شق القمر در قرآن
مقدمه
برخی از آیات قرآن کریم که به روشنی بر شق القمر دلالت دارد آیه: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ * وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ[۱] است، زیرا کلمه «آیة» در آیه دوم جز اینکه همان باشد که در جمله «انشقّ القمر» از آن خبر داده، با هیچ آیت دیگری منطبق نیست، برای اینکه نزدیکترین معجزه با نزول آن آیه همان معجزه شق القمر بوده که مشرکین از آن مانند سایر آیات اعراض کردند و گفتند: سحری است مستمر. همچنین روایات بیشماری بر موضوع شق القمر دلالت دارد که شیعه و سنّی آنها را نقل کرده و محدثین هر دو طایفه آنها را پذیرفتهاند.
بنابراین هم کتاب بر وقوع چنین معجزهای دلالت دارد و هم سنّت و اما اینکه یک کره آسمانی دونیم شود، چنین چیزی فی نفسه ممکن است و عقل دلیلی بر محال بودن آن ندارد. از سوی دیگر معجزه هم امری است، خارقالعاده و وقوع حوادث خارقالعاده نیز ممکن است و عقل دلیلی بر محال بودن آن ندارد[۲].
آیات و شق القمر
قول مشهور ـ بلکه اجماع در بین مسلمانان، اعم از شیعه و سنی ـ این است که نبی مکرم a علاوه بر قرآن، معجزات دیگری چون شق القمر و رد الشمس داشته است. در مقابل آن به گواه مستنداتی از آیات قرآن و دیگر منابع، بسیاری از مفسران معاصر بر این باورند که پیامبر عظیم الشأن اسلام a معجزهای جز قرآن نداشته است. این نظریه مبتنی بر انحصار معجزه پیامبر اسلام a در قرآن به عنوان تحدی و اثبات رسالت است. مهمترین دلیل این قائلان آیاتی از قرآن است که در برابر این پرسش که چرا قرآن آیات تکوینی همانند معجزات پیامبران پیشین نمیآورد، پاسخ میدهد: وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ[۳] خدا در این آیه از عدم فایدۀ آوردن معجزه دیگر خبر داده است چراکه پیشینیان آنها نیز چنین در خواستهایی داشتند ولی ایمان نیاوردند. امتهای گذشته اینگونه معجزات را باطل و بازیگری دانند: وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ[۴]؛ درباره آوردن کارهای خارق عادت میگوید که این کار بدون اذن خدا عملی نیست: وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ[۵] یا در برابر نشانههای پیامبران آن را سحر میدانند: وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ[۶]، وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِنْ رَبِّهِ[۷]، أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ[۸] که قرآن را آیت و معجزۀ پیامبر داند. اینها و آیات دیگر نمونهای از تعبیراتی بود که در کلمه آیه برای کارهای خارقالعاده و معجزهگونه با تعبیر آیت بکار گرفته شده است. لذا از نظام و گروهی از معتزلۀ آشنا به فلسفه نقل شده است که این معجزات را ثابت نمیدانستهاند؛ نه از چنان که غالب متکلمان گفتهاند، پیامبر معجزاتی داشته است که مهمترین آنها قرآن است و در ثبوت سایر معجزات که به نقل آحاد به ما رسیدهاند اختلاف است. از آن رو که در امکان آن تردید داشتهاند، بلکه چون در صحت نقل آنها مردد بودهاند (شهرستانی؛ ۷۲:۱؛ قس. ولفسن؛ فلسفۀ علم کلام، ۶۱۱). اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ * وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ[۹]
نکته: در این دو آیه بر طبق برداشت مشهور رویگردانی کافران، از پذیرش رسالت پیامبر به رغم مشاهده معجزه شق القمر (طبق نظر مشهور مفسران سنتی) است: زیرا آنان ذیل آیه معجزه پیامبر در مورد شق القمر به درخواست مشرکان و رویگردانی آنها و سحر نامیدن آن را آوردهاند و میگویند همه اهل حدیث و مفسرین بر قبول آن أحادیث اتفاق دارند، و کسی از ایشان مخالفت نکرده به جز حسن، عطاء و بلخی که گفتهاند: معنای: «اِنْشَق الْقَمَرُ» این است که به زودی در هنگام قیام قیامت قمر دو نیم میشود، و اگر فرموده: دو نیم شده، از باب این است که بفهماند حتما واقع میشود. از سوی دیگر این مفسران دلالت آیه بعدی که میفرماید: وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ[۱۰] را شاهد بر این اعجاز میشمرند و قول برخی از مفسران را رد میکنند، برای اینکه سیاق آن آیه روشنترین شاهد است بر اینکه منظور از "آیة" معجزه به قول مطلق است، که شامل دو نیم کردن قمر هم میشود، یعنی حتی اگر دو نیم شدن قمر را هم ببینند میگویند سحری است پشت سرهم[۱۱].[۱۲]
