یومالدار
متن آیه: ﴿وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ ﴾[۱].
- هنگامی که پیامبر(ص) مأمور شد دعوت خود را علنی کند﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[۲] به علی(ع) دستور داد چهل تن از بزرگان قومش را به مهمانی فرا خواند. در جلسه اوّل که پیامبر این چهل نفر را از راه اعجاز با ران گوسفندی و ظرف شیری اطعام فرمود، یاوهگوییهای ابولهب، مجلس را از آمادگی خارج نمود، حضرت به علی(ع) دستور داد مجدداً در روز بعد جلسه را تکرار کند. در این جلسه پس از صرف غذا، حضرت پس از ادای شهادت و ابلاغ رسالت فرمود: "... هر کس از شما در امر رسالت یاریام کند، او برادر و وصیّ و جانشین من خواهد بود". همه سکوت کردند، علی بن ابی طالب(ع) برخاست و گفت: من به خدای یکتا و رسالت تو ایمان آوردم و از بتپرستان بیزاری میجویم. پیامبر(ص) دستور داد بنشینید و کلام خود را سه بار تکرار کرد و جز علی(ع) هیچکس به پیامبر پاسخ نداد، در این هنگام فرمود: علی(ع) برادر و وصیّ و جانشین میان شما است، از او اطاعت کنید و سخنانش را بشنوید[۳]. با توجّه به اینکه به قول قرآن: "پیامبر(ص) از روی هوا سخن نمیگوید و هر چه بر زبان آورد وحی الهی است" عظمت و اهمیّت کار و سخن حضرت در جریان یومالدّار آشکار میشود و این چنین بود که منصب نبوّت و امامت و امر رسالت پیامبر(ص) با هم و یکباره اعلام شد[۴].
مقدمه
- بعد از نزول آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[۵] خداوند به پیامبر(ص) فرمان میدهد خویشان و نزدیکانش را هشدار دهد و به اسلام بخواند. پیامبر برای انجام این مأموریت الهی، حدود چهل نفر از اولاد عبدالمطلب را به خانۀ خود، یا خانۀ ابوطالب دعوت کرد و غذایی برایشان فراهم ساخت؛ اما به دلایلی توفیق نیافت از رسالت خویش سخن بگوید. به ناچار شب بعد نیز آنان را دعوت کرد. این بار موفق شد و میهمانان را پس از غذا، انذار کرد و فرمود: "ای فرزندان عبدالمطلب! من مأمورم شما را انذار کنم و بشارت دهم: اسلام آورید و فرمانم بَرید تا راهنمایی شوید!" آنگاه از آنان یاریطلبید و سه بار فرمود: "هر کس یاریام کند، برادر و وصی و خلیفه من خواهد بود". ولی هر بار فقط علی بن ابی طالب(ع) برمیخاست و اعلام آمادگی میکرد. سرانجام پیامبر(ص) به علی(ع) اشاره کرد و فرمود: «این، برادر و وارث و وصی و وزیر و خلیفه