مثل
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل لذت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
یکی از روشهای پیامبر برای بیان حقایق و فهم معارف بلند، استفاده از مثل و ضرب امثال است. این مثلها استفاده از زبان مخاطبان و مناسب با فاهمه و ادبیات گفتاری مردم عصر و بلکه مناسب با هر پیامبری بوده و در آن نکات تربیتی و هدایتی مناسب با مخاطب آن عصر و عصرهای دیگر نهفته است. پیامبر گرامی در محیط مکه گرفتار شرک مشرکان، و نیایش آنان در برابر سنگ و فلز و چوب و عداوت زشت بود. از این جهت وحی الهی باید در مثلهای هدایتگرانه خود، درصدد معالجۀ این بیماریها باشد و مثلهایی مطرح کند که ناظر به تحقیر خدایان دروغین و عقاید باطل و رفتارهای ناشایست باشد تا از این طریق مشرکان را به زشتی پندار و کردار خود متوجه میسازد. اما در مثلهای مدنی، بیماری خاص آن محیط مورد تعرض قرار گرفته و گاهی نادانی اهل کتاب و یهودیان و یا نزاعهای مادی قبایل را نشانه میگیرد. در قرآن افزون بر کلماتی مانند کاف تشبیه و مانندش، گاه تعبیر به “مَثَل” شده و این معنا گاهی از سوی خداوند است و گاهی از سوی پیامبران پیشین، چون ابن مریم (عیسی) و گاه در بیان تربیتی قرآن خطاب به پیامبر آمده است، اما تردیدی نیست که استفاده از مثل در ادبیات دینی و کتابهای مقدس، اگر رایج است، به این دلیل است که مناسب با فاهمه مردم و با استفاده زبان قوم هر پیامبری است و از اینرو، در فضای مناسب هر ملتی و زمانی آورده شده است و در قرآن این نکته به صراحت ذکر شده: وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ[۱]، وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ[۲] به هر حال در این مدخل تنها آن دستهای از مثلها مطرح میشود که با کلمه مثل (زدن مثل) آمده است. از سوی دیگر کیفیت هر مثلی در زبان و ادبیات پیامبر شناخت موقعیت و سطح فاهمه و اهداف تربیتی آن پیامبر را نشان میدهد.
- وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ[۳]. نکته: وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ... این آیه تمثیل کوتاه و سریعی برای نمایاندن حد دریافت آن آدمنمایان و پیروان گامهای شیطان و گذشتگان نادان است. اگر الَّذِي يَنْعِقُ اشاره به چوپان و کنایه از دریافت بانگ رهبران و پیمبران باشد، تمثیل از کافران چشم و گوش بسته، در مجموع این مثل است - نه تشبیه فرد به فرد و جمع به جمع: مثل آنان در تأثیر و دریافت نداء و دعوت پیمبران و رهبران - چون چوپانی است که همی بانگ “هی هی” زند به گوسفندی که جز خواندن و راندن و بانگی نمیشنود - از بانگ پیمبران و یا نداء قرآن جز نعیقی در نمییابد - سوق به آب و علف نه محتوا و مقاصد برتر. مگر گوسفند از هی هی چوپان بیش از این میفهمد و نیات و مقاصد چوپان را در مییابد که میخواهد از گرگش برهاند یا به سوی مذبحش میراند؟ ظاهر این است که تمثیل مجموع کافران از تابع و متبوع الَّذِينَ كَفَرُوا به مجموع چوپان و گوسفندان یا غرابان - الَّذِي يَنْعِقُ- است: آن کافران متبوع و تابع در تفاهم و گفتگوی میان خود چون غرابهای سیاهند که به همنوع یا جفت خود بانگ میدهند، و جز دعاء و ندایی در میان خود ندارند و نمیشنوند، گوش و چشم و زبانشان بسته شده: صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ چون نیروهای چشم و گوش و زبان انسانی خود را به کار نبرده گرفتار جمود و مسخ شدهاند استعداد عقلی آنها هم از حرکت باز مانده است: فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ[۴]؛
- أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ[۵]. نکته: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ... در این جمله آنچه را که آیات سابق بر آن دلالت میکرد تثبیت میکند، و آن این بود که دین یک نوع هدایت خدایی است، برای مردم هدایتی است به سوی سعادتشان در دنیا و آخرت، و نعمتی است که خداوند بشر را به آن اختصاص داده. پس بر انسانها واجب است در برابر آن تسلیم شوند، و با وجود آن دیگر گامهای شیطان را پیروی نکنند، و در این هدایت اختلاف نیندازند، و دوا را به صورت دردی جدید در نیاورند، و بهوسیله پیروی هوا و به طمع زخرف دنیا نعمت خدای سبحان را با کفر و عذاب معاوضه ننمایند که اگر چنین کنند غضبی از ناحیه پروردگارشان به ایشان میرسد، همانطوری که به بنیاسرائیل رسید، چون آنها هم نعمت پروردگار را بعد از آنکه در اختیارشان قرار گرفت تغییر دادند آری خدا با بنی اسرائیل عداوت خاصی نداشت، این سنت دائمی خدا است که فتنهها پیش آورد، و احدی از مردم به سعادت دین و قرب رب العالمین نمیرسد مگر با ثبات و تسلیم[۶].
- مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۷].
- وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ[۸]. نکته: مثال کسانی که اموالشان را برای طلب خشنودی خدا، و استواری روحشان، مصرف میکنند وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ همچون مثال باغی است که بر مکان بلندی قرار دارد و رگباری بر آن زند، و میوههایش را دو چندان دهد. و اگر رگباری بر آن نزند، پس بارانی ریز به آن میرسد كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ و خدا به آنچه انجام میدهید، بیناست وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ آیتالله طالقانی مینویسد: همین که ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ خود حاصل یا تحصیل شد، تثبیت نفس، تحصیل یا حاصل میشود و هر چه گذشت و انفاق در راه خدا و برای مرضاتش ادامه یابد، نفس اثرپذیر، از تأثیر و نفوذ حب مال بیشتر رها میشود و با اتکاء به قوای معنوی خود، بیشتر ثبات مییابد و هر چه محبت مال و خودداری از انفاق سختتر شود، تزلزل نفسانی بیشتر میگردد؛ زیرا مال خود اعتباری ناشی از ماده اشیاء و نموداری از آن است و چون هر پدیده مادی پیوسته متغیر و ناپایدار میباشد، شخص پیوسته به آن، و نفس ترکیب شده، با آن نمیتواند ثبات و اطمینانی داشته باشد. چنان که تغییرات اعتباری و زیر و رو و بالا و پائین شدن مال متکی به آن را - مانند سرنشین قایق سبک و در میان دریای طوفانی - پیوسته دستخوش امواج میدارد. افراد و اجتماعی که به جای اتکاء به سرمایههای معنوی و ذاتی، متکی به مال و سرمایه مادی شدند، به مقیاس نوسان و بالا و پائین شدن ارزشها و تغییر بورسها، خود در حال نوسان و بالا و پائین شدن است. خانه مجلل بر جلالش میافزاید و در ماشین نو و گران، خود را سرفراز و گران قیمت میپندارد، چون لباسش نو شود سرش بالا میرود و چون کهنه باشد سرفکنده است چون ساعتش بشکند و ساختمانش ویران شود و ملکش را سیل برد، دلش میشکند و هستیاش ویران میشود و خودش را در معرض سیل مینگرد. راه تثبیت نفس و احراز شخصیت مستقل - برای انسانی که اینگونه با مال پیوند و ترکیب یافته - همین انفاق با اخلاص و بدون نظر به پاداش دنیوی است. لازمه اینگونه انفاق، ایجاد رابطه تولید و حاکمیت بر مال و قطع رشتههای علاقه حاکم و نافذ مال میباشد. مانند جنین رسیده که هر چه رگها و پیوندهایش با رحم مادر قطع شود، اتکایش به قوا و جهازات بدنی خود بیشتر میشود تا مولودی قائم بخود و جهاز تنفس و تغذیه خود میگردد. شخص انفاقکننده، پیوسته در رحم طبیعت پرورش مییابد و از آن میگیرد و میدهد و بهتدریج پیوند و ترکیب خود را قطع میکند تا مولود مستقل و تثبیت شدهای گردد و به پای قوای ذاتی خود بایستد و حاکم بر طبیعت و مال شود و استعدادهای درونی و انسانیاش رویش یابد[۹].
- الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۱۰]. نکته: خداوند در یک تشبیه گویا و رسا، حال رباخواران را مجسم میسازد، میفرماید: کسانی که ربا میخورند الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا بر نمیخیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماس شیطان با او دیوانه شده و نمیتواند تعادل خود را حفظ کند، لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ گاه به زمین میخورد و گاه بر میخیزد ربا در مقابل انفاق و رباخوار در مقابل منفق است. از اینرو این آیات با آیات انفاق تناسب تقابل و تضاد دارد: منفق، از خود و علاقه مالی خود میگذرد و باز و گسترده میشود و به دیگران مایه حیاتی میدهد و آن را چون خون در بدن اجتماع به گردش در میآورد و استعدادها را شکوفان و چهرهها را باز میگرداند و روابط را در پایه محبت و پیوستگی دلها و همکاری استوار میسازد و با دادن مال و فکر و همت خود و بینظر به پاداش و منت، محیط خرم و مثمر فراهم میکند: كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ در مقابل، رباخوار که بیهیچ خدمت و عملی مایه حیاتی دیگران را میمکد و در خود انباشته میکند و به درون خود میپیچد و راکد و مخبط میشود و استعدادها را خشک و دلها را پر از کینه و خشم و روابط فطری و طبیعی را آن چنان گسیخته میسازد تا در یک سو طبقه سودپرست و ستمگر و خشن و در سوی دیگر طبقه ستمزده و رنجور و در بند پدید میآید. و همین آغاز شکاف و صفبندی اجتماعی است که در پی آن نیروهای معنوی و مادی یکسر مصروف ستیزه و نگهداری طبقه میشود و سپس انقلاب و جنگهای محدود و نامحدود. لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ تمثیل و تصویری از اندیشه و روحیه و راه و روش ربا خوار است. چون این تمثیل، مطلق آمده، نشاید که فقط درباره آخرت و زندگی واپسین رباخوار باشد. حصر این تمثیل، إشعار به این واقعیت دارد که هر کسی را قیامی است و قیام رباخوار بدینگونه است؛ زیرا محرکات درونی و استعدادهای در حال رشد و انگیزههای نیازمندی، پیوسته انسان را به قیام قوای فکری و عملی میدارد و همین که روی به سوی هدفهای برتر و در مسیر و سنن طبیعی و اجتماعی واقع و هماهنگ شد، با قیام مستقیم و در راه رشد قوا و تولید و مصرف و خیر و با قدمهای ثابت پیش میرود. و چون رباخواری، انحراف از این مسیر انسانی و طبیعی است، رباخوار دچار خبطزدگی در اندیشه و آشفتگی میشود. او مال را که وسیله تحرک و رشد همهجانبه فرد و اجتماع است، چون هدفی میپندارد که همی برای جمع و تمرکز آن به هر راه که باشد باید بکوشد. و نزدیکترین راه برای او همین ربا است که بدون زحمت و خدمت، خون طبقه مولد و کوشا را بمکد و به پیکر ناموزون خود افزاید و استعدادهای روحیاش راکد بماند. و آنچنان خوی سودجویی فکر و مشاعر او را میگیرد که اندیشه و پروانه خیالش جز در محور آن نمیچرخد و در نظرگاه او مقیاس همه ارزشها همین سود میشود و میکوشد که همه مواهب عقلی و انسانی و قوانین و نظامات و معلومات و کار و تولید را برای سود بری خود استخدام کند. و چون روش و منش او با سنن طبیعی و مصالح مردم تضاد دارد و دشمنی قربانیشدگان و ستمزدگان را نسبت به خود احساس میکند، خوی کینهجویی و بداندیشی نسبت به مردم نیز در او راسخ میشود. از ترکیب خوی سودجویی و کینهتوزی نامحدود، خوی درّندگی و حسد و تملق و عقده حقارت و بزرگبینی در درونش ریشه میگیرد. از این پس دیگر نه بینش روشنی دارد که راه تعالی و کمال را دریابد و نه وجدان بیداری که احساس به رحمت و عطف به دیگران داشته باشد. پیوسته چهرهاش دگرگون میگردد. گاه خوی درندگی و قدرتنمایی، گاه زبونی و تملق، تا محیط زندگیاش چگونه باشد و با چه کسانی روبهرو شود؟ در هر حال، پیوسته در نگرانی و آشفتگی به سر میبرد و به خود میپیچد. این حالات در گفتار و کردار و حرکات چشم و دست و پایش نمایان است[۱۱]:
- إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۱۲]. نکته: مثل عیسی نزد خدا همچون مثل آدم است که او را از خاک آفرید، سپس به او فرمود: موجود باش، او نیز بلافاصله موجود شد إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ بنابراین، اگر مسیح بدون پدر به دنیا آمد، جای تعجب نیست، زیرا موضوع آدم(ع) از این هم شگفتانگیزتر بود، او بدون پدر و مادر به دنیا آمد، سپس به غافلان میفهماند که هر کاری در برابر اراده حق، سهل و آسان است تنها کافی است بفرماید: موجود باش آن هم موجود میشود در آفرینش آدم، مانند دیگر پدیدههای جهان طبیعت، دو بعد وجود دارد: بعد مادی که از خاک و دیگر مواد طبیعت است و بعد امری که از قدرت فاعلی است و همی صورت و کمال میبخشد و پیش میبرد. هر پدیده مادّی این دو بعد را داراست: وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۱۳]، خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ[۱۴]، آدم و عیسی و همه گزیدگان، مانند دیگر پدیدههای جهان، از این دو بعد برآمدهاند و تکامل یافتهاند: خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ آیات قرآن، پی در پی آفاق و ابعاد آفرینش را مینمایاند تا ذهنهای بسته شده و واپس رفته باز شوند و هر چیزی را به جای خود بشناسند و جز کمال مطلق و مبدأ امر و خلق را نپرستند و از گزیدگان پیروی کنند، نه چون مسیحیان عیسی را به مقام خدایی رسانند و نه چون یهودیان او را مفسد و سزاوار صلیب. آن مسیحی که از وحشت دستگیری فرار کرد و یا به نوشته اناجیل دستگیر شد و آن همه مورد اهانت و ضرب و شتم سخریّه قرار گرفت و دم فرو بست و با زبان هم از خود دفاع نکرد و در ردیف دزدان و راهزنان به صلیب آویخته شد، چندی نپایید که به گونه الوهیت درآمد. پس از سالها که مسیحیت متوجه این تضاد الوهیت و اهانت شد، ناتوانی و شکنجههای عیسی و مصلوب شدنش را توجیه کرد که برای جبران گناهان بشر بود و تاریخ این گناه بخشی را تا بخشش گناه آدم به عقب بردند! چرا؟ چون مسیحیان هم مانند رومیان و یونانیان و اسرائیلیان و ایرانیان، از تودههای مستضعف و بهرهده و جمود یافته بتپرست یا آتشپرست و شخصپرست بودند که همه اینها قهرمانان و سلاطین را فرزند خدا و فوق بشر میپنداشتند. اسرائیلیان، پیمبران را خدا زاده و خود را “شعب اللَّه” و خویشاوند “یهوّه”، ایرانیان، سلاطین را: “دارنده فرّه ایزدی، مهر یزدانی، زادههای اهورامزدا”، تا یونان و روم تا هند و چین تا همه دنیا... پس مسیحیان که گروه نوخاستهای از همین مردم بودند نباید عقب بمانند و خدای محسوس و ملموس نداشته باشند: مانند رعیتهای دهنشین و چشم و گوش بسته که ارباب و کدخدای ده خود را ارباب جهان و کدخدای بزرگ دنیا میپندارند و فرمان او را فرمان خدا. پس از مردن پیمبر و یا ولیّ و یا قدرتمند، این عظمت الوهیت بیشتر اوج میگیرد. چون جسم و لوازم آن و ضعفها از چشمها پنهان میشود، متولیانی دست به کار میشوند و برای تثبیت ولایت خود و بهرهکشی از عواطف مردم، مقام الوهیت او را بالاتر میبرند و برای هر قبری صدها کرامت و خواب میسازند که صاحب قبر در خواب هم ندیده بود تا هم عوام را در اوهام غرق کنند و تهمانده کار بیچارگان و ته کیسه درماندگان و پیر زنان را بربایند و هم عقدهها را بگشایند که مبادا متراکم شود، و عقلهای فطری و استعدادهای انسانی را ببندند که مبادا باز شود. خداسازیها و شرکها با گونههای گوناگون را همین متولیان و نگهبانان و افسونگران میآرایند و پرداخت میکنند تا حواس و اوهام مردم را بر عقل و اندیشه چیره دارند و استعدادهای محرّک به کمال را بند آرند. در مقابل آن توحید در شناخت و عبادت و در جهت حرکت قوای روحی و اجتماعی است که دیدهها را باز و استعدادها را برمیانگیزد و امتیازات را برمیدارد و درهای برکات را به روی همه میگشاید: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[۱۵]. و همین بود منظور از حکمت بعثت پیامبران: «لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ»[۱۶]؛ و همین پیوسته حق است و از جانب خدای مربی - نه اوهام مردم و خداسازان. الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ[۱۷][۱۸].
- مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هَذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ[۱۹].
- إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[۲۰].
- مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَى وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا أَفَلَا تَذَكَّرُونَ[۲۱].
- وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا[۲۲].
- وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا[۲۳].
- اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۲۴]. نکته: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ خداوند نور آسمانها و زمین است مثل نور او - خداوند - همانند چراغدانی است که در آن چراغی پر فروغ باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ و این چراغ با روغنی افروخته میشود که از درخت پر برکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ روغنش آن چنان صاف و خالص است که نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور شود يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نوری است بر فراز نوری نُورٌ عَلَى نُورٍ و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت میکند يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ و خداوند برای مردم مثلها وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ و خداوند به هر چیزی داناست وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ علامه طباطبایی درباره معنا و مفادی که آیات: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ متضمن آنست مینویسد: این آیات متضمن مقایسه مؤمنین به حقیقت ایمان با کفار است، مؤمنین را به داشتن این امتیازات معرفی میکند که به وسیله اعمال صالح هدایت یافته، و به نوری از ناحیه پروردگارشان راه یافتهاند که ثمرهاش معرفت خدای سبحان، و سلوک و راهیابی به بهترین پاداش، و نیز به فضل خدای تعالی است، در روزی که پرده از روی دلها و دیدههایشان کنار میرود. به خلاف کفار که اعمالشان ایشان را جز به سرایی بدون حقیقت راه نمینماید، و در ظلماتی چند طبقه و بعضی روی بعض قرار دارند، و خدا برای آنان نوری قرار نداده، نور دیگری هم نیست که با آن روشن شوند. این حقیقت را به این بیان ارائه داده که خدای تعالی دارای نوری است عمومی، که با آن آسمان و زمین نورانی شده، و در نتیجه به وسیله آن نور، در عالم وجود، حقایقی ظهور نموده که ظاهر نبود. و باید هم این چنین باشد، چون ظهور هر چیز اگر به وسیله چیز دیگری باشد باید آن وسیله خودش به خودی خود ظاهر باشد، تا دیگران را ظهور دهد، و تنها چیزی که در عالم به ذات خود ظاهر و برای غیر خود مظهر باشد همان نور است. پس خدای تعالی نوری است که آسمانها و زمین با اشراق او بر آنها ظهور یافتهاند، همچنان که انوار حسی نیز این طورند، یعنی خود آنها ظاهرند و با تابیدن به اجسام ظلمانی و کدر، آنها را روشن میکنند، با این تفاوت که ظهور اشیاء به نور الهی عین وجود یافتن آنها است، ولی ظهور اجسام کثیف به وسیله انوار حسی غیر از اصل وجود آنها است. در این میان نور خاصی هست که تنها مؤمنین با آن روشن میشوند، و به وسیله آن به سوی اعمال صالح راه مییابند و آن نور معرفت است که دلها و دیدههای مؤمنین در روزی که دلها و دیدهها زیر و رو میشود، به آن روشن میگردد، و در نتیجه به سوی سعادت جاودانه خود هدایت میشوند يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ و آنچه در دنیا برایشان غیب بود در آن روز برایشان عیان میشود. خدای تعالی این نور را به چراغی مثل زده که در شیشهای قرار داشته باشد و با روغن زیتونی در غایت صفا بسوزد و چون شیشه چراغ نیز صاف است، مانند کوکب دری بدرخشد، و صفای این با صفای آن، نور علی نور تشکیل دهد، و این چراغ در خانههای عبادت آویخته باشد، خانههایی که در آنها مردانی مؤمن، خدای را تسبیح کنند، مردانی که تجارت و بیع ایشان را از یاد پروردگارشان و از عبادت خدا باز نمیدارد. این مثال، صفت نور معرفتی است که خدای تعالی مؤمنین را با آن گرامی داشته، نوری که دنبالش سعادت همیشگی است، و کفار را از آن محروم کرده، و ایشان را در ظلماتی قرار داده که هیچ نمیبینند. پس کسی که مشغول با پروردگار خویش باشد و از متاع حیات دنیا اعراض کند به نوری از ناحیه خدا اختصاص مییابد، و خدا هر چه بخواهد میکند، ملک از آن او است، و باز گشت به سوی او است این آیات چنان نیست که به کلی با آیات قبلی اجنبی باشد، بلکه وجه اتصالی با آنها دارد، چون آیات قبل که احکام و شرایع را بیان میکرد بدینجا خاتمه یافت که وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ وَمَثَلًا مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ[۲۵] که در آن گفتگو از “بیان” شد، و معلوم است که بیان به معنای اظهار حقایق معارف، و در نتیجه تنویری است الهی. علاوه بر این در آیه مذکور کلمه آيَاتٍ آمده بود، و آیات همان قرآن است که خدای تعالی در چند جا آن را نور خوانده، مانند آیه وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا[۲۶][۲۷].
- مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ[۲۸].
- وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ[۲۹]
نکات
در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- خداوند به پیامبر میگوید: مثال تو در دعوت این قوم بیایمان به سوی ایمان و شکستن سد تقلیدهای کورکورانه همچون کسی است که گوسفندان و حیوانات را برای نجات از خطر صدا میزند ولی آنها جز سر و صدا چیزی را درک نمیکنند وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً آنها کر و لال و نابینا هستند و لذا چیزی درک نمیکنند صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ و به همین دلیل آنها تنها به سنتهای غلط و خرافی پدران خود چسبیدهاند و از هر دعوت سازندهای رویگردانند؛
- خداوند میگوید: آیا پنداشتید که داخل بهشت میشوید أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ و حال آنکه هنوز مثال - حوادث - کسانی که قبل از شما درگذشتهاند به شما نرسیده است وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ گروهی از مؤمنان میپنداشتند عامل اصلی ورود به بهشت، تنها اظهار ایمان به خداست و به دنبال آن رنج و زحمتی نیست و خدا دشمنان آنان را نابود خواهد ساخت. قرآن این تفکر نادرست را رد و به سنّت و روش همیشگی خدا در مورد آزمایش مردم اشاره میکند و این که مؤمنان گرفتار مشکلات خواهند شد و باید از آن استقبال کنند و با فداکاری به پیش بروند؛
- خداوند برای بیان عظمت انفاق و پاداش آن و تأثیر آن در رشد انفاقکننده، آن را به دانهای تشبیه میکند که در زمین کشت میکنند و هفت خوشه میرویاند مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ که بر هر خوشه صد دانه است. فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ آری، هر چه در راه خدا بخشیده شود، هفتصد برابر میشود. تازه پاداش آنها منحصر به این نیست، بلکه: خداوند آن را برای هر کس بخواهد و شایستگی در آنها و انفاق آنها از نظر نیت و اخلاص و کیفیت و کمیت ببیند دو یا چند برابر میکند وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ؛
- افراد آلوده و بیایمان، که انگیزه صحیحی از بخشش خود ندارند، روح خودنمایی و ریاکاری، همچون باد سوزان و خشکی بر مرزعه بخشش آنها میوزد و آن را بیاثر میسازد مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هَذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ یعنی نه اثر اخلاقی برای انفاقکننده دارد و نه مشکلی را در اجتماع حل میکند تعبیر به خود ستم کردهاند وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ اشاره دارد که مرکز وزش این باد سوزان، به طرف زراعت کسانی است که به خود ستم کردهاند. آری، افراد بیایمان در انتخاب زمان و مکان بخشش به خود ستم میکنند و سرمایههای خود را بیمورد بر باد میدهند؛
- خداوند برای این که پردههای غرور و غفلت را از مقابل دیدههای غافلان و طغیانگران کنار بزند. میفرماید: مثل زندگی دنیا همانند آبی است که از آسمان نازل کردهایم إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ این دانههای حیاتبخش باران بر سرزمینهای آماده میریزند، و به وسیله آن گیاهان گوناگونی که بعضی قابل استفاده برای انسانها، و بعضی برای حیوانات است، میرویند فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ این گیاهان علاوه بر خاصیتهای غذایی که برای موجودات زنده دارند سطح زمین را میپوشانند و آن را زینت میبخشند، تا آنجا که زمین بهترین زیبایی خود را در پرتو آن پیدا کرده و تزیین میشود حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ در این هنگام شکوفهها، شاخساران را زینت داده و گلها میخندند، دانههای غذایی و میوهها کم کم خود را نشان میدهند، و صحنه پرجوشی را از حیات و زندگی به تمام معنی کلمه مجسم میکنند، که دلها را پر از امید و چشمها را پر از شادی و سرور میسازند، آن چنان که اهل زمین مطمئن میشوند، که میتوانند از مواهب این گیاهان بهره گیرند هم از میوهها و هم از دانههای حیاتبخششان وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا اما ناگهان فرمان ما فرا میرسد سرمای سخت و یا تگرگ شدید و یا طوفان درهم کوبندهای بر آنها مسلط میگردد و آنها را چنان درو میکنیم که گویا هرگز نبودهاند أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ در پایان آیه برای تأکید بیشتر میفرماید: این چنین آیات خود را برای افرادی که تفکر میکنند تشریح میکنیم كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛
- خداوند مؤمنان راستین و ستمکاران دروغپرداز را با مثالی مناسب مقایسه میکند و میفرماید: مثال این دو گروه مؤمنان و ستمکاران مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ همانند نابینا و ناشنوا كَالْأَعْمَى وَالْأَصَمِّ و بینا و شنواست وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ آیا این دو در مثال مساویاند هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا آیا غافلید و متذکّر نمیشوید أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؛
- خداوند میفرماید، که سوگند میخوریم که ما در این قرآن برای مردم مکرر مثلها آوردیم وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ که حق را برایشان روشن میکرد، و ایشان را به ایمان به ما و شکر نعمتهای ما دعوت مینمود، و لیکن بیشتر مردم جز راه کفران نپیمودند و شکر ما نگزاردند. فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا و این گروه طغیانگر و سرکش هرگز ایمان نیاوردند، چرا که انسان بیش از هر چیز به مجادله میپردازد و خواهان سلطه گفتاری و رفتاری خویش بر دیگران است وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا؛
- مثل کسانی که غیر از خدا را ولی و معبود خود برگزیدند مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ همچون عنکبوتند که خانهای برای خود برگزیده كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا و سستترین خانهها، خانه عنکبوت است، اگر میدانستند وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ چون هیچ یک از آثار خانه به جز اسم بر آن صادق نیست، زیرا خانه را برای این میسازند که صاحبش را از سرما و گرما حفظ کند، و چیزی که این خواص را ندارد و صاحبش را از هیچ مکروهی حفظ نمیکند خانه نیست. اولیایی هم که مشرکین برای خود گرفتهاند تنها از ولایت، اسمی دارند، برای اینکه نه نفعی میرسانند و نه ضرری، نه مالک مرگی هستند و نه حیاتی، و نه نشوری. کسانی که غیر خدا را تکیهگاه خود قرار دهند و آنها که غیر از خدا را معبود خویش برگزینند تکیه آنها بر تار عنکبوت است تخت و تاج فرعونها، اموال بیحساب قارونها، قصرها و گنجهای شاهان، همه مانند تارهای عنکبوت است. بیدوام، سست، غیر قابل اعتماد و ناپایدار در برابر طوفان حوادث. تاریخ نیز نشان میدهد که به راستی هیچ یک از این امور نمیتواند تکیهگاه انسان گردد. ولی آنها که بر ایمان و توکل بر خدا تکیه میکنند تکیه بر سد پولادین دارند؛
- خداوند میفرماید: مشرکان جاهلی در عین حال که فرشتگان را دختران خدا میدانستند هرگاه یکی از آنها را به همان چیزی که برای خداوند رحمان شبیه - مثل - قرار داده - به تولد دختر -بشارت دهند وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا صورتش از فرط ناراحتی سیاه میشود، و خشمگین میگردد ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ این تعبیر به خوبی حاکی از تفکر خرافی مشرکان در عصر جاهلیت در مورد تولد فرزند دختر است که چگونه از شنیدن خبر ولادت دختر ناراحت میشدند در عین حال فرشتگان را دختران خدا میدانستند[۳۰].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «و بیگمان ما برای مردم در این قرآن از هر مثلی گوناگون آوردهایم امّا بیشتر مردم جز سر ناسپاسی ندارند» سوره اسراء، آیه ۸۹.
- ↑ «و بیگمان در این قرآن برای مردم از هر مثلی گوناگون آوردهایم و آدمی از هر چیزی پرخاشگرتر است» سوره کهف، آیه ۵۴.
- ↑ «و داستان کافران، چون داستان کسی است که حیوانی را بانگ میکند که جز فراخواندن و آوایی نمیشنود؛ (اینان) کرند، لالند، نابینایند، از این رو خرد نمیورزند» سوره بقره، آیه ۱۷۱.
- ↑ پرتوی از قرآن، ج۲، ص۴۲.
- ↑ «آیا گمان میکنید به بهشت در خواهید آمد با آنکه هنوز داستان کسانی که پیش از شما (در) گذشتند بر سر شما نیامده است؟ به آنان سختی و رنج رسید و لرزانده شدند تا جایی که پیامبر و مؤمنان همراه وی میگفتند: یاری خداوند کی در میرسد؟ آگاه باشید که یاری خداوند نزدیک است» سوره بقره، آیه ۲۱۴.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۲، ص۲۳۶.
- ↑ «داستان (بخشش) آنان که داراییهای خود را در راه خداوند میبخشند چون دانهای است که هفت خوشه بر آورده باشد، در هر خوشه صد دانه و خداوند برای هر که بخواهد (آن را) چند برابر میگرداند و خداوند نعمتگستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۶۱.
