نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Saqi(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۲۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۲۳ توسط Saqi(بحث | مشارکتها)
قلمرو علم معصوم(ع) تا چه حدی است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.
«دیدگاه متکلمان شیعه در این باره که محدوده علم چه میزان است، یکسان نیست. شاید بتوان دیدگاه کسانی که دایره علم را محدود میدانند، با دیدگاه کسانی که معتقدند علم امام نامحدود است، اینگونه جمع نمود که مقصود از محدود بودن، دانش فعلی است و گرنه اگر امام اراده کند، آنچه میخواهد میتواند بر آن آگاهی یابد.
علامه مجلسی در بحار الانوار در باب «الأئمة أنهم يزادون في الليل و النهار و لو لا ذلك لنفد ما عندهم» از کتاب بصائر الدرجات روایتی نقل میکند، که نشان میدهد علوم ائمه(ع) پایانناپذیر است، و آنگاه که بخواهند آگاهی بر اشیا پیدا میکنند:سائل میگوید: بارها از شما شنیدهام که اگر علم ما افزوده نگردد، علم ما تمام میشود، و پاسخ حضرت این است که در خصوص حلال و حرام افزودهای نیست و همه آنها به طور کامل برای پیامبر بیان شده است و حضرت میفرماید افزودهشدن در غیر حلال و حرام است و پیداست که حضرت به طور مطلق میفرماید در غیر حلال و حرام که میتواند دایرهای بس گسترده داشته باشد و شامل موضوعات و رخدادهای خارجی گردد[۱]. در بیانی دیگر از امام کاظم(ع) رسیده است [۲]. روایت یاد شده افزون بر اینکه دایره علم امام را بیان میکند، به مجاری آن نیز اشاره دارد و در همین راستا روایت دیدار حضرت الیاس با امام باقر(ع) جالب توجه است. در این دیدار که موضوعات متنوعی مطرح شده است، امام در ابتدای روایت پس از اشاره به این مطلب که در علم خداوند هیچ ناسازگاری و تناقضی نیست، در پاسخ از این پرسش که چه کسی از این دانش که در آن هیچ تناقضی نیست، آگاهی دارد؟ میفرماید: همه علوم نزد خداوند است، اما آن دسته از علوم که دانستن آن برای بندگان ضروری است، نزد اوصیاست. آنگاه حضرت الیاس میپرسد، اوصیا چگونه این علوم را فرا میگیرند؟ حضرت میفرماید: همانگونه که پیامبر این علوم را فرا میگرفت، با این تفاوت که آنها آنچه را رسول خدا میدید نمیبینند؛ زیرا حضرت محمد پیامبر(ص) بود و امامانالهام شدگان هستند، امام در روش آگاهی بر غیب امامان تعبیر به محدثون میکنند. تعابیر محدثون و مفسرین، الهامشدگان و فهمانیده شدگان که در روایات رسیده است به این معناست که آنان علوم و معارف الهی را از راه الهام دریافت میکنند. از امام صادق(ع) روایت شده است که ما خزائن علوم الهی هستیم، بنگرید:« عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ إِنَ اللَّهَ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِيَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ فَخَلَقَ خَلْقاً فَقَدَّرَهُمْ بِذَلِكَ الْأَمْرِ فَنَحْنُ هُمْ يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ فَنَحْنُ حُجَجُ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ الْقَائِمُونَ بِذَلِك»[۳]»[۴].
پاسخهای دیگر
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
«امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه گاهی به معرفی خصائص و ویژگیهای اهل بیتپیامبر(ص) پرداخته است که خود او نیز از آنها محسوب میشود؛ و گاهی خصائص و ویژگیهای شخصی خویش را معرفی میکند که باز در آن ویژگیها، همۀ امامان مشترکاند؛ در نتیجه چه سخن از اهل بیت باشد و چه از خود آن حضرت، هردو در مباحث مربوط به امامت، یک نتیجه دارد. امام علی(ع) در نهجالبلاغه در موارد متعددی به معرفی اهل بیتپیامبر میپردازد. آنچه بیش از همه مورد عنایت آن حضرت در معرفی این خاندان است، شاخصۀ علمی آنها است. حضرت درجایی میفرمایند: خانواده پیامبر جایگاه اسرار خداوند، پناهگاه امر او، معدن علم او، مرجع حکمت او، مخزن کتابهای او، و کوه استوار دین اویند... این امت را با خاندان رسالت همپایه نتوان پنداشت و هرگز نمیتوان پرورده نعمت ایشان را در رتبت آنان دانست که آل محمد پایۀ دین و ستون یقیناند.[۵] پس اهل بیت (ع) کسانی هستند که به تماممعنا دینشناس و ستون یقیناند؛ بنابراین قلمرو آگاهی آنها با سنجههای عادی قابلاندازهگیری نیست. حضرت امیر در فرازی دیگر، جوشش علم خود را همانند جاری شدن سیلاب خروشان از کوهسار میداند و بلندای اندیشهاش را از همۀ اندیشهها برتر میشمارد: سیل علم و معرفت از کوهسار وجود من فرومیریزد، و مرغ اندیشه را یارای پرواز به بلندای من نیست.[۶] در این فرازها امام با نگاه به جایگاه علمیاش، خود را محق منصب خلافت میداند؛ یعنی به پیوند ناگسستنی امامت با علم و به تعبیری مرجعیت علمی امام، اشاره میکند. در فرازی دیگر، امام علی(ع) یکی از ویژگیهای اهل بیت (ع) را نجاتبخش بودن آنها از هرگونه تباهی و گمراهی میدانند.[۷] ازاینرو امام باید به همۀ طرق هدایت و ضلالت آگاه باشد و لازمۀ آن اطلاع و آگاهی گستردۀ وی است. حضرت در جای دیگر، دربارۀ دامنۀ گسترده و تنوع علوم اهل بیت (ع) میگوید: نزد ما اهل بیت درهای حکمت الهی و چراغ دین است.[۸] علاوه بر آنچه گذشت، امام علی(ع) در سه جای نهجالبلاغه، مردم را به پرسش از ایشان در مورد هر چیز، فراخواندهاند. مردم نیز سؤالهای فراوان و متنوعی در امور مختلف از آن حضرت پرسیدهاند و امام نیز به همۀ آنها پاسخ داده است، اما ازآنرو که سید رضی تنها قطعات ادبی سخنان امام علی(ع) را گردآورده، بهتمامی ماجرا نپرداخته است. امام درجایی خطاب به مردم میگوید: مردم از من بپرسید قبل از آنکه دیگر مرا نیابید، که من به راههای آسمان آگاهتر از راههای زمین هستم.[۹] بار دیگر میگوید: از من بپرسید قبل از آنکه دیگر مرا نیابید، به خدا سوگند نمیپرسید از چیزی که در بین شما است تا روز قیامت [مگر اینکه پاسخگوی شما خواهم بود]…[۱۰]شیخ مفید این روایت را اینگونه آورده است: بپرسید مرا قبل از اینکه دیگر مرا نیابید، بپرسید که بهراستی نزد من است علم همۀ گذشتگان و همۀ آیندگان، حکم خواهم کرد بین پیروان تورات، به تورات، و بین پیروان انجیل، به انجیل، و بین پیروان زبور، به زبور، و بین پیروان قرآن، به قرآن،… بر هر یک از پیروان ادیان الهی طبق قوانین حقوقی خودشان قضاوت خواهم کرد.[۱۱] و درجایی دیگر میفرمایند: از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. بدان کس که جانم به دست او است، نمیپرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت است، و نه از گروهی که صد تن را به راه راست میخواند و صد تن دیگر را موجب ضلالت است، جز آنکه شما را از آنکه رهبریشان میکند، و آنکه آنان را میراند؛ و آنجا که فرود آیند، و آنجا که بار گشایند؛ و آنکه کشته شود از آنان، و آنکه بمیرد از ایشان، مگر اینکه آگاهتان میکنم.[۱۲] این فراخوان امام علی(ع) نهتنها در نهجالبلاغه، بلکه در منابع دیگر شیعه و اهل سنت نیز با عبارات متفاوت انعکاس پیدا کرده است.[۱۳]
سیوطی از علمای اهل سنت از سعید بن مسیب[۱۴] نقل میکند که میگفت: هیچیک از اصحاب رسول خدا(ص) چنین سخنی را نگفتهاند مگر امام علی(ع)، یعنی فقط امام علیتوان چنین ادعایی را داشت که فریاد برآورد و همگان را به پرسش دعوت کند، آنهم پرسش از هر علم شهودی و غیبی، بدون اینکه محدودیتی در کار باشد.[۱۵] بنابراین نحوۀ مطالبۀ امام از جهاتی چند جای تأمل دارد؛
امام بدون هیچ قید و شرطی از همۀ مردم درخواست سؤال میکند تا ازهر چه میخواهند آزادانه بپرسند.
خطاب امام متوجه همۀ مردم از اقشار مختلف جامعه است که البته از حیث معلومات و فرهنگ متفاوت هستند.
امیرالمؤمنین(ع) سخن خویش را با قسم همراه کردهاند که هم بر استحکام سخن آن حضرت دلالت دارد وهم به مخاطبان اطمینان میدهد که پاسخ خویش را دریافت خواهند کرد.
نوع فراخوان امام بهگونهای است که در مردم انگیزهای برای پرسیدن ایجاد میکند.
از همه مهمتر اینکه با صراحت اعلام میدارد اگر خواسته باشید سؤالهای خود را از امور شهودی هم فراتر ببرید، مانعی ندارد، زیرا برای من آگاهی از امور غیب آسانتر از امور شهودی است.
دعوت امام فراخوانی بین الادیانی است و همۀ پیروان ادیان توحیدی را در برمیگیرد.
با این توضیح معلوم میشود که دایرۀ علوم امام آنقدر گسترده است که نهتنها عالم شهود، بلکه عالم غیب و علوم مرتبط با هر دین توحیدی را در برمیگیرد و امام هیچ دغدغهای از پرسشهای گوناگون در این زمینهها ندارند. پس با توجه به اطلاق سخن امام علی(ع)، نمیتوان برای قلمرو علم امام، محدودیت قائل شد و این است امتیاز بارز امامشیعه که مرجعیت او مبتنی بر علم او است، علمی که از ویژگیهایش الهی بودن است، آنهم با دامنهای گسترده که در زمرۀ علوم عادی و اکتسابی قرار نمیگیرد و با ابزار عادی نیز قابلاندازهگیری نیست»[۱۶].
