امانت در معارف و سیره نبوی

مقدمه

دشمنان حضرت محمد (ص) در مکه، حتی پس از اعلام پیامبری‌اش همچنان نفیس‌ترین اشیای خود را نزد وی به امانت می‌گذاشتند و تردیدی به خود راه نمی‌دادند که مبادا او اموالشان را مصادره و به نفع آیین خود خرج کند. ازهمین رو، پیامبر (ص) پس از آماده شدن برای هجرت به سوی یثرب، از امام علی (ع) خواست چند روز در مکه بماند و امانت‌ها را به صاحبانشان پس بدهد. رسول گرامی اسلام درباره امانتداری می‌فرماید: امانت را به کسی که تو را امین قرار داد، باز پس بده و به کسی که به تو خیانت کرد، خیانت مکن[۱].

ایشان حتی نخ و سوزن را به صاحبش برمی‌گرداند[۲]. آن حضرت امانتداری در سخن را نیز توصیه فرموده‌اند: وقتی کسی سخنی گفت و به اطراف خود نگریست، آن سخن نزد شما امانت است[۳].

در نبرد خیبر، مسلمانان دچار کم‌غذایی شدیدی شدند، به گونه‌ای که برای رفع گرسنگی، از گوشت برخی حیوانات که خوردن آنها مکروه است، استفاده می‌کردند. مسلمانان چند دژ از دژهای خیبر را گشوده بودند، ولی دژی که مواد غذایی فراوانی در آنجا انبار کرده بودند، به دست مسلمانان نیفتاده بود. در این هنگام، چوپان سیه‌چرده‌ای که برای یهودیان خیبر گله‌داری می‌کرد، به حضور حضرت شرفیاب شد و درخواست کرد که اسلام را بر او عرضه کند. وی در همان نخستین جلسه، بر اثر گفتار مستدل و منطقی پیامبر ایمان آورد. سپس گفت: همه این گوسفندان، متعلق به یهودیان خیبر و در دست من امانت است. اکنون که رابطه من به جهت مسلمان شدن با صاحبان گوسفند قطع شده است، تکلیف من چیست؟ حضرت در برابر چشم صدها سرباز گرسنه، با کمال صراحت فرمود: در آیین ما، خیانت به امانت، یکی از بزرگ‌ترین گناهان است. بر تو لازم است همه گوسفندان را تا در قلعه ببری و به دست صاحبانشان برسانی. او نیز از دستور پیامبر پیروی کرد و بی‌درنگ در جنگ علیه یهود به جهاد پرداخت و در راه اسلام به شهادت رسید[۴].

همچنین نقل است که پیامبر هنگام ورود به مسجدالحرام، عثمان بن طلحه را که کلیددار کعبه بود، نزد خود‌طلبید تا در کعبه را باز کند و درون کعبه را از وجود بت‌ها پاک سازد. پس از پاکسازی کعبه، عباس عموی پیامبر، از حضرت خواست تا کلید خانه خدا را به او تحویل دهد و مقام کلیدداری بیت الله را که در میان عرب، مقامی برجسته و شامخ بود، به او بسپرد. پیامبر بر خلاف این تقاضا، کلید را به عثمان بن طلحه تحویل داد، در حالی که این آیه راتلاوت می‌کرد: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا[۵].[۶]

پیش از نبوت، لقب «امین» به حضرت دادند. ابوجهل در یکی از سخنانش گفته است که محمد بن عبدالله در اجتماع ما نشو و نما کرد و ما او را امین نامیدیم؛ زیرا شخصی امانت دار، آرام و راستگو بود. او را احترام کردیم تا اینکه مقام والایی یافت. آن گاه ادعا کرد که پیامبر خداست[۷].[۸]

امین خدا

قرآن کریم می‌فرماید: ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ[۹].

پیامبر امین در حدیث:

