تکبر در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۳ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۵۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث تکبر است. "تکبر" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تکبر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

تکبّر بر وزن تفعّل از ریشه «ک ـ ب ـ ر» صفتی نفسانی و ناپسند و منشأ بسیاری از رذایل اخلاقی است [۱] و تا اظهار نشده باشد به آن کبر اطلاق می‌‌شود و چون اظهار شود، تکبّر گفته می‌‌شود، از این رو درعلم اخلاق تکبر زاییده کبر دانسته شده است، چنان که کبر خود نیز، از نتایج عجب است، زیرا اگر کسی برای خویش صفت کمالی ببیند و به سبب آن از خودش خوشش بیاید به این حالت عجب گفته می‌‌شود و اگر افزون بر آن خود را با دیگری مقایسه کرده و خویش را برتر ببیند به آن کبر گفته می‌‌شود.[۲] در برابر «کبر»، «ذلّت» یا «ضعة» است که آن نیز صفت ناپسند نفسانی است و به معنای کوچک کردن خود در برابر دیگری است در جایی که روا نیست. حدّ اعتدال میان آن دو نیز «تواضع» است.[۳] به نظر برخی فرد متکبّر گاهی استحقاق تکبّر را دارد و گاهی شایستگی آن را ندارد و تنها بزرگی را به خود می‌‌بندد،[۴] از همین رو اگر به حق تکبر ورزد آن، عزت و از صفات پسندیده است؛[۵] مانند تکبر نیازمند در برابر ثروتمند به جهت بی نیاز دانستن خویش از دارایی وی در پرتو احساس نیاز به خداوند یا تکبر ورزیدن در برابر متکبر که صدقه است [۶] و نیز تکبر بر فاسقان، کافران، بدعتگذاران، باطلگرایان[۷] و دشمنان خدا.[۸] استکبار * نیز از همین ماده به معنای برتری‌طلبی [۹] و لازمه طلب آن است که شخص برتری نداشته و در پی برتری ادّعایی است و از همین رو همواره مذموم است و بر خداوند اطلاق نمی‌شود.[۱۰] برخی نیز کبر، تکبر و استکبار را در معنا نزدیک به یکدیگر دانسته‌اند.[۱۱] گفتنی است وقار و زیبا بودن لباس از مصادیق تکبر نیست، مگر اینکه شخص بخواهد از این طریق خود را از دیگران برتر نشان دهد، به همین جهت پیامبر اکرم(ص) در پاسخ برخی از اصحاب ضمن نفی تکبر از آن، تکبر را ردّ کردن حق از روی عناد و کوچک شمردن مردم و اهانت به آنان دانستند؛[۱۲] همچنین در صورتی که انسان از جنبه صفات ظاهری پسندیده ای که دارد مانند علم، عبادت، سخاوت، عدالت، پرهیز از مال حرام و... خود را ممتاز ببیند، تکبر نیست، بلکه تکبر آن است که انسان در واقع خود را بهتر از دیگری و دارای حسن عاقبت، قرب به خدا و سعادت آخرت بداند.[۱۳] عالمان اخلاق برای درمان کبر دو راه علمی و عملی ذکر کرده اند: راه علمی، شناخت درست خود و خدا و نیز یادآوری آیات و روایاتی است که در نکوهش کبر یا مدح تواضع وارد شده‌اند. راه عملی نیز، تواضع در عمل برای همه و مواظبت بر اخلاق متواضعان است.[۱۴] تکبّر گاهی نه در برابر دیگر انسان‌ها بلکه در برابر خدا و به معنای خودداری از پذیرش حق و اذعان به عبادت برای اوست.[۱۵] و البته در علم اخلاق رویکرد غالب بحث، اظهار برتری بر انسان هاست، گرچه تکبر برابر خدا نیز مطرح شده است؛[۱۶] ولی در قرآن با نگاهی به آیات مربوط، می‌‌توان دریافت که عمده مباحثِ مربوط به آن در تکبر برابر خداست.

