سرگذشت زندگی امام باقر

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۸ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۲۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

امام محمد باقر (ع) روز جمعه اول ماه رجب[۱] یا سوم صفر سال ۵۷ﻫ.[۲] در مدینه به دنیا آمد و نام مبارکشان محمد است[۳].

جد والامقام ایشام، حسین بن علی (ع) و پدرش امام زین‌العابدین (ع) و مادر ارجمندش "ام عبدالله" فاطمه ـ دختر امام حسن مجتبی (ع) ـ است[۴]؛ لذا از این جهت در میان اهل بیت (ع) او نخستین کسی است که از نظر نسب پدری و مادری، علوی و فاطمی است و به "علویٌ من علویین" و "هاشمیٌ من هاشمیین" معروف است[۵].[۶]

دوران‌های زندگی امام باقر (ع)

عصر امام حسین (ع) و امام سجاد (ع)

امام باقر (ع) در روزگار طفولیت، همراه کاروان جد گرامی‌اش، حسین بن علی (ع)، به کربلا رفت. آن امام ارجمند (ع) چهار سال با امام حسین (ع) و سی و چهار سال با پدر گرامی‌اش زیست.

مهمترین واقعه کودکی حضرت، همراهی با امام حسین (ع) و اهل بیت ایشان در واقعه کربلاست. امام در زمان این واقعه چهارسال بیشتر نداشت. از حضرت نقل شده که فرمود: "من در چهارسالگی شاهد کشته شدن امام حسین (ع) و آنچه بر اهل بیت (ع) گذشت، بودم و همه را به یاد دارم"[۷]. امام باقر (ع) از ایام اندک درک جدّ بزرگوار خویش خاطراتی را ذکر می‌کنند که قابل توجه است.

نقل است که زرارة بن اعین از ایشان می‌پرسید آیا جدّتان را درک کرده‌اید؟ ایشان پاسخ مثبت می‌دهد و می‌فرماید من زمانی را به خاطر می‌آورم که با جدّم در مسجدالحرام بودم و سیل داخل آنجا شده بود و مردم نگران جابه‌جایی مقام ابراهیم بودند. امام حسین (ع) از یکی از حاضران پرسید این مردم، نگران چه هستند؟ آن شخص گفت بیم دارند که مقام ابراهیم (ع) را سیل برده باشد. امام فرمود: "خداوند مقام ابراهیم را نشانه قرار داده و از بین نمی‌رود، پس استوار باشید"[۸].[۹]

عصر خلفای اموی

امام باقر (ع) با چند نفر از خلفای اموی هم عصر بودند که عبارت‌اند از: ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک[۱۰].

مهم‌ترین ویژگی روزگار امامت امام باقر (ع) در این دوران آن بود که فرصتی برای راه انداختن نهضتی علمی و فکری پیش آمد. بیشتر دوران زندگانی امام باقر (ع) در زمان قدرت آل مروان از بنی امیه سپری شد. دورانی بود که مروانیان اوج قدرت را تجربه می‌کردند و پایان دوران امامت حضرت باقر (ع)، همزمان شد با نشانه‌های ضعفِ قدرت بنی امیه. همین موضوع باعث شد امام باقر (ع) و بعد امام صادق (ع) فرصت مناسبی برای بیان معارف ناب اسلامی بیابند. امام از این فرصت بهره جست و شاگردان برجسته‌ای تربیت کرد و فرهنگ شیعی و آموزه‌های راستین اسلام را گسترانید. پیش از آن، دیگر امامان تنها مجال یافتند از کیان اسلام به دفاع برخیزند و بقای دین را پی جویند؛ زیرا بنیان دین آسمانی با خطری جدی رو به رو گشته بود. در روزگار امام باقر (ع) می‌باید آنچه امامان پیشین حفظ کرده بودند، به میان جامعه می‌رفت و گسترش می‌یافت[۱۱].