  1. نقل از ابو بصیر: به امام صادق (ع) گفتم: مقصود از ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ[۱۰] کیست؟ فرمود: "مقصود، پیامبر خداست که نزد پروردگارش، فرمانش نافذ و در روز رستاخیز، امین است[۱۱].
  2. پیامبر خدا (ص) می‌فرماید: هان! به خدا سوگند که من، هم در آسمان، امین هستم و هم در زمین[۱۲].
  3. امام علی (ع) در سخنرانی‌ای که در آن، پاره‌ای از ویژگی‌های پیامبر (ص) را بر می‌شمارد: او امین و مورد اعتماد تو بود، و خزانه‌دار دانشِ نهان تو، و گواه تو در روز جزا، و فرستاده بر حقّ تو، و فرستاده تو به سوی مردمان[۱۳].
  4. امام صادق (ع) در زیارت پیامبر (ص) از راه دور: خدایا! درودهای فراگیر و برکت‌های بالنده‌ات، و خیرهای افزون و سلام و درودهای والایت، و کرامت‌ها و رحمت‌هایت را، و نیز درودهای فرشتگان مقرّبت، پیامبران فرستاده شده‌ات، امامان برگزیده‌ات، بندگان شایسته‌ات، زمینیان و آسمانیان و هر کس را که تسبیح تو می‌گوید- ای خدای جهانیان از اوّلین تا آخرین- برای محمّد، بنده و فرستاده‌ات، شاهد و پیامبرت، هشدار دهنده و امینت و آن که نزد تو جایگاهی دارد، قرار بده[۱۴].
  5. امام علی (ع) می‌فرماید: خداوند، محمد (ص) را فرستاد تا هشدار دهنده جهانیان و امین وحی باشد[۱۵].
  6. امام علی (ع) در سخنرانی‌ای در معرّفی پیامبر خدا (ص): امین وحیِ او بود، و خاتم فرستادگانش، و نوید دهنده رحمتش، و ترساننده از خشم و کیفرش[۱۶].
  7. امام علی‌(ع) می‌فرماید: گواهی می‌دهم که محمّد، بنده برگزیده خداوند، و فرستاده برگزیده او و امین مورد رضایت اوست. وی را بر حق و با بشارت و هشدار دادن روانه کرد؛ چراغی نورافشان که با اجازه خدا به سوی همو فرا میخواند و او پیام را رساند و امانت را گزارد و برای امّت، خیرخواهی کرد و خدا را عبادت نمود تا وفاتش فرا رسید[۱۷].
  8. امام علی (ع) در سخنرانی‌ای که در آن، برتری پیامبر (ص) را تبیین می‌کند: او را از برترین رویشگاه‌ها و ارجمندترین (نیرومندترین) ریشه‌ها برآورد؛ از درختی که پیامبرانِ خود را از آن پدید آورد و امانتدارانش را از آن برگُزید[۱۸].
  9. امام علی (ع) در توصیف پیامبر خدا (ص): محمّد، بنده و فرستاده خداوند است. او را فرستاد تا فرمانش را آشکار کند و از او سخن بگوید، و او رسالتش را در کمال امانت ادا کرد و ره‌یافته از دنیا رفت[۱۹].
  10. از مناجات‌های خداوند متعال با موسی (ع): ای موسی! تو را چونان شخص مهربان و دلسوز، درباره زاده بتول باکره، عذراء، عیسی بن مریم، آن که بر درازگوش سوار می‌شود، لباس کلاهدار می‌پوشد و خوراکش روغن و زیتون است و با محراب عبادت، مأنوس است، سفارش می‌کنم و نیز در باره آن که پس از او می‌آید، صاحب شتر سرخ‌موی، آن پاک و پاکیزه و مطهّر. وصفش در کتاب تو، این است که تصدیق کننده و نگاهبان همه کتاب‌های آسمانی است. پیوسته در رکوع و سجود و بیم و امید به سر می‌برد. برادرانش، بینوایان‌اند و یارانش، از قومی دیگر غیر از قوم خودش. در روزگار او، سختی و زلزله و کُشتار، حاکم است. نامش احمد و محمّد امین، و از باقی ماندگان آن جمع پیامبران نخستین گذشته است. به همه کتاب‌های آسمانی ایمان دارد و همه فرستادگان را تصدیق می‌کند. امّتش مورد رحمت و برکت من هستند. آنان را اوقاتی تعیین شده است که در آنها ندای نماز در می‌دهند. پس او را تصدیق کن، که او برادر توست. ای موسی! او امین من و بنده‌ای راستین و با برکت است. دستش را بر هر چه بگذارد، برکتش می‌دهیم. در علم من، چنین بوده و او را این‌گونه آفریده‌ام[۲۰].
  11. امام رضا (ع) می‌فرماید: محمد (ص)، امینِ خدا در میان مردم بود و چون رحلت نمود، ما اهل بیت، وارثان او گشتیم و اینک، ما امینان خدا در زمین هستیم[۲۱].[۲۲]

امین مردم

