مقدمه

این حدیث، که جایگاه امیر المؤمنین(ع) را نسبت به پیامبر خدا(ص)، همچون جایگاه هارون نسبت به موسی(ع) می‌داند، از روشن‌ترین و قوی‌ترین دلایل امامت و خلافت آن حضرت است. کلامی که پیامبر خدا(ص) بارها آن را فرموده، از جمله در داستان عزیمت به جنگ تبوک و گذاشتن حضرت امیر در مدینه. پیامبر و مسلمانان برای مقابله با رومیان عازم تبوک بودند. یک لشکرکشی طولانی و برون‌مرزی و سخت در پیش بود و بیم آن می‌رفت که منافقان و دشمنان کین‌توز، در غیاب پیامبر، فتنه‌انگیزی کنند و به اسلام و مسلمین ضربه بزنند. رسول خدا(ص) حضرت علی(ع) را در مدینه به جای خود گذاشت، تا هم مدینه را حفظ کند و هم بازماندگان در شهر را سرپرستی کند. منافقان که برای عدم حضور پیامبر نقشه‌ها کشیده بودند، چون ناکام شدند، شایعه‌پراکنی بر ضدّ علی(ع) کردند که حضرت رسول او را دوست ندارد و نخواسته با خود ببرد و او را سرپرست زنان و کودکان کرده است. امام خود را به پیامبر رساند و جوّ شایعه را گزارش داد. پیامبر دستور داد که وی به مدینه برگردد و فرمود: مدینه جز با حضور من یا تو سامان نمی‌گیرد و افزود: «" أَنْتَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ دَارِ هِجْرَتِي وَ قَوْمِي، أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‏"»[۱] تعبیر دیگر چنین است: «"أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‏"»[۲] با این کلام، همۀ مسؤولیت‌های پیامبر را (بجز نبوت) بر دوش او نهاد و زعامت و رهبری پس از خود را به او سپرد. این حدیث، با عبارت‌های مختلف، در منابع گوناگون شیعه و اهل سنت به نحو متواتر نقل شده و مورد استناد أئمه، اصحاب و علما در مباحث امامت قرار گرفته است.[۳] موارد آن هم متعدد است، غیر از حادثۀ تبوک، در آغاز بعثت و یوم الإنذار، در روز مؤاخات پس از هجرت به مدینه، هنگام بستن درها به مسجد، روز فتح خیبر، در گفتاری با امّ سلمه، با انس بن مالک، با جمعی از اصحاب و در حجة الوداع نیز این سخن را فرموده است.[۴] استدلال به این حدیث بر امامت نیز به نقش هارون نسبت به موسای کلیم برمی‌گردد. در آیات متعددی جانشینی هارون برای موسی در قوم بنی اسرائیل بیان شده است، همچون آیه: ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ[۵]؛ ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي[۶]؛ ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا[۷]؛ مفهوم منزلت هم عام است و همۀ شؤون را می‌گیرد و در کنار طرح منزلت، خلیفه بودن هم مطرح شده است. در حدیثی هم بیش از نسبت موسی و هارون مطرح شده است. رسول خدا(ص) به علی بن ابی طالب(ع) فرمود: «" يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هِبَةِ اللَّهِ مِنْ آدَمَ وَ بِمَنْزِلَةِ سَامٍ مِنْ نُوحٍ وَ بِمَنْزِلَةِ إِسْحَاقَ مِنْ إِبْرَاهِيمَ وَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ بِمَنْزِلَةِ شَمْعُونَ مِنْ عِيسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فَمَنْ جَحَدَ وَصِيَّتَكَ وَ خِلَافَتَكَ فَلَيْسَ مِنِّي وَ لَسْتُ مِنْهُ وَ أَنَا خَصْمُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَا عَلِيُّ أَنْتَ أَفْضَلُ أُمَّتِي فَضْلًا وَ أَقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَوْفَرُهُمْ حِلْماً وَ أَشْجَعُهُمْ قَلْباً وَ أَسْخَاهُمْ كَفّاً يَا عَلِيُّ أَنْتَ الْإِمَامُ بَعْدِي وَ الْأَمِيرُ وَ أَنْتَ الصَّاحِبُ بَعْدِي وَ الْوَزِيرُ وَ مَا لَكَ فِي أُمَّتِي مِنْ نَظِيرٍ ..."»[۸][۹]

حدیث منزلت در گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین

از جمله شکوهمندترین عناوینی که پیامبر خدا با آن از علی(ع) یاد کرده است، "همسانی" و "همبری" علی(ع) با ایشان در کار رهبری است. این گونه احادیث، در قلم و بیان عالمان و محدثان، به اقتضای صراحت کلام پیامبر(ص)، به "احادیث منزلت" مشهورند. پیامبر خدا این جایگاه بلندِ علی(ع) را با عبارات مختلف، طرح نموده است، از جمله با عبارت: «"أنتَ مِنی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی‌ إلاأنهُ لا نَبِی بَعدی"»[۱۰]. تو برای من، به منزله هارون برای موسی هستی، جز آن که پیامبری پس از من نیست[۱۱].