در مدت کوتاهی که عمر بن عبدالعزیز خلیفه بود (۹۹-۱۰۱ق)، اموال فدک و موقوفات علی (ع) را به علویان بازگرداند؛ ولی به این بهانه که "زید بن حسن" بزرگ‌تر از امام باقر (ع) است، آنها را به زید داد[۱۲].[۱۳]

این دوره را باید سرآغاز نهضتی عظیم و همه‌جانبه در زمینه فرهنگ و معارف اسلامی دانست. مشکلات عدیده قدرت غاصب از طرفی و شیوع ترجمه فلسفه، گسترش مباحث کلامی و پیدایش نحله‌های متعدّد در علم عقاید و کلام، سر بر آوردن گروهی صوفی مسلک و زهد پیشه که عکس‌العملی در مقابل دنیاگرایی مسلمانان بود، پیدایش فقهای درباری و متکلّمان و... ، لزوم توجّه به فرهنگ و معارف اسلام را بسیار حیاتی می‌کرد و از سوی دیگر، جبهه نظامی و انقلاب‌های مسلّحانه را شورش‌گران علوی و دیگران گرم نگه می‌داشتند و تنها نظارتی را از سوی امام طلب می‌کرد. در چنین شرایطی امام (ع) شرح، توضیح، تفسیر و تبیین حقایق اسلام را وجهه همّت خود قرار داد، در همه زمینه‌ها (عقاید، کلام، فقه، حدیث، تفسیر قرآن و سایر علوم) به شکافتن علوم مشغول شد. سخنانی که از امام باقر (ع) و فرزندش در زمینه معارف مختلف اسلامی رسیده به تنهایی بیشتر از تمام سخنانی است که از سیزده معصوم دیگر در دست است. اقیانوسی از علوم مختلف توسّط امام باقر (ع) و فرزندانش ایجاد شد که تا انسان در یکی از شاخه‌های علوم اسلامی به پژوهش نپردازد، از عمق و وسعت آن آگاه نخواهد شد.

بنابراین می‌توان عصر امامان معصوم (ع) را دو دوره دانست: یکی دوره تثبیت و دیگر دوره ترویج. امامت امام باقر (ع) در دوره دوم جای داشت و وقت آن بود که تعالیم دینی از حلقه شیعیانی معدود به‌ عرصه گسترده جامعه اسلامی راه یابند و آموزه‌های شیعی در چارچوبی منطقی، آشکارا پدیدار گردند. گفته‌اند که امام باقر (ع) در یک روز هزار مسئله بیان فرمود[۱۴] و این نشان می‌دهد که در دوره ترویج، فرصتی گران‌بها به دست آمده بود و امام (ع) به خوبی از آن سود برده است[۱۵].

امام باقر (ع) برای بهره بردن از فرصت پیش آمده، دو شیوه برگزید:

  1. آموزش و پرورش شاگردان مستعد و تشکیل حوزه علمی؛ از معروف‌ترین شاگردان برجسته او می‌‌توان از ابان بن تَغلب، زُراره، کمیت اسدی و محمد بن مسلم نام برد[۱۶].
  2. آشنا ساختن عموم مردم با تعالیم راستین دینی از گذر سخنرانی، جلسه‌های علمی ـ دینی، مباحثه با اهل فِرَق و اعزام مبلغ به میان مردم[۱۷].

حکومت اموی از عصر عبدالملک مروان به بعد به ظاهر، سیاستِ مماشات با "آل ابی‌طالب" را در پیش گرفت و این از مهم‌ترین علل شدت یافتن فعالیت‌های علمی ـ فرهنگی امام بود[۱۸]. افزون بر این، نحله‌های کژاندیش فقهی و کلامی نیز در این روزگار ظهور و بروز یافته بودند و از این رو لازم بود برای مقابله با انحرافات فکری جدید، حرکت علمی نظام‌مندی راه افتد و مرکزیت و مرجعیت فکری جامعه را در دست گیرد. بر جای ماندن صدها روایت از امام باقر (ع) درباره مسائل فکری و دینی نشان می‌دهد که امام باقر (ع) برای از میان بردن بیراهه‌های فکری و دینی بسیار کوشیده است[۱۹].[۲۰]

محور دیگر دوران امامت حضرت، نظارت عمومی بر جریان‌های کلّی جامعه و جلوگیری از ضربه وارد شدن به اسلام بود. نقطه و علامت‌گذاری حروف، آموزش کیفیّت، ضرب سکّه و... از موارد دفاع از جامعه اسلامی در مقابل خطرات خارجی است و در پایان برای ارشاد مردم بعد از شهادت وصیّت کرد، مالی از او وقف شود تا به مدّت ده سال در موسم حج و در منی برای حضرت اقامه عزا شود. زمان و مکان و فلسفه اقامه مجلس، از جدیت حضرت برای روشن شدن حقایق و هدایت توده مردم حکایت دارد[۲۱].

