نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۰۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
از اوصاف زشت و ناپسندی که در سیره و قول نبی اکرم (ص) از آن به زشتی یاد شده، فخرفروشی و افتخار به حسب و نسب خویش است. این صفت نکوهیده از عوامل بسیار مخرب در روابط ایمانی شمرده شده و رسول خدا (ص) نیز آن را آفت بزرگیِ خاندان دانسته است[۱][۲].
همچنین، قبیله قریش، در تفاخر، گوی سبقت را از هم قطاران جاهلی خود ربوده بود. از زمانی که خداوند، لشکر ابرهه را تار و مار کرد، مقامکعبه و قریش بیش از پیش در نظر مردمعرب بالا رفت؛ و قریش نیز کم کم، بدعت گذاری را آغاز کردند و انجام برخی مراسم حج مثل وقوف در عرفه را ترک کردند، با اینکه میدانستند این عمل از شعائر دینابراهیم (ع) است. آنان وقوف در عرفه را برای سایر اعرابواجب دانسته، میگفتند: "ما فرزندانابراهیم و اهل حرم و خادمان کعبه و ساکنان آن هستیم و برای ما سزاوار نیست که از حرم خارج شویم و غیر حرم را مانند حرم، بزرگ بشماریم؛ چرا که این کار از حرمت و شأنمان نزد عرب میکاهد!"[۵][۶].
تفاخر به کثرت جمعیت و ثروت در میان اعراب جاهلی به جایی رسیده بود که به سبب مفاخره بر دیگر قبایل و بالا بردن آمار نفرات قبیله به گورستان میرفتند و قبور مردگان را میشمردند[۷][۸].
پیامبر اسلام (ص) در دوران رسالتش پیوسته با برتری جوییها به مبارزه برخاست و سرانجام موفق شد به کمکتعالیمنابالهی به بسیاری از دشمنیها و ستیزه جوییهایی که در گذشته در تفاخرهای بیاساس قبیلهای ریشه داشت، خاتمه داده، آنها را به برادری تبدیل کند[۹].
این اقدام بزرگ، چیزی نبود که از چشم دشمنان اسلام مخفی بماند؛ پس آنها کوشیدند برای ایجاد تفرقه در صفوف مسلمانان از آن به صورت حربهای کار آمد بهره بگیرند. نقل شده است، روزی عدهای از اوسیان و خزرجیان در نقطهای گرد آمده، به گفتگو مشغول بودند. وحدت این گروه که دیروز، دشمنخون آشام یکدیگر بودند، شأس بن قیس - از سران کینه توز یهود - را سخت ناراحت کرد و او فوراً به جوانییهودی - که همراه او بود- اشاره کرد که میان آنها رفته، از جنگهای ۱۲۰ ساله اوسیان و خزرجیان، سخن به میان آورد. آن جوان، خاطرات گذشته را چنان تشریح کرد که نزاع و تفاخر دوباره میان دو دسته مسلماناوس و خزرج آغاز شد؛ نزدیک بود آتشجنگ میان آنان شعله ور شود که این مسئله را به پیامبر (ص) خبر دادند؛ پس ایشان فوراً با گروهی از یاران، خود را به آنها رسانید و فرمود: "ای گروه مسلمانان، خدا را در نظر بیاورید! آیا دوباره به یاد دوران جاهلیت افتاده اید؟ در صورتی که من در میان شما هستم، پس از آنکه خداوند، شما را به اسلامراهنمایی فرمود و بدان گرامی داشت و به کمک آن عادات جاهلیت را از شما دور کرد و شما را از کفرنجات داد و میان شما اتحاد و اتفاق ایجاد کرد." سخنان رسول خدا (ص) آنان را به خود آورد؛ پس، گریان شده، همدیگر را در آغوش کشیدند و از درگاه خداوندمغفرت خواستند[۱۰][۱۱].