«در خور توجه است که اصل آگاهی امام از غیب و ماوراى طبیعت، مورد قبول و اتفاق همه علما و صاحبنظران شیعه اعم از فقیهان، مفسران، فیلسوفان، عارفان و محدثان است. ولى در تفصیل و چگونگى و حدود آن اختلافنظر است؛ بهطورىکه در این زمینه، سه دیدگاه وجود دارد:
١. گستردگى علم امام:
بیشتر دانشمندان شیعه، علم امام را فراگیر مىدانند و معتقدند که حجج الهى(ع)از حوادث گذشته، حال و آینده جهان آگاهى دارند. گفتار بعضى از متکلمان[۱۷]در این زمینه چنین است:
نوبختىها
شیخ مفید در اوائل المقالات مىنویسد: "نوبختىها[۱۸]به حکم عقل، علم و آگاهى امام را به تمامى لغات و حرفهها و صنعتها لازم دانستهاند".[۱۹]
علامه مظفر: او در کتاب خود در صدد اثبات این مطلب است که "امام با علم حضورى به همه حوادث گذشته و آینده و به همه موضوعات خارجى، بدون استثنا علم دارد".[۲۰]
آیت الله العظمى مرعشى نجفى: ایشان درباره علم امامانشیعه معتقد است: مخفى نماند آنکه از اصول مسلّمه و عقاید حقه امامیه است، ثبوت علم ائمه اطهار(ع) است به "ما کان و ما یکون و ما هو کائن" و متکلمان شیعه ادله و براهین متقنه کافیه بر این امر در کتب خود اقامه فرمودهاند و در کتب حدیث، مانند کتاب شریف کافى، روایات معتبره و اخبار صحیحه نقل شده و آنها متلقاى به قبول بوده و هست.[۲۱]
آیتالله شهید قاضى بعد از بیان مقدمات اجمالى در تفسیر آیه تطهیر[۲۲] مىنویسد: در آیه تطهیر، برحسب ظاهر، اطلاق رجس اعم است. ولى مصب و جریان آیه شریفه، ارجاس باطنى است و الف و لام "الرجس" یا براى جنس است یا استغراق. در هر صورت، افاده عموم مىکند. ولى آن بزرگواران قطعاً خودشان را از ارجاس ظاهرى پاکیزه نگه مىداشتند و از آنچه در اسلام نجس است، بدون شک اجتناب مىفرمودند. ارجاس باطنى و پلیدىهاى معنوى که خداوند آنها را از آن پاکیزه گردانیده، شامل پلیدىها و قذارتهاى باطنى است و تمامى ارجاس معنوى از اوصاف رذیله و صفات مذمومه از گناه و عصیان و جهل و نادانى و حرص و طمع و حسد و بخل و لئیمى و غباوت و سهو و نسیان و کینهتوزى و بىعدالتى و بىبندوبارى را شامل است و به عبارت دیگر، آیه شریفه دلالت بر کبراى کلیه دارد و آن عبارت از نفى کلى ارجاس و پلیدىهاى معنوى از اهل بیت(ع) است و هریک از افراد ارجاس باطنى که از اهل بیت(ع) دفع شده است، از مصادیق صغریات آن کبراى کلى است و منطبق بر آن شده و نتیجه صحیحه مىدهد و لذا با عبارت عربى شریف که بهتر مطلب ادا مىشود باید چنین گفت: "الذنب و الجهل او الحسد او... رجس وکل رجس فهو منفی عن اهلبیت فالجهل او ... منفی عنهم". آیا کدام رجس باطنى بالاتر از جهل و نادانى است؟! پس به موجب آیه شریفه، امام باید به چیزى جاهل نباشد و الّا با آیه شریفه سازش ندارد و خلاف مدلول مطابقى آیه است؛ زیرا جاهل بودن با عموم "اذهاب رجس" و کبراى کلى منافات دارد. کسانى که امام را فقط عالم به احکام شرعیه مىدانند و جاهل به سایر موجودات مىدانند با مدلول آیه تطهیر مخالفت دارند و علت آن عدم تفکر و دقت در مدلول آیه است.[۲۳]
مرحوم علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان، در کتاب "بحث کوتاه درباره علم امام(ع)" مىنویسد: علم امام(ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع، طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه برمىآید، بر دو قسم است و از دو راه است: (الف) علم موهبتى و خدادادى؛ (ب) علم عادى. قسم اول از علم امام(ع) "علم موهبتى": امام به حقایق جهان هستى در هر شرایطى که وجود داشته باشد، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنهایى که تحت حس قرار دارند و آنهایى که بیرون از دایره حس مىباشند؛ مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقایع آینده.
علامه طباطبایی در ادامه بحث، به دلیل اول گفته خود مىپردازد و مىنویسد:
الف) از راه نقل: روایات متواترهاى است که در جوامع حدیث شیعه، مانند کتاب کافى و بصائر و کتب صدوق و کتاب بحار و غیر آن ضبط شده، به موجب این روایات که به حد و حصر نمىآید، امام از راه موهبت الهى، نه از راه اکتساب، به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هرچه را بخواهد به اذن الهى به ادنى توجهى مىداند.
سپس به دلیل دوم مىپردازد و مىنویسد:
ب) و از راه عقل: براهینى است که به موجب آنها امام به حسب مقام نورانیت خود، کاملترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایى و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصى آشناست و به حسب وجود عنصرى خود، به هر سوى توجه کند براى وى حقایق روشن است.[۲۴]
بعضى از متکلمان امامیه، علم امام(ع) را محدود و مخصوص به بعضى از مسائل و موضوعات خارجیه مىدانند و مخالف گستردگى علم امام(ع) مىباشند. گفتار بعضى از آنان در این زمینه چنین است:
ابن شهر آشوب ایشان مىنویسد: پیامبر(ص) و امام باید علوم دین و شریعت را بدانند. اما لازم نیست که از غیب و حوادث گذشته و آینده آگاه باشند؛ زیرا چنین چیزى به مشارکت آنها با خداى متعال در همه معلومات خدا ختم مىشود؛ در حالى که دانستههاى خدا نامحدود است. آنچه لازم است آن است که آنها براى خودشان عالم باشند و ثابت شده است که علم آنها حادث است و علم تفصیلى، فقط به یک معلوم تعلق مىگیرد و اگر آنها علوم بىپایان داشته باشند، باید عالم به معلومات غیرمتناهى باشند، درحالىکه این محال است. اما جایز است که بعضى از امور نهانى و حوادث گذشته یا آینده را به واسطه تعلیم خداوند بدانند[۲۵]
شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات مىنویسد: ائمه اطهار(ع) از نهان بعضى از انسانها، اطلاع داشتند و در بعضى موارد، قبل از وقوع حادثه از آن آگاه بودند. البته عقل لازم نمىداند که امام(ع) از همه حوادث تکوین، آگاهى داشته باشد؛ هرچند ادله نقلى به این مطلب دلالت دارد. گفتنى است که علم غیب، شایسته خداست؛ زیرا علم و آگاهى خداوند ذاتى است. اما دیگران چون علمشان اکتسابى است، برخوردار از علم غیب نیستند.[۲۶]
شیخ طوسى درباره حدود علم امام(ع) مىنویسد: ما علم امام را در محدودهاى که به او ربط دارد، لازم شمردیم و در نتیجه در مسائلى که به مقام امامت او ربط ندارد، علم او لازم نیست؛ مانند صنایع و چیزهایى مثل آن[۲۷]
کراجکى صاحب کتاب "کنز الفوائد" درباره محدوده علم امام(ع) مىگوید: لازم و ضرورى است که این باور پدید آید که امامان(ع) در نهایت کمال و عصمت هستند. و اينكه خداوند سبحان، معجزات خويش را به دست آنان آشكار ساخت و بسيارى از امور پنهان و رخدادهاى آينده را به آنان تعليم داد، حكمت و مصلحتى است كه خداوند بدان آگاه است. اما آنان پيوسته به تمامى اسرار درونى و امور پنهانى آگاه نيستند. همچنين آنان به تمامى دانش پروردگار، آگاهى ندارند.[۲۸]
مرحوم سید على قزوینى در این زمینه مىنویسد: آنچه از روایات اشاره شده پس از رعایت جمعبندى میان آنها و روایات دیگرى که از جهات مختلف با آنها تعارض دارد، بر اهل تحقیق روشن مىشود، چیزى بیش از علم به بعضى از موضوعات جزئى و حوادث خاص به نحو قضیه مهمله نمىباشد. پس سزاوار نیست ترسى داشت که امام برخى مسائل فرد سؤالکننده را که خداوند از راههاى غیرعادى براى ایشان روشن ننموده است، نداند[۲۹]
بعضى از محققان معتقدند نمىتوانيم درباره حدود علم امام، به دليل روشن و قانعکنندهاى دست یابیم؛ زیرا هیچیک از دلایل عقلى و نقلى، در این زمینه نتیجه روشن و قطعى ندارند؛ چرا که از سویى نمىتوان در مسائل اعتقادى و دینى به عقل تکیه کرد. از طرفى نیز روایات مربوط به علم امام با یکدیگر تعارض دارند؛ بهگونهاى که بعضى از آنها بر آگاهى همیشگى امامان بر تمام جهان دلالت دارد و بعضى دیگر از این روایات چنین علمى را براى ائمه(ع) ثابت نمىکند. ازاینرو برخى از عالمان شیعه به توقف در این مسئله اعتقاد دارند که در اینجا نام بعضى از آنان را مىآوریم:
شیخ مرتضى انصارى ایشان در کتاب "فرائد الاصول" مىنویسد: و اما مسئله اندازه علوم امام(ع) به لحاظ فراگیر بودن و فراگیر نبودن و نیز چگونگى علم امام به لحاظ متوقف بودن بر خواست آنها یا توقف بر توجه آنها بر خود یا توقف نداشتن بر آن، از روایات گوناگون چیزى که اطمینانبخش باشد، به دست نمىآید. در نتیجه، بهتر است که علم آن را به خودشان واگذار کنیم.«واما مسالة مقدار معلومات الامام(ع) من حیث العموم والخصوص وکیفیة علمه بها من حیث توقفه على مشیتهم اوعلى التفاتهم الى نفس الشىء اوعدم توقفه على ذلک فلا یکاد یظهر من الاخبار المختلفة فی ذلک ما یطمئن به النفس فالاولى وکول علم ذلک الیهم صلوات الله علیهم اجمعین».[۳۰]
میرزا ابوالحسن مشکینى در حاشیه خود بر کفایة الاصول آخوند خراسانى، مىگوید که روایات باب علم، مفید قطع نیست؛ چون باید در مسائل اعتقادى به قطع رسید. در ضمن، اعتقاد به چگونگى علم امام واجب نیست. آنگاه مىنویسد: پس باید به آنچه واقعیت دارد، به نحو اجمالى اعتقاد داشت و تفصیل و توضیح آن را به خود ائمه معصوم واگذار نمود؛ مانند شیخ [مرتضى انصارى] که در رسائل این راه را رفته است. [۳۱]»[۳۲].
«یکی از مسائل در مورد علم امام، قلمرو علم امام است. به این معنا که وسعت علم امام تا چه اندازه است. آیا تنها شامل امور دینی میشود یا امور دیگری را نیز در برمیگیرد؟ اگر امور دیگر مثل علم به وقایع آینده را شامل میشود، آیا همه حوادث را در برمیگیرد یا برخی را؟ در این قسمت قبل از اینکه وارد بحث در اموری شویم که طبق روایات علم ائمه(ع) شامل آنها میشود روایاتی را که نشاندهنده محدودیت علم امام است بررسی میکنیم. این روایات بیان میکند که علم امام برخی امور را شامل نمیشود. از جمله این روایات روایاتی هستند که در باب علم غیب وارد شدهاند (...). از جمله روایاتی که در اینجا میتوان به آن پرداخت، کلامی است از امیرالمؤمنین که میفرمایند: "و بدان راسخین و استواران در علم و دانش کسانی هستند که اقرار و اعتراف به آنچه که پوشیده و در پرده است و تفسیر آن را نمیدانند؛ بینیازشان کرده از داخل شدن به درهایی که جلو پوشیدهها نصب شده، پس خداوند اعتراف ایشان را به عجز و ناتوانی از رسیدن به آنچه که از علم دانش آنها به آن احاطه ندارند مدح کرده و اندیشه نکردن آنان را در چیزی که بحث و گفتگوی از کنه و حقیقت آن را به ایشان امر نکرده است رسوخ نامیده" مطابق این روایت اموری هست که بر راسخان در علم پوشیده است و آنها خودشان نیز به این امر معترف هستند و از سعی بیخوده برای فهم آنها نیز خوداری میکنند. از طرفی دیگر روایاتی وجود دارد که بیان میکند راسخان در علمائمه هستند و یا حداقل سرآمد آنها ائمه میباشند. بنابراین، طبق این روایاتعلم امام محدود خواهد بود. حدیث دوم باز از امیرالمؤمنین است در این روایت اماممردم را موعظه میکنند و میفرمایند انسان قادر نیست که از مرگ فرار کند و اجل انسان بالاخره فرا خواهد رسید و در همان حال فرار از آن به سراغ انسان خواهد آمد. بعد حضرت میفرمایند من روزهای زیادی را برای درک و فهم سر و راز این مطلب صرف کردم و به تفکر پرداختم ولی خداوند آن را پوشیده داشت. در مورد این روایت و تفسیرهای آن اختلافهایی وجود دارد که در مباحث فصل چهارم همین رساله در بررسی آراء ابن میثم بحرانی مورد بحث قرار گرفته است. مورد سوم روایتی از امام صادق است. ابو بصیر به امام صادق عرض کرد: "آنها میگویند شما بر قطرات باران شمارش ستارگان و برگهای درختان و وزن دریاها و ذرات خاک آگاهید. امام پاسخ دادند که سبحان الله به خدا قسم کسی جز خداوند اینها را نمیداند»[۳۳].
