عمر بن سعد بن ابیوقاص در تاریخ اسلامی
عمر بن سعد فرزند سعد بن ابیوقاص به دلیل جنگ با امام حسین (ع) و به شهادت رساندن آن حضرت، چهرهای منفور یافته است. او در حوادث واقعه کربلا و روز عاشورا نقش مستقیم داشته است و سرانجام در قیام مختار کشته شد.
زندگینامه
نام کامل او، عمر بن سعد بن ابیوقّاص بن مالک بن وَهَیب بن عبدمناف بن زهره بن کلاب بن مُرّه از تیره بنیزهره قریش و معروف به ابنسعد بود[۱]. از وی با نسبتهای «زُهری»، «قرشی» و «مدنی» یاد شده است[۲]. پدرش سعد بن ابیوقّاص صحابی مشهور پیامبر (ص) بود. مادر عمر بن سعد ماویه (ماریه) دختر قیس بن مَعَدی کَرِب از قبیله کنده است[۳]. از آنجا که آمنه مادر پیامبر (ص)، از تیره بنیزهره بود، پیامبر، سعد را دایی خود میخواند[۴].
در مورد تاریخ ولادت عمر بن سعد اطلاع درستی در دست نیست. به گفته برخی وی در زمان پیامبر (ص) و بنا به قول دیگر سال کشته شدن عمر بن خطاب متولد شد[۵]، اما گفته شده هنگام فتح جزیره در سال ۱۹، سعد بن ابی وقّاص، گروهی را به فرماندهی عَیاض بن غَنم برای فتح جزیره فرستاد و پسرش را که در آن زمان نوجوان بود، همراه آنان فرستاد. عیاض بن غنم نیز عمر بن سعد را با گروهی از سواران برای پشتیبانی از مسلمانان به رأس العین روانه کرد[۶]. با توجه به این روایت قول اول (تولد در زمان پیامبر (ص)) صحیح به نظر میرسد[۷].
کُنیه عمر بن سعد را به واسطه فرزندش حفص، ابوحفص یاد کردهاند[۸].
سعد در اواخر عمر نابینا شد و در قصری که در عقیق هفت مایلی مدینه ساخته بود، روزگار میگذرانید و سرانجام در سال ۵۵ هجری درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد[۹].
عمر بن سعد دوازده پسر و نُه دختر از همسران و کنیزان مختلف داشت[۱۰]. فرزندانش عبارت بودند از: حفص، عبدالله، عبدالله اکبر، عبدالله اصغر، عبدالرحمان، عبدالرحمان اصغر، حمزه، حمزه اصغر، محمد، محمد اصغر و دو پسر دیگر با نامهای مغیره و دخترانی با نامهای: حفصه، حفصه صغری، حمیده، امعمرو، ام عمرو صغری، امیحیی بنت عمر بن سعد، امسلمه، امکلثوم بنت عمر بن سعد، امعبدالله؛ از عمر بن سعد نسلی باقی نماند.
اسامی همسران او عبارت بودند از: مریم دختر عامر بن ابی وقاص مکنی به امحفص، امیحیی دختر عبدالله بن معدیکرب بن قیس از قبیله کنده، زنی از قبیله کنده.
سعد در هفده و یا نوزده سالگی، با دعوت ابوبکر اسلام آورد. خود میگوید: پیش از وجوب نماز و در نخستین روزهای دعوت پیامبر (ص) به آن حضرت ایمان آوردم[۱۱].
پس از هجرت به مدینه، در منزل برادرش عتبة بن ابیوقاص مسکن گزید و پیامبر (ص) بین او و مصعب بن عمیر پیمان برادری بست[۱۲].
عدم شایستگی روایت حدیث
عمر بن سعد از پدرش و از ابوسعید خدری روایت کرده است و از او پسرانش حفص و ابراهیم و نوهاش ابوبکر بن حفص بن عمر بن سعد و افرادی چون ابواسحاق سبیعی همدانی، یزید بن ابیمریم سلولی، سعد بن عبیده، عَیزار بن حُرَیث، قَتادة بن دعامه سدوسی، محمد بن عبدالرحمن بن ابیلبیبه، محمد بن مسلم بن شهاب زُهری، مطلب بن عبدالله بن حَنطب و یزید بن ابیحبیب مصری روایت نمودهاند.
اما منابع اهل سنت از او با نکوهش یاد کرده و گفتهاند که او چون از قاتلان امام حسین (ع) بوده، شایستگی برای روایت حدیث ندارد[۱۳]. ابنحجر ضمن اینکه در تقریب او را صدوق شمرده، در تهذیب نوشته است که محدثانی که از عمر بن سعد روایت نقل میکردهاند، مورد اعتراض دیگر راویان قرار میگرفتهاند[۱۴].
عمر بن سعد در زمان واقعه کربلا
عمر بن سعد به جهت جنگ با امام حسین (ع) و به شهادت رساندن آن حضرت، در تاریخ اسلام چهرهای منفور یافته است. او در حوادثی که منجر به واقعه کربلا شد و حوادث روز عاشورا نقش مستقیم داشته است.
