قواعد حقوق بین‌الملل

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۴ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

قاعده اول: تفاهم، یک اصل الزامی در اسلام

قرآن با توجه به ضرورت تفاهم در زندگی صلح‌آمیز و عادلانه بشری و نقش تعیین کننده آن در وصول به همه اهداف و آرمان‌های بشر در زندگی جمعی، روابط ملت‌ها را از تفاهم آغاز می‌کند و به پیامبر دستور می‌دهد که ملت‌ها را به تفاهم در حداقل مشترکات قابل قبول همگان دعوت کند، و خود در این زمینه اسوه و نمونه باشد: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ[۱].

انتخاب اهل کتاب و پیروان ادیان آسمانی و توحید؛ به این دلیل بوده که قدر مشترک بین اسلام و آنها در مقیاس وسیعی وجود داشته و تفاهم روی آن به روشنی قابل عمل بود. تفاهم بر سر مسئله توحید در عبودیت (منحصر نمودن پرستش به خدا) که در یک جمله خلاصه می‌شود، کاربردی وسیع و نتایج گسترده و بسیار عمیقی به دنبال داشت. تفاهم در این زمینه هم می‌توانست توافق و وحدت نظر ایجاد کند و هم بسیاری از انحرافات و نقطه ضعف‌ها و نهایتاً اختلافاتی را که وجود داشت از میان ببرد.

قرآن این اصل را در پوشش یک فرمان به منظور آغاز یک حرکت جهانی بیان نمود. بی‌شک علم به آن یعنی تلاش در راه ایجاد تفاهم برای پیامبر (ص) یک فریضه الهی بود نه یک رهنمود اخلاقی. پیامبر (ص) می‌بایست این پیام را که دعوت به تفاهم است به ملت‌های معتقد به کتاب‌های آسمانی ابلاغ کند. شیوه عمل پیامبر (ص) در اجرای این فرمان الهی خود بیان کننده اهمیت قاعده الزام‌آور تفاهم در حقوق بین‌الملل اسلام است.[۲]

قاعده دوم: اصل مشارکت و تعاون در مسائل بین‌المللی

همکاری و تعاون در تاریخ زندگی بشر پدیده اجتماعی ناشناخته‌ای نیست. نخستین روزهای زندگی جمعی انسان با تعاون آغاز شده است و فرهنگ و تمدن بشری طی قرون متمادی با تعاون شکل گرفته است. اصولاً زندگی اجتماعی و نظام بین‌المللی بدون همکاری و تعاون چگونه می‌تواند جامه عمل به خود بپوشد. مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بشر آن قدر به هم مرتبط و آمیخته است که به اقدام مشترک نیاز مبرم دارد. اقدام مشترک جز از طریق مشارکت و تعاون بین‌المللی امکان‌پذیر نیست.

مشکلات جهانی به اندازه‌ای است که جز با نیروی حاصل از مشارکت و تعاون ملت‌ها قابل حل نیست، و همانقدر که همکاری و تعاون بین‌المللی از تفاهم بین ملت‌ها نشأت می‌گیرد، به همان اندازه هم می‌تواند در توسعه تفاهم مؤثر باشد. قرآن ضمن تأکید بر اصل تعاون و مشارکت که یک اصل عقلائی پذیرفته شده در جوامع بشری است و منطبق با منطق زندگی می‌باشد، با مشخص کردن محور اصلی آن، قلمرو وسیعی را برای مشارکت و تعاون باز نموده و آن را به صورت صد در صد انسانی مطرح کرده است: ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ[۳]. این نوع تبیین از تعاون، از یکسو افق‌های جدیدی را برای همکاری و تعاون باز می‌کند و از سوی دیگر از سوء استفاده از این نیروی عظیم بالقوه بشری در راه فساد و تباهی جلوگیری می‌نماید.

