خطبه ۳ نهج البلاغه
مقدمه
خطبۀ سوم نهج البلاغه - معروف به خطبۀ شقشقیه - که شکوه و انتقاد حضرت علی (ع) از غصب خلافت است و بیان شایستگی خود بر خلافت و زعامت و صبر تلخ و جانکاه وی در آن دوران، همچون کسی که خار در چشم و استخوان در گلو دارد: صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی آن حضرت در این خطبه، علاوهبر تصدّی ناروای خلافت از سوی ابوبکر، از شیوۀ انتقال آن به عمر بن خطاب و سپس به عثمان انتقاد میکند و از غارت و حیفومیل بیت المال مسلمانان از سوی عثمان سخن میگوید. اشاره به پیکار خود با ناکثین و قاسطین و مارقین دارد و اینکه خودش به دلیل حضور حاضر و وجود ناصر که حجت را تمام میکند و تعهّدی که خدا از دانایان گرفته است در برابر ظلم ظالمان سکوت نکنند، بار خلافت را به دوش کشید، وگرنه دنیا در نظر او بسی بیارزش است. در شرحها علّت شهرت این خطبه به شقشقیّه آمده است. این خطبه از منابع مهم و صریحی است که از زبان امیر المؤمنین (ع)، به نقد سه خلیفه و عملکرد اجتماعی و اقتصادی آنان و ناشایستگیشان برای خلافت و سزاواری خویش پرداخته است. به لحاظ لحن تند و گزندۀ خطبه و انتقاد صریح از خلفا، بعضی از اهل سنت گفتهاند که این خطبه از سخنان آن حضرت نیست، بلکه از بافتههای سید رضی (گردآورندۀ نهج البلاغه) است. ابن ابی الحدید و دیگران با دلایل متقن ثابت کردهاند که این خطبه از سخنان مولاست و از سبک و سیاق کلام سیّد رضی برنمیآید که چنین سخن بگوید. ابن ابی الحدید، در ردّ این ادعا، از قول ابن خشّاب نقل میکند که این خطبه را در کتابهایی مطالعه کرده که ۲۰۰ سال قبل از تولد سید رضی نگاشته شده است و از منابع کهنتر از نهج البلاغه نیز آن را نقل میکند.[۱] علامه مجلسی علاوهبر نقل این خطبه از منابع شیعی، میگوید در منابع اهل سنت همچون "مناقب" ابن جوزی، "العقد الفرید" ابن عبدربّه[۲] و در آثار ابو علی جبائی و ابن خشّاب و در "المواعظ و الزواجر" حسن بن عبد اللّه هم آمده است.[۳] نیز علامۀ امینی در اثبات صحّت انتساب آن به امیر مؤمنان، بحثی جامع دارد.[۴].[۵]
خطبه سوم از معروفترین خطبههای نهج البلاغه است. سبب معروفیت آن رمزگشایی امام علی (ع) از غصب خلافت و آشکار ساختن سیمای حکومت خلفای اول و دوم و سوم است. بههمین سبب برخی در صدور آن از ناحیه امام ایجاد تشکیک کردهاند. اما با نگاهی به منابع پیش از شریف رضی و راویان این خطبه پس از او، که از راویان موثقاند، انتساب خطبه به امام (ع) مسلم میشود.
با توجه به نام بردن امام از ناکثین (۳۶ق)، قاسطین (اواخر ۳۶) و مارقین (اواخر ۳۷ یا اوایل ۳۸ق)، میتوان پنداشت که صدور آن اواخر سال ۳۸ ق باشد.
منابع خطبه
بخشهایی از این خطبه در منابع موثق و معتبر به تواتر نقل شده است. از جمله ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبة الرازی (قرن سوم) در کتاب الانصاف فی الامامة، شیخ صدوق در دو کتاب معانیالاخبار و علل الشرایع مربوط به عصر پیش از شریف رضی، شیخ مفید در کتاب الارشاد و شریف مرتضی کتابی در شرح این خطبه نگاشتهاند. این منابع که نام بردیم مربوط به همعصران شریف رضی است. شیخ طوسی در کتاب الامالی، ابن ابی الحدید مدائنی معتزلی در شرح نهج البلاغه و ابن میثم بحرانی در شرح اختیار مصباح السالکین مربوط به عصر پس از شریف رضی نیز این خطبه را آوردهاند.