  1. به نقل از داوود بن حصین، در اوصاف پیامبر (ص): او مردی بود که از همه قوم خود، جوان‌مردتر، نیک‌خوتر، خوش‌برخوردتر، همسایه‌دارتر، بردبارتر، امانتدارتر، راستگوتر و از بدزبانی و آزاررسانی دورترین بود. هرگز دیده نشد که با کسی کشمکش و بگومگو کند؛ زیرا خداوند، خصلت‌های پسندیده را در او جمع کرده بود، تا جایی که قومش او را "امین" نامیدند و در مکّه لقب "امین" بر اسم او غلبه پیدا کرده بود[۲۳].
  2. قریش، پیامبر خدا (ص) را پیش از آن که بر او وحی فرود آید، "أمین" نامیده بودند[۲۴].
  3. به نقل از نفیسه دختر مُنیه، خواهر یعلی بن منبه: پیامبر (ص) در مکّه نامی جز "امین" نداشت، از بس که ویژگی‌ها و خصلت‌های نیکو در او به کمال رسیده بود[۲۵].
  4. به نقل از عایشه: کسی در مکّه نبود، جز آن که اگر چیزی داشت که بر آن بیمناک بود، آن را نزد پیامبر خدا (ص) می‌نهاد؛ چون راستی و امانتداری او را می‌دانستند[۲۶].
  5. قریشیان خواستند کعبه را خراب و از نو بنا کنند و به مساحت آن بی‌فزایند. سپس از این کار ترسیدند... و گفتند: به ارتفاعش می‌افزاییم. پس خرابش کردند و دوباره آن را ساختند و چون دیوار به جایگاه حجر الأسود رسید، بر سر نصب کردن آن با هم درگیر شدند و هر قبیله، خود را سزاوارتر به نصب آن دانست. هنگامی که کشمکش میان آنها بالا گرفت، به داوری هر کس که از درِ بنی شیبه وارد شود، تن در دادند، که پیامبر خدا (ص) پدیدار شد. همه گفتند: این، امین است که می‌آید. او را داور قرار دادند و پیامبر (ص) ردای خود را - که برخی آن را عبایی از خز گفته‌اند - گسترد و حجر الأسود را در آن نهاد. سپس فرمود از هر قبیله قریش مردی بیاید. عتبه بن ربیعه از قبیله عبد شمس، اسود بن مطلب از بنی اسد بن عبد العزّی، ابو حذیفه بن مغیره از بنی مخزوم، و قیس بن عَدی از بنی سهم آمدند و حجر الأسود را بلند کردند و پیامبر (ص) تا آن را در جای خود، نصب کرد[۲۷].
  6. به نقل از ابن اسحاق: خدیجه دختر ویلد، بانویی تاجر و بزرگ زاده و ثروتمند بود. او مردان را برای تجارت با اموال خود، استخدام می‌کرد و در قبال کارشان، مقدار معینی از سود حاصل از تجارت را به ایشان می‌داد. قریش، مردمی تاجرپیشه بودند. وقتی خبر راستگویی و امانت‌داری و اخلاق پسندیده پیامبر (ص) به گوش خدیجه رسید، کسی را نزد او فرستاد و پیشنهاد کرد با اموالی از وی برای تجارت به شام برود[۲۸].
  7. هنگامی که عُمر پیامبر خدا (ص) از بیست گذشت، ابوطالب به او گفت: ای برادر زاده! خدیجه دختر خویلد، زنی ثروتمند است و تجارتی گسترده دارد و او نیازمند امانت و پاکی و وفاداری کسی مانند توست. با او در باره تو گفتگو کنیم تا بخشی از کار و تجارتش را به تو بسپارد. پیامبر (ص) گفت: ای عمو! آنچه می‌دانی و می‌خواهی، بکن. ابوطالب به سوی خدیجه رفت و با وی در باره وکیل کردن پیامبر خدا (ص) در بخشی از تجارتش گفت‌وگو کرد. خدیجه به آن، مایل و راغب شد و او را به سوی شام روانه کرد و غلام و سرپرستی به نام میسره همراهش نمود. هنگامی که پیامبر (ص) از کاری که برایش روانه شده بود، فارغ شد و به مکّه آمد، میسره خدیجه را از امانت و پاکی و خجستگی او و آنچه مسیحیان و یهودیان درباره‌اش می‌گویند، باخبر کرد، و نیز از آنچه از برکت وجودی همراهی او در فراوانی سود تجارت و آسانی کارها، فهمیده بود و همچنین گفت: با او غذا می‌خوردم تا آن جا که هر دو سیر می‌شدیم؛ ولی همچنان بیشتر غذا دست نخورده باقی می‌ماند[۲۹].
  8. به نقل از ابوطالب، در باره پیامبر خدا (ص): تو امینی، تو ستوده‌ای بزرگ و بزرگوار و سَروری؛ سَرور سَروران پاک؛ پاکانی بزرگوار و پاک نهاد[۳۰].
  9. ابوطالب در باره پیامبر خدا (ص) سرود: تو امینی؛ امین راستین خداوند راستگو، بی‌آن که بازی و بیهوده‌گویی در میان باشد. تو فرستاده‌ای؛ فرستاده خدا و ما می‌دانیم از نزد خدای عزّتمند، کتاب‌ها بر تو نازل می‌شود[۳۱].[۳۲]

