نامه امام حسین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

پس از مرگ معاویه، امام حسین(ع) برای زعما و بزرگان پنج ناحیه بصره نامه نوشت و توسط سلیمان برای آنان فرستاد: مالک بن مسمع بکری؛ احنف بن قیس، منذر بن جارود؛ مسعود بن عمرو؛ قیس بن هیثم و عمرو بن عبیدالله بن معمر. اما بعد، خدا محمد(ص) را از میان مخلوقات خویش برگزید و به او نبوت را کرامت داد و او را به پیامبری خود معین کرد و آنگاه که بندگان را اندرز داد و رسالت خویش را به پایان رسانیده او را سوی خویش برد. ما خاندان، دوستان، جانشینان و وارثان او بودیم و از همه مردم، برای این مقام شایسته‌تر بودیم؛ اما قوم ما دیگران را بر ما ارجحیت دادند و برای جلوگیری از تفرقه از حق خود گذشتیم و رضایت دادیم درصورتی‌که می‌دانستیم حق ما نسبت به این کار از کسانی که عهده‌دار آن شدند، بیشتر بود. اینک پیک خویش را با این نامه سوی شما فرستادم و شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر او(ص) دعوت می‌کنم که سنت را از بین برده‌اند و بدعت را جایگزین آن کرده‌اند. اگر گفتار مرا بشنوید و دستور مرا اطاعت کنید شما را به راه راست هدایت می‌کنم. و السلام علیکم و رحمة الله[۱].

همه این افراد بعد از خواندن نامه و اطلاع از محتوای نوشتار، آن را مخفی کردند غیر از منذر بن جارود؛ زیرا بحریه، دختر منذر بن جارود، همسر ابن‌زیاد بود و او از ترس اینکه مبادا دسیسه‌ای در کار باشد و قاصد از جاسوسان عبیدالله بن زیاد باشد، در همان شبی که ابن‌مرجانه فردای آن قرار بود به سمت کوفه حرکت کند، نامه و نامه‌رسان را نزد عبیدالله بن زیاد برد. هنگامی که ابن زیاد از ماجرا آگاه شد، دستور داد تا گردن سلیمان قاصد امام(ع) را بزنند و سپس قبل از ترک بصره به منبر رفت و برای مردم خطبه خواند: اما بعد، به خدا سوگند که ما از سختی‌ها هراس و ضعف نداریم من کسی نیستم که از هیاهو بترسم. من از دشمن خود اغماض می‌کنم و تا می‌توانم با جنگجو مسالمت می‌نمایم. هرکس هم مدارا می‌کند، منصف محسوب می‌شود[۲]. ای اهل بصره، امیرالمؤمنین، یزید، ایالت کوفه را به من سپرد و من فردا به آنجا خواهم رفت. برادر خود عثمان بن زیاد را در بصره جانشین کرده‌ام. مبادا شما مخالفت و ستیز کنید یا به شایعات و هیاهو بپردازید. به خدا قسم اگر بشنوم یک نفر از شما با ما مخالفت کرده او را می‌کشم و سرپرست یا فرمانده یا ولی او را هم می‌کشم. من خویشاوند را به جرم خویشاوند خواهم کشت. هرگز کسی در میان شما به مخالفت و کینه‌جویی و تمرد برنخیزد. من فرزند زیاد هستم و از تمام خَلقی که پا بر زمین نهاده‌اند بیشتر به پدرم شباهت دارم. و آنقدر که به او شبیه هستم به دایی و عمویم شباهت ندارم[۳]. ابن‌زیاد پس از خواندن خطبه، از بصره خارج و به سمت کوفه رفت. او منذر بن جارود، مسلم بن عمرو باهلی و شریک بن اعور حارثی و خانواده او را هم همراه خود برد. شریک از شیعیان حضرت علی(ع) بود. آنها به عمد سعی می‌کردند تا از قافله عقب بماندند تا شاید در حرکت ابن زیاد تأخیری ایجاد شود و امام حسین(ع) زودتر به کوفه برسد. اما عبیدالله توقف نکرد و باشتاب به سوی کوفه حرکت کرد و تنها و بدون همراهان وارد کوفه شد[۴].[۵]

