استعاذه در قرآن
آیه استعاذه
این آیه را به آن سبب آیه استعاذه نامیدهاند که در آن فعل امر ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ به کار رفته است: ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾[۱].
فعل امر ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾در سه آیه دیگر هم به کار رفته ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۲]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾[۳]، ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۴] اما ساختار آیه فوق منحصر به فرد است.
به پیروی از سنت رسول خدا (ص) مسلمانان پیوسته هنگام شروع به قرائت قرآن با عبارت « أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» استعاذه کرده و میکنند. این عبارت، برگرفته از آیه مورد بحث که به آیه استعاذه معروف است میباشد. استعاذه در لغت از ریشه (ع و ذ)، مصدر باب استفعال و به معانی پناه بردن، پناه /پناهگاه جستن و در اصطلاح، گفتن ﴿أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾ پیش از قرائت قرآن یا هر کار دیگری است. لغتشناسانی چون ازهری و جوهری کلماتی چون عاذَ، استعاد و تعوذ را از یک ریشه دانستهاند.
در قرآن کریم حدود ۱۷ بار واژههایی مشتق از ریشه "ع وذ" با الفاظی چون: عُذتُ، أعوذُ، معاذَ، یعوذونَ و... به کار رفته که به جز یک بار - که درباره استعاذه برخی انسانها به جن است ﴿وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا﴾[۵]؛ - همگی بر پناه بردن به خداوند، که به عنوان تنها ملجأ و پناه شناسانیده شده است، دلالت دارند. به طور ویژه دو سوره ناس و فلق / مُعَوّذتان به پناه بردن به خداوند از شرّ حاسدان، افسونها و وسوسهگران امر میکند. از اینرو در این سورهها، کارکرد استعاذه به خداوند، شبیه به کارکردی است که عامه مردم برای تعاویذ قائلاند.
در روایات نبوی نیز قرائت معوذتان به اضافه سوره اخلاص و دمیدن در کف دست و مسح بدن با آن، برای برکت، شفا و محافظت قید شده است[۶]. شاید از همین رو، پیامبر (ص) فرمان یافته است که پیوسته پیش از تلاوت قرآن از شر شیطان رجیم به خداوند پناه آورد تا از این طریق پاسخی محکم به تهمتهای پی در پی مخالفان باشد[۷]. لذا برای اهمیت استعاذه در قرآن همین بس که، دو سوره ناس و فلق به طور چشمگیری به این موضوع پرداختهاند. این دو سوره که با خطاب ﴿قُلْ﴾ به پیامبر (ص) آغاز میگردد، جامعترین بیان درباره ارکان استعاذه را دارا هستند؛ به گونهای که میتوان گفت آیات دیگر مربوط به استعاذه، شرحی از مفاهیم و مصادیق این سوره به شمار میآیند. این دو سوره به سبب آغازهای مشترک از همان عصر نزول به (معوذتین) شهرت یافت و جایگاه ویژهای در نظام آموزش قرآن پیدا کرد و نیز جانشین انواع تعاویذ نادرست دوره جاهلی شد. رسول اکرم (ص) خواندن این دو سوره را بهترین تعویذ میدانستند و در عمل، بارها امام حسن و امام حسین (ع) را با آنها تعویذ فرمود[۸].
مسلمانان بر اساس سنت پیامبر (ص)، قرائت قرآن را همواره با ذکر ﴿ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾ آغاز میکنند. شایان ذکر است که قاریان سبعه در مورد الفاظ استعاذه اتفاق نظر کامل ندارند؛ مثلاً ابن کثیر، عاصم و ابو عمرو، همین ذکر معروف را گفتهاند؛ نافع، ابن عامر و کسائی عبارت "إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ" را هم به آن افزودهاند؛ حمزه گفته: "نستیعذ بالله من الشیطان الرجیم" و بالاخره ابوحاتم عبارت "أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم" را صحیح دانسته است. البته مشهورترین عبارت استعاذه همان است که مسلمانان متداول است، زیرا نظم واژگانی آن با ساختار آیه ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾[۹] سازگارتر است و در چندین روایت بر برتری آن بر وجوه دیگر، تأکید شده است. درباره طرز ادای استعاذه نیز عموم قاریان به جز نافع و حمزه، قائل به بلند گفتن (جهر) آن هستند[۱۰].
رسول خدا (ص) در روایتی با تأکید بر الهی بودن شکل مشهور استعاذه، از ابن مسعود که آن را به صورت « أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» ادا مینمود، خواست که آن را بدون «السَّمِيعِ الْعَلِيمِ» ادا کند، چرا که جبرئیل (ع) اینگونه از لوح محفوظ به وی آموخته است[۱۱].
ابن کثیر در تفسیرش میگوید: عموم علما غیر از معدودی چون ابوحاتم، حمزه و... اتفاق نظر دارند که استعاذه باید پیش از قرائت باشد. به لحاظ این که قاری به هنگام قرائت، دچار لغزش و اشتباه نگشته و با تدبر و تفکر قرآن بخواند[۱۲].
اجماع علما بر الفاظ مشهور استعاذه به نظر سخاوی از استحکام چندانی برخوردار نیست[۱۳]. ابن جزری ضمن بررسی و ارائه صورتهای گوناگون عبارت استعاذه با مستندات روایی، در پایان پیروی از سلف صالح را در این باره سفارش نموده است. لذا با توجه به اشکال مختلف گزارش شده از الفاظ استعاذه، میتوان گفت: ادا کردن صورت مشهور آن مستحب و مندوب است نه واجب! و هرگونه افزایش یا کاهشی در شکل آن مجاز میباشد، زیرا منظور اصلی پناه بردن به حضرت حق است. در مقابل، کسانی چون حمزه (از قاریان سبعه) بر تطابق فعل امر آیه (فاستعذ) با عبارت استعاذه پیش از قرائت قرآن، پافشاری و تأکید کردهاند که حتماً باید از الفاظی چون "أستعیذُ، إستَعَذتُ یا نستعیذُ" استفاده کرد[۱۴].
در نگاه فقها، ذکر استعاذه پیش از خواندن انواع دعاها، عبادات و اعمال روزانه، مستحب است و جایگاه ویژهای دارد. نماز نیز به عنوان برترین عبادت از این ذکر خالی نیست. از جمله مستحبات قرائت نماز، آن است که نمازگزار بعد از تکبیرة الإحرام و قبل از قرائت حمد، استعاذه نماید. لذا موضوع استعاذه در کتب فقهی آمده است و میتوان با نگاهی اجمالی دریافت که گرچه ظاهر آیه با فعل امر که معمولاً نماینده وجوب است، همراه گشته، اما تمامی فقیهان، ذکر استعاذه را در نماز و غیر آن، مستحب میدانند. البته از میان فقهای امامیه، تنها ابو علی (فرزند شیخ طوسی) و از عامه، فقهای پیرو مکتب ظاهری به وجوب ذکر استعاذه پیش از قرائت نماز قائلاند. همچنین ذکر آن با عبارت مشهور در رکعت اول نماز - ولو نمازهای جهریه- پیش از قرائت و به آهستگی (اخفات) ادا میشود و در صورت فراموشی نیاز به اعاده نیست[۱۵].
