ضرورت بحث از امامت
اهمیت امامت
امامت و جانشینی رسول خدا (ص) جایگاهی بس والا و مهم و تاثیرگذار در هدایت مسلمانان بعد از آن حضرت دارد زیرا ادامه حرکت پیامبر (ص) در راهنمایی انسانها به سوی تعالی و تکامل وابسته به امر امامت میباشد و به تعبیر دیگر استمرار و بقاء هدایت مستلزم استمرار و بقاء هادی است.
مسأله امامت از مسایل مهم و اساسی برای مسلمانان است به طوری که پیمودن راه صحیح در آن سبب سعادت و تعالی و انتخاب مسیر انحرافی باعث سقوط و انحطاط خواهد شد. و همین نکته است رمز و راز سخن رسول خدا (ص) در حدیث مورد قبول فریقین[۱] که فرمود: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۲].
اهتمام ویژه رسول خدا (ص) به مسأله امامت و جانشینی در ابتدای دعوت به اسلام نیز نشانگر پیوند وثیق بین نبوت و امامت است؛ زیرا آن حضرت در اولین دعوت علنی به اسلام موضوع جانشینی و امامت را هم مطرح کرد[۳]. این ضرورت و اهمیت با نگاه به اختلاف و تشتتی که در میان مسلمانان بعد از رحلت رسول خدا (ص) اتفاق افتاد وضوح و روشنی بیشتری مییابد.
امام رضا (ع) در اهمیت امامت میفرماید: «وَ أَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّينِ»[۴]. و امام امیرالمؤمنین (ع) جایگاه مهم و تاثیرگذار امام در هدایت مسلمانان را چنین تبیین فرمودهاند: «إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَ أَنْكَرُوهُ»[۵].
بنابراین مسألهای که از یک سو سعادت و تعالی انسان در گرو آن است و از سوی دیگر سقوط و حضیض انسان، به لغزش در آن وابسته است، شایسته تامل و دقت و ژرفاندیشی میباشد[۶].[۷]
پیشینه موضوع
موضوع امامت از همان روزهای آغازین بعثت و دعوت علنی به دین اسلام مطرح شد است[۸] اما بحث و گفت وگو و نزاع در مسأله جانشینی پیامبر اکرم (ص) - به طور جدی و آشکار- بعد از ارتحال رسول خدا (ص) شدت گرفت. امام امیرالمؤمنین (ع) در نامه به اهل مصر بعد از تسبیح خداوند تعالی و توصیف پیامبر اکرم (ص) مینویسد: «فَلَمَّا مَضَى (ع) تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ»[۹]. هنگامی که آن حضرت که درود خدا بر او باد از جهان رفت مسلمانان درباره خلافت و امارت پس از او به نزاع برخاستند.
نزاع پیرامون مسأله امامت به صورت جدی در تمام دورهها ادامه داشته است و این خود شاهدی است بر اهتمام مسلمانان به موضوع امامت و جانشینی رسول خدا (ص)[۱۰].
با توجه به اهمیّت ویژه امامت در معارف دینی، امامت پژوهی در بین دانشمندان امامیه سابقه قابل توجه یافته است. به گونهای که- علاوه بر پرداختن به امامت در منابع تفسیری و حدیثی و تاریخی- از عصر امامان شیعه تاکنون تک نگارههای فراوانی نیز در این مسأله به رشته تحریر در آمده است[۱۱].
ابن ندیم (م ۳۸۴) فهرست نگار و کتاب شناس معروف، علی بن اسماعیل بن میثم تمار را نخستین فردی میداند که در باب امامت رسالهای نوشت و نام دو اثر از وی به نامهای "الامامه" و "الاستحقاق" به میان میآورد. وی هشام بن حکم صحابی و شاگرد معروف امام صادق (ع) را از جمله دانشمندانی میداند که در امامت رسالههای متعددی نگاشته است[۱۲]. ابوجعفر احمد بن حسین صقیل کوفی از یاران امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) و نیز خلیل بن احمد فراهیدی از اصحاب امام ششم (ع) رسالهای در امامت نوشتهاند[۱۳].