تعاون؛ به معنی کمک متقابل است که در ترجمه فارسی از آن به همکاری با همیاری تعبیر می‌شود، و مشارکت به معنی سهیم شدن دوجانبه در انجام یک مسئولیت است.[۴]

قاعده سوم: اصل برابری ملت‌ها از دیدگاه اسلام

اصل برابری ملت‌ها از دیدگاه قرآن

در مورد آزادی، استقلال و حاکمیت ملت‌ها آیه زیر قابل تعمّق و مطالعه است: ﴿وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ[۵]. با دقت در مفهوم حفیظ که نشان دهنده نوعی قیمومیت از یک سو و عدم توانائی در استیفای حقوق از سوی دیگر است، و نیز در معنی وکیل که معمولاً در مواردی که کسی از جانب دیگری عهده‌دار مسئولیت و یا استیفای حقی می‌شود، معلوم می‌گردد که در این آیه آزادی، استقلال و حاکمیت ملت‌ها به نوعی مورد تأیید قرار گرفته است و تا ملتی خود تصمیم نگرفته دیگری نمی‌تواند به‌عنوان حافظ منافع او و یا به نمایندگی از طرف او تصمیم بگیرد، خداوند همچنین حقی را به کسی تفویض نکرده است.[۶]

برابری ملت‌ها از دیدگاه علی (ع)

در نهج‌البلاغه به گونه‌های مختلف بر اصل تساوی و برابری انسان‌ها تأکید شده است، از آن جمله می‌توان مورد زیر را مورد مطالعه قرار داد: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ‏ لَكَ‏ فِي‏ الدِّينِ‏ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ»[۷]؛ مردم دو گروهند: یا برادر دینی تو هستند و یا مشابه تو در انسانیت و خلقت. همه انسان‌ها در آفرینش یکسان آفریده شده‌اند و این برابری، اساس روابط بین انسان‌ها را در سطح روابط اجتماعی و در مقیاس روابط بین‌المللی تشکیل می‌دهد. هیچ قدرتی نمی‌تواند با زیر پا گذاردن این اصل، آزادی، استقلال و حاکمیت را از ملتی سلب کند.

اصل برابری ملت‌ها بر اساس گفتار علی (ع) از احترام به شخصیت و کرامت انسانی و اصل آزادی انسان‌ها در تعیین سرنوشتشان ناشی می‌گردد، ولی این مسئله هرگز به معنی نفی مسئولیت انسان در برابر خدا نیست. از این‌رو اصل سنخیت و برابری انسان‌ها باید به اخوت و پیوند معنوی و اعتقادی و مسئولیت مشترک آنها بینجامد.[۸]

قاعده چهارم: اسلام و حمایت از مبارزات حق‌طلبانه

قرآن مسئله حمایت از مبارزات حق‌طلبانه و حرکت‌های رهایی‌بخش را در موارد متعدد مورد توجه قرار داده و به صورت‌های مختلف بر آن تأکید ورزیده است:

  1. ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا[۹]
  2. ﴿وَإِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ[۱۰].
  3. ﴿وَيَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا[۱۱].
  4. ﴿وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ[۱۲].
  5. ﴿وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ[۱۳].
  6. ﴿ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ[۱۴]

﴿مَا لَكُمْ لَا تَنَاصَرُونَ[۱۵].

  • کمک‌طلبیدن را حق هر مظلوم می‌شمارد. بدیهی است که مفهوم مقابل این حق آن است که مظلوم وقتی کمک می‌طلبد باید مورد حمایت قرار گیرد:
  1. ﴿وَلَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَئِكَ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ[۱۶].
  2. ﴿وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا[۱۷].
  3. ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ[۱۸].
  4. ﴿لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ[۱۹].
  • در مواردی نیز صریحاً حمایت و یاری نمودن مظلومان و مردم به بند کشیده شده را که کمک می‌طلبند یک فریضه می‌شمارد:
  1. ﴿وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ[۲۰].
  2. ﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ[۲۱].[۲۲]

قاعده پنجم: مسئله مداخله از دیدگاه اسلام

اسلام، استکبار و سیاست سلطه را به‌عنوان عامل اصلی مداخله‌های تجاوزکارانه تلقی می‌کند و بر این اصل اصرار می‌ورزد که نابود کردن سیاست‌های استکباری تنها راه خاتمه دادن به مداخله در امور داخلی مربوط به ملت‌هاست. لازم به یادآوری است که تا ملت‌های تحت سیطره خارجی، از حق اولیه خود در زمینه برخورداری از آزادی، استقلال و حاکمیت بر سرنوشت خود محروم هستند، صحبت از منع مداخله به میان آوردن بی‌نتیجه است. قرآن، تحمیل و زور را به‌عنوان خمیر مایه اصلی دخالت، نفی می‌کند ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۲۳] و سلطه‌طلبی را که ریشه مداخله است مردود می‌شمارد: ﴿لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا[۲۴] و هرنوع سیطره جوئی را که خدشه‌ای در اراده بشری ایجاد کند ممنوع دانسته ﴿لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ[۲۵] و فرمانروائی و جباریت را نهی ﴿وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ[۲۶] و به جای دیگران تصمیم گرفتن را نفی نموده است ﴿وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ[۲۷] و خود را حافظ و نگهبان دیگران فرض کردن و بر این اساس مداخله در امور اختصاصی دیگران روا داشتن را مردود شمرده است ﴿وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ[۲۸].