علامه طباطبایی میگوید: استعاذه، درخواست پناهگاه است و معنای آیه این است که: هرگاه قرآن خواندی از خدای متعال بخواه تا زمانی که آن را میخوانی، تو را از اغوای شیطان حفظ نماید و پناه دهد و این استعاذه امر شده، بیانگر حال نفسانی قاری در طول قرائت است که پیوسته آن را در جان خویش ایجاد میکند[۱۶]. نیز گفته شده که خداوند با بیان این آیه اعلام نموده است که استعاذه از جمله اعمال صالح است که خداوند بر آن پاداش مقرر فرموده است و در حدیث است که رسول خدا (ص) در نماز میفرمود: «اَللَّهُ أَكْبَرُ كَبِيراً وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ كَثِيراً وَ سُبْحَانَ اَللَّهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً، أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ اَلشَّيْطَانِ اَلرَّجِيمِ: مِنْ هَمْزِهِ، وَ نَفْثِهِ، وَ نَفْخِهِ»[۱۷][۱۸]
استعاذه در فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم
از جمله آیاتی که به پیامبر دستور به استعاذه و پناه بردن از شر وسوسههای شیطان داده شده است.[۱۹] هدف از این دستور نوعی هشدار برای شناخت دشمن و تلقین اتکای به خداوند متعال است.
- ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾[۲۰]
- ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[۲۱] استعاذه از انکار و مجادله مردم
- ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۲۲]
- ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۲۳]
- ﴿وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ﴾[۲۴] ﴿وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ﴾[۲۵]
- ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ﴾[۲۶] ﴿مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ﴾[۲۷]﴿وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ﴾[۲۸] ﴿وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ﴾[۲۹] ﴿وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ﴾[۳۰]
- ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِكِ النَّاسِ * إِلَهِ النَّاسِ * مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[۳۱]
- ﴿قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾[۳۲]
- ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾[۳۳]
- ﴿وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ﴾[۳۴]
- ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾[۳۵][۳۶].
نکات: در این آیات خداوند به پیامبر که از جانب او یاری میشود، باز دستوراتی در جهت پیشگیری از گناه و رفتارهای وسوسه انگیز میدهد:
- در مقابل شیطان و دخالتهای او به خداوند پناه ببرد: ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۳۷] * ﴿وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ﴾[۳۸]
- به هنگام قرائت قرآن که مصدر هدایت و طریق تکامل است، از وسوسههای شیطان استعاذه کند: ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾[۳۹]
- در مقابل مخالفان که در آیات خدا جدل میکنند ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[۴۰]
- به هنگام وسوسه وسوسهگران جن و انس و حسادت حسودان به خدا پناه ببرد و مبدأ هستی و جهت او را فراموش نکند. البته با توجه به عصمت پیامبر از گناه، این خطابها، نوعی راهنمایی، پیشگیری و هشدار و بیان توقعات خدا از پیامبر است: ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ * مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ * وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ * وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ * وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ﴾[۴۱][۴۲].
استعاذه
استعاذه مصدر باب استفعال و از ریشه «ع ـ و ـ ذ» به معنای پناه بردن، درخواست کمک[۴۳] و چنگ زدن (اعتصام) آمده است[۴۴]. «عُوذه» از همین ریشه، به چیزی گفته میشود که بهوسیله آن از چیزی پناه برده شود.[۴۵] مفسّران، بر حسب کاربرد این واژه و مشتقاتش، تعابیر چندی را در توضیح آن ذکر کردهاند؛ مانند: اعتصام به خدا برای درخواست نجات، خضوع و خاکساری برای خدا جهت کسب توفیق و رها نشدن به حال خود[۴۶]، اتصال به حضرت حق برای حفظ از شرّ هر اهل شرّی،[۴۷] پناه بردن به خدا و توجه به او،[۴۸] درخواست دفع شرّ به وسیله شخص پایینتر از بالاتر با خضوع و فروتنی،[۴۹][۵۰] حرز گرفتن[۵۱] و خود را در حیازت چیزی برای حفظ از بدی قرار دادن.[۵۲] برخی نیز استعاذه را لطفی دانستهاند که جلو تأثیر وسوسههای شیطان را میگیرد.[۵۳]استعاذه در اصطلاح قاریان به زبان آوردن عبارتهایی مانند «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» است.[۵۴] در آیهای، به استعاذه هنگام تلاوت قرآن امر شده است: ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ ٱلْقُرْءَانَ فَٱسْتَعِذْ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّيْطَـٰنِ ٱلرَّجِيمِ﴾[۵۵] درباره وجوب یا استحباب استعاذه[۵۶] و وقت آنکه پیش از تلاوت است یا پس از تلاوت[۵۷] نیز در بلند یا آهسته گفتن استعاذه، بین مفسران اختلاف است.[۵۸] (تلاوت) فقها نیز استعاذه را در رکعت اول نماز، قبل از خواندن حمد، مستحب دانستهاند.[۵۹] گفته شده: قاری قرآن، هنگام اشتغال به تلاوت، باید حالت استعاذه داشته باشد[۶۰] و گفتن الفاظی خاص سبب ایجاد این حالت در نفس قاری میشود؛ نه اینکه خود آن استعاذه باشد، مگر مجازا به آن استعاذه گفته شود.[۶۱].[۶۲]
اهمیت و آثار استعاذه
قرآن، دشمن انسان را به روشنی به وی معرفی کرده، ضمن تبیین خطرات پنهان و آشکار وی برای انسان به او میآموزد که جهت مصون ماندن از این خطرات، باید به خداوند پناه برد. البته اصل پناه بردن به قدرتی برتر هنگام مواجهه با خطر، امری فطری و غریزی بوده و در سرشت آدمی ریشه دارد.
سفارش به استعاذه در موقعیتهای حساس، چون تلاوت قرآن و برای رهایی از خطرات جانی و اخلاقی و توجه به پناهجویی انبیا و اولیای الهی و نقل آنها، حاکی از اهمیت و تأثیر استعاذه است. تعابیری چون «أعوذ بِاللَّهِ»، «أستعيذ باللّه» و «معاذ اللّه» افزون بر دعا، ذکر نیز هست و بنده را متوجه خدا میکند و توجه به خدا وسوسه شیطان را بیاثر یا کماثر میکند؛ زیرا شیطان بر مؤمنانی که به خداوند پناه برده و بر او توکل میکنند سلطهای ندارد: ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ ٱلْقُرْءَانَ فَٱسْتَعِذْ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّيْطَـٰنِ ٱلرَّجِيمِ * إِنَّهُۥ لَيْسَ لَهُۥ سُلْطَـٰنٌ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۶۳] برخی از مفسران آیه دوم را به منزله تعلیل برای امر «فَاستَعِذ» در آیه نخست دانسته[۶۴] و نتیجه گرفتهاند که استعاذه نوعی توکّل است[۶۵]. زمخشری به دلیل عطف آیه ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ ٱلْقُرْءَانَ...﴾. با فاء به «عمل صالح» در آیه قبل، استعاذه را از مصادیق عمل صالح دانسته است[۶۶]. جمله شرطیه ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيْطَـٰنِ نَزْغٌۭ فَٱسْتَعِذْ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۶۷] بر جلوگیری استعاذه از تأثیر وسوسه شیطان صحّه میگذارد. آیه ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوْا۟ إِذَا مَسَّهُمْ طَـٰٓئِفٌۭ مِّنَ ٱلشَّيْطَـٰنِ تَذَكَّرُوا۟ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ﴾[۶۸] به منزله تعلیل برای امر «فَاستَعِذ» بوده و نشان میدهد که پناه بردن به خدا هنگام وسوسه شیطان، راه پارسایان است و خدا آنان را کفایت و کید شیطان را از ایشان دفع میکند[۶۹]. از آیه ﴿مِن شَرِّ ٱلْوَسْوَاسِ ٱلْخَنَّاسِ﴾[۷۰] برمیآید که خداوند از استعاذه کننده مراقبت و او را از شرّ شیطانها کفایت میکند؛ زیرا اگر چنین نبود، خداوند وی را به استعاذه فرا نمیخواند[۷۱]. از دیگر آثار استعاذه مصون ماندن از خطر متکبران[۷۲]، دور ماندن از درخواستهای نابجا، نجات از آلوده شدن دامن به گناه[۷۳]، پرهیز از ظلم[۷۴]، مصون ماندن از شرّ موجودات شرور و خطرات دیگر[۷۵] است.
