مقام تأیید الهی به چه معناست؟ (پرسش)

مقام تأیید الهی به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط با بحث‌های مقام معصوم، تأیید الهی و مقام تأیید الهی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مقام معصوم مراجعه شود.

مقام تأیید الهی به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مقام معصوم
مدخل اصلیمقام معصوم

پاسخ نخست

 
سید احمد خاتمی

آیت الله سید احمد خاتمی در کتاب «در آستان امامان معصوم» در این‌باره گفته‌ است:

«"تأیید" به معنای "قدرت‌دادن، قوّت بخشیدن و نیرومند کردن" است. "امداد ویژه الهی" از موهبت‌های خداوند به "معصوم" است؛ امداد الهی، سراسر جهان هستی را فراگرفته و بدون هیچ مرزی، همه را شامل است: ﴿كُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاء رَبِّكَ مَحْظُورًا[۱] اما این امداد؛ یعنی امداد و عنایت مربوط به معصومان(ع) ویژه است. از این امداد، تعبیر به «رُوحٌ‏ مِنْه‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏» شده است که برگرفته از قرآن است: ﴿لا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۲] آیا این "روح الهی" که خداوند، مؤمنان را با آن تأیید می‌کند، تقویت پایه‌های ایمان است، یا دلایل عقلی، یا قرآن، یا فرشته بزرگ خدا که "روح" نام دارد؟ آنچه از مجموع روایات استفاده می‌شود این است که: این روح، یک نوع حیات معنوی جدید است که خداوند بر مؤمنان افاضه می‌کند. حیات معنوی که همراه با نورانیّت باطن، رسیدن به مقام اطمینان و استقامت در انجام دادن تکالیف می‌گردد و فصل مقوّم انسانیّت انسان است، این همان روح ویژه‌ای است که پاداش ایمان به خدا و قیامت، عمل به تکلیف و دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان او می‌گردد. این همان روح است که مایه استقامت است.

حضرت امام صادق(ع) فرمود: "هر مؤمنی قلبش دو گوش دارد؛ گوشی که در آن وسواس خنّاس می‌دمد و گوشی که فرشته در آن می‌دمد، خداوند، مؤمن را به وسیله فرشته تقویت می‌کند و این همان است که می‌فرماید: ﴿وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ[۳].

جابر از امام باقر(ع) نقل می‌کند که ما "پنج روح" داریم: ١. روح حیات؛ ۲. روح قوّت؛ ۳. روح شهوت؛ ۴. روح ایمان؛ ۵. روح القدس. انبیا و اوصیا از آن جهت که بشرند، سه روح اوّل را دارند، این سه روح را دیگر انسان‌ها حتّی کفّار و بهائم نیز دارند، در "روح ایمان"، کافران سهمی ندارند و آن ویژه "مؤمنان" است، اما "روح القدس" روح پنجم است که به گفته شیخ صدوق، به اعتقاد امامیّه، ویژه انبیا و ائمه(ع) است[۴] صاحبان روح ایمان، ممکن است دچار لغزش شوند.

ابن بکیر گوید: "به امام باقر(ع) عرض کردم که معنای این فرمایش پیغمبر(ص) که فرمود:وقتی مردی زنا می‌کند، روح ایمان از او مفارقت می‌کند[۵]، چیست؟ فرمود: این همان است که قرآن می‌گوید: این همان است که از او مفارقت می‌کند[۶] اما کسی که "روح القدس" دارد، هرگز گرفتار لغزش نمی‌شود.

به گفته آیة الله جوادی آملی: "به کمک روح القدس است که عرش تا فرش در قبضه معصومان(ع) است و نه تنها بر زمین و انسان‌ها بلکه بر کیهان و کهکشان‌ها و فرشتگان حکم می‌رانند... این روح که به کمک آن، بار رسالت و نبوّت، حمل و دشواری‌های به دوش کشیدن آن آسان می‌شود، بر خلاف چهار روح دیگر، میراث رسالت است، پس از پیامبر(ص) به جانشینان معصوم منتقل می‌شود... با انتقال این روح است که امام هر عصری، در طلیعه امامت خود، ذلّت بی‌سابقه‌ای در برابر خدا احساس می‌کند... و می‌فهمد به مقام امامت رسیده است؛ یعنی تا این روح منتقل نشود، به این مقام نمی‌رسد... برخورداری از روح چهارم "روح ایمان" و روح پنجم "روح القدس"انسان را چنان قوی می‌کند که توان تحمّل بار امانتی را پیدا خواهد کرد که آسمان و زمین از به دوش کشیدن آن اظهار عجز کردند... وصف انبیا به «أُولِي‏ الْأَيْدِي‏ وَ الْأَبْصارِ» نیز از برکت همین روح تأییدی است، این روح هم منشأ دیدن ملکوت می‌شود... و هم مایه قدرت و بت‌شکنی... و هم سبب سخن گفتن اعجازآمیز در گهواره، خلق کردن موجود زنده، شفا بخشیدن به بیماران صعب‌العلاج و زنده کردن مردگان به اذن خدا..."[۷].[۸]