سیره پیامبر (ص) در ادای امانت

  1. امام صادق (ع) می‌فرماید: امانت را به صاحبش - نیک باشد یا بد- برگردانید؛ زیرا پیامبر خدا (ص) دستور می‌داد حتّی نخ و سوزن را به صاحبش برگردانید[۳۳].
  2. امام علی (ع) می‌فرماید: هنگامی که پیامبر (ص) رهسپار هجرت به مدینه شد، به من دستور داد پس از او بمانم تا سپرده‌هایی را که از مردم نزد او بود، به صاحبانشان باز گردانم. برای همین خصلتش بود که به او "امین" می‌گفتند. من، سه روز ماندم و آشکار می‌گشتم و حتی یک روز، پنهان نشدم. پس از آن، مکّه را ترک گفتم و راه پیامبر خدا (ص) را دنبال کردم تا به مدینه آمدم[۳۴].
  3. به نقل از ابوعبیده، از هند بن أبی هاله و ابو رافع و عمّار بن یاسر: قریش، محمّد (ص) را در جاهلیت، "امین" نامیده بودند و امانت پیش وی می‌نهادند و حفظ اموال و کالاهای خود را به او می‌سپردند. عرب‌هایی که در موسم حج به مکّه می‌آمدند نیز این کار را می‌کردند. پس از آن که محمد، پیامبر شد نیز همین‌گونه بود. از این رو، پیامبر خدا (ص) به علی (ع) فرمان داد که پس از خروجش از مکّه با صدای بلند و رسا در وادی مکّه صبح و شام، ندا دهد: آگاه باشید! هر کس امانت یا ودیعه‌ای نزد محمد دارد، بیاید تا امانتش به او باز گردانده شود. پیامبر (ص) به علی (ع)] فرمود: "آنان از اکنون تا آن گاه که بر من وارد شوی، نمی‌توانند هیچ گزندی به تو برسانند. پس، امانت‌های نزد مرا آشکارا و جلوی چشم مردم، بازگردان"[۳۵].
  4. به نقل از عبد الواحد بن ابی عون: هنگامی که پیامبر خدا (ص) وفات یافت، علی (ع) فرمان داد که کسی بانگ زند: "هر کس نزد پیامبر خدا وعده یا‌طلبی دارد، نزد من بیاید". علی (ع) هر سال روز عید قربان در انتهای مِنی کنار عقبه کسی را روانه می‌کرد تا این ندا را در دهد؛ و این کار تا هنگام وفات علی (ع) ادامه داشت. پس از امام علی (ع)، حسن مجتبی (ع) آن را انجام می‌داد تا آن که وفات نمود و سپس حسین (ع) آن را انجام داد و پس از ایشان که رضایت و سلام خدا بر همه آنها باد دیگر ادامه نیافت [۳۶]. هیچ کس از خلق خدا نزد علی (ع) نمی‌آمد و به حق یا باطل ادّعای چیزی نمی‌کرد، مگر آن که آن را به او می‌داد[۳۷].
  5. به نقل از امام حسن مجتبی (ع): مردی نزد پیامبر (ص) آمد و از او چیزی‌ طلبید. پیامبر (ص) به او فرمود: "بنشین. خداوند، روزی‌ات می‌دهد. سپس دیگری و دیگری آمدند و پیامبر (ص) به همه فرمود: "بنشینید". آن‌گاه، مردی چهار اوقیه (نقره) آورد و به پیامبر (ص) داد و گفت: ای پیامبر خدا! این، صدقه است. پیامبر (ص) فرد اوّل را فراخواند و یک اوقیه به او داد و نفر دوم را فرا خواند و یک اوقیه به او داد و نفر سوم را فرا خواند و به او نیز یک اوقیه داد و یک اوقیه باقی ماند. پیامبر (ص) آن را به مردم عرضه کرد؛ اما کسی برنخاست. شب که فرا رسید، پیامبر (ص) آن یک اوقیه را زیر سرش نهاد. ایشان روی عبایش می‌خوابید. اما آن شب خوابش نمی‌برد. بر می‌خاست و نماز می‌خواند و سپس باز می‌گشت و باز خوابش نمی‌برد و دوباره باز می‌گشت و نماز می‌خواند. عایشه به ایشان گفت: ای پیامبر خدا! چیزی رخ داده است؟ پیامبر (ص) فرمود: نه. عایشه گفت: فرمانی از خداوند به تو رسیده است؟ فرمود: نه. عایشه گفت: تو از اوّل شب، کاری می‌کنی که هیچ‌گاه نمی‌کردی؟ پیامبر (ص) آن اوقیه را بیرون آورد و فرمود: این، موجب آن چیزی شده است که دیدی. می‌ترسم امری پیش آید و بمیرم، در حالی که آن را رد نکرده باشم"[۳۸].
  6. امام صادق (ع) می‌فرماید: پیامبر خدا (ص) چون در حجة الوداع، اعمال منی را به جا آورد، در آن جا ایستاد و فرمود: "... هان! هر که در نزدش امانتی است، آن را به سپارنده‌اش باز گرداند"[۳۹].
  7. امام علی (ع) می‌فرماید: سوگند یاد می‌کنم که پیامبر خدا (ص) ساعتی پیش از وفات خود، سه بار به من فرمود: "ابو الحسن! امانت را به صاحبش باز گردان، نیک باشد یا بد و امانت بزرگ باشد یا کوچک، حتّی نخ و سوزن را"[۴۰].[۴۱]