احادیث منزلت

تأکیدهای پیامبر(ص) بر حدیث منزلت‌

  1. روز هشدار: کنز الفوائد- به نقل از ابو رافع-: پیامبر(ص) بنی عبد المطلب را در شِعب (دره) [ابو طالبْ‌] گرد آورد... و فرمود: "خدای عز و جل به من فرمان داده که خویشان نزدیک و اقوام مُخلصم را هشدار دهم: خداوند متعال، پیامبری برنینگیخت، مگر آن که از خاندانش برادر، وارث، وزیر، وصی و جانشینی در میان خانواده‌اش قرار داد. حال کدام یک از شما با من بیعت می‌کند، به این شرط که در میان خاندانم، تنها او برادر من، وزیر من و وارث من و برایم به منزله هارون برای موسی باشد، جز آن که پس از من پیامبری نیست؟". همه ساکت ماندند. پیامبر(ص) سه بار سخن خود را برای آنان تکرار کرد و فرمود: "به خدا سوگند، یا کسی از میانتان برمی‌خیزد یا این که غیر شما به این منزلت می‌رسد و مورد نکوهش قرار می‌گیرید". پس علی(ع) برخاست و در حالی که همه به او می‌نگریستند، با پیامبر(ص) بیعت کرد و او را در آنچه بدان فرامی‌خوانْد، اجابت نمود[۱۴].
  2. روز پیمان برادری‌: فضائل الصحابة، ابن حنبل- به نقل از محدوج بن زید-: پیامبر خدا، میان مسلمانان، برادری ایجاد کرد. سپس گفت: "ای علی! تو برادر منی و تو برای من، به منزله هارون برای موسی هستی، جز آن‌که پیامبری پس از من نیست"[۱۵].
  3. هنگام بستن درها: پیامبر خدا(ص): برخی مردم از من دل‌آزرده شده‌اند که چرا علی را در مسجد جای داده‌ام. به خدا سوگند، من علی را به مسجد، داخل و آنان را از مسجد بیرون نکرده‌ام. خدای عز و جل به موسی(ع) و برادرش وحی کرد: "قوم خود را در مصر، در خانه‌هایی سکنا دهید و خانه‌هایتان را رو به قبله قرار دهید و نماز بخوانید"[۱۶] و به موسی فرمان داد که کسی در مسجدش سکنا نگزیند و در آن، آمیزش نشود و جز هارون و فرزندانش را به آن، راه ندهد. علی [نیز] برای من، به منزله هارون برای موسی است. در میان خانواده‌ام [تنها] او برادر من است و برای هیچ کس روا نیست که در مسجدم با زنان بیامیزد، جز علی و فرزندان او. پس هر که ناخشنود است، به آن جا برود- و با دستش به سوی شام اشاره کرد[۱۷].
  4. فتح خیبر: المناقب، ابن مغازلی- به نقل از جابر بن عبد الله-: چون علی بن ابی طالب(ع) از فتح خیبر باز آمد، پیامبر(ع) به او فرمود: "ای علی! اگر نبود [بیم‌] این که گروهی از امتم، درباره تو چیزی را بگویند که نصرانی‌ها درباره عیسی‌گفتند، در شأن تو سخنی می‌گفتم که به هر گروهی از مسلمانان بر می‌خوردی، خاک زیر پایت و باقی‌مانده آب وضویت را بر می‌گرفتند و به آن دو، شفا می‌جستند؛ اما تو را همین بس که برای من...، به منزله هارون برای موسی هستی، جز آن که پیامبری پس از من نیست"[۱۸].
  5. جنگ تبوک‌ صحیح البخاری‌- به نقل از سعد بن ابی وقاص-: پیامبر خدا به سوی تبوک‌[۱۹] حرکت کرد و علی(ع) را به جای خود نهاد. علی(ع) گفت: آیا مرا در میان کودکان و زنان می‌نهی؟ فرمود: "آیا خشنود نمی‌شوی که برای من، به منزله هارون برای موسی(ع) باشی، جز آن که پیامبری پس از من نیست؟"[۲۰].

بحثی درباره حدیث منزلت‌


شواهد رفتاری و گفتاری پیامبر(ص)

هرگاه زمامدار و رهبر جامعه نسبت به فردی خاص عنایت ویژه‌ای مبذول داشته و او نزد زمامدار از منزلت ویژه‌ای برخوردار باشد، عقلای بشر آن را دلیل شایستگی او برای جانشنی وی و عهده‌دار شدن امر زمامداری و رهبری می‌دانند. این روش عقلایی در شریعت اسلامی مردود شناخته نشده است و در نتیجه روشی است معقول و مشروع. اینک اگر رفتار و گفتار پیامبر(ص) در ارتباط با علی(ع) را مطالعه کنیم، موقعیت ممتاز و جایگاه ویژه او را نزد پیامبر(ص) خواهیم یافت، در اینجا نمونه‌هایی را بازگو می‌کنیم:

حدیث منزلت

کاروان بازرگانی که از طرف شام وارد خاک حجاز گردید، پیامبر را از آمادگی سربازان روم برای یورش به مدینه آگاه ساخت. پیشگیری از وقوع حادثه، بهتر از مقابله با آن است. به همین جهت، از طرف پیامبر بسیج عمومی در مدینه و حومه آن اعلام گردید و سی هزار سرباز شمشیرزن، در سخت‌ترین لحظات که هوای مدینه به شدت گرم شده و فصل رسیدن میوه و برداشتن محصول بود، خود را برای شرکت در این جهاد بزرگ، آماده کردند و در اردوگاه اسلام گرد آمدند. در این لحظه به پیامبر گزارشی رسید که منافقان مدینه تصمیم دارند در غیاب وی در مدینه، دست به کودتا بزنند و گروهی را کشته و عده‌ای را ناراحت سازند. پیامبر گرامی(ص) برای پیشگیری از هر نوع حادثه احتمالی، علی(ع) را جای خود نصب کرد و دستور داد که در مدینه بماند و تا بازگشت پیامبر، مراقب اوضاع باشد و امور دینی و دنیوی مردم را رسیدگی کند. وقتی منافقان از اقامت علی(ع) در مدینه آگاه شدند، و دیدند که نقشه آنان نقش برآب شده است، به فکر چاره افتادند و خواستند کاری کنند که امام(ع) را از مدینه حرکت دهند. به این منظور شایع کردند که روابط علی با پیامبر به تیرگی گرائیده و وی مورد بی‌مهری پیامبر قرار گرفته است. به گواه اینکه پیامبر به علی(ع) اجازه نداد که در این جهاد اسلامی شرکت کند.

انتشار چنین شایعه‌ای در محیط مدینه، در حق علی(ع) که از روز تولد تا آن لحظه در پوشش مهر و محبت پیامبر قرار گرفته بود، مایه ناراحتی دوستان علی بود؛ لذا علی(ع) برای تکذیب گفتار آنان، خود را به پیامبر که چند میلی بیشتر از محیط مدینه دور نشده بود، رسانید و پیامبر را از جریان آگاه ساخت. در این لحظه پیامبر مقام و موقعیت امام را نسبت به خود با جمله تاریخی خویش بیان کرد و گفت: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلَّا وَ أَنْتَ خَلِيفَتِي‌». آیا راضی نمی‌شوی که نسبت به من بسان هارون نسبت به موسی باشی؟ جز آنکه پس از من پیامبری نیست هرگز شایسته نیست که من بروم مگر اینکه تو خلیفه و نماینده من باشی.[۳۶].

بررسی سند حدیث

این حدیث را در اصطلاح محدثان، حدیث منزلت می‌گویند. هرکسی با کتاب‌های حدیث و تاریخ سر و کاری داشته باشد، در صحت و استواری این حدیث، شک و تردیدی به خود راه نمی‌دهد؛ زیرا اسناد حدیث به اندازه‌ای است که نقل صورت فشرده‌ای از آنها برای ما ممکن نیست. افرادی که اهل تتبع هستند، با مراجعه به کتاب‌هائی که ما نام آنها را می‌بریم، پایه صحت این حدیث برای آنان روشن می‌گردد. اینک بیان فشرده‌ای از تواتر حدیث:

۱- دانشمند متتبع جهان شیعه، مرحوم سید هاشم بحرانی، (متوفای سال ۱۱۰۷) در کتاب غایة المرام ص۱۰۹-۱۲۶ صد حدیث از دانشمندان اهل تسنن، با ذکر نام کتاب و سند و متن حدیث، نقل کرده است. مطالعه این کتاب و خصوصاً این بخش از آن، مایۀ تعجب و شگفتی انسان می‌گردد، به گونه‌ای که از وسعت تتبع نویسنده آن، انگشت حیرت به دندان می‌گیرد و او را از جمله مردانی می‌اندیشد که علم و دانش را برای خود علم، طلب و تحصیل می‌کردند. به طور مسلم اگر انگیزه معنوی و ایمانی در تألیف این کتاب وجود نداشت، هرگز وی موفق به گردآوری این احادیث از کتاب‌های مختلف و متفرق نمی‌گردید.

اینک به گونه‌ای مختصر، به فهرست برخی از طرق این حدیث اشاره می‌کنیم: احمد بن حنبل در کتاب مسند، و فرزند وی، عبدالله بن احمد بن حنبل، مؤلف کتاب مناقب، مجموعاً این حدیث را با ۲۷ طریق نقل کرده‌اند و همه یا اکثر این طرق در مسند احمد موجود است. بخاری در صحیح خود، این حدیث را در سه مورد به سه طریق نقل کرده است. (کتاب فضائل اصحاب النبی، باب مناقب علی و کتاب الغزوات، باب غزوه تبوک) مسلم در صحیح خود این حدیث را در هفت مورد نقل نموده است. مؤلف الجمع بین الصحاح السته، این حدیث را از سنن ابوداود و صحیح ترمذی نقل نموده است. از این بیان روشن می‌گردد که این حدیث، در چهار صحیح از صحاح شش‌گانه نقل شده است و کمتر حدیثی از فضائل امام، به این شیوه نقل شده است[۳۷].