مطالب مهم خطبه
- امامت و خلافت؛
- فضایل امام علی (ع)؛
- تحلیل مسائل پس از وفات پیامبر اکرم (ص)؛
- ترسیم حکومت خلیفه دوم؛
- بیان ماجرای شورای شش نفره و افرادی که در آن شورا حضور داشتند؛
- ترسیم سیمای حکومت عثمان؛
- قاتلان عثمان؛
- تحمیل امر حکومت به امام؛
- دلایل پذیرش حکومت؛
- فتنههای گروههای سیاسی علیه امام
امام (ع) در این خطبه به بیان بینیازی خود از حکومت و بیارزشی دنیا نزد خود و علت پذیرش حکومت میپردازد و میفرماید: سوگند به شکافنده بذر و آفریننده جان، اگر نبود حضور فشرده مردم برای بیعت و عهدی که خدای از عالمان گرفته است که بر شکمبارگیِ ستمگر و محرومیّت ستمدیده صحّه نگذارند، حتماً افسار خلافت را رها میکردم و هرگز زیر بار مسئولیّت نمیرفتم و همان گونه که در آغاز، خلافت را وانهادم در پایان نیز میهشتم؛ و میدیدید این دنیایی که بدان مینازید و دین بدان میبازید، در دیدگاه من از آب بینیِ مادهبزی بیارزشتر است. چنین روایت کنند، آن گاه که خطبه امام بدینجا رسید، مردی عراقی برخاست و نامهای تقدیم داشت. امام (ع) نامه را گرفت و به آن نظر افکند. آن گاه که از خواندن نامه فراغت یافت، ابنعباس گفت: ای امیر مؤمنان، خطبهات را از ما دریغ مدار و از آنجا که قطع فرمودی، ادامه ده. امام فرمود: دریغا چه دور است ای پسر عبّاس (شِقْشِقَه هَدَرَتْ ثمَّ قَرَّتْ) آتشفشانی بود که خاموش شد. به همین دلیل این خطبه را خطبه شقشقیه نیز مینامند. ابنعباس میگوید: "به خدا سوگند هرگز بر کلامی این گونه افسوس نخوردم، زیرا امام (ع) سخنش نیمه تمام ماند و به آنچه میخواست، نرسید."
شقشقه گوشت سرخی است که شتر هنگام هیجان از دهان بیرون میآورد. هدیر نیز بانگ شتر است. از اینرو این خطبه را خطبه شقشقیه نیز نامیدهاند[۶].
خطبه شقشقیه
خطبه شقشقیه از خطابههای معروف حضرت علی (ع) در نهج البلاغه است، ابن جوزی حنفی در «تذکرة الخواص» میگوید: استاد ما ابوالقاسم نفیس انباری به سند خود از ابن عباس، این خطبه را نقل کرده است که: پس از آنکه مردم با امیرالمؤمنین (ع) بیعت کردند، یکی از روزها حضرت بالای منبر بود که شخصی از میان جمعیت صدا زد: «ما الذی أبطأ بک إلی الآن»؛ «چه باعث شد که تا به حال در به دست گرفتن خلافت مسامحه کردی؟».
امام (ع) در پاسخ او این خطبه بلیغ و فصیح که مشتمل بر کشف اسرار و حقایقی از گذشته بود را ایراد فرمود[۷].
«أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ»؛ به خدا سوگند، او ابن ابی قحافه (ابوبکر) ردای خلافت را بر تن کرد، در حالی که به خوبی میدانست که (لباس خلافت بر من برازندهتر از او میباشد زیرا)[۸] من برای پیشوایی مسلمین چون محور آسیا هستم (که بدون محور، آسیا نمیچرخد)، و او نیز میدانست که من به منزله کوه بلندی میباشم که سیل دانش و فضیلت از دامنهام سرازیر است، و هیچ مرغ بلند پروازی را یارای اوج گرفتن بر افکار و اندیشههای بلندم نیست»[۹].
«فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ»؛ «با این حال از خلافت صرفنظر کردم، و لباس خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پیچیده، (و کناره گرفتم) ولی گاهی میاندیشیدم که بدون یار و سپاه قیام کنم (و حق خود را بگیرم) و یا در این محیط ظلمانی و پر خفقان که به وجود آوردهاند صبر کنم، آن محیط تاریکی که پیران را فرتوت و فرسوده، و جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی و ملاقات با پروردگار به رنج وامیدارد». «فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ [ابْنِ الْخَطَّابِ] بَعْدَهُ...»؛
«سرانجام و برای پرهیز از جنگ (داخلی) مصلحت دیدم که شکیبایی و صبر پیشه کنم، که صبر و بردباری به عقل و خرد نزدیکتر است؛ لذا شکیبایی ورزیدم، اما تحمل چنین چیزی برایم خیلی دشوار بود، چون حس میکردم که همواره خاشاک در دیدگانم فرو میرود، و استخوانی گلو گیرم شده است زیرا با چشم خود میدیدم، میراثم را به تاراج میبرند[۱۰]، تا این که اولی راه خود را پیمود (و از دنیا رفت) و بعد از خودش خلافت را به دومی (پسر خطاب) سپرد». در دنباله خطبه حضرت در مقام انتقاد از انتصاب عمر به خلافت چنین میفرماید: «فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ...»؛ شگفتا! ابوبکر در زمان حیاتش از مردم میخواست بیعت با او را فسخ کنند و با وجود من خود را برای جانشینی پیامبر صالح نمیدانست، اما خود، هنگام مرگ، عروس خلافت را برای دیگری کابین بست! و آن دو (ابوبکر و عمر) چه عجیب خلافت را مانند پستان شتر بین خود به نوبت تقسیم کردند. و از این بدتر آن که، خلافت را در اختیار مردی بسیار خشن و تندخو[۱۱] گذاشت، شخصی که با مسلمانان به درشتی سخن میگفت، و ملاقات با او رنجآور و زندگیش سراسر اشتباه و پوزشطلبی بود[۱۲]. رئیس خلافت چون شتر سوار سرکشی است که هرگاه مهار شتر را محکم نگهدارد پرههای بینی شتر بر اثر سرکشی پاره شود، و چنانچه رهایش گذارد در پرتگاه نیستی سقوط نماید».
در ادامه خطبه حضرت فرمودند: «به خدا سوگند، که مردم در دوره او (عمر) دچار رنج و گرفتاری عجیبی شده بودند و من در تمام این مدت طولانی با محنت و عذاب چارهای جز شکیبایی و صبر نداشتم، سرانجام روزگار او (عمر بن خطاب) هم سپری شد[۱۳] و قبل از مرگش انتخاب خلیفه را به گروهی محول ساخت به این تصور که من هم یکی از افراد آن گروه هستم»[۱۴].
«فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ»؛ «پناه به خدا از این شورا! راستی کدام زمان بود که مرا با ابوبکر مقایسه کنند که اکنون کار من به جایی برسد که مرا همردیف اینان (اعضای شورا) قرار دهند؟!» «لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ- [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ»؛
اما من باز هم کوتاه آمدم (و برای مصلحت اسلام و دین) با آنان همآهنگی نمودم و در شورا حاضر شدم، ولی یکی از اعضای شورا (سعد بن ابی وقاص) که سینهاش از کینه من آکنده بود[۱۵] از من روی گرداند، و دیگری (عبدالرحمان بن عوف)[۱۶]خویشاوندی با عثمان را بر حقیقت مقدم داشت و به او رأی داد و همچنین دو نفر دیگر که نام بردنشان زشت و موهن است[۱۷]. بالاخره (عثمان) به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب شد و به پاخاست در حالی که از فرط پرخوری چون شتر پرخور شکمش باد کرده بود و غیر از جمعآوری و خوردن بیت المال چیز دیگری در نظر نداشت، بستگان پدریش به همکاریش برخاستند، آنها همچون شتران گرسنهای که بهاران به علفزار میافتند و با ولعی فراوان میبلعند، اینها هم اموال مسلمین را بلعیدند، تا این که ریسمان تابیدهاشان (برای استحکام خلافت) پنبه شد، و بد رفتاریش موجب نابودیش گردید و شکم خوارگی و ثروت اندوزی برای همیشه نابودش ساخت و از مسند خلافت سرنگونش کرد، آن وقت مردم چون یال گفتار به اطرافم هجوم آوردند و مرا به قبول خلافت واداشتند و از کثرت ازدحام جمعیت چیزی نمانده بود که دو فرزندم حسن و حسین زیر دست و پا رفته و له شوند، و در اثر ازدحام و فشار مردم، پهلوهایم فشار دید که سخت مرا به رنج انداخت و لباسم از دو جانب پاره شد».
تا این جا امیرالمؤمنین (ع) از مظلومیت و ضایع شدن حقوق خود درگذشته سخن گفت، و از این جا سخنان حضرت درباره ظلمهایی است که پس از بیعت مردم با وی در حقش شده است که خود میفرماید: «فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ قَسَطَ آخَرُونَ»؛ «چون به کار حکومت قیام کردم گروهی پیمان شکستند (ناکثین) و گروهی از دین بیرون رفتند (مارقین) و گروهی با ستمکاری (قسطین) دلم را به درد آوردند»...[۱۸].[۱۹]
منابع
پانویس
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱ ص ۲۰۵
- ↑ همان، ج ۴ ص ۷۱ و ج ۷ ص ۸۰. دربارۀ بحث تفضیلی از سند و محتوای آن ر. ک: کیهان فرهنگی، شمارۀ ۱۷۰، ویژۀ بزرگداشت امام علی، مقالۀ کویر خاطره
- ↑ بحار الأنوار، ج ۲۹(فتن و محن) ص ۵۰۶
- ↑ الغدیر، ج ۹ ص ۳۸۰
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۴۴.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 336- 337.
- ↑ از آن جایی که محتوای این خطبه بر خلاف میل مخالفان است بعضی از علمای اهل تسنن سر و صدا به راه انداخته و میگویند که این خطبه را سید رضی خود ساخته و به حضرت علی (ع) نسبت داده است. اما این ادعا کذب محض است، زیرا: اولاً: سید رضی در وثاقت و امانتداری و حفظ کلمات امام (ع) و عدم جعل جزء ممتازترین علمای شیعه است و این نسبت هرگز بر دامن او نمینشیند. ثانیاً: ابن ابی الحدید معتزلی شارح نهج البلاغه از متقدمان (۵۸۶ - ۶۵۵ق) و نیز شیخ محمد عبده (۱۲۵۸- ۱۲۳۲ق) دانشمند صاحبنظر و متفکر مصری که در شناختن نثر و نظم عربی از برجستهترین ادبای قرن سیزدهم هجری است و خود به شرح وتوضیح نهج البلاغه پرداخته است، خطابه مذکور را از خود امام دانسته، بنابراین جای شک و تردیدی برای علمای تسنن باقی نمیماند. ثالثاً: اگر این خطبه از ساختههای سید رضی میبود بایستی در کتابهایی که قبل از او نوشته شده اثری از آن نباشد و حال آنکه این خطبه قبل از تاریخ تولد سید رضی بوده است، ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (ج ۱، ص۲۰۵) میگوید: «مصدق بن شبیب واسطی» گفته است: این خطبه را برای ابن خشاب خواندم و گفتم آیا این خطابه از ساختههای سید رضی است؟ او در پاسخ من گفت: به خدا قسم من این خطبه را در کتابهایی دیدم که ۲۰۰ سال پیش از تولد سید رضی یعنی قبل از آنکه ابو احمد پدر رضی متولد شود نوشته شده بود. و نیز ابن ابی الحدید در همان مدرک مینویسد: قسمت زیادی از این خطبه را در نوشتههای «ابوالقاسم بلخی» امام بغداد دیدم که وی در زمان حکومت مقتدر بالله میزیسته است. و نیز سید هبة الدین شهرستانی در کتاب ما هو نهج البلاغه (ص ۱۶-۲۶) مینویسد: عمروبن بحر جاحظ (۱۶۳ - ۲۲۵ق) در صد کلمه قصار امیرالمؤمنین (ع)، و سید عبدالعظیم حسنی متوفی (۲۴۷ق) مدفون در ری و از یاران امام رضا (ع) در کتابی که در مورد خطابههای امام تألیف کرده، و نیز ابن عبد ربه (۲۴۶ - ۳۲۸ق) در جزء چهارم عقد الفرید و شیخ مفید (۳۳۸-۴۱۳ق) استاد سید رضی در کتاب الارشاد، و ابوسعید منصور وزیر متوفی (۴۳۲ق) در نشر الدرر و نزهة الادیب، و شیخ صدوق متوفی (۳۸۱ق) در «معانی الاخبار» و جمع دیگری از علما و مورخان، خطبه شقشقیه را در کتابهای خود ذکر کردهاند که همه این بزرگواران قبل از سید رضی میزیسته و کتابهایشان قبل از شرح نهج البلاغه تالیف شده است. برای اطلاع بیشتر ر. ک به: «الغدیر، ج۷، ص۸۲».
- ↑ این عبارت اشاره به این که ابوبکر خود قرار داشت که علی افضل است و میگفت: أَقِيلوُنِى فَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ وَ عَلِىٌّ فِيكُمْ؛ «مرا رها کنید من از شما بهتر نیستم، و حال آنکه علی در میان شماست، او را انتخاب کنید». (حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۲).
- ↑ این جمله اشاره به علوم و فضایل حضرت است که دانشمندان بزرگ به این حقیقت اقرار دارند.
- ↑ امام (ع) در این عبارت، خلافت را میراث الهی میداند که از او به غارت بردهاند، چنانچه قرآن هم خلافت را ارث الهی خوانده است و بعضی مفسرین هم آیه: وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ [«و سلیمان از داود میراث برد» سوره نمل، آیه ۱۶] و آیه: يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ [«(همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد» سوره مریم، آیه ۶] را به نبوت و حکومت تفسیر کردهاند.
- ↑ حر عاملی در اثبات الهداة، ج۴، ص۲۹۳، از کتاب «نهایة الطالب» حنبلی نقل کرده است که عمر بن خطاب قبل از اسلام، دلال الاغ بوده است و مردی خشن و تندخو بود.
- ↑ در بحث قضاوت خطاهای عمر را ذکر کردهایم که هفتاد بار گفت: «لَو لَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ».
- ↑ عمر در ماه ذیحجه سال ۲۳ قمری در اثر ضربت فیروز (أبو لؤلؤ) غلام مغیرة بن شعبه از دنیا رفت.
- ↑ اشاره است به داستان جلسهای که عمر تشکیل داد و نام جمعی را برد که یکی را از میان خود به عنوان خلیفه تعیین کنند و علی (ع) هم یکی از آن جمع بود که در دنباله همین بحث مظلومیت خواهد آمد.
- ↑ سعد بن ابی وقاص به خاطر کشته شدن بستگان مشرکش در جنگ بدر به دست علی (ع)، کینه حضرت را در دل داشت.
- ↑ عبدالرحمان بن عوف داماد عثمان بود؛ یعنی شوهر (ام کلثوم عقبه بن ابی معیط) خواهر مادری عثمان.
- ↑ مراد حضرت، طلحه و زبیر است که عاملان اصلی جنگ جمل بودند که به وسیله عایشه مردم را بر ضد امام در دوره خلافتش برانگیختند و کشته شدند و شاید هم اشاره به تمایل طلحه به عثمان باشد؛ زیرا بخششها و هدایایی بین آنها رد و بدل شده است.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳، معروف به خطبه شقشقیه.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۵۳۴.