امام باقر(ع) بخش بزرگی از دانش‌های دینی از جمله علوم قرآن، سنت، تاریخ و اخلاق را منتشر کرد و برخی از بازماندگان از صحابه پیامبر(ص) و بزرگان تابعین و رهبران مذاهب اسلامی[۲۲]، از ایشان کسب دانش می‌کردند[۲۳].

اهمیت کار امام باقر(ع) به گونه‌ای بود که گفته شده با تلاش ایشان تشیع به صورت یک مکتب فقهی متمایز در آمد و هویت شیعی به هویتی تثبیت شده مبدّل گردید[۲۴].

امام باقر(ع) افرادی از تربیت شدگان خود را برای تعلیم و تربیت مردم آماده کرده بود[۲۵] و به کمک آنان تشکلی ایجاد کرد و برخی از آنان به اصحاب السر (رازداران) شهره شدند[۲۶].

امام برای دفاع از اسلام و هدایت مردم کوشش بسیار کرد. مناظره ایشان با پیشوای مسیحیان شام، برتری جایگاه علمی ایشان را نشان داد و به توجه مسیحیان به ایشان انجامید[۲۷]. دعوت مردم به مکتب اهل بیت(ع) از دیگر کارهای حضرت بود[۲۸].

مبارزه با غالیان و افراد مدعی تشیع که ائمه(ع) را به مقام خدایی ارتقا می‌دادند، از دیگر فعالیت‌های امام باقر(ع) بود[۲۹]. حضرت برای تبیین درست سنت پیامبر(ص) با رهبران دیگر مذاهب اسلامی از جمله پیشوایان خوارج[۳۰]، پیشوای فقهای اهل بصره[۳۱] و نیز با رهبران صوفیه و جریان مدعیان زهد و ترک دنیا[۳۲] مناظراتی انجام داد. مبارزه با اسرائیلیات و افکار نادرست یهودیان درباره پیامبران الهی از دیگر اقدام‌های ایشان بود[۳۳].[۳۴].

امام و هشام بن عبدالملک

دشوارترین روزگار امام باقر (ع) در عصر امامتش به زمان هشام بن عبد الملک مربوط می‌شود. هشام شخصی تندخو و در حق اهل بیت پیامبر (ع) به غایت ستمگر بود. طبق برخی گزارش‌ها وی در زمان خلافت برادرش ولید، امام سجاد (ع) را مسموم کرد و به شهادت رساند[۳۵]. وی حکومت عراق را که جماعت بسیاری از علاقه‌مندان امام باقر (ع) در آن به سرمی‌بردند به یکی از اعوان حجاج بن یوسف، به نام خالد بن عبدالله قسری واگذار کرد که به زندقه و مانویت متهم بود. خالد به مردم آزار بسیار رساند و طریق حَجاج را ادامه داد[۳۶]. منابع حاکی از آن است که هشام در مواجهه با امام باقر (ع) برخوردی نامناسب داشته و می‌کوشیده که وی را مورد تحقیر و توهین قرار دهد. یکی از مواردی که هشام را نسبت به امام باقر (ع) و خاندان ایشان بیش از پیش حساس نمود، احترام عمیق مردم به ایشان در موسم حج بود. نقل است در سالی که هشام به حج رفته بود، امام نیز در حال به جا آوردن مراسم حج بود و از ناحیه مسلمانان اکرام، بسیار می‌شد. هشام که از این امر ناراحت بود شخصی را نزد حضرت فرستاد و به او گفت: نزد او برو و بگو امیرمؤمنان می‌گوید، خوراک و آشامیدنی مردم در روز قیامت تا آن‌گاه که از حساب فراغت یابند چیست؟ حضرت فرمود: مردم در زمینی محشور شوند که همانند گرده نانی است و در آن چشمه‌هایی از آب است و از آنها می‌خورند و می‌آشامند تا از حساب فارغ گردند. هشام چون این پاسخ را شنید پنداشت که بر حضرت غلبه یافته، به آن شخص گفت: برو به او بگو مردم در آن روز کجا به خوردن و آشامیدن می‌پردازند، در حالی‌که گرفتار حساب‌اند. امام در پاسخ فرمود: مردم در دوزخ به مراتب سرگرم‌تر از روز رستاخیز خواهند بود، با این حال از خوردن و آشامیدن غافل نیستند و چنان‌که خداوند فرموده: «دوزخیان تقاضای آب و غذا می‌کنند»[۳۷]. هشام چون این پاسخ را شنید خاموش شد[۳۸].

