بحث:شیخ طوسی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۰۰ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

شیخ طوسی

محمد بن حسن طوسی (م ۴۶۰) معروف به شیخ طوسی، شیخ الطایفه و شیخ، از علمای شیعه در سدۀ پنجم قمری. او معاصر سلطان محمود غزنوی، حکومت آل بویه، شیخ صدوق، فردوسی، شیخ مفید و سید مرتضی بوده است. وی در رمضان سال ۳۸۵ هجری قمری در طوس زاده شد، گرچه تاریخ دقیق تولد او در دست نیست. از کودکی آغاز به آموختن علوم اسلامی کرد. سال ۴۰۸، در ۲۳ سالگی، خراسان را به قصد عراق ترک کرد و به بغداد رفت تا از محضر بزرگترین دانشمند شیعۀ آن عصر یعنی شیخ مفید درس‌آموزی کند. شیخ طوسی در دوران جوانی به درجۀ اجتهاد رسید و کتاب تهذیب الاحکام را در این دوره و با پیشنهاد استادش، شیخ مفید تألیف کرد. وی پنج سال شاگردی شیخ مفید کرد. بعد از مرگ شیخ نزد شاگرد او سید مرتضی، حاضر شد و ۲۳ سال تلمذ کرد. سید مرتضی علم الهدی به سال ۴۳۶ درگذشت و پس از وی شیخ طوسی مرجع شیعه شناخته شد. ترکان سلجوقی در سال ۴۴۷ با استفاده از ضعف آل بویه - که شیعه مذهب بودند - به بغداد حمله کردند و با اشغال آن، حکومت آل بویه را برانداختند. طوسی تا سال ۴۴۸ در بغداد بود و مجلس درس خود را در همان شهر تشکیل داد، اما در سال ۴۴۸ به سبب حمله طغرل به بغداد و انقراض آل بویه بر آزار و اذیت شیعیان توسط اهل سنت و سلجوقیان افزوده شد.

در این زمان عبد الملک وزیر طغرل بیک، به محله‌های شیعه‌نشین حمله کرده، به قتل آنان پرداختند. حتی به خانۀ شیخ حمله کردند تا وی را به قتل برسانند، ولی او را نیافتند و وسایل منزل و کتاب‌های او را آتش زدند و نابود کردند. گفته‌اند طغرل بیک تا سال ۴۴۹، چندین بار کتاب‌های شیخ طوسی را در ملا عام سوزاند. بعد از این حادثه شیخ از بغداد خارج شد و به نجف رفت و حوزۀ علمیۀ نجف را تأسیس کرد. گفته شده که در آنجا ۳۰۰ مجتهد تربیت کرد و چندین کتاب نوشت. نفوذ علمی، به گونه‌ای بود که تا ۸۰ سال فتوایی مخالف فتواهای وی صادر نشد. خاندان شیخ طوسی تا چند نسل همه از علما و فقها بوده‌اند. پسرش شیخ ابو علی ملقب به «مفید ثانی» کتابی به نام «أمالی» دارد و کتاب «النهایة» تألیف پدرش را نیز شرح کرده است. همچنین دختران شیخ طوسی نیز فقیهه و فاضله بوده‌اند. دوران زندگی شیخ طوسی با سه نوع شرایط ویژه همراه بوده که هر سه حالت حاکی از وضعیت اختناق سخت و شرایط تقیه است.

شرایط ویژه دوران زندگی شیخ طوسی به قرار زیر است:

  1. مرجعیت شیعه و ریاست حوزۀ تشیع در زمان شیخ طوسی با وی بوده و به عنوان «شیخ الطایفه» شهرت داشته است. شهرت شیخ طوسی در عصر خود وی را پس از استادانش شیخ مفید و سیدمرتضی، در مرکزیت طایفه شیعه قرار داد به نحوی که در محضر درس وی بیش از سیصد مجتهد فقیه حضور به هم رسانیدند[۱]؛
  2. توجه خاص نظام حاکم به وی، با توجه به شخصیت علمی و شهرت اجتماعی او اجتناب‌ناپذیر بود، به همین دلیل خلیفه وقت القائم بامرالله کرسی رسمی علمی و مقام نخستین دینی را به وی واگذار کرد[۲] و به این ترتیب شیخ طوسی با احراز مقام رسمی از شهرت عمومی جهان اسلام آن روز برخوردار شد؛
  3. شرایط انتقال قدرت از دیالمه که به تشیع شهرت داشتند، به سلجوقیان که ترکان متعصب بودند وضعیت دشواری را برای شیخ الطایفه به وجود آورده بود که از نظر سیاسی موقعیت وی را به طور کامل حساس و در معرض خطرات جدی قرار می‌داد.