علی (ع) می‌فرمود: «وَ إِنَّ الْعَامَّةَ لَمْ‏ تُبَايِعْنِي‏ لِسُلْطَانٍ‏ غَالِبٍ‏ وَ لَا لِعَرَضٍ حَاضِرٍ»[۲۹]، مردم با من به خاطر قدرت حکومت و یا مزد و پاداش بیعت نکردند.

تهدید و تشویق، ترس و طمع، معمولاً از عواملی محسوب می‌شوند که به طور پنهانی بر آراء مردم فشار وارد می‌آورد و در اراده آزاد آنها نوعی نفوذ و دخالت را ایجاب می‌کند. از این‌رو علی (ع) قدرت (ترس) و پاداش (طمع) را در مورد قبول فرمان‌روائیش از طرف مردم نفی می‌کند، و در مورد دیگر تأکید می‌کند: «وَ بَايَعَنِي‏ النَّاسُ‏ غَيْرَ مُسْتَكْرَهِينَ‏ وَ لَا مُجْبَرِينَ بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِينَ»[۳۰]؛ مردم با من در حالی بیعت کردند که نه مجبور بودند و نه ناراضی، بلکه با رغبت و اختیار و آزادی با من بیعت نمودند.[۳۱]

قاعده ششم: اصل مقابله به مثل در اسلام

در قرآن دو نوع برخورد با مقابله به مثل دیده می‌شود:

  1. مقابله به مثل در حقیقت شیوه مشابهی است که ستم‌دیده را وادار به کاری می‌کند که شروع به آن ظالمانه بوده و ظالم و مظلوم را در عمل یکسان جلوه می‌دهد: ﴿وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى[۳۲]. مقابله به مثل در این تبیین به‌عنوان نوعی بی‌عدالتی در برابر بی‌عدالتی تلقی شده و مورد نهی صریح قرآن قرار گرفته است. بی‌شک بی‌عدالتی را با عدالت نمی‌توان مقابله به مثل کرد اگر مقابله به مثل در برابر بی‌عدالتی را بپذیریم خواه ناخواه مصداق مقابله به مثل در این صورت روش غیرعادلانه خواهد بود. اما این بی‌عدالتی بدان جهت عادلانه است که در برابر بی‌عدالتی اعمال می‌گردد.
  2. تجاوز در برابر تجاوز، در حقیقت نوعی دفاع در مقابل ستم است و مقابله به مثل در برابر تجاوز گرچه به ظاهر خود تجاوزی بیش نیست، ولی چون دفاع مشروع است در حقیقت بین آن دو فقط یک نوع مشابهت ظاهری حکم‌فرماست، و در بررسی نهائی معلوم می‌گردد تجاوزی که به‌عنوان مقابله به مثل انجام گرفته نه تنها تجاوز نامشروع و ستم نیست بلکه روشی برای از میان بردن تجاوز می‌باشد: ﴿فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ[۳۳].

با دقت در مفهوم دو آیه مذکور، می‌توان به جمع بین آن دو پی برد؛ زیرا آنچه در آیه اول نفی شده بی‌عدالتی در مقابل بی‌عدالتی است، ولی مقابله به مثل هرگز بی‌عدالتی نیست و اگر به دفاع عادلانه در برابر بی‌عدالتی مقابله به مثل گفته می‌شود، صرفاً یک تشابه صوری است. با این توضیح می‌توان گفت که مقابله به مثل در قرآن به‌عنوان یک روش عادلانه در برابر بی‌عدالتی مورد تأیید قرار گرفته است.[۳۴]

قاعده هفتم: ارزش قراردادها از دیدگاه اسلام

واژه عهد در حقوق اسلام در مقایسه با مفهوم قرارداد از نظر حقوق موضوعه معنی وسیع‌تری را شامل می‌گردد، و گاه به تعهدی که انسان در برابر خدا می‌پذیرد و تعهدهای ابتدائی بدون طرف مقابل نیز عهد اطلاق می‌گردد. در اصطلاح فقهی به عهد مؤکد عقد گفته می‌شود. اسلام با الزامی کردن وفاداری به پیمان‌ها (معاهدات و قراردادها (عقود) اطراف ذی‌ربط به آنها را در برابر خدا مسئول دانسته و آنها را عهدالله نامیده است: ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ[۳۵]. همچنین شکستن پیمان را نقض عهد خدا تلقی می‌کند: ﴿الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ[۳۶].