سلیمان، حامل نامه امام (ع) به مردم بصره

طبری در تاریخ خود چنین می‌‌نویسد: امام حسین (ع) نامه‌هایی به یک مضمون برای سران اخماس (سران پنج گانه) بصره، همچون مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس تمیمی، منذر بن جارود عبدی، مسعود بن عمرو ازدی و قیس بن هیثم، و نیز نامه‌ای برای عمرو بن عبیدالله بن معمر و یک نامه هم برای تمامی اشراف و بزرگان شیعه در بصره فرستاد، و در آن نامه چنین مرقوم فرمود: «اما بعد، همانا خداوند، محمد (ص) را بر آفریدگانش برگزید و به تشرف نبوت نائل گرداند و او را برای رسالت خویش منصوب کرد، و پس از آنکه بندگان خدا را پند داد و ابلاغ رسالت کرد، روح مقدس او را قبض نمود و ما خاندان و اولیا و اوصیا و وارثان آن بزرگواریم، و سزاوارترین مردم به جانشینی آن حضرت در میان مردم می‌‌باشیم، اما مردم دیگران را بر ما مقدم داشتند. ما برای دوری از تفرقه و پراکندگی و عافیت شما، به آن راضی شدیم و به خوبی می‌‌دانیم که ما از همه مردم به حقی که مستحق ماست. یعنی امامت و رهبری جامعه - بدان سزاوارتریم. اینک نماینده و فرستاده‌ام را با این نامه به سوی شما فرستادم و شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می‌‌خوانم؛ زیرا سنت رسول اسلام (ص) را به نابودی‌گراییده و بدعت‌ها زنده شده است. اگر سخن مرا بپذیرید و دستور مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست و رستگاری راهنما خواهم بود. والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»[۶].[۷]

نامه امام حسین(ع) به مردم کوفه به هنگام اعزام حضرت مسلم(ع)

امام حسین(ع) زمانی که در مکه بود، پیوسته از جانب مردم کوفه، نامه دریافت می‌کرد. مردم کوفه در نامه‌های خود، حضرت را به جانب کوفه و پذیرفتن رهبری خویش دعوت می‌کردند. امام(ع) نامه‌ای در پاسخ مردم کوفه نوشت و به همراه هانی بن هانی و سعید بن عبدالله - که آخرین فرستادگان کوفیان بودند- ارسال کرد. نامه چنین بود: «به نام خداوند بخشاینده مهربان؛ از حسین بن علی(ع)، به بزرگان مؤمنان و مسلمانان! هانی و سعید همراه نامه‌هایتان به سوی من آمدند - و این دو تن آخرین کسانی بودند که نامه‌هایتان را آوردند - محتوای همه نامه‌هایتان (به طور فشرده) این بود که: «امام و پیشوایی نداریم، به سوی ما بیا! امید است که خداوند به وسیله تو ما را بر محور حقّ و هدایت گرد آورد». اکنون من، برادر، پسر عمو و شخص مورد اعتماد از خاندانم - مسلم بن عقیل - را به سوی شما می‌فرستم؛ به او فرمان دادم که تصمیم و برنامه‌ها و افکارتان را برای من بنویسد. اگر نوشت که بزرگان، اندیشمندان و خردمندان شما، با آنچه که در نامه‌هایتان بود همراه و هماهنگند؛ به زودی به سوی شما خواهم آمد إن‌شاءالله».

- در پایان‌نامه نوشت -: «به جانم سوگند! امام و پیشوا فقط کسی است که به کتاب خدا عمل کند و عدل و داد را برپا دارد، دین حق را پذیرفته، و خود را وقف در راه خدا کند و السلام»[۸].