خویشتنداری یوسف(ع) از گناه در حساسترین موقعیت لغزش، با ذکر «معاذ اللّه» حاکی از تأثیر استعاذه است: ﴿قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ﴾[۷۶]استعاذه موسی(ع) بهصورت جمله خبری و با صیغه ماضی: ﴿وَإِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَرَبِّكُمْ﴾[۷۷]، نشان میدهد که تأثیر استعاذه نزد حضرت قطعی بود و آن به امنیتی اشاره دارد که خداوند پیش از آمدن موسی به سوی فرعونیان برای او ایجاد کرده است[۷۸]. نزول دو سوره «ناس» و «فلق» درباره استعاذه که به «معوّذَتَیْن» شهرت یافتهاند[۷۹] و پیامبر(ص) درباره آنها فرموده است «مثل آن دو را ندیدهام»[۸۰]. مؤیّدی بر جایگاه مهم و تأثیر استعاذه است. اثر بخشی استعاذه، افزون بر اینکه از آثار دینی استفاده میشود امری تجربه شده نیز هست.[۸۱].[۸۲]
ارکان استعاذه
هر استعاذهای ۴ رکن دارد: ۱. کسی که پناه میبرد (مستعیذ، پناهنده). ۲. کسی یا چیزی که به آن پناه برده میشود (مستعاذٌ به، پناهگاه). ۳. چیزی که از آن پناه برده میشود (مستعاذٌ منه). ۴. هدف و مقصدی که برای به دست آوردن آن پناه برده میشود (مستعاذٌ له).[۸۳]. با توجه به اینکه مباحث مربوط به این رکن با مباحث مربوط به اهمیت و آثار استعاذه یکی است در اینجا به توضیح موارد دیگر میپردازیم.
مستعیذ (پناهنده)
پناهنده باید به خداوند و قدرت او عقیده راسخ داشته باشد؛ زیرا این باور که خدا پناهگاهی مطمئن است، شرط لازم برای استعاذه است، چنانکه در صدر اسلام شمار اندکی از مسلمانان از غزوه تبوک سر باز زدند و در پی آن، چنان عرصه بر آنان تنگ شد که یقین کردند هیچ پناهی جز خدا وجود ندارد: ﴿وَظَنُّوٓا۟ أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيْهِ﴾[۸۴] قرآن از انسانهای بزرگی نام میبرد که به خداوند پناه بردهاند. نوح(ع) در ماجرای طوفان از خداوند خواست تا پسرش را از غرقشدن برهاند. خداوند در پاسخ وی فرمود: پسر تو از اهل تو نیست. نوح(ع) گفت: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّىٓ أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْـَٔلَكَ مَا لَيْسَ لِى بِهِۦ عِلْمٌۭ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِى وَتَرْحَمْنِىٓ أَكُن مِّنَ ٱلْخَـٰسِرِينَ﴾[۸۵] موسی(ع) هنگام رویارویی با قوم فرعون از رجم آنان به خدا پناه برد و گفت: ﴿وَإِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَرَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ﴾[۸۶] یوسف(ع) نیز درخواست کامجویی همسر عزیز مصر را با گفتن ﴿مَعَاذَ ٱللَّهِ﴾[۸۷] ردّ کرد. وی در ماجرای پیشنهاد گروگانگیری یکی از برادرانش به جای بنیامین، با گفتن همین جمله، از پذیرش پیشنهاد آنان خودداری کرد: ﴿قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ﴾[۸۸] گفتنی است که برخی استعاذه انبیا را به دلیل عصمت آنان، از باب ادب و تواضع دانستهاند.[۸۹]. همسر عمران نیز هنگام زادن مریم به خداوند گفت: من، مریم و ذریهاش را از شر شیطانِ رانده شده به پناه تو میسپرم: ﴿وَإِنِّىٓ أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ ٱلشَّيْطَـٰنِ ٱلرَّجِيمِ﴾[۹۰] آنگاه که جبرئیل در شمایل بشر بر مریم تمثّل یافت مریم به او گفت: ﴿قَالَتْ إِنِّىٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحْمَـٰنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّۭا﴾[۹۱].[۹۲]
مستعاذ به (پناهگاه)
از دیدگاه قرآن، تنها خداوند است که باید به او پناه برد: ﴿وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلْتَحَدًۭا﴾[۹۳]، ﴿لَّن يَجِدُوا۟ مِن دُونِهِۦ مَوْئِلًۭا﴾[۹۴] در برخی از آیاتی که درباره پناه بردن به خداست اسم جامع «اللّه» مطرح شده: ﴿مَعَاذَ ٱللَّهِ﴾، ﴿فَٱسْتَعِذْ بِٱللَّهِ﴾[۹۵]، ﴿أَعُوذُ بِٱللَّهِ﴾[۹۶] در برخی دیگر صفت رحمانیت خدا ذکر شده است: ﴿إِنِّىٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحْمَـٰنِ﴾[۹۷] و در برخی صفتِ ﴿مَلِكِ ٱلنَّاسِ﴾[۹۸] و در جایی صفت الوهیت: ﴿إِلَـٰهِ ٱلنَّاسِ﴾[۹۹] و گاه صفتِ ﴿رَبِّ ٱلنَّاسِ﴾[۱۰۰] آمده است.
درباره ذکر صفات سهگانه «ربّ»، «مَلِک» و «إله» در سوره ناس گفته شده: انسان بهطور طبیعی برای دفع شر از خود به کسی پناه میبرد که توانایی دفع آن را داشته باشد و آنکس یا مربی و مدبّر انسان است یا صاحب قدرت فائقی کهحکمی نافذ دارد؛ مانند پادشاهی از پادشاهان، یا اله و معبود وی است، و خداوند، هر سه صفت را داراست و راز اینکه صفت ربّ بر آن دو مقدم شده نزدیکتر بودن مربّی انسان است و ولایت پادشاه اعمّ از ولایت مربی است و اله ولیی است که انسان از روی اخلاص به او توجه میکند؛ نه به لحاظ طبع مادّی. عطف نشدن و مستقل ذکر گردیدن هریک از این صفات، برای بیان استقلال علیت هرکدام از آنهاست.[۱۰۱]. خداوند به استعاذهکنندگان وعده داده است که پاسخگوی استعاذه آنان است و از خواست قلبی ایشان آگاهی دارد.[۱۰۲] در برخی آیات قرآن نیز از پناه بردن مؤمنان به غیر خداوند یاد، یا به آن دستور داده شده است؛ مانند پناه بردن اصحاب کهف به غار به فرمان خداوند: ﴿إِذْ أَوَى ٱلْفِتْيَةُ﴾[۱۰۳]، ﴿فَأْوُۥٓا۟ إِلَى ٱلْكَهْفِ﴾[۱۰۴] این گونه پناه بردن چون با اجازه و دستور خداوند بوده، بیاشکال، بلکه در حقیقت پناه بردن به خداست و با توحید در استعاذه منافاتی ندارد.[۱۰۵]
مستعاذ منه (اموری که باید از آنها پناه برد)
بیشترین محور آیات استعاذه اموری است که باید از آنها به خدا پناه برد و از خداوند برای غلبه برآنها استمداد کرد.