منابع حاکی از آن است که در زمان امامت امام باقر (ع)، در موسم حج، حضرت صادق (ع) سخنان مهمی در مقام ائمه معصوم (ع) و لزوم تبعیت از ایشان بیان فرمود که شدیداً موجبات ناراحتی هشام را فراهم آورد. او در آن موضع واکنشی نشان نداد، اما پس از اینکه به شام رسید، نامه‌ای را به مدینه ارسال داشت و امام و فرزندش را احضار کرد. پس از اینکه آن دو بزرگوار به شام رسیدند، هشام تا سه روز با ایشان دیدار نکرد و چون اجازه داد، در کاخ خود بر روی تخت نشسته بود و سران سپاه و دربارش همه غرق اسلحه در دو طرفش ایستاده بودند. او از امام خواست که در مسابقه تیراندازی شرکت کند. امام ابتدا پیری خود را مطرح کرد و از او خواست که از این مسابقه درگذرد. هشام اصرار کرد و امام در تیراندازی چنان مهارتی از خود نشان داد که وی را به حیرت انداخت. در گفت‌وگوی مفصّلی که میان امام و هشام گذشت، ایشان برتری اهل بیت پیامبر (ص) را بر دیگران بر اساس آیه اکمال تشریح فرمود. هشام مانند معاویه بن ابی‌سفیان که در نامه به امام علی (ع) خود را مانند ایشان از فرزندان عبدمناف به شمار آورده بود[۳۹]، نسب بنی‌هاشم و بنی‌امیه را یکی دانست و به تمسخر ادعاهای اهل بیت پرداخت و آن را بدون دلیل دانست، اما امام باقر (ع) به وی فضائل امام علی (ع) و آل او را از قول و سیره پیامبر اکرم (ص) بیان فرمود و نشان داد که او در آنچه می‌گوید بر خطاست[۴۰].

برخی روایت‌ها نیز حاکی از آن است که هشام در مجلسی در شام قصد توهین به امام باقر (ع) داشت و به اطرافیان خود نیز این مطلب را متذکر شده بود که چون او وارد شد، مانند من او را توبیخ نمایید. امام به محض ورود در مجلس به حاضران سلامی‌کرد و بدون اینکه سلام خاصی به خلیفه کند، در جایی نشست. هشام که از این واقعه ناراحت شده بود، با بی‌ادبی به امام گفت: محمد بن علی! همیشه مردی از اهل شما میان مسلمانان اختلاف انداخته و آنان را به سوی خویش دعوت نموده و از بی‌خردی و کم‌دانشی گمان کرده که او امام است. پس از وی اطرافیانش نیز امام را مورد توهین قرار دادند. حضرت که این رفتار را ملاحظه کرد، رو به جماعت کرد و به آنان فرمود که شما به واسطه خاندان ما هدایت یافته‌اید و اگر به این سلطنت شتابان، فریفته شده‌اید، بدانید که برای ما سلطنتی جاودان است. هشام که از شجاعت امام درمانده شده بود دستور داد حضرت را به زندان بیاندازند، اما پس از مدتی زندانیان شیفته گفتار و کردار ایشان شدند و به امام گرویدند. زندان‌بان این مطلب را به اطلاع خلیفه رساند و هشام دستور داد که با سختی بسیار ایشان را به مدینه بازگردانند. حضرت و یاران همراه سه شبانه روز راه رفتند و در این مدت طعام و آبی نیافتند تا به مدینه رسیدند. مردم این شهر که از دستور خلیفه آگاه شده بودند، دروازه شهر را بر ایشان بستند. اصحاب امام که به تنگ آمده بودند نزد ایشان به گله پرداختند. امام پس بر بالای کوهی مشرف به شهر رفتند و فرمود: ای اهل شهری که مردمش ستمکارند، من همان بقیة‌الله‌ام که خدا می‌فرماید[۴۱]. پیری در میان مردم شهر گفت: به خدا که این همان ندای حضرت شعیب (ع) است و اگر به آن بی‌اعتنایی کنید، گرفتار می‌شوید. پس از این مردم دروازه و بازار را بر امام و یارانشان گشودند. چون این خبر به هشام رسید، آن پیرمرد را نزد خود خواند و تعذیب کرد[۴۲]. امام باقر (ع) هرچند مانند پدران بزرگوارشان به تقیه توصیه می‌فرمود و آن را برای حفظ جان ضروری می‌دانست[۴۳] با این همه صراحت می‌فرمود: کسی‌که نزد سلطان ستمگر رود و او را به ترس از خدا دعوت کند برایش پاداشی عظیم خواهد بود[۴۴].[۴۵]