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله میلانی؛
آیت‌الله سید علی حسینی میلانی در کتاب «با پیشوایان هدایتگر» در این‌باره گفته‌ است:

««وَ اَیَّدَکُم بِرُوحِهِ»؛ خداوند متعال ائمّه(ع) را به روح خود تأیید کرده است. تأیید در لغت از مادّه "أید" به معنای قوّت شدید است. راغب اصفهانی می‌نویسد: "أیّد: قال الله عزّوجلّ «أَیَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ» فعلت من الأید أی القوّه الشدیده. و قال تعالی: «وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ» أی یکثر تأییده". این واژه در قرآن مجید نیز در مواردی به کار رفته است. در آیه‌ای می‌خوانیم: ﴿وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ؛[۹] در آیه‌ای دیگر آمده است: ﴿هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ؛[۱۰] در آیه دیگری می‌فرماید: ﴿فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلى‌ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ؛[۱۱] خداوند متعال در این آیه به مؤمنان قوّت شدید عنایت می‌کند که نتیجه آن تأیید، غلبه و پیروزی است. البته غلبه در هر میدانی مصداق خود را دارد. برای مثال غلبه در میدان جنگ معلوم است، در میدان بحث و مناظره و جدل به شکل دیگری تحقق پیدا می‌کند، وگرنه مفهوم لفظ همان غلبه است. هم‌چنین کیفیت تأیید خداوند متعال نیز مختلف است، و بر حسب موارد فرق می‌کند. گاهی خداوند متعال برای حصول غلبه، به وسیله‌ای ظاهری تأیید می‌کند و قوّت شدید عناید می‌کند. در آیه مبارکه‌ای می‌فرماید: ﴿هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ؛[۱۲]

در این آیه "بالمؤمنین" بر "بنصره" عطف شده، و باء در هر دو سببی است. معنای "نصر" معلوم است، راغب اصفهانی می‌گوید: النصر و النّصرة: العون.[۱۳] بنابراین، نصر یعنی: کمک. اما در دعا برای حضرت ولی عصر(ع) آمده است: (خدایا!) او را به توسط نصر تقویت کن! به نظر می‌رسد مقصود، امداد غیبی از ملائکه و غیره بوده باشد. به هر حال، خداوند متعال حضرت رسول اکرم(ص) را کمک کرده و قوّت بخشیده تا غلبه حاصل شده، امّا کلمه "بالمؤمنین" در کنار "بنصره" در نقش داشتن مؤمنان در غلبه ظهور دارد، و چون "باء" سببی باشد، خداوند به سبب مؤمنان به پیامبر اکرم(ص) نصرت و غلبه داده و آن حضرت از مؤمنان استعانت جسته‌اند. پس می‌توان این آیه مبارکه را از ادلّه بطلان قول کسانی که استعانت به غیر خدا را شرک می‌دانند، قرار داد؛ بلکه این آیه در استعانت خدا و رسول به خلق در جهت پیروزی اسلام بر مشرکان ظهور دارد. کوتاه سخن که تأیید گاهی به وسیله ظاهری است و گاهی به وسیله غیبی. خداوند متعال در آیه مبارکه‌ای می‌فرماید: ﴿فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا؛[۱۴] در این آیه تأیید به وسیله غیبی بوده؛ یعنی نیروهایی که دیده نمی‌شوند؛ یعنی ملائکه، چنان‌که در تفسیر ذیل آیه مبارکه آمده است[۱۵] هم‌چنان که در آیات جنگ بدر و جنگ حنین به آمدن ملائکه جهت نصرت رسول الله(ص) تصریح شده است.[۱۶] امّا در چند جای قرآن، وسیله غیبی مطلقِ جنود نیست؛ بلکه خصوص روح آمده و خداوند متعال به وسیله روح رسول اکرم(ص) و مسلمانان را غلبه داده است. امّا به انحاء مختلف آمده است: در یک جا می‌فرماید: ﴿أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ؛[۱۷] و آنان را با روحی از جانب خویش تقویت فرمود. و در جای دیگری می‌فرماید: ﴿وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ.[۱۸] و این روح القدس، وسیله غلبه پیامبر اکرم(ص) بوده است. و هم به توسط او مطالب نازل می‌شده است، آنجا که می‌فرماید: ﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا؛[۱۹] این مقام خاصّی است که اگر مراد از روح القدس، ملک باشد –که ظاهراً هم همین طور است- شأن خاصّی در دستگاه ربوبی دارد. و در آیه‌ای از قرآن می‌خوانیم: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ؛[۲۰] روح الامین آن را بر قلب تو نازل نموده است تا از انذار کنندگان باشی. آیا این همان است که گاهی به قدس و گاهی به امین توصیف شده است؟ باید تحقیق بشود. در این زمینه در کتاب بصائر الدرجات دو باب باز شده که اینک به برخی از احادیث آنها اشاره می‌شود. در یک باب آمده است: جابر گوید: از امام باقر(ع) درباره علم پرسیدم، فرمود: "یا جابر! إنّ فی الأنبیاء و الأوصیاء خمسة أرواح: روح القدس و روح الإیمان و روح الحیاة و روح القوّة و روح الشهوة. فبروح القدس –یا جابر!- علمنا ما تحت العرش إلی ما تحت الثری..."؛[۲۱] ای جابر! در انبیا و اوصیای الهی ۵ روح است: روح القدس؛ روح ایمان؛ روح زندگی (حرکت)؛ روح قوّت؛ روح شهوت. ای جابر! ما به واسطه روح القدس آن چه که زیر عرش تا زیر خاک است می‌دانیم. ظاهر این روایت این است که "روح القدس" اسم روحی از ارواح انبیا و اوصیا است.

