اهداف حکومت اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۳۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

هر حرکت در نظام هستی و به طور مسلّم، هر رفتاری در انسان‌ها، برای رسیدن به هدفی انجام می‌گیرد و با هر روشی نیز نمی‌توان به یک هدف دست یافت؛ بنابراین روند حرکت برای دستیابی به مقصد خاص، باید پیرو تناسب‌ها و ضوابط خاص باشد. همه نظام‌های سیاسی و نیز نظام سیاسی اسلام، به مثابه یک مجموعه حقیقی (عینی) از این قاعده مستثنی نیستند و در نتیجه دارای هدفی خاص و اصول یا مقررات حاکم بر حرکت هستند که هر کدام تحت عنوانی جداگانه، مورد بررسی قرار می‌گیرد.

جریان حرکت هر مجموعه، در جهت وصول به هدف اصلی و واحد آن، سامان و وحدت می‌یابد؛ اما رسیدن به آن، با تحقق اهداف جزئی ممکن می‌گردد؛ بنابراین پس از بیان هدف اصلی نظام سیاسی اسلام که مقصود و منظور نهایی حرکت را بیان می‌کند، می‌توان به طرح اهداف فرعی پرداخت که زمینه‌ساز تحقق هدف اصلی هستند[۱].

تشکیل حکومت در منطق اسلام، موضوعیت نداشته بلکه در سایه اهدافی خاص، ضرورت یافته و به خاطر تأمین غایاتی معین، تحقق می‌یابد. بر این اساس، حاکمیت بر مسلمانان، شأن و مقام، محسوب نشده و مطلوبیت آن در گرو تلاش در ایجاد اهدافی است که در روایات اسلامی مورد توصیه قرار گرفته است. امام خمینی در کتاب ولایت فقیه، ضمن این که حکومت را، نه غایتی مطلوب، بلکه وسیله‌ای به جهت تحقق هدف‌های عالی دانسته، فصلی مجزا را به اهداف و غایات حکومت اسلامی اختصاص داده و در آن، به سیره ثابته اولیای الهی و به طور خاص، به عبارات امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه اشاره نموده است. بر اساس دیدگاه امام خمینی، در حالی که حکومت‌های کفر از حاکمیت، نفود سیاسی و جعل قوانین خاص، به جهت کامروایی خود سوء استفاده می‌کردند، هدف از حکومت اسلامی در لسان امیرالمؤمنین(ع) و احقاق حق، از بین بردن باطل برشمرده شده و بر این اساس، ائمه اطهار(ع) و فقیهان را در راستای برقراری احکام الهی، برقراری نظام عادلانه و خدمت به مردم، به تشکیل دولت موظف دانسته است. بلکه موضوع ولایت فقیه، مأموریت و انجام این وظایف است[۲]:

هدف اصلی نظام سیاسی اسلام

هدف اصلی در نظام سیاسی اسلام، توسعه بستر تقرب الهی است که تنها انسان به عنوان جزئی از نظام هستی و اشرف مخلوقات، مسیر از او ﴿إِنَّا لِلَّهِ[۳] و به سوی او ﴿إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۴] را طی می‌کند و منزلگاه نهایی‌اش، بار یافتن در جوار قرب الهی خواهد بود. “قرآن کریم، در بیان این حقیقت می‌فرماید: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[۵]. کمال این منزلت و موقعیت، مرتبه‌ای است که انسان، محبوب خدا قرار گرفته و عمل او، خدائی می‌شود. خدای متعال در حدیث قدسی، خطاب به رسول گرامی اسلام می‌فرماید: «مَا تَقَرَّبَ‏ إِلَيَ‏ عَبْدٌ بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا»[۶]؛ هیچ بنده‌ای به چیزی محبوب‌تر از فرائض، به من نزدیکی پیدا نمی‌کند و با عمل کردن به مستحبات (نوافل) تا آنجا به من نزدیک می‌شود که محبوب من قرار می‌گیرد؛ چون محبوب من شد، من گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و چشم او می‌شوم که با آن می‌بیند و زبان او می‌شوم که با آن سخن می‌گوید و دست او می‌شوم که با آن اِعمال قدرت می‌نماید.