سفرهای امام

علاوه بر حضور آن حضرت در کوفه و شام در خلال فاجعه عاشورا، گزارش‌های تاریخی و روایی از حضور دیگر باره ایشان در این سرزمین‌ها خبر می‌دهد. ظاهراً امام به اجبار خلفا بارها به شام سفر کرده بوده است. در یک مورد هم، پس از درخواست عبدالملک جهت حضور ایشان در شام با هدف مناظره با یکی از عالمان قَدَری مسلک، آن حضرت، فرزند خود امام صادق (ع) را به آن دیار گسیل می‌دارد[۴۶]. تیراندازی حیرت‌افکن امام که به اصرار هشام بن عبدالملک و در شام صورت پذیرفت[۴۷]، در کنار مناظره شگرف آن حضرت با اسقف مسیحیان و اسلام آوردن یک نصرانی در همان سفر[۴۸] از توانایی موهوبی امام در علم و جسم حکایت می‌کند. سفرهای حضرت باقر (ع) به شام با رخدادهایی رنج‌آور نیز همراه بوده است. نامه خلیفه به مردم مَدین جهت انسداد دروازه‌های شهر بر امام و دستور منع آن حضرت و همراهانشان از نوشیدنی و خوردنی[۴۹]، از شمار همین رنج‌هاست. برخی از پژوهشگران نیز از حبس امام در زندان هشام در شام خبر داده‌اند[۵۰].[۵۱]

مواضع سیاسی

امام باقر(ع) با حاکمان نامشروعی از خلفای اموی هم‌زمان بود[۵۲]. مردم عراق که به اهل بیت(ع) و امام باقر(ع) توجه داشتند، بیش از دیگران زیر فشار خلفای اموی قرار داشتند[۵۳]. از میان حاکمان اموی، ولید[۵۴] و هشام[۵۵] بسیار ستمکار و کینه‌توز بودند.

حکومت همه حاکمان اموی از نگاه امام باقر(ع) نامشروع بود[۵۶]، موضع‌گیری ایشان با توجه به رفتار حاکمان اموی متفاوت بود[۵۷]. شرایط قیام مسلحانه علیه حکومت غاصب اموی فراهم نبود، وگرنه امام باقر(ع) نیز همچون امام علی(ع) و امام حسین(ع) زره به تن می‌کرد و می‌جنگید[۵۸].

قیام نکردن امام باقر(ع) در برابر حاکمان اموی به معنای سکوت در برابر ظلم‌های آنان نبود. ایشان مردم را تشویق می‌کرد که به ستمکاری حاکمان ستمگر اعتراض کنند[۵۹] و از همکاری برخی خواص مانند علما و شاعران با دربار حاکمان اموی انتقاد می‌کرد[۶۰].

انتقاد امام محمد باقر(ع) از حاکمان ستمگر اموی[۶۱] و از گمراهی مردم در انحراف از سیره اهل بیت(ع)[۶۲] و دعوت به ولایت و امامت اهل بیت(ع)[۶۳] و همچنین دعوت به همراهی مالی با ائمه(ع)[۶۴] موجب گردید هشام بن عبدالملک ایشان را به همراه فرزند خود امام صادق(ع)[۶۵] از مدینه به شام، مرکز خلافت امویان، احضار کند[۶۶] و هدف از این احضار ترساندن امام باقر(ع) بود[۶۷].[۶۸]

حضرت با توجه به فضای سیاسی، تأکید داشت قیامی صورت نگیرد و مردم در خانه‌های خود بمانند[۶۹]، حتی برای فرار از دست حکومت ظالم، به مسافرت حج بروند[۷۰]. با این حال، به اقتضای شرائط با حاکمان جور مقابله می‌کرد و بیان می‌داشت که ما خاندان رسالت و شجره نور و مبارک هستیم[۷۱]. امام(ع) نه تنها حکومت اموی را به رسمیت نشناخت که دیگران را حتی از کمک به دستگاه خلافت نهی کرد. چنان‌که وقتی مردم برای تبریک گویی نزد والی جدید مدینه می‌رفتند، امام فرمود: اینان با تبریک خود، دری از درهای جنهم را به روی خود می‌گشایند[۷۲].