«صفار به تقسیم علم خداوند به دو دسته "علم مبذول" (علم عام) و "علم مکفوف" (مکنون / علم خاص)، بهره ائمه(ع) از آنها یا به دیگر سخن، گستره علوم ائمه(ع) آنها را تحلیل کرده است:
الف. علم مبذول: با بهره از بصائر الدرجات میتوان این علم را چنین تعریف کرد: علم مبذول یا علم عام، علمی است که خداوند ملائکه، رسولان و انبیای خویش را بر آن آگاه ساخته یا به دیگر سخن، علمی است که خدا در قالب تقدیر ریخته و امضا نموده است[۳۴] و ائمه(ع) همه آن را میدانند. صفار با نقل روایاتی علم مبذول ائمه(ع) را به سه دسته "ماضی"، "غابر" و "حادث" تقسیم میکند.[۳۵] با توجه به درون مایه احادیث میتوان علوم "ماضی" و "غابر" را در قالب "علم ما کان وما یکون" آورد و علم مبذول ائمه(ع) را از دیدگاه صقار در این دو بخش برسید.
۱. "علم ما کان وما یکون": ائمه(ع) از آنچه در گذشته بوده ("ما کان")، و آنچه در آینده تا قیامت، رخ خواهد داد ("ما یکون") آگاهاند. علم آنان به گذشته، "علم ماضی" نیز خوانده میشود که علمی تفسیر شده است و علم به آینده یا "علم غابر" هم دانشی مکتوب و نگاشته شده است.[۳۶]صفار منشأ این دو علم میراث رسول خدا(ص) میداند. تا هر چند در روایاتی از بصائر گاه سرچشمه این علم را کتاب، "تبیان کل شئ" دانسته شده است، اما اینها با یکدیگر منافاتی ندارد، زیرا کتاب هم میراثی از رسول خدا(ص) است. صقار از این علم به مرتبت و جایگاه ائمه(ع) هم نقبی زده است و آنها را به علت داشتن چنین علیم، از انبیای اولیالعزم و افرادی چون خضر(ع) که تنها از "ما کان" آگاهاند، اعلم دانسته است؛ چه ائمه(ع) به "تبیان کل شئ" (کتاب)، علم دارند؛ حال آن که انبیای اولیالعزم و دیگران تنها بخشی از علم کتاب را در اختیار داشتهاند.
۲. علم حادث: این همان علم حاصل از فرایند تحدیث است که پیش از این، از آن سخن گفتیم و بنابر روایات بصائر الدرجات برترین علم ائمه(ع) است. صقار افزون بر کلیات پیش گفته، کوشیده تا علم مبذول ائمه(ع) را در مصادیقی جزئی تر نیز به نمایش بگذارد. از این رو، حجم قابل توجهی از روایات مربوط به علم امام را به بیان جلوههای این علم اختصاص داده است. سیاهه این جلوهها به شرح زیر است: علم به حلال و حرام، هذا علم انساب عرب و مولد اسلام (علم ائمه(ع) نسبت به دوستان و دشمنان خود)، علم منایا و بلایا (زمان مرگ و ابتلائات شیعیان)،[۳۷] (فصل الخطاب قضاوت و حکم)، علم وصایا، علم به بهشت، دوزخ و آسمان و زمین و اخبار آن، علم به ملکوت آسمان و زمین، علم به ضمیر و واگویههای نفسانی افراد، علم به افعال، سر و کارهای نهانی شیعیان، علم به بیماری و حزن شیعیان، علم به کسانی که بر در خانه آناناند و مکان آنها پیش از اذن گرفتن، علم به زمینهای سر سبز و پر گیاه و زمینهای خشک و بیگیاه، علم به هدایت یافتگان و گمراهان تا روز قیامت، علم به زیادت و نقصان حق و باطل برزمین، علم به تمامی زبانها و تکلم به آنها، علم به اسامی اشیا، علم به زمان مرگ خود پیش از فرا رسیدن آن (از دیدگاه صفار همزمان با فرا رسیدن اجل، خداوند امام را دچار نسیان میکند تا حکم الهی جاری شود)، آگاهی از زمان به امامت رسیدن خود و علم به وصی خود.
ب. علم مکفوف: صقار علم مکفوف، علم خاص، علم مکنون یا علم غیب را علمی میداند که خداوند هیچ کس، حتی ملائک مقرب، رسولان و انبیا را از آن آگاه نساخته،[۳۸] بلکه تنها به خود او ویژه است. از دیدگاه او علم مکفوف درام الکتاب نزد پروردگار قرار دارد. میان تعریف پیش گفته و مفاد آیه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا*إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾[۳۹] تعارضی پدید میآید. راهکارن محور صفار این است که علم مکفوف را گاه خداوند امضا کرده و در ظرف تقدیر میریزد. به دیگر سخن، این علم از جایگاه خویش یعنی امالکتاب خارج میگردد. در این صورت، این علم نافذ بوده و به رسول خدا(ص) او ائمه(ع) خواهد رسید. با این توضیح، تعارض میان درون مایه روایات و آیه وجود نخواهد داشت. البته چنان که روایات بصائر میگویند، گاه خداوند علم مکفوف را امضا نکرده و در ظرف تقدیر نمیریزد، بلکه در آن بدا ایجاد میکند. البته خداوند خود علمی را که در آن بدا رخ داده، نیز بر امام(ع) حاضر و سلف او عرضه میکند. بدین ترتیب، صار از خلال روشن داشت علم مکفوف، از بدا و چگونگی آن هم سخن میگوید»[۴۰].
«مسألۀ غیب و علم به آن، در منابع وحیانی ریشه دارد؛ از مجموع آیات و روایات مربوط به این موضوع چنین استفاده میشود که دو قسم علم غیب وجود دارد: علم غیب محدود و علم غیب نامحدود آنچه به طور قطع تمام مبانی و رویکردهای متفاوت علمای اسلامی را دربر میگیرد این است که علم غیب نامحدود "مطلق" تنها و بالذات در اختیار خداوند است؛ اما علم غیب محدود "نسبی"، صرف نظر از بحثهای مفهومی با توجه به ظرفیتها واستعدادهای متفاوت بشری، در اختیار غیر خداوند قرار میگیرد. پس باب غیب به هر طریق بر روی انسانها باز است و اتصال به جهان غیب و اطلاع پیدا کردن از آن برای غیر خداوند ممکن است. اکنون سؤال این است که آیا این علم نامحدودی که نزد خداوند است در اختیار غیر خداوند هم قرار میگیرد یا نه؟ به عبارت دیگر آیا بهره انبیاء و ائمه(ع) از غیب، نامحدود است یا محدود؟ در این باره اقوال مختلفی وجود دارد که میتوان آنها را در دو قول خلاصه کرد:
قول اول: طرفداران این قول معتقدند که به اذن الهی، علم نامحدود و مطلق الهی میتواند در اختیار غیر خداوند قرار گیرد. این عده به چند گروه تقسیم میشوند:
الف) کسانی که به روایات فراوانی برای اثبات نامحدود بودن علم انبیاء و ائمه(ع) به اذن خداوند استناد میکنند. البته این قبیل روایات در مجامع روایی و در ابواب مختلف، فراوان ذکر شدهاند که در اینجا به ذکر مضامینی از آن روایات اشاره میکنیم. «إنّ الإمام خلیفۀ و مرجع النّاس فی کلّ الأمور»«الإمام وارث النّبی و جمیع الأنبیاء و الائمۀ من قبله»«الإمام خزان علم االله و غیبۀ علمه»«الإمام عالم بالقرآن کلّه و سنۀ نبیه»«الإمام عالم بجمیع مایحتاج الیه النّاس کلّه»«عندالإمام الإسم الأعظم»«الإمام عالم لباقی السماوات و الأرض و ما فیهما من رطب و یابس»«الإمام عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن».
ب) کسانی که با نگرش عرفانی و تبیین جایگاه انسان کامل، او را خلیفه و جانشین خداوند میدانند؛ خلیفهای که مظهر تام و تمام همۀ اوصاف الهی است؛ تمام صفات و اسمای ربوبی اعم از اسمای مستأثرو غیر مستأثر در او تجلی پیدا میکنند. از جملۀ آن صفات، علم خداوند است که نامحدود و نامتناهی است.
ج) فلاسفهای که مباحث فلسفی، عرفانی، کلامی و نقلی را در هم آمیختهاند و فلسفۀ آنها به نام مکتب متعالیه معروف شده است؛ مولود این مکتب در مسألۀ علم امام(ع) همان است که عرفا میگویند.
قول دوم: عدهای دیگر بر خلاف قول اول، علم غیبپیامبر(ص) و امام(ع) را محدود میدانند. قائلین به این قول هم چند گروهاند:
الف) عدهای از متکلمان با استناد به دلایل عقلی و نقلی، بر محدود بودن علم غیب برای غیر خداوند استدلال ارائه کردهاند.
ب) عدهای از مفسران، محدثان و فقیهانی که به ظواهر آن دسته از روایات استناد میکنند که محدود بودن علم غیب برای غیر خداوند را نشان میدهند. این روایات به چند دسته تقسیم میشوند:
دسته اول: روایاتی که ذیل آیات مربوط به اختصاصی بودن علم غیب به خداوند آمدهاند. مانند«ان من العلم ما استاثراالله به ولم یطلع علیه أحد»
«ان الله علمین علماً عاماً خاصاً لم یطلع علیه أحد»؛ «ان الله علم لم یقضیه إلی الملائکۀ و کان فی عالم القدر» و «ان الله علم مکفوف و علم مبذول»
دسته دوم : روایات مربوط به تفاوت علمی انبیا و ائمه(ع) مانند:«الائمۀ بعضهم أفضل من بعض إلاّ فی علم الحلال والحرام»؛ «إن الإمام أعلم من سلیمان» و «إن موسی أعلم من الخضر و إن الامام افضل منهما».
دسته سوم: روایاتی که مربوط به سهو الامام هستند؛ مانند «إن النبی صلی بالناس ثم سهی»؛ «إن علی صلی و بالناس بدون الطهاره» و «إمام الباقر نسی فی الغسل»
دستۀ چهارم : روایاتی که پیامبر(ص) و ائمه(ع) از خود نفی غیب دانی میکنند.
دسته پنجم: روایاتی که در ابواب فقهی آمده، مبنی بر این که امام(ع) از بعضی مسائل فقهی آگاهی ندارد و یا این که خودشان به عدم آگاهی خود اعتراف کردهاند؛ مانند جریان فرستادن پیامبر(ص)، امام علی(ع) را به یمن و سخن امام(ع) که فرمود: «لیس لی علم بالقضاء»»[۴۱].