در سال ۴۴۶ هـ ق چندین بار کتاب‌های شیخ الطایفه را در مقابل مسجد نصر در ملأ عام آتش زدند و شیخ طوسی خود ناگزیر چندین بار پنهان شده و خانه‌اش مورد تهاجم و غارت واقع شد و کتابخانه و کرسی تدریسش به آتش کشیده شد[۳] و شیخ طوسی در چنین شرایطی، ناگزیر کرخ بغداد را ترک گفته به نجف اشرف مهاجرت کرد که حوزۀ علمیۀ نجف اشرف را بنیان گذاشت. سال مهاجرت شیخ طوسی بنابر مشهور در سال ۴۴۸ هـ ق اتفاق افتاد ولی ممقانی در رجال خود آن را در سال ۴۴۳ هـ ق ذکر کرده است. شرایط حاد اختناق و سرکوب شیعه در عصر شیخ طوسی، بدترین وضع تقیه را برای علمای شیعه به ویژه رییس و مرجعشان شیخ طوسی به وجود آورده بود. نخستین تعبیر سیاسی که در آثار فقهی شیخ طوسی به چشم می‌خورد، اصطلاحاتی چون سُلْطَانُ الْوَقْتِ و سُلْطَانُ الزَّمَانِ است[۴] که با اضافه شدن کلمه منصوب خواه ناخواه، نشانه به دولت امامت معصوم(ع) می‌رود. به اعتقاد شیخ طوسی انجام فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر اگر به تأدیب بدنی (زدن) و جرح (زخمی کردن) و قتل بینجامد نیاز به اذن از سلطان وقت (امام(ع)) دارد که به ریاست جامعۀ اسلامی منصوب شده است و در شرایط عدم احراز اذن باید به موعظه زبانی و هشدار اکتفا شود. همچنین اقامۀ حدود تنها از اختیارات دولت حق و امامت است.

دولت حق و سلطان منصوب در اندیشۀ شیخ طوسی شامل دو نوع حکومت و اقتدار شرعی می‌شود.

  1. امام منصوب از جانب خدا و رسول(ص)؛
  2. کسانی که از جانب امام(ع) منصوب برای اقامه حدود بوده و آنان فقهای شیعه هستند که به هنگام عدم امکان اقدام مستقیم توسط ائمه(ع) انجام امر به معروف و نهی از منکر و قضاوت به آنها تفویض شده است[۵].