مردم کوفه با نامه‌های متعددی که برای امام(ع) نوشتند و برای پذیرش رهبری آن حضرت و مبارزه با دشمنان اسلام اعلام آمادگی کامل کردند، خود را در بوته آزمایش جدیدی قرار دادند. و امام(ع) با این که سابقه سوء آنها را در دوران حکومت پدر و برادر بزرگوارش به خوبی می‌دانست، اما به این امید که حوادث دردناک گذشته و بلاهایی را که حکام ظالم و بی‌رحم و بی‌ایمان بنی‌امیه بر سر آنها آورده‌اند، آنها را بیدار کرده باشد، به نامه‌های آنها پاسخ مثبت داد، و برای آزمون آنان نماینده خاصّ خود مسلم بن عقیل، آن مرد شجاع و پاک‌باخته را به سوی آنها روانه نمود. حضرت مسلم نیز با این که خطرات بزرگ این سفر را پیش‌بینی می‌کرد رهسپار کوفه گشت، ولی تجربه نشان داد که کوفیان- جز گروه محدودی- همان بی‌وفایان سست عنصری هستند که در گذشته بودند.[۹].

برنامه‌ریزی برای بیعت و قیام

امام(ع) پس از نوشتن نامه، مسلم بن عقیل را فرا خواند و نامه را به وی تسلیم کرد و فرمود: «من تو را به سوی مردم کوفه می‌فرستم و این نامه‌هایشان به من است و خداوند به زودی کار تو را آن گونه که دوست دارد و می‌پسندد به انجام برساند و امیدوارم من و تو هم رتبه شهیدان باشیم! پس در پناه خداوند به سمت کوفه حرکت کن! چون به کوفه رسیدی، نزد مطمئن‌ترین مردم آنجا منزل گزین و مردم را به پیروی از من دعوت کن و آنان را از حمایت آل ابی سفیان بازدار. اگر مردم را در بیعت با من متحد دیدی، مرا به زودی باخبر ساز تا برابر با آن عمل کنم إن شاء الله تعالی». سپس امام دست در گردن مسلم انداخت و با وی خداحافظی کرد و هر دو گریستند[۱۰]. مسلم(ع) برای آنکه کسی از بنی‌امیه از مأموریت وی با خبر نگردد مخفیانه از مکه به سوی مدینه حرکت کرد. چون به مدینه رسید ابتدا به مسجد پیامبر(ص) رفت و دو رکعت نماز گزارد. سپس در تاریکی شب با خانواده خود خداحافظی کرد و به همراه دو تن راهنما از قبیله قیس- که آنان را برای این کار اجیر کرده بود- از مدینه خارج شد. در بین راه آن دو تن راه گم کرده و از همراهی با وی بازماندند و همگی به شدت تشنه شدند. آن دو رو به مسلم کرده گفتند: این راه را بگیر و برو تا به آب برسی و خود از تشنگی جان سپردند! (ولی مسلم راه را ادامه داد و نجات یافت و نامه‌ای به امام(ع) نوشت و ماجرا را خبر داد و امام(ع) تأکید فرمودند راه خود را همچنان ادامه دهد، او اطاعت کرد و ادامه داد و به کوفه رسید)[۱۱].[۱۲].

نامه امام حسین(ع) به مردم بصره و برنامه‌ریزی برای قیام

امام حسین(ع) نامه‌ای در یک نسخه به پنج تن از اشراف بصره - مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس، منذر بن جارود، مسعود بن عمرو، قیس بن هیثم و عمرو بن عبیدالله بن معمر- به این مضمون نوشت و توسط فرستاده‌ای برای آنان فرستاد. «اما بعد: خداوند محمد(ص) را بر خلقش برگزید و او را به پیامبری خود گرامی داشت، و برای انجام رسالتش وی را انتخاب کرد، سپس او را به نزد خویش برد، در حالی که حقّ خیرخواهی بندگان را ادا کرده بود و رسالتش را به درستی ابلاغ نمود. (سپس افزود): ما خاندان پیامبر(ص) و اوصیا و وارثان او و شایسته‌ترین مردم به جانشینی وی بودیم، ولی قوم ما، ما را (به ناحق) کنار زدند و ما نیز (به ناچار) پذیرفتیم،؛ چراکه تفرقه را ناخوش داشته و عافیت (سلامت دین و امت اسلامی) را دوست داشتیم. در حالی که ما به یقین می‌دانستیم از کسانی که بر این مسند تکیه زدند، سزاوارتریم.... اکنون فرستاده خود را با این نامه به سوی شما اعزام کردم و من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می‌خوانم،؛ چراکه (این گروه) سنت پیامبر(ص) را از بین برده و بدعت (در دین) را احیا کردند، اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت می‌کنم. وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ[۱۳].

