مکه در تاریخ اسلامی
مکه در عصر رسالت
مکه در عرض جغرافیایی ۳۳ درجه و ۲۸ دقیقه و طول ۴۹ درجه قرار دارد. این شهر، جزئی از هلالی منطقه تهامه و ارتفاع آن از سطح دریا، حدود ۳۳۰ متر است. شهر مکه در درّهای تنگ و هلالی شکل پیرامون خانه کعبه[۱]، در میان دو کوه ابوقبیس و قیقعان واقع شده است. هوای این دره به واسطه احاطه کوهها، بسیار گرم و خشک است[۲].
جامعهشناختی این شهر در سالهای منتهی به ظهور پیامبر رحمت (ص)، میتواند به درک بیشتر و بهتر ما از اسلام کمک کند. مکه از آب سطحی برخوردار نیست و آب شرب آن فقط از چاهها تأمین میشود که از بارانهای زمستان و بهار، مایه میگیرند. این بارانها گاه به صورت رگبارهای شدیدی در میآیند که به فاصله چند لحظه، سیلابهای عظیمی را تشکیل میدهند. این سیلابها از کوههای اطراف به سمت دره (مکه) سرازیر میشوند و شهر را به خرابی تهدید میکنند[۳].[۴]
وجه تسمیه مکه
در علت نامگذاری مکه به این نام (بین عالمان و مؤرخان) اختلاف است. گفته میشود این نام، برگرفته است از: تمکّ الجبارین (تمک اعناق الجباره)[۵]؛ "ستمگران و فاجران را میبلعد و از بین میبرد"[۶]. همچنین گفتهاند: "برای اینکه مردم را به خود جذب میکند"[۷] و نیز گفته شده است: این شهر را از این لحاظ، مکه نامیدهاند که جای کمآبی است و گویا زمین آن، آبش را مکیده است[۸].
عدهای مکه را مترادف کلمه بکه به معنای ازدحام دانستهاند و علت نامگذاریاش را در این بیان کردهاند که مردم، هنگام حج در آن ازدحام میکنند[۹].[۱۰]
اوضاع سیاسی ـ اجتماعی مکه
در مکه نیز چونان دیگر نقاط شبه جزیره عربستان، اساس اجتماع بر نظام قبیلگی استوار بود. قریش در مکه با تیرهها و طوایفش، عمده ساکنان این شهر را تشکیل میدادند. همسایگی خانه خدا باعث حرمتشان نزد عموم قبایل عرب میشد و به آنان چنان امنیتی بخشیده بود که دیگر قبایل را از آن بهرهای نبود[۱۱]. مردم عرب قریش را، به دیده احترام و بزرگی مینگریستند و نزدشان به بسیاری از اختلافات خاتمه میدادند[۱۲]. احساس زعامت بر دیگر اعراف، انسجام بیشتری به طوایف قریش بخشیده بود، به طوری که تمام بطون و طوایفش، خود را ملزم به حفظ این اتحاد دانستهاند و ضمن پرهیز از اختلافات داخلی، میکوشیدند هیچ بطنی از دایره آن خارج نشود[۱۳]؛ چیزی که در سایر قبایل، امری رایج و عادی به حساب میآمد. همین وحدت و انسجام از قریش، چهرههای پرقدرت و با صلابت در نظر سایر اعراب میساخت و حس ریاست و سروریشان را بر خود تشدید میکرد[۱۴].[۱۵]
بطون قریش
گفته میشود که در زمان ظهور اسلام، قریش مشتمل بر ۲۵ طایفه بوده است که عبارت بودند از:بنیهاشم بن عبدمناف، بنیمطلب بن عبدمناف، بنیحارث بن عبدالمطلب، بنی امیة بن عبدشمس، بنینوفل بن عبدمناف، بنیحارث بن فهر، بنیاسد بن عبدالعزی، بنیعبدالدار بن قصی، بنیزهرة بن کلاب، بنیتیم بن مرّه، بنیمخزوم بن یقظه، بنییقظة بن مره، بنیمرة بن کعب، بنیعدی بن کعب، بنیسهم بن عمرو، بنیجمع بن عمرو، بنیمالک بن حنبل، بنیمعیط بن عامر بننزار بن عامر، بنیسامة بن لؤی، بنیادرم تیم بن غالب بن فهر، بنیمحارب بن فهر، بنیحارث بن عبدالله بن کنانه، بنینباته و بنیعائذه. سپس مسعودی میافزاید: از بنیهاشم تا بنیجمح جزء بطون "قریش بطاح"[۱۶] و از بنیمالک تا به آخر، جزء بطون "قریش ظواهر است"[۱۷].[۱۸]
دین مردم مکه
مردم مکه، همواره بر آیین ابراهیم (ع) بودند تا اینکه از زمان عمرو بن لحی، امیر خزاعی مکه، بتپرست شدند[۱۹]. از آن پس، دین ابراهیم (ع) از میان غالب مردم مکه رخت بربست و جز در امور حج، اثری از آن باقی نماند.