امام باقر(ع) در روایت دیگری فرمود: «إنّ الأوصیاء محدّثون یحدّثهم روح القدس و لا یرونه، و کان علی(ع) یعرض علی روح القدس ما یسئل عنه، فیوجس فی نفسه أن قد أصبت بالجواب فیخبر فیکون کما قال»؛[۲۲] همانا اوصیا، محدّث هستند. روح القدس با آنان صحبت می‌کند، ولی او را نمی‌بینند. حضرت علی(ع) بر روح القدس آن چه را ازا و پرسیده می‌شد عرضه می‌داشت و در دل خود احساس می‌کرد که جواب صحیح است؛ پس جریان را نقل می‌فرمود همان طور بود که فرموده‌ بود. در باب دیگر نقل شده: سماعة بن مهران گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود: «إنّ الروح خلق أعظم من جبرئیل و میکائیل کان مع رسول الله(ص) یسدّده و یرشده و هو مع الأئمّة و الأوصیاء من بعده»؛[۲۳] همانا روح مخلوقی بزرگ‌تر از جبرئیل و میکائیل است و دائماً با رسول خدا(ص) و او با ائمّه و اوصیا پس از رسول خدا(ع) نیز می‌باشد و آنها را تقویت می‌کند. و ظاهر این روایات آن است که «روح القدس» از جنس ملائکه بوده و مقام ویژه‌ای دارد. از طرفی در قرآن مجید می‌فرماید: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ؛[۲۴] اما در قرآن مجید «روح» به خدا اضافه شده؛ گاهی با واسطه مثل: ﴿أُولَٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ؛[۲۵] و گاهی مستقیم به خود خداوند متعال اضافه شده است، آنجا که می‌فرماید: ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا؛[۲۶] حال باید تحقیق شود که "روح" در این دو آیه یکی است؟ و آیا همان "روح القدس" است یا نه؟ در زیارت جامعه می‌خوانیم: «و أیّدکم بروحه» نه «أیّدکم بروحٍ منه» نه «أیّدکم بروح القدس» یا «الروح الأمین». این تعبیرات قرآنی باید در جای خود برای اهلش مورد بحث و تحقیق قرار بگیرد که اضافه روح به خداوند یا به ضمیر تأثیر خاصّی دارد و فرق می‌کند؟ همین مقدار مسلّم است که ائمه(ع) به آن ملک عظیم مقرّب مؤیّد هستند که به این معنا در روایاتی که در بصائر الدرجات و اصول کافی آمده کاملاً تصریح شده است[۲۷].

