توحید صفاتی در حدیث

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۱۴ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اعتقادات شیعه
خداشناسی
توحیدتوحید ذاتیتوحید صفاتیتوحید افعالیتوحید عبادیصفات ذات و صفات فعل
فروعتوسلشفاعتتبرکاستغاثه
عدل الهی
حُسن و قُبحبداءامر بین الامرین
نبوت
عصمت پیامبرانخاتمیتپیامبر اسلاممعجزهعدم تحریف قرآن
امامت
باورهاعصمت امامانولایت تكوینیعلم غیبخلیفة‌اللهغیبتمهدویتانتظار فرجظهوررجعت
امامانامام علیامام حسنامام حسینامام سجادامام باقرامام صادقامام کاظمامام رضاامام جوادامام هادیامام عسکریامام مهدی
معاد
برزخمعاد جسمانیحشرصراطتطایر کتبمیزان
مسائل برجسته
اهل‌بیتچهارده معصومکرامتتقیهمرجعیتولایت فقیه

روایات مرتبط

  1. مردی از امام صادق (ع) درباره رضایت و نارضایتی حضرت حق سؤال نمود، که آیا او به این دو صفت متّصف می‌‌شود؟؛ ایشان فرمودند: "آری! متّصف می‌‌شود. آنگاه توضیح دادند که این مطلب نه چنان است که در موجودات ممکن دیده می‌‌شود، چرا که رضایت و نارضایتی دو صفتند که بر انسان وارد شده او را از حالتی به حالتی دیگر در می‌‌آورند، در حالی که هیچ چیزی در پروردگار عالم تأثیر نگذاشته، نمی‌تواند او را از حالتی به حالتی دیگر در آورد؛ چه او از ذاتی یگانه و حقیقتی یگانه برخوردار است، و از چندین حالت مختلف بوجود نیامده که گاهی به این حال و گاهی به آن حال در آید. از این‌روست که رضایت او، همان ثوابی است که به بندگان می‌‌دهد، و نارضایتی او نیز همان عقابی است که شامل حال آنان می‌‌فرماید؛ بدون آنکه در اثر رضایت و یا نارضایتی، به هیجان آید و تغییر حالت دهد؛ چه این منشِ مخلوقات عاجزِ محتاج است، در حالی که او نه عاجز- که توانا - و نه محتاج - که بی‌نیاز است-؛ او به هیچ یک از آفریده‌هایش محتاج نیست، امّا تمامی آفریده‌هایش یکسر به او محتاجند. او موجودات را نه از سر حاجت، که به اختراع و نوآوری خویش آفریده است[۱].
  2. یکی از یاران امام باقر (ع)، از ایشان درباره چگونگی حضرت حق نقل می‌‌نماید، که ایشان فرمودند: "او تک است و یگانه، بی‌نیاز است و از چندین حالت گوناگون ‌‌تشکیل نشده است. راوی می‌‌گوید: عرض کردم: فدایت شوم! گروهی از عراقیان گمان می‌کنند که شنوائی و بینائی در او دو صفت گوناگون بوده، هیچیک از ایندو در او عین دیگری نیست‌. ایشان فرمودند: سخن ناصواب می‌گویند و بدین سبب به الحاد و تشبیه گرفتار شده‌اند!؛ خداوند برتر از این امور است؛ او شنوا و بینا است امّا می‌شنود همانگونه که می‌‌بیند، و می‌بیند ‌‌همانگونه که می‌‌شنود. گفتم: آنان گمان می‌‌کنند که بینائی او آنگونه است که آنان درک می‌‌کنند؛ حضرت فرمودند: خداوند برتر از این سخنان است، تنها مخلوقاتِ ممکن و هرآنچه همچون آنان است، به ادراک آدمی در می‌‌آید؛ امّا خداوند اینچنین نیست که بتوان او را ادراک نمود"[۲]؛
  3. امام علی (ع) می‌فرمایند: "قدم اول در دین، شناخت پروردگار است، و شناخت کامل او، درست باور کردن اوست، و کمال درست باور کردن او، یگانه دانستن اوست، و کمال یگانه دانستن او، اخلاص به اوست، و کمال اخلاص به او، زدودن صفات از اوست، زیرا که هر صفتی گواه بر این است که با موصوف دوتاست، و هر موصوفی گواهی می‌دهد که غیر از صفت است. بنا بر این هر کسی برای خداوند - تبارک و تعالی! - صفتی معتقد شود برای او قرینی قرار داده، و هر که این چنین بیندیشد، دو تایش دانسته، و آنکه دو تایش بداند، او را به اجزاء، بخش کرده، و هر کس به اینجا رسید از شناخت او محروم است، و کسی که او را نشناسد بدو اشاره کرده، و هر که به او اشاره کند به تحقیق برای او جهت و سمتی قائل شده، و آنکه خداوند را در جهتی و یا سمتی بداند، او را در شمار مخلوقات قرار داده است. هر که بگوید خداوند در چیست او را در چیزی قرار داده. هر که بگوید خداوند بر چیست مکانی را از او خالی دانسته. او بوده و هست و تازه به وجود نیامده است، با همه چیز هست اما نه این که همنشین آن باشد و غیر از هر چیزی است نه بدان معنی که از آن کناره گیرد انجام دهنده هر کاری است اما نه با حرکات و وسایل، از اول بینا بود در آن هنگام که موجودی را خلق نکرده بود، تا با آن موجود انس گیرد و یا از فقدان او در وحشت افتد"[۳][۴].