از کلام شیخ طوسی در کتاب الخلاف مستفاد می‌شود که شرایط زمان غیبت در «قرا» (روستاها) و «سواد» (شهرها) را به منزلۀ نصب امام(ع) تلقی کرده و نماز جمعه را در چنین شرایطی مأذون و صحیح دانسته است[۶]. وی در کتاب النهایه در باب امر به معروف و نهی از منکر نیز چنین نوشته است: «برای فقهای شیعه جایز است نمازهای جمعه و عیدین را به جماعت برگزار نمایند و خطبه‌های جمعه و عیدین را ایراد کنند، مادام که ضرری متوجه آنان نشود»[۷]. برخی از فقها از این عبارت شیخ طوسی، وجوب عینی نماز جمعه در عصر غیبت را استفاده کرده و ظاهر آن را نشانۀ اجماعی بودن مسئله در نزد قدما شمرده‌اند[۸]. بر اساس دیدگاه شیخ طوسی، کسی که از جانب سلطان جور بر مردمی حکمران شود، می‌تواند آن را بپذیرد، مشروط بر آنکه خود را نمایندۀ «سلطان حق» بداند و مؤمنان نیز باید وی را در انجام وظایفش در چارچوب حق و احکام شریعت یاری دهند. چنین حکمرانی نمی‌تواند از حدود شرع خارج شود، مگر آنکه بر انجام کار خلاف شرعی مجبور باشد که باید براساس شرایط تقیه عمل نماید؛ به جز ارتکاب به قتل که در هر حال مجاز نیست. تصدی مناصب قضایی نیز به همین روال است و شیخ طوسی مراجعه به غیر فقیه شیعی در مواردی که فقیه شیعی متصدی امور است را مردود شمرده و مرتکب به آن را گنهکار قلمداد می‌کند. تصویری که از حکومت و دخالت فقهای شیعه در امور حکومتی در آثار فقهی شیخ الطایفه به ویژه در النهایه ارائه می‌شود، همان حالت دولت در دولت است. فقهای شیعه در این چارچوب در صورت احساس امنیت می‌توانند به گردآوری مردم و اقامۀ نماز جماعت، جمعه و عیدین و ایراد خطبه‌های آنها بپردازند و حد را بر مخالفان نیز اجرا کنند که این عمل از بزرگترین مصادیق جهاد است.

کسانی می‌توانند سمت‌های حکومتی و قضایی را در دولت جائر بپذیرند، که خود را پیشتر امتحان کرده و نسبت به قدرت خودداری خود از تخلف از شرع، مطمئن باشند و در صورت اجبار بر تصدی اموری که کارآیی آن را ندارند در موارد تقیه باید سعی کنند که تا آنجا که ممکن است عدالت و تقوا را رعایت کنند[۹]. شیخ طوسی قبول ولایت (مناصب حکومتی) را از جانب حکمران ظالم در صورتی که از این راه امکان انجام فرایض عمومی مانند امر به معروف و نهی از منکر در جامعه و بازگرداندن امور به مقتضای احکام شریعت و انجام کارها بر اساس موازین شرع امکان‌پذیر باشد؛ برای کسانی که صلاحیت دارند را پسندیده و مستحب شمرده و آن را مانند زمان حضور و قبول ولایت از جانب سلطان عادل تلقی کرده است[۱۰]. اما برای کسانی که خود می‌دانند و یا احتمال قوی می‌دهند از عهدۀ کارهای محوله یا حفظ ضوابط شرعی برنیایند، قبول چنین مسئولیت‌هایی جایز نیست و اگر الزام بر قبول آن شود، بهتر آن است که ضررهای محتمل را بپذیرد و وارد در اعمال حکومتی و همکاری با سلطان جائر نشود[۱۱]. در مواردی که نپذیرفتن امور دولتی از طرف سلطان جائر برای وی یا دیگران خطرات جدی جانی و مالی به همراه داشته باشد، می‌تواند از باب تقیّه، تصدی امور حکومتی را بپذیرد. کسی که به نحوی مسئولیت‌های دولتی از قبیل امارت، جبایت و قضاوت را در حکومت جائر می‌پذیرد، خواه ناخواه ماهیانه، دستمزد و جوایزی که دریافت می‌دارد نیز مباح خواهد بود و این بدان جهت است که وی نیز در بیت‌المال سهمی دارد، اما باید خمس وجوه دریافتی را پرداخت نماید[۱۲]. شیخ طوسی جز در چند مورد اندک آن هم در کتاب النهایه، به مسائل سیاسی نپرداخته است. در کتاب المبسوط که جامع‌ترین کتاب فقهی استدلالی شیخ محسوب می‌شود به جز مبحث جهاد به تقریب در هیچ جای دیگر آن، مباحث سیاسی مطرح نشده است. ولی با وجود این، دیدگاه اصلی سیاسی شیخ طوسی در مورد حکام زمان به طور تلویحی در کتاب‌های وی آمده است.