عمر بن سعد و افرادی چون محمد بن اشعث، عبدالله بن مسلم بن سعید حضرمی جزء کسانی بودند که طی نامهای اوضاع کوفه را به اطلاع یزید رساندند و او را از ضعف نعمان بن بشیر والی کوفه و اقدامات مسلم بن عقیل و اخبار کوفه آگاه نمودند[۱۵].
در زمان دستگیری مسلم بن عقیل و قبل از شهادتش، مسلم که مرگ خود را نزدیک دید تصمیم به وصیت گرفت. او عمر بن سعد را که با وی قرابتی داشت، مخاطب ساخت و گفت ما و تو خویشاوندیم. بیا و وصیت مرا بشنو! عمر نپذیرفت و برای خوش خدمتی به پسر زیاد درخواست او را نشنیده گرفت. تا اینکه عبیدالله بن زیاد به او اجازه داد. عمر بن سعد در وصایت نیز خیانت کرد.
تا از نزد مسلم برگشت، درخواست مسلم را به اطلاع عبیدالله بن زیاد رساند. عبیدالله هم با گفتن اینکه گاهی مردم خیانتکاری را امین میپندارند و او را وصی خود میسازند، عمر بن سعد را در آن مجلس و در پیش روی حاضران، رسوا ساخت[۱۶].
عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد را به حکومت ری و دَستَبی[۱۷] منصوب کرد و برای او فرمانی نوشت[۱۸].
در آن زمان ری ضمیمه خراسان بود و والیان آن از طرف حکام عراق منصوب میشدند. عمر بن سعد با چهار هزار سپاهی از کوفه برای جنگ با دیلمیان که بر دستبی تسلط یافته بودند، در بیرون کوفه اردو زده بود، اما پیش از عزیمت به محل مأموریتش، عبیدالله بن زیاد به او فرمان داد ابتدا به کربلا برود و قیام امام حسین (ع) را با گرفتن بیعت از او برای یزید و یا با جنگ خاتمه دهد، سپس به سوی ری حرکت کند در غیر این صورت او را از این سِمَت برکنار و خانهاش را خراب خواهد کرد. عمر بن سعد که از جنگ با امام اکراه داشت، ابتدا نپذیرفت اما به جهت دلبستگی شدید به حکومت ری علیرغم مخالفت افراد خاندانش از جمله خواهرزادهاش حمزة بن مغیرة بن شعبه، جنگ با امام را پذیرفت[۱۹].
عمر بن سعد از جمله افراد خائن و خودفروختهای بود که حقایق را به درستی میدانست و حق و باطل را به خوبی میشناخت و آگاهانه کمر به قتل امام حسین (ع) و خاندان و یارانش بست.
عمر بن سعد یک روز پس از ورود امام حسین (ع) به کربلا، یعنی روز سوم محرم ۶۱ با چهار هزار سپاهی از کوفه وارد کربلا شد[۲۰]. آنگاه عُروة بن قَیس حَنظلی را نزد امام فرستاد تا علت آمدنش را بپرسد. سپس در نامهای به عبیدالله بن زیاد دلیل آمدن امام حسین (ع) را که به جهت دعوت کوفیان بود، نوشت[۲۱].
عبیدالله بن زیاد که قصدش گرفتن بیعت از امام یا جنگ با وی بود، کسانی را مأمور کرد تا در کوفه بگردند و مردم را به اطاعت فراخوانند و از عواقب شورش بترسانند و آنان را از یاری امام باز دارند. او لشکریان را پیدرپی به کربلا به یاری عمر بن سعد فرستاد و تحت فرماندهی او قرار داد، بهگونهای که سپاه عمر بن سعد در روز ششم محرم به بیست و دو هزار و در روز نهم محرم به سی هزار نفر رسید[۲۲].
گفته شده امام به عمر بن سعد پیشنهاد کرد تا به مدینه باز گردد. عمر بن سعد که مایل بود کار به صلح بیانجامد، با امام در اینباره توافق کرد، اما عبیدالله بن زیاد به تحریک شمر بن ذی الجوشن پیشنهاد امام را نپذیرفت[۲۳].
امام حسین (ع) که میدید پیدرپی برای عمر بن سعد کمک میآید و آنان آماده کارزار هستند، عمرو بن قَرَظَه انصاری را برای تعیین وقت مذاکره با پیامی بدین مضمون نزد عمر بن سعد فرستاد که میخواهم چند کلمهای با تو گفتگو نمایم. بنابراین شبانگاه در محلی بین دو لشکر منتظر تو هستم. عمر بن سعد پذیرفت و شبانه با بیست نفر از همراهان خود حرکت کرد. امام نیز با بیست نفر از یارانش از اردوی خود بیرون آمد. مذاکرات محرمانه بود؛ لذا امام از یاران خود خواست که دورتر بایستند و فقط عباس بن علی و علی اکبر در کنار ایشان بودند. عمر بن سعد نیز به غیر از پسر خود حفص و یکی از خدمتگزارانش به نام لاحق، دیگران را دور کرد. هر دو، تا پاسی از شب سخن گفتند.