اما این استدلال جای مناقشه دارد و این پرسش مطرح است: اولاً، آیا پیامبر به جز قرآن که به صراحت معجزه بودنش از آیات تحدی استفاده میشود، معجزه دیگری دارد؟ چون از آیات بسیاری استفاده میشود که به هنگام درخواست معجزه حسی از آن حضرت امتناع میکند، و هشدار میدهد که مبادا تو برخی از آنچه را که به سویت وحی میشود ترک گویی و ناراحت شوی که میگویند: «چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهای با او نیامده است؟» باید بدانی که تو فقط هشدار دهندهای: فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ[۱۳] و با تعبیرهای مختلف نشان میدهد که پیامبر اسلام قرار نیست که برای اثبات نبوت خود از معجزات حسی استفاده کند و این تفسیر معارض با آیه پیشین میشود، لذا در جایی پس از درخواستهای مکرر برای آوردن معجزهای، میفرماید: قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا[۱۴] و چنین استفاده میشود که پیامبر از آوردن آن استنکاف کرده است. حقیقت آن است که این آیه مانند دهها آیه دیگر در راستای نزدیک شدن قیامت (اقتراب الساعة) است که بارها از نخستین آیات نزول قرآن، سخن گفته و منظور از آن ایجاد آمادگی قلب برای اجتناب از گناه و مواظبت وقت و تأمل در افول دنیا و اهداف و کارکردهای اعتقاد به معاد است، مثل: إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ[۱۵]، سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ[۱۶]، که آنها دور میدانستند و قرآن میگوید که ما آن را نزدیک میدانیم إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا[۱۷]وَنَرَاهُ قَرِيبًا[۱۸]، به این جهت اقتراب ساعت و یوم القیامة بیان میشود تا انسان را آماده مواجه با آن روز کند و اگر به صورت ماضی بیان شده، مانند دیگر آیات، حدیث از مستقبل به صیغۀ ماضی، بر اساس مفروض و قطعی واقع شدن آن است[۱۹]. لذا بهتر این است که داستان شق القمر را ناظر به آیات اشراط الساعه و نشانهای در آستانه قیامت بدانیم و نه این که واقعا ماه در عصر پیامبر شقه شده باشد که امری غیر طبیعی است، به ویژه آنکه کسی از این واقعه جز چند راوی با واسطه و ضعیف نقل نکرده و ندیده است. وانگهی این امور خارقالعاده را نمیتوان با خبر واحد آن هم در تفسیر که برخی از قائلان آن را قبول ندارد، به اثبات رساند[۲۰].
پاسخ به شبهات
اشکال اول و پاسخ
برخی به وقوع چنین معجزهای اشکال کرده و گفتهاند: اینکه معجزات پیامبر a با اقتراح و پیشنهاد مردم انجام شود، با آیه وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا[۲۱] منافات دارد، برای اینکه از این آیه یا چنین استفاده میشود که ما دیگر برای این امّت معجزاتی نمیفرستیم برای این ه هرچه معجزه برای امتهای سابق فرستادیم همه را تکذیب کردند و این امّت هم مثل همان امّتها و دارای طبیعت همانها هستند و در نتیجه اینان نیز معجزات ما را تکذیب خواهند کرد و وقتی معجزه اثر نداشته باشد، دیگر چه فایدهای در فرستادن آن است؟ و یا استفاده میکنیم که میخواهد بفرماید: ما هیچ معجزهای برای این امّت نمیفرستیم، برای اینکه اگر بفرستیم این امّت نیز مانند سایر امّتهای گذشته آن را تکذیب میکنند و در اثر تکذیب معذب و هلاک میشوند، و ما نمیخواهیم این امّت منقرض گشته به عذاب استیصال گرفتار آید.
پس به هر حال آیه فوق دلالت دارد که خدای تعالی هیچ معجزهای به اقتراح و پیشنهاد این امّت نمیفرستد، آن طور که در امّتهای گذشته میفرستاد.
البته این اشکال همان طور که اشاره شد در خصوص معجزاتی است که با اقتراح و پیشنهاد مردم جاری شود، نه آن معجزاتی که خود خدای تعالی و بدون اقتراح مردم به منظور تأیید رسالت یک پیامبر جاری میکند، مانند معجزه قرآن برای پیامبر اسلام و دو معجزه عصا و ید (بیضا) برای موسی S و معجزه زنده کردن مردگان و غیره برای عیسی S و همچنین آیات نازله دیگر که همه لطفی است از ناحیه خدای تعالی و نیز مانند معجزاتی که از پیامبر اسلام سر زد، بدون اینکه مردم از او خواسته باشند.