«مشربهای گوناگون علما درباره قلمرو علم امام در رابطه با محدوده و گستره علم امام و تبیین کیفیت و چگونگی علم غیب امام، تقسیمات متفاوتی را میتوان ارائه داد. در این نوشتار، همه اقوال علمای شیعه را در سه دیدگاه عمده جمع کردهایم که عبارتند از:
الف) تردید و سکوت در حدود علم امام: برخی بزرگان معتقدند، در باب نوع، کمیت و کیفیت علم امام، هبه نتیج روشن و صریحی نمیتوان دست یافت و ادله عقلی و نقلی هیچکدام قضاوت صریح و مفید یقین در این باره به دست نمیدهند. از سوی دیگر، اعتقاد تفصیلی به حدود و خصوصیات علم امام لازم نیست؛ بنابراین، باید به اعتقاد اجمالی بسنده کرد و بهتر است حقیقت امر را به خود امام ارجاع داد. آنها معتقدند، دلیل نقلی نیز نمیتواند ما را از این بنبست خارج کند، زیرا روایاتی که در این باره به دست ما رسیدهاند، مورد اطمینان نیستند و مضامین گوناگونی دارند؛ از این رو، نمیتوان نظر قاطع و صریحی ارائه کرد، چراکه بعضی روایات دلالت دارند بر اینکه امامان معصوم (ع) ما کان و ما یکون "آنچه بوده و خواهد بود" را میدانند [۴۲]، وارثان علم پیامبرانند و کانون و معدن علماند [۴۳] و از سوی دیگر، بعضی دیگر از روایات دلالت میکنند بر اینکه آنان علم غیب ندارند [۴۴].
شیخ انصاری یکی از بزرگانی است که چنین اعتقادی دارد. او در تأیید این نظریه مینویسد: اما مسئله اندازه دانستههای امام، از جهت فراگیر بودن و فراگیر نبودن و نیز چگونگی علم او به آنها، از جهت متوقف بودن آنها بر خواست امام، یا توقف بر توجه آنها به خود شیء و یا عدم توقف بر آن، "احتمالاتی است" و از روایات گوناگون، چیزی که مورد اطمینان باشد به دست نمیآید؛ پس سزاوارتر آن است که علم آن را به خود ایشان واگذار کنیم [۴۵] آیت الله محقق مشکینی "رحمة الله علیه" نیز در حاشیه خود بر کفایةالاصول روایات وارد شده در این باب را مفید قطع نمیداند، زیرا دلالتشان صریح و قطعی نیست؛ از سوی دیگر، ظن و گمان در اصول دین حجیت ندارد و انسان در عقیده خویش باید از یقین پیروی کند[۴۶]. تحلیل و بررسی این رویکرد درست است که در کتابهای روایی، احادیث گوناگون و متناظری مشاهده میشود، اما اینها همگی قابل جمع و توجیهاند، به گونهای که میتوان احتمالات فراوانی درباره آنها تصور کرد؛ مثلاً روایات نافیِ علم غیب ، به جهت تقیه یا جلوگیری از غلو دوستان نادان بوده است. البته یکی از بهترین توجیهات در جمعبندی آیات [۴۷] و روایات [۴۸] این است که کسی جز خداوند متعال، غیب را بالذات و از پیش خود و مستقلاً نمیداند، ولی ممکن است آن را به پیغمبر برگزیده خود، تعلیم دهد. و بر اساس روایات متعدد، علم ائمه (ع) نیز بالوراثه از حضرت رسول (ص) است. بر این پایه، علم غیب امام بالوراثه از پیامبر اکرم (ص) و به وحی و تعلیم خداوند متعال، و علم خداوند ذاتی است[۴۹].
البته قابل توجه است، این دسته از علما که تعداد قابل توجهی نیستند، ضمن پذیرش اصل اشتراط اعلم بودن امام اولا، به سبب فراوانی روایات در این باب که گاهی با یکدیگر و یا با برخی آیات، به ظاهر تزاحم دارند، مواجه شدهاند؛ ثانیاً، گزارشهای نقل شده از زندگی عادی و روزمره ائمه (ع) مبنی بر بهره نجستن از علم غیب خود در پیشبرد امور و کارهای خویش، این بزرگان را دچار حیرت و سرگردانی کرده؛ از این رو، راه احتیاط را در پیش گرفته و حد و حدود و کمیت و کیفیت این علم امامان را به خود آنها واگذار کردهاند.
ب) محدود بودن قلمرو علم امام: برخی از علمای امامیه، آگاهی امام از غیب را نه تنها شرط برای امامت نمیدانند، بلکه آن را محدود به بعضی از موضوعات خارجی و رویدادها و حوادث میدانند. عبارات این دسته متفاوت است که در ادامه به برخی از این نظریات اشاره میشود. شیخ مفید به نظر میرسد، شیخ از طرفداران این نظریه است، چراکه مینویسد: ائمه (ع) از ضمایر بعضی از بندگان آگاه بودند و از هرچه باید بشود، پیش از شدن آن خبر داشتند؛ ولی این صفت واجبی در آنان، یا شرطی لازم برای امامت نیست، بلکه تنها بدان جهت چنین میشود که خدا در حقّ ایشان اکرام میکند و این دانش را بدان جهت به آنان ارزانی میدارد که دیگران بهتر فرمان ایشان ببرند و به امامت آنان متمسک شوند. و این به طریق استدلال عقلی واجب نیست، بلکه برای آنان از جهت وحی و سمع واجب شده است، و اما به صورت مطلق گفتن که امامان از غیب آگاهند، خطایی آشکار است، چه این صفت تنها مخصوص کسی است که به خود از چیزها باخبر است، نه به علم مستفاد، و این جز مخصوص خدای عزوجل نیست [۵۰]. شیخ مفید ابتدا عالم بودن امام (ع) را به ضمایر بعض افراد نسبت داده، سپس با اینکه اصل عالم به غیب بودن امام را پذیرفته است، اما هیچگاه این کلمه را برای امامان به کار نبرد؛ حتی بر این مطلب تصریح دارد که نمیتوان معتقد شد، امام مطلقاً و به صورت مستقل عالم به غیب است، چراکه علم به غیب، ذاتاً مخصوص خداست: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ﴾[۵۱].
شایان ذکر است، شیخ مفید در تألیفاتش، مانند : اوائل المقالات، مسائل العکبریه و الارشاد، سخن و عبارتی که بر علم غیب داشتن امامان دلالت کند، مطرح نکردهاند؛ نهایت چیزی که آوردهاند، مطالبی از قبیل داشتن اخبار غیبی و اطلاع از ضمایر برخی مردم و آگاهی از برخی پیش آمده است [۵۲] در هر حال، گرچه برخی متفکران، به خصوص معاصران این موارد را از مصادیق علم غیب میدانند [۵۳] اما به دلیلی که در صفحات بعد به آن اشاره میکنیم، ظاهراً اصرار داشتهاند که از این واژگان "علم غیب" برای انبیا و ائمه (ع) استفاده نکنند. شیخ مفید همچنین معتقد است، این گونه نیست که امام همیشه و همواره به همه حوادث و پیشآمدها علم داشته باشد؛ برای، نمونه وی در پاسخ به این پرسش که: آیا امام علی و امام حسین از زمان و مکان شهادت خویش علم داشته است؟ و اگر داشته، چگونه رفتن به مسجد و کربلا توجیه میشود؟ میگوید: "اجماع شیعه تنها بر علم امام بر احکام شرع منعقد است"[۵۴]. سید مرتضی ایشان درباره علم غیب امام، موضع خاص صریحی اخذ نکرده است، چراکه از سویی، درباره علم انبیا و امامان به صنایع و مسئله نوشتن، سخنی دارند که میتوان از آن استفاده کرد که ایشان شاید طرفدار محدودیت علم امام باشند [۵۵]؛ از سویی دیگر، ایشان با اینکه به انکار احاطه علمی و فعلیِ امام به همه معلومات با تمام جزئیات و تفاصیل آن، معترف است، اما با وجود این معتقد است، امام میتواند به کلیات احکام علم فعلی داشته باشد، چراکه این ملکه را در نفسش دارد که هر گاه بخواهد، میتواند احکام جزئی را از قوانین کلی آن اخذ و استنباط کند. سپس بر ادعای خویش دلیل آورده که : از آنجا که احکام و مسائل جزئی در تمام ابواب فقهی غیرمتناهی است، محال و ممتنع است که علم آدمی به تفصیل و دفعةً به آنها تعلق گیرد [۵۶]. پس برخی از علما همچون سید مرتضی و میثم بحرانی [۵۷] بر این عقیدهاند که امام به احکام شرعی و امور مربوط به دین علم دارد، اما علم فعلیِ وی تنها به کلیات احکام و معارف است و نمیتواند به تفصیل، به تمامی جزئیات امور و احکام بالفعل آگاهی کامل داشته باشد؛ از این رو به نظر میرسد، میتوان این بزرگواران را در ردیف علمای قائل به محدودیت علم امام جای داد؛ مگر اینکه قائل شویم، هر کس که منکر علم فعلیِ امام به جزئیات معلومات است، لزوماً به معنای منکر عمومیت علم امام نیست.
محمد شهرآشوب مازندرانی ایشان باور به آگاهی امام از تمام حوادث و امور غیبی را غلو در حق آنان میداند و عقلاً چنین عقیدهای را باطل شمرده، میگوید: پیامبر و امام باید علوم دین و شریعت را بدانند، اما لازم نیست که غیب و حوادث گذشته و آینده را بدانند، زیرا چنین چیزی به مشارکت آنان با خداوند در همه معلومات منتهی میگردد، و دانستههای او نامحدود است؛ آنچه لازم است آن است که آنان برای خودشان عالم باشند... اما جایز است که بعضی از امور نهانی و حوادث گذشته یا آینده را به واسطه تعلیم الهی بدانند [۵۸]. امین الاسلام طبرسی ایشان در موارد متعددی از تفسیر مجمع البیان این مطلب را متذکر میشود که اعتقاد به عالم به غیب بودن امامان، موجب خروج از دین است و هیچیک از علمای امامیه چنین اعتقادی ندارد؛ لذا در ذیل آیه: ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُواْ لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ﴾[۵۹] مینویسد: ابوسعید در تفسیر خود گفته است: این آیه، اعتقاد امامیه به اینکه امامان، آگاه به غیب هستند را ابطال میکند. من میگویم: این سخن ستمی است از او به این طایفه، زیرا ما احدی از ایشان و بلکه احدی از مسلمانان را نمیشناسیم که یکی از مردم را متصف به علم غیب بداند و کسی که مخلوقی را بدین وصف موصوف کند، از دین جدا شده، و شیعه امامیه از این وصف مبرّاست [۶۰] البته در این بین دانشمندان دیگری از امامیه، همچون ابوالفتح کراجکی [۶۱] و شیخ طوسی[۶۲] چنین دیدگاهی داشتهاند.
سیدعلی قزوینی ایشان که از معاصران است، مینویسد: آنچه از روایات، به دست میآید... چیزی بیش از علم به پارهای از موضوعات جزئی و حوادث خاص به نحو قضیه مهمله نیست... پس سزاوار نیست، ترسی به دل راه داد به اینکه امکان دارد امام برخی رویدادهای خاصی را که مورد ابتلای سؤالکنندگان بوده و خداوند از راههای غیرعادی آن را برای او روشن نکرده است، نداند[۶۳].
تحلیل و بررسی این رویکرد
۱. بیش از هر چیز نباید بین اینکه امام باید و لازم است احاطه علمیِ مطلق و فعلی به همه چیز و حقایق و مسائل غیبی داشته باشد، با این مطلب که امام این صفت و ویژگی را داراست، خلط کرد؛ بنابراین، اگر قائلان به محدودیت علم امام مرادشان از نفی احاطه علمیِ امام این است که شرط و واجب نیست، که امام چنین علمی داشته باشد، سخن آنها منطقی و پذیرفته اما اگر مرادشان آن است که اصلاً امام چنین آگاهی است، گرچه برخی با این عقیده مخالفند؛ و تسلطی ندارد و نمیتواند داشته باشد، چنین ادعایی با توجه به آیات و روایات فراوان و سخنان برخی بزرگان، محل تأمل است.