در جامعه اسلامی، همه چیز در خدمت تعالی انسان قرار می‌گیرد. این تعالی با تقرب به خداوند حاصل می‌شود و حکومت نیز زمینه‌ساز این تقرب تعالی‌بخش است. البته تحقق این مهم به این معنا نیست که اختیار و آزادی انسان‌ها سلب می‌شود و جبر و زور حکومتی، همگان را به سمت و سوئی معین می‌کشاند که اساساً در این صورت؛ قربی حاصل نمی‌شود؛ زیرا تقرب در انسان و پذیرش اختیاری قرب، بیش از آنکه جسمی و فکری باشد، روحی است. نزدیکی با دوستی حاصل می‌شود و این، رفتاری قلبی و پیرو اراده و اختیار انسان است؛ بنابراین حکومت دینی با گسترش ساز و کارها و شرایط انتخاب مطلوب و تضییق و محدودسازی زمینه‌های آلوده‌ساز، بستر اراده خیر و انتخاب شایسته را که منجر به تقرب به خداوند می‌شود، توسعه می‌بخشد. در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است: “هدف از حکومت، رشد دادن انسان در حرکت به سوی نظام الهی است (﴿والی الله المصیر) تا زمینه بروز و شکوفایی استعدادها، به منظور تجلی ابعاد خدا گونگی انسان، فراهم آید”. اما چگونه این هدف مهم، واقع می‌شود؟ پاسخ را باید با گذر از مسیر تحقق اهداف فرعی ذیل، جستجو کرد.[۷]

حکومت وسیله‌ای جهت تحقق اهداف عالی

حضرت امام در این رابطه می‌فرمایند: عهده‌دار شدن حکومت فی حد ذاته، شأن و مقامی نیست؛ بلکه وسیله انجام وظیفه، اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است. حضرت امیر المؤمنین(ع) درباره نفس حکومت و فرماندهی به ابن‌عباس فرمود: این کفش چقدر می‌ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم ارزش‌تر است؛ مگر این که به وسیله فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم؛ و باطل (یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم[۸]. پس، نفس حاکم شدنْ و فرمانروایی وسیله‌ای بیش نیست. و برای مردان خدا اگر این وسیله به کار خیر و تحقق هدف‌های عالی نیاید، هیچ ارزش ندارد. لذا در خطبه نهج البلاغه می‌فرماید: “اگر حجت بر من تمام نشده و ملزم به این کار نشده بودم، آن را (یعنی فرماندهی و حکومت را) رها می‌کردم”. بدیهی است تصدی حکومت به دست آوردن یک وسیله است؛ نه این که یک مقام معنوی باشد؛ زیرا اگر مقام معنوی بود؛ کسی نمی‌توانست آن را غصب کند یا رها سازد. هر گاه حکومت و فرماندهی وسیله اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام شود، قدر و ارزش پیدا می‌کند؛ و متصدی آن صاحب ارجمندی و معنویت بیشتر می‌شود... حال آن‌که نخست‌وزیر شوروی یا انگلیس و رئیس جمهور آمریکا حکومت دارند، منتها کافرند. کافرند، اما حکومت و نفوذ سیاسی دارند؛ و این حکومت و نفوذ و اقتدار سیاسی را وسیله کامروایی خود از طریق اجرای قوانین و سیاست‌های ضد انسانی می‌کنند. ائمه و فقهای عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند[۹].

امام خمینی پس از ذکر وسیله بودن حکومت، برای دستیابی به غایات عالیه اسلام و ذکر برخی از این اهداف و غایات، در ادامه، عبارتی دیگر از نهج البلاغه را مد نظر قرار داده و بخشی دیگر از اهداف حکومت اسلامی را با عنایت به روایت و سیره حضرت علی(ع) تبیین نموده است. بر اساس این روایت، غرض از تشکیل حکومت دینی را نه تلاش برای به دست گرفتن قدرت سیاسی و یا اندوختن اموال دنیا، بلکه به هدف اجرای اصول دین اسلام، اصلاح در امورات کشور، امنیت اجتماعی و به اجرا در آوردن حدود الهی و نجات مظلومین از دست ستمکاران، مطلوب، فرض نموده است. بر اساس این بخش از عبارات، خداوند از دانایان احکام و معارف الهی، عهد و میثاقی گرفته است که می‌بایست در مقابل بهره‌مندی و شکم‌بارگی دنیاداران و گرسنگی مضاعف ستمدیدگان، سکوت پیشه نکرده و به غایت رفع ظلم و حمایت از مستضعفین، عَلَم حکومت را به دوش بگیرند.[۱۰]