عزی، هبل، أساف، نائله و مناة از بتهای معروف قریش به شمار میآمدند. "عزی" بزرگترین بتشان بود؛ بدین سبب، قریش را امت عزّی هم میخواندند. آنان عزی را زیارت میکردند، برایش هدیه میبردند و قربانی انجام میدادند تا به آن تقرب بجویند[۲۰].
دیگر بت قریش، "هبل" نام داشت که با عقیق سرخ، به شکل انسان ساخته شده بود و بزرگترین بت درون کعبه به شمار میرفت[۲۱]. أساف و نائله هم دو بت دیگر قریش بودند که آنها را به صورت دو سنگ مسخ شده، پیشاپیش کعبه نهادند تا مردمان از آن پند بگیرند[۲۲]. مناة نیز از دیگر بتهایی بود که علاوه بر دیگر اعراب، قریش نیز آن را بزرگ میداشتند[۲۳].
تحمس[۲۴] و سختگیری قریش در امر دین نیز از دیگر خصیصههای بارز دینی در مکه بر شمرده میشد؛ از اینرو به قریش "حمس" (بدعتگذار) اطلاق میشد[۲۵]. قریش وقوف در عرفه و انجام مراسم آن را - که از مشاعر دین ابراهیم (ع) بود - تنها برای سایر اعراب، واجب میدانستند؛ ولی خودشان این عمل را ترک کردند و آنها میگفتند: "ما فرزندان ابراهیم و اهل حرم و خادمان کعبه و ساکنان آن هستیم. برای ما سزاوار نیست که از حرم خارج شویم و غیر حرم را مانند خود آن بزرگ بشماریم؛ چرا که این کار از حرمت و شأنمان نزد عرب میکاهد"[۲۶]. این بدعتگذاریها به ویژه از زمانی که خداوند، لشکر ابرهه را تار و مار کرد، شدت گرفت؛ چرا که مقام کعبه و قریش، بعد از این واقعه پیش از پیش در انظار عرب بالا رفت. اعراب میگفتند: "اینان (قریش) اهل الله هستند؛ چه آنکه خداوند از ایشان دفاع کرد و دشمنانشان را نابود ساخت"[۲۷].
آنان ساکنان خارج از حرم را وادار میکردند که غذای خود را وارد حرم نکنند، بلکه باید از غذای اهل آنجا استفاده میکردند و در موقع طواف باید از لباسهای مردم مکه که لباس ملی و قومی بود، بهره بگیرند؛ اگر هم کسی توانایی خریدش را نداشت، میبایست برهنه طواف کند[۲۸].
آنها هنگام انجام اعمال حج، غذای روغنی نمیپختند و شیری اندوخته نمیکردند، مو و ناخن نمیگرفتند، روغن استعمال نمیکردند، با زنان به معاشرت نمیپرداختند، خود را خوشبو نمیساختند، گوشت نمیخوردند و در خانهای از خانههای مکه داخل نمیشدند.
آنجا در حال انجام مناسک حج در خیمههای چرمی ساکن میشدند و...[۲۹].
با این حال، مکه از خداپرستانی که از پرستش بتان، سر باز زده بودند و حنیفی یا نصرانی شده بودند، خالی نبود. در بین قریش، به ویژه در طایفه بنیهاشم، آیین حنیف ابراهیم (ع) پیروانی داشت.