پس به حکم آیه ۵۹ سوره اسرا هیچ پیغمبری نمیتواند به پیشنهاد مردم معجزه بیاورد، پس ما هم نمیتوانیم معجزه شق القمر را قبول کنیم؛ چون هم به پیشنهاد مشرکین بوده ـ البته اگر بوده ـ و هم اینکه مشرکین به آن ایمان نیاوردند و نظیر آیه سوره اسرا آیه شریفه زیر است که میفرماید: وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعًا...[۲۲]، قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا[۲۳] و آیاتی دیگر غیر آن، چون از آیه مذکور نیز به دست میآید وقتی از آن جناب خواستند تا به معجزه چشمهای از زمین برایشان بجوشاند، در پاسخ خدای را تسبیح کرد و فرمود: من که به جز یک انسان فرستاده شده نیستم (شاید معنایش این است که بشر رسول نمیتواند از پیش خود و به دلخواه مردم معجزه بیاورد؟)
در پاسخ با ذکر مقدمهای ثابت میکنیم که اولا، هیچ فرقی میان معجزات پیشنهادی و غیر آن نیست و در صورت وجود دلیل محکم نقلی هر دو قسم قابل قبول است و ثانیا، نازل نشدن عذاب بر مشرکین عرب علتی دیگر داشته که با کنار رفتن آن علت، عذاب هم بر آنان نازل نشد.
توضیح مقدمه این است که: رسول خدا a بر مشرکین عرب به تنهایی مبعوث نبود و امّت او همه جهانیان تا روز قیامت هستند، به دلیل آیه شریفه قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا[۲۴]، و آیه شریفه وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ[۲۵] و آیه شریفه وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ[۲۶] و آیاتی دیگر.
چیزی که هست آن جناب دعوت خود را از مکّه و از میان قوم خویش که مردم مکّه و اطراف آن بودند، شروع کرد و جمعیت بسیاری دعوتش را پذیرفتند، ولی عامه مردم بر کفر خود باقی مانده تا آنجا که توانستند دعوتش را با دشمنی و اذیّت و استهزاء مقابله نموده، تصمیم گرفتند یا او را به قتل برسانند یا اینکه از آن شهر بیرون کنند که خدای تعالی دستورش داد که هجرت کند.
و آنهایی که به آن جناب ایمان آوردند، هر چند نسبت به مشرکین کم بودند و تحت شکنجه آنان قرار داشتند، اما برای خود جمعیتی بودهاند که قرآن دربارهشان فرموده: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ[۲۷] حتی آن قدر زیاد بودند که از رسول خدا a اجازه میخواستند تا با مشرکین مبارزه و نبرد کنند، ولی خدای تعالی اجازه نداد.
پس معلوم میشود، مسلمانان مکّه عدّه و عُدّهای داشتهاند و روز به روز به جمعیتشان اضافه میشده تا آنکه رسول خدا a به مدینه مهاجرت کرد و در آنجا دعوتش گسترش و اسلام نشر یافت، مدینه و قبائل اطرافش را تا یمن و سایر اطراف شبه جزیره عربستان گرفت و از این سرزمین پهناور تنها مکّه و اطراف آن باقی ماند و این گستردگی همچنان ادامه یافت تا از مرز عربستان هم گذشت و رسول خدا a در سال ششم هجرت نامههایی به پادشاهان و بزرگان فارس و روم و مصر نوشت و در سال هشتم هجرت مکّه را هم فتح کرد و در این فاصله یعنی فاصله هجرت تا فتح مکّه عده زیادی از اهالی مکّه و اطرافش به دین اسلام درآمدند تا آنکه رسول خدا a از دنیا رحلت نموده، انتشار اسلام به جایی رسید که همه میدانیم و به طور مداوم جمعیتش بیشتر و آوازهاش گستردهتر شد تا امروز که یک پنجم جمعیت دنیا را تشکیل دادهاند.
حال که این مقدمه روشن شد، میگویید: آیه مورد بحث یعنی مسأله دو نیم شدن قرص ماه معجزهای بود پیشنهادی که مشرکین مکّه آن را از رسول خدا a خواسته بودند، معجزهای که اگر تکذیبش میکردند، دنبالش عذاب بود و تکذیبش هم کردند؛ برای اینکه گفتند، سِحری است مستمر، لکن تکذیب مشرکین باعث آن نمیشد که خدای تعالی تمامی امّت اسلام را که پیامبر اسلام رسول ایشان است هلاک کند، آری امّت اسلام تمامی ساکنان روی زمین هستند و در آن ایامی که مشرکین شق القمر را تکذیب کردند، حجت بر تمامی مردم روی زمین تمام نشده بود؛ چون این معجزه پنج سال قبل از هجرت اتفاق افتاد و خدای تعالی خودش فرموده: لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ[۲۸].