۱. شیطان: در قرآن دو دسته آیات درباره استعاذه از شیطان وجود دارد: دسته نخست، آیاتی که از شیطان بدون اشاره به اعمال وی سخن گفته است؛ مانند: ﴿وَإِنِّىٓ أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ ٱلشَّيْطَـٰنِ ٱلرَّجِيمِ﴾[۱۰۶]، ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ ٱلْقُرْءَانَ فَٱسْتَعِذْ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّيْطَـٰنِ ٱلرَّجِيمِ﴾[۱۰۷] در اینگونه آیات، روشن بودن شرّ و وسوسهگری شیطان، علت طرح نشدن آن و عدم ذکر کارهای زشت شیطان برای عمومیت بخشیدن به آنهاست، بهگونهای که شامل همه شرها بشود![۱۰۸]. چنانکه در آیهای از قرآن، سفارش شده از شر همه مخلوقات به خدا پناه برده شود.[۱۰۹] با این حال، در آیاتی به پناه بردن از خصوص شیطان به خدا، امر شده که حاکی از اهمیت توجه به خطر وسوسههای شیطان است.
دسته دوم، آیاتی است که در آنها شر رسانی شیطان بازگو و از آن استعاذه شده یا به استعاذه سفارش گردیده است:
الف. به پیامبر اکرم(ص) فرمان داده شده که از وسوسههای شیاطین به خدا پناه ببرد: ﴿وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَٰتِ ٱلشَّيَـٰطِينِ﴾[۱۱۰] «هَمْز» در لغت به معنای اشاره[۱۱۱]، و در آیه، مقصود وسوسه واغواگری است[۱۱۲]. در روایتی از پیامبر(ص) هَمْز شیطان به «موته» (جنون) معنا شده است[۱۱۳]. همز در تفاسیر به «خَنِق» یعنی فشردن گلو برای قطع نفس،[۱۱۴] «نَزْغ»،[۱۱۵] دمیدن،[۱۱۶] دعوت به باطل و گناه[۱۱۷] و هرچه از وسوسه شیطان که در قلب واقع شود[۱۱۸] معنا شده است. از قرار گرفتن آیه در سیاق آیات مربوط به مشرکان به دست میآید که ابتلای مشرکان به شرک و تکذیب از همز شیطان است[۱۱۹] و صیغه جمع «هَمَزات» مفید تکرار وسوسه یا تنوع آن یا تعدد شیاطین وسوسهگر است. خداوند، در پی سفارش به استعاذه، به پیامبر فرمان میدهدکه از حضور شیاطین به خدا پناه ببرد: ﴿وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ﴾[۱۲۰] منظور از حاضر شدن شیاطین بازداشتن آنها از طاعت یا حضور هنگام نماز یا تلاوت قرآن یا در همه احوال و مواقع است[۱۲۱].
ب. در دو آیه امر شده است که انسان از نزغ شیطان به خدا پناه ببرد: ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيْطَـٰنِ نَزْغٌۭ فَٱسْتَعِذْ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلْعَلِيمُ﴾[۱۲۲] «نَزْغ» در لغت داخل شدن در چیزی برای فاسد کردن آن است[۱۲۳] و برخی آن را افساد دانستهاند[۱۲۴]. به غضب انداختن،[۱۲۵] تحریک قلب، رسیدن عوارضی از شیطان و بازداشتن از آنچه خدا به آن فرمان داده،[۱۲۶] ابتدای وسوسه،[۱۲۷]. به حرکت درآوردن و گمراه کردن که بیشتر در حال غضب رخ میدهد، و کمترین وسوسهای را که از ناحیه شیطان صورت میگیرد نیز از معانی نَزْغ برشمردهاند.[۱۲۸]. برخی با توجه به سیاق آیات، معنای آیه را برحذر بودن از غضب و انتقام، با استعاذه به خدا دانستهاند که هرگاه شیطان بخواهد شما را در برابر اعمال جاهلان و سوء رفتارشان، به غضب و انتقام تحریک کند به خدا پناه ببرید.[۱۲۹].
ج. هرگاه وسوسهای از شیطان به پرهیزگاران برسد آنان خدا را یاد کرده، بصیرت مییابند: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوْا۟ إِذَا مَسَّهُمْ طَـٰٓئِفٌۭ مِّنَ ٱلشَّيْطَـٰنِ تَذَكَّرُوا۟ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ﴾[۱۳۰] «طائف» به کسی گفته میشود که دراطراف چیزی میگردد تا آن را شکار کند.[۱۳۱]. «مسّ» دستگذاشتن بر چیزی و کنایه از اصابت یا کمترین حد اصابت است.[۱۳۲]. برخی، «طائف» را شیطانی که در اطراف قلب میگردد تا وارد آن شود و برخی وسوسه شیطان[۱۳۳]. و برخی نیز غضب دانستهاند[۱۳۴]. که انسان باید در آن حال به یاد خدا باشد.
در آیه یاد شده، به صراحت از استعاذه سخن به میان نیامده؛ ولی به قرینه مسّ شیطان و ذکر آن پس از امر به استعاذه در آیه پیشین، مقصود از «تَذَکَّروا» متنبه شدن و در نتیجه پناه بردن به خدا از وسوسه شیطان است که همان مفاد استعاذه است، ازاینرو، مفسران، آیه را تأکید بر استعاذه دانستهاند.[۱۳۵]. برخی نیز آیه را به منزله تعلیل برای امر به استعاذه دانسته و استعاذه را نوعی تذکر معرفی کردهاند.[۱۳۶].
د. به رسول اکرم(ص) دستور داده شده از وسوسهگر نهانی (جنّ یا انسان) که در سینههای مردمان وسوسه میکند، به پروردگار پناه برد: ﴿بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَـٰنِ ٱلرَّحِيمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ * مَلِكِ ٱلنَّاسِ * إِلَـٰهِ ٱلنَّاسِ * مِن شَرِّ ٱلْوَسْوَاسِ ٱلْخَنَّاسِ * ٱلَّذِى يُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ ٱلنَّاسِ * مِنَ ٱلْجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ﴾[۱۳۷] وسوسه، اندیشه بد و پست و اصل آن از «وسواس» به معنای صدای نهفته و آرام است.[۱۳۸]. آوردن صفت وسواس به جای نام شیطان برای مبالغه در کار اوست، بدین ترتیب گویا شیطان، خودِ وسوسه است، افزون بر این، میتوان مضافی مانند «ذی» را در تقدیر گرفت.[۱۳۹].
۲. متکبران: آنگاه که فرعون موسی(ع) را به قتل تهدید کرد: «ذَرونِی أقْتُل موسی» موسی گفت: از هر متکبری به پروردگار پناه میبرم: ﴿وَقَالَ مُوسَىٰٓ إِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍۢ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ ٱلْحِسَابِ﴾[۱۴۰] منظور از متکبر کسی است که نسبت به اقرار به الوهیت خدا و اطاعت از او تکبّر ورزد.[۱۴۱].
۳. خطر: حضرت موسی هنگام دعوت فرعون و قومش، از رجم آنان به خداوند پناه برد: ﴿وَإِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَرَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ﴾[۱۴۲] برای رجم، مصادیقی ذکر شده است: رجم به قول، یعنی اتهام سحر، سنگسار کردن، کشتن، بدگویی، زدن و اذیت کردن. جمله «اَن تَرجُمون» همه موارد یاد شده را دربرمیگیرد.[۱۴۳].