ورقة بن نوفل بن اسد از جمله کسانی بود که از پرستش بتها سر باز زد و آیین مسیحیت اختیار کرد[۳۰]. زید بن نفیل نیز با پرهیز از پرستش بتان، به دنبال دین بود تا اینکه در شام، به دست مسیحیان کشته شد[۳۱].[۳۲]
مناصب و تشکیلات اداری مکه
دارالندوه، محل بررسی امور مهم و اساسی مکه بود؛ البته برخی مسائل روزمرّه، همچون ازدواج، حرکت کاروانهای تجاری و... نیز در آن انجام میشد[۳۳]. این مجلس مختص فرزندان بنیقصی بود[۳۴]؛ اما غیر از بنیقصی، تنها صاحب نظرانی امکان حضور در آن را داشتند که چهل سال از عمرشان گذشته باشد[۳۵].
قریش برای اداره امور مکه، مناصب و تشکیلاتی را به وجود آوردند؛ عمده مناصب این شهر؛ سقایت، رفادت، سدانت، حجابت و لواء بود[۳۶]. و در کنار این مناصب؛ ایسار، تحجیر اموال، شورا، اشناق، عقاب، قبه، اعنه و سفارت[۳۷] نیز از دیگر مسئولیتهایی بود که تا قبل از ورود اسلام در این شهر، مرسوم بوده است و آن را از یکدیگر به ارث میبردند.[۳۸].[۳۹]
فجار مکه
با اینکه جامعه مدنی مکه تا حدودی از روحیات و خلق و خوی خشن بدویگری فاصله گرفته بود؛ اما این امر، مانع از ورود آنان به جنگهای جاهلی نشده بود.
مشهورترین این جنگها جنگ فجار القرد[۴۰]، فجار الرجل[۴۱]، فجار المرأه[۴۲] و فجار براض[۴۳] بود که فجار براض، خود پنج فجره را شامل میشد: یوم النخله[۴۴]، یوم الشمطه[۴۵]، یوم العبلاء[۴۶]، یوم الشرب[۴۷] و یومالحریره[۴۸].[۴۹]
اوضاع اقتصادی مکه
علاوه بر وجود کعبه، قرار داشتن مکه در مسیری بازرگانی که از یمن به شام، فلسطین و مصر میرفته است، بر اهمیت این شهر بیش از پیش افزوده بود. قریش نیز به امر تجارت پرداختند؛ اما در ابتدا تجارتشان از مکه عدول نمیکرد. تجار غیر عرب، کالاهایشان را میخریدند و در اطراف بلاد عرب میفروختند[۵۰] تا اینکه هاشم بن عبدمناف، سنت تجارت قریش به شام و یمن را بنیان نهاد. هاشم از ملوک شام اجازه تجارت در آن بلاد را گرفت. سپس برادرش - عبدشمس - موفق به کسب اجازه از حاکم حبشه برای تجارت به آنجا شد و نوفل بن عبد مناف، کوچکترین فرزند عبدمناف نیز با سفر به عراق از کسرا، نامهای برای تجارت در عراق دریافت کرد[۵۱].
از آن پس رفتهرفته مکه به شهر بازرگانی بزرگی تبدیل شد[۵۲]. از خصیصههای منحصر به فرد تجارت مکه، این بود که به صورت گروهی انجام میگرفت؛ بدین معنا که تمامی قریش در قافلهای تجاری که راهی سفر تجاری بود سهیم میشدند. تجار بزرگ مکه، عدهای را اجیر میکردند و همراه اموال خود روانه میساختند. این عده برای فروش این کالاها به بلاد مختلف سفر میکردند و پس از انجام کار به مکه باز میگشتند[۵۳].
راه معروف جنوب به شمال و نیز راهی که از سمت شمال، خیبر، صحرای وادی الرمله و حیره را به هم مفصل میکرد، راههای اصلی تجاری مکه محسوب میشدند[۵۴]. کاروانهای مکی از یمن، سواحل اقیانوس هند و شرق آفریقا؛ سقز، کشمش و از معادن بنیسلیم، طلا به سواحل مدینه میبردند و از آنجا اسلحه، گندم، شراب، پارچههای پنبهای، کتانی و ابریشمی بر میگرداندند[۵۵].