امام فرمودند: وای بر تو ای پسر سعد! آیا از خدایی که سرانجام به دیدارش خواهی شتافت، نمیترسی؟ آیا با من میجنگی در حالی که میدانی من کیستم؟ بیا با من همراه شو تا بر یزید بشوریم و او راسرنگون کنیم. یا اینکه بیا و این لشکر انبوه را واگذار و با من همراهی کن که در این صورت به خدا نزدیکتر خواهی بود.
عمر بن سعد: میترسم خانهام را ویران کنند.
امام فرمودند: من خانه را برای تو خواهم ساخت.
عمر بن سعد: دارایی و املاکم را خواهند گرفت و چپاول خواهند کرد.
امام فرمودند: بهتر از آن را از اموالی که در حجاز دارم به تو خواهم بخشید. حتی بغیبغه را به تو میدهم.
عمر بن سعد: زن و فرزند دارم و درباره آنان بیمناکم.
امام فرمودند: سلامتی و ایمنی آنان را تضمین میکنم.
اما او نمیپذیرد و امام چون دانست که او در ضلالت افتاده است، بینتیجه از او جدا شد و در حالی که میفرمود: پسر سعد! چه میپنداری؟ دیری نخواهد گذشت که بر بستر خود کشته میشوی و در روز حشر نیز خدا تو را نخواهد آمرزید. حضرت او را نفرین کرد و فرمود: «امیدوارم پس از مرگ من، از گندم عراق نخوری مگر اندکی».
عمر بن سعد مسخرهکنان پاسخ میدهد: اگر گندم بهرهام نشود، از جو استفاده میکنم[۲۴].
روز هفتم محرم عمر بن سعد به دستور عبیدالله بن زیاد از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری کرد[۲۵]. زمانی که عمر بن سعد فرمان بستن آب را بر روی کاروان امام حسین (ع) صادر کرد، یزید بن حصین همدانی با اجازه امام با عمر بن سعد گفتگو کرد تا بلکه او را از این کار زشت بازدارد ولی تأثیری نکرد. امام حسین(ع) به او فرمود: شیطان بر آنان چیره گشته و حزب شیطان زیانکارانند.
با آشکارتر شدن سیاست خشونت حاکم کوفه، امام حسین (ع) که شاید تلاش میکرد تا نهایت درندگی یزید بن معاویه و عبیدالله بن زیاد را به آیندگان نشان دهد، یکبار دیگر پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد و سخن خود را تکرار کرد که حاضر است حومه کوفه را به سوی حجاز ترک کند و مانع از درگیری گردد؛ و بنا به نقل حمید بن مسلم از قول عقبة بن سمعان بگذارید تا در زمین پهناور روانه شوم تا ببینم عاقبت چه میشود. پسر سعد که در عین تسلیم به پلیدی، در اعماق قلب خویش به امام احترام میگذاشت و به رفعت و علو مقام و شخصیت فرزند پیامبر (ص) واقف بود، از این پیشنهاد مجدد امام استقبال کرد و بار دیگر به عبیدالله بن زیاد نوشت که در باب پیشنهاد امام بیندیشد و فرصت را برای پرهیز از قتل فرزند پیامبر (ص) مغتنم شمارد. اما عبیدالله بن زیاد بنا به پیشنهاد شمر، نپذیرفت.
عصر روز نهم محرم شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار سپاهی و نامه تهدیدآمیزی از سوی عبیدالله بن زیاد برای عمر بن سعد وارد کربلا شد تا امام حسین (ع) را به پذیرش فرمان او وادار کند و تهدید کرد در غیر این صورت فرماندهی را به شمر واگذار کند، عمر بن سعد این بار با دستور اکید و صریح امیر کوفه و فرستادهاش، شمر روبهروبه شد، در حالیکه دیگر یقین داشت که تعلل وی تمام دنیایش را از چنگ وی بهدر خواهد آورد، اطاعت نمود تا خود فرماندهی را عهدهدار باشد و امارت ری را برای خویش به بهای قتل فرزند پیامبر (ص) تثبیت نماید[۲۶].
عمر بن سعد شب جمعه نهم محرم ۶۱ با یارانش به سوی امام پیش رفت. امام برای تأخیر جنگ تا صبح مهلت خواست و آنان پذیرفتند[۲۷].
صبح عاشورا
صبح عاشورا عمر بن سعد فرماندهان سپاه خود را مشخص نمود و پرچم را به دست غلام خود دُرَید (ذُوَید) داد[۲۸].
امام حسین (ع) پس از خواندن خطبه و در پایان سخنانش رو به عمر بن سعد کرد و فرمود: تو مرا میکشی، اما گمان کردهای آن انسان بیریشه حکومت ری را به تو میدهد؟ به خداوند سوگند بدان آرزو نخواهی رسید و این عهدی است یقینی. پس مرتکب هر چه خواهی شو که تو پس از من در دنیا و آخرت، شادمان نخواهی بود و آرام نمیگیری. سرت را میبینم که در کوفه نصب کرده و کودکان آن را هدف قرار دادهاند و بر آن سنگ میزنند. عمر بن سعد خشمگین به یارانش گفت: منتظر چه هستید؟ همگی یورش برید. او یک لقمه شما بیشتر نیست[۲۹].
حُرّ بن یزید ریاحی که دید سربازان عزیمت جدال با آن حضرت را دارند، پس از پرسش از عمر بن سعد که با این مرد خواهی جنگید؟ و پاسخ عمر بن سعد که آری! به خدا سوگند نبرد سختی کنم که کمترین اثرش جدا شدن سرها از بدنها و قطع گردیدن دستها خواهد بود، از سپاه کوفه جدا شد و به امام پیوست[۳۰].
اگر چه امام بسیار کوشید تا از جنگ جلوگیری نماید، اما عمر بن سعد برای اینکه نشان دهد در عزم خود در جنگ با امام راسخ است، نخستین تیر را به سوی امام و سپاهش پرتاب کرد و از یاران خود خواست تا نزد عبیدالله بن زیاد بر این مطلب گواهی دهند و بدینسان عمر بن سعد آغازکننده جنگ بود[۳۱]. به قول عقاد مصری گویا این تیر در سینه او فرو رفته و ناراحتش کرده بود و خواست خود را از این ناراحتی خلاص کند[۳۲]. با پرتاب این تیر جنگ رسماً شروع شد.
پدرش سعد بن ابیوقّاص در سریه عبیدة بن حارث که در هشتمین ماه هجرت در محل رابغ به وقوع پیوست، نخستین تیر را به سوی مشرکان پرتاب کرد[۳۳] و ۶۰ سال بعد پسرش نخستین تیر را به سوی اهل بیت رسالت پرتاب کرد.
عمر بن سعد در تمام طول نبرد لشکر را فرماندهی کرد و از آنان خواست تا از میمنه و میسره سپاه بر امام حمله آرند و لشکر امام را آماج تیر قرار دهند[۳۴]. او افرادی را از ناحیه راست و چپ به خیمهگاه امام فرستاد تا آنها را نابود کنند. چون تنها از جلو میتوانستند به سپاه امام نزدیک شوند، یاران امام در بین خیمهها رفته و با نیروی فوقالعادهای به دفاع پرداختند[۳۵].
به دستور عمر بن سعد، چندین نوبت اصحاب و یاران امام حسین (ع) را سنگباران کردند. از شیوههای سپاه کوفه در مقابله با یاران شجاع امام، استفاده از سنگباران بود. در روز عاشورا عمر بن سعد به لشکریان خود میگفت: " والله لو لم ترموهم إلا بالحجارة لقتلتموهم"
مالک بن انس کاهلی چون با اذن امام عازم میدان شد، رو به عمر بن سعد کرد و گفت: اگر پدرت سعد بن ابیوقّاص بدانستی که روزی از تو این حرکت صادر خواهد شد و با امام حسین (ع) خواهی جنگید، به دست خویش سر از تنت جدا میکرد تا عالم از ننگ وجود ناپاکت پاک گردد. عمر بن سعد خشمگینانه دستور داد تا کوفیان به جنگ او بروند. مالک پس از نبردی شدید به شهادت رسید[۳۶].
به دستور عمر بن سعد، کوفیان از هر سوی عابس بن ابی شبیب شاکری را سنگباران کرده و با ازدحام و یورش او را کشتند و سرش را از بدن جدا کردند. جمعی از آنان ادعای قتل او را کردند. عمر بن سعد که دلاوری و رشادت او را میدانست، گفت: او را یک سرنیزه نکشته است[۳۷].
پس از شهادت علی اکبر (ع)، امام حسین (ع) بر بالین فرزند شهیدش نشست و صورت بر صورت او نهاد و در حالی که میگریست، فرمود: «فرزندم! خدا بکشد قومی که تو را کشتند. اینان چه بسیار بر خدا و هتک حریم رسول خدا گستاخ گشتهاند، پس از تو، خاک بر سر دنیا»[۳۸] امام فرزندش را به سینه چسباند تا جان داد. آنگاه عمر بن سعد را نفرین کرد که: «ای پسر سعد! خداوند نسل تو را قطع کند چنان که نسل مرا از این فرزندم قطع کردی»[۳۹].
پس از آنکه امام از اسب به زیر افتاد، زینب (س) که نظارهگر صحنه بود، خود را به میدان رساند و خطاب به پسر سعد فرمود: ای عمر! آیا سزاوار است ابا عبدالله به قتل رسد و تو به نظاره بپردازی؟ عمر بن سعد پاسخی نگفت[۴۰].