منابع

پانویس

  1. بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۷۱.
  2. سنن النبی، ص۱۳۰.
  3. الجامع الصغیر، ج۱، ص۸۷.
  4. حسین سیدی، هم نام گل‌های بهاری، صص ۶۴ و ۶۵.
  5. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.
  6. داستان‌های شنیدنی از فتح مکه و جنگ حنین، ص۵۷؛ به نقل از: مجمع البیان، ج۳، ذیل آیه ۵۸ نساء.
  7. سفینة البحار، ج۱، ص۴۱۸.
  8. اسحاقی، سید حسین، مروارید نبوت ص ۴۶.
  9. آنجا فرمانگزاری امین است؛ سوره تکویر، آیه۲۱.
  10. آنجا فرمانگزاری امین است؛ سوره تکویر، آیه۲۱.
  11. «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‏(ع): قال: قُلْتُ قَوْلُهُ: ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ قَالَ يَعْنِي رَسُولَ اللَّهِ (ص) هُوَ الْمُطَاعُ عِنْدَ رَبِّهِ الْأَمِينُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ تفسیر القمّی، ج۲، ص۴۰۸؛ بحارالأنوار، ج۹، ص۲۴۸، ح۱۵۳.
  12. «رَسُولُ اللهِ (ص): إِنِّي لَأَمِينٌ فِي السَّمَاءِ وَ أَمِينٌ فِي الْأَرْضِ»؛ مجمع البیان، ج۷، ص۵۹؛ بحارالأنوار، ج۹، ص۲۱۹، ح۱۰۱؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۳۱، ح۹۸۹، تفسیر ابن‌کثیر، ج۴، ص۴۶۶؛ تفسیر القرطبی، ج۱۱، ص۲۶۲، کلها عن أبی رافع بزیاده "أم والله" فی أوّلها، المصنّف لعبد الرزّاق، ‌ج۸، ص۱۱، ح۱۴۰۹۱، عن زید بن أسلم، کنزالعمّال، ج۱۱، ص۴۱۳، ح۳۱۹۳۷.
  13. «الْإِمَامُ عَلِيٌّ (ع) فِي خُطْبَةٍ یَذْکُرُ فِیهَا بَعْضَ صِفَاتِ النَّبِيِّ (ص): فَهُوَ أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ وَ خَازِنُ عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ وَ شَهِيدُكَ يَوْمَ الدِّينِ وَ بَعِيثُكَ بِالْحَقِّ وَ رَسُولُكَ إِلَى الْخَلْقِ»؛ نهج البلاغه، الخطبه ۷۲، الغارات، ج۱، ص۱۶۰، عن أبی سلام الکندی؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۳۷۸، ح۹۰؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج۶، ص۴۵۳، عن سلامة بن الکندی، المصنّف لابن أبی شیبه، ج۷، ص۸۳، ح۳، عن عبدالله الأسدی و کلاهما نحوه، کنزالعمّال، ج۲، ص۲۷۱، ح۳۹۸۹.
  14. «الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع)- فِي زِیارَةِ النَّبِيِّ (ص) مِنْ بَعِیدٍ -:... اللَّهُمَّ اجْعَلْ جَوَامِعَ صَلَوَاتِكَ وَ نَوَامِيَ بَرَكَاتِكَ وَ فَوَاضِلَ خَيْرَاتِكَ وَ شَرَائِفَ تَحِيَّاتِكَ وَ تَسْلِيمَاتِكَ وَ كَرَامَاتِكَ وَ رَحَمَاتِكَ وَ صَلَوَاتِ مَلَائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِكَ الْمُرْسَلِينَ وَ أَئِمَّتِكَ الْمُنْتَجَبِينَ وَ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ وَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ شَاهِدِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ نَذِيرِكَ وَ أَمِينِكَ وَ مَكِينِكَ...»؛ مصباح الزائر، ص۶۸؛ الکافی، ج۴، ص۵۵۱، ح۱؛ تهذیب الأحکام، ج۵، ص۲۸۰، ح۹۵۷، کلاهما عن معاویة بن عمّار نحوه؛ الإقبال، ج۳، ص۱۲۳؛ المزار، ص۱۴، من دون إسناد إلی أحدٍ من أهل‌البیت (ع)، بحاراأنوار، ج۱۰۰، ص۱۸۵، ح۱۱.
  15. «الْإِمَامُ عَلِیّ (ع): إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ»؛ نهج البلاغه، الخطبة ۲۶؛ الغارات، ج۱، ص۳۰۳، عن عبدالرحمن بن جندب عن أبیه؛ بحارالأنوار، ج۱۸ ص۲۲۶، ح۶۸؛ الفتوح: ج۴، ص۲۵۶؛ الإمامة و السیاسة، ج۱، ص۱۷۴.
  16. «الْإِمَامُ عَلِیّ (ع): - فِي خُطْبَةٍ لَهُ یَصِفُ فِیهَا رَسُولُ اللهِ (ص)-: أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِهِ»؛ نهج البلاغه، الخطبه ۱۷۳؛ بحار الأنوار، ج۳۴، ص۲۴۹، ح۱۰۰۰ و راجع؛ تهذیب الأحکام؛ ج۶، ص۵۷، ذیل ح۱۳۱.
  17. «الْإِمَامُ عَلِیّ (ع): أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُصْطَفَى وَ رَسُولُهُ الْمُجْتَبَى وَ أَمِينُهُ الْمُرْتَضَى أَرْسَلَهُ بِالْحَقِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ دَاعِياً إِلَيْهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ نَصَحَ الْأُمَّةَ وَ عَبَدَ اللَّهَ حَتَّى أَتَاهُ الْيَقِينُ»؛ مصباح المتهجّد، ص۳۸۵، ح۵۱۲ عن جابر الی عن الإمام الباقر (ع)؛ مهج الدعوات، ص۲۱۴، عن وهب بن إسماعیل عن الإمام الباقر (ع) عن أبیه عن جدّه (ع) عن رسول الله (ص)؛ البلد الأمین، ص۲۹۸، عن الإمام الهادی (ع)، التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری (ع)، ص۴۶۱، ح۳۰۱، عن الإمام زین‌العابدین (ع) و کلها نحوه؛ بحارالأنوار، ج۸۹، ص۲۳۵، ح۶۷.