شمار فراوانی از عالمان شیعی در محبث امامت به تالیف رسالههای مستقل همت گماشتهاند همانند رساله عصمت از سید مرتضی (م ۴۳۶) و رساله فرق بین نبی و امام از شیخ مفید (م ۴۱۳). در طبقات بعد نیز از این شیوه در اهتمام به مسأله امامت دیده میشود و آثار ارزشمند خواجه طوسی (م ۶۷۲) و علامه حلی (م ۴۱۳). در طبقات بعد نیز از این شیوه درا هتمام به مسأله امامت دیده میشود و آثار ارزشمند خواجه طوسی (م ۶۷۲) و علامه حلی (م ۷۲۶) و در دورههای بعد تالیفات میر سید حامد حسین (م ۱۲۶۴) و علامه امینی (م ۱۳۴۹) را میتوان به عنوان نمونهای از تراث علمی شیعه در موضوع امامت نام برد[۱۴].
امامت و تقریب بین مذاهب اسلامی
ممکن است گفته شود: بازبینی و بررسی آنچه در صدر اسلام پس از وفات نبی اکرم (ص) اتفاق افتاده در زمان ما چه چیزی را تغییر خواهد داد؟ و چه فایده و ثمری جز عمیقتر کردن دشمنیها بر آن مترتب میگردد؟ آن هم در زمانی که وحدت کلمه و انسجام مسلمانان در اولویت بالایی قرار دارد و اسلام ستیزی دشمنان مشترک به اوج رسیده است.
در پاسخ:
اوّلاً- منازعه و انشقاق نتیجه پیمودن راه نادرست و برخورد دور از تعقل و همراه با عصبیت و کینهتوزی است. اگر انسان تشنه، آب زلال را با ظرف آلوده بنوشد آیا میتوان او را به خاطر نوشیدن آب سرزنش نموده و از خوردن آب منع کرد؟ واضح است که انتخاب شیوه نادرست و گاه مهلک در نوشیدن آب مجوز ممنوعیت یک ماده حیاتی برای انسان نمیشود بلکه ضرورت تنبه و بیداری را دو چندان میگرداند.
لذا بر دانشمندان و فرهیختگان امت اسلامی لازم است که این مایه حیات امت را به درستی و در محیط سالم و صمیمی و با تاکید بر مشترکات و به دور از آلودگیهای تفرقه انگیز و مهلک مورد توجه و اهتمام ویژه قرار دهند. در فضای غبارآلود ناشی از عدم آگاهی و شناخت درست از یکدیگر و وارد کردن اتهامات ناروا[۱۵] و غفلت از حلیهها و برنامههای تفرقه افکن دشمن مشترک، تقریب بین مذاهب هیچ گاه تحقق نخواهد یافت[۱۶].
ثانیاً- مطالعه و بحث پیرامون مسأله امامت از جنبه تاریخی صرف به این معنی که گذشته را تغییر دهیم هرگز مورد نظر هیچ محققی در باب امامت نیست. بلکه بررسی وقایع صدر اسلام صرفاً یک ارزیابی و سنجش "ماوقع" است با معیارهای به دست آمده از قرآن کریم و سنت قطعیه رسول خدا (ص) تا اینکه بدانیم آنچه بعد از آن حضرت اتفاق افتاده مطابق با تعالیم و ضوابط اسلامی بوده یا مغایر آن.
ثالثاً- نیاز مبرم به بحث امامت برای تعیین مرجعیت علمی و دینی، مربوط به همه مسلمانها و در همه زمانها است تا با تعالیم و آموزههای اسلامی به صورت درست به دور از انحراف آشنا شوند[۱۷]. نقش بی بدیل امام در معرفت دینی و تبیین صحیح از عقاید و معارف و احکام اسلامی و نیز جنبه اجتماعی و سیاسی امام، اهمیت پرداختن به بحث از امامت را به وضوح آشکار میسازد[۱۸].[۱۹]
جایگاه مباحث امامت
اهمیت و ضروریت بحث امامت از جایگاه آن در منظومه اعتقادی مسلمانان به خوبی قابل دریافت است زیرا امامیه بحث امامت را از مباحث اعتقادی میدانند. اهل سنت نیز هر چند اصرار دارند که امامت از مسائل فرعی و فقهی است نه اصلی و اعتقادی، اما در مقام عمل به خاطر اهمیت خاص بحث امامت آن را در کتابهای کلامی و اعتقادی مطرح کردهاند.