توحید صفاتی در روایات

در روایات ائمه اهل بیت(ع) که سنت راستین نبوی است، بر نفی صفات زاید بر ذات و عینیت صفات با ذات الهی تصریح و تأکید شده است، این روایات را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

الف. روایات نافی زیادت: در این دسته از روایات، زیادت صفات بر ذات از چند جهت مورد اشکال واقع شده است:

  1. زیادت صفات بر ذات، مستلزم تجزی و ترکب در ذات الهی است، چنان که امام علی(ع) فرمود: «فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ»[۵]؛ هرکس خدا را (به صفات زاید بر ذات) وصف کند، برای ذات خدا، قرین قرار داده است و کسی که برای ذات خدا قرین قرار دهد، قائل به دوگانگی شده است و کسی که به دوگانگی قائل شود، برای خدا جزء قائل شده است و کسی که برای خدا جزء قائل شود، خدا را به درستی نشناخته است. روشن است که مقصود از صفات در کلام امام علی(ع)، صفات زاید بر ذات است، به گواه اینکه چنین اعتقادی را مستلزم قرین قرار دادن و اعتقاد به دوگانگی دانسته است، عینیت صفات، چنین پیامدی را ندارد. مراد از تجزیه نیز تجزیه عقلی است، یعنی در فرض زیادت صفات بر ذات، جهت ذات، غیر از جهت صفات است.
  2. زیادت صفات بر ذات، مستلزم تناهی در ذات و صفات خداوند است: امام مجتبی(ع) فرموده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لَهُ... اخْتِلَافُ صِفَةٍ فَيَتَنَاهَى‌»[۶]؛ ستایش مخصوص خدایی است که دارای صفات مختلف (صفات زاید بر ذات و زاید بر یکدیگر) نیست تا اینکه (در کمال ذاتی و صفاتی) متناهی باشد. امام باقر(ع) نیز فرموده است: «مِنْ صِفَةِ الْقَدِيمِ أَنَّهُ وَاحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى وَ لَيْسَ بِمَعَانٍ كَثِيرَةٍ مُخْتَلِفَةٍ»[۷]؛ از صفات قدیم (خدای متعال) این است که واحد، احد، صمد و احدی المعنی است و دارای معانی (صفات زاید بر ذات) کثیر و مختلف نمی‌باشد.
  3. زیادت صفات بر ذات، مستلزم تشبیه است، یعنی تشبیه خداوند در صفات ذاتیه به انسان و مانند آن. در ادامه روایت قبل آمده است که محمد بن مسلم به امام باقر(ع)گفت: قومی از اهل عراق بر این عقیده‌اند که خداوند، به غیر آنچه می‌شنود، می‌بیند، و به غیر آنچه می‌بیند، می‌شنود. امام(ع) فرمود: «كَذَبُوا وَ أَلْحَدُوا وَ شَبَّهُوا تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ إِنَّهُ سَمِيعٌ بَصِيرٌ يَسْمَعُ بِمَا يُبْصِرُ وَ يُبْصِرُ بِمَا يَسْمَعُ»[۸]؛ دروغ گفته‌اند، و به الحاد و تشبیه‌گراییده‌اند، خداوند سمیع و بصیر است، به آنچه می‌شنود، می‌بیند، و به آنچه می‌بیند می‌شنود.
  4. اعتقاد به صفات ذاتیه ازلیه و زاید بر ذات برای خداوند، مستلزم اعتقاد به تعدد الهه است. ابان بن عثمان احمر به امام صادق(ع) گفت: مردی که موالات شما اهل بیت را قبول دارد می‌گوید: خدای متعال از ازل، به واسطه سمع می‌شنیده و به واسطه بصر می‌دیده، و به واسطه علم، عالم بوده، و به واسطه قدرت، قادر بوده است. امام علی(ع) از این عقیده به خشم آمد و فرمود: «مَنْ قَالَ ذَلِكَ وَ دَانَ بِهِ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ لَيْسَ مِنْ وَلَايَتِنَا عَلَى شَيْ‌ءٍ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ذَاتٌ عَلَّامَةٌ سَمِيعَةٌ بَصِيرَةٌ قَادِرَةٌ»[۹]؛ کسی که چنین عقیده‌ای داشته باشد، مشرک است و از ولایت ما بهره‌ای ندارد، خدای متعال ذاتی است علیم، سمیع، بصیر و قادر.