  18. «الْإِمَامُ عَلِیّ (ع):: - فِي خُطْبَةٍ لَهُ یُبَیِّنُ فِیهَا فَضْلَ الرَّسُول ِ الْکَریمِ (ص): فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ الْمَعَادِنِ مَنْبِتاً وَ أَعَزِّ الْأَرُومَاتِ مَغْرِساً مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِي صَدَعَ مِنْهَا أَنْبِيَاءَهُ وَ انْتَجَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ»؛ نهج البلاغة، الخطبه ۹۴؛ التوحید، ص۷۲، ح۲۶؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۲۲، ح۱۵، کلاهما عن الهیثم بن عبدالله الرمانی عن الإمام الرضا عن آبائه (ع)، نحوه، بحارالأنوار، ج۱۶، ص۳۷۹، ح۹۱.
  19. «الْإِمَامُ عَلِیّ (ع): - فِي صِفَةِ رَسُولِ اللهِ (ص)-: أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِأَمْرِهِ صَادِعاً وَ بِذِكْرِهِ نَاطِقاً فَأَدَّى أَمِيناً وَ مَضَى رَشِيداً»؛ نهج‌البلاغه، الخطبه ۱۰۰؛ بحارالأنوار، ج۳۴، ص۲۱۵، ح۹۹۰.
  20. «فِي مُنَاجَاةِ اللهِ لِمُوسَی بْنِ عِمْرَانَ (ع): يَا مُوسَى أُوصِيكَ وَصِيَّةَ الشَّفِيقِ الْمُشْفِقِ بِابْنِ الْبَتُولِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ صَاحِبِ الْأَتَانِ وَ الْبُرْنُسِ وَ الزَّيْتِ وَ الزَّيْتُونِ وَ الْمِحْرَابِ. وَ مِنْ بَعْدِهِ بِصَاحِبِ الْجَمَلِ الْأَحْمَرِ الطَّيِّبِ الطَّاهِرِ الْمُطَهَّرِ فَمَثَلُهُ فِي كِتَابِكَ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ مُهَيْمِنٌ عَلَى الْكُتُبِ وَ أَنَّهُ رَاكِعٌ سَاجِدٌ رَاغِبٌ رَاهِبٌ إِخْوَانُهُ الْمَسَاكِينُ وَ أَنْصَارُهُ قَوْمٌ آخَرُونَ وَ سَيَكُونُ فِي زَمَانِهِ أَزْلٌ وَ زَلَازِلُ وَ قَتْلٌ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ مُحَمَّدٌ الْأَمِينُ مِنَ الْبَاقِينَ الْأَوَّلِينَ يُؤْمِنُ بِالْكُتُبِ كُلِّهَا وَ يُصَدِّقُ جَمِيعَ الْمُرْسَلِينَ أُمَّتُهُ مَرْحُومَةٌ مُبَارَكَةٌ لَهُمْ سَاعَاتٌ مُوَقَّتَاتٌ يُؤَذِّنُونَ فِيهَا بِالصَّلَوَاتِ فَبِهِ صَدِّقْ فَإِنَّهُ أَخُوكَ. يَا مُوسَى إِنَّهُ أَمِينِي وَ هُوَ عَبْدُ صِدْقٍ مُبَارَكٌ لَهُ فِيمَا وَضَعَ يَدَهُ نُبَارِكُ عَلَيْهِ كَذَلِكَ كَانَ فِي عِلْمِي وَ كَذَلِكَ خَلَقْتُهُ»؛ تحف العقول، ص۴۹۰؛ الکافی، ج۸، ص۴۳، ح۸؛ أعلام الدین، ص۲۱۸، کلاهما نحوه؛ بحارالأنوار، ج۷۷، ص۳۲، ح۷.
  21. «الْإِمَامُ الرِّضَا (ع): إِنَّ مُحَمَّداً (ص) كَانَ أَمِينَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ فَلَمَّا قُبِضَ (ص) كُنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ»؛ الکافی، ج۱، ص۲۲۳، ح۱؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۱۰۴؛ مختصر بصائر الدرجات، ص۱۷۴، کلّها عن عبدالله بن جندب، بصائر الدرجات، ص۱۱۸، ح۱، عن عبدالرحمن بن أبی نجران عن الإمام الرضا عن الإمام زین العابدین (ع)، بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۴۲، ح۱۶ و راجع: أعلام الدین، ص۴۶۳.
  22. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۳۰۲-۳۰۹.
  23. «عن داوود بن الحصین - فِي صِفَةِ النَّبِيِّ (ص)-: کان رجلا أفضل قومه مروءةً وَ أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ أکرمهم مخالطة و أَحْسَنُهُمْ جِوَاراً وَ أعْظَمَهُمْ حِلْماً وَ أمانة و أصدقهم حدیثا و أبعدهم من الفحش و الأذی و ما رئی ملاحیاً و لا مماریا أحدا حتی سمّاه قومه الأمین لما جمع الله له من الامور الصالحه فیه فلقد کان الغالب علیه بمکة الأمین»؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۱؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۱، ص۱۹۴؛ دلائل النبوة لأبی نعیم، ج۱، ص۱۷۰، ح۱۰۸؛ البدایة و النهایة، ج۲، ص۲۸۷، کلّها نحوه؛ تاریخ دمشق، ج۳، ص۹.
  24. کَانَتْ قُرَیْش تسمی رَسُولَ اللَّهِ (ص): قَبْلَ أَنْ يُنْزَّلَ عَلَیهِ الْوَحْيُ: الْأَمِينَ؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۲۹۰؛ المصنّف لعبد الرزّاق، ج۵، ص۳۱۹، ح۹۷۱۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۲۶۳، کلاهما نحوه، السیره النبویّه لابن هشام، ج۱، ص۲۱۰.
  25. عن نفیسة بنت منیة اخت یعلی بن منیة: لیس له أی النَّبِیُّ (ص) بمکه اسم الا الامین؛ لما تکامل فِيهِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۶؛ دلائل النبوه لأبی نعیم، ج۱، ص۱۷۲، ح۱۱۰؛ تاریخ دمشق، ج۶۱، ص۳۱۵ و فیه "فتکاملت" بدل "لما تکامل".
  26. عن عائشه: کان رسول الله (ص) و لیس بمکة أحد عنده شیءٌ یخشی علیه إلّا وضعه عند رسول الله (ص)؛ لما یعرف من صدقه و امانته؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۷۸؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۲، ص۱۲۹؛ السیرة النبویة لابن کثیر، ج۲، ص۲۳۴؛ إمتاع الأسماع، ج۹، ص۱۹۸.
