بحث:امکان عصمت
مقدمه
در آثار کلامی پیشینیان بحثی تحت عنوان "امکان عصمت" آورده نشده است؛ چرا که غالباً این مسأله را مسلّم گرفته و نیازی به بحث درباره آن نمیدیدهاند، هر چند برخی از مباحث مربوط به این موضوع در مسأله "عصمت و اختیار" مطرح گردیده است. امّا از آنجا که اخیراً در پارهای از کتب کلامی و اعتقادی، این مسأله مورد توجه قرار گرفته و عموماً از سوی منکران عصمت - ولو منکران بعضی از ابعاد آن - مسأله عدم امکان عصمت مطرح شده است، جا دارد که در این قسمت، ادله این گروه را مورد بررسی قرار دهیم.
دلیل عمده آنان، این است که: بشریت با عصمت منافات دارد. به این بیان که: انبیا نیز همانند سایر انسانها بشر بوده و هیچ امتیاز و فضیلتی بر دیگران ندارند، جز اینکه وسایل و وسایط تبلیغ رسالت الهی هستند. البته از آنجا که آنها نخستین انسانهایی هستند که مشمول امر و نهی خداوند میشوند، طبیعی است که سلوک و رفتار ایشان بر طبق شریعت پیشتر و بیشتر از دیگران باشد؛ از همین رو رفتار دینی آنها بهترین و مناسبترین الگو برای رفتار دینی یک انسان است، و نیکوترین اطاعت از نوع اطاعت انسانی را نسبت به خداوند دارا میباشند. به همین دلیل، اسوه و الگوی دیگران قرار میگیرند. البته این بدان معنا نیست که اطاعت پیامبران، همچون اطاعت فرشتگان، اطاعتی معصومانه است؛ زیرا انسان تا زمانی که انسان است و دارای اراده و اختیار، و بهرهمند از قوای ادراکی و عقلانی، ممکن نیست که معصوم از خطا و نسیان باشد. پس نباید توقعی بیش از یک انسان، از انبیا داشت[۱].
به گفته احمد امین، یکی از طرفداران این نظریه: اندیشه عصمت با طبیعت بشر سازگاری ندارد. چرا که انسان موجودی برخوردار از قوای شهوانی و نفسانی است، هم میل به خوبی در او هست و هم میل به بدی. بنابر این، طبیعت آدمی با عصمت منافات دارد. از این رو، کمال و فضیلت انسان به این نیست که معصوم باشد، بلکه کمال آدمی به این است که در عین توانایی بر انجام زشتیها، در بیشتر مواقع جانب خیر و پاکی را ترجیح داده. از بدیها اجتناب نماید. خلاصه آنکه، انسان موجودی است بهرهمند از امیال و غرایز متضاد. و اگر امیال نفسانی و شهوانی را - که دعوت به بدیها و زشتیها میکنند - از او بگیریم، به معنای آن است که انسانیتش را از او گرفته و طبیعت انسانی را مبدل به طبیعت دیگری کرده باشیم[۲].
همو با اشاره به کلمات غزالی در باب وجوب توبه بر تمامی افراد بشر، وی را نیز به عنوان مدافع این نظریه قلمداد میکند. سخن غزالی در باب وجوب توبه - که مورد استشهاد احمد امین و برخی از مستشرقین[۳] قرار گرفته و با تمسک به آن، اندیشه عصمت را با روح اسلام و تعالیم آن بیگانه دانستهاند - این است که میگوید: در عالم هستی، هیچ انسانی نیست مگر آنکه شهوتش سابق بر عقلش و غرایز شیطانیاش مقدّم بر غرایز رحمانیاش میباشد. بنابراین. توبه و بازگشت از اموری که با مساعدت غرایز شهوانی انجام گرفته، امری ضروری برای تمامی انسانهاست: پیامبر باشد یا غیر آن. پس کسی گمان نکند که توبه و بازگشت تنها مخصوص حضرت آدم (ع) بود... بلکه این سنت الهی و قانونی ازلی است که بر نوع بشر نوشته شده و تغییر و تحول آن ممکن نیست....