  1. ابن مغازلی شافعی، این حدیث را به هفده طریق در کتاب مناقب خود آورده است.
  2. محمد بن اسحاق، مؤلف المغازی این حدیث را در دو مورد نقل کرده است.
  3. مؤلف الأربعین این حدیث را به دو طریق نقل نموده است.
  4. ابن شیرویه دیلمی، در کتاب الفردوس به یک طریق نقل کرده است.
  5. اخطب الخطباء موفق بن احمد الخوارزمی، در کتاب فضائل امیرالمؤمنین به شانزده سند نقل نموده است. 
  6. صاحب کتاب المناقب الفاخرة به سه سند نقل نموده است.
  7. حافظ محمد مؤمن شیرازی به یک سند نقل کرده است.
  8. سمعانی در فضائل الصحابه به یک طریق نقل کرده است.
  9. ابن مسکویه، به یک سند نقل نموده است.
  10. ابراهیم بن محمد حموینی به ده سند نقل کرده است.
  11. علی بن احمد مالکی صاحب کتاب الفصول المهمة به دو طریق نقل نموده است.
  12. عز الدین ابن ابی الحدید، در این مورد پنج حدیث نقل نموده است.
  13. محمد بن طلحه شامی، مؤلف مطالب السؤل، به دو طریق نقل کرده است.

سپس مرحوم بحرینی از دو دانشمند شیعی، ابن شاذان و ابن شهراشوب، احادیثی نقل می‌کند که هر دو، آنها را از کتاب‌های اهل تسنن نقل نموده‌اند، و به این وسیله ثابت می‌کند که این حدیث به صد طریق در کتاب‌های دانشمندان اهل تسنن موجود است[۳۸].

۲- مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین عاملی، رنج تتبع را بر خود هموار نموده و به قسمتی از مصادر حدیث با تعیین جلد و صفحه اشاره نموده است. و این حدیث را از مدارک زیر نقل کرده است: امام نسائی، در کتاب الخصائص العلویة صفحه ۶ و حاکم نیشابوری در مستدرک جلد ۳ صفحه ۱۰۹ و ۱۲۳ و ابن حجر هیتمی، در صواعق المحرقة، صفحه ۲۹، و مسلم بن حجاج در صحیح خود، باب فضائل علی، جلد ۲ صفحه ۳۲۳ و ۳۲۴ و مؤلف الجمع بین الصحاح الستة در باب مناقب علی، و صاحب جمع بین الصحیحین، در فضائل علی(ع) باب غزوۀ تبوک و صحیح بخاری جلد ۳، صفحه ۵۸، و سنن ابن ماجه، جلد ۱، صفحه ۲۸، و احمد بن حنبل در مسند خود جلد ۱، صفحات ۱۷۳ تا ۱۷۵، ۱۷۷، ۱۷۹، ۱۸۲، ۱۸۵ و ۳۳۰ و سیوطی در تاریخ الخلفاء صفحه ۶۵ و متقی هنی، در کنز العمال جلد ۸، صفحه ۱۵۲ حدیث ۲۵۰۴.

۳- در تعالیق احقاق الحق، با زحمات توانفرسائی، مسانید و مراسیل حدیث، با مراجعه به کتاب‌های دانشمندان، با تعیین شماره جلد و صفحه مطرح گردیده است و در نقل صورت‌های گوناگون حدیث و ضبط نام کسانی که از صحابه پیامبر گرامی حدیث به آنان منتهی می‌گردد، دقت شایان تقدیر به عمل آمده است. برای اطلاع بیشتر به جلد ۵، صفحه ۱۳۳ تا ۲۳۴ مراجعه گردد. با ملاحظه این جهات، برای یک فرد منصف، جای تردید در صحت و استواری سند باقی نمی‌ماند.

در استواری این حدیث نیز کافی است که سعد وقاص، دشمن خود امام علی(ع) آن را یکی از سه نقطه درخشان زندگی علی(ع) خوانده است. هنگامی که معاویه به خاطر اخذ بیعت برای یزید وارد مکه گردید، در دار الندوه انجمنی تشکیل داد که در آن شخصیت‌هائی از صحابه پیامبر گرد آمده بودند. وی سخن خود را با بدگوئی درباره علی(ع) آغاز نمود و انتظار داشت که سعد نیز با او در این کار همگام گردد، و سعد رو به معاویه کرد و گفت: من هر موقع، سه نقطه درخشان از زندگی علی را یاد می‌کنم، از صمیم دل می‌گویم: ای کاش، این سه فضیلت، از آن من بود. این سه فضیلت عبارتند از:

  1. روزی که پیامبر به علی(ع) گفت: تو نسبت به من بسان هارونی نسبت به موسی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست.
  2. در یکی از روزهای جنگ خیبر گفت: فردا پرچم را به دست کسی می‌دهم که خدا و رسول، او را دوست می‌دارند و او فاتح خیبر است. و پا به فرار نمی‌گذارد.
  3. روز مباهله با مسیحیان نجران، پیامبر علی و فاطمه و حسن و حسین را دور خود گرد آورد و گفت: پروردگارا اینان اهل بیت من هستند[۳۹].

