳۶۱.
  54. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴.
  55. الغدیر، ج۱، ص۵۷۷.
  56. المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ج۱، ص۳۷.
  57. المنهل الروی فی علم اصول حدیث النبی، ص۶.
  58. زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج۴، ص۶۰؛ نفحات الأزهار، ج۶، ص۲۴۶-۲۴۷.
  59. میزان الاعتدال، ج۳، ص۶۶۲.
  60. نفحات الأزهار، ج۶، ص۱۲۳ به نقل از: نهایة العقول رازی؛ شرح المواقف، ج۸ ص۳۶۱.
  61. نفحات الأزهار، ج۶، ص۲۶۱ به نقل از: حاشیة تحفه اثناعشریه، مبحث دلایل عقلی بر امامت امیرالمؤمنین(ع).
  62. منهاج السنة، ج۲، ص۲۰۷.
  63. میزان الاعتدال، ج۳، ص۲۴۷.
  64. الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۶۴.
  65. سیر اعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۶۰.
  66. خصائص امیرالمؤمنین، ص۹۴.
  67. نفحات الأزهار، ج۶، ص۱۲۳ به نقل از: “نهایة العقول” فخرالدین رازی.
  68. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۹۲-۱۹۸.