واژه کبر ـ به معنای مورد نظر ـ در قرآن یک بار (غافر / ۴۰، ۶۵) و متکبر به صورت مفرد و جمع ۷ بار (مانند غافر / ۴۰، ۲۷، ۳۵) که یک مورد آن از اسما و صفات الهی است (حشر / ۵۹، ۲۳) و به صورت فعل دو بار (اعراف / ۷، ۱۳، ۱۴۶) به کار رفته است؛ همچنین با تعابیر دیگری مانند «اَستَکبَرتَ» (ص / ۳۸، ۷۵)، «ثانِیَ عِطفِهِ» (حجّ / ۲۲، ۹)، «اَخَذَتهُ العِزَّةُ» (بقره / ۲، ۲۰۶)، «مُختالاً فَخُوراً» (نساء / ۴، ۳۶) و «الفَرِحین» (قصص / ۲۸، ۷۷) به نوعی موضوع تکبر مطرح شده است.[۱۷]

عوامل و زمینه‌های تکبر

برخی عوامل تکبر عبارت‌اند از:

توهم برتری در آفرینش

شیطان * با توهم برتری خود به سبب خلقت از آتش، گرفتار تکبر شد و از فرمان الهی سرپیچید: «قالَیـاِبلیسُ ما مَنَعَکَ اَن تَسجُدَ لِما خَلَقتُ بِیَدَیَّ اَستَکبَرتَ اَم کُنتَ مِنَ العالین * قالَ اَنا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنی مِن نار وخَلَقتَهُ مِن طین» (ص / ۳۸، ۷۵ - ۷۶)؛ «قالَ ما مَنَعَکَ اَلاّ تَسجُدَ اِذ اَمَرتُکَ قالَ اَنا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنی مِن نار وخَلَقتَهُ مِن طین * قالَ فَاهبِط مِنها فَما یَکونُ لَکَ اَن تَتَکَبَّرَ فیها.»... (اعراف / ۷، ۱۲ - ۱۳) بسیاری از مفسران استکبار را در آیه ۷۵ ص / ۳۸ به معنای تکبّر گرفته‌اند. [۱۸][۱۹]

قدرت مالی و توان اقتصادی

توانگری مالی می‌‌تواند منشأ بروز تکبر باشد، چنان که قارون بر اثر داشتن نعمت‌ها و دارایی فراوان از ناحیه خدا [۲۰] متکبرانه آن را به دانش و درایت خود نسبت داده، خود را برتر از دیگران می‌‌دانست، در حالی که مؤمنان قوم وی او را پند داده و از او خواسته بودند که تکبر را ترک کند، زیرا خدا متکبران را دوست ندارد: «اِنَّ قـرونَ کانَ مِن قَومِ موسی فَبَغی عَلَیهِم وءاتَینـهُ مِنَ الکُنوزِ ما اِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنواُ بِالعُصبَةِ اولِی القُوَّةِ اِذ قالَ لَهُ قَومُهُ لا تَفرَح اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الفَرِحین *... قالَ اِنَّما اوتیتُهُ عَلی عِلم عِندی اَو لَم یَعلَم اَنَّ اللّهَ قَد اَهلَکَ مِن قَبلِهِ مِنَ القُرونِ مَن هُوَ اَشَدُّ مِنهُ قُوَّةً واَکثَرُ جَمعـًا ولا یُسـَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ المُجرِمون». (قصص / ۲۸، ۷۶، ۷۸) [۲۱][۲۲]

اوصاف متکبران

برخی از اوصاف متکبّران عبارت‌اند از:

خودداری از پذیرش آیات خدا

بدترین تکبّر، تکبّر در برابر خداوند است که با تأثیر سوء بر روح و فکر، انسان را در برابر آیات و حجت‌های الهی همچون سنگی خارا موجودی انعطاف ناپذیر و غیر قابل نفوذ درمی آورد که نه به اندرز ناصحان گوش می‌‌سپارد و نه به هشدارهای الهی اعتنایی دارد و پیوسته با غرور و نخوت در مسیر خلاف قدم برمی دارد: «واِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتهُ العِزَّةُ بِالاِثمِ فَحَسبُهُ جَهَنَّمُ.»... (بقره / ۲، ۲۰۶)[۲۳] انسان متکبر بر اثر تکذیب آیات الهی[۲۴] بر قلبش مهر زده می‌‌شود، به گونه ای که دیگر در آیات الهی تفکر نمی‌کند و از آنها عبرت نمی‌گیرد [۲۵] و بر کفر و تکذیب اصرار میورزد [۲۶] و در نتیجه تبهکاری خود از قابلیت هدایت خارج می‌‌شود و به رغم مشاهده آیات الهی از تسلیم در برابر آن امتناع ورزیده، بر سر دو راهی هدایت و ضلالت، گمراهی را در پیش می‌‌گیرد: «سَاَصرِفُ عَن ءایـتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرونَ فِی الاَرضِ بِغَیرِ الحَقِّ واِن یَرَوا کُلَّ ءَایَة لا یُؤمِنوا بِها و اِن یَرَوا سَبیلَ الرُّشدِ لایَتَّخِذوهُ سَبیلاً.»... (اعراف / ۷، ۱۴۶) با توجه به سیاق آیه، قید «بِغَیرِ الحَقِّ» توضیحی است،[۲۷] گرچه برخی با احترازی دانستن آن، تکبر به غیر حق را در آیه در برابر تکبر به حق و بجا دانسته [۲۸] و برخی دیگر نیز بر این باورند که قید «بِغَیرِ الحَقِّ» برای تأکید است، زیرا تکبر در میان انسان‌ها جز به غیر حق نیست و تکبر به حق، ویژه خدای متعالی است.[۲۹] انسان‌های متکبر بدون هیچ حجتی درباره نشانه‌های خداوند به مجادله می‌‌پردازند و این گونه خداوند بر دل هر متکبر زورگویی مُهر می‌‌نهد: «اَلَّذینَ یُجـدِلونَ فیءایـتِ اللّهِ بِغَیرِ سُلطـن اَتـهُم کَبُرَ مَقتـًا عِندَ اللّهِ وعِندَ الَّذینَ ءامَنوا کَذلِکَ یَطبَعُ اللّهُ عَلی کُلِّ قَلبِ مُتَکَبِّر جَبّار». (غافر / ۴۰، ۳۵) آنان از سر نخوت در بیراهه گمراهی پیشتازند: «و مِنَ النّاسِ مَن یُجـدِلُ فِی اللّهِ بِغَیرِ عِلم ولا هُدًی ولا کِتـب مُنیر * ثانِیَ عِطفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ اللّهِ لَهُ فِی الدُّنیا خِزیٌ ونُذیقُهُ یَومَ القِیـمَةِ عَذابَ الحَریق». (حجّ / ۲۲، ۸ - ۹) «ثانِیَ عِطفِهِ» کنایه از تکبر و اعراض از حق است،[۳۰] زیرا «ثَنْی» به معنای کسر، برگردانیدن و پیچاندن و «عِطف» به معنای پهلوست و شخص اعراض کننده گویا شانه خود را به نشانه اعتراض می‌‌پیچاند. [۳۱] گفته شده: آیه در شأن ابوجهل نازل شده است که در برابر آیات الهی و پیام رسول خدا(ص) از روی نادانی و تکبر برخورد می‌‌کرد.[۳۲] براساس آیه ۵۶ غافر / ۴۰ مجادله با پیامبر درباره نشانه‌های خدا تنها برخاسته از کبر است: «اِنَّ الَّذینَ یُجـدِلونَ فیءایـتِ اللّهِ بِغَیرِ سُلطـن اَتـهُم اِن فی صُدورِهِم اِلاّ کِبرٌ ما هُم بِبــلِغیهِ فاستَعِذ بِاللّهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیر». (غافر / ۴۰، ۵۶)[۳۳] تکبّر حجاب علوم و معارف است[۳۴] و قلب انسان متکبر که می‌‌توانست ظرف حقایق باشد مانند زمین سخت و نفوذناپذیر گشته، هیچ حکمت و کلام حقی در آن اثر نمی‌کند، چنان که قرآن کریم درباره نهایت تکبر [۳۵] و امتناع ورزیدن کافران از پیروی پیامبر(ص) و ایمان به وی می‌‌فرماید: «ص والقُرءانِ ذِی الذِّکر * بَلِ الَّذینَ کَفَروا فی عِزَّة و شِقاق». (ص / ۳۸، ۱ - ۲)[۳۶] عزّت از أرض عَزاز به معنای زمین محکم و نفوذناپذیر گرفته شده است.[۳۷] در شأن نزول آیه یاد شده آمده است که گروهی از سران قریش از جمله ابوجهل نزد ابوطالب آمده، از وی خواستند تا از برادرزاده خود بخواهد که از مخالفت با خدایان آنها دست بردارد. پیامبر(ص) فرمود: آیا حاضرید در یک جمله با من توافق کنید تا در سایه آن بر عرب حکومت کنید؟ آنان فوراً پذیرفتند. پیامبر فرمود: بگویید: «لا إله إلاّ الله». آنان با شنیدن این جمله چنان هراسان شدند که از بیم تأثیر آن انگشت‌هایشان را در گوش خود فرو برده، با سرعت از آنجا خارج شدند.[۳۸][۳۹]