۲. هیچیک از صاحبنظرانی که مخالف نظریه دوم هستند و معتقدند علم امام قابل تعمیم است، نگفتهاند علم امام همچون علم خداوند است و هرچه خدا میداند، آنها نیز به همان کمیت و کیفیت آگاهی دارند، بلکه همگی تصریح دارند بر اینکه، از جهات گوناگون بین علم الهی با علم ائمه (ع) تفاوت است. بیشک علم خداوند، قدیم و پیش از معلومات است و عین ذات اوست و این علم ازلی، علت پدید آمدن تمامی معلومات و مخلوقات است، ولی علم امام در هیچیک از این خصوصیات، شریک علم خداوند نیست، چراکه علم امام، حادث، عرضی و به تعلیم الهی است، و مغایر با ذات اوست؛ پس سزاوار نیست، کسی گمان کند که امام در این صفت شریک خداوند است، زیرا اوصاف این دو علم گوناگون است [۶۴]. سید عبدالحسین نجفی لاری مینویسد: تفاوتهای فراوانی بین علم باری تعالی و علم فعلیِ امام هست؛ از جمله از جهت قدم و حدوث و سبق و عدم و علیت و معلولیت و عینیت با ذات و عدم آن و غیر آن که دیگر مجالی برای توهم اتحاد بین دو علم و لزوم شرک باقی نخواهد گذاشت [۶۵].
۳. نکته شایان ذکر در این رابطه آن است، با اینکه تمامی علمای شیعه اصل علم غیب امام را فیالجمله -و نه بالجمله- از ویژگیهای امام دانستهاند، اما مشاهده میشود برخی از بزرگان در این باب موضعی سخت گرفته و به قائلان علم غیب امام، تاختهاند. حال باید بررسی کرد : اگر آنان چنین رویکردی به مسئله دارند، پس چرا اینگونه تند موضع گرفتهاند؟ به نظر میرسد، سرّ این مسئله در این نهفته است که باید از نظر تاریخی تحلیل کرد، منظور از عبارت "عالمِ به غیب" در آن دوران چه بوده است. به نظر برخی اندیشمندان [۶۶] با توجه به روایات و نوشتههای دانشمندان بزرگ دینی، به خصوص علمای متقدم، عبارت "علم غیب" تنها به معنای علم غیب ذاتی بود و فقط برای ذات باری تعالی، استعمال میشد نه برای غیر او؛ همچون لفظ "واجب الوجود" که فقط برای خداوند سبحان و به کار میرود یا به کار بردن صفاتی چون "خالق" و "رازق" برای خداوند. پرواضح است اگر منظور، واجب الوجود بالذات و خالقیت و رازقیت ذاتی، حقیقی و مستقل باشد، این اوصاف تنها مختص خداست؛ اما آیا اگر مراد از واجب الوجود، واجب الوجود بالغیر و خالق و رازق بالعرض و بالتبع باشد، اشکالی دارد برای غیر خدا به کار برود؟
بنابراین، اینگونه موضعگیری به سبب آن است که علم غیب نزد ایشان، بر معنای خاصی دلالت داشته است. مراد آنان از "غیب" آن است که موجودی، ذاتاً بر همه چیز احاطه علمی داشته باشد، که البته چنین چیزی به خداوند اختصاص دارد؛ لذا اگر انسانی با تعلیم الهی، از نهان و پنهان عالم آگاه شود، آن را علم غیب نمینامند. شاهد ما بر این نظریه، برخی روایات و گفتارهای دانشمندان است؛ از جمله:
۱. بعد از پایان جنگ جمل، علی (ص) در بصره خطبهای خواند و در ضمن آن خطبه از برخی حوادث آینده خبر داد. یکی از یاران آن حضرت با تعجبی فراوان، به ایشان گفت: "لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ الْغَيْب"؛ آیا شما علم غیب دارید؟ آن حضرت در پاسخ او خندید و گفت: "لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْم... "؛ اینکه من از حوادث آینده خبر میدهم، علم غیب ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست، بلکه به وسیله پیامبر خدا (ص) به من تعلیم داده شده است... [۶۷].
۲. امیرالمؤمنین (ع) در روایتی، به صراحت بر علم غیب خویش تصریح میکنند، اما خوف خود را از مسائلی چون غلو و مانند اینها اینگونه بازگو میکنند: به خدا سوگند، اگر بخواهم میتوانم از همه خصوصیات هرکدام از شما که از کجا و چگونه و به چه هدف آمدهاید و چه تصمیم دارید و خصوصیات دیگر خبر دهم، اما میترسم که با این گونه خبرها نسبت به رسول خدا کافر شوید [۶۸]. پس بعضی شیعیان و مخاطبان ساده ائمه (ع) چون به نوعی به درک حقیقت علم غیب و تابع بودن علم غیب امامان بر علم غیب خداوند قادر نبودند، با مشاهده کوچکترین علم غیب ائمه، آنان را در مرتبه نبوت و چه بسا خدایی نشانده و از غلو سردرمیآورند؛ بر این اساس، وقتی امامان احساس میکردند که در سائل یا مخاطب زمینه غلو وجود دارد، به سرعت به مقابله با آن برخاسته و علم غیب را از خودشان نفی میکردند؛ برای مثال، سدیر از یاران نزدیک امام صادق(ع) نقل میکند که من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: تعجب از اقوامی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمیدانم در کدامیک از اتاقهاست. سدیر ادامه میدهد: وقتی حضرت از مجلس خارج و وارد منزل خود شد، من، ابوبصیر و میسر وارد خانه ایشان شده و عرض کردیم : درباره گمشدن کنیز خود اینچنین سخن میگویید، در حالی که ما میدانیم شما دارای علم کثیرید؛ البته نسبتِ علم غیب به شما نمیدهیم. حضرت در پاسخ با اشاره با آوردن تخت بلقیس توسط شخصی که ذرهای از علم کتاب داشت، فرمود "او قطرهای از علم کتاب داشت، اما تمام علم کتاب نزد ماست"[۶۹]. مولی صالح مازندرانی ذیل این روایت میگوید: "دل علی أن علم الغیب علم غیرمستفاد کعلم اللّه تعالی و علم الامام لما کان مستفادا منه تعالی لایکون علما بالغیب حقیقة و قد یسمی أیضا علما بالغیب نظرا الی تعلقه بالامور الغائبة و به یجمع بین الاخبار التی دل بعضها علی أنهم عالمون بالغیب و دل بعضها علی أنهم غیر عالمین به"[۷۰] از این فراز تاریخی میتوان به روشنی تحلیل کرد که حضرت در بیان موضع خود حال عوام و خواص را ملاحظه میفرمودند.
۳. یحیی بن عبدالله بن حسن به امام هفتم (ع) گفت: فدایت شوم! اینان "گروهی از مردم" عقیده دارند شما "علم غیب" دارید. حضرت در پاسخ فرمود: "لَا وَ اللَّهِ مَا هِيَ إِلَّا وِرَاثَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّه (ص)"، "نه؛ به خدا قسم آنچه ما میدانیم، از پیامبر خدا (ص) به ما رسیده و از آن حضرت آموختهایم [۷۱]
۴. کمال الدین ابن میثم بحرانی در شرح نهج البلاغه تصریح میکند که منظور از علم غیبی که جز خدا نمیداند، علم غیبی است که بدون تعلیم و آموختن باشد و "علم غیب" بدون تعلیم، به خدا اختصاص دارد و جز خدا هر کس آگاهی از غیب پیدا کند، به تعلیم الهی بوده است. مراد ما از علم غیبی که آن را برای ائمه (ع) نفی میکنیم، علمی است که بدون واسطه و اسباب باشد و ذاتی باشد نه مستفاد، و این فقط مخصوص خداست [۷۲].
ج) تعمیم در قلمرو علم امام: بسیاری از اندیشمندان و صاحبنظران امامیه، هم از جنبه کمیت و هم کیفیت، آگاهی امام را گستردهتر از آنچه تا کنون تبیین شد، دانستهاند. به عقیده این دسته، امام معصوم از همه حوادث گذشته، حال و آینده اطلاع دارد و احاطه علمی او به حوادث و مسائل، اعم از امور دینی، و غیر آن بالاتر از آن است که در تصور آید. البته بیشترشان این امر را جزء شروط امام قلمداد نکردهاند، بلکه این صفت یکی از ویژگیهای امامت است. برخی اندیشمندان و حکمای شیعی و به طور کلی، بیشتر بزرگانی که مشرب فلسفی یا عرفانی داشتهاند، چنین رویکردی دارند. نظریات آنان درباره انسان کامل، که مصداق اتم آن معصومان هستند، به خوبی روشنگر مقام علمیِ والای ولی خدا و احاطه علمی او به رویدادهای گذشته و آینده است. بنابر این نظر، نه تنها ولی خدا از همه حوادث آگاه است، بلکه با متن واقعیت ارتباط و نوعی اتحاد وجودی داشته، همه کائنات در پیشگاه آنان خاضع و خاشعند؛ چنانکه خداوند میفرماید: ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[۷۳] که این سجده مدبرات امور عالم، حاکی از خضوع همه عالم در برابر آنان است، و قرآن کریم دلیل این برتری را آگاهیِ آنان از "اسماء" میداند [۷۴].
آخوند خراسانی: بیان آخوند خرسانی "رحمه الله" در این باره چنین است: آری، کسی که مشمول عنایت خداوند باشد و جان پاکش به عالم لوح محفوظ، که از بزرگترین عوالم ربوبی است و اصل کتاب میباشد، اتصال یابد، حقایق آنچنان که هست نزد او هویدا میگردد؛ همانگونه که چه بسا برای رسول گرامی اسلام و برخی از اوصیا اتفاق میافتد و بر همه موجودات آنچنان که بودهاند و خواهند شد، معرفت پیدا میکند [۷۵]. شیخ محمد حسین اصفهانی: ایشان مقام علمی امام را از آنچه آخوند گفتند، هم بالاتر میداند و در تعلیقه خود بر کلامِ نقل شده از صاحب کفایه میافزاید: چرا چنین نباشد، حال آنکه او در سیر خود به سوی عوالم قدسی، با عالم عقل کلی اتصال مییابد و مقام او مقام عقل نخستین میشود که از عالم نفس کلی، که همان عالم لوح محفوظ است، بالاتر است؟! گرچه عبارت صاحب کفایه اشعار به آن دارد که آخرین درجه صعود رسول گرامی در حرکت استکمالی او عالم محفوظ است [۷۶].
شیخ محمد حسین مظفر: شیخ در کتابی مستقل با اقامه ادله متعدد، قائل به احاطه علمیِ امام آن هم مطلق، فعلی و حضوری به همه امور است؛ چنانکه در عبارتی آورده: مراد از "علم امام" در این مقام، آگاهی از موضوعات خارجی جزئی محض است، نه آگاهی از موضوعات احکام کلی، زیرا جهل امام به آنها موجب کمبود در رتبه امامت و تنزّل از آن مقام است؛ افزون بر آنکه، بیان آنها از ویژگیهای امام و وظایف اوست. همچنین مراد از علم امام در این بحث اطلاع وی از احکام نیست، زیرا علم امام به آنها باید حضوری باشد، چراکه روا نیست حکمی از او بپرسند و امام آن را نداند که در این صورت، حجت بر بندگان نبوده، بلکه امامتش باطل میشود. [همچنین] علم امام شامل اطلاع بر زمان رستاخیز و اجلها و مرگها و دیگر اموری که به ظاهر به خداوند متعال اختصاص دارد، نیز میگردد؛ حتی مواردی که آیه ذیل بیان کرده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ...﴾[۷۷] زیرا روایات خاصی، با صراحت بیان میکنند که خداوند ائمه ما را بر اموری از این قبیل نیز آگاه کرده است [۷۸] البته شیخ محمد رضا مظفر[۷۹] و سید نجفی لاری[۸۰] نیز چنین دیدگاهی دارند. امام خمینی: ”رحمه الله” از دیدگاه ایشان خداوند متعال، انسان کامل و آدم نخستین را بر صورت جامع خویش آفریده و او را آیین اسما و صفات خویش قرار داد. همه اسماء حق در نشئه انسانی ظاهر گشت و انسان به رتبه احاطه و جمع رسید. انسان کامل، جامع همه مراتب عقلی، مثالی و حسی بوده و عوالم غیب و شهود و آنچه در آنهاست در او منطوی است، چنانچه خداوند همه اسماء را به آدم آموخت [۸۱] انسان کامل با وحدت خود، واجد همه مراتب غیب و شهود بوده و با بساطتش جامع همه کتابهای الهی است [۸۲].