مهمترین کالای تجارت قریش، پوست دباغی شده[۵۶] و نقره بود که به شام تجارت میشد[۵۷]. عمدهترین کالای تجاری مکیان که از شام به مکه میآوردند، روغن بود[۵۸]؛ علاوه بر آن، قریش در مکه، اجتماعات و بازارچههایی مانند عکاظ برپا میکرد[۵۹] که تمام قبایل شمال و جنوب غربی همچنین قبایل نجد، برای تجارت در این بازار جمع میشدند. راههای تجاری یمن، شام، خلیج فارس و بابل نیز از آن میگذشت[۶۰] این، بزرگترین بازار عرب نزدیک عرفات، از نیمه ذیالقعده تا آخر این ماه تشکیل میشد[۶۱].
ربا نیز جزئی از حیات اقتصادی مکه و از مظاهر حرکت اقتصادی و تجاری آنجا به شمار میآمد. در این شهر، بسیاری از تجار، به واسطه ربا، ثروت روی ثروت میانباشتند[۶۲]. نزول آیات فراوان درباره تحریم ربا در قبل و بعد از فتح مکه، از شیوع آن در مکه و دیگر شهرهای عربستان آن روز، حکایت میکند[۶۳].
مکه
مکه، بیت الله الحرام، حرم امن الهی، ام القری، محل نزول وحی و مبعث خیر البشر(ص) است. این شهر را اقلیم شناسان قدیم در اقلیم دوم دانسته،[۶۴] در وجه تسمیه آن بدین نام دلایل متعدی ذکر شده است. از جمله این که: به این شهر مکه گفتهاند چون «تمکّ الجبارین؛ کبر و نخوت را در گردنکشان از بین میبرد»[۶۵] برخی نیز ازدحام مردم در آن را علت نامیده شدنش به مکه عنوان کرده،[۶۶] بعضی واقع شدن این شهر بین دو کوه بلند را دلیل این نامگذاری گفتهاند.[۶۷] ضمن این که برخی هم رسم اعراب جاهلی در کامل ندانستن حج خود مگر با استلام و دست کشیدن به مکان کعبه (یمکّوا فیه) را دلیل این نامگذاری دانستهاند.[۶۸] مکه در طول تاریخ، به نامهای گوناگونی معروف بوده که از جمله آن میتوان به: بکه، النسّاسه، ام رحم، الم القری، الحاطمه، بلد الأمین، المقدسه و... اشاره کرد.[۶۹].[۷۰]
مکه، مرکز تجمع ناکثین
طلحه و زبیر، آگاه شدند که عایشه در مکه مردم را به طلب خون عثمان برانگیخته است و کارگزاران و امرای عثمان در شهرستانها با اموالی که از بیتالمال مسلمانان برداشتهاند، از بیم امام علی(ع) و مهاجران و انصاری که با او بیعت کردهاند، به مکه گریختهاند و همگی در صدد فتنهانگیزیاند؛ از این رو نزد امیر مؤمنان(ع) آمدند و از ایشان به بهانه رفتن به عمره اجازه خواستند، امام فرمود: به خدا سوگند! قصد عمره ندارید؛ آهنگ غدر و مکر دارید و بصره را میخواهید. آنان انکار کردند و امام فرمود: به خدای بزرگ سوگند بخورید که کار مسلمانان را برای من تباه نمیسازید و بیعت مرا نمیشکنید و در هیچ فتنهای کوشش نمیکنید و گام در آن نمینهید. آنان سوگندهای استوار بر زبان آوردند و به هرچه امیرمؤمنان سوگندشان داد، سوگند خوردند. پس از اینکه آن دو از خانه امام خارج شدند، ابن عباس نزد امام رفت. امام فرمود: ای ابن عباس، به خدا سوگند! میدانم که که آنان هدفی جز فتنهانگیزی ندارند و گویی هماکنون آن دو را میبینم که به مکه میروند تا در مورد جنگ با من اقدام کنند و به زودی این دو مرد در کار من اختلال میکنند و تباهی به بار میآورند و خونهای شیعیان و انصار مرا میریزند. عبدالله بن عباس گفت: ای امیرمؤمنان، حال که این موضوع برایتان این چنین معلوم است، چرا به آنان اجازه دادی و آیا بهتر نیست که آن دو را به زنجیر کشی و زندانی کنی و شر آن دو را از مسلمانان دور گردانی؟