قرآن در برابر وفاداری نسبت به پیمان‌ها، وعده وفای عهد از جانب خدا می‌دهد: ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ[۳۷] بر عهدی که با من بسته‌اید وفادار باشید تا من به عهدتان وفا کنم. فلسفه تأکید اسلام بر لزوم وفاداری به عهد و پیمان، ایجاد زمینه توافق بر همزیستی و زندگی مسالمت‌آمیز است تا انسان‌ها با آزادی و صلح و امنیت با یکدیگر زندگی کنند و اصول و قواعد حاکم بر زندگی مشترک براساس توافق و اراده مشترک تنظیم گردد. وفای به عهد از فرائض اسلام و علامت تقوا و ایمان است و از مهمترین اصول روابط اجتماعی و بین‌المللی اسلام به شمار می‌رود. ارزش و اهمیت حقوقی فوق‌العاده قرارداد‌ها را که از خصوصیات حقوق اسلامی به شمار می‌رود، می‌توان با مطالعه و بررسی نصوصی که در این زمینه در لابه‌لای متون و مدارک حقوق اسلامی وارد شده است، به دست آورد.

اینک به قسمتی از این نصوص دقیقاً توجه نمائید:

  1. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ[۳۸].
  2. ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا[۳۹]. نکته‌ای که در این آیه بیشتر جلب توجه می‌نماید این است که قرآن در این آیه از قراردادها به‌عنوان پیمان خدا یاد نموده و متعاهدین را یادآور می‌شود که با عقد پیمان، گوئی با خدا قرارداد نموده‌اند و پیمان خدا نیز مورد بازخواست خواهد بود ﴿وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا[۴۰].
  3. ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا[۴۱].
  4. ﴿وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا[۴۲].
  5. ﴿الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ[۴۳].
  6. ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ[۴۴].

در این چند آیه اخیر موضوع اهمیت قرار داد و لزوم وفای به آن از جنبه حقوقی پا فراتر نهاده و به‌عنوان ممیز و علامت ایمان معرفی شده است. گویی حس وفای به عهد از ایمان سرچشمه می‌گیرد و خیانت به عهد ناشی از نقص یا فقدان ایمان می‌باشد. چنانکه بررسی آیاتی نظیر آیه ۴ و ۷ سوره برائت نیز این نکته را به دست می‌دهد که احترام به پیمان و وفای به آن همبستگی کامل با تقوی و روح پرهیزکاری دارد و تفکیک آن دو موجب انهدام روح تقوا می‌باشد.

روایات اسلامی در این زمینه فراوان است و در پاره‌ای از روایات پیمان شکنان به خروج از دین و فقدان ایمان متهم شده‌اند و پیمان شکنی از گناهان بزرگ معرفی شده است[۴۵].[۴۶]

قاعده هشتم: قراردادهای بین‌المللی در اسلام

در تنظیم عادلانه روابط بین‌المللی هیچ نوع ابزار و تکنیکی کارسازتر از قرارداد نیست. اسلام در روابط بین‌المللی نه تنها از اهمیت و ارزش این اساس زندگی بین‌المللی نکاست بلکه بر ضرورت آن تأکید و اصرار ورزید. کافی است در این زمینه نصوص قرآنی را مورد مطالعه قرار دهیم:

  1. ﴿إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ[۴۷].
  2. ﴿إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ[۴۸].
  3. ﴿فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ[۴۹].

در سیره سیاسی پیامبر (ص) نمونه زیادی از معاهدات با قبائل و دولت‌ها دیده می‌شود که نشانگر مشروعیت قراردادهای بین‌المللی در اسلام است. پیامبر اسلام (ص) حتی قبل از بعثت بر اصل تنظیم روابط عادلانه بین قبایل، بر پایه پیمان اصرار می‌ورزید و مکرر می‌فرمود: «لقد شَهِدْت في دارِ عبدِ اللَّهِ بنِ جُدْعان حِلْفاً ما احب ان لی حمر النعم و لو ادعی به في‏ الإسْلامِ‏ لأَجَبْت»[۵۰]؛ من در خانه عبدالله بن جدعان، در جاهلیت شاهد بستن پیمان مشترک جهت حمایت از مظلومان، بین نمایندگان قبائل مختلف عرب بودم، و چنان بر این پیمان دل بسته بودم که حاضر نبودم در ازای نقض آن، صاحب پربهاترین شتران باشم. اگر در اسلام به چنین پیمانی دعوت شوم فوراً اجابت خواهم کرد.