حسین بن خالد به امام رضا(ع) گفت: قومی معتقدند خدای عزوجل، همواره به واسطه علم، عالم و به واسطه قدرت، قادر، و به واسطه حیات، حی و به واسطه قدم، قدیم و به واسطه سمع، سمیع، و به واسطه بصر، بصیر بوده است. امام(ع) فرمود: «مَنْ قَالَ بِذَلِكَ وَ دَانَ بِهِ فَقَدِ اتَّخَذَ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى وَ لَيْسَ مِنْ وَلَايَتِنَا عَلَى شَيْ‌ءٍ»[۱۰]؛ کسی که چنین عقیده‌ای داشته باشد همراه با خدا، خدایانی را برگزیده و از ولایت ما بهره‌ای ندارد. مقصود از شرک در این روایات، شرک غیر جلی است؛ لذا با اسلام و ایمان در اولین مرتبه آن، که موضوع احکام فقهی اسلامی است، منافات ندارد.

ب. عینیت صفات با ذات: در روایات امامان اهل بیت(ع) نه تنها زیادت صفات ذات باطل دانسته شده بلکه بر عینیت صفات با ذات نیز تصریح شده است:

  1. ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل می‌کند که فرمود: «لَمْ يَزَلِ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لَا مُبْصَرَ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لَا مَقْدُورَ»[۱۱]؛ خدای عزوجل از ازل، علم ذات او بود، بدون آنکه معلومی وجود داشته باشد، و سمع ذات او بود، بدون وجود مسموع، بصر ذات او بود، بدون مبصر، قدرت ذات او بود بدون مقدور.
  2. در روایت دیگری از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: «رَبُّنَا نُورِيُ الذَّاتِ حَيُّ الذَّاتِ عَالِمُ الذَّاتِ صَمَدِيُّ الذَّاتِ»[۱۲]؛ پروردگار ما، ذاتش عین نور، حیّ، عالم، و صمدیت است.
  3. محمد بن مسلم از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود: «إِنَّهُ سَمِيعٌ بَصِيرٌ يَسْمَعُ بِمَا يُبْصِرُ وَ يُبْصِرُ بِمَا يَسْمَعُ»[۱۳]؛ خداوند سمیع و بصیر است، با آنچه می‌بیند، می‌شنود و با آنچه می‌شنود می‌بیند (عینیت صفات با یکدیگر).
  4. هشام بن حکم از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: «هو سميع بغير جارحة و بصير بغير آلة بل يسمع بنفسه و يبصر بنفسه و ليس مرجعي في ذلك الا إلى أنه السميع البصير العالم الخبير بلا اختلاف الذات و لا اختلاف المعنى»[۱۴]؛ خداوند بدون داشتن عضو شنوایی و ابزار بینایی، می‌شود و می‌بیند، بلکه به ذات خود می‌شنود و می‌بیند، و بازگشت این سخن جز این نیست که او شنوا، بینا، دانا و آگاه است، بدون اینکه در ذات یا معنا (صفات ذاتیه) اختلافی وجود داشته باشد.