امام مردم را از مکاتبه با حاکمان نهی می‌کرد و می‌فرمود: آنچه به او می‌دهند، به همان اندازه دینش را از او می‌گیرند[۷۳]. همچنین برخی را که برای مشورت آمده بودند، تا ریاست قبیله را بر عهده گیرند، به این دلیل نهی کرد که مجبور به پذیرش حاکمیت اموی می‌شدند. یکی از شیعیان در این خصوص از امام باقر(ع) نظر خواست و امام(ع) فرمود: اگر رئیس قبیله شـوی و حاکم خون مسلمانی را بریزد، تو در خون او شریک هستی و از دنیای آنان چیزی به تو نمی‌رسد[۷۴].[۷۵]

شهادت و محل دفن

حکام اموی، سرانجام از فعالیت‌های امام (ع) به بیم افتادند و هشام بن عبدالملک، دهمین حاکم اموی فرمان داد تا ابراهیم بن ولید، با زهری کشنده امام باقر (ع) را مسموم کند. امام در ماه ذی‌الحجه ۱۱۴ﻫ. در ۵۷ سالگی به شهادت رسید و پیکر پاکش در قبرستان بقیع مدینه به خاک سپرده شد[۷۶].[۷۷]

امام باقر(ع) وصیت کرد به مدت ده سال در سرزمین مِنی، در موسم حج، برایش عزاداری کنند[۷۸]، در لباسی که روزهای جمعه با آن نماز می‌خواند، کفن شود و عمامه‌اش را بر سرش بپیچند، هنگام دفن بندهای کفنش باز شود و قبرش چهار گوش و به اندازه چهار انگشت از زمین بالا باشد[۷۹]. آن‌گاه ودائع امامت را (مشتمل بر صحیفه و سلاح رسول خدا(ص)) به فرزندش امام صادق(ع) سپرد.

پیکر پاک حضرت در خانه عقیل[۸۰] واقع در قبرستان بقیع، کنار مزار پدر بزرگوارش(ع)[۸۱] و جدش امام مجتبی(ع) به خاک سپرده شد[۸۲].