پیمان پیامبر (ص) با مردم یثرب زمینه هجرت و تأسیس اولین دولت اسلامی را فراهم نمود[۵۱]، و در آغاز هجرت نیز عهدنامه مدینه که قبائل اوس و خزرج و یهودیان مدینه را به صورت متحدان هم‌پیمان متشکل می‌نمود، زمینه شکل‌گیری قدرت اسلام را در برابر تشکل و تهاجم دشمنان اسلام فراهم آورد[۵۲]. پیامبر (ص) با بسیاری از قبائل و دولت‌های مجاور پیمان بست، و قرارداد صلح حدیبیه، امنیت را به حجاز بازگردانید و قدرت گسترش اسلام را افزایش داد.

در راه مکه قبل از برخورد با قریش و بسته شدن پیمان حدیبیه بارها می‌فرمود: «لَا يَسألوني خُطَّة يُعَظِّمون فِيهَا حُرُماتِ اللَّهِ إِلَا أعْطَيتهم إيَّاها»[۵۳]؛ از من وسیله‌ای که موجب تعظیم به حدود الهی است نخواهند خواست، مگر اینکه بی‌درنگ به آنها خواهم داد. معاهدات و پیمان‌هایی که توسط پیامبر (ص) با قبائل و سران دولت‌ها منعقد می‌گردید، به دستور آن حضرت توسط کُتّاب نوشته می‌شد که این اسناد بمانند و مفاد آن تنفیذ گردد[۵۴].