- ↑ «و داستان (بخشش) کسانی که داراییهای خود را در جست و جوی خشنودی خداوند و برای استواری (نیّت خالصانه) خودشان میبخشند، همچون باغساری بر پشتهوارهای است که بارانی تند - و اگر نه بارانی تند، بارانی نرمریز- بدان برسد و میوههایش را دوچندان کند و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۶۵.
- ↑ پرتوی از قرآن، ج۲، ص۲۳۴.
- ↑ «آنان که ربا میخورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمیخیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان میگویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسانی که اندرزی از پروردگارشان به آنان برسد و (از رباخواری) باز ایستند، آنچه گذشته، از آن آنهاست و کارشان با خداوند است و کسانی که (بدین کار) باز گردند دمساز آتشند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۷۵.
- ↑ پرتوی از قرآن، ج۲، ص۲۵۳.
- ↑ «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بیدرنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.
- ↑ «پدیدآور آسمانها و زمین است و چون (انجام) کاری را بخواهد تنها میگوید: باش! بیدرنگ خواهد بود» سوره بقره، آیه ۱۱۷.
- ↑ «و اوست آن کس که آسمانها و زمین را به درستی آفرید و روزی که فرماید: باش! بیدرنگ خواهد بود» سوره انعام، آیه ۷۳.
- ↑ «و اگر مردم آن شهرها ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکتهایی میگشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه میکردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱.
- ↑ «حق از آن پروردگار توست پس، از دودلان مباش!» سوره آل عمران، آیه ۶۰.
- ↑ پرتوی از قرآن، ج۵، ص۱۶۶.
- ↑ «داستان آنچه در زندگی این جهان میبخشند همچون داستان بادی است دارای سوز سرما که بر کشتگاه گروهی بر خویش ستم کرده بوزد و آن را نابود سازد و خداوند به آنان ستم نکرده است بلکه آنان خود به خویش ستم میورزند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۷.
- ↑ «جز این نیست که داستان زندگانی این جهان مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستیم که رستنی(های) زمین - آنچه مردم و چارپایان از آن (ها) میخورند- با آن درآمیزد تا چون زمین زیورهای خود را برگیرد و آرایش یابد و مردم گمان کنند که بر آن (در بهرهگیری) توانایی دارند (ناگهان) “امر” ما شب یا روز در رسد و آن را چنان درویده بر جای نهیم که گویی روز پیش هیچ نبوده است؛ بدینگونه نشانههای خود را برای گروهی که میاندیشند روشن میداریم» سوره یونس، آیه ۲۴.
- ↑ «داستان این دو دسته چون نابینا و ناشنوا و بینا و شنواست؛ آیا در مثل برابرند؟ آیا پند نمیگیرید؟» سوره هود، آیه ۲۴.
- ↑ «و بیگمان ما برای مردم در این قرآن از هر مثلی گوناگون آوردهایم امّا بیشتر مردم جز سر ناسپاسی ندارند» سوره اسراء، آیه ۸۹.
- ↑ «و بیگمان در این قرآن برای مردم از هر مثلی گوناگون آوردهایم و آدمی از هر چیزی پرخاشگرتر است» سوره کهف، آیه ۵۴.
- ↑ «خداوند، نور آسمانها و زمین است، مثل نور او چون چراغدانی است در آن چراغی، آن چراغ در شیشهای، آن شیشه گویی ستارهای درخشان است کز درخت خجسته زیتونی میفروزد که نه خاوری است و نه باختری، نزدیک است روغن آن هر چند آتشی بدان نرسیده برفروزد، نوری است فرا نوری، خداوند هر که را بخواهد به نور خویش رهنمون میگردد و خداوند این مثلها را برای مردم میزند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نور، آیه ۳۵.
- ↑ «و به راستی به سوی شما آیاتی روشنگر و مثلی (عبرت آموز) از کسانی که پیش از شما گذشتند و اندرزی برای پرهیزگاران فرو فرستادهایم» سوره نور، آیه ۳۴.
- ↑ «و نوری آشکار برای شما فرو فرستادهایم» سوره نساء، آیه ۱۷۴.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۱۶۷.
- ↑ «داستان کسانی که به جای خداوند سرورانی (به پرستش) گزیدند مانند آن عنکبوت است که خانهای بنا کرد و اگر میدانستند بیگمان سستترین خانهها خانه عنکبوت است» سوره عنکبوت، آیه ۴۱.
- ↑ «و چون یکی از ایشان را به آنچه برای (خداوند) بخشنده مثل میزند نوید بخشند، (و گویند دختردار شدهای) چهرهاش سیاه میگردد و اندوهگین میشود» سوره زخرف، آیه ۱۷.
- ↑ سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۶۳۱.