و حتی باعث این هم نمیشد که تمامی اهل مکّه را هلاک کند، چون در میان آنان جمعی از مسلمین بودند، و به همین لحاظ در صلح حدیبیّه خدای تعالی مقابله مسلمانان با مشرکین را به صلح انجام داد و وقتی مسلمانان از این که نتوانستند داخل مکّه شوند، ناراحت شدند، فرمود: وَلَوْلَا رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُؤْمِنَاتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَئُوهُمْ فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا[۲۹].
علاوه بر این، چنین فرضی هم صحیح نبود که خدای تعالی تنها کفار مکّه را هلاک نموده، مؤمنین ایشان را نجات دهد؛ چون جمع بسیاری از همان کفار نیز در فاصله پنج سال قبل از هجرت و هشت سال بعد از هجرت و تمامی آنان در فتح مکّه مسلمان شدند، هر چند که اسلام بسیاری از آنها ظاهری بود؛ زیرا دین مبین اسلام در مسلمانی اشخاص به اقرار به شهادتین هر چند به ظاهر باشد، اکتفا میکند.
از این هم که بگذریم، عموم اهل مکّه و حوالی آن اهل عناد و لجاج نبودند، و تنها صنادید و بزرگان ایشان عنان داشتند و رسول خدا a را استهزاء میکردند و مسلمانان را شکنجه میدادند و علیه رسول خدا a پیشنهاد معجزه میدادند. منظور از آیه إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[۳۰] همین طبقه بوده است و خدای تعالی همین لجبازان را که اقتراح معجزه میکردند در چند جا از کلام خود تهدید کرد به محرومیت از ایمان و به هلاکت و به همین تهدید خود وفا هم نمود، هیچ یک از آنان ایمان نیاوردند و در واقعه جنگ بدر هلاکشان کرد، وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا[۳۱].
و امّا اینکه صاحب اشکال تمسک کرد به آیه ۵۹ سوره اسرا برای اینکه خدای متعال مطلقا معجزه نمیفرستد؛ در پاسخش میگوییم: آیه شریفه همان طور که خود او نیز اقرار کرد، شامل آن معجزات که رسالت یک پیامبر تأیید میکند، نمیشود، مانند قرآن برای تأیید رسالت رسول اسلام و نیز شامل آیاتی که جنبه لطف دارد نمیشود، از قبیل خوارق عاداتی که از آن جناب سر میزد، از غیب خبر میداد و بیمارانی که به دعایش شفا مییافتند و (صدها) مانند آن.
بنابراین بر فرض هم که آیه مذکور مطلق باشد، تنها شامل معجزات اقتراحی مشرکین مکّه میشود که اقتراحاتشان نظیر اقتراحات امّتهای گذشته بود، برای این نبود که با دیدن معجزه ایمان بیاورند، بلکه برای این بود که آن را تکذیب کنند و خلاصه سر به سر پیغمبر خود بگذارند؛ چون طبع مشرکین مکّه طبع همان مکذبین از امّتهای گذشته بود و لازمه آیه مزبور هم این است که مشرکین مکّه را معذب کند و خدا نخواست فوری آنان را عذاب کند.
البته این را هم بگوییم که در آیه مذکور دو حالت هست؛ یکی، اینکه حرف «باء» در جمله وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ زایده باشد و کلمه «آیات» مفعول جمله «نرسل» باشد و معنا این باشد که ما آیات را نمیفرستیم، مگر برای تخویف و احتمال دوم، این که بای مصاحبه به معنای «بای فارسی» باشد. در این صورت مفعول جمله «نرسل» رسول تقدیری است و معنای آیه این است که ما هیچ پیغمبری را با آیات نمیفرستیم، مگر برای تخویف.
و امّا اینکه گفتیم: خدا نخواست فوری آنان را عذاب کند، علّت آن را خود خدای تعالی در جای دیگر توضیح داده و فرموده: وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ[۳۲]. پس، از این آیه برمیآید که علّت نفرستادن آیت و به دنبال تکذیب آن عذاب این نبوده که خدا نخواسته آیت و معجزهای بفرستد، بلکه علّت این بوده که رسول خدا a در بین آنان مانع فرستادن آیت بوده، همچنان که از آیه شریفه وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا[۳۳] نیز همین معنا استفاده میشود.