علامه طباطبائی: ایشان علم امام به امور خارجی و رویدادها را بر دو قسم میداند و در بیان قسم اول آن معتقد است، امام در هر گونه شرایطی، به حقایق جهان هستی، به اذن خدا علم دارد؛ اعم از این که تحت حس باشند یا بیرون از دایره حسّ؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده؛ چرا که از راه عقل، براهینی است که به موجب آنها امام به حسب مقام نورانیت خود، کاملترین انسان عهد خود و مظهر تامّ اسماء و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصریِ خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن میشود. علامه در پاسخ به این سؤال که: آیا موروثی بودن علوم آنان از پیغمبر اکرم (ص) با روایاتی که میفرماید: "إِذَا شَاءُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا"[۸۳] منافات ندارد؟ میفرماید: گویا علم که به آنان داده شده، دو گونه است؛ بعضی از آنها مثل بدیهیات ماست که از نظرشان غایب نمیشود و بعضی دیگر از آن محتاج به تأمل و توجه است، به گونهای که هرگاه خواستند بدانند میدانند: "إِذَا شَاءُوا عُلِّمُوا" دومی، مانند ملکه اجتهادی است که شخص مجتهد و فقیه دارد، که در اوقات عادی به آن توجه ندارد، ولی همین که مسئلهای یا مسائلی از او پرسیده شد و به حالت نفسانی خود توجه کرد، میتواند جواب آن مسائل را بدهد. امام نیز هر وقت به مقام نورانیت خود توجه کند، مطلب را میداند [۸۴]. ایشان درباره علم تفصیلی امام به زمان و مکان و چگونگی شهادت خویش معتقد است، با توجه به مقام قرب بالای امام، هرچه را بخواهد به اذن خدا میتواند بداند و از آن جمله است علم به تفصیل مرگ و شهادت خود با جمیع جزئیات آن [۸۵].آیت الله جوادی آملی: ایشان در تحلیل احاطه و سیطره علم امام آوردهاند: ائمه که کون جامع و دارای همه نشئات وجودی هستند، در مرتبه نورانیت و ولایت کلیه، یعنی مرحله تام، که حقیقت امامت آنهاست، به عنایت الهی مسلط بر همه عوالم هستی هستند و چیزی از احاطه علمی آنان مخفی نمیماند؛ به بیان دیگر، تمام حوادث بزرگ و کوچک نظام هستی، حتی پلکزدن انسانها، قیام و قعودشان، افتادگی برگی از درخت و... در معرض دید آنهاست و چیزی به نام زمان گذشته، حال و آینده برای آنان معنا ندارد... تفاوتشان با دیگران این است که دیگران به آن خزانه بیپایان راهی ندارند؛ لذا ممکن است دلشان بخواهد چیزی را بدانند ولی نتوانند، اما امامان معصوم که کلیددار و خازن آن خزانه بیپایانند، هر چه را که بخواهند میتوانند بدانند؛ از این رو، در روایات آمده است: "إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ، عُلِّم"[۸۶].
به نظر ایشان، امامان، مظهر علم الهی اند؛ یعنی همانگونه که چیزی از حیطه علم بیپایان خدا مخفی نمیماند: ﴿وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[۸۷]. گستره علم ائمه اطهار نیز همه موجودات نظام هستی را در برمیگیرد؛ اما در تفاوت این دو خاطرنشان کرده که علم الهی استقلالی بوده، اما علم ائمه اطهار تبعی و عرضی است و به منبع لایزال علم الهی مرتبط است و اساساً اگر تعلیم الهی و اتصال به علم بیپایان او نباشد، ائمه (ع) نیز مساوی دیگران خواهند بود؛ لذا در روایات آمده است: اگر امام بخواهد چیزی را بداند، خدا آن را به او میآموزد : "إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً، أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذلِك"[۸۸]. علم امام گرچه به اراده و خواست او بستگی دارد و هر چه را بخواهد بداند، خواهد دانست، اما اراده آنان تابع اراده و مشیت خداست و تا خدا اراده نکند، آنان نیز اراده نخواهند کرد، چراکه از امام هادی (ع) روایت شده است: "خداوند قلوب ائمه را محل اراده خویش قرار داده است. هرگاه خدا چیزی را بخواهد، آنها نیز میخواهند". معنای کلام خدا که فرمود: "شما چیزی را نمیخواهید مگر آن که خدا بخواهد" [۸۹] همین است [۹۰].
تحلیل و بررسی رویکرد سوم:
۱. چنانکه ملاحظه شد، برخی اندیشمندان بر این عقیدهاند که احاطه علمیِ امام آنچنان گسترده است که حتی شامل: علم الساعه، روز قیامت و... نیز میشود، و این برخلاف نظر برخی دیگر از علمای قائل به تعمیم علم امام است [۹۱]؛ آنها با توجه به برخی آیات و روایات، و همچنین شواهدی که در زندگی پیشوایان دینی هست میگویند، گرچه امام به همه چیز و حقایق نهان و آشکار علم دارد، اما برخی امور بر او پوشیده میماند و علم آنها فقط مخصوص خداست. قرآن در این باب میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۹۲]. در تفسیر قمی ذیل این آیه این حدیث را از امام صادق (ع) نقل میکند: "بر این پنج شیء احدی از ملک مقرب و نبی مرسل اطلاعی ندارد، و این از صفات خداست"[۹۳]. در روایتی دیگر امام محمد باقر میفرماید: خداوند علمی مخصوصِ خود دارد و کسی به غیر خودش آن را نمیداند و علم دیگری دارد که فرشتگان مقرب و انبیای مرسل آن را میدانند و هر آنچه انبیای مرسل میدانند، ما هم میدانیم [۹۴].
علامه طباطبائی نیز همچون مظفر [۹۵] و نجفی لاری[۹۶] اعتقاد دارد که درست است علم به این موارد پنجگانه مخصوص خداست، اما به واسطه تعلیم، برخی همچون رسول خدا (ص) و امامان میتوانند به آن موارد آگاهی یابند [۹۷]. ایشان، روایاتی را که این موارد را نفی میکنند، یا ضعیف دانستهاند، یا قابل توجیه؛ علاوه بر این، روایات معارضِ فراوانی داریم؛ از جمله روایات بسیاری از رسول خدا و ائمه رسیده که این حضرات از آینده حال خود و از زمان مرگشان و اینکه در چه سرزمینی از دنیا میروند خبر دادهاند، و این روایات بسیار، روایت مزبور و نظائر آن را تقیید میکنند، و حاصل مجموع روایات این میشود، که علم این پنج امر مخصوص خداست و به کسی نداده، مگر آن کس که خود به وی تعلیم کرده است. البته در این دسته از احادیث، روایاتی هست که قبول تقیید نمیکنند؛ مثلاً در آنها آمده که حتی به تعلیم الهی نیز کسی در این پنج مسئله آگاه نمیشود. اما به این روایات نباید اعتنا کرد، زیرا روایات پیشگوییهای رسول خدا (ص) و ائمه (ع) آنقدر فراوان است، که نمیتوان به سبب یک روایت از همه آنها چشم پوشید [۹۸]
۲. معلوم شد قائلان به رویکرد سوم، خود دو دستهاند؛ برخی معتقد به علم مطلق و فعلی و حضوریِ امامند و برخی قائل به علم ارادی و مشیتی امام. اما با توجه به سیره عملی پیامبر اکرم و امامان معصوم (ع) در مواجهه با کارهای شخصی و اجتماعی خویش، و نیز با در نظر گرفتن برخی روایات، از قبیل: "إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً، أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذلِك"[۹۹] ، به نظر میرسد این رویکرد مشهور علمای شیعه صحیح باشد که آگاهی معصومان به تمامی امور اعم از غیبی و غیر آن، به خواست و اراده آنان پیوند خورده است. بدینسان، میتوان دانشهای آنان را به نامهای دربسته همانند دانست که برای آگاهی از محتوای آن، باید درِ نامه را گشود. ناگفته پیداست که این خواستن و دانستن، وابسته به وجود مصلحت و گرهخورده با حکمت الهی است؛ چه بسا امام نخواهد و در نتیجه، نداند. بنابراین، آگاهی پیامبر و پیشوایان معصوم (ع) از هر حادثه و جریانی، علم ارادی و مشیتی است، نه علم فعلی و قهری [۱۰۰]»[۱۰۱].
«علم به احکام شریعت: از اساسیترین مباحث گستره و دانش امام، علم به احکام شریعت است که نزاعهای زیادی میان مسلمانان به وجود آورده است. احکام شرع حقایقی هستند که وجودی متفاوت از خواست شارع ندارند و تا زمانی که شارع خواستار آنهاست، از حقیقت بهرهمندند. این امور شامل احکام وضعی و تکلیفی شریعت میشوند. از جمله دیدگاههای شیعه در امر امامت، ضروری بودن چنین دانشی برای امام است، امام به عنوان حجت الهی و واسطه بین خالق و خلق، لازم است فرامین پروردگار را بداند و آن را به بندگان ابلاغ کند و تفاصیل احکام را برای ایشان بیان نماید. در کتاب کافی، سه باب به این بحث اختصاص یافته است.
امور ثابت عینی مادی در گذشته:
اعمال بندگان: میان شیعیان نیز بر سر علم بندگان اختلاف وجود دارد؛ برخی این دانش را بالفعل میدانند و در مقابل، عده دیگری دانش امام به کلیات اعمال را میپذیرند و جزئیات را متوقف بر خواست ایشان دانستهاند.
علم به کتابهای آسمانی:
قرآن: اگرچه طبق روایات، دانش قرآن شامل مادیات و فرامادیات میشود و بر همه دورهها احاطه دارد، اما از آنجا که نزول قرآن در برههای خاص از زمان تحقق یافته، از آن به "دانش گذشته" تعبیر کردیم. قرآن کریم، خود را روشنگر همه حقایق معرفی میکند؛ اما آیات خود را به دو دسته محکم و متشابه تقسیم نموده و دانش متشابهات را به خداوند و راسخان در علم اختصاص میدهد. ائمه(ع) خود را مصداق راسخان در علم دانسته و بر بهرهمند خویش از تمام دانش قرآن کریم تأکید نموده و به اصحاب خویش فرمودهاند که هر سخنی از ما میشنوید بپرسید از کجای قرآن است.
سایر کتب آسمانی: یکی از سنتهای الهی، نزول کتاب بر انبیا و رسولان خویش بوده است. صحیفههای تورات، انجیل، زبور در کنار قرآن کریم، مجموعهای وحیانی را به نمایش میگذارند. در کافی یکی از زوایای دانش ائمه، علم به کتابهای انبیا بیان شده است.
امور ثابت عینی مادی در زمان حال:
علم به حقایق عالم: گسترده دانش ائمه به وقایع گذشته محصور نمیشود. از دیدگاه روایات مکتب شیعه، امام، خلیفه پروردگار در عالم است و باید از اتفاقات حوزه مسؤولیت خود آگاه باشد؛ لذا در روایات بسیاری امام، شاهد و ناظر اعمال و عالم به اتفاقات در هنگام وقوع معرفی شده است.
شناخت انسانها: مثل علم به اعتقاد افراد و علم به اعمال افراد.
شناخت تمام زبانها: زبان "به معنای سخن گفتن" از مهمترین کنشهای انسان و پل ارتباط انسانها و انتقال خواستهها و افکارشان به یکدیگر است و از همیت و جایگاه ویژهای برخوردار است. از آنجا که ولایت ائمه به عرب زبانها محصور نبوده و شامل تمام زمانها و مکانهاست، ضروری مینماید که امام بتواند با سایر امتها و نژادها ارتباط برقرار کند.