پیامبر (ص) از پیمان صلحی که مسلمانان بعدها با روم می‌بستند پیشاپیش خبر داد:«إِنَّ الرّوم سَيُصَالِحُكُمُ صُلْحًا آمِنًا»[۵۵]؛ رومیان با شما به صلحی توأم با امنیت اقدام خواهند نمود[۵۶].[۵۷]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
  2. عمید زنجانی، عباس علی و موسی‌زاده، ابراهیم، بایسته‌های فقه سیاسی، ص ۲۱۷.
  3. «و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید» سوره مائده، آیه ۲.
  4. عمید زنجانی، عباس علی و موسی‌زاده، ابراهیم، بایسته‌های فقه سیاسی، ص ۲۱۸.
  5. «و ما تو را بر آنان نگهبان نگمارده‌ایم و تو گمارده بر آنها نیستی» سوره انعام، آیه ۱۰۷.
  6. عمید زنجانی، عباس علی و موسی‌زاده، ابراهیم، بایسته‌های فقه سیاسی، ص ۲۱۹.
  7. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  8. عمید زنجانی، عباس علی و موسی‌زاده، ابراهیم، بایسته‌های فقه سیاسی، ص ۲۱۹.
  9. «ما پیامبران خویش و مؤمنان را در زندگی این جهان و در روزی که گواهان (به گواهی) برخیزند یاری می‌کنیم» سوره غافر، آیه ۵۱.
  10. «و اگر با شما جنگ شود به شما یاری خواهیم رساند» سوره حشر، آیه ۱۱.
  11. «و خداوند تو را با یاری کردنی بی‌همتا یاری کند» سوره فتح، آیه ۳.
  12. «و شما را بر آنان پیروزی دهد» سوره توبه، آیه ۱۴.
  13. «و بی‌گمان خداوند به کسی که وی را یاری کند یاری خواهد رساند» سوره حج، آیه ۴۰.
  14. «سپس بر او ستم رود خداوند او را یاری خواهد کرد» سوره حج، آیه ۶۰.
  15. «چرا یکدیگر را یاری نمی‌کنید؟» سوره صافات، آیه ۲۵.
  16. «و بر آنانکه پس از ستم دیدن داد ستانند ایرادی نیست» سوره شوری، آیه ۴۱.
  17. «و خداوند را بسیار یاد می‌کنند و پس از آنکه ستم دیده باشند داد می‌ستانند» سوره شعراء، آیه ۲۲۷.
  18. «و آنان که چون بدیشان ستم رسد داد (خود) می‌ستانند» سوره شوری، آیه ۳۹.
  19. «خداوند بانگ برداشتن به بدگویی را دوست نمی‌دارد مگر (از) کسی که بر او ستم رفته است» سوره نساء، آیه ۱۴۸.
  20. «و اگر از شما در دین یاری بجویند باید یاری کنید» سوره انفال، آیه ۷۲.
  21. «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمی‌کنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکان.».. سوره نساء، آیه ۷۵.
  22. عمید زنجانی، عباس علی و موسی‌زاده، ابراهیم، بایسته‌های فقه سیاسی، ص ۲۱۹.
  23. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  24. «و هرگز خداوند برای کافران به زیان مؤمنان راهی نمی‌گشاید» سوره نساء، آیه ۱۴۱.
  25. «تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۲.
  26. «و تو بر آنان چیره نیستی» سوره ق، آیه ۴۵.
  27. «و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  28. «و من بر شما نگهبان نیستم» سوره انعام، آیه ۱۰۴.
  29. نهج البلاغه، نامه ۵۴.
  30. نهج البلاغه، نامه ۱.
  31. عمید زنجانی، عباس علی و موسی‌زاده، ابراهیم، بایسته‌های فقه سیاسی، ص ۲۲۱.
  32. «و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است» سوره مائده، آیه ۸.
  33. «پس هر کس بر شما ستم روا داشت همان‌گونه که با شما ستم روا داشته است با وی ستم روا دارید» سوره بقره، آیه ۱۹۴.
  34. عمید زنجانی، عباس علی و موسی‌زاده، ابراهیم، بایسته‌های فقه سیاسی، ص ۲۲۲.
  35. «و چون با خداوند پیمان بستید وفا کنید» سوره نحل، آیه ۹۱.
  36. «همان کسان که پیمان با خداوند را پس از بستن آن می‌شکنند» سوره بقره، آیه ۲۷.
  37. «و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم» سوره بقره، آیه ۴۰.
  38. «ای مؤمنان! به پیمان‌ها وفا کنید» سوره مائده، آیه ۱.
  39. «و چون با خداوند پیمان بستید وفا کنید و سوگندهای خود را چون استوار کردید در حالی که خداوند را بر خود گواه گرفته‌اید مشکنید» سوره نحل، آیه ۹۱.
  40. «و پیمان خداوند بازخواست می‌گردد» سوره احزاب، آیه ۱۵.
  41. «و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.
  42. «چون پیمان بندند وفا کنند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
  43. «آنان که به عهد خداوند وفا می‌کنند و پیمان را نمی‌شکنند» سوره رعد، آیه ۲۰.
  44. «و آنان که سپرده‌های نزد خویش و پیمان خود را پاس می‌دارند» سوره مؤمنون، آیه ۸.
  45. رجوع شود به وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۵۱۳؛ سنن بیهقی، ج۹، ص۲۳۱؛ سنن ابی داود، ج۳، ص۱۰۹.
  46. عمید زنجانی، عباس علی و موسی‌زاده، ابراهیم، بایسته‌های فقه سیاسی، ص ۲۲۳.
  47. «مگر آنان را که با گروهی وابستگی دارند که میان شما و ایشان پیمانی است» سوره نساء، آیه ۹۰.
  48. «جز کسانی که با آنها در کنار مسجد الحرام پیمان بسته‌اید پس تا (در پیمان خود) با شما پایدارند شما نیز (بر پیمان) با آنان پایدار بمانید» سوره توبه، آیه ۷.
  49. «پیمان اینان را تا پایان زمانشان پاس بدارید؛ بی‌گمان خداوند پرهیزکاران را دوست می‌دارد» سوره توبه، آیه ۴.
  50. سیره ابن هشام، ج۱، صفحه ۳۴؛ البدایه و النهایة، ج۲، ص۲۹۱.
  51. رجوع شود به سیره ابن هشام، ص۴۳۱.
  52. سیره ابن هشام، ص۵۰۳.
  53. سنن ابی داود، ج۳، ص۱۱۳.
  54. رجوع شود به مکاتیب الرسول، ج۲، ص۲۰؛ شرح السیر الکبیر، ج۴، ص۶۰.
  55. ارشاد الساری شرح صحیح البخاری، ج۵، ص۲۳۲.
  56. برای مطالعه بیشتر ر. ک: فقه سیاسی، ج۳، ص۱۰۰-۵۲۰.
  57. عمید زنجانی، عباس علی و موسی‌زاده، ابراهیم، بایسته‌های فقه سیاسی، ص ۲۲۵.