بخل و کتمان نعمت

متکبران در برابر انفاق، به بخل و به جای قدردانی از نعمت به کتمان آن فرمان می‌‌دهند: «... اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ مُختالاً فَخورا * اَلَّذینَ یَبخَلونَ و یَأمُرونَ النّاسَ بِالبُخلِ و یَکتُمونَ ما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ.»... (نساء / ۴، ۳۶ و ۳۷)[۴۰] مختال به معنای گرفتار خُیَلاء یعنی تکبر براساس فضیلت موهوم است [۴۱] و فَخُور نیز کسی است که مناقب و خوی‌های خود را از راه کبر و خودنمایی برمی شمارد.[۴۲] گفته شده: از آنجا که متکبر، با نعمت‌های الهی مانند اموالی که به او عنایت شده بر دیگران تکبّر میورزد برای تداوم بخشیدن به تکبّر خویش، با بخل تلاش می‌‌کند اموالش را حفظ کند و آن گاه که می‌‌بیند انفاق کنندگان، نزد مردم شهرت و موقعیت پیدا می‌‌کنند، آنان را نیز به بخل دعوت می‌‌کند و هرگاه تحت تأثیر افکار عمومی مجبور به انفاق شود، برای حفظ اموالش آنها را پنهان کرده، به فقر تظاهر می‌‌کند.[۴۳] برخی گفته اند: مختال متکبّری است که اثر کبر او در حرکات و اعمالش ظاهر می‌‌شود و فخور متکبری که اثر کبرش در گفتار وی آشکار می‌‌شود.[۴۴][۴۵]

ریا

تکبر می‌‌تواند در انگیزه انسان نیز اثر سوء گذاشته، موجب شود تا اعمال وی از جمله انفاق صرفاً برای کسب شهرت و مقام و نه رضای خدا صورت گیرد، چنان که برخی برای دستیابی به سود دنیوی انفاق می‌‌کنند؛ نه بر اساس استحقاق و نیاز دیگران به انفاق: «والَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم رِئاءَ النّاسِ ولا یُؤمِنونَ بِاللّهِ و لا بِالیَومِ الأخِرِ و مَن یَکُنِ الشَّیطـنُ لَهُ قَرینـًا فَساءَ قَرینا». (نساء / ۴، ۳۸)[۴۶][۴۷]

رفتارهای غرورآمیز

تکبر به شکل‌های گوناگون گاه در نحوه راه رفتن و گاه در چهره ـ به صورت رخ برتابیدن از مردم ـ در رفتار آدمی آشکار می‌‌شود. قرآن کریم اندرز حکیمانه لقمان به فرزند خود در وانهادن این گونه رفتار غرورآمیز [۴۸] را این گونه نقل می‌‌کند: از روی تکبر از مردم روی مگردان [۴۹] و در زمین با تکبّر راه نرو [۵۰] زیرا خداوند، متکبّر فخرفروش را دوست ندارد: «ولا تُصَعِّر خَدَّکَ لِلنّاسِ و لاتَمشِ فِی الاَرضِ مَرَحـًا اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُختال فَخور» (لقمان / ۳۱، ۱۸)[۵۱]؛ همچنین قرآن کریم در بیان علت اینکه انسان نباید با تکبر روی زمین راه برود [۵۲] ضعف او را به وی گوشزد کرده و فرموده است: تو هرگز نمی‌توانی زمین را بشکافی [۵۳] یا تمام آن را با راه رفتن بپیمائی [۵۴] و بلندی قامتت هیچ گاه به کوه‌ها نمی‌رسد: «ولا تَمشِ فِی الاَرضِ مَرَحـًا اِنَّکَ لَن تَخرِقَ الاَرضَ ولَن تَبلُغَ الجِبالَ طولا». (اسراء / ۱۷، ۳۷) این آیه کنایه از عجز و ضعف انسان و احاطه موجوداتی قوی‌تر و بزرگ‌تر از او بر وی است،[۵۵] بنابراین قدرت و عظمتی که متکبر برای خود قائل است توهّمی بیش نیست [۵۶] و توجیهی برای تکبر او وجود ندارد.[۵۷] ذکر دو مورد فوق در تعلیل آیه از آن روست که انسان با فراوانی قدرت و بزرگی جثه‌اش تکبر میورزد [۵۸] یا بدین معناست که تکبر برای متکبر هیچ فایده ای ندارد و هیچ گاه وی را به خواسته‌اش نمی‌رساند، چنان که انسان هیچ گاه زمین را نمی‌شکافد و بلندی قامت او به کوه‌ها نمی‌رسد.[۵۹] البته مفاسد تکبر تنها دامن متکبر را نمی‌گیرد، بلکه گاه به دیگران نیز سرایت می‌‌کند، از این رو حضرت موسی(ع) آن گاه که شنید فرعون قصد کشتن او را دارد از شرّ او و هر متکبری که به روز حساب ایمان ندارد به پروردگار پناه برد: «و قالَ موسی اِنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم مِن کُلِّ مُتَکَبِّر لا یُؤمِنُ بِیَومِ الحِساب». (غافر / ۴۰، ۲۷)[۶۰][۶۱]