از سوی دیگر فرموده: وَمَا لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُوا أَوْلِيَاءَهُ إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ * وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ[۳۴] و این آیات بعد از جنگ بدر نازل شد و این معنا را بیان میکند که از طرف کفار هیچ مانعی از نزول عذاب نیست، تنها مانع آن وجود رسول خدا a در بین ایشان است. وقتی مانع برطرف شود، عذاب هم نازل میشود، همچنان که بعد از خارج شدن آن جناب از بین مشرکین قریش، خدای تعالی ایشان را در جنگ بدر به آن وضع عجیب از بین برد.
کوتاه سخن آنکه مانع از فرستادن آیات، تکذیب بود، هم در امّتهای گذشته و هم در این امّت، چون مشرکین در خصیصه تکذیب مثل امّتهای گذشته بودند و مانع از فرستادن عذاب، وجود رسول خدا a بود. همین که مقتضی عذاب از قبیل سوت زدن و کف زدن موجود شد و یکی از دو رکن مانع که عبارت بود از وجود رسول خدا a در بین آنان برطرف گردید، دیگر نه مانعی برای فرستادن آیت و معجزه باقی ماند و نه مانعی برای فرستادن عذاب؛ چون بعد از تکذیب معجزه، و به خاطر مقتضیات عذاب که همان سوت و کف زدن و امثال آن بود، حجت بر آنان تمام گردید.
پس به طور خلاصه میگوییم: مفاد آیه شریفه وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ...[۳۵] یکی از دو احتمال است، یا این است: مادامیکه رسول خدا a در بین ایشان است، خدای تعالی از فرستادن معجزه امتناع میکند که در این فرض آیه شریفه با فرستادن آیت «شق القمر» و «پیروزی بدر» و تأخیر عذاب تا آن جناب از میان آنان بیرون شود، منافاتی نداشته و دلالتی بر امتناع از آن ندارد و چگونه ممکن است بر آن دلالت کند با اینکه خدای سبحان تصریح کرده به اینکه داستان بدر خود آیتی بوده و کشته شدن کفار در آن واقعه هم عذابی بوده است.
یا این است که فرستادن آیت وقتی است که لغو نباشد، و اگر لغو بود خدای تعالی از فرستادن آن امتناع مینمود و چون کفار مکّه مجبور و سرشته بر تکذیب بودند، برای آنان آیت و معجزه نخواهد فرستاد که در این هم آیه شریفه با فرستادن معجزه و تأخیر عذاب کفار تا بعد از هجرت رسول خدا a منافاتی ندارد. چون در این فرض فرستادن آیت لغو نیست، بلکه فایده احقاق حق و ابطال باطل دارد. پس چه مانعی دارد که آیت شق القمر هم از آیات و معجزاتی باشد که خدا نازل کرده، و فایدهاش این باشد که کفار را به جرم تکذیبشان عذاب کند، البته بعد از آنکه مانع عذاب برطرف شده باشد، یعنی رسول خدا a از میان آنان بیرون رفته باشد، آن وقت ایشان را در جنگ بدر نابود کند.
و امّا اینکه استدلال کردند به آیه قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا[۳۶] بر اینکه هیچ معجزهای به پیشنهاد مردم صورت نمیگیرد، در پاسخ میگوییم: مفاد آیه شریفه این نیست که خدای سبحان نبوت رسول خدا a را به وسیله معجزه تأیید نمیکند؛ چون مفاد آن، این است که بگو من از آنجا که یک بشر هستم که از ناحیه خدا فرستاده شدهام، از ناحیه خود قدرتی برای آوردن معجزه ندارم.
چون اگر مفاد آن انکار معجزات از رسول خدا a باشد، انکار معجزه همه انبیاء هم خواهد بود؛ زیرا همه انبیای بشری رسول بودند و حال آنکه قرآن کریم در ضمن نقل داستانهای انبیاء معجزاتی بسیار برای آنان اثبات کرده، و از همه آن معجزات روشنتر خود این آیه خودش را رد میکند، برای این که آیه شریفه یکی از آیات قرآن است که خود معجزه است و به بانگ بلند اعلام میکند، اگر قبول ندارید، یک آیه مثل آن بیاورید، پس چگونه ممکن است، این آیه معجزه را انکار کند، با این که خودش معجزه است؟
بلکه مفاد آیه این است که رسول خدا a بشری است فرستاده شده، خودش از این جهت که بشر است، قادر بر هیچ چیز نیست تا چه رسد، به آوردن معجزه، تنها امر به دست خدای سبحان است، اگر بخواهد به دست او معجزه جاری میکند، و اگر نخواهد نمیکند. همچنان که در جای دیگر فرموده: وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يُؤْمِنُونَ[۳۷].
و نیز از قوم نوح حکایت کرده که گفتند: قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ * قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شَاءَ[۳۸].