امّا دلیل اینکه توبه همیشه و در هر حالی لازم است این است که: زمانی که انبیا - به تصریح قرآن و روایات - از گناهان و معاصی جوارحی خالی نبودهاند. پس هیچ انسانی بدون معصیت جوارحی نیست.... اگر هم احیاناً از اینگونه معاصی در امان باشد، گرفتار گناهان قلبی و جوانحی است. اگر در برخی از اوقات، از این امور نیز مصون باشد، از وساوس شیطانی - که او را از ذکر و یاد خدا غافل میکند - امنیت ندارد، و اگر فرض کنیم وسوسههای شیطانی هم راهی به سوی او نداشته باشند. از قصور در شناخت خدا و صفات و افعال او در امان نیست.... و این همه، نقصان و گناهی است که هیچ بشری بدون آن یافت نمیشود. و اگر تفاوتی از این جهت در انسانها باشد. در مقدار نقصان است، نه دراصل آن[۴].
چنانکه روشن است. منشأ بسیاری از اینگونه سخنان، در این است که صاحبان آنها نتوانستهاند بین عصمت معصومین و اختیار آنان وجه جمعی بیابند. و از آنجا که قوام انسانیت به اختیار و اراده آزاد میباشد، نتیجه گرفتهاند که عصمت با انسان بودن سازگار نیست[۵].
امکان عصمت
در این باره که آیا عصمت برای غیر معصومین (عموم افراد) ممکن است یا خیر، از میان آثار گذشتگان، اثری نیافتیم، که به این مسئله پرداخته باشد. شاید آنان عصمت را برای غیر معصومان محال میدانستند، لکن معاصرین به این مسئله پرداختهاند و عصمت را برای عموم مردم امری ممکن تلقی کردهاند و برای اثبات آن به دو دلیل تمسک کردهاند:
امکان ذاتی: بحث امکان ذاتی را در مرحله قبل بررسی کردیم و ثابت گردید که هیچ دلیلی برای محال بودن عصمت و امتناع آن برای انسان وجود ندارد. تنها دلیل اهل سنت هم عدم وقوع عصمت برای خلفا بود که ربطی به امتناع ذاتی ندارد، لذا با فرض عصمت برای انسان بما هو انسان، هیچگونه محال یا امتناع ذاتی ایجاد نخواهد شد.
عموم قرآن: در قرآن کریم آیاتی موجود است که عموم افراد را به کسب عصمت و عالیترین درجه تقوا تشویق میکند؛
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا...﴾[۶]. در این آیه از طرفی به مردم امر به تقوا میشود و از طرف دیگر پاداش تقوا، کسب فرقان است. پس اگر تقوا امری غیرممکن بود خداوند به آن امر نمیکرد و اگر کسب فرقان ممکن نبود خداوند به آن وعده نمیداد، لذا میتوان گفت کسب تقوا و فرقان که با تلاش حاصل میشود همان عصمت عملی است و راهش برای همه باز است. امر قرآن بر کسب تقوا و فرقان بر امکان آن برای تمام مؤمنین دلالت دارد، وگرنه امر قرآن به کسب تقوا و وعده خدا برای اعطای فرقان غیر حکیمانه و عبث میبود، چون برای بشر محال بود، در حالی که کار عبث از خداوند سرنمیزند. در نهایت اگر کسب عصمت عملی یا همان تقوای عالیه ممکن نبود خداوند تعالی به آن امر نمیکرد.
- ﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۷]. این آیه با کلمه ﴿مَنْ﴾ شروع شده و همه مردم را شامل میشود. پس هر کسی با اطاعت از قرآن و راهنمایان الهی میتواند به مرحله اعلای تقوا و عصمت عملی برسد. در مقابل خداوند تعالی نیز برای پاداش اطاعت آنها وعده آرامش و رفع غم و خوف میدهد که مربوط به آخرت است. حال میپرسیم که چه کسی از غم و خوف آخرت در امان است؛ پاسخ این است، مسلماً کسی که از هادیان الهی اطاعت محض کرده و به آرامش رسیده، پس وعده خدا بر عدم خوف و غم در آخرت، شامل آنها میشود و این همان عصمت عملی است. پس رسیدن به مقام اطاعت مطلق از هادیان ممکن است، چون خداوند خبر از آن داده و دلالت خبر، از امر، قویتر است، پس کسب تقوای عالیه یا عصمت عملی ممکن است.
- ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۸]. این آیه هم با کلمه ﴿الَّذِينَ﴾ آغاز شده که همه انسانها را شامل میشود و راه رسیدن به شاهراه هدایت و عصمت را جهاد و تلاش پیگیر انسان معرفی میکند. از طرفی میدانیم که راه خداوند، همان صراط مستقیم، یعنی راه قرآن و راهنمایان الهی است که هیچ نقص و ضلالت و گناهی در آن راه ندارد. پس کسی که به راه خدا متصل شد از گناهان دوری میکند، چون هدایت الهی همیشه شامل حال اوست و در نهایت به تقوای عالیه و عصمت عملی میرسد.
تمام کسانی که عصمت را برای عموم انسانها امری ممکن میدانند، به دلایل عقلی و روایات و این آیات و نظایر آن تمسک میجویند و میگویند این آیات قرآن، غالباً با ﴿الَّذِينَ﴾ یا ﴿مَنْ﴾ شروع شده است. که افاده عموم میکنند و پیمودن راه عصمت را برای عموم افراد باز میدانند. در ادامه به کلمات برخی از اندیشمندان معاصر به صورت کوتاه اشاره میشود.
آیتالله جوادی آملی میفرماید: “انسان میتواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. عصمت، منحصر در انبیاء و امامان نیست، البته هر پیغمبر یا امامی باید معصوم باشد ولی هر معصومی پیامبر یا امام نیست”[۹].
آیتالله معرفت نیز میفرماید: “هر انسانی اگر خود را از همه گناهان وارهاند و بر این امر تداوم بخشد، خداوند نیز قلب سلیم شخص را به نور فروزان خود تابناک میفرماید و او را مشمول عنایت خاص خود قرار میدهد، لذا این امر محال نیست و ضرورتی ندارد که آن را در انبیا و امامان منحصر سازیم و دلیل این مطلب، آیات و روایات است”[۱۰].
در مجموع با توجه به نکات گفته شده میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
اولاً؛ دلیلی وجود ندارد که عصمت عملی را برای غیر معصومین محال ذاتی بدانیم و آن را منحصر در انبیا و امامان بدانیم؛ چون راه کسب عصمت عملی، برای عموم باز است. تنها دلیل اهل سنت هم مربوط به امتناع ذاتی عصمت نیست، بلکه برای عدم لزوم آن است که آن را هم نپذیرفتیم؛ زیرا ما اساساً خلفای بنیعباس و بنیامیه را امام نمیدانیم، بلکه امامان دوازدهگانه همگی منصوب الهیاند که مؤید به عصمت الهی هستند و هم عقل و هم قرآن، بر عصمت آنها دلالت میکند.