  27. فَأَرَادَتْ قُرَيْشٌ أَنْ يَهْدِمُوا الْكَعْبَةَ وَ يَبْنُوهَا وَ يَزِيدُوا فِي عَرْصَتِهَا ثُمَّ أَشْفَقُوا مِنْ ذَلِكَ ... فَقَالَتْ قُرَيْشٌ نَزِيدُ فِي سَمْكِهَا فَبَنَوْهَا فَلَمَّا بَلَغَ الْبِنَاءُ إِلَى مَوْضِعِ الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ تَشَاجَرَتْ قُرَيْشٌ فِي وَضْعِهِ فَقَالَ كُلُّ قَبِيلَةٍ نَحْنُ أَوْلَى بِهِ نَحْنُ نَضَعُهُ. فَلَمَّا كَثُرَ بَيْنَهُمْ تَرَاضَوْا بِقَضَاءِ مَنْ يَدْخُلُ مِنْ بَابِ بَنِي شَيْبَةَ فَطَلَعَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَقَالُوا هَذَا الْأَمِينُ قَدْ جَاءَ فَحَكَّمُوهُ فَبَسَطَ رِدَاءَهُ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ كِسَاءٌ طَارُونِيٌ كَانَ لَهُ وَ وَضَعَ الْحَجَرَ فِيهِ. ثُمَّ قَالَ يَأْتِي مِنْ كُلِّ رَبْعٍ مِنْ قُرَيْشٍ رَجُلٌ فَكَانُوا عُتْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ وَ الْأَسْوَدَ بْنَ الْمُطَّلِبِ مِنْ بَنِي أَسَدِ بْنِ عَبْدِ الْعُزَّى وَ أَبُو حُذَيْفَةَ بْنَ الْمُغِيرَةِ مِنْ بَنِي مَخْزُومٍ وَ قَيْسَ بْنَ عَدِيٍّ مِنْ بَنِي سَهْمٍ فَرَفَعُوهُ وَ وَضَعَهُ النَّبِيُّ (ص) فِي مَوْضِعِهِ...؛ الکافی، ج۴، ص۲۱۷، ح۴؛ دعائم الإسلام، ج۱، ص۲۹۳، عن الإمام علیّ (ع)، نحوه؛ بحار الأنوار، ج۹۹، ص۴۸، ح۳۷؛ تاریخ الطبری: ج۲، ص۲۸۹، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۴۵، السیرة النبویة لابن هشام، ج۱، ص۲۰۹ - کلها نحوه.
  28. كَانَتْ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدِ بْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِ العُزّی بْنِ قُصَيٍّ امْرَأَةً تَاجِرَةً ذَاتَ شَرَفٍ وَ مَالٍ تَسْتَأْجِرُ الرِّجَالَ فِي مَالِهَا وَ تُضَارِبُهُمْ إِيَّاهُ بِشَيْءٍ تَجْعَلُهُ لَهُمْ مِنْهُ وَ كَانَتْ قُرَيْشٌ قَوْماً تُجَّاراً فَلَمَّا بَلَغَهَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مِنْ صِدْقِ حَدِيثِهِ وَ عَظِيمِ أَمَانَتِه وَ كَرْمِ أَخْلَاقِهِ بَعَثَتْ إِلَيْهِ وَ عَرَضَتْ عَلَيْهِ أَنْ يَخْرُجَ فِي مَالِهَا إِلَى الشَّامِ تَاجِراً؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۲۸۰؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۱، ص۱۹۹؛ اُسد الغابة، ج۱، ص۱۲۴؛ السیرة النبویة لابن کثیر، ج۱، ص۲۶۲، کلاهما نحوه؛ کشف الغمة، ج۲، ص۲۷۱؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۸.
  29. وَ لَمَّا جَاوَزَتْ سنو رَسُولُ اللَّهِ الْعِشْرِينَ، قالَ لَهُ أَبُو طَالِبٍ: يَا ابْنَ أَخِي، إِنَّ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدِ امْرَأَةٍ مُوسِرَةٍ ذَاتَ تِجَارَةٍ عريضة، وَ هِيَ مُحْتَاجَةُ إِلَى مِثْلُكَ فِي أَمَانَتَكَ وَ طَهَارَتِكَ ووفائك. فَلَوْ كلمناها فِيكَ فوكلتك بِبَعْضٍ أَمْرَهَا وَتجارتها. فَقَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: افْعَلْ يَا عَمِّ مَا رَأَيْتَ. فَسَعَى أَبُو طَالِبٍ إِلَيْهَا، فَكَلَّمَهَا فِي توكيل رَسُولُ اللَّهِ بِبَعْضِ تجارتها. فسارعت إِلَى ذَلِكَ وَ رَغْبَةٍ فِيهِ، وَ وَجَّهْتَهُ إِلَى الشَّامِ وَ مَعَهُ غُلَامُ لَهَا وَ قَيِّمُ يُقَالُ لَهُ مَيْسَرَةٍ. فَلَمَّا فَرَغَ مِمَّا تَوَجَّهَ لَهُ وَ قَدِمَ مَكَّةَ، أَخْبَرَهَا مَيْسَرَةَ بأمانته وَ طَهَارَتِهِ وَ يُمْنٍ طائِرَهُ، وَ مَا يَقُولُ أَهْلُ الْكِتَابِ فِيهِ، وَ الَّذِي تَعْرِفْ مِنَ الْبَرَكَةِ بِمَكَانِهِ مَعَهُ فِي كَثْرَةِ الْأَرْبَاحُ وَ سُهُولَةُ الْأُمُورِ. وَ قَالٍ: كُنْتُ آكُلُ مَعَهُ حَتَّى نَشْبَعُ وَ يَبْقَى أَكْثَرُ الطَّعَامَ كَمَا هُوَ ؛ أنساب الأشراف، ج۱، ص۱۰۶.
  30. «عن أبی طالب – فی رسول الله (ص) -: أنت الأمين محمد قرم أغر مسود لمسودين أطايب كرموا و طاب المولد»؛ التوحید، ص۱۵۸؛ مجمع البیان، ج۷، ص۲۲۶؛ الصراط المستقیم، ج۲، ص۴۲؛ الدرّ النظیم، ص۲۱۳.
  31. أَنْشَأَ أَبُو طَالِبٍ فِي رَسُولِ اللهِ (ص): أَنْتَ الْأَمِينُ أَمِينُ اللَّهِ لَا كَذَبَ وَ الصَّادِقُ الْقَوْلُ لَا لَهْوَ وَ لَا لَعِبَ‏* أَنْتَ الرَّسُولُ رَسُولُ اللَّهِ نَعْلَمُهُ عَلَيْكَ تَنْزِلُ مِنْ ذِي الْعِزَّةِ الْكُتُب‏؛ المناقب لابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۵۶؛ الدّرّ النظیم، ص۲۱۱؛ بحار الأنوار، ج۱۸، ص۲۰۳، ح۳۲.
  32. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم ج۱، ص ۳۰۸-۳۱۵.
  33. «الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع): أَدُّوا الْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَيْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) كَانَ يَأْمُرُ بِأَدَاءِ الْخَيْطِ وَ الْمِخْيَطِ»؛ الکافی، ج۲، ص۶۳۶، ح۵؛ مشکاة الأنوار، ص۱۳۲، ح۳۰۱ و فیه "بردّ" بدل "بأداء" وکلاهما عن زید الشحام؛ تنبیه الخواطر، ج۱، ص۱۲، نحوه؛ وسائل الشیعه، ج۸، ص۳۹۸، ح۱۵۵۰۰.