و نیز فرموده: وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ[۳۹]. آیات در این معنا بسیار است[۴۰].
اشکال دوم و پاسخ
یکی دیگر از اعتراضاتی که به آیت شق القمر شده این است که اگر این طور میگویند، قرص ماه دو نیم شده باشد، باید تمام مردم دنیا دیده باشند و رصد بندان شرق و غرب عالم این حادثه را در رصدخانه خود ضبط کرده باشند؛ چون این از عجیبترین آیات آسمانی است و تاریخ تا آنجا که در دست است و همچنین کتب علمی هیأت و نجوم که از اوضاع آسمانی بحث میکند، نظیری برای آن سراغ نمیدهد و قطعا اگر چنین حادثهای رخ داده بود اهل بحث کمال دقت و اعتنا را در شنیدن و نقل آن به کار میزدند و میبینیم که نه در تاریخ از آن خبری هست و نه در کتب علمی اثری.
بعضی پاسخی از این اعتراض دادهاند که خلاصهاش از نظر خواننده میگذرد، گفتهاند: اولاً، ممکن است، مردم آن شب از این حادثه غفلت کرده باشند، چه بسیار حوادث جوی و زمینی رخ میدهد که مردم از آن غافلند، این طور نیست که هر حادثهای رخ دهد، مردم بفهمند و آن را نزد خود محفوظ نگه داشته و سینه به سینه تا عصر ما باقی بماند.
ثانیاً، سرزمین حجاز و اطراف آن از شهرهای عربنشین و غیره رصدخانهای نداشتند تا حوادث جوی را ضبط کنند. رصدخانههایی که در آن ایام بر فرض که بوده باشد در شرق در هند، و در مغرب در روم و یونان و غیره بوده، در حالی که تاریخ از وجود چنین رصدخانههایی در این نواحی و در ایام وقوع حادثه هم خبر نداده و این جریان به طوری که در بعضی از روایات آمده در اوائل شب چهاردهم ذی الحجّه سال ششم بعثت یعنی پنج سال قبل از هجرت اتفاق افتاده است.
علاوه بر این بلاد مغرب که اعتنایی به این گونه مسائل داشتهاند (البته اگر در آن تاریخ چنین اعتنایی داشته بودند) با مکّه اختلاف افق داشتهاند، اختلاف زمانی زیادی که باعث میشد، آن بلاد جریان را نبینند. چون به طوری که در بعضی از روایات آمده قرص ماه در آن شب بدر بوده، و در حوالی غروب خورشید و اوائل طلوع ماه اتّفاق افتاده، و میان انشقاق ماه و دوباره متصل شدن آن زمانی اندک فاصله شده است، ممکن است، مردم آن بلاد وقتی متوجّه ماه شدهاند که اتصال یافته بوده است.
از این هم که بگذریم، ملّتهای غیر مسلمان یعنی اهل کلیسا و بتخانه را در امور دینی و مخصوصا حوادثی که به نفع اسلام باشد، متهم و مغرض میدانیم[۴۱].
اشکال سوم و پاسخ
اعتراض سومی که به مسأله شق القمر شده این است که بعضی گفتهاند: دو نیم شدن ماه به هیچ وجه ممکن نیست، مگر وقتی که جاذبه میان دو نیمه آن از بین برود و اگر از بین برود، دیگر ممکن نیست، دوباره به هم بچسبند؛ پس اگر انشقاقی اتفاق افتاده باشد، باید تا ابد به همان صورت باقی بماند.
جواب این اشکال آن است که قبول نداریم چنین چیزی محال عقلی باشد. بله، ممکن است، محال عادی یعنی خارق عادت باشد و این محال بودن عادی اگر مانع از التیام بعد از انشقاق باشد، مانع از انشقاق قبل از التیام هم خواهد بود؛ به این معنا که از همان اول انشقاق صورت نمیگرفت و حال آنکه انشقاق به حسب فرض صورت گرفته، در حقیقت اساس این اعتراض انکار هر امر خارقالعاده است وگرنه کسی که خرق عادت را جایز و ممکن بداند، چنین اعتراضی نمیکند[۴۲].[۴۳]
منابع
پانویس
- ↑ «رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت * و چون معجزهای ببینند روی میگردانند و میگویند: جادویی همیشگی است» سوره قمر، آیه ۱.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۳۷۵-۳۸۵.
- ↑ «و نادانان گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمیگوید یا برای ما نشانه ای نمیآید؟ کسانی که پیش از اینان بودند نیز همانند گفتار آنان را گفتند، دلهاشان همگون است؛ ما نشانههای (خود) را برای گروهی که یقین دارند روشن گرداندهایم» سوره بقره، آیه ۱۱۸.