فهم سخن حیوانات: از جمله دانشهای زمان حال، فهم سخن حیوانات است. در قرآن کریم این دانش برای سلیمان نبی نقل و سخن او با هدهد و فهم کلام مورچه گزارش شده است. این دانش در روایات برای ائمه نیز اثبات شده است.
امور ثابت عینی مادی در آینده: از بحث انگیزترین مباحث علم امام، دانش او نسبت به آینده است. اگرچه بعضی چنین دانشی را از ائمه نفی کرده و آن را مخالف قرآن میدانند اما در اصول کافی، این دانش برای ائمه ثابت شده است.
منفعتها و خسارتها: زندگی بشر از دو دسته امور پیدا و پنهان تشکیل شده است و انسانها همواره در پی کشف مسایل پنهان برای جلب منفعت بیشتر و دفع مضرات خود بودهاند. روایاتی از اهل بیت وارد شده که ایشان از این مسایل آگاه بوده و میتوانند از آن خبر دهند. از جمله خبر از به صلیب کشیده شدن میثم تمار، کشته شدن کمیل بن زیاد توسط حجاج بن یوسف و... نمونههایی از این اخبار هستند[۱۰۲].
امور ثابت عینی غیر مادی: حقایق عالم را میتوان به دو دسته مادی و غیرمادی تقسیم کرد. مادیات، محصور به قید زمان "گذشته، حال و آینده" هستند؛ اما غیر مادیات چنین حالتی ندارند و از نوعی ثبات در مقایسه با امور مادی برخوردارند. مثل اسم اعظم، علوم انبیا و فرشتگان و علم غیب»[۱۰۳].
«ابنقبه قائل به علم مطلق برای امام نیست و گستره علم امام را در محدوده دین و معرفت به احکام خداوند میداند. او معتقد بود علم امام، علم به دین و احکام دین[۱۰۹] یا بهطورکلی علم به حلال و حرام است.[۱۱۰] چون وی امام را مترجم کتاب الهی میدانست،[۱۱۱] علم امام را فقط در حوزه علم به دین تبیین میکرد.[۱۱۲] او اعلمیت امام را در همین قلمرو معرفی مینمود.[۱۱۳] ابنقبه دراینباره میگفت: "و الامامة لایتم امرها الا بال علم بال دین و المعرفة به احکام ربالعالمین".[۱۱۴] او در شرح و بسط این گزاره میگوید امام باید علم دین را تمام و کمال بداند تا در موارد اختلاف و منازعه در تأویل کتاب و سنت تمسک به گفته وی ممکن باشد؛ امام اگر در چنین جایگاهی نباشد، امین بر قرآن کریم نخواهد بود و نمیتوان او را از اشتباه ایمن دانست و ممکن است ناسخ را در مکان منسوخ و محکم را در جای متشابه و مستحب را در محل واجب قرار دهد و اگر چنین باشد حجت و سایر خلایق برابر خواهند بود. ابن قبه در توضیح بیشتر این نکته یادآور میشود که اگر معرفت امام در حوزه دین ناقص باشد، مرتکب اشتباهات و غلطهای بسیاری میشود که رجوع به آرای او را با دشواری روبهرو میکند.[۱۱۵] او لزوم علم کامل امام به دین را مسئلهای واجب و عقلی میداند.[۱۱۶] این نظریه ابنقبه بر این مبناست که وی تنها راه رسیدن به حقیقت دین در همه موضوعات مانند نماز، حج، زکات تا امامت را نص و توقیف میداند[۱۱۷] و راه دست یافتن به این نصوص ائمه هستند؛ ازاینرو نباید در حیطه علم امام هیچگونه جهل و نقصی باشد؛ در غیر این صورت تمسک به قول او امکانپذیر نمیباشد و حجیت قول امام با مشکل مواجه میشود.[۱۱۸] ابنقبه معتقد بود چون پیامبر دستور داده است به عترت متمسک شویم، عقل، عرف و سیره دلالت دارد مقصود پیامبر اکرم اندیشمندان عترت است و نه جاهلان آنان، نیکان و پرهیزکاران آنان را اراده کرده، نه غیر آنها را. پس آنچه بر ما واجب و لازم است، آن است که به عترت بنگریم و کسی را برگزینیم که عالم دین باشد، عقل و فضل و حکمت داشته باشد، زاهد در دنیا باشد، پس به او اقتدا کنیم و به قرآن کریم و او متمسک شویم.[۱۱۹] ابن قبه بر پایه همین مبنای بنیادی در بحث علم امام را کسی میداند که اهل رأی و قیاس و اجتهاد نباشد؛[۱۲۰] زیرا لازمه تکامل علم امام در همه امور دین اقتضا میکند که منابع علم وی الهی/فراانسانی باشد و چنین کسی الزاماً نیازمند روشهای بشری مانند قیاس و اجتهاد نیست. وی علم ائمه را در کنار فضل آنان از اموری میداند که امامتشان را به اثبات میرساند و مخالفان را با تحدی رویاروی میسازد.[۱۲۱]»[۱۲۲].
«اگرچه امام خمینی به صورت واضح گستره علم امام(ع) را مشخص ننمودهاند؛ برای مثال بیان ننمودهاند که آیا علم امام(ع) محدود به امور دینی میشود و یا غیر آن را نیز شامل میشود؟ اما گستره وسیع آن در اندیشه امام خمینی به خوبی قابل مشاهده میباشد و با تأمل در آثار ایشان میتوان این نکته را استنباط نمود که امام خمینی نیز مانند علامه طباطبایی بر این اعتقاد میباشند که امام به همه چیز علم دارد و چیزی نیست که بر او پوشیده باشد. از روشهای مختلفی میتوان علم امام به همه چیز را از دیدگاه امام خمینی استنباط نمود که به برخی از آنها اشاره میشود:
امام خمینی بحث وراثت علم امام را از نبی مکرم مطرح مینمایند و بیان میدارند که علم پیامبر به ائمه(ع) به ارث رسیده است و علمی از علوم پیامبر نیست که به ائمه(ع) به ارث نرسیده باشد، از سویی دیگر امام خمینی معتقدند علم پیامبر کامل لدنی میباشد و علم ایشان علم ناقصی نمیباشد که محدود به امور محدودی باشد و مطالبی باشند که ایشان آگاه از آن نباشند[۱۲۳]. از این مطالب این نتیجه حاصل میشود که پیامبر به همه چیز آگاه است و علم ایشان به ائمه به ارث رسیده است و به این دلیل امام نیز آگاه به همه چیز میباشد و از امام هم چیزی پوشیده نیست.
امام خمینیامام راحامل عرش الهی میدانند و از عرش تعبیر به علم نمودند. با این بیان امام حامل علم الهی میباشد[۱۲۴]. اگرچه در حامل عرش الهی بودن پیامبران الهی نیز سهیم میباشند؛ اما مشخص گردید علم ایشان به همه چیز نمیباشد و علم امام از علم ایشان وسعت بیشتری دارد. با کنار هم گذاشتن این مطلب در کنار مطالب دیگر از جمله وراثت علم ائمه(ع) از پیامبر(ص) و مسائلی که خواهد آمد علم امام به همه چیز آشکار میشود.
مطلب دیگر که از آن میتوان بهره جست و علم امام به همه چیز طبق دیدگاه امام خمینی استنباط نمود بحث انسان کامل میباشد که به عقیده ایشان انسان کامل تجلی خداوند در تمام شئون میباشد[۱۲۵]. و ایشان پیامبر(ص) و ائمه(ع) را انسان کامل معرفی مینمایند[۱۲۶]. پس امام تجلی خداوند در تمام شئون میباشد و از جمله شئون و اوصاف الهی، علیم بودن میباشد. خداوند به همه چیز آگاه میباشد و ائمه که تجلی او هستند به همه چیز آگاه هستند و هیچ چیز از علم ایشان بیرون نمیباشد.
با استفاده از اسم اعظم الهی نیز میتوان به گستره علم امام از دیدگاه امام خمینی پیبرد؛ چرا که ایشان معتقدند اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف میباشند که هر یک از پیامبران بهرهای از آن دارند اما تنها پیامبر(ص) و ائمه(ع) هستند که به هفتاد و دو حرف از آنها آگاه هستند و آن یک اسمی که از آن آگاهی ندارند مربوط به ذات خداوند میباشد که آگاهی بر آن امکان پذیر نمیباشد[۱۲۷].
امام خمینی علیرغم مطالب مذکور در قسمتهای دیگری از نوشتههای خود مطالبی را بیان مینمایند که میتوان علم امام به همه چیز را از آنها استنباط نمود. ایشان در تفسیر سوره حمد بعد از بیان آیه ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ﴾ عرضه میدارند که این چند آیه اول سوره، تمام تجلیات غیب در آن موجود است و در ادامه میفرمایند آن نیز جمع در ﴿بِسْمِ اللَّهِ ﴾ میباشد و آن نیز جمع در "باء" میباشد و آن نیز در نقطه تحت "باء" جمع میباشد. امام خمینی بیان میکنند نقطه تحت "باء" وجود مبارک امیر مؤمنان علی(ع) میباشد. ایشان در این رابطه میفرمایند: سوره شریفه تا ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ﴾ مشتمل بر عرش وحدانیت و عرش تحقّق است و مشیر به حوامل آن مىباشد. پس تمام دایره وجود و تجلّیات غیب و شهود، که قرآن شریف ترجمان آن است تا اینجاى از این سوره مذکور است؛ و همین معنى جمعاً در ﴿بِسْمِ اللَّهِ ﴾ که اسم اعظم است موجود است؛ و در "باء" که مقام سببیّت مىباشد و "نقطه" که سرّ سببیّت است، موجود است؛ و على سرّ والیت و سببیّت است، پس اوست نقطه تحت الباء[۱۲۸]. از این بیان امام خمینی مشخص میگردد که تمام تجلیات غیب در وجود مبارک امام علی(ع) جمع میباشد؛ چرا که تمام غیب جمع در نقطه تحت الباء میباشد وآن نقطه امام علی(ع) میباشد»[۱۲۹].
۱۰. آقای اسعدی (هیئت علمی پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی )؛
«سید مرتضی در پاسخ به سؤالی در مورد علم پیامبر گرامی اسلام (ص) به خواندن و نوشتن، به بیان قلمرو و گستره علم پیامبران پرداخته است. او معتقد است علم به نوشتن از علومی نیست که قطعاً بتوان گفت باید پیامبر و امام دارای آن باشند. بهیقین هر پیامبری باید به خداوند و احوال و صفات و افعال او آگاه باشد و احکام شریعت را بداند، زیرا اگر به این امور آگاه نباشد نیازمند به پرسش از غیر خود است، چنانکه عقیده مخالفان ماست، اما دانستن علوم دیگر نظیر صنعت و حرفههای مختلف مانند بافندگی و رنگرزی و... و نیز نویسندگی بر پیامبر و امام واجب نیست. واجب دانستن این علوم مستلزم آن است که پیامبر به همه معلومات، عالم باشد و درنتیجه هر یک از امامان و پیامبران به همه معلومات الهی احاطه داشته باشند. این امر مستلزم آن است که محدَث همچون قدیم تعالی عالم لنفسه و دارای معلومات نامتناهی باشد که هر دو برای محدث محال است. در مورد علم پیامبر گرامی اسلام به نوشتن، اصحاب ما براساس آیه ﴿وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾[۱۳۰]. بر این باورند که آن حضرت قبل از نبوت به نوشتن آگاه نبوده است، ولی بعد از نبوت آن را از جبرئیل آموخته است. "امّی" که قرآن پیامبر را به آن وصف کرده، به معنای نسبت داشتن به امالقری "مکه" است و اگر هم این معنا قطعی نباشد بدون هیچ شاهد و دلیلی نمیتوان بر یکی از دو احتمال تکیه کرد[۱۳۱]»[۱۳۲].