علی(ع) فرمود: ای پسر عباس، آیا به من پیشنهاد میکنی که آغازگر ستم و بدی باشم پیش از آنکه نیکی کنم و با گمان و تهمت، معاقبه کنم و به جرمی پیش از آنکه جامه عمل بپوشد کسی را فرو گیرم؟ نه، سوگند به خدا که هرگز از پیمانی که خداوند برای حکومت و عدالت از من گرفته است، عدول نمیکنم و آغازگر جدایی نخواهم شد. ای پسر عباس، من به آن دو اجازه دادم و میدانم که چه کاری از آن دو سر خواهد زد. سوگند به خدا هر دو کشته میشوند و گمان ایشان باطل خواهد بود و به آرزوی خود نخواهند رسید و خداوند آن دو را به ظلم و ستم و پیمانشکنی و فسادی که نسبت به من میکنند، خواهد گرفت[۷۱]. نیروهای ناکثین، از ائتلافی ناهمگون و متضاد تشکیل شده بودند. ائتلاف از دو نیرویی که تا چندی قبل در انقلاب بر ضد عثمان رو در روی هم به سختی مبارزه میکردند؛ یعنی طلحه و زبیر و عایشه از سویی و نیروهای اموی از دیگر سو. اما رخداد سیاسی جدید و حاکمیت دولتِ حق علوی و به خطر افتادن منافع مادی و خواهشهای نفسانی دنیاگرایانه آنان، مخالفان دیروز را در صفی واحد قرار داده بود[۷۲]. نقطه آغاز این قیام و بسیج نیروها، از شهر مکه انجام گرفت[۷۳]. از شخصیتهای مشهور اموی و عمال عثمان که به سوی مکه رهسپار گشته یا گریخته بودند، میتوان از: عبدالله بن عامر (حاکم بصره)، مروان بن حکم، یعلی بن منیه، عبدالله بن ابیربیعه (حاکمان یمن و صنعا)، مغیرة بن شیعه، ولید بن عقبه و سعید بن عاص نام برد[۷۴]. فراریان و مخالفان امیر مؤمنان(ع) در مکه، تحرکات گستردهای را در زمینههای سیاسی، تبلیغاتی و بسیج نیروهای نظامی آغاز نمودند. همراه کردن عایشه با ناکثین، از نخستین کوششهای آنان بود[۷۵]. تلاشهای عایشه برای همراه کردن ام سلمه، همسر دیگر پیامبر ناکام ماند[۷۶].
جلسه طرحریزی و رایزنی این مبارزه سیاسی و نظامی، در خانه عایشه در مکه برگزار شد. پس از ساعتی گفتوگو و تبادل نظر به این نتیجه رسیدند به سوی بصره و کوفه روند[۷۷]. انتخاب مدینه و شام برای ناکثین ممکن نبود. در کوفه نیز هواداران علی(ع) زیاد بودند[۷۸]؛ وانگهی این شهر هدف دوم آنان، پس از بصره بود. از طرفی، یکی از بزرگان ناکثین، عبدالله بن عامر حاکم فراری بصره بود که با وعده کمکهای همهجانبه و اِخبار از بسیج صدهزار نیرو از بصره و فارس و نواحی شرقی، توانست سران ائتلاف غائله جمل را در عزم برای گسیل به سوی بصره متقاعد سازد[۷۹]. افزون بر این، بخشی از مردم بصره، از هواخواهان عثمان بودند[۸۰]. در تعداد گروه پیمانشکنان که از مکه به سوی بصره حرکت کردند، اقوال مختلفی آمده است؛ ششصد، هفتصد، هزار، و بعضی نیز سه هزار نفر گفتهاند.