ثانیاً؛ عصمت، موهبتی الهی است که هر کس زمینه آن را ایجاد کند خداوند متعال به واسطه جود جوادیهاش و رحمت رحمانیهاش به او عطا میکند؛ همانطور که قرآن کریم میفرماید: ﴿وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ...﴾[۱۱]؛ یعنی با لسان استعداد، هر چه را سؤال کردید خداوند عطا میکند. بنابراین انسان وقتی با تهذیب نفس و انجام دستورات شرعی و اطاعت از انبیاء و امامان، راه کسب عصمت را طی و زمینه را مهیا کرد، خداوند هم، به او عصمت را عطا میکند که از گناهان و فواحش اجتناب کند و این موضوع، زمان و شخص و مکان خاصی را طلب نمیکند. آیات و روایاتی که جمیع انسانها را به کسب عصمت و تقوای عالیه دعوت میکند شاهد خوبی بر این مدعاست که بعضی از این آیات قبلاً آورده شده است. برخی روایات هم شاهد خوبی بر این امرند که در باب “حقیقت عصمت در اخبار” آورده شده و مفهوم کلی آن روایات این بود که با تقوا راه عصمت و اجتناب از معاصی برای هر کسی ممکن میشود، چون عصمت، تقوای عالیه یا تقوای مطلق است که با ایجاد زمینه و پاک کردن قلب از هرگونه آلودگی و رجس ایجاد میگردد.
ثالثاً؛ قرآن خود آمر به کسب عصمت و تقوای عالیه است و دو نمونه عملی را به مردم معرفی میکند که نه پیامبر بودند و نه امام، لکن به مقام عصمت نائل گشتند، مثل حضرت زهرا (س) در آیه تطهیر[۱۲] و حضرت مریم (س) در سوره آلعمران[۱۳]. البته در طول تاریخ مردان و زنان اندکی بودند که به عصمت عملی رسیدند و تالی تلو معصومین شمرده شدند؛ مثلاً علامه طباطبایی (بنا به نقل اساتید) آنان را در سه نفر به نام ابن فهد حلی، ابن طاووس و سید بحرالعلوم دانستهاند.
رابعاً؛ عصمت مطلق از حیث مراتب علمی و عملی و از حیث حدود (از ابتدای عمر تا لحظه مرگ) مختص به امامان و انبیا الهی است و انسانهای معمولی به آن دست پیدا نمیکنند، زیرا وحی مختص به انبیای الهی میباشد و الهامات غیبی در علوم، توسط فرشتهای به نام “روح القدس” که در روایات آمده و سابقاً ذکر شد، مربوط به امامان است، لذا انسانهای معمولی از عصمت مطلق محروماند، لکن در باب عصمت عملی و اجتناب از معاصی نه تنها دلیلی بر امتناع ذاتی برای غیر معصومین وجود ندارد، بلکه قرآن، روایات و عقل، راه آن را برای همه کسانی که طالب عصمت عملی باشند باز و میسور میداند»[۱۴].
امکان عصمت امام
برای روشن شدن بحث باید به معانی واژه “امکان” توجه داشت.
امکان عام؛ یعنی سلب ضرورت از جانب مخالف، چه جانب موافق ضروری باشد چه نباشد، لذا وقتی گفته شود فلان شیء ممکن است، یعنی ممتنع نیست.
امکان ذاتی؛ یعنی سلب ضرورت وجود و عدم برای ماهیت، پس ماهیت ذاتاً ممکن است.
امکان وقوعی؛ یعنی از فرض وقوع آن، محال لازم نمیآید و آن سلب امتناع از جانب موافق میکند؛ یعنی نه ممتنع به ذات است و نه ممتنع بالغیر[۱۵].
با توجه به تعریف فوق اگر بگوییم عصمت برای امامان ممکن است؛ معنایش این است که عصمت، ذاتاً برای امامان امتناع ندارد و با فرض وقوع عصمت، هیچ محالی لازم نمیآید. برای روشن شدن این ادعا باید در دو مقام بحث شود: اقتضای عصمت و موانع عصمت.
- اقتضای عصمت: آنچه که در باب عصمت انبیاء مقتضی است در باب عصمت امامان هم اقتضا دارد، زیرا امامت، دنباله نبوت و به قول قرآن، افضل از نبوت است؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۶].
از این آیه فهمیده میشود که:
اولاً: این منصب امامت در اواخر عمر و بعد از نبوت به حضرت ابراهیم (ع) عطا گردید؛
ثانیاً؛ این منصب را همه انبیاء نداشتند، بلکه خداوند متعال امامت را به بعضی از انبیا عطا کرده است.