عمر بن سعد از یارانش خواست تا کار امام را تمام کنند[۴۱]. به دستور او سر امام را از تن جدا کردند[۴۲] و همان شب توسط خولی بن یزید و حُمَید بن مسلم برای عبیدالله بن زیاد به کوفه فرستاد[۴۳].
بنا بر فرمان عبیدالله بن زیاد و به دستور عمر بن سعد چند تن بر بدن امام اسب تاختند[۴۴]. عمر بن سعد فرمان عبیدالله بن زیاد را با دقت تمام و طبق اوامر مستقیم و صریح انجام داد.
پس از حمله به خیمهها و غارت اموال امام، چون عمر بن سعد خود را به خیمهها رساند و خاندان پیامبر (ص) را آشفته دید، دستور داد دیگر کسی متعرض خیمه زنان و غارت پوشش و مال و متاع آنان نشود و عدهای را نیز مأمور خیمههای غارت شده و زنان و علی بن الامام حسین (ع) قرار داد تا کاملاً از آنان مواظبت و محافظت شود و صدمهای به آنان وارد نشود[۴۵].
در بامداد یازدهم محرم، عمر بن سعد دستور داد کشتگان اموی را در نقطهای جمع و پس از برگزاری نماز میت، آنان را دفن کردند[۴۶]. اما اجساد شهیدان خانواده پیامبر (ص) در برابر دیدگان زنان و کودکان عریان، همچنان در صحرا بر خاک افتاده بودند.
عمر بن سعد بیآنکه حداقل مروت انسانی خویش را با دفن جنازهها نشان دهد، سپاه خویش را برگرفت و همراه زنان و کودکان و بازماندگان کاروان حسینی و سرهای شهدای کربلا که بر نیزه کرده بودند، کربلا را به سوی کوفه ترک کرد[۴۷].
با پایان یافتن واقعه کربلا، دیگر عمر بن سعد روی آسایش ندید. خود میگفت: هیچکس بدتر از من به خانه خویش برنگشته است؛ زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کرده و عدالت را پایمال و قرابت را قطع نموده و مرتکب گناه بزرگی شدم[۴۸].
عبیدالله بن زیاد پس از آشفته شدن اوضاع کوفه، نامهای را که به عمر بن سعد نوشته و دستور قتل امام را صادر کرده بود، از عمر بن سعد مطالبه نمود، اما عمر بن سعد از دادن آن خودداری کرد و گفت: آن نامه از بین رفته است[۴۹].
عمر بن سعد پس از عاشورا نیز در خدمت حکومت اموی بود و بر تحرکات شیعیان در کوفه نظارت داشت.
در سال ۶۴ و با مرگ یزید و فرار عبیدالله بن زیاد از کوفه و عزل جانشین او عمرو بن حُرَیث مخزومی، مردم کوفه قصد داشتند عمر بن سعد را به امارت بردارند که با ممانعت زنان قبایل هَمدان، کَهلان، ربیعه و نَخَع روبهرو گشتند[۵۰].
قیام توابین
عمر بن سعد به هنگام قیام سلیمان بن صُرَد خُزاعی کوفی در سال ۶۵، از بیم کشته شدن به دست مردم، شبها در دار الاماره کوفه میخوابید[۵۱].
هنگام قیام توابین به رهبری سلیمان بن صرد، عمر بن سعد، شبث بن ربعی و یزید بن حارث بن رویم ستاد تبلیغاتی درست کردند و بر این مهم اصرار داشتند و تبلیغ میکردند و تودهها را به سوی سلیمان بن صرد دعوت میکردند. آنان میگفتند: سلیمان بن صرد میخواهد با دشمنانتان (شامیها) درافتد، ولی مختار ثقفی میخواهد خود شما را نابود کند و شهرتان را تصرف نماید[۵۲]. این سخن نشاندهنده این است که آنان در ارزیابی بسیار دقیق بودهاند.
پس از تسلط زبیریان بر کوفه، او به همراهی «شبث بن ربعی» و «یزید بن حارث بن رُوَیم»، در تشویق عبدالله بن یزید خطمی انصاری حاکم زبیری کوفه، در دستگیری مختار ثقفی و زندانی شدن او نقش داشت. او به عبدالله بن یزید گفت: مختار در نظر دارد فتنهانگیزی کند. به من خبر رسیده که گروهی از پیروان ابوتراب به او دل بستهاند و من از وی ایمن نیستم. هماکنون دنبالش بفرست و دستگیرش کن و به زندانش افکن[۵۳].
عمر بن سعد یکبار دیگر نیز از ابن مطیع والی زبیری جدید کوفه خواست تا مختار ثقفی را دستگیر و زندانی نماید اما ابن مطیع ابتدا برای اینکه به خواستههای اشراف کوفه و طرفداران ابن زبیر پاسخ مثبت دهد، به گونهای رفتار کرد که قصد دستگیری مختار ثقفی را دارد، ولی در اینکار جدی نبود[۵۴].