فرجام متکبران

برای متکبّران در قرآن به دو فرجام اشاره شده است:

محرومیت از رحمت و محبت ویژه الهی

رحمت الهی فراگیر و عام است؛ ولی تکبر موجب محرومیّت از رحمت خاص الهی و رانده شدن از درگاه خداست، چنان که شیطان بر اثر تکبر، از مقام قرب الهی رانده و مشمول لعن خداوند شد[۶۲] و از آسمان یا بهشت یا از صورت فرشتگان یا از درجه و منزلتی که در آن بود سقوط کرد،[۶۳] زیرا زمین یا آتش دوزخ محل استقرار عاصیان متکبر است [۶۴] و ابلیس به سبب تکبّرش، نزد خدا و اولیای الهی پست و کوچک است: «قالَ ما مَنَعَکَ اَلاّ تَسجُدَ... * قالَ فَاهبِط مِنها فَما یَکونُ لَکَ اَن تَتَکَبَّرَ فیها فَاخرُج اِنَّکَ مِنَ الصّـغِرین». (اعراف / ۷، ۱۲ - ۱۳) [۶۵]متکبر از محبت ویژه حق نیز دور است: «... اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ مُختالاً فَخورا» (نساء / ۴، ۳۶ و نیز لقمان / ۳۱، ۱۸)، زیرا وی به خداوند دلبسته نیست، بلکه قلب او به مال (نساء / ۴، ۳۷) و جاه (نساء / ۴، ۳۸) تعلق و محبت فراوان دارد.[۶۶][۶۷]

گرفتار شدن به ذلت دنیا و عذاب آخرت

قرآن کریم به این حقیقت اشاره دارد که شخص متکبر در دنیا جز خواری نصیبش نخواهد شد: ﴿ وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا كِتَابٍ مُّنِيرٍ ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ[۶۸]، چنان که در روایات نیز تصریح شده است که هر کس تکبّر ورزد کوچک و پست می‌‌شود.[۶۹] پستی و حقارت متکبر در چشم دیگران امری طبیعی و عکس العمل تکبّر وی از سوی دیگران است، زیرا همان نفْسی که متکبر دارد دیگران نیز دارند و هیچ کس دوست ندارد دیگری بر او تکبر ورزیده، او را تحقیر کند.[۷۰] از آیه‌ای بر می‌‌آید که حتّی قوم ثمود نیز با اینکه خود مردمی تبهکار بودند، تکبّر را ناپسند دانسته و حضرت صالح(ع) را دروغگویی متکبر می‌‌پنداشتند که می‌‌خواست از راه ادعای نبّوت بر آنان برتری یابد: «اَءُلقِیَ الذِّکرُ عَلَیهِ مِن بَینِنا بَل هُوَ کَذّابٌ اَشِر» (قمر / ۵۴، ۲۵)؛ ولی خداوند چنین پاسخ می‌‌دهد که آنان در قیامت خواهند دانست چه کسی دروغگو و متکبر است: ﴿أَأُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ[۷۱].[۷۲] خداوند در آخرت نیز به متکبران عذاب آتش سوزان را خواهد چشاند و جهنم جایگاه آنان خواهد بود ﴿وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْمُتَكَبِّرِينَ[۷۳]؛ ﴿َ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ[۷۴]، ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ[۷۵]، ﴿فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ[۷۶])، چنان که در آیه‌ای بهشت به کسانی اختصاص یافته که در زمین در پی تکبّر و برتری‌طلبی نباشند: ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ[۷۷].[۷۸] و در روایتی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز آمده است: کسی که در قلبش به اندازه ذرّه ای کبر باشد وارد بهشت نمی‌شود[۷۹].[۸۰]