۴. جهالت: در دو آیه از جهالت به خدا پناه برده شده است: نوح(ع) وقتی پسرش را در ماجرای طوفان در حال غرق شدن دید از خداوند مدد خواست...: ﴿رَبِّ إِنَّ ٱبْنِى مِنْ أَهْلِى وَإِنَّ وَعْدَكَ ٱلْحَقُّ﴾[۱۴۴] خداوند پاسخ داد که او از خانواده تو نیست. نوح از اینکه درخواست جاهلانهای داشته باشد به خدا پناه برد: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّىٓ أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْـَٔلَكَ مَا لَيْسَ لِى بِهِۦ عِلْمٌۭ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِى وَتَرْحَمْنِىٓ أَكُن مِّنَ ٱلْخَـٰسِرِينَ﴾[۱۴۵] موسی(ع) نیز در ماجرای ذبح گاو بنیاسرائیل و رهنمودهای وحیانیاش به آنان و متهم شدن به استهزای قوم خود گفت: به خدا پناه میبرم که از جهالت پیشگان باشم: ﴿أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ ٱلْجَـٰهِلِينَ﴾[۱۴۶] به قرینه سیاق آیه، مقصود از جاهلان استهزاکنندگان هستند و تعبیر از آنان به جاهلان از آنروست که استهزا از جهل برمیخیزد.[۱۴۷].
۵. آلودگی دامن: زمانی که جبرئیل در خلوت مریم بهصورت انسانی متعادل برای او متمثل شد مریم از او به خداوند رحمان پناه برد: ﴿قَالَتْ إِنِّىٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحْمَـٰنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّۭا﴾[۱۴۸] یوسف(ع) آن هنگام که همسر عزیز مصر در خلوتگاه از او کام خواست به خدا پناه برد: ﴿وَرَٰوَدَتْهُ ٱلَّتِى هُوَ فِى بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِۦ وَغَلَّقَتِ ٱلْأَبْوَٰبَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ إِنَّهُۥ رَبِّىٓ أَحْسَنَ مَثْوَاىَ إِنَّهُۥ لَا يُفْلِحُ ٱلظَّـٰلِمُونَ﴾[۱۴۹]
۶. ظلم: هنگامی که برادران یوسف(ع) از وی خواستند که به جای بنیامین یکی دیگر از برادران را به گروگان گیرد یوسف گفت: پناه بر خدا که جز کسی را بازداشت کنیم که کالایمان را نزد او یافتهایم که در این صورت ستمکار خواهیم بود: ﴿قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتَـٰعَنَا عِندَهُۥٓ إِنَّآ إِذًۭا لَّظَـٰلِمُونَ﴾[۱۵۰]
۷. موجودات شرور: شر، هر نوع بدی را در برمیگیرد. برخی شر را شامل شرور دنیا و آخرت، انسان و جنّ و شیاطین، درندگان و گزندگان، آتش، آب، غذاهای زیانبار، قحطی و بیماری برشمردهاند[۱۵۱]. در قرآن، یک بار (به صورت مطلق) به استعاذه از شرّ اینگونه موجودات سفارش شده است: ﴿مِن شَرِّ مَا خَلَقَ﴾[۱۵۲] «مَا خَلَقَ» شامل همه آفریدگان میشود و «شرّ»، آنها را به مخلوقاتی مقیّد میکند که منشأ شرّ باشند[۱۵۳]. در آیاتی نیز مصادیقی برای شرور بیان شده است که باید از آنها به خدا پناه برد:
الف. تاریکی فراگیر: در آیه ۳ فلق به پناه بردن از شرّ تاریکی به پروردگار فرمان داده شدهاست: ﴿وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ﴾[۱۵۴]. تعبیر ﴿غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ﴾ در تفاسیر و روایات، به شب هنگامی که با تاریکیاش داخل شود، غروب ثریا یا ستارهای دیگر، غروب ماه[۱۵۵]، کسوف ماه، نیش زدن مارهای سیاه[۱۵۶] و هر مهاجم شروری[۱۵۷]، تفسیر شده است؛ امّا بیشتر مفسران آن را بر معنای نخست حمل کردهاند. در این صورت ذکر آن به دلیل اقدام فاسق به فسق و فجور و اقدام حشرات و درندگان به آزار و اذیت به هنگام شب است[۱۵۸]. برخی نسبت دادن شر به شب را به این سبب دانستهاند که با تاریکی خود به شریر برای انجام دادن شر کمک میکند، پس شرّ در شب، بیشتر از روز اتفاق میافتد[۱۵۹]. ذکر شب پس از «مَا خَلَقَ» را نیز از باب ذکر خاص پس از عام و برای اهمیت دادن به آن معرفی کردهاند[۱۶۰]. برخی نیز به عکس، نکره آوردن آن را برای دلالت بر عموم دانستهاند[۱۶۱].
ب. جادوگران: در ادامه سوره فلق فرمان داده شده از شرّ دمندگان در گرهها به پروردگار پناه برده شو: ﴿وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّـٰثَـٰتِ فِى ٱلْعُقَدِ﴾[۱۶۲] «نفث» در لغت، دمیدن است[۱۶۳] و منظور از آن، دمیدن در رُقیهها و گرههاست[۱۶۴] و مقصود از «نفّاثات» زنانی است که برای جادوکردن، در گرههای بند میدمند[۱۶۵]. گفته شده: آنان زنانی هستند که قلب مردان را به دوستی خود میربایند[۱۶۶] یا زنانی که تصمیم مردان را تغییر داده و آنان را به رأی خود باز میگردانند[۱۶۷]. از این آیه، تأثیر سحر استفاده میشود[۱۶۸]؛ اما برخی، تأثیر آن را نپذیرفته و گفتهاند: لزوم پناه بردن به خدا از شر ساحران، برای این است که آنان این توهم را ایجاد میکنند که قدرت دارند انسان را بیمار کنند یا شفا بخشند یا قادر به انجام کارهای خیر و شرّند[۱۶۹]. یا اینکه مقصود از استعاذه از زنان جادوگر را استعاذه از جادوگری و گناه جادوی آنان، استعاذه از فتنهای که با آن مردم را فریب میدهند و استعاذه از شری که آن را خداوند هنگام جادوی آنان ایجاد میکند دانستهاند[۱۷۰].
ج. حسودان: در آیه پایانی سوره فلق فرمان داده شده از شر حسود، زمانی که حسد میورزد به پروردگار پناه برده شود: ﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ﴾[۱۷۱] مقصود از قید «إذا حَسَد» این است که به حسد خویش ترتیب اثر داده، طبق آن عمل کند[۱۷۲]. گفته شده: آیه، پناه بردن از نفس حسود و چشم زخم وی را بیان میکند[۱۷۳]. برخی، یهود را مصداق حاسد برشمردهاند.[۱۷۴].
۸. عناد کافران: خداوند به پیامبرش دستور داده است که در برابر جدال و عناد بیدلیل کافران درباره آیات خدا، به خدا پناه ببرد؛ زیرا در دلشان جز کبر نیست: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُجَـٰدِلُونَ فِىٓ ءَايَـٰتِ ٱللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَـٰنٍ أَتَىٰهُمْ إِن فِى صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌۭ مَّا هُم بِبَـٰلِغِيهِ فَٱسْتَعِذْ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلْبَصِيرُ﴾[۱۷۵]، بنابراین، استعاذه در آیه، به معنای پناه بردن به خدا از جدال و عناد کافران است.