بنابراین در صدور این سخن از پیامبر گرامی، نباید شک و تردید به خود راه دهیم، بلکه باید گامی به پیش بگذاریم و در دلالت و مفهوم و هدف حدیث، قدری بیندیشیم.[۴۰].

بررسی دلالت حدیث منزلت

در درجه نخست، باید در جمله «إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌» که در اصطلاح به آن جمله استثنائی می‌گویند، دقت کنیم. معمولاً هر کجا موقعیت کسی را به کسی تشبیه کنند و بگویند این دو نفر از نظر مقام مثل هم هستند، اهل زبان از این جمله جز این نمی‌فهمند که این دو نفر از نظر شؤون و مناصب اجتماعی با هم مساوی هستند و اگر پس از چنین تشبیه و تنزیل، مقامی را استثناء کنند، آن نیز شاهد دیگری می‌شود که این دو نفر از هر نظر همتای یکدیگرند، جز در آن مقامی که در سخن گوینده استثناء شده است. در این حدیث، پیامبر(ص) موقعیت علی(ع) را نسبت به خود بسان موقعیت هارون نسبت به موسی خوانده است، و از میان مقام‌هائی که هارون داشت، فقط یک منصب را استثناء کرده و آن اینکه هارون پیامبر بود، ولی علی(ع) پیامبر نیست؛ زیرا پیامبر اسلام، به حکم آیه ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ[۴۱] خاتم پیامبران است و پس از وی پیامبری نخواهد آمد. اکنون باید دید مناصب و مقامات هارون به حکم قرآن چه بوده که همه آنها را علی(ع) دارا بوده است، جز نبوت که خود پیامبر در ذیل حدیث آن را استثناء کرده است.

وقتی به قرآن مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم که موسی برای هارون، مناصب زیر را از خداوند خواسته بود و خداوند درخواست‌های موسی را پذیرفته و همه را به هارون داده است.

  1. مقام وزارت: موسی بن عمران، از خداوند خواست که هارون را وزیر او قرار دهد، چنانکه می‌گوید: پروردگارا از اهل بیت من، هارون را برای من وزیر قرار ده.
  2. مقام رسالت: موسی بن عمران از خدا خواست که او را در امر رسالت، شریک وی سازد، چنانکه می‌گوید: ﴿وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي[۴۲].
  3. تقویت و تأیید: موسی از خدا خواست که او را به وسیله برادر خود هارون، تأیید و تقویت نماید، چنانکه می‌گوید: ﴿اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي[۴۳]. قرآن مجید می‌فرماید: که خداوند، به تمام درخواست‌های موسی، پاسخ مثبت گفت و همه این مقام‌ها را به هارون عطا نمود، چنانکه می‌فرماید: ﴿قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى[۴۴][۴۵].
  4. هارون در غیبت موسی، خلیفه و جانشین او بود، چنانکه می‌فرماید: ﴿وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ[۴۶].

از مراجعه به آیات یاد شده، مقامات و مناصب هارون کاملاً به دست می‌آید و به حکم حدیث منزلت، تمام این مناصب و مقامات، برای علی(ع) ثابت می‌گردد. در این صورت امام، وزیر و یار و یاور و خلیفه رسول خدا در میان مردم می‌باشد و باید در غیاب پیامبر، رهبری مردم را به عهده بگیرد.[۴۷].

پاسخ یک سؤال

ممکن است گفته شود که جانشینی علی(ع) از پیامبر، مخصوص به همان روزهائی بود که پیامبر مدینه را ترک گفت و این مطلب جز آن است که او خلیفه علی الاطلاق و جانشین پیامبر پس از درگذشت او باشد[۴۸]. ولی مراجعه کوتاهی به زندگانی پیامبر، پاسخ این سؤال را کاملاً روشن می‌سازد.

اولاً: علی(ع) اولین و آخرین شخصی نبود که پیامبر او را در غیبت خود از مدینه جانشین خود قرار دهد، بلکه پیامبر در طول اقامت ده ساله خود در مدینه هر موقع مرکز اسلام را ترک می‌گفت، کسی را به عنوان جانشین خود معرفی می‌نمود و امور را به دست او می‌سپرد. هرگاه مقصود از جمله و تشبیه امام به هارون فقط جانشینی امام در طول غیبت پیامبر از مدینه بود، چرا این جمله را درباره دیگر جانشینان خود نگفت؟ در صورتی که آنان نیز در موقع خاصی که پیامبر مدینه را به عزم جهاد با زیارت خانه خدا ترک می‌گفت، جانشین پیامبر بودند، پس علت این تبعیض چه بود؟

ثانیاً: جانشینی علی(ع) از پیامبر، آن هم در یک مدت کوتاه به این طول و تفصیل نیاز نداشت که چنین جمله‌ای را بگوید و سپس مقام نبوت را استثناء کند. یک چنین جانشینی، افتخار چشمگیری نبود و بر فرض افتخار، از اختصاصات علی(ع) بشمار نمی‌رفت که سعد وقاص آن را آرزو کند و حاضر شود که آن را با صدها شتر سرخ مو عوض کند و آن را در ردیف دیگر فضائل علی (فاتح خیبر و نفس پیامبر و جزء اهل بیت او در مباهله با نصارای نجران) قرار دهد.