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. معراج السعاده، ص ۲۳۸.
  2. احیاء علوم، ج ۳، ص ۳۴۳ - ۳۴۴؛ جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۷۹ - ۳۸۱؛ اربعین حدیث، ص ۸۲.
  3. جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۹۷؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۲، ص ۱۳۵۸.
  4. مفردات، ص ۶۹۷ - ۶۹۸؛ بصائر ذوی التمیز، ج ۴، ص ۳۲۵، «کبر».
  5. کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۲، ص ۱۳۵۸.
  6. اخلاق ناصری، ص ۳۳۹.
  7. کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۳۶۶؛ مفردات، ص ۶۹۸.
  8. المیزان، ج ۸، ص ۲۹.
  9. مفردات، ص ۶۹۷؛ بصائر ذوی التمیز، ج ۴، ص ۳۲۵، «کبر».
  10. المیزان، ج ۱۲، ص ۲۶۶؛ الفروق اللغویه، ص ۴۹.
  11. مفردات، ص ۶۹۷؛ اساس البلاغه، ص ۵۳۳؛ اقرب الموارد، ج ۴، ص ۵۰۸، «کبر».
  12. الدر المنثور، ج ۵، ص ۱۲۱ - ۱۲۲؛ تفسیر المنار، ج ۵، ص ۹۶.
  13. جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۷.
  14. احیاء العلوم، ج ۳، ص ۳۵۸ - ۳۶۰؛ جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۶ - ۳۹۲.
  15. مفردات، ص ۶۹۷، «کبر».
  16. احیاءالعلوم، ج ۳، ص ۳۴۵؛ جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۴.
  17. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  18. مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۵۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۴۸؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۲۵ - ۲۲۶.
  19. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  20. روح المعانی، ج ۲۰، ص ۱۶۶؛ تفسیر گازر، ج ۷، ص ۱۹۵؛ مخزن العرفان، ج ۹، ص ۴۴۹.
  21. تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۱۰؛ تفسیر مظهری، ج ۷، ص ۱۸۷ - ۱۸۹.
  22. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  23. مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۳۵؛ المیزان، ج ۲، ص ۹۷؛ نمونه، ج ۲، ص ۷۵؛ ج ۶، ص ۳۶۷.
  24. جامع البیان، ج ۹، ص ۸۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۸۳.
  25. الکشاف، ج ۲، ص ۱۱۷.
  26. المیزان، ج ۸، ص ۲۴۷.
  27. المیزان، ج ۸، ص ۲۴۶.
  28. کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۳۶۶؛ مفردات، ص ۶۹۸.
  29. روض الجنان، ج ۸، ص ۴۰۲؛ الکشاف، ج ۲، ص ۱۵۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۳۶.
  30. التفسیر المبین، ج ۱، ص ۴۳۴.
  31. التحقیق، ج ۲، ص ۳۳، «ثنی»؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۴۹؛ نثر طوبی، ص ۱۱۸.
  32. التحریروالتنویر، ج ۱۷، ص ۲۰۷.
  33. المیزان، ج ۱۷، ص ۳۴۱ - ۳۴۲.
  34. الجواهر، ج ۳، ص ۲۱۸.
  35. منهج الصادقین، ج ۸، ص ۳۴.
  36. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۱۸.
  37. مفردات، ص ۵۶۳، «عزّ».
  38. نورالثقلین، ج ۴، ص ۴۴۱ - ۴۴۳.
  39. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  40. جامع البیان، ج ۵، ص ۱۱۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص ۱۲۵ - ۱۲۶؛ المیزان، ج ۴، ص ۳۵۵.
  41. المیزان، ج ۱۶، ص ۲۱۹.
  42. نثر طوبی، ج ۲، ص ۲۴۸، «فخر».
  43. من هدی القرآن، ج ۲، ص ۸۰ـ ۸۱.
  44. تفسیر المنار، ج ۵، ص ۹۵.
  45. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  46. التحریروالتنویر، ج ۵، ص ۵۳؛ نمونه، ج ۳، ص ۳۸۳.
  47. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  48. جامع البیان، ج ۲۱، ص ۸۹ - ۹۰.