در نهج البلاغه امیرالمؤمنین(ع) در وصف پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «و لقد قرن الله به(ص) من لدن أن کان فطیماً أعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن أخلاق العالم لیله و نهاره و لقد کنت اتّبعه اتّباع الفصیل أثر أمّه، یرفع لی فی کلِّ یومٍ من أخلاقه علماً و یأمرنی بالاقتداء به»؛[۲۸] همانا خداوند بزرگ‌ترین فرشته خود را مأمور تربت پیامبر(ص) کرد تا شب و روز او را به راه‌های بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو هدایت نماید و من نیز همواره با پیامبر بودم به مانند فرزندی که با مادر است. پیامبر هر روز از اخلاق خویش به من تعلیم و من نیز همواره از وی پیروی می‌نمودم. به تعبیر ما، از همان بدو زندگی سُکّان پیامبر خدا(ص) در دست این ملک؛ بزرگ‌ترین فرشته بوده است و این با اختیار منافات ندارد. در این صورت دقیقاً جمیع حرکات و سکنات و افعال، اقوال و همه شئونات پیامبر اکرم(ص) زیر نظر این ملک بوده است. پس بنا به فرمایش امیرالمؤمنین(ع)، در آن زمان که امور در دست پیامبر اکرم(ص) بوده و امیرالمؤمنین فردی از افراد امّت و شاگرد رسول الله بودند، این سکّانی که در دست آن ملک بوده تنها برای رسول الله نبوده؛ بلکه امیرالمؤمنین(ع) نیز بوده، چون امیرالمؤمنین(ع) فرمود: من همواره از او پیروی می‌کردم. علاوه بر این روایت، در اصول کافی از جمله آن چه درذیل آیه مبارکه ﴿وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا ۚ مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ؛[۲۹] وارد شده است که امام صادق(ع) فرمود: «خلقٌ من خلق الله عزّوجلّ أعظم من جبرئیل و میکائیل، کان مع رسول الله(ص) یخبره و یسدّده و هو الأئمّة من بعده»؛[۳۰] او آفریده‌ای از آفریدگان خدای تعالی است به خدا قسم! از جبرئیل و میکائیل بزرگ‌تر است با پیامبر(ص) بوده و به او خبر می‌داد و تقویت می‌کرد. او با ائمّه(ع) نیز می‌باشد و موجب تسدید و تقویت آنها می‌شود. این روایت صریح است و این که همان ملکی که مأموریّت حفظ و مواظبت رسول الله را داشته، مأمور است پس از ایشان، همراه ائمّه بوده و آنها را تسدید کند. این مقام (دارا بودن روح قدسی، و نگهبانی روح القدس) برای چه کسی جز ائمّه(ع) حاصل می‌شود؟ البته در این باره در بحث ولایت و اقسام ولایت به تفصیل سخن خواهیم گفت»[۳۱].
۲. حجت الاسلام و المسلمین ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌؛
حجت الاسلام و المسلمین سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌ در کتاب «جامعه در حرم» در این‌باره گفته‌ است:

««وَ اَیَّدَکُم بِرُوحِه» نوع بزرگان این روح القدس تفسیر نموده‌اند که مخلوقی است اعظم از جبرئیل و میکائیل و با رسول خدا و ائمّۀ اهل البیت(ع) بوده و پیوسته مؤیّد و مسدّد آنان بوده است.[۳۲] با نگرشی به موارد استعمال روح در قرآن شریف درمی‌یابیم مجموعاً بیست و یک مرتبه کلمۀ روح در قرآن با تعبیرات روح القدس، روح منه، بالروح، عن الروح، الروح الامین، الروح من امره، الروح من امر ربّی، الملائکة و الروح، روحنا، روحاً من امرنا، من روحی، من روحه آمده است. تعبیر زیارت در این جا بِرُوحِه است که در قرآن چنین تعبیری نیامده است و بعید نیست اگر بگوییم این روح امری است بالاتر از همۀ آنچه گفته‌اند و فوق آنچه در آیات آمده است؛ زیرا مکرّر گفته‌ایم این تعبیرات زیارت در مقام بیان کمالات خاصّه این خاندان است، و حال آنکه تأیید بروح منه شامل اهل ایمان نیز می‌شود: ﴿وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ.[۳۳] و تأیید به روح القدس در حقّ عیسی(ع) نیز رسیده است: ﴿وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ.[۳۴] و من روحه و من روحی در حقّ حضرت آدم(ع) آمده است. همین طور سایر تعبیرات قرآنی روح اختصاصی حضراتشان نیست، بلکه نوعاً راجع به غیر آنان است. از طرفی گفتن این سخن که مقصود از این روح خود آن ذوات مقدّس هستند خلاف ظاهر است؛ چون ظاهر مقتضی تعدّد است؛ یعنی مؤیّد باید غیر از مؤیّد باشد، مگر تعدد اعتباری را کافی بدانیم. هم‌چنین قول به این که از روحه، روح القدس است مناسب نیست؛ زیرا علاوه بر این خاندان، با سایر انبیا هم فی‌الجمله همراهی داشته. مگر قائل به تفاوت مراتب شده و بگوییم: روح القدس در مرتبه‌ای از مراتبش با سایر پیامبران همراه بوده، آن هم با حفظ تفاوت رتبی آنها با هر کدامشان در مرتبه‌ای که مناسب با رتبۀ آنان بوده همراهی داشته و با حضرات معصومین(ع) در مرتبه‌ای فوق جمیع مراتب، و الّا اگر ما باشیم و ظاهر اَیَّدکم بروحه باید بگوییم: بروحه غیر از روح القدس گویای حقیقت دیگری است؛ زیرا اگر مقصود روح القدس بود مناسب بود اَیّدکم بروح القدس تعبیر شود، همان طور که در دعای قنوت روز جمعه که از صاحب این قبر مطهّر نسبت به امام عصر(ع) رسیده، جملۀ وَ اَیده بروح القدس من عندک یافت می‌شود.[۳۵] لذا نسبت به این جملۀ زیارت باید یکی از دو مطلب را بگوییم: به این جهت که آنچه می‌آوریم مخالفت کلّی با فرمودۀ سایر بزرگان نداشته باشد و تا حدودی موافق گفته آنان باشد، بگوییم: از اَیّدکم بروحه این است که خداوند متعال حضراتشان را مؤیّد به اعلی مراتب روح القدس قرار داده به طوری که در آن مرتبه هیچ کس از مخلوقات، حتّی انبیای اولوا العزم و کمّلین از اولیا و اوصیا راه نداشته، حظّ و بهره‌ای ندارند.

نتیجه اختصاص اَیدکم بروحه به خاندان رسالت(ع) با توجّه به اشتراک در اصل آن با سایر انبیا، از جهت مرتبه و درجه است، همان طور که نسبت به بقیّۀ کمالاتشان قائل هستیم. مثلاً اگر اعطای اسم اعظم را از خصائص این خاندان می‌دانیم مقصود اختصاص در مرتبۀ هفتاد و دومی آن است، و این امر منافات با این جهت ندار که رتبه‌های پایین‌تر و مراتب نازلۀ آن را سایر پیامبران با حفظ مراتب واجد باشند. و یا بگوییم: مقصود از اَیَّدکم بروحه –در عین این که مؤیّد بودن حضراتشان به روح القدس امری مسلّم و مفروغ عنه است- تأیید به امر آخری است. امّا آن روح خدایی که حضراتشان مؤیّد به آن هستند، چیست؟ نمی‌دانیم. همین‌قدر می‌دانیم مرتبه‌ای است فوق جمیع مراتب، که منسوب است به جناب حقّ متعال بدون هیچ واسطه‌ای، حتّی وساطت حرفی چون مِن و یا لفظی چون لفظ قدس. بلکه ارتباط آن با ذات قدّوس الهی ارتباط ضمیر «ه» در بروحه است که شاید اشاره به مقام هوهویّت حق تعالی داشته باشد. در مورد حضرت آدم(ع) ﴿فِيهِ مِن رُّوحِهِ[۳۶] ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي[۳۷] آمده است. بر فرض اتّحاد هر دو روح، بون بعید و فاصلۀ کثیری است میان مِن رُوحِهِ حضرت آدم و بِرُوحِه این حضرات، که اگر نباشد هیچ تفاوتی مگر همان تفاوت که میان جزء و کلّ موجود است، در مقام فرق کافی است. مضاف بر این، چه بسا ممکن است در اصل، «روحِ مِن رُوحِهِ و روحِ اَیَّدَکُم بِرُوحِهِ» متفاوت باشند. در هر حال گاهی آدمی متحیّر می‌ماند چه بگوید؛ چون می‌بیند لفظی برای گفتار و بیانی برای اظهار ندارد جز این که خود آن جمله را تکرار کرده، در شرح و توضیح جملۀ و ایّدکم بروحه، ایّدکم بروحه بگوید؛ خاندانی که نفس نفیس و ذات قدّوس قیّوم ازلی و دیموم سرمدی مؤیّد آنان بوده و هست و خواهد بود. همۀ آنچه گفتیم بر سبیل احتمال بود، در سایۀ استمداد و تأیید از خود این ارباب ایّدکم بروحه. و بهتر است علم این گونه امور را به خود آن ذوات مقدّس رد بنماییم»[۳۸].