اخبار خروج پیمانگسلان از مکه به سوی بصره برای حضرت امیر(ع) در مدینه فرستاده شد. تاریخنگاران، نام و نامه چهار نفر را در این باره ذکر کردهاند: ام سلمه، ام الفضل - بنت حارث - قثم بن عباس و عقیل بن ابیطالب.[۸۱]
حرکت لشکر امیر مؤمنان(ع) از مدینه
هنگامی که از حضرت امیر(ع) خواستند که طلحه و زبیر را تعقیب نکند و با آنان نجنگد، چنین فرمود: به خدا سوگند! من همچون کفتار نیستم که با ضربات آرام و ملایم بر در لانهاش به خواب رود و ناگهان دستگیرش سازند؛ بلکه من با شمشیر برنده علاقهمندان به حق، کار آنان را که به حق پشت کردهاند، خواهم ساخت و با دستیاری فرمانبرداران مطیع، عاصیان و تردیدکنندگان در حق را برای همیشه کنار خواهم زد...[۸۲]. در بخش پایانی خطبهای از علی(ع) که ابن ابیالحدید از کتاب الجمل ابی مخنف نقل کرده، آمده است: همانا فتنهای به پا شد که گروه ستمگر در آنند. بازدارندگان از گناه کجایند؟ مؤمنان و گروندگان کجایند؟ این چه گرفتاری است که با قریش دارم؟ همانا به خدا سوگند در آن حال که کافر بودند، با آنان جنگ کردم و اینک نیز در حالی که به فتنه درافتادهاند باید با آنان جنگ کنم. ما نسبت به عایشه گناهی نکردهایم، جز اینکه او را در پناه و امان خویش قرار دادهایم؛ و به خدا سوگند چنان باطل را خواهم درید که حق از تهیگاهش آشکار شود و به قریش بگو ناله کنندهاش ناله برآرد[۸۳].
امام به مردم ندا داد که آماده برای حرکت شوید که طلحه و زبیر بیعت شکستهاند و عهد و پیمان گسسته، عایشه را از خانه خود بیرون آوردهاند و آهنگ بصره دارند تا در آنجا فتنهانگیزی کنند و خون مسلمانان را بریزند. آنگاه دستهای خویش را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت: پروردگارا، این دو مرد بر من ستم روا داشتند و عهدم را شکستند و پیمانم را گسستند و بدون اینکه حقی داشته باشند، با من به ستیز پرداختند. پروردگارا، آن دو را به ستمی که کردند بگیر و مرا بر آن دو یاری کن و پیروز نمای. سپس همراه هفتصد تن از مهاجران و انصار بیرون آمد. تمام بن عباس[۸۴]را بر مدینه گماشت و قثم پسر دیگر عباس را به مکه روانه کرد و تصمیم گرفت در تعقیب گروه ناکثین برآید[۸۵].
خروج امام از مدینه در پایان ماه ربیع الاول یا به قولی دیگر، پایان ماه ربیع الثانی سال ۳۶ صورت گرفته است. تعداد سپاهیان امام را نهصد نفر نوشتهاند[۸۶]. دیگران رقمهای دیگری نیز ذکر کردهاند.[۸۷]
منابع
پانویس
- ↑ مطهر بن طاهر مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، ص۷۱.
- ↑ حسین قره چانلو، حرمین شریفین، ص۱۳.
- ↑ حسین قره چانلو، حرمین شریفین، ص۱۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۲.
- ↑ ابن فقیه، ابو عبدالله احمد بن محمد؛ البلدان، ص۷۴.
- ↑ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱، ص۱۹۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۸۱.
- ↑ لأنها تجذب الناس این الیها؛ ابن فقیه، ابوعبدالله احمد بن محمد، البلادان، ص۷۴.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۱۸۲.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۸۲ ابن فقیه، ابو عبدالله احمد بن محمد، البلدان، ص۷۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۲-۳۲۳.
- ↑ حمیری کلاعی، ابوالربیع الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله (ص) و الثلاثة الخلفاء ج۱، ص۶۲؛ احمد ابراهیم الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۳۵.
- ↑ الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۳۵.
- ↑ الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۳۵.
- ↑ الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۳۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۳.
- ↑ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۶۹.
- ↑ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۶۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۴.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۸.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۱۱۴.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۱۲۳.
- ↑ ابن کلبی، الاصنام، ص۹؛ ۱۱۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۸۲.
- ↑ ابن کلبی، الاصنام، ص۱۱۱.
- ↑ بدعتگذاری و نوآوری در دین.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۶.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۲۷.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۲۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۶؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۲۸-۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ص۵۹؛ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۳، ص۱۱۹.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ص۵۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۷؛ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۳، ص۱۲۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۴-۳۲۶.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج۱، ص۱۵۵؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه ج۲، ص۳۴.
- ↑ شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج۱، ص۱۵۵.
- ↑ احمد بن یحی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۳، محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۰. سقایت، مسئول دادن آب به حاجیان، رفادت، مسئول مهمانداری از حجاج، سدانت، خادمی و پردهداری خانه خدا، حجابت، دربانی و کلیدداری کعبه و لوا پرچمدار مکه بودند.