- ↑ «و بیگمان ما در این قرآن برای مردم هر گونه مثلی زدهایم و اگر برای آنان نشانهای بیاوری کافران خواهند گفت: شما تباهاندیشانی بیش نیستید» سوره روم، آیه ۵۸.
- ↑ «و بیگمان پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و به آنان همسران و فرزندانی دادیم و هیچ پیامبری را نسزد که معجزهای بیاورد مگر با اذن خداوند؛ هر سرآمدی، زمانی نگاشته دارد» سوره رعد، آیه ۳۸.
- ↑ «و چون معجزهای ببینند روی میگردانند و میگویند: جادویی همیشگی است» سوره قمر، آیه ۲.
- ↑ «و گفتند: چرا نشانههایی از سوی پروردگارش بر او فرو فرستاده نمیشود؟ بگو: جز این نیست که نشانهها نزد خداوند است و من تنها بیمدهندهای آشکارم» سوره عنکبوت، آیه ۵۰.
- ↑ «و آیا همین برای آنان بسنده نیست که ما بر تو کتاب (آسمانی) را فرو فرستادهایم که بر آنان خوانده میشود؟ به راستی در این (کار) بخشایش و یادکردی برای گروه مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۵۱.
- ↑ «رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت * و چون معجزهای ببینند روی میگردانند و میگویند: جادویی همیشگی است» سوره قمر، آیه ۱-۲.
- ↑ «و چون معجزهای ببینند روی میگردانند و میگویند: جادویی همیشگی است» سوره قمر، آیه ۲.
- ↑ المیزان، ج ۱۹، ص۸۹
- ↑ برخی از مفسران گفتهاند: «و معنای اینکه فرمود:" وَ انْشَق الْقَمَرُ "این است که اجزای قرص قمر از هم جدا شده، دو قسمت گردید، و این آیه به معجزه شق القمر که خدای تعالی به دست رسول خدا a در مکه و قبل از هجرت و به دنبال پیشنهاد مشرکین مکه جاریش ساخت اشاره میکند. روایات این داستان هم بسیار زیاد است و به طوری که میگویند همه اهل حدیث و مفسرین بر قبول آن أحادیث اتفاق دارند و کسی از ایشان مخالفت نکرده به جز حسن، عطاء و بلخی که گفتهاند: معنای اینکه فرمود:" انْشَق الْقَمَرُ" این است که به زودی در هنگام قیام قیامت قمر دو نیم میشود، و اگر فرموده: دو نیم شده، از باب این است که بفهماند حتما واقع میشود. لکن این معنا بسیار بیپایه است، و دلالت آیه بعدی که میفرماید:" وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ «و چون معجزهای ببینند روی میگردانند و میگویند: جادویی همیشگی است» سوره قمر، آیه ۲. "آن را رد میکند، برای اینکه سیاق آن آیه روشنترین شاهد است بر اینکه منظور از" آیة "معجزه به قول مطلق است، که شامل دو نیم کردن قمر هم میشود، یعنی حتی اگر دو نیم شدن قمر را هم ببینند میگویند سحری است پشت سرهم، و معلوم است که روز قیامت روز پردهپوشی نیست، روزی است که همه حقایق ظهور میکند، و در آن روز همه در بدر دنبال معرفت میگردند، تا به آن پناهنده شوند، و معنا ندارد در چنین روزی هم بعد از دیدن شق القمر باز بگویند این سحری است مستمر، پس هیچ چارهای نیست جز اینکه بگوییم شق القمر آیت و معجزهای بوده که واقع شده تا مردم را به سوی حق و صدق دلالت کند، و چنین چیزی را ممکن است انکار کنند و بگویند سحر است. ترجمه المیزان ج ۱۹ ص ۹۰.
- ↑ «و مبادا تو برخی از آنچه را بر تو وحی شده است کنار نهی و دل از آن تنگ داری از آن رو که میگویند: «چرا بر او گنجی فرو فرستاده نمیشود یا فرشتهای همراه وی نمیآید؟» تو، تنها بیمدهندهای و خداوند بر هر چیزی مراقب است» سوره هود، آیه ۱۲.
- ↑ «یا خانهای زرّین داشته باشی یا به آسمان فرا روی و فرا رفتنت را (هم) هرگز باور نخواهیم داشت مگر نوشتهای برای ما فرو فرستی که آن را بخوانیم؛ بگو: پاکا که پروردگار من است، مگر من جز بشری پیام آورم؟» سوره اسراء، آیه ۹۳.
- ↑ «آن هنگام که (هنگامه) رستخیز روی دهد» سوره واقعه، آیه ۱.