آقای نقوی در پایاننامه کارشناسی خود با عنوان «علم غیب ائمه معصومین(ع)» در پاسخ به این پرسش گفته است:
«برخی قائلاند که بعضی از موضوعات خارجی و رویدادهای مخصوص علم را دارند و بیش از این حد از اخبار و روایات که از طریق امامان(ع) رسیده است را ثابت نمیکند. بسیاری از علماء شیعه گسترده علم امام(ع) را وسیعتر از آن چه گفته شد میدانند به عقیده ایشان حجت خدا از همه حوادث گذشته و آینده اطلاع داشته باشد. یعنی علم بالفعل و انکشاف بالفعل به تمام حقایق بدین معنی که امام(ع) در هر زمان همه چیز را میداند و از همه امور مربوط به گذشته و حال و آینده آگاه است.(...)
کسانی که قایل به محدودیتی هستند: یکی از پیروان این نظریه سید علی قزوینی او میگوید: آن چه از روایاتی که به آن اشاره شد به دست میآید پس از رعایت جمعبندی بیان آنها و روایات دیگری که از جهت گوناگون با آنها تعارض دارد. همان طور که تتبع کننده در روایات بر آن واقف میگردد چیزی پیش از علم به پارهای از موضوعات جزیی و حوادث خاص به نحو قضبه مهمله نمیباشد... پس سزاوار نیست ترسی به دل راه داد نسبت به این که امکان دارد امام(ع) برخی رویدادها خاص را مورد ابتلای سؤال کنندگان بوده است و خداوند از راههای غیر عادی آن را برای او روشن ننموده است، نداند. ادله قائلین تحدید علم امامان(ع): (۱): در روایات معصومین است:«إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ»[۱۳۳]؛ (۲): «يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَم»[۱۳۴]
قائلین به تعمیم آگاهی امامان(ع): پاسخ قائلین تعمیم آگاهی امامان(ع): مضمون این روایات آن است که آگاه شدن ائمه(ع) متوقف بر خواستشان میباشد ولی دلالتی بر آن ندارد که آنها فقط در بعضی از زمانها میخواهند بدانند بنابر این مضمون آنها با روایاتی که دلالت دارد بر این که آنان همیشه میخواهند بدانند منافات و تعارضی ندارد بلکه با توجه به این بیان این روایات به نوبه خود گواهی هستند بر تعمیم و فعلی بودن علم امامان(ع). نظر علامه طباطبایی صاحب تفسیر میزان امام(ع) به حقایق جهان هستی در هر گونه شرایطی وجود داشته باشند به اذن خدا واقف است اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس میباشند مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. پس بنابر این علم امامان(ع) محدودیتی ندارد و بالفعل آگاهاند نه این که محدود، مشروط به اراده خود و مقید یا تدریجی باشد اگر چه معلوم تدریجی باشد. احادیث که بر تعمیم آگاهی امامان(ع) دلالت میکند: (۱): سماعه بن سعد همراه مفضل در خدمت امام صادق(ع) بودند مفضل عرض کرد فدایت شوم آیا خداوند فرمانبرداری شخص را بر مردم واجب میکند آنگاه از اخبار آسمانها بیاطلاع میگذارد؟ فرمود: خداوند رئوف و کریمتر است نسبت به بندگان خود که اطلاعات شخصی بر آنها واجب نماید که از اخبار آسمان در صبح و شب اطلاع نداشته باشد. (۲): اسماعیل بن ارزق گوید: از حضرت امام صادق(ع) شنیدم فرمود: خداوند حکیمتر و کریمتر و بزرگتر و داناتر از آن است که بر بندگان خود حجتی قرار دهد آن گاه پنهان بدارد از او امور مردم را»[۱۳۵].
«گروهی دایره علم برگزیدگان الهی را ضیق کرده و حد دانایی آنها را محدود میدانند. اعتقاد به علم محدود امام گرایشی است که از همان دورههای اولیه پس از غیبت کم و بیش مطرح شده است، شیخ صدوق و شیخ مفید و سپس شاگردان او، سید مرتضی و شیخ طوسی، از این دیدگاه دفاع کردند[۱۳۶] درباره دیدگاه فوق شیخ مفید معتقد است: در محدوده علم غیب امام(ع) نباید نظر افراطی و غلو داشته باشیم و علم امام(ع) را مانند علم خداوند بدانیم؛ و نیز نباید راه تفریط و تقصیر را برگزینیم که به انکار آنها بینجامد؛ در این صورت نیز ناگزیر میشویم در دلالتبخشی آیات و روایات خدشه وارد کنیم. پس بنا به تعبیر شیخ مفید، با توجه به عقل و نقل، علم امام از طرفی فوق علم بشر و تحت علم خالق و از طرف دیگر علم غیب امام محدود و نسبی است (همان). در مقابل این دیدگاه، اعتقاد به علم وسیع و نامحدود امام اندیشهای است که به مرور توسعهیافته و در اعصار اخیر عمدتاً از سوی حکما و عرفا تئوریزه شده است[۱۳۷]»[۱۳۸].
↑دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، ص۲۵
↑هم موضع سره، ولجأ أمره، وعیبه علمه، کهوف کتبه، وجبال دینه … لا یقاس بآل محمد أحد من هذه الامه، ولا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه أبدا، هم اساس الدین وعماد الیقین. (نهج البلاغه، خ ۲)
↑ و عندنا أهل البیت أبواب الحکم و ضیاء الأمر. (نهج البلاغه، خ ۱۲۰)
↑أیها الناس سلونی قبل أن تفقدونی، فلأنا بطرق السّماء أعلم منّی بطرق الأرض. (نهج البلاغه، خ ۱۸۹)
↑فاسئلونی قبل أن تفقدونی، فو الّذی نفسی بیده لا تسألونی عن شئ فیما بینکم و بین الساعه. (نهج البلاغه، خ ۳۱)
↑سلونی قبل أن تفقدونی، سلونی فإن عندی علم الأوّلین و الآخرین أما والله لو ثنیّ لی الوساده لحکمت بین اهل التورات بتوراتهم و بین أهل إلانجیل بانجیلهم و أهل الزّبور بزبورهم و اهل القرآن بقرآنهم. (مفید، محمد بن محمد، مصنفات، ۶۱۱؛ همو، ارشاد، ۱/۳۵؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ۴۰/۱۴۵)
↑فاسألونی قبل أن تفقدونی فوالذی نفسی بیده لا تسألونی عن شیءفیما بینکم وبین الساعه ولا عن فئه تهدی مئه وتضل مئه الا أنبأتکم بناعقها وقائدها و سائقها ومناخ رکابها ومحط رحالها و من یقتل من أهلها قتلا ومن یموت منهم موتا. (نهج البلاغه، خ ۹۳)
↑ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ۲/۴۶۲؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه، ۴/۲۲؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۷۶؛ نقل از فیروز آبادی، فضائل الخمسه، ۲۳۱ و ۲۳۲؛ شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق وازهاق الباطل، ۷/۶۱۰ ـ ۶۱۴٫
↑یکی از اصحاب پیامبر(ص) است که شیعه و سنی از او روایتهای متعددی نقل کردهاند.
↑بعضى از علماى علم اصول نیز گستردگى علم امام را در کتابهاى خود ثابت کردهاند؛ مانند کفایة الاصول، محمد کاظم خراسانی، ج١، ص٣٧۴؛ نهایة الدرایة فى شرح الکفایة، محمد حسین اصفهانى، ج٢، ص۴٨٨؛ بحرالفوائد فى شرح الفرائد، محمد حسین آشتیانى، ج٢ ص۶٠.
↑«بنو نوبخت بیت معروف من الشیعة منسوبون إلى نوبخت الفارسی المنجم نبغ منهم کثیر من أهل العلم والمعرفة بالکلام والفقه والأخبار والآداب واشتهر منهم بعلم الکلام جماعة أشهرهم أبوسهل إسماعیل بن علی النوبختی وأبو محمد الحسن بن موسى النوبختی». أوائل المقالات، الشیخ المفید، ص١۴۵.
↑«وقد خالف فیه بنو نوبخت - رحمهم الله - وأوجبوا ذلک عقلا وقیاسا». أوائل المقالات، الشیخ المفید، ص۶٧.
↑«النبی والامام یجب ان یعلما علوم الدین و الشریعة ولایجب ان یعلما الغیب وما کان وما یکون لان ذلک یؤدی الى انهما مشارکان للقدیم تعالى فی جمیع معلوماته، ومعلوماته لاتتناهی وانما یجب ان یکونا عالمین لانفسهما وقد ثبت انهما عالمان بعلم محدث، والعلم لایتعلق على التفصیل الا بمعلوم واحد ولو علما ما لایتناهی لوجب ان یعلما وجود ما لایتناهی من المعلومات وذلک محال. ویجوز أن یعلما الغایبات والکاینات الماضیات او المستقبلات بأعلام الله تعالى لهما شیئا منها». متشابهات القرآن و مختلفه، محمد ابن شهر آشوب، ج١، ص٢١١.
↑«إن الائمه من آل محمد(ص) قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد ویعرفون ما یکون قبل کونه ولیس ذلک بواجب فی صفاتهم ولا شرطا فی إمامتهم وإنما أکرمهم الله تعالى به وأعلمهم إیاه للطف فی طاعتهم و التمسک بإمامتهم ولیس ذلک بواجب عقلا ولکنه وجب لهم من جهة السماع...»؛ اوائل المقالات، ص۶٧.
↑«ولا یلزم اذا قلنا انه یجب أن یکون عالما بما أسند الیه، أن یکون عالما بما لیس هو اماما فیه کالصنائع وغیر ذلک...»؛ الاقتصاد الهادى إلى طریق الرشاد، الشیخ الطوسى، ص١٩٢.
↑«...و أنهم في كمال العلم و العصمة من الآثام نظير الأنبياء ...و أنه سبحانه أظهر على أيديهم الآيات و أعلمهم كثيرا من الغائبات و الأمور المستقبلات و لم يعطهم من ذلك إلا ما قارن وجها يعمله من اللطف و الصلاح و ليسوا عارفين بجميع الضمائر و الغائبات على الدوام و لا يحيطون بالعلم بكل ما علمه الله تعالى...»، كنزالفوائد، ابن الفتح محمد بن على الكراجكى، ص١١٢.
↑«...والمستفاد من الروایات المشار الیها بعد مراعاة الجمع بینها وبین معارضاتها من جهات شتى کما یقف علیه المتتبع لیس بازید من العلم بالموضوعات الجزئیة و الوقایع الشخصیة فی الجملة على طریقة القضیة المهملة... فلاینبغی لتوحش فی جواز خفاه مالم یظهره الله علیه بالاسباب الغیر العادیة من الوقایع الشخصیة المبتلى بها السائلون من اصحابه». حاشیه قوانین الاصول میرزا ابوالقاسم القمى، سید على قزوینى، ص٢٢٧.
↑فالمتیقن هو الاعتقاد الاجمالی بما هو الواقع وایکال التفصیل الیهم علیهم السلام کما سلکه الشیخ فی الرسالة.کفایة الاصول با حاشیه مرحوم مشکینى، محمد کاظم خراسانى، ج١، ص٣٧۴.
↑همان، ۷۵۸ .(طبق این تفکر، حتی موضوعات فاقد حکم شرعی، نظیر ضمایر و نهان آدمیان، زبانها، لهجهها و صناعات نیز از دایره علم امام خارج نیستند. نوشتار حاضر، با پذیرش دیدگاه اخیر، اندیشه حکمای حکمت متعالیه را در گستره علم امام و مؤلفههای علم امام بررسی میکند تا از این راه تحولی مثبت در نگرش انسان به این مسئله ایجاد کند و گامی صحیح در مسیر هدایت و شناخت بهتر بردارد.