یادآور میشویم که یکی از مصادیق مستعاذٌ منه، خداوند است[۱۷۶] که مراد از آن، پناه بردن از کیفر خدا به عفو او و از خشم خدا به رضای اوست.[۱۷۷].[۱۷۸]
مراتب استعاذه
استعاذه دارای دو مرتبه است:
استعاذه زبانی
اولین مرتبه استعاذه، گفتن الفاظی خاص با زبان است. قرآن برای استعاذه عبارتهایی را از اولیای الهی نقل کرده است؛ از موسی(ع) ﴿أَعُوذُ بِاللَّهِ﴾[۱۷۹]، از نوح(ع) ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّىٓ أَعُوذُ بِكَ﴾[۱۸۰] و از مریم ﴿قَالَتْ إِنِّىٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحْمَـٰنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّۭا﴾[۱۸۱] و از یوسف(ع) ﴿مَعَاذَ ٱللَّهِ﴾[۱۸۲]، چنانکه به رسول اکرم(ص) نیز فرمان داده شده که الفاظی را بر زبان جاری سازد. در اینکه با چه عبارتی باید استعاذه کرد میان مفسران اختلاف است؛ آنان عبارتهایی را مانند: «أعوذ باللّه من الشّيطن الرّجيم»، «أستعيذ باللّه..».، «معاذ اللّه»، «أعوذ باللّه السّميع العليم..». و «أللّهمّ إنّی أعوذ..». ذکر کردهاند.[۱۸۳]
استعاذه قلبی
مرتبه بالای استعاذه، پناه بردن قلبی به خداست و گفتار زبانیِ صرف، بدون معرفت قلبی بیفایده است[۱۸۴]، چنانکه یاد دارو، شفابخش نیست.[۱۸۵] عبارت ﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلْعَلِيمُ﴾[۱۸۶] پس از فرمان استعاذه در آیه ۳۶ فصّلت اشاره دارد که استعاذه زبانی وقتی مؤثر است که حقیقت آن در قلب جای گیرد؛ گویا خداوند فرموده است: با زبان استعاذه را بگو، من شنوا هستم و در قلب و اندیشهات متوجه آن باش، من از نهانت خبر دارم. برخی گفتهاند: تمامیت استعاذه به این است که بنده بداند از جلب منفعت و دفع ضرر عاجز است و خداوند بر آن قدرت دارد و در قلب بخواهد که خداوند او را پناه دهد و با زبان آن را بطلبد[۱۸۷]. عدهای نیز حقیقت استعاذه را مرتبه قلبی آن دانسته و گفتهاند: استعاذه کیفیتی نفسانی است که از علم کامل برهانی و ایمان به مقام توحید فعلی حق حاصل میشود[۱۸۸]. استعاذه یادآوری نعمتهای بزرگ خدا و ذکر شدّت کیفر اوست و این دو، بنده را به دوری از هوای نفس و رویکرد به شریعت فرا میخوانند[۱۸۹]. بر اساس این نظر، گفتار زبانی، فقط بیانگر حقیقت استعاذه محسوب شده[۱۹۰] و اشاره به حالتی است که انسان در مواجهه با شرور مییابد و در گفتار و عقیده و عمل از آنها میگریزد[۱۹۱]. برخی نیز حقیقت استعاذه را دارای سه مرتبه دانستهاند:
- استعاذه در مقام توحید فعلی.
- استعاذه در مقام توحید صفاتی.
- استعاذه در مقام توحید ذات، و احتمال دادهاند که دعای منسوب به رسول اکرم(ص): «عُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ عِقابِكَ، وَ أَعُوذُ بِرِضاكَ مِنْ سَخَطِكَ، وَ أَعُوذُ بِمُعافاتِكَ مِنْ عُقُوبَتِكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ» به این سه مقام اشاره داشته باشد[۱۹۲].[۱۹۳]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو؛» سوره نحل، آیه ۹۸.
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.
- ↑ «آنان که در آیات خداوند بیآنکه برهانی نزد آنان آمده باشد چالش میورزند؛ در درونشان جز خویشبینی نیست که به آن (هم) نمیرسند؛ از این روی به خداوند پناه جو که اوست که شنوای بیناست» سوره غافر، آیه ۵۶.
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که اوست که شنوای داناست» سوره فصلت، آیه ۳۶.
- ↑ «و اینکه مردانی از آدمیان به مردانی از پریان پناه میبردند از این رو بر تباهکاری آنان (می) افزودند» سوره جن، آیه ۶.
- ↑ ناصف، ج۴، ص۲۷-۲۸.
- ↑ التفسیر الحدیث، ج۶، ص۱۰۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۱۲؛ مجمع البیان، ج۲۷، ص۳۸۷.
- ↑ «پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو؛» سوره نحل، آیه ۹۸.
- ↑ التیسیر، ص۱۶ و ۱۷؛ المحلی، ج۱، ص۲۴۳ و ۲۵۲.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۶۹۵.
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابنکثیر، ج۲، ص۵۸۶.
- ↑ جمال القراء، ج۲، ص۲۷۱.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۳۶۵.
- ↑ تذکره الفقهاء، ج۳، ص۱۲۵؛ المحلی، ج۳، ص۲۴۷؛ کنز العرفان، ج۱، ص۱۴۹.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۳۶۷.
- ↑ روض الجنان، ج۶، ص۲۳۳.
- ↑ سرمدی، محمود، مقاله «آیه استعاذه»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۶۸-۶۹.
- ↑ العَوذ پناهنده (التجاء) و وابستگی به دیگران است: نلتجی به ونستنصر به، یعنی پناه میآوریم و درخواست کمک میکنیم). استعاذه پناه بردن به چیزی است. و معاذ الله، به معنای پناه بردن به خداوند و یاریطلبیدن از او است: (مفردات راغب، ماده عوذ ص ۳۵۲)
- ↑ «پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو؛» سوره نحل، آیه ۹۸.
- ↑ «آنان که در آیات خداوند بیآنکه برهانی نزد آنان آمده باشد چالش میورزند؛ در درونشان جز خویشبینی نیست که به آن (هم) نمیرسند؛ از این روی به خداوند پناه جو که اوست که شنوای بیناست» سوره غافر، آیه ۵۶.
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که اوست که شنوای داناست» سوره فصلت، آیه ۳۶.
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.
- ↑ «و بگو: پروردگارا! از وسوسههای شیطانها به تو پناه میآورم» سوره مؤمنون، آیه ۹۷.
- ↑ «و به تو پناه میآورم- پروردگارا!- از اینکه آنان نزد من باشند» سوره مؤمنون، آیه ۹۸.
- ↑ «بگو: به پروردگار سپیدهدم پناه میبرم» سوره فلق، آیه ۱.
- ↑ «از بدی آنچه آفرید» سوره فلق، آیه ۲.
- ↑ «و از بدی تاریکی شباهنگامی که فرا رسد» سوره فلق، آیه ۳.
- ↑ «و از بدی زنان افسونگر دمنده در گرهها» سوره فلق، آیه ۴.
- ↑ «و از بدی رشکآورنده هنگامی که به رشک خیزد» سوره فلق، آیه ۵.
- ↑ «بگو: به پروردگار آدمیان پناه میبرم * فرمانفرمای آدمیان * خدای آدمیان، * از شرّ آن وسوسهگر واپسگریز، * که در دلهای آدمیان وسوسه میافکند، * چه آن شیطان از جنس جن باشد و یا از نوع انسان» سوره ناس، آیه ۱-۶.
- ↑ «بگو هرگز مرا در برابر خداوند هیچ کس پناه نمیدهد و (خود نیز) جز او هرگز پناهگاهی نمییابم» سوره جن، آیه ۲۲.
- ↑ «و آنچه به تو از کتاب پروردگارت وحی شده است بخوان! برای کلمات او هیچ دگرگونکنندهای نیست و هرگز جز وی پناهگاهی نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۲۷.
- ↑ «و به راستی نزدیک است کافران هنگامی که این یادکرد را میشنوند با چشمانشان به تو آسیب رسانند و میگویند بیگمان او دیوانه است» سوره قلم، آیه ۵۱.
- ↑ «پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو؛» سوره نحل، آیه ۹۸.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۹۰.
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که اوست که شنوای داناست» سوره فصلت، آیه ۳۶.