هدف‌های عالی حکومت

حضرت امام درباره این که چرا حاکم و فرمانده و عهده‌دار کار حکومت شده، تصریح می‌کند که برای هدف‌های عالی برای این که حق را برقرار کند و باطل را از میان ببرد این منصب را قبول کرده است. فرمایش امام این است: خدایا تو می‌دانی ما برای به دست آوردن منصب و حکومت قیام نکرده‌ایم؛ بلکه مقصود ما نجات مظلومین از دست ستمکاران است. آنچه مرا وادار کرد که فرماندهی و حکومت بر مردم را قبول کنم، این بود که “خدای تبارک و تعالی از علما تعهد گرفته و آنان را موظف کرده که بر پرخوری و بهره‌مندی ظالمانه ستمگران و گرسنگی جان‌کاه ستمدیدگان سکوت ننمایند”[۱۱]. یا می‌فرماید: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ‏ شَيْ‏ءٍ مِنْ‏ فُضُولِ‏ الْحُطَامِ‏»؛ خدایا، تو خوب می‌دانی که آنچه از ما سر زده و انجام شده، رقابت برای به دست گرفتن قدرت سیاسی، یا جستجوی چیزی از اموال ناچیز دنیا نبوده است. و بلافاصله در باره این که پس او و یارانش به چه منظور کوشش و تلاش می‌کرده‌اند می‌فرماید: «وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ»؛ بلکه برای این بود که اصول روشن دینت را باز گردانیم و به تحقق رسانیم؛ و اصلاح را در کشورت پدید آوریم؛ تا در نتیجه آن بندگان ستمدیده‌ات ایمنی یابند؛ و قوانین (یا قانون جزای) تعطیل شده و بی‌اجرا مانده‌ات به اجرا درآید و بر قرار گردد[۱۲].[۱۳]

اهداف فرعی نظام سیاسی اسلام

اهداف فرعی که در واقع ابزار رسیدن به هدف اصلی هستند، به نوبه خود، هدف دسته‌ای از عملکردهای نظام سیاسی قرار می‌گیرند. این اهداف عبارتند از:

نخست: اقامه قسط و عدل (عدالت اجتماعی)

برقراری عدل و داد یکی از خواسته‌های الهی است که در آیاتی از قرآن کریم به آن تصریح شده است: ﴿اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى [۱۴]. عدل به معنای نهادن هر چیزی در جای خود؛ شامل همه وظایف فردی، اجتماعی و سیاسی افراد جامعه بشری است. یکی از وظایف و اهداف مهمّ بعثت پیامبران دعوت بندگان الهی به عدل و داد است. آنان از مردم می‌خواهند عدل را در میان خود به خوبی برقرار کنند. امّا از آنجا که برقراری عدل به شناخت کافی همه شئون و ویژگی‌های ظاهری و باطنی اشخاص نیاز دارد و این امر بدون ارتباط با خدای تعالی برای هیچ کدام از انسان‌ها امکان ندارد؛ بنابراین لازم است خدای سبحان زمینه‌ها و مقدّمات قیام به عدل را برای بندگانش مهیّا کند؛ یکی از این مقدّمات معرفت و آگاهی کامل است[۱۵].

دوم: اجرای احکام شریعت

از جمله شئونی که از گذشته کانون نزاع میان مسلمانان بوده، شأن رهبری اجتماعی و سیاسی است. این شأن در حقیقت متکفل اجرای دین در جامعه است. اصل لزوم وجود یک رهبر و امام برای اداره جامعه مورد پذیرش اغلب اندیشمندان مسلمان بوده و اختلاف ایشان، بیشتر درباره ویژگی‌های امام، راه انتخاب او و نیز مصداق آن بوده است[۱۶]. روایاتی پرشمار در متون معتبر روایی شیعه وجود دارند که یکی از شئون امام را رهبری سیاسی ایشان می‌دانند؛ به‌گونه‌ای که در صدور این روایات از معصوم تردیدی نیست.

متصدی این منصب، وظایفی برعهده دارد. برخی از این وظایف عبارت‌اند از: ایجاد نظم و انضباط در کشور؛ نگه‌داری از مرزهای کشور اسلامی؛ حفظ نظام اجتماعی مسلمانان؛ قضاوت؛ اجرای حدود و ...[۱۷].

سوم: برقراری نظم و امنیت

چهارم: توسعه معنویات

پنجم: ارتقای فرهنگی

ششم: تأمین رفاه عمومی

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۵٨.
  2. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۸۳.
  3. «ما از آن خداوندیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  4. «و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  5. «بی‌گمان پرهیزگاران در بوستان‌ها و (کنار) جویبارانند * در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند» سوره قمر، آیه ۵۴-۴۵.
  6. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۳۵۲.
  7. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۵۹.
  8. نهج البلاغه، خطبه ۳۳.
  9. ولایت فقیه، ص۵۴ – ۵۵.
  10. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۸۳.
  11. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  12. ولایت فقیه، ص۵۵ - ۵۶.
  13. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۸۵.
  14. دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است؛ سوره مائده، آیه۸.
  15. محمد بیابانی اسکوئی، نبوت، ص۹۹ - ۱۰۲.
  16. برای نمونه به چند منبع از فرقه‌های معتزله، اشاعره و زیدیه اشاره می‌کنیم: ر.ک: عبدالجبار معتزلی، المغنی فی ابواب التوحيد والعدل، ج۲۰، ص۱۶-۵۵؛ محمد بن عمر فخر رازی، الاربعين فی اصول الدين، ج۲، ص۲۵۵؛ قاسم بن محمد بن علی زیدی، الاساس لعقائد الاكياس، ص۱۴۴.
  17. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۵۵ تا ۲۸۰.