- ↑ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷؛ ابن عبد ربه، عقد الفرید، ج۳، ص۲۶۷-۲۶۸. ایسار تولیت چوبههای تیر قرعهکشی، تحجیر اموال مسئول نذورات بتان، اشناق تعیین کننده میزان دیه و ضررهای مالی، عقاب پرچمدار ملی، قبه و اعنه مسئول رزم آرایی و حرکت لشکر و سفارت نماینده قریش در امور پیش آمده بین قبیلگی بود.
- ↑ ابن عبد ربه، عقد الفرید، ج۳، ص۲۶۸؛ سید علی حسنی الندوی، السیرة النبویه، ص۱۳۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۶-۳۲۷.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶ ص۱۰۴؛ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۵؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۶۰.
- ↑ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۳؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۶۱ به بعد.
- ↑ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۲ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۰۴؛ ابن عبد ربه، عقد الفرید، ج۶ ص۱۰۲.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۶۴ به بعد.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۱۰۲؛ و احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ سید علی حسنی الندوی، السیرة النبویه، ص۱۸۶؛ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۶.
- ↑ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۳۳۱؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۶۹.
- ↑ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۷.
- ↑ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۷؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۲۲.
- ↑ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۲۴؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۵۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۷.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۲.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۲؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۴۵-۴۳-۴۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۵۲-۲۵۱؛ سید علی حسنی الندوی، السیرة النبویه، ص۱۳۶.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ص۲۱.
- ↑ احمد ابراهیم الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۱۳.
- ↑ شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۸۶.
- ↑ شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۸۲.
- ↑ احمد ابراهیم الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیة و عهد الرسول، ص۳۰۷.
- ↑ احمد ابراهیم الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیة و عهد الرسول، ص۳۰۸.
- ↑ احمد ابراهیم الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیة و عهد الرسول، ص۲۹۳.
- ↑ شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۸۷.
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۲، ص۳۸۲.
- ↑ زکریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص۸۵؛ محمد بن عبدالله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۳۸۲.
- ↑ احمد ابراهیم الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۱۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۸-۳۲۹.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۸۱.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۸۱.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۸۱.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۸۲.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۸۱.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۸۲.
- ↑ بلادی، عاتق بن غيث، معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة ص۳۰۱.
- ↑ ر.ک: شیخ مفید، نبرد جمل (ترجمة الجمل)، ترجمه و تحشیه محمود مهدوی دامغانی، ص۹۹ و ۱۰۰.
- ↑ ر.ک: حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۱۸.
- ↑ ر.ک: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۹؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۶؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، تحقیق طه محمد الزینی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ر.ک: شیخ مفید، الجمل، ص۲۳۱ و ۲۳۲؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۵۰ و ۴۵۲.
- ↑ در برخی از متون تاریخی، همانند شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج۶، ص۲۱۶ آمده است: طلحه و زبیر نامهای برای عایشه که در مکه بود نوشتند و آن را همراه خواهرزادهاش، عبدالله بن زبیر برای وی فرستادند که مردم را وادار به ترک بیعت با علی نماید و خونخواهی عثمان را آشکار سازد. زمانی که عایشه نامه را خواند عنادش را ظاهر ساخت و آشکارا به خونخواهی عثمان پرداخت.
- ↑ ر.ک: ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۱۷ - ۲۱۸؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۴۰۷ – ۴۰۹.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه پاینده، ج۶، ص۲۳۵۹.
- ↑ ر.ک: دینوری، ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۵۹: قیس بن سعد بن عباده، خطاب به علی(ع) عرض میکند: تمام مردم کوفه هواخواه تو هستند و همه مردم بصره هواخواه ناکثین نیستند.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۴۰۷.
- ↑ ر.ک: شیخ مفید، الجمل، ص۲۳۵.
- ↑ ملکی میانجی، علی، مقاله «ناکثین»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۶۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۶.
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۳؛ جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ در برخی مصادر تاریخی آمده است: علی(ع) سهل بن حنیف را حاکم مدینه ساخت. ر.ک: مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه مهدوی دامغانی، ص۱۴۶.
- ↑ ر.ک: ابن اثیر، الکامل، ترجمه سید حسین روحانی، ج۴، ص۱۷۷۹.
- ↑ ملکی میانجی، علی، مقاله «ناکثین»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۶۷.