رسول خدا (ص) با آنکه خود از نظر حسب و نسب، شریفترین مردم به حساب میآمد؛ اما هیچگاه شنیده نشد که در این امور بر دیگر مردم تفاخر بورزد؛ بلکه در بیان و رفتار خود نیز به گونهای عمل میکرد که در اذهان مردم، مفاخره و برتری جویی تداعی نشود. علی (ع) در این باره میفرماید: "هرگاه رسول خدا (ص) فضیلتی را از خود یاد میکرد، میفرمود: "قصدم تفاخر و فخرفروشی نیست"[۱۲][۱۳].
نقل شده است، در جنگ احد، جوانی ایرانی در میان لشکرمسلمانان بود. این جوان پس از وارد آوردن ضربتی بر یکی از دشمنان، به سبب غرور گفت: "این ضربت را از من تحویل بگیر که من جوانی ایرانیام". پیامبر (ص) پس از شنیدن این سخن، فوراً آن را خواست و به او فرمود: "چرا نگفتی من جوانیانصاری هستم؟ چرا به چیزی که به آیین و مسلک است، افتخار نکردی و پای تفاخر و نژاد را به میان کشیدی؟"[۱۴][۱۵].
همچنین روایت شده است که مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: "ای رسول خدا (ص)، من فلانم پسر فلانی" و سپس از سر تفاخر تا نه نفر از پدران خود را برشمرد. رسول خدا (ص) به آن مرد فرمود: "بدان که تو در دوزخ، دهمین آنانی"[۱۶][۱۷].
در جامعهعرب آن روز، بزرگترین افتخار یک نفر این بود که شاخهای از یک قبیله سرشناس مانند قریش باشد؛ ولی پیامبر اکرم (ص) برای برانداختن این اصل موهوم و به منظور درهم کوبیدن افتخارات بیاساس و جاهلیعرب، در روز فتح مکه به مردم آن جا چنین فرمود: "ای مردم! خداوند با اسلام، نخوتجاهلیت و نازیدن به پدران و خاندانهای جاهلی را از شما زدود. ای مردم! شما از آدم (ع) هستید و او نیز از گل آفریده شده است؛ بدانید که امروز، بهترین شما نزد خداوند و گرامیترین شما در پیشگاه او پرهیزگارترین و فرمانبردارترین شما از اوست"[۲۱]. سپس ایشان برای اینکه به جهانیان بیاموزد که ملاک شخصیت و برتری تنها تقوا و پرهیزگاری است[۲۲]، در فرازی دیگر از سخنان خود چنین فرمود: "مردم در پیشگاه خداوند، دو دسته اند: دستهای پرهیزگار که در پیشگاه خداوند، گرامی و گروهی متجاوز و گناهکار که نزد خداوند ذلیل و خواراند"[۲۳]؛ آنگاه رسول خدا (ص) برای برانداختن نخوتعرب که عرب بودن و انتساب به این نژاد را از مفاخر بزرگ خود میشمرد، در ادامه سخنان خویش، خطاب به مردممکه چنین فرمود: «أَلَا إِنَّ الْعَرَبِيَّةَ لَيْسَتْ بِأَبٍ وَالِدٍ وَ لَكِنَّهَا لِسَانٌ نَاطِقٌ فَمَنْ قَصَرَ عَمَلُهُ لَمْ يُبْلِغْ بِهِ حَسَبُهُ »[۲۴]؛ ای مردم! بدانید که عربیت، به پدری نیست که عامل دنیا آمدن شما بوده، بلکه آن، تنها زبانی است که با آن سخن گفته میشود. پس هر کس در عمل، کوتاهی کند، شرافتخانوادگی اش او را به خشنودیخداوند نمیرساند. سپس حضرت برای تحکیم مساوات بین انسانها فرمود: همه مردم، از روزگار گذشته تا حال، مانند دانههای شانه برابر اند و عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برتری ندارد[۲۵][۲۶].
↑فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۱۱؛ جاراللّه زمخشری، الکشاف، ج ۴، ص ۷۹۱؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج ۳۲، ص ۲۷۰ و حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج ۵، ص ۲۹۸.