- ↑ «خواهندهای عذابی رخدهنده را خواست» سوره معارج، آیه ۱.
- ↑ «آنان آن (روز) را دور میبینند» سوره معارج، آیه ۶.
- ↑ «و ما آن را نزدیک میبینیم» سوره معارج، آیه ۷.
- ↑ فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۲۱، ص۲۷۵.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱، ص۸۱۱.
- ↑ «و چیزی ما را از فرستادن نشانهها باز نداشت جز اینکه پیشینیان آن را دروغ میشمردند و ما برای ثمود آن ناقه را روشنگرانه فرستادیم اما به آن ستم روا داشتند و ما نشانهها را جز برای بیم دادن نمیفرستیم» سوره اسراء، آیه ۵۹.
- ↑ «و گفتند: هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا برای ما از زمین چشمهای فرا جوشانی» سوره اسراء، آیه ۹۰.
- ↑ «بگو: پاکا که پروردگار من است، مگر من جز بشری پیام آورم؟» سوره اسراء، آیه ۹۳.
- ↑ «بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.
- ↑ «بگو: چه چیزی در گواهی بزرگتر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم» سوره انعام، آیه ۱۹.
- ↑ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ «آیا به (حال و روز) کسانی ننگریستهای که به آنان گفته شد (چندی) دست (از جنگ) بکشید و نماز را بر پا دارید» سوره نساء، آیه ۷۷.
- ↑ سوره انفال، آیه ۴۲.
- ↑ «آنانند که کفر ورزیدند و شما را از مسجد الحرام باز داشتند و نگذاشتند قربانی بازداشته به قربانگاه خود برسد و اگر مردان و زنان مؤمنی که آنان را نمیشناسید (در میان آنان) نبودند- که بیم میرود پایمالشان کنید و ندانسته خونبهایی از ایشان به گردن شما افتد- (فرمان حمله به مکّه را میدادیم) تا خداوند هر که را خواهد در بخشایش خویش درآورد؛ اگر (مؤمنان و کافران) از هم جدا میبودند، کافران از آنان را عذابی دردناک میکردیم» سوره فتح، آیه ۲۵.
- ↑ «بیگمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمیآورند» سوره بقره، آیه ۶.
- ↑ «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کنندهای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.
- ↑ «و خداوند بر آن نیست تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب کند و تا آمرزش میخواهند خداوند بر آن نیست که عذاب کننده آنها باشد» سوره انفال، آیه ۳۳.
- ↑ «و به راستی نزدیک بود که تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرون رانند و در آن صورت (آنها نیز) پس از تو جز اندکی درنگ نداشتند» سوره اسراء، آیه ۷۶.
- ↑ «و چرا خداوند عذابشان نکند با آنکه (مردم را) از مسجد الحرام باز میدارند در حالی که سرپرست آن نمیباشند- که سرپرست آن جز پرهیزگاران نیستند- اما بیشتر آنان نمیدانند * و نماز آنان نزد خانه (ی کعبه) جز سوت کشیدن و کف زدن نبود پس عذاب را برای کفری که میورزیدید بچشید!» سوره انفال، آیه ۳۴-۳۵.
- ↑ «و چیزی ما را از فرستادن نشانهها باز نداشت ...» سوره اسراء، آیه ۵۹.
- ↑ «بگو: پاکا که پروردگار من است، مگر من جز بشری پیام آورم؟» سوره اسراء، آیه ۹۳.
- ↑ «و سختترین سوگندهایشان را به خداوند خوردند که اگر نشانه ای برای آنان بیاید به آن ایمان میآورند؛ بگو: نشانهها تنها نزد خداوند است و شما چه میدانید هنگامی که آن (نشانه هم) بیاید ایمان نمیآورند» سوره انعام، آیه ۱۰۹.
- ↑ «گفتند: ای نوح! با ما به چالش پرداختی و چالش با ما را به درازا کشاندی، اگر راست میگویی وعدهای را که میدهی بر سر ما بیاور! * گفت: اگر خداوند بخواهد آن را بر سر شما خواهد آورد و شما به ستوه آورنده (ی او) نخواهید بود» سوره هود، آیه ۳۲-۳۳.
- ↑ «و بیگمان پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و به آنان همسران و فرزندانی دادیم و هیچ پیامبری را نسزد که معجزهای بیاورد مگر با اذن خداوند؛ هر سرآمدی، زمانی نگاشته دارد» سوره رعد، آیه ۳۸.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۳۷۵-۳۸۵.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۳۷۵-۳۸۵.
- ↑ المیزان (ترجمه فارسی)، ج۱۹، ص۹۶- ۱۰۵.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص۳۷۵-۳۸۵.