ثالثاً: هرگاه پیامبر این جمله تاریخی را تنها در موقع رفتن خویش به تبوک می‌گفت، جا داشت که چنین پنداری را به خود راه دهیم، ولی پیامبر گرامی این جمله را در مواقع دیگر نیز درباره امام فرموده است و صفحات تاریخ و حدیث، مواردی را که پیامبر، این جمله را در آنها گفته است، به دقت ضبط نموده است. اینک مواردی که پیامبر گرامی(ص) این جمله را بیان کرده است:

  1. ام سلیم که از زنان تاریخی اسلام است و در جنگ از مسلمانان با شمشیر دفاع می‌کرد، پیامبر به خانه او رفت و آمد داشت و هدایائی به او می‌داد. وی از زنان آشنا به مقام عترت پیامبر می‌باشد. روزی رسول گرامی(ص) به وی فرمود: «يَا أُمَّ سُلَيْمٍ! إِنَّ عَلِيّاً لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۴۹]. ای ام سلیم، گوشت و خون علی، از گوشت و خون من است نسبت او به من بسان هارون است نسبت به موسی.
  2. در داستان اختلاف علی و جعفر و زید درباره دختر حمزه، پیامبر از علی(ع) جانبداری کرد و فرمود: «يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌»[۵۰].
  3. روزی که پیامبر، تمام درهائی را که به مسجد باز می‌شد، بست جز در خانه علی، در این موقع فرمود: «يَا عَلِيُّ إِنَّهُ يَحِلُّ لَكَ فِي الْمَسْجِدِ مَا يَحِلُّ لِي وَ أَنَّكَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»[۵۱]. آنچه در مسجد بر من حلال است، بر تو نیز حلال است، و تو نسبت به من مانند هارونی نسبت به موسی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست.
  4. روزی ابوبکر و عمر و ابو عبیده جراح در حضور پیامبر بردند پیامبر دست بر شانه علی زد و فرمود: «یَا عَلِيُّ أَنْتَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً وَ أَوَّلَهُمْ إِسْلَاماً وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌»[۵۲]. یا علی، تو نخستین فردی هستی که به من ایمان آوردی و اسلام را پذیرفتی، تو نسبت به من بسان هارونی نسبت به موسی.
  5. در نخستین روزهای هجرت، که پیامبر گرامی مهاجر و انصار را با هم برادر کرد و گروهی به فرمان پیامبر، دو به دو با هم برادر شدند، علی(ع) با دیده گریان به پیامبر عرض کرد: چگونه برای هر فردی برادری تعیین نمودی، و برای من کسی را معین نکردی؟ پیامبر در پاسخ وی فرمود: «وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ مَا أَخَّرْتُكَ إِلَّا لِنَفْسِي وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ أَنْتَ أَخِي وَ وَارِثِي». به خدائی که مرا به حق برانگیخته است کار تو را به تأخیر نیانداختم مگر اینکه ترا برادر خویش قرار دهم، تو نسبت به من مانند هارونی نسبت به موسی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست، تو برادر و وارث من هستی.

گواه دیگر: بر اینکه علی(ع) تمام مناصب و مقامات هارون را دارا بود، این است که پیامبر به فرمان خدا از طرق گوناگونی کوشش می‌کرد که مردم بدانند موقعیت علی(ع) نسبت به او همانند موقعیت هارون است نسبت به موسی، و علی(ع) چیزی از او جز در مسألۀ نبوت کم و کسری ندارد و لذا هنگامی که دخت پیامبر برای علی دو فرزند ذکور آورد. پیامبر به علی(ع) دستور داد که نام آنها را حسن و حسین بگذارد، همچنانکه نام فرزندان هارون، شبر و شبیر است، که در زبان عبری معادل آن دو به شمار می‌روند. کاوش و بررسی زندگانی هر دو جانشین، ما را به وجه مشابهت‌های دیگری نیز رهبری می‌کند که ما از بیان آنها خودداری می‌کنیم، و مرحوم شرف الدین در کتاب المراجعات به طور تفصیل، در این باره به گفتگو پرداخته است[۵۳].

از همه این دلائل صرف نظر می‌کنیم، تنها ذیل حدیث، یعنی جملة الا انه لا نبی بعدی گواه بر عموم تنزیل است زیرا اگر مقصود از تنزیل امام به مقام هارون، تنزیل در دوران فترت و غیبت پیامبر از مدینه بود، جهت نداشت که موضوع نبوت علی را استثناء کند و بگوید جز اینکه تو پیامبر نیستی. از این جمله استثناء معلوم می‌گردد که امام تمام مناصب و مقامات هارون را در تمام عمر خود داراست، جز یک منصب، آن هم منصب نبوت است. به عبارت روشن‌تر: استثناء گواه بر عمومیت جمله پیش است، یعنی جمله (انت منی) اگر علی تنها در این مدت کوتاه مقامات هارون را دارا بود، کسی احتمال نمی‌داد که در نیابت دو یا سه ماهه، علی(ع) بسان هارون، پیامبر باشد تا پیامبر برای رفع چنین توهم، نبوت علی را استثناء کند و بگوید جز اینکه تو پیامبر نیستی.