- ↑ «و بگو: پروردگارا! از وسوسههای شیطانها به تو پناه میآورم» سوره مؤمنون، آیه ۹۷.
- ↑ «پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو؛» سوره نحل، آیه ۹۸.
- ↑ «آنان که در آیات خداوند بیآنکه برهانی نزد آنان آمده باشد چالش میورزند؛ در درونشان جز خویشبینی نیست که به آن (هم) نمیرسند؛ از این روی به خداوند پناه جو که اوست که شنوای بیناست» سوره غافر، آیه ۵۶.
- ↑ «بگو: به پروردگار سپیدهدم پناه میبرم * از بدی آنچه آفرید * و از بدی تاریکی شباهنگامی که فرا رسد * و از بدی زنان افسونگر دمنده در گرهها * و از بدی رشکآورنده هنگامی که به رشک خیزد» سوره فلق، آیه ۱-۵.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۹۰.
- ↑ مفردات، ص۵۹۵، «عوذ».
- ↑ لسانالعرب، ج ۹، ص۴۶۴، «عوذ».
- ↑ مفردات، ص۵۹۵، «عوذ».
- ↑ مجمعالبیان، ج ۵، ص۲۸۶.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۱۶.
- ↑ تفسیر المنار، ج ۹، ص۵۴۱.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۶، ص۵۹۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۶، ص۵۹۳.
- ↑ روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص۴۹۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۶۴.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص۹۸.
- ↑ الموسوعة الذهبیه، ج ۴، ص۲۶۴.
- ↑ «پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو؛» سوره نحل، آیه ۹۸.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۶۲؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص۱۶۵؛ الموسوعة الذهبیه، ج ۴، ص۲۶۳.
- ↑ احکام القرآن، ج ۳، ص۲۸۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۱۴.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۱۴ ـ ۱۶.
- ↑ الخلاف، ج ۱، ص۳۲۴؛ مستمسک العروه، ج ۶، ص۲۷۱.
- ↑ مجمعالبیان، ج۶، ص۵۹۳؛ المیزان، ج۱۲، ص۳۴۴؛ الفرقان، ج ۱۴، ص۴۷۸.
- ↑ المیزان، ج ۱۲، ص۳۴۴.
- ↑ مرادی، محمد، مقاله «استعاذه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۹۹۷.
- ↑ «پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو؛ * که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۸-۹۹.
- ↑ التحریر والتنویر، ج ۱۴، ص۲۷۸
- ↑ المیزان، ج ۸، ص۳۸۱؛ ج ۱۲، ص۳۴۴
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص۶۳۲
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.
- ↑ «بیگمان پرهیزگاران چون دمدمهای از شیطان به ایشان رسد (از خداوند) یاد میکنند و ناگاه دیدهور میشوند» سوره اعراف، آیه ۲۰۱.
- ↑ المیزان، ج ۸، ص۳۸۵
- ↑ «از شرّ آن وسوسهگر واپسگریز،» سوره ناس، آیه ۴.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱۰، ص۴۹۸
- ↑ ﴿وَقَالَ مُوسَىٰٓ إِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍۢ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ ٱلْحِسَابِ﴾ «و موسی گفت: من از هر خویشتنبینی که روز شمار را باور ندارد به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه میبرم» سوره غافر، آیه ۲۷.
- ↑ ﴿وَرَٰوَدَتْهُ ٱلَّتِى هُوَ فِى بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِۦ وَغَلَّقَتِ ٱلْأَبْوَٰبَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ إِنَّهُۥ رَبِّىٓ أَحْسَنَ مَثْوَاىَ إِنَّهُۥ لَا يُفْلِحُ ٱلظَّـٰلِمُونَ﴾ «و آن زن که یوسف در خانهاش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.
- ↑ ﴿قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتَـٰعَنَا عِندَهُۥٓ إِنَّآ إِذًۭا لَّظَـٰلِمُونَ﴾ «گفت: پناه بر خداوند که جز آن کس را بگیریم که کالای خویش را نزد او یافتهایم زیرا آنگاه ستمگر خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۷۹.
- ↑ ﴿وَإِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَرَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ﴾ «و بیگمان من از اینکه سنگسارم کنید به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه میبرم» سوره دخان، آیه ۲۰.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۲۳.
- ↑ سوره دخان، آیه ۲۰.
- ↑ المیزان، ج ۱۸، ص۱۳۹
- ↑ مجمعالبحرین، ج ۳، ص۲۷۵، «عوذ»
- ↑ السنن الکبری، ج ۳، ص۳۷۸
- ↑ تفسیر المنار، ج ۹، ص۵۴۱
- ↑ مرادی، محمد، مقاله «استعاذه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۹۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱، ص۶۴؛ الفرقان، ج۳۰، ص۵۴۴؛ پرواز در ملکوت، ج ۲، ص۱۴۱.
- ↑ سوره توبه، آیه ۱۱۸.
- ↑ «گفت: پروردگارا! من از اینکه چیزی از تو بخواهم که بدان دانشی ندارم به تو پناه میبرم و اگر مرا نیامرزی و به من بخشایش نیاوری از زیانکاران خواهم بود» سوره هود، آیه ۴۷.
- ↑ «و بیگمان من از اینکه سنگسارم کنید به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه میبرم» سوره دخان، آیه ۲۰.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۲۳.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۷۹.
- ↑ روحالمعانی، مج ۱، ج ۱، ص۴۵۲.
- ↑ «و من او را مریم نامیدهام و او و نسل او را از شیطان رانده به پناه تو میآورم» سوره آلعمران، آیه ۳۶.
- ↑ «(مریم) گفت: من از تو، به (خداوند) بخشنده پناه میبرم؛ اگر پرهیزگاری (از من دور شو)» سوره مریم، آیه ۱۸.
- ↑ مرادی، محمد، مقاله «استعاذه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۱۰۰.
- ↑ «و هرگز جز وی پناهگاهی نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۲۷.
- ↑ «که هرگز در برابر آن پناهگاهی نخواهند یافت» سوره کهف، آیه ۵۸.
- ↑ سوره نحل، آیه ۹۸.
- ↑ سوره بقره، آیه ۶۷.
- ↑ سوره مریم، آیه ۱۸.
- ↑ «فرمانفرمای آدمیان،» سوره ناس، آیه ۲.
- ↑ «خدای آدمیان،» سوره ناس، آیه ۳.
- ↑ سوره ناس، آیه ۱.
- ↑ المیزان، ج ۲۰، ص۳۹۵ ـ ۳۹۶.
- ↑ ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيْطَـٰنِ نَزْغٌۭ فَٱسْتَعِذْ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾«و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.
- ↑ سوره کهف، آیه ۱۰.
- ↑ سوره کهف، آیه ۱۶.
- ↑ مرادی، محمد، مقاله «استعاذه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۱۰۱.
- ↑ «و او و نسل او را از شیطان رانده به پناه تو میآورم» سوره آلعمران، آیه ۳۶.
- ↑ «پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو؛» سوره نحل، آیه ۹۸.
- ↑ روحالبیان، ج ۱، ص۴.
- ↑ ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلْفَلَقِ * مِن شَرِّ مَا خَلَقَ﴾ «بگو: به پروردگار سپیدهدم پناه میبرم * از بدی آنچه آفرید» سوره فلق، آیه ۱-۲.
- ↑ «و بگو: پروردگارا! از وسوسههای شیطانها به تو پناه میآورم» سوره مؤمنون، آیه ۹۷.
- ↑ القاموس المحیط، ج ۱، ص۷۲۸، «همز».
- ↑ مجمعالبیان، ج ۷، ص۱۱۷.