  5. در برخی از روایات که در بخش اول (نفی زیادت صفات بر ذات) بیان شد نیز عباراتی مانند: لم يكن له اختلاف صفة و احدى المعنى و ليس بمعان كثيرة مختلفة آمده بود که همگی بر عینیت صفات با ذات و با یکدیگر دلالت دارند.

علامه مجلسی گفته است: «اکثر روایات این باب، بر نفی زیادت صفات بر ذات دلالت می‌کنند ولی نص بر عینیت صفات با ذات، نمی‌باشند[۱۵]. اگر مقصود از عدم نص این است که لفظ «عینیت» به کار نرفته، درست است، ولی اگر مقصود این است که دلالت آن بر عینیت صفات با ذات، از قبیل دلالت ظاهر و قابل تأویل است، درست نیست؛ زیرا دلالت عبارت: «وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ» و «بلا اختلاف الذات و لا اختلاف المعنى» و نظایر آنها بر عینیت صفات با ذات، روشن، و غیرقابل تأویل است، بدین جهت علامه طباطبایی در تعلیقه بر سخن علامه مجلسی، گفته است: «این سخن عجیبی است، دلالت روایات بر عینیت صفات با ذات، به این معنا که خدای سبحان مثلاً حقیقتاً علم به اشیاء دارد نه مجازاً و نه اینکه اثر و نتیجه علم بر ذات او مترتب شود و اینکه این علم به ذات او است، نه به واسطه صفتی غیر از ذات، غباری (اشکال یا تردیدی) وجود ندارد[۱۶].

دو نکته پایانی: از روایات ائمه اهل بیت(ع) در مسئله مورد بحث، دو نکته مهم تاریخی به دست می‌آید:

  1. نظریه زیادت صفات بر ذات، توسط ابوالحسن اشعری یا ابومنصور ماتریدی، و حتی احمد بن حنبل یا مالک بن انس- که به عنوان عالمان سلف از آنان یاد می‌شود- مطرح نشده است، بلکه پیش از آنان مطرح بوده، و در میان مسلمانان، کسانی که ظاهرگرا و سطحی‌نگر بودند، چنین اعتقادی داشتند که با مخالفت شدید امامان اهل بیت(ع) روبه‌رو شدند.
  2. انکار زیادت صفات بر ذات، از ابداعات معتزله نبوده است، بلکه آنان در این باره – چنان‌که خود تصریح کرده‌اند- از امیرالمؤمنین(ع) الهام گرفته‌اند[۱۷]، بنابراین، سخن احمد امین مصری که بحث درباره صفات خداوند، در عصر صحابه و تابعین مطرح نبوده و معتزله آن را مورد اهتمام قرار دادند و از آن پس به عنوان یکی از مسایل مهم کلامی به شمار آمد[۱۸]، بی‌پایه است.[۱۹]