  49. روض الجنان، ج ۱۵، ص ۲۹۱؛ تفسیر مراغی، ج ۲۱، ص ۸۵؛ الصافی، ج ۴، ص ۱۴۶.
  50. التبیان، ج ۸، ص ۲۸۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص ۴۸.
  51. مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۰۰؛ الجدید، ج ۵، ص ۳۹۱.
  52. تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۳۵۹؛ فتح القدیر، ج ۳، ص ۲۲۸ - ۲۳۰.
  53. روض الجنان، ج ۱۲، ص ۲۲۱؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۴۱؛ تبیین القرآن، ص ۲۹۷.
  54. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۹؛ تفسیر ثعلبی، ج ۶، ص ۱۰۰؛ التسهیل، ج ۱، ص ۴۴۶.
  55. تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۱۷۰؛ التفسیر المبین، ص ۳۶۹؛ الکاشف، ج ۵، ص ۴۵.
  56. المیزان، ج ۱۳، ص ۹۷.
  57. فتح القدیر، ج ۳، ص ۲۲۸؛ تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۴۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۱۷۰.
  58. تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۴۷؛ روح المعانی، ج ۱۵، ص ۷۵؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۴۱.
  59. روح المعانی، ج ۱۵، ص ۷۵؛ تفسیر المظهری، ج ۵، ص ۴۴۱؛ الصافی، ج ۳، ص ۱۹۳.
  60. مجمع البیان، ج ۸، ص ۸۱۰؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۳۲۸؛ الجدید، ج ۶، ص ۲۱۰.
  61. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  62. مجمع البیان، ج ۳، ص ۶۲۰؛ الکشاف، ج ۲، ص ۹۰؛ المیزان، ج ۸، ص ۳۰.
  63. تفسیر ماوردی، ج ۲، ص ۲۰۴؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۲۰؛ الجواهر، ج ۳، ص ۱۴۲.
  64. الکشاف، ج ۲، ص ۹۰؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۲۰.
  65. الکشاف، ج ۲، ص ۹۰.
  66. المیزان، ج ۴، ص ۳۵۳ - ۳۵۵.
  67. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  68. «و از مردم کسی است که درباره خداوند بی‌هیچ دانش و رهیافت و کتابی روشنی‌بخش، چالش می‌ورزد (در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او می‌چشانیم» سوره حج، آیه ۸-۹.
  69. الکافی، ج ۱، ص ۱۴۲؛ ج ۲، ص ۱۲۲؛ ج ۸، ص ۱۹ - ۲۰.
  70. ر.ک: اربعین حدیث، ص ۸۶.
  71. «آیا در میان ما کتاب آسمانی را تنها بر او فرو افکنده‌اند؟ (خیر)، بلکه او دروغزنی خویشتن‌خواه است» سوره قمر، آیه ۲۵.
  72. روض الجنان، ج ۱۸، ص ۲۲۴؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۸۹؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۱۲۶.
  73. «و در روز رستخیز، کسانی را که بر خداوند دروغ بستند خواهی دید که رویشان سیاه است؛ آیا در دوزخ جایگاهی برای کبرورزان نیست؟» سوره زمر، آیه ۶۰.
  74. «گفته می‌شود: از درهای دوزخ درآیید که در آن جاودانید پس جایگاه کبرورزان، بد جایگاهی است» سوره زمر، آیه ۷۲.
  75. «و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتن‌بینی او را به گناه می‌کشاند پس دوزخ او را بس و بی‌گمان، این بستر بد است» سوره بقره، آیه ۲۰۶.
  76. «اینک از دروازه‌های دوزخ درآیید که در آن جاودانید، و به راستی جایگاه گردنکشان بد جایگاهی است» سوره نحل، آیه ۲۹.
  77. «آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی می‌نهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.
  78. مجمع البیان، ج ۷، ص ۴۲۰؛ فتح القدیر، ج ۴، ص ۲۱۷؛ التحریر والتنویر، ج ۲۰، ص ۸۹، ۱۹۰.
  79. الکافی، ج ۲، ص ۳۱۰.
  80. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا؛ مقاله «تکبر»؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.