  34. «الإمام علي (ع): لما خرج رسول الله (ص): إلى المدينة في الهجرة أمرني أن اقيم بعده حتى اُؤَدّي ودائع كانت عنده للناس و لذا كان يسمّي الأمين. فأقمت ثلاثاً فكنت أظهر، ما تغيبت يوما واحداً ثم خرجت فجعلت أتبع طريق رسول الله (ص)»؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۲؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۶۹، کلاهما عن عبیدالله بن أبی رافع؛ کنزالعمال، ج۱۶، ص۶۸۵، ح۴۶۳۲۴ و راجع؛ بحارالأنوار، ج۱۹، ص۸۶، ح۳۷.
  35. «عن أبی عبیدة: هِنْدُ بْنُ هَالَةَ وَ أَبُو رَافِعٍ و عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ جَمِیعَاً یُحَدِّثُونَ... : كَانَتْ قُرَيْشٌ تَدْعُو مُحَمَّداً (ص) فِي الْجَاهِلِيَّةِ الْأَمِينَ، وَ كَانَتْ تَسْتَوْدِعُهُ وَ تَسْتَحْفِظُهُ أَمْوَالَهَا وَ أَمْتِعَتَهَا، وَ كَذَلِكَ مَنْ يَقْدَمُ مَكَّةَ مِنَ الْعَرَبِ فِي الْمَوْسِمِ، وَ جَاءَتْهُ النُّبُوَّةُ وَ الرِّسَالَةُ وَ الْأَمْرُ كَذَلِكَ، فَأَمَرَ عَلِيّاً (ع) أَنْ يُقِيمَ صَارِخاً يَهْتِفُ بِالْأَبْطَحِ غُدْوَةً وَ عَشِيّاً: "أَلَا مَنْ كَانَ لَهُ قِبَلَ مُحَمَّدٍ أَمَانَةٌ أَوْ وَدِيعَةٌ فَلْيَأْتِ فَلْتُؤَدَّ إِلَيْهِ أَمَانَتُهُ". قَالَ: وَ قَالَ النَّبِيُّ (ص): إِنَّهُمْ لَنْ يَصِلُوا مِنَ الْآنَ إِلَيْكَ يَا عَلِيُّ بِأَمْرٍ تَكْرَهُهُ حَتَّى تَقْدَمَ عَلَيَّ، فَأَدِّ أَمَانَتِي عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ ظَاهِراً»؛ الأمالی للطوسی، ص۴۶۷، ح۱۰۳۱؛ کشف الغمة، ج۲، ص۶۴، نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۹، ص۶۲، ح۱۸.
  36. به احتمال فراوان، علّت استمرار نیافتن، عدم نیاز به آن بوده است؛ زیرا در سال ۶۱ هجری که امام حسین (ع) به شهادت رسید، دیگر کسی نمانده بود که طلب و وعده‌ای از پیامبر (ص) داشته باشد. نیز احتمال دارد که امکان ادامه آن در حکومت اموی نبوده است. (م)
  37. «عن عبد الواحد بن أبی عون: أنّ رسول اللّه (ص): لمّا توفّي أمر عليّ صائحا يصيح: من كان له عند رسول اللّه (ص) عدة أو دين فليأتني، فكان يبعث كلّ عام عند العقبة يوم النحر من يصيح بذلك، حتّى توفّي عليّ (ع). ثمّ كان الحسن بن عليّ (ع) يفعل ذلك حتّى توفّي، ثمّ كان الحسين (ع) يفعل ذلك، و انقطع ذلك بعده، رضوان اللّه عليهم و سلامه. قال ابن أبي عون: فلا يأتي أحد من خلق اللّه إلى عليّ بحق و لا باطل إلّا أعطاه»؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱۹ و راجع؛ خصائص الأئمّة (ع)، ص۷۵ و الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۷۵، ح۸ و إرشاد القلوب، ج۲، ص۲۷۹ و الصّراط المستقیم، ج۳، ص۱۵۹ و بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۹۲، ‌ح۴.
  38. عن الحسن: إن رجلا جاء إلى النبي (ص) فسأله، فقال له: اجلس، سيرزقك الله. ثم آخر، ثم آخر، يقول لهم، اجلسوا. فجاء رجل بأربع أواق فأعطاها النبي، فقال: يا رسول الله، هذه صدقة. فدعا الاوّل فأعطاه اوقية، و دعا الثّاني فأعطاه اُوقية، و دعا الثّالث فأعطاه اُوقية، قال: و بقيت اُوقية واحدة، فَعَرَضَ بها رسول الله (ص) للقوم فما قام أحد، فلما كان الليل وضعها تحت رأسه، و فراشه عباءة، فجعل لا يأخذه النّوم فيقوم فيصلّي ثمّ يرجع فلا يأخذه النّوم فيرجع فيصلّي. فقالت له عائشه: يا رسول الله، ‌حدث شيءٌ؟ قال: لا. قالت: فجاءك أمر من أمر الله؟ قال: لا. قالت: إنك صنعت منذ الليلة شيئاً لم تكن تفعله؟! فأخرجها فقال: هذه التي فعلت ما ترين إنّي خشيت أن يحدث أمر من الله و لم اُمضها؛ ترکة النّبی (ص)، ص۷۷.
  39. «الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع): إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) وَقَفَ بِمِنًى حِينَ قَضَى مَنَاسِكَهَا فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَقَالَ:... أَلَا مَنْ كَانَتْ عِنْدَهُ أَمَانَةٌ فَلْيُؤَدِّهَا إِلَى مَنِ ائْتَمَنَهُ عَلَيْهَا»؛ الکافی، ج۷، ص۲۷۳، ح۱۲، عن زید الشحام؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۹۲، ح۵۱۵۱، عن سماعه؛ الخصال، ص۴۸۷، ح۶۳، عن ابن عمر؛ تحف العقول، ص۳۱، کلاهما نحوه؛ بحارالأنوار، ج۸۳، ص۲۷۹، ح۶؛ مسند ابن حنبل، ج۷، ص۳۳۷، ح۲۰۷۲۰؛ کنزالعمال، ج۵، ص۱۳۱، ح۱۲۳۵۷ و راجع، السنن الکبری، ج۶، ص۱۶۰، ح۱۱۵۲۶.
  40. «الْإِمَامُ عَلِیّ (ع) أُقْسِمُ لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ لِي قَبْلَ وَفَاتِهِ بِسَاعَةٍ مِرَاراً ثَلَاثاً: يَا أَبَا الْحَسَنِ أَدِّ الْأَمَانَةَ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ فِيمَا جَلَّ وَ قَلَّ حَتَّى الْخَيْطِ وَ الْمِخْيَطِ»؛ تحف العقول، ص۱۷۵؛ بشارة المصطفی، ص۲۹؛ بحارالأنوار، ج۷۷، ص۲۷۳، ح۱.
  41. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم ج۱، ص ۳۰۸-۳۱۵.