در کتابهای کلامی قبل از ورود به مسائل اصلی امامت این پرسش را طرح کردهاند که آیا امامت از اصول اعتقادی است یا از فروع فقهی و به عبارت دیگر آیا جایگاه بحث از امامت، علم کلام است یا علم فقه؟
دیدگاه اهل سنت
اهل سنت برای تبیین جایگاه بحث امامت و این که از فروع و مسائل فقهی است نه اعتقادی و کلامی میگویند: از آنجا که نصب امام به عنوان یک واجب شرعی بر عهده مکلفان است، مسأله امامت در فروع فقهی قرار میگیرد زیرا موضوع علم فقه فعل مکلف است[۲۰].
نقد سخن اهل سنت: اوّلاً صغرای این استدلال ناتمام است زیرا با توجه به جایگاه ویژه امام نصب او به وسیله مکلفان ممکن نیست. بنابراین ابتدا باید مفهوم و حقیقت امامت را بررسی کنیم و از آیات قرآن و سنت قطعیه جایگاه واقعی امامت را استنباط نماییم آنگاه سخن از شیوه انتخاب امام را مطرح کنیم.
ثانیاً قرار دادن بحث امامت در کتابهای کلامی خود حاکی از آن است که متکلمان اهل سنت بحث امامت را یک بحث فرعی نمیدانند. بلکه بعضی از محققان اهل سنت مانند قاضی بیضاوی (م ۶۸۲) در کتاب "المنهاج فی الوصول الی علم الاصول" صریحاً امامت را از اصول دانستهاند[۲۱].[۲۲]
دیدگاه امامیه
بحث از مقام و جایگاه رفیع و مهمی که نازل منزله نبوت است و در هدایت مسلمانان بعد از رحلت نبی اکرم (ص) نقش و تاثیر اساسی دارد با علم کلام که از اعتقادات سخن میگوید تناسب دارد نه با علم فقه که از افعال مکلفان بحث میکند. برخلاف گروهی که- با فروکاستن از مقام رفیع امامت و تنزل دادن آن به امارت و حکومت معمول و رایج بر مردم- نصب امام را وظیفه مردم دانسته و بالتبع جایگاه آن را علم فقه و فروع علمی میدانند نه علم کلام و اعتقادات.
به بیان دیگر تأمّل در حقیقت امامت و منزلت عظیم آن، سوال از روش نصب و جایگاه بحث از آن را هم جواب میدهد. میزان سنجش در این مسأله، قرآن کریم و سنّت قطعیه نبی اکرم (ص) است و ما با عرضه آراء بر این میزان مورد قبول طرفین میتوانیم پاسخ این پرسش مقدماتی و بلکه پرسشهای دیگری را هم در مسائل امامت به دست آوریم.
در اینجا توجه به یک سخن رسول خدا (ص) میتواند راهگشای این معضل باشد که فرمود: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً». این حدیث که با نقلهای گوناگون و محتوای واحد مورد قبول فریقین است[۲۳]، جایگاه رفیع بحث امامت را روشن میسازد. دانشمندان امامیه برای بیان جایگاه بحث از امامت و اینکه از اصول است نه از فروع به دلایلی استناد کردهاند[۲۴]. از جمله مستندات آنان این حدیث است زیرا لازمه وجوب معرفت امام به گونهای که تخلف از او مستوجب مرگ جاهلی باشد و عذری از متخلف پذیرفته نخواهد شد، آن است که امامت را مانند نبوت از اصول عقائد بدانیم نه از فروع و مسائل فقهی. در فرهنگ دینی مرگ جاهلی مردن در بی دینی و شرک و کفر است بنابراین تخلف از امام همانند تخلف از رسول خدا (ص) و عدم پذیرش او موجب کفر است و این با اصلی بودن امامت سازگار است نه فرعی بودن آن[۲۵].[۲۶]
منابع
پانویس
- ↑ مضمون این حدیث مورد قبول شیعه و سنی است برای آگاهی بیشتر ر. ک: شناخت امام یا راه رهایی از مرگ جاهلیت و بررسی حدیث معرفت امام از منظر فریقین.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۰۹ و شرح مقاصد، ج ۵، ص ۲۳۹.