استثناء مقام نبوت، بر دو معنی دلالت دارد:

  1. امام، تمام مقامات هارون را داراست، نه یک مقام را[۵۴].
  2. این مقامات برای امام، پیوسته ثابت بوده و منحصر به دوران غیبت پیامبر از مدینه، نبود زیرا اگر این مقامات برای علی(ع) فقط در این مدت کوتاه ثابت بود و در غیر این مدت، واجد مقام و منصبی نبود، استثناء بی‌جهت می‌باشد؛ زیرا از چنین تنزیل موقت، به فکر کسی نبوت امام خطور نمی‌کند، تا پیامبر آن را منها کند.[۵۵].

منابع

پانویس

  1. «تو جانشین من در خانواده‌ام و محلّ هجرتم و در میان قوم منی. آیا دوست نداری که نسبت به من به منزلۀ هارون نسبت به موسی باشی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست؟» ارشاد، مفید، ج ۱ ص ۱۵۶، معانی الأخبار، ص ۷۴
  2. «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست» موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج ۲ ص ۱۴۹ به نقل از سنن ترمذی، تاریخ بغداد و...
  3. برای منابع و متون این حدیث، ر. ک: احقاق الحق ج ۷ ص ۴۲۸ و ج ۱۶ ص ۱، الغدیر ج ۱۰ ص ۲۵۹، نفحات الأزهار (خلاصۀ عبقات) ج ۱۷ و ۱۸، المراجعات نامه‌های ۲۶ تا ۳۲، بحار الأنوار، ج ۳۷ ص ۲۵۴، باب اخبار المنزلة و الاستدلال بها علی امامته، معانی الأخبار، ص ۷۴
  4. ر. ک: موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج ۲ ص ۱۵۲، نفحات الأزهار، ج ۱۸ ص ۳۶۱، المراجعات، نامه ۳۲
  5. و ما با موسى سى شب وعده نهاديم و با ده شب ديگر آن را كامل كرديم و ميقات پروردگارش در چهل شب كمال يافت و موسى به برادر خويش هارون گفت: در ميان قوم من جانشين من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهكاران پيروى مكن!؛ سوره اعراف آیه۱۴۲
  6. و از خانواده‏‌ام دستيارى برايم بگمار هارون برادرم را پشتم را به او استوار دار و او را در كارم شريك ساز؛ سوره طه آیه۲۹ تا ۳۲
  7. و به راستى ما به موسى كتاب داديم و برادرش هارون را وزيرى همراه او گردانديم؛ سوره اعراف آیه۱۴۲
  8. ای علی! تو نسبت به من همانند هبة الله نسبت به آدم، و همانند سام نسبت به نوح، و همانند اسحاق نسبت به ابراهیم، و همانند هارون نسبت به موسی، و همانند شمعون نسبت به عیسی می‌باشی جز اینکه پس از من پیامبری نیست، ای علی! تو وصی و جانشین من هستی، پس هر کس با وصی بودن و جانشینی تو بجنگد از من نیست و من از او نیستم و من دشمن او در روز قیامت می‌باشم، ای علی! تو برترین افراد امت من و قدیمی‌ترین ایشان در اسلام هستی، و عالم‌ترین ایشان، و بردبارترین آنها، و شجاع‌ترین ایشان، و بخشنده‌ترین ایشان می‌باشی، ای علی! تو امام و امیر پس از من، و وزیر و رئیس بعد از من می‌باشی، و همانند تو در امت من نیست؛ بحار الأنوار، ج ۳۷ ص ۲۵۴
  9. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۹.
  10. الکافی، ج ۸، ص ۱۰۷، ح ۸۰.
  11. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۰۵.
  12. رسول الله(ص)- لِعَلِی(ع)-: «أنتَ مِنی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی‌، إلاأنهُ لا نَبِی بَعدی» (سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۴۱، ح ۳۷۳۰).
  13. الإمام الصادق عن آبائه(ع): «لَقَد قالَ النبِی(ص) لِعَلِی(ع) فی عَشَرَةِ مَواضِعَ: أنتَ مِنی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی»‌ (ینابیع المودة، ج ۲، ص ۳۰۲، ح ۸۶۶).
  14. کنز الفوائد، ج ۲، ص ۱۷۷.
  15. فضائل الصحابة، ابن حنبل، ج ۲، ص ۶۶۳، ح ۱۱۳۱.
  16. یونس، آیه ۸۷.
  17. رسول الله(ص): «إن رِجالًا یجِدونَ فی أنفُسِهِم فی أنی أسکنتُ عَلِیاً فِی المَسجِدِ، وَاللهِ ما أخرَجتُهُم، ولا أسکنتُهُ، إن اللهَ عزوجل أوحی‌ إلی‌ موسی‌ وأخیهِ: «أَن تَبَوءَا لِقَوْمِکمَا بِمِصْرَ بُیوتًا وَ اجْعَلُواْ بُیوتَکمْ قِبْلَةً وَ أَقِیمُواْ الصلَوةَ»، وأمَرَ موسی‌ ألا یسکنَ مَسجِدَهُ، ولا ینکحَ فیهِ، ولا یدخُلَهُ إلاهارونُ وذُریتُهُ، وإن عَلِیاً مِنی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی‌، وهُوَ أخی دونَ أهلی، ولا یحِل مَسجِدی لِأَحَدٍ ینکحُ فیهِ النساءَ إلاعَلِی وذُریتُهُ، فَمَن ساءَهُ فَهاهُنا- وأومَأَ بِیدِهِ نَحوَ الشامِ-.» (المناقب، ابن مغازلی، ص ۲۵۵، ح ۳۰۳).