شیخ طوسی با طرح نظام سلطان عادل به طور غیرمستقیم همۀ دولت‌ها و حکومت‌های غیروابسته به امام معصوم(ع) را تحریم کرده است و هر کجا که از سلطان جور و سلطان ضلال نام برده است، بی‌شک نظام‌ها و دولت‌های زمان را به ذهن مخاطب متبادر می‌کرده است. جالب آن است که کتاب الجهاد در المبسوط از نظر مسائل حکومتی بسیار ضعیف است و با وجود اینکه اصولاً مسئلۀ جهاد یک بحث به طور کامل سیاسی است، اما بعد حکومتی آن نادیده گرفته شده و حتی در مبحث بغات که علامه حلی و دیگران به مناسبت به شرایط حکومت مشروع پرداخته و حکومتی که شورش بر علیه آن موجب صدق عنوان بغی می‌شود را به صورت مشروح بیان کرده‌اند، در کتاب النهایه در مباحث امر به معروف، جهاد، مکاسب، قضاء و حدود به مسئله مشروعیت سیاسی عاملان این امور پرداخته و به صراحت سخن گفته است. جالب‌تر آن است که بحث امر به معروف و نهی از منکر که یکی از مهم‌ترین مباحث سیاسی و حکومتی است در کتاب المبسوط نیامده است. یکی از شرایط وجوب جهاد در دیدگاه «النهایه» آن است که فرمان جهاد یا توسط امام عادل صادر شده باشد؛ زیرا در زمان حضور به جز با فرمان وی نمی‌توان برای جهاد اقدام کرد[۱۳] و یا انجام جهاد با فرمان نایب امام(ع) که برای برپایی امور عمومی مسلمانان در زمان حضور منصوب شده، صورت تحقق پذیرد. در شرایطی که امام(ع) حضور ندارد و نایب منصوب وی در دسترس نباشد وجوب جهاد ساقط می‌شود. اقدام به جهاد در کنار حکمرانان جور و یا هر کسی به جز امام(ع) و نمایندۀ وی خطای بزرگی است که موجب ارتکاب گناه می‌شود و در صورت مشارکت در چنین جهادی مستوجب فضیلت و اجری نخواهد بود و اگر آسیب ببیند، خطاکار محسوب خواهد شد و از این راه فضیلتی عاید او نخواهد بود. البته این حکم اختصاص به جهاد ابتدایی داشته و شامل جهاد دفاعی نمی‌شود[۱۴].

اشخاصی که در شرایط استناد امام(ع) و حالت انقباض قدرت وی نسبت به امور حکومتی برای انجام مرابطه و جهاد نذر کرده باشند، نمی‌توانند در جنگ‌های ابتدایی بر علیه دشمنان اسلام شرکت کنند. آنها باید منتظر باشند در مواردی که دفاع واجب می‌شود به نذر خود عمل کنند[۱۵]. شیخ طوسی به صراحت مشارکت در جهاد (ابتدایی) با امام جائر را منع می‌کند و حتی جهاد با وی را به منظور گسترش اسلام و مسلمان کردن نیروهای دشمن نامشروع می‌شمارد[۱۶]. شیخ طوسی در کتاب النهایه «باغی» را چنین تعریف می‌کند، «هر کسی که بر امام عادل بشورد و بیعت او را بشکند و از دستورات وی سرپیچی نماید»[۱۷]. جهاد با بغات از وظایف امام عادل است و اطاعت از فرمان وی در بسیج نیرو برای سرکوب بغات بر همگان واجب بوده و هیچ کس نمی‌تواند در این مورد پا را به عقب بکشد. اما شورش بر علیه امام جائر موجب مشروعیت سرکوب شورشیان نمی‌شود. جنگ با بغات تنها به امر امام جایز است و بغات به دو‌گونه‌اند: دستۀ نخست شورشیانی هستند که نیروی ذخیره و پشتیبان ندارند لَا تَكُونُ لَهُمْ فِئَةٌ و با سرکوب و شکست به حال خود رها می‌شوند. دستۀ دوم، بغاتی هستند که در جامعه ریشه داشته و نیروی ذخیره و پشتیبان دارند. جنگ با اینان با پیروزی امام(ع) به پایان نمی‌رسد و آنها پس از شکست تحت تعقیب قرار می‌گیرند[۱۸].