- ↑ در مباحث امامت خاصه حدیث یوم الدار (حدیث بدء الدعوه) را توضیح خواهیم داد.
- ↑ مولی صالح مازندرانی ذیل این جمله میگوید: هَذَا مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ بَيْنَ اَلْخَاصَّةِ وَ اَلْعَامَّةِ وَ لِذَلِكَ بادروا بَعْدَ مَوْتِ اَلنَّبِيِّ (ص) قَبْلَ دَفْنِهِ إِلَيَّ نَصْبُ خَلِيفَةٍ و اعتذروا عَنْ ذَلِكَ بِأَنْ نَصَبَ اَلْإِمَامُ أَهُمَّ مِنْ دَفْنِهِ لِئَلاَّ يَخْلُوَ اَلزَّمَانُ بِلاَ إِمَامٍ؛ شرح اصول کافی، ج ۵، ص ۱۹۶.
- ↑ نهج البلاغة خطبه ۱۵۲. پیشوایان دین مدیران الهی بر مردمند، و رؤسا و عارفان او بر بندگانش. هیچ کس داخل بهشت نمیشود، مگر کسی که آنها را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند و هیچ کس وارد دوزخ نمیشود، مگر کسی که آنها را انکار کند و آنان نیز انکارش نمایند.
- ↑ علامه حلی (م ۷۲۶) در مقدمه کتاب منهاج الکرامه به این نکته اساسی در اهمیت مسأله امامت تذکر داده است: فَهَذِهِ رِسَالَةٌ شَرِيفَةٌ وَ مَقَالَةٌ لَطِيفَةً اشْتَمَلَتْ عَلَى أَهْمِّ اَلْمَطَالِبِ فِي أَحْكَامِ اَلدِّينِ وَ أَشْرَفِ مَسائِلِ الْمُسْلِمِينَ وَ هِيَ مَسْأَلَةُ الْإِمَامَةِ الَّتي يَحصُلُ بِسَبَبِ إدْراكِهَا نِيلَ دَرَجَةِ الْكَرَامَةِ وَ هِيَ أَحَدُ أَرْكَانِ الْإِيمَانِ الْمُسْتَحِقِّ بِسَبَبِهِ الْخُلُودُ فِي اَلْجِنَانِ وَ اَلتَّخَلُّصُ مِنْ غَضَبِ اَلرَّحْمَنِ فَقَدْ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (ص): «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ منهاج الکرامة، ص ۲۷.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص ۱۷-۲۳
- ↑ ر. ک: امامت خاصه، حدیث یوم الانذار.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۶۲.
- ↑ شهرستانی در ملل و نحل میگوید: و أعظم خلاف بين الأمّة خلاف الإمامة إذ ما سلّ سيف في الإسلام على قاعدة دينيّة مثلما سلّ على الإمامة في كلّ زمان...؛ الملل و النحل، ج ۱، ص ۳۱.
- ↑ ر.ک: معجم ما کتب عن الرسول و اهل البیت که فهرستی از ۱۳۰۵۹ اثر درباره امامت به دست میدهد. و امامت پژوهی، ص ۲۲.
- ↑ ر. ک: الفهرست، ص ۳۲۷ (فن ۲، مقاله ۵).