پرسش‌های وابسته

  1. مقام نور الهی به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام نور الله به چه معناست؟ (پرسش)
  2. مقام واسطه فیض الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  3. مقام باب الله به چه معناست؟ (پرسش)
  4. مقام عین الله به چه معناست؟ (پرسش)
  5. مقام وعد الله به چه معناست؟ (پرسش)
  6. مقام سبیل الله به چه معناست؟ (پرسش)
  7. مقام صاحب الزمان به چه معناست؟ (پرسش)
  8. مقام میثاق الله به چه معناست؟ (پرسش)
  9. مقام اجتباء به چه معناست؟ (پرسش)
  10. مقام اختیار به چه معناست؟ (پرسش)
  11. مقام اصطفاء به چه معناست؟ (پرسش)
  12. مقام شهادت به چه معناست؟ (پرسش)
  13. مقام امین الله به چه معناست؟ (پرسش)
  14. مقام برهان الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  15. مقام ارتضاء به چه معناست؟ (پرسش)
  16. مقام طهارت به چه معناست؟ (پرسش)
  17. مقام ولی نعمت به چه معناست؟ (پرسش)
  18. مقام امانت الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  19. مقام خلافت الهی به چه معناست؟ (پرسش):
    1. مقام خلافت الهی در عالم اجسام به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام خلافت الهی در عالم مجردات به چه معناست؟ (پرسش)
  20. مقام انسان کامل به چه معناست؟ (پرسش)
  21. مقام حجت الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  22. مقام اعراف به چه معناست؟ (پرسش)
  23. مقام میزان به چه معناست؟ (پرسش)
  24. مقام صراط الهی به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام صراط مستقیم به چه معناست؟ (پرسش)
  25. مقام قسمت کننده بهشت و جهنم به چه معناست؟ (پرسش)
    1. قسیم النار و الجنة به چه معناست؟ (پرسش)
  26. مقام شفاعت به چه معناست؟ (پرسش)
  27. مقام تزویج کننده بهشتیان به چه معناست؟ (پرسش)