منابع

پانویس

  1. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۲۱۵؛ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ص۱۵۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۱۲.
  2. ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۲۷.
  3. فرهنگ شیعه، ص ۱۰۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۲.
  4. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۶۹؛ شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۴۱؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۵۵.
  5. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ص۱۵۸؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص۴۹۸.
  6. فرهنگ شیعه، ص ۱۰۶؛ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص۲۶۶؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۱۶.
  7. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۲۰.
  8. الکافی، ج۴، ص۲۲۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۴۳.
  9. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام محمد بن علی»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۴۶۵-۴۸۰.
  10. اعلام الوری‌، ۲۵۹.
  11. فرهنگ شیعه، ص ۱۰۹.
  12. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۰۵-۳۰۶.
  13. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص۲۶۳؛ فرهنگ شیعه، ص۱۰۹.
  14. بحارالانوار، ۴۶/ ۲۵۹.
  15. فرهنگ شیعه، ص۱۰۹.
  16. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۲؛ فرهنگ شیعه، ص 109.
  17. پیشوایان ما، ۱۷۳ و ۱۷۴.
  18. عوالم العلوم‌، ۱۸/ ۱۷۱.
  19. سیره چهارده معصوم‌، ۴۸۱.
  20. فرهنگ شیعه، ص۱۰۹.
  21. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۱۳۹-۱۴۰.
  22. مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۷.
  23. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ص۴۶ و ۳۴۰؛ ابوزهره، محمد، الامام الصادق(ع) حیاته و عصره، ص۲۲ ـ ۲۳.
  24. مدرس طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، نظری برتطور مبانی فکرتشیع در سه قرن نخستین، ص۳۰ ـ ۳۱؛ ادیب، ص۴۶ ـ ۴۸.
  25. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۱۰.
  26. خامنه‌ای، سیدعلی، انسان ۲۵۰ ساله، ص۲۷۹.
  27. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۱۲۲ ـ ۱۲۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۶، ص۳۰۹ ـ ۳۱۳.
  28. مسعودی، اثبات‌الوصیه، ص۱۸۰.
  29. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج‌البلاغه، ج۸، ص۱۲۱ ـ ۱۲۲.
  30. مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۶۴ ـ ۱۶۵؛ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۵۲.
  31. امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۵۳.
  32. همان، ج۱، ص۶۵۲.
  33. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۴، ص۲۳۹ ـ ۲۴۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۶، ص۳۵۳ ـ ۳۵۴.
  34. رضوی، سید عباس، مقاله «محمد بن علی»، دانشنامه امام خمینی ج۹ ص ۱۳۸.
  35. بحار الأنوار، ج۴۶، ص۱۵۳.
  36. فتوح البلدان، ص۴۵۰؛ الأغانی، ج۲۲، ص۲۸۱.
  37. ﴿وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ «و دمسازان آتش بهشتیان را ندا می‌کنند که از آب یا از آنچه خداوند روزی شما کرده است بر ما (نیز) فرو ریزید! می‌گویند: خداوند هر دو را بر کافران حرام کرده است» سوره اعراف، آیه ۵۰.
  38. الارشاد، ج۲، ص۱۶۳-۱۶۴.
  39. نهج البلاغة، صبحی صالح، ص۳۷۵؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۱۷۹.
  40. دلائل الإمامة، ص۲۳۳- ۲۳۷؛ نوادر المعجزات، ص۲۷۵-۲۸۱.
  41. ﴿بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «برنهاده خداوند برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید» سوره هود، آیه ۸۶.
  42. الکافی، ج۱، ص۴۷۱-۴۷۲.
  43. المحاسن، ج۱، ص۲۵۹؛ الکافی، ج۲، ص۲۱۹.
  44. الاختصاص، ص۲۶۱؛ کتاب السرائر، ج۳، ص۶۳۴.
  45. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام محمد بن علی»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۴۶۵-۴۸۰؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۲.
  46. التفسیر، ج۱، ص۲۳.
  47. دلائل الامامة، ص۲۳۴.
  48. الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۹۲.
  49. دلائل الامامة، ص۲۳۴؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۹۲.
  50. ۱۹۹۳ AD,koblberg ۳۹۸/۷..
  51. موحدی، محمد علی، مقاله «امام باقر»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۷۴.
  52. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۶، ص۲۱۲.
  53. مظفر، محمدحسین تاریخ شیعه، ص۱۴۲.
  54. مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۵۷.
  55. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۲۸.
  56. مسعودی، اثبات‌الوصیه، ص۱۸۱.
  57. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۰۵.
  58. ولایت‌فقیه، ص۱۹.
  59. مفید، الاختصاص، ص۲۵۹ ـ ۲۶۱؛ حرّعاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل‌الشیعة الی تحصیل مسائل‌الشریعه، ج۱۶، ص۱۳۴؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۷۲، ص۳۷۵.
  60. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۲۰۷؛ عطاردی، عزیزالله، مسند الامام ابوجعفر محمد بن علی، ج۱، ص۳۹.
  61. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۱، ص۴۳ ـ ۴۴.
  62. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۲۸۸.
  63. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۸؛ فیض‌کاشانی، ج۴، ص۸۸.
  64. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۴۵.
  65. طبری امامی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، ص۲۳۳ ـ ۲۳۴.
  66. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۷۱ ـ ۴۷۲؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۱۸۹ ـ ۱۹۰.
  67. بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن و المساوی، ج۲، ص۲۳۲ ـ ۲۳۶؛ طبری امامی، محمدبن جریر، دلائل الامامه، ص۲۳۳ ـ ۲۳۴.
  68. رضوی، سید عباس، مقاله «محمد بن علی»، دانشنامه امام خمینی ج۹ ص ۱۴۱.
  69. کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۷.
  70. نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، ص۱۱.
  71. ابن شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.
  72. کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲؛ ج۵، ص۱۰۷.
  73. کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۶.
  74. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۵۹.
  75. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۱.
  76. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۲۱۵؛ ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابوطالب، ج۲، ص۲۲۷.
  77. فرهنگ شیعه، ص۱۰۹؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۲؛ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص۲۶۶.
  78. کلینی، الکافی، ج۳، ص۱۱۷.
  79. کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۰۷؛ فتال نیسابوری، روضة الواعظین، ص۲۰۸.
  80. ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۱۲۷؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۳۴.
  81. کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۹.
  82. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۴۸.