- ↑ ر. ک: الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۷۳ و، ج ۲۰، ص ۳۹۰.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۷-۲۳
- ↑ نمونهای از شواهد فراوان اتهامات ناروا: ابن تیمیه در منهاج السنة النبویة، ج ۲، ص ۳۶۸ مینویسد: ولکن الإمامیة تُخَالِفْ أَهْلِ البیت فی عَامَّةً أُصُولِهِمْ، فلیس فی أَئِمَّةِ أَهْلِ البیت - مَثَلُ علی بْنِ الحسین، وأبی جَعْفَرِ الْبَاقِرِ، وَ ابْنِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ الصَّادِقِ - مِنْ کان ینکر الرؤیة، أَوْ یقول بِخَلْقِ الْقُرْآنِ، أَوْ ینکر القدر، أَوْ یقول بِالنَّصِّ عَلَى علیّ، أَوْ بِعِصْمَةِ الْأَئِمَّةِ الاثنی عَشَرَ. ابن خلدون مینویسد: وَ شَذَّ أَهْلَ الْبَيْتِ بمذاهب ابْتَدَعُوها وَفَّقَهُ انْفَرَدُوا بِهِ وَ بَنُوهُ عَلَى مَذْهَبَهُمْ فِي تَنَاوُلِ بَعْضُ الصَّحَابَةِ بالقدح وَ عَلَى قَوْلِهِمْ بِعِصْمَةِ الْأَئِمَّةِ وَ رَفَعَ الْخِلَافِ عَنْ أَقْوَالِهِمْ وَ هِيَ كُلُّهَا أُصُولِ واهِيَةُ؛ تاریخ ابن خلدون ج۱، ص ۴۴۶.
- ↑ ر. ک: بخشی مبسوط در آموزش عقاید، ج ۲، ص ۲۲۸ ببعد.
- ↑ ر. ک: محاضرات فی الالهیات، ص ۳۴۰ الفصل الاول لماذا نبحث عن الامام.
- ↑ در مباحث دیگر با عنوان شئون و مسوولیّتهای امام به تفصیل سخن میگوییم.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۷-۲۳
- ↑ ر. ک: شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۴۴.
- ↑ الابهاج فی شرح المنهاج، ج ۲، ص ۲۹۶، و نیز ر. ک: شرح اصول الکافی، ج ۵- پاورقی، ص ۲۴۰.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۷-۲۳
- ↑ برای آگاهی بیشتر از وحدت مضمون و محتوای احادیث من مات ر. ک: راز رهائی از مرگ جاهلی و بررسی حدیث معرفت امام از منظر فریقین.
- ↑ ر.ک: الاصول العامه لمسائل الامامه، ص ۸۷ و امامت پژوهی، ص ۶۱.
- ↑ شیخ طوسی (م ۴۶۰) میگوید: وَ دَفعُ الْإِمَامَةِ عِنْدَهُمْ وَ جَحدُهَا كَدَفْعِ النُّبُوَّةِ وَ جَحدُهَا سَوَاءُ، بِدَلَالَةِ قَوْلِهِ (ص): «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً». الاقتصاد، ص ۲۲۶. و قاضی نورالله در کتاب الصوارم المهرقه: انَّ النبی (ص) قَالَ: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» فَإِنَّهُ صریحٌ في أَنَّ الْإِمَامَةَ فی الإصولِ ضَرُورَةً إِنَّ الْجَاهِلَ بشیءٍ مِنَ الْفُرُوعِ وَ إِنْ کان وَاجِباً لایکون میتَتُه میتَةً جاهلیةً وَ لَا یَقدَحُ ذلک في إِسْلَامِهِ و ر. ک: احقاق الحق، ص ۲۹۴، و گوهر مراد، ص ۴۶۷ و مراة العقول، ج ۱۱، ص ۱۹۱ و بحارالأنوار، ج ۸، ص ۳۶۸. برای آگاهی بیشتر درباره نقلهای گوناگون و دلالت حدیث من مات ر. ک: بررسی معرفت امام از منظر فریقین.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص ۱۷-۲۳