- ↑ القاموس المحیط، ج ۱، ص۷۲۸، «همزه».
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص۶۶.
- ↑ کشفالاسرار، ج ۶، ص۴۶۶.
- ↑ همان، ص۴۶۷.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۷، ص۱۸۷؛ کشف الاسرار، ج ۶، ص۴۶۶.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص۶۸.
- ↑ المیزان، ج ۱۵، ص۶۵.
- ↑ «و به تو پناه میآورم- پروردگارا!- از اینکه آنان نزد من باشند» سوره مؤمنون، آیه ۹۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۷، ص۱۷۸.
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که اوست که شنوای داناست» سوره فصّلت، آیه ۳۶.
- ↑ مفردات، ص۷۹۸، «نزغ».
- ↑ جامعالبیان، مج ۶، ج ۹، ص۲۰۸.
- ↑ جامعالبیان، مج ۶، ج ۹، ص۲۰۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص۷۸۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص۷۸۸.
- ↑ المیزان، ج ۸، ص۳۸۰.
- ↑ همان، ص۳۸۰ ـ ۳۸۱.
- ↑ «بیگمان پرهیزگاران چون دمدمهای از شیطان به ایشان رسد (از خداوند) یاد میکنند و ناگاه دیدهور میشوند» سوره اعراف، آیه ۲۰۱.
- ↑ مفردات، ص۵۳۱، «طوف».
- ↑ التحریر و التنویر، ج ۹، ص۲۳۲.
- ↑ روحالمعانی، مج ۶، ج ۹، ص۲۱۵؛ المیزان، ج ۸، ص۳۸۵.
- ↑ روح المعانی، مج ۶، ج ۹، ص۲۱۵.
- ↑ التحریر والتنویر، ج ۹، ص۲۳۱، ۲۳۳.
- ↑ المیزان، ج ۸، ص۳۸۱.
- ↑ «بگو: به پروردگار آدمیان پناه میبرم * فرمانفرمای آدمیان * خدای آدمیان، * از شرّ آن وسوسهگر واپسگریز * که در دلهای آدمیان وسوسه میافکند، * از پریان و آدمیان» سوره ناس، آیه ۱-۶.
- ↑ مفردات، ص۸۶۸، «وسوس»؛ الکشاف، ج ۴، ص۸۲۳.
- ↑ الکشاف، ج ۴، ص۸۲۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۳۲، ص۱۹۸.
- ↑ «و موسی گفت: من از هر خویشتنبینی که روز شمار را باور ندارد به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه میبرم» سوره غافر، آیه ۲۷.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۴، ص۷۳.
- ↑ «و بیگمان من از اینکه سنگسارم کنید به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه میبرم» سوره دخان، آیه ۲۰.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص۱۵۵.
- ↑ سوره هود، آیه ۴۵.
- ↑ «گفت: پروردگارا! من از اینکه چیزی از تو بخواهم که بدان دانشی ندارم به تو پناه میبرم و اگر مرا نیامرزی و به من بخشایش نیاوری از زیانکاران خواهم بود» سوره هود، آیه ۴۷.
- ↑ «به خداوند پناه میجویم که از نادانان باشم» سوره بقره، آیه ۶۷.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱، ص۲۷۴.
- ↑ «(مریم) گفت: من از تو، به (خداوند) بخشنده پناه میبرم؛ اگر پرهیزگاری (از من دور شو)» سوره مریم، آیه ۱۸.
- ↑ «و آن زن که یوسف در خانهاش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.
- ↑ «گفت: پناه بر خداوند که جز آن کس را بگیریم که کالای خویش را نزد او یافتهایم زیرا آنگاه ستمگر خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۷۹.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۳۲، ص۱۷۷؛ روحالمعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص۵۰۱.
- ↑ «از بدی آنچه آفرید» سوره فلق، آیه ۲.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص۴۵۷؛ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص۸۶۶.
- ↑ «و از بدی تاریکی شباهنگامی که فرا رسد» سوره فلق، آیه ۳.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص۴۵۷ ـ ۴۵۹.
- ↑ الکشاف، ج ۴، ص۸۲۱.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱۰، ص۸۶۶.
- ↑ همان، ص۵۶۹.
- ↑ الکشاف، ج ۴، ص۸۲۱؛ روحالمعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص۵۰۳؛ المیزان، ج ۲۰، ص۳۹۳.
- ↑ المیزان، ج ۲۰، ص۳۹۳.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱۰، ص۸۶۶؛ روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص۵۰۲.
- ↑ «و از بدی زنان افسونگر دمنده در گرهها» سوره فلق، آیه ۴.
- ↑ تاج العروس، ج ۳، ص۲۷۲، «نفث»؛ کشف الاسرار، ج ۱۰، ص۶۷۰.
- ↑ مفردات، ص۸۱۶، «نفث».
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص۴۵۹؛ الکشاف، ج ۴، ص۸۲۱.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۱۰، ص۶۷۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص۸۶۶.
- ↑ المیزان، ج ۲۰، ص۳۹۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص۸۶۶.
- ↑ الکشاف، ج ۴، ص۸۲۱.
- ↑ «و از بدی رشکآورنده هنگامی که به رشک خیزد» سوره فلق، آیه ۵.
- ↑ همان، ص۸۲۲؛ المیزان، ج ۲۰، ص۳۹۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص۴۹۳.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص۴۶۰.
- ↑ «آنان که در آیات خداوند بیآنکه برهانی نزد آنان آمده باشد چالش میورزند؛ در درونشان جز خویشبینی نیست که به آن (هم) نمیرسند؛ از این روی به خداوند پناه جو که اوست که شنوای بیناست» سوره غافر، آیه ۵۶.
- ↑ ﴿وَعَلَى ٱلثَّلَـٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُوا۟ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ ٱلْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّوٓا۟ أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوٓا۟ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ﴾ «و نیز بر آن سه تن که (از رفتن به جنگ تبوک) واپس نهاده شدند تا آنگاه که زمین با همه فراخنایش بر آنان تنگ آمد و جانشان به لب رسید و دریافتند که پناهگاهی از خداوند جز به سوی خود او نیست؛ آنگاه (خداوند) بر ایشان بخشایش آورد تا توبه کنند که خداوند بسیار توب» سوره توبه، آیه ۱۱۸.
- ↑ السنن الکبری، ج ۱، ص۴۵۲؛ بحارالانوار، ج ۸۳، ص۱۳۴؛ بیانالسعاده، ج ۱، ص۲۴.
- ↑ مرادی، محمد، مقاله «استعاذه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۱۰۲-۱۰۶.
- ↑ سوره بقره، آیه ۶۷.
- ↑ سوره هود، آیه ۴۷.
- ↑ «(مریم) گفت: من از تو، به (خداوند) بخشنده پناه میبرم؛ اگر پرهیزگاری (از من دور شو)» سوره مریم، آیه ۱۸.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۲۳.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص۸۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۶۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۱۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص۹۸.
- ↑ التحقیق، ج ۸، ص۲۵۸.
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که اوست که شنوای داناست» سوره فصّلت، آیه ۳۶.
- ↑ البصائر، ج ۶۰، ص۷۵۰.
- ↑ پرواز در ملکوت، ج ۲، ص۱۴۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص۹۸.
- ↑ تفسیر المنار، ج ۹، ص۵۴۱؛ الفرقان، ج ۱۴، ص۴۷۸ ـ ۴۷۹.
- ↑ الفرقان، ج ۳۰، ص۵۴۴.
- ↑ سر الصلوه، ص۸۴؛ بیان السعاده، ج ۱، ص۲۴.
- ↑ مرادی، محمد، مقاله «استعاذه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۱۰۶.