صریح‌ترین کلام شیخ طوسی در مسئلۀ ولایت فقها را می‌توان در باب وصیت کتاب النهایه یافت که می‌نویسد: «وصی به هنگام فوت نمی‌تواند دیگری را به جای خود تعیین نماید و هرگاه فوت کند نظارت بر چنین وصیتی (که وصی آن فوت کرده)، با کسی خواهد بود که نظارت بر امور مسلمانان بر عهدۀ اوست. اگر امام(ع) حضور نداشته باشد این مسئولیت بر عهده فقهای آل محمد(ص) خواهد بود که به نحو ممکن تصرف نمایند و اگر متمکن نبودند، کسی مسئولیتی نخواهد داشت» بی‌گمان این عبارت هم به بیش از ولایت فقها در امور حسبیه دلالت ندارد. شخصیت علمی و شرایط اجتماعی شیخ طوسی او را به جایگاه ویژه‌ای در حوزۀ تشیع رساند که تأثیر و تفوق وی تا یک قرن بر تفکر کلامی و فقهی شیعه ادامه یافت. در طول یک سده پس از شیخ طوسی فقیهان شیعه به جز آرای وی به مطالب دیگری نپرداختند و ابهّت علمی شیخ بر اجتهاد اینان به طوری سایه افکند که ابن ادریس در پایان این دوره، آنان را مقلده خواند[۱۹].[۲۰].[۲۱]

  1. یادنامه شیخ طوسی، ج۱، ص۱۴۳.
  2. یادنامه شیخ طوسی، ج۱، ص۱۴۳، ج۳، ص۴۷؛ کامل ابن اثیر، ج۸، ص۸۸.
  3. یادنامه شیخ طوسی، ج۱، ص۲۰۰ – ۲۰.
  4. النهایة فی مجردالفقه و الفتاوی، ص۳۰۰.
  5. النهایة فی مجردالفقه و الفتاوی، ص۳۰۰.
  6. جواهر الکلام، ج۱۱، ص۱۵۱ و ۱۵۲.
  7. جواهر الکلام، ج۱۱، ص۱۵۱ و ۱۵۲.
  8. النهایة، ص۳۰۴، ۳۵۶، ۳۵۷، ۲۹۰، ۲۹۷ – ۲۹۶ و ۲۹۹.
  9. النهایة، ص۳۰۴، ۳۵۶، ۳۵۷، ۲۹۰، ۲۹۷ – ۲۹۶ و ۲۹۹.
  10. النهایة، ص۳۰۴، ۳۵۶، ۳۵۷، ۲۹۰، ۲۹۷ – ۲۹۶ و ۲۹۹.
  11. النهایة، ص۳۰۴، ۳۵۶، ۳۵۷، ۲۹۰، ۲۹۷ – ۲۹۶ و ۲۹۹.
  12. النهایة، ص۳۰۴، ۳۵۶، ۳۵۷، ۲۹۰، ۲۹۷ – ۲۹۶ و ۲۹۹.
  13. النهایة، ص۳۰۴، ۳۵۶، ۳۵۷، ۲۹۰، ۲۹۷ – ۲۹۶ و ۲۹۹.
  14. النهایة، ص۳۰۴، ۳۵۶، ۳۵۷، ۲۹۰، ۲۹۷ – ۲۹۶ و ۲۹۹.
  15. النهایة، ص۳۰۴، ۳۵۶، ۳۵۷، ۲۹۰، ۲۹۷ – ۲۹۶ و ۲۹۹.
  16. النهایة، ص۳۰۴، ۳۵۶، ۳۵۷، ۲۹۰، ۲۹۷ – ۲۹۶ و ۲۹۹.
  17. النهایة، ص۳۰۴، ۳۵۶، ۳۵۷، ۲۹۰، ۲۹۷ – ۲۹۶ و ۲۹۹.
  18. النهایة، ص۳۰۴، ۳۵۶، ۳۵۷، ۲۹۰، ۲۹۷ – ۲۹۶ و ۲۹۹.
  19. معالم الدین، ص۴۰۸.
  20. فقه سیاسی، ج۸، ص۵۵ – ۴۴ و ۸۴.
  21. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۱۹۶.