منابع

پانویس

  1. « عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ: أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا عَبْدِاللَّهِ (ع) عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَهُ رِضًى وَ سَخَطٌ؟ قَالَ: نَعَمْ! وَ لَيْسَ ذَلِكَ عَلَى مَا يُوجَدُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ وَ ذَلِكَ لِأَنَّ الرِّضَا وَ الْغَضَبَ دِخَالٌ يَدْخُلُ عَلَيْهِ فَيَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ مُعْتَمِلٌ مُرَكَّبٌ لِلْأَشْيَاءِ فِيهِ مَدْخَلٌ وَ خَالِقُنَا لَا مَدْخَلَ لِلْأَشْيَاءِ فِيهِ وَاحِدٌ أَحَدِيُّ الذَّاتِ وَ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى. فَرِضَاهُ ثَوَابُهُ وَ سَخَطُهُ عِقَابُهُ مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ يَتَدَاخَلُهُ فَيُهَيِّجُهُ وَ يَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ فَإِنَّ ذَلِكَ صِفَةُ الْمَخْلُوقِينَ الْعَاجِزِينَ الْمُحْتَاجِينَ وَ هُوَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ لَا حَاجَةَ بِهِ إِلَى شَيْءٍ مِمَّا خَلَقَ وَ خَلْقُهُ جَمِيعاً مُحْتَاجُونَ إِلَيْهِ إِنَّمَا خَلَقَ الْأَشْيَاءَ لَا مِنْ حَاجَةٍ وَ لَا سَبَبٍ اخْتِرَاعاً وَ ابْتِدَاعاً»؛ بحارالانوار، ج۴، ص۶۶.
  2. « عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) أَنَّهُ قَالَ فِي صِفَةِ الْقَدِيمِ إِنَّهُ وَاحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى لَيْسَ بِمَعَانٍ كَثِيرَةٍ مُخْتَلِفَةٍ. قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! يَزْعُمُ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ أَنَّهُ يَسْمَعُ بِغَيْرِ الَّذِي يُبْصِرُ وَ يُبْصِرُ بِغَيْرِ الَّذِي يَسْمَعُ؟ قَالَ: فَقَالَ: كَذَبُوا وَ أَلْحَدُوا وَ شَبَّهُوا تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ إِنَّهُ سَمِيعٌ بَصِيرٌ يَسْمَعُ بِمَا يُبْصِرُ وَ يُبْصِرُ بِمَا يَسْمَعُ. قَالَ: قُلْتُ: يَزْعُمُونَ أَنَّهُ بَصِيرٌ عَلَى مَا يَعْقِلُونَهُ؟ قَالَ: فَقَالَ: تَعَالَى اللَّهُ! إِنَّمَا يَعْقِلُ مَا كَانَ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِ وَ لَيْسَ اللَّهُ كَذَلِكَ»؛ بحارالانوار، ج۴، ص۶۹.
  3. « عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع): أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ: كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِيرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱.
  4. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۳۲۶-۳۲۷.
  5. نهج البلاغه، خطبه اول.
  6. صدوق، محمد بن علی، التوحید، باب ۲، روایت ۵.
  7. صدوق، محمد بن علی، التوحید، باب۱۱، روایت ۹.
  8. صدوق، محمد بن علی، التوحید، باب ۱۱، روایت ۹.
  9. صدوق، محمد بن علی، التوحید، باب ۱۱، روایت ۸.
  10. صدوق، محمد بن علی، التوحید، باب ۱۱، روایت ۳.
  11. صدوق، محمد بن علی، التوحید، باب ۱۱، روایت اول.
  12. صدوق، محمد بن علی، التوحید، باب ۱۱، روایت ۴.
  13. صدوق، محمد بن علی، التوحید، باب ۱۱، روایت ۹.
  14. صدوق، محمد بن علی، التوحید، باب ۱۱، روایت ۱۰.
  15. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۴، ص۶۲.
  16. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۴، ص۶۲.
  17. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۶۸ و ج۲۰، ص۱۸۹.
  18. احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۸- ۲۹.
  19. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «توحید صفاتی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۸۳.