بصره از مراکز حساس عراق بعد از کوفه بود و امام(ع) دوستان فراوانی در آنجا داشت هر چند دشمنان و مخالفان نیز کم نبودند، شاید امام(ع) می‌خواهد با این نامه آنها را بیازماید و روحیه سران آنان را کشف کند، یا لااقل از مخالفت صریح آنها جلوگیری فرماید. به هر حال تصریح امام(ع) به این که هدف احیای اسلام و سنت پیامبر(ص) و کنار زدن سنت شکنان ظالم و غاصب است، نشان می‌دهد که شعار حضرت(ع) در این حرکت از آغاز چه بوده و چه هدفی را دنبال می‌کرد.[۱۴].

منابع

پانویس

  1. تاریخ طبری، ج۷، ص۲۹۳۰.
  2. انصف القاره من راماها: مَثل معروفی است؛ یعنی مهلت دادن به مبارز و حریف در دوئل که هر دو یک‌باره تیراندازی کنند و غافل‌گیر نباشند. (نگارنده)
  3. کامل، ج۱۱، ص۱۱۶.
  4. کامل، ج۱۱، ص۱۱۷.
  5. حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۲۲۰.
  6. «أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَى مُحَمَّداً (ص) عَلَى خَلْقِهِ، وَ أَكْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ، وَ اِخْتَارَهُ لِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ قَدْ نَصَحَ لِعِبَادِهِ وَ بَلَّغَ مَا أُرْسِلَ بِهِ (ص) وَ كُنَّا أَهْلَهُ وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ أَوْصِيَاءَهُ وَ وَرَثَتَهُ وَ أَحَقَّ اَلنَّاسِ بِمَقَامِهِ فِي اَلنَّاسِ... وَ قَدْ بَعَثْتُ رَسُولِي إِلَيْكُمْ بِهَذَا اَلْكِتَابِ، وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ (ص) فَإِنَّ اَلسُّنَّةَ قَدْ أُمِيتَتْ، وَ إِنَّ اَلْبِدْعَةَ قَدْ أُحْيِيَتْ، وَ إِنْ تَسْمَعُوا قَوْلِي وَ تُطِيعُوا أَمْرِي أَهْدِكُمْ سَبِيلَ اَلرَّشَادِ، وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ»؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۷، نفس المهموم، ص۸۹ و نیز، ر. ک: الملهوف، ص۱۱۰ و بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۷.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۴۵۸-۴۵۹.
  8. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى الْمَلَإِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُؤْمِنِينَ- أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ هَانِئاً وَ سَعِيداً قَدِمَا عَلَيَّ بِكُتُبِكُمْ وَ كَانَا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَيَّ مِنْ رُسُلِكُمْ وَ قَدْ فَهِمْتُ كُلَّ الَّذِي اقْتَصَصْتُمْ وَ ذَكَرْتُمْ وَ مَقَالَةُ جُلِّكُمْ: أَنَّهُ لَيْسَ عَلَيْنَا إِمَامٌ فَأَقْبِلْ، لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَجْمَعَنَا بِكَ عَلَى الْهُدَى وَ الْحَقِّ. وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ أَخِي وَ ابْنَ عَمِّي وَ ثِقَتِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مُسْلِمَ بْنَ عَقِيلٍ وَ أَمَرْتُهُ أَنْ یَکْتُبَ إِلَیَّ بِحَالِکُمْ وَ أَمْرِکُمْ وَ رَأْیِکُمْ. فَإِنْ كَتَبَ إِلَيَّ: بِأَنَّهُ قَدِ أَجْمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ وَ ذَوِي الْفَضْلِ وَ الْحِجَى مِنْكُمْ عَلَى مِثْلِ مَا قَدِمَتْ عَلَيَّ بِهِ رُسُلُكُمْ وَ قَرَأْتُ فِي كُتُبِكُمْ أَقْدَمُ عَلَيْكُمْ وَشِيكاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى. فَلَعَمْرِي مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْعَامِلُ بِالْكِتَابِ وَ الْآخِذُ بِالْقِسْطِ، وَ الدَّائِنُ بِالْحَقِّ، وَ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَی ذَاتِ اللهِ، وَ السَّلَامُ». ارشاد مفید، ص۳۸۰- ۳۸۱؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۲؛ کامل ابن اثیر، ج۴، ص۲۱؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۴۴ (با مختصر تفاوت).
  9. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها، ص ۳۳۴.
  10. «إِنِّي مُوَجِّهُكَ إِلَى أَهْلَ الْكُوفَةِ وَ هَذِهِ كُتُبُهُمْ إِلَيَّ، وَ سَيَقْضِي اللهُ مِنْ أَمْرِكَ مَا يُحِبُّ وَ يَرْضَى، وَ أَنَا أَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَنَا وَ أَنْتَ فِي دَرَجَةِ الشُّهَدَاءِ، فَامْضِ عَلَى بَرَكَةِ اللهِ حَتَّى تَدْخُلَ الْكُوفَةَ، فَإِذَا دَخَلْتَهَا فَأَنْزِلْ عِنْدَ أَوْثَقِ أَهْلِهَا، وَادْعُ النَّاسَ إِلَى طَاعَتِي وَ اخْذُلْهُمْ عَنْ آلِ أَبِي سُفْيَانَ، فَإِنْ رَأَيْتَ النَّاسَ مُجْتَمِعِينَ عَلَى بَيْعَتِي فَعَجِّلْ لِي بِالْخَبَرِ حَتَّى أَعْمَلَ عَلَى حَسَبِ ذَلِكَ إِنْ شَاءَ اللهُ تَعَالَى». فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۵۳؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج۱، ص۱۹۶.
  11. ارشاد مفید، ص۳۸۱.
  12. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها، ص ۳۳۶.
  13. «أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ اللهَ اصْطَفَى مُحَمَّداً(ص) عَلَى خَلْقِهِ، وَ أَكْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ، وَ اخْتَارَهُ لِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إِلَيْهِ وَ قَدْ نَصَحَ لِعِبَادِهِ وَ بَلَّغَ مَا أُرْسِلَ بِهِ(ص) وَ كُنَّا أَهْلَهُ وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ أَوْصِيَاءَهُ وَ وَرَثَتَهُ وَ أَحَقَّ النَّاسَ بِمَقَامِهِ فِي النَّاسِ، فَاسْتَأْثَرَ عَلَيْنَا قَوْمُنَا بِذَلِكَ، فَرَضِينَا وَ كَرِهْنَا الْفُرْقَةَ وَ أَحْبَبْنَا الْعَافِيَةَ، وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّا أَحَقُّ بِذَلِكَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقِّ عَلَيْنَا مِمَّنْ تَوَلَّاهُ... وَ قَدْ بَعَثْتُ رَسُولِي إِلَيْكُمْ بِهَذَا الْكِتَابِ، وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى كِتَابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(ص)، فَإِنَّ السُنَّةَ قَدْ أُمِيتَتْ، وَ إِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ أُحْيِيَتْ، وَ إِنْ تَسْمَعُوا قَوْلِي وَ تُطِيعُوا أَمْرِي أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ، وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ». تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۵- ۲۶۶.
  14. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها، ص ۳۳۷.