پانویس

  1. هر یک از این دو گروه (دنیا پرستان و خداپرستان) را از عطای پروردگارت بهره و کمک می‌دهیم، عطای پروردگارت هرگز از کسی منع نشده است؛ سوره اسراء، آیه ۲۰.
  2. هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند هرچند پدران، یا فرزندان، یا برادران، یا خویشاوندانشان باشند، آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دل‌هایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنان را تقویت فرموده و آنان را در باغ‌هایی از بهشت وارد می‌کند که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن می‌مانند، خدا از آنان خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند، آنان حزب الله‌اند، بدانید حزب الله پیروز و رستگارند؛ سوره مجادله، آیه۲۲.
  3. «مَا مِنْ‏ مُؤْمِنٍ‏ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ‏ فِي‏ صَدْرِهِ‏ أُذُنَانِ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ وَ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ فَيُؤَيِّدُ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ‏ ﴿وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ بحارالأنوار؛ ج۶۳، ص۱۹۴.
  4. بحارالأنوار؛ ج۶، ص۲۵۰.
  5. «إِذَا زَنَى‏ الرَّجُلُ‏ فَارَقَهُ‏ رُوحُ‏ الْإِيمَانِ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏».
  6. «هُوَ قَوْلُهُ ﴿وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ ذَاكَ الَّذِي يُفَارِقُهُ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»}}؛ اصول کافی؛ ج۲، ص۲۸۰، ح۱۱.
  7. ادب فنای مقرّبان؛ ج۴، ص۸۹ - ۸۶.
  8. خاتمی سید احمد، در آستان امامان معصوم ج۲؛ ص۱۹۳ تا۱۹۶.
  9. «و خداوند هر که را بخواهد با یاری خود تأیید می‌کند»؛ سوره آل عمران، آیه۱۳.
  10. «اوست که تو را با یاری خود و مؤمنان تقویت کرد»؛ سوره انفال، آیه ۶۲.
  11. «ما مؤمنان را در برابر دشمنشان تأیید کردیم و سرانجام پیروز شدند»؛ سوره صف، آیه ۱۴.
  12. «اوست که تو را با یاری خود و مؤمنان تقویت کرد»؛ سوره انفال، آیه ۶۲.
  13. المفردات فی غریب القرآن: ۴۹۵.
  14. «خداوند سکینه و آرامش خود را بر وی فرستاد و با لشکرهایی که مشاهده نمی‌شدند او را تقویت نمود»؛ سوره توبه، آیه ۴۰.
  15. ر.ک: الکافی: ۸ / ۳۷۸، حدیث ۵۷۱.
  16. عیون أخبار الرّضا(ع): ۱ / ۲۰۷، المسترشد: ۴۳۶.
  17. «با روحی از خویش تأییدشان کرده است»؛ سوره مجادله، آیه ۲۲.
  18. «ما او را با روح القدس تقویت نمودیم»؛ سوره بقره، آیه ۸۷.
  19. «بگو: روح القدس آن را از جانب پروردگارت به حق نازل کرده است تا افراد مؤمن را ثابت قدم گرداند»؛ سوره نحل، آیه ۱۰۲.
  20. سوره شعراء (۲۶): آیه ۱۹۳ و ۱۹۴.
  21. بصائر الدرجات: ۴۶۷، حدیث ۴، باب ما جعل الله فی الأنبیاء و الأصیاء و المؤمنین و سائر الناس من الأرواح... و بحار الأنوار: ۲۵ / ۵۵، حدیث ۱۵. در این منبع به جای «علمنا»، «عرفوا» آمده است.
  22. بصائر الدرجات: ۴۷۳، حدیث ۹، باب فی الأئمة(ع) أنّ الرّوح القدس یتلقاهم إذا احتاجوا إلیه، بحار الأنوار: ۲۵ / ۵۷، حدیث ۲۴.
  23. بصائر الدرجات: ۴۷۶، حدیث ۴ و ۵، بحار الأنوار: ۱۸ / ۲۶۷، حدیث ۲۸ و ۲۵ / ۶۰، حدیث ۳۱.
  24. «ملائکه و روح نازل می‌شوند»؛ سوره قدر، آیه ۴.
  25. «آنان کسانی هستند که خداوند ایمان را بر دل‌هایشان نوشته (ثابت کرده) است و با روحی از جانب خود آنان را تقویت نموده است»؛ سوره مجادله، آیه ۲۲.
  26. «ما روح خود را به سوی او فرستادیم و به صورت انسانی بی‌عیب و نقص (بر مریم) ظاهر شد»؛ سوره مریم، آیه ۱۷.
  27. بصائر الدرجات: ۴۷۱ – ۴۷۶، الکافی: ۱ / ۲۷۱ – ۲۷۴.
  28. نهج البلاغه: ۲ / ۱۵۷ (در ضمن خطبه قاصعه)، بحار الأنوار: ۱۴ / ۴۷۵. در این منبع آمده است: «علماً من أخلاقه».
  29. «همین طور بر تو نیز روحی را به فرمان خویش امر نمودیم و تا پیش از آن نمی‌دانستی که کتاب و ایمان چیست»؛ سوره شوری، آیه ۵۲.
  30. الکافی: ۱ / ۲۷۳، حدیث ۱، بحار الأنوار: ۱۸ / ۲۶۴، حدیث ۲۲.
  31. ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر، ج۲، ص۱۳۷-۱۴۵.
  32. روضة المتّقین ۵ / ۴۷۰.
  33. «با روحی از خویش تأییدشان کرده است»؛ سورۀ مجادله: ۲۲.
  34. «و به عیسی پسر مریم برهان‌ها (ی روشن) دادیم و او را با روح القدس نیرومند کردیم»؛ سورۀ بقره: ۸۷.
  35. جمال الاسبوع ۴۱۳.
  36. «از روح خویش در او دمید»؛ سورۀ سجده: ۹.
  37. «در او از روان خویش دمیدم»؛ سورۀ حجر: ۲۹.
  38. ر.ک: بحرینی، سید مجتبی، جامعه در حرم، ص۳۴۵