انبیا مؤسس دین بودند و امامان حافظ شریعت از تأویلات و انحرافات؛ یعنی مفسر دین بودند. بنابراین هر آنچه در باب اقتضای عصمت انبیاء گفتهاند - از حکمت تشریع و هدفمند بودن خلقت بشریت و تنزه ذات احدی از کار عبث و اغرای به جهل و به کمال رسیدن انسانها و هدایت بشر - مقتضی عصمت امامان نیز میباشد. البته این موارد به صورت مبسوط در قالب استدلالهای عقلی خواهد آمد، ولی به اختصار باید گفت که خداوند متعال حکیم است و کار قبیح و عبث از او سر نمیزند. از طرفی هدف از خلقت انسان رسیدن او به عالیترین مرحله کمال از جمله خلافت الهی است، برای به انجام رساندن این هدف، خداوند متعال شریعت خود را در قالب کتابهای آسمانی و وحیانی نازل کرده است. همچنین برای رسیدن این پیامها، انبیا و امامان را به عنوان اولیای دین و مربیان شریعت به مردم معرفی کرده و دستور داده است تا مردم به صورت مطلق و بی قید و شرط از آنها اطاعت کنند.
اگر این پیامآوران و حافظان دین، معصوم نباشند و احیاناً دچار خطا، گناه و نسیان گردند، چون خداوند به اطاعت مطلق از آنها امر کرده است، نوعی اغرای به جهل و خطاست که با حکمت خداوند متعال سازگار نیست.
از سوی دیگر اگر امام، معصوم نباشد اعتماد ملت از او سلب خواهد شد، و لذا از فرمانهایش اطاعت نخواهند کرد. با این فرض، کار خداوند عبث و لغو میگردد، چون غرضش محقق نمیگردد و این عدم اطاعت با غرض خداوند از آفرینش و نصب امامان و حکمت تشریع، ناسازگار است؛ با اینکه میدانیم خداوند حکیم است و کار قبیح و عبث انجام نمیدهد و سیر تکاملی انسان را نامحدود قرار داده و به انسان امر کرده تا رسیدن به عالیترین مرحله تکامل انسانی، یعنی خلافت الهی سعی و تلاش کند و لحظهای از مجاهدت نفس و طهارت روح و کسب کمالات معنوی باز نماند.
همه این دلایل و امثال آن، عصمت را برای امامان لازم و ضروری میکند و روشن است که عصمت برای امام، همسنگ امامت برای هدایت بشر است و امامت، دنباله نبوت در ابلاغ دین و حفظ شریعت از انحرافات و هدایت امت به سوی رستگاری است.
موانع عصمت: این پرسش مهم وجود دارد که آیا عصمت برای امامان، موانعی دارد یا خیر. اهل سنت در طول تاریخ درباره عصمت امامان با شیعه اختلاف داشتهاند و یکی از ریشهدارترین مسئلههای اختلافی بین شیعه و اهل سنت همین مسئله عصمت امامان است، اما اصل امامت را تمام مسلمین پذیرفتهاند. تنها چیزی که اهل سنت مطرح کردهاند مسئله معصوم نبودن خلفای بنیعباس و بنیامیه است که آن هم مربوط به عدم لزوم عصمت است. آنان گفتهاند آنهایی که در طول تاریخ، حاکمان و امامان جامعه بودهاند، مثل خلفای بنیعباس و بنیامیه، زندگی و حکومت آنها مشحون از ظلم و فساد بوده است، لذا عملاً امامان معصوم نبودهاند. ولی در باب امتناع ذاتی عصمت برای امامان، سخنی نگفتهاند. گرچه اهل سنت هم به عصمت انبیاء اعتقاد دارند و هم برای عصمت آنان دلایل عقلی ذکر کردهاند.
تحلیل
اولاً؛ آنچه که در باب اقتضای عصمت به اختصار آورده شد دلالت تام دارد. همچنین دلائل زیادی از نظر عقلی وجود دارد که به مسئله اقتضا و امکان ذاتی عصمت امامان میپردازد. این دلایل متنوع عقلی، نه تنها امکان و اقتضا، بلکه ضرورت عصمت امامان در حکمت الهی را ثابت میکند که در فصل آینده به این دلایل اشاره میشود.
ثانیاً؛ در باب موانع احتمالی تنها مانعی که اهل سنت به آن اشاره کردهاند – به استثنای اشاعره - مسئله عدم وقوع عصمت برای خلفا بود که ربطی به امتناع ذاتی ندارد و ما هم به صورت اصولی با کلام اهل سنت مخالفیم زیرا:
- اساساً ما خلفای بنیعباس و بنیامیه را امام نمیدانیم، چرا که آنان ظالم و غاصب بودهاند. در نظر ما امامان دوازده نفرند که اولین آنها حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) و آخرینشان حضرت ولیعصر (ع) میباشند که معصوم و مطهرند.
- ما معتقد به امامانی هستیم که منصوب الهیاند و از جانب خداوند و نبی مکرم اسلام (ص) به مردم معرفی شدهاند و در روایات شیعه و اهل سنت اسمای آنها آمده است، لذا هیچ دلیلی که امتناع ذاتی عصمت یا امتناع وقوعی عصمت را ثابت کند وجود ندارد، بنابراین ما به امکان عصمت برای امامان قائلیم. البته دلائلی که اشاعره به عنوان منکرین عصمت ارائه کردهاند، در گفتار آینده به زودی بررسی میشود و هیچ کدام از آن دلایل ضعیف نمیتواند امتناع عصمت را ثابت کند.
ثالثاً؛ اگر عصمت برای امامان امتناع ذاتی باشد، نباید هیچ انسانی به عصمت دست یابد؛ حال آنکه قرآن کریم در موارد مختلف انبیاء را معصوم میداند؛ از جمله در این آیه شریفه: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ * وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ﴾[۱۷].
همچنین آیات دیگری از قرآن به صراحت یا به دلالت التزامی، بر عصمت امامان شهادت میدهند، همچنان که آیه تطهیر و آیات دیگر بر این مطلب دلالت دارند که در فصلهای بعد بررسی و اثبات خواهد شد. از اینرو به صراحت ادعا میشود که در باب امکان عصمت برای امامان، مقتضی عصمت برای آن بزرگواران وجود دارد و موانع احتمالی عصمت، مفقود است و یا اینکه دلالتی بر این موضوع ندارند، بنابراین عصمت برای امامان، امری ممکن است[۱۸].
پانویس
- ↑ من العقیدة الی الثورة، ج۴، ص۱۸۷-۱۹۱.
- ↑ ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۹-۲۳۰.
- ↑ عقیدة الشیعه، ص۳۲۹-۳۳۱.
- ↑ احیاء علوم الدین، ج۴، ص۱۱-۱۰؛ ر. ک: المحجة البیضاء فی تهذیب الأحیاء، ج۷، ص۱۶-۱۷.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۳۱-۳۳.
- ↑ «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی مینهد.».. سوره انفال، آیه ۲۹.
- ↑ «آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
- ↑ «و راههای خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند مینماییم و بیگمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
- ↑ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۲۱-۲۲.
- ↑ تنزیه الانبیاء از آدم تا خاتم، ص۵۵-۶۲.
- ↑ «و از هر چه خواستید به شما داده است.».. سوره ابراهیم، آیه ۳۴.
- ↑ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ ﴿يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾ «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۹۰-۹۴.
- ↑ ر. ک: محمدحسین طباطبایی، بدایة الحکمه، ص۴۸-۵۰؛ نهایة الحکمه، ص۴۲-۴۸.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و از بندگان توانمند و روشنبین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگییی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم * و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند * و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۵-۴۸.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۸۵-۹۰.