  18. المناقب، ابن مغازلی، ص ۲۳۷، ح ۲۸۵.
  19. تبوک، منطقه‌ای در میانه راه مدینه و دمشق است که در شمال غربی مدینه و جنوب دمشق، واقع است. پیامبر(ص) در سال نهم هجری، سپاهی انبوه را برای به فرمان آوردن عرب‌های شمال، بدان‌جا برد؛ اما جنگی درنگرفت.
  20. صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۶۰۲، ح ۴۱۵۴.
  21. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۹۵. مقصود از پنج هزار طریق، کثرت راویانی است که در طبقه‌های مختلف، این حدیث را نقل کرده‌اند، ولی طبقه اول، یعنی اصحاب پیامبر(ص) نزدیک به ده نفر هستند.
  22. الاستیعاب، ج ۳، ص ۲۰۲ ش ۱۸۷۵.
  23. کفایة الطالب، ص ۲۸۳.
  24. الأزهار المتناثرة فی الأخبار المتواترة، ص ۷۶، ح ۱۰۳.
  25. «و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را * پشتم را به او استوار دار * و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۲۹-۳۲.
  26. «در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  27. «در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  28. الکافی، ج ۸، ص ۲۶، ح ۴.
  29. معانی الأخبار، ص ۷۴، ح ۲.
  30. معانی الأخبار، ص ۷۴، ح ۱.
  31. المناقب، کوفی، ج ۱، ص ۵۱۰، ح ۴۲۹.
  32. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۲۳-۱۳۰.
  33. ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۷.
  34. حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، ص۱۲۶-۱۲۷.
  35. ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۸.
  36. سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام ص ۱۹۲.
  37. بنا به نقل مرحوم شرف الدین، این حدیث در صحیح ابن ماجه نیز در جلد اول صفحه ۲۸ وارد شده است.
  38. کتاب غایة المرام در گذشته، در سال ۱۲۷۲ هجری قمری، به طور سنگی چاپ شده است اکنون لجنه‌ای لازم دارد که این کتاب را به سبک دلپذیر، با تخریج احادیث و اشاره به جلد و صفحه کتاب‌ها، دو مرتبه چاپ نماید و اخیراً یک جلد از این کتاب به شکل یاد شده، به همت برخی از فضلا، چاپ شده است.
  39. صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰.
  40. سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام ص ۱۹۳.
  41. «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  42. «و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۳۲.
  43. «پشتم را به او استوار دار» سوره طه، آیه ۳۱.
  44. «فرمود: ای موسی! خواسته‌ات برآورده شد» سوره طه، آیه ۳۶.
  45. گذشته بر این، قرآن در یکی از آیات به مقام نبوت هارون تصریح می‌کند و می‌فرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا از سر بخشایش خود، برادرش هارون را در حالی که پیامبر بود بدو بخشیدیم» سوره مریم، آیه ۵۳؛ و در آیه دیگر با صراحت هرچه کامل‌تر به وزارت هارون تصریح می‌کند و می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا و به راستی ما به موسی کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیری همراه او گرداندیم» سوره فرقان، آیه ۳۵.
  46. «و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  47. سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام ص ۱۹۷.
  48. این اشکال، از دانشمند معروف اهل تسنن، آمدی می‌باشد.
  49. کنز العمال، ج۶، ص۱۵۶ حدیث شماره ۲۵۵۴؛ منتخب کنزالعمال در حاشیه مسند احمد، ج۵، ص۳۱.
  50. الخصائص العلویة، نگارش، نسائی، ص۱۹.
  51. ینابیع المودة، باب نهم، نقل از فضائل اهل البیت خوارزمی.
  52. کنز العمال، ج۶، ص۳۶۵، حدیث شماره ۵۰۳۶.
  53. المراجعات، ص۱۴۱ تا ۱۴۷.
  54. این مطلب در علم اصول ثابت شده است که استثناء گواه بر عموم مستثنی منه است.
  55. سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام ص ۱۹۹.
بازگشت به صفحهٔ «حدیث منزلت».