قیام مختار
در سال ۶۶ هجری، مختار ثقفی در کوفه قیام کرد. او در تعقیب قاتلان امام حسین (ع) بود و اگر چه در ابتدا بنا به درخواست عبدالله بن جَعدة بن هُبَیره مخزومی که به سبب قرابت با امام علی (ع)[۵۵]، نزد مختار گرامی بود، اماننامهای برای عمر بن سعد نوشت، اما با گنجاندن عبارتی زیرکانه، "اِنَّكَ اَمِنٌ بِاَمانِ اللهِ... اِلاّ اَن تُحدِثَ حَدَثاً" دست خود را علیه او باز گذاشت[۵۶].
گفته شده محمد بن حنفیه از کوتاهی مختار در مورد عمر بن سعد معترض بود به همین سبب مختار تدبیری اندیشید تا بتواند او را مجازات کند. او دستور داد تا زنانی نوحهسرا بر درِ سرای عمر بن سعد بگمارند تا بر امام حسین (ع) نوحه سرایند و گریه کنند[۵۷].
بنا به نقل دینوری، عمر بن سعد تا پس از کودتای نافرجام اشراف کوفه علیه مختار پنهان بود. پس از شکست کودتا و فرار اشراف کوفه به بصره، او نیز جزء فراریان بود. مختار ابو قلوص شبامی یکی از خواص خود را با گروهی سوارهنظام به دنبالشان فرستاد. ابوقلوص او را هنگام فرار دستگیر کرد و به دارالاماره کوفه آورد. به دستور مختار، ابو عمره کیسان او را گردن زد[۵۸]. مرگ عمر بن سعد به سال ۶۶[۵۹] یا سال ۶۷[۶۰] رخ داد. یعقوبی مینویسد: پس از مرگ، جسد او را هم سوزاندند[۶۱].
پس از شهادت امام حسین (ع) و در غارت روز عاشورا، زره امام را عمر بن سعد برای خود برداشت. پس از کشته شدن عمر بن سعد، مختار آن زره را به ابو عمره کیسان قاتل او بخشید.
گفته شده است امام علی (ع) سالها قبل از واقعه کربلا به عمر بن سعد گفته بود چه خواهی کرد که تو را بین دوزخ و بهشت مخیر کنند و تو دوزخ را اختیار کنی؟[۶۲] در همان زمان اصحاب امام علی (ع) چون عمر بن سعد از در مسجد وارد میشد به او میگفتند او قاتل امام حسین (ع) است[۶۳]. امام حسین (ع) نیز بر طبق روایتی در گفتگو با عمر بن سعد او را قاتل خود معرفی نموده بود[۶۴].[۶۵]
قتل عمر بن سعد
عبدالله بن جعدة بن هبیره نزد مختار دارای موقعیت خاصی بود و مختار او را به جهت قرابت و نسبتی که با امیرالمؤمنین (ع) داشت، گرامی میداشت. عمر بن سعد نزد عبدالله بن جعده آمد و از او خواست که برایش از مختار اماننامه بگیرد؛ او وساطت کرد و مختار اماننامهای برای او نوشت بدین مضمون که: تو در امان هستی تا زمانی که اطاعت کنی و در خانه و شهر خویش نزد اهل خود بمانی و حادثهای را به وجود نیاوری.
پس از این اماننامه کسی متعرض او نمیشد، روزی مختار به یارانش گفت: فردا مردی را خواهم کشت که قدمهایی بزرگ دارد و چشمانش در گودی فرو رفته و ابروهایش به هم پیوسته است و کشته شدن او مؤمنین و ملائکه مقربین را شاد گرداند. "هیثم بن اسود نخعی" نزد مختار بود و از نشانهها منظور مختار را فهمید. به خانه رفت و کسی را نزد عمر بن سعد فرستاد و او را از تصمیم مختار آگاه کرد.
عمر بن سعد شب هنگام از منزل بیرون رفت و به غلامش گفت: حدس میزنم که مختار قصد کشتن مرا دارد. غلام عمر بن سعد به او گفت: مگر مختار تو را امان نداده و با تو شرط نکرده که حادثهای از تو سر نزند، چه حادثهای بالاتر از این که تو خانه و اهل خود را رها کرده و به اینجا آمدهای؟ هم اکنون بازگرد تا بهانهای برای نقض اماننامه به دست مختار ندهی. عمر بن سعد بازگشت، اما خبر رفتن او را به مختار دادند، مختار گفت: بر گردن او زنجیر و سلسلهای است که او را دوباره بازگرداند.
صبح روز بعد مختار ابو عمره را فرستاد و فرمان داد که عمر بن سعد را بیاورد. ابو عمره رفت و به او گفت: امیر را اجابت کن. عمر بن سعد برخاست ولی به جهت اضطرابی که داشت پا روی لباس خود گذاشت و لغزید، ابوعمره با شمشیر بر او حمله کرد و او را به قتل رساند و سر او را در دامن قبایش گذارد و نزد مختار آورد.
حفص پسر عمر بن سعد نزد مختار بود، مختار به او گفت: این سر را میشناسی؟ حفص گفت: آری، و هیچ خیری در زندگی بعد از او نیست. مختار گفت: راست گفتی، تو نیز بعد از او زنده نخواهی بود. پس دستور داد که: حفص را هم به ابوحفص ملحق کنید. بنا بر این پسر عمر بن سعد را نیز به قتل رساندند. مختار گفت: عمر بن سعد را در عوض حسین (ع) و حفص را در عوض علی بن الحسین (ع) کشتم، ولی این دو هرگز قابل مقایسه با آن دو نیستند؛ به خدا سوگند اگر من سه چهارم قریش را به قتل رسانم برابر ارزش انگشتی از انگشتان حسین (ع) نخواهد داشت[۶۶].[۶۷]
منابع
پانویس
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۳، ص۱۳۸، ج۵، ص۱۶۸.
- ↑ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، مزی، یوسف بن عبدالرحمان، چاپ بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۴۲۲ قمری / ۲۰۰۲ میلادی، ج۲۱، ص۴۵۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۳، ص۱۳۷، ج۵، ص۱۶۸؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، نجف: دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۷ قمری، ج۶، ص۵۶؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، مزی، یوسف بن عبدالرحمان، چاپ بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۴۲۲ قمری / ۲۰۰۲ میلادی، ج۲۱، ص۳۵۶.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، نجف: دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۷ قمری، ج۶، ص۵۶.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۴، ص۵۳.
- ↑ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، ۱۳۲۸ قمری، ج۵، ص۲۸۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵قمری، ج۵، ص۱۶۸؛ المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۴۳-۲۴۴؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، مزی، یوسف بن عبدالرحمان، چاپ بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۴۲۲ قمری / ۲۰۰۲ میلادی، ج۲۱، ص۳۵۶.
- ↑ ر. ک: المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۴۲-۲۴۳؛ تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۳۷-۲۳۸؛ ۱۲۹. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ شعیب اَرنؤوط و دیگران، بیروت: ۱۴۰۱- ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۱ – ۱۹۸۸ میلادی، ج۱، ص۹۷.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۵، ص۱۶۸.
- ↑ ر. ک: السیرةالنبویه، ابن هشام، محمد بن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی، ج۱، ص۲۶۸،۲۶۷؛ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۳، ص۱۳۹؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۲، ص۳۶۶؛ الاستیعاب فی معرفةالاصحاب، ابن عبدالبر، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت: ۱۴۱۲ قمری / ۱۹۹۲ میلادی، ج۲، ص۶۰۶.
- ↑ السیرةالنبویه، ابن هشام، محمد بن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی، ج۲، ص۱۵۲؛الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۳، ص۱۳۹؛ فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی، ص۲۷۰.
- ↑ ر. ک: تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، مزی، یوسف بن عبدالرحمان، چاپ بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۴۲۲ قمری / ۲۰۰۲ میلادی، ج۲۱، ص۳۵۷-۳۵۸؛ ج۲۶، ص۳۵۶؛ امتاع الاسماع، مقریزی، تقیالدین احمدبن علی، قاهره: مطبعة الجنة، ۱۹۴۱ میلادی، ج۱۰، ص۱۳۱؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، نجف: دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۷ قمری، ج۶، ص۵۶؛ الجرح و التعدیل، ابنابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، حیدرآباد دکن: ۱۳۷۱ – ۱۳۷۳ شمسی / ۱۹۵۱ – ۱۹۵۳ میلادی، ج۶، ص۱۱۱-۱۱۲؛ تاریخ الثقات، عجلی، احمدبن عبدالله، به کوشش عبدالعلی قلعجی، بیروت: ۱۴۰۵ قمری / ۱۹۸۴ میلادی، ص۳۵۷.
- ↑ ر. ک: تقریب التهذیب، ابن حجر، احمد بن علی، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت: ۱۳۹۵ قمری /۱۹۷۵ میلادی، ج۲، ص۵۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، نجف: دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۷ قمری، ج۶، ص۵۶.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ ـ ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۷۷؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۱.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ ـ ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۸۱؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۴۱.
- ↑ دستبی معرب دشتبی، دشتی پهناور میان ری و همدان که بعدها به قزوین ملحق گردید. ر. ک: البلدان ابن فقیه، چاپ یوسف الهادی، بیروت، ۱۴۱۶ قمری / ۱۹۹۶ میلادی، ص۲۸۲-۲۸۳.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ ـ ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۴۷۷؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۵۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۵، ص۱۸۸؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ ـ ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۴۷۷-۴۷۸.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق:۱۹۹۶ ـ ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۴۷۷-۴۷۸.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ ـ ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ ـ ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۱۱.
- ↑ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۸۹-۹۰؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۲۰۲.
- ↑ ر. ک: وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی، ص۱۸۷-۱۸۸؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۴۸۰، ۴۸۲-۴۸۳.
- ↑ ر. ک: الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۹۲-۹۳؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری، ج۱، ص۲۴۵
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۴۸۱.
- ↑ ر. ک: تاریخ ۵۶. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۱۴-۴۱۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۸۹.
- ↑ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۵۷.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۴۸۷.
- ↑ فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع) ترجمه موسوعه کلمات الامام الحسیت (ع)، حدیث پژوهکده باقر العلوم (ع)، به کوشش علی مؤیدی و دیگران، قم: نشر مشرقین، ۱۳۸۱ شمسی، ص۴۷۶.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۴۸۹.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۴۹۲-۴۹۴.
- ↑ الحسین، ابوالشهداء عقاد، عباس محمود، قم: مشورات شریف ارضی، ۱۴۱۳ قمری، ص۱۷۹.
- ↑ المغازی، واقدی، محمد بن عمر، تحقیق مارسدن جونس، قم: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵ قمری، ج۱، ص۱۰؛ السیرة النبویه، ابن هشام، محمد بن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی، ج۲، ص۲۴۱.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۴۹۲-۴۹۴.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۲۳۰.
- ↑ رک: الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۱۲۱؛ بحار الانوار الجامعه لدرر الائمه الاطهار (ع)، علامه مجلسی، ملا محمد باقر، تهران: مکتبه الاسلامیه، ۱۳۶۲ شمسی، ج۴۴، ص۳۲۰، ج۴۵، ص۲۴.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۴۴.
- ↑ «قَتَلَ اَللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ! مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اَلرَّحْمَنِ، وَ عَلَى اِنْتِهَاكِ حُرْمَةِ اَلرَّسُولِ! عَلَى اَلدُّنْيَا بَعْدَكَ اَلْعَفَاءُ»؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۵۶؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۲۳۹.
- ↑ « يَا اِبْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اَللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي »؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری، ص۴۷
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۵۰۰.
- ↑ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۱۱۸-۱۱۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵قمری، ج۶، ص۴۲۱.
- ↑ ر. ک: کتاب نسب قریش، مصعب بن عبدالله زبیری، چاپ لوی پروونسال، قاهره، ۱۹۵۳ میلادی، ص۴۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۵۰۳.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۵۰۲.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۵۰۱؛ الامامة و السیاسة، ابنقتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه، ص۲۵۸؛ المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۵۸.
- ↑ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، این خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات فرهنگی و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ شمسی، ج۲، ص۳۶.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۵۰۳؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۵۹-۲۶۰.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق:۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۵۰۷؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۶۰.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۲۱۱.
- ↑ ر. ک: مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۸۳-۲۸۴.
- ↑ تاریخ۵۶. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۵۸۶-۵۸۷.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۴، ص۶۷.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ –۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ ـ ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۵۸۰؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۶، ص۷۶.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۶، ص۶۰-۶۱؛الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۴، ص۸۸.
- ↑ این فرد برادر طفیل بن جعدة بن هبیره است که با امهانی خواهر امیرالمؤمنین خویشاوندی داشته است. ر. ک: بحار الانوار الجامعه لدرر الائمه الاطهار (ع)، علامه مجلسی، ملا محمد باقر، تهران: مکتبه الاسلامیه، ۱۳۶۲ شمسی، ج۴۵، ص۳۷۸.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۶، ص۶۰-۶۱.
- ↑ بحار الانوار الجامعه لدرر الائمه الاطهار (ع)، علامه مجلسی، ملا محمد باقر، تهران: مکتبه الاسلامیه، ۱۳۶۲ شمسی، ج۴۵، ص۳۷۸.
- ↑ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۳۰۱.
- ↑ ر. ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ابن عمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری، ص۱۶۴؛ تاریخ ۵۶. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۶، ص۶۱-۶۲.
- ↑ المعرفه و التاریخ، بسوی، یعقوب، به کوشش اکرم ضیاء عمری، بغداد: ۱۳۹۴ قمری/ ۱۹۷۴ میلادی، ج۳، ص۳۰۳؛ شذرات الذهب فی اخبار من الذهب، ابن عماد حنبلی، ابوالفلاح عبدالحیبن احمد، بیروت: دارالحیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ قمری، ج۱، ص۲۹۲.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۵۹.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۴، ص۲۴۲؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری، حوادث و وفیات ۶۱-۸۰ هجری، ص۱۹۵.
- ↑ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۱۳۱-۱۳۲؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۴، ص۲۴۲.
- ↑ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت:۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۱۳۲.
- ↑ محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۱۱۱-۱۲۷.
- ↑ تجارب الامم، ج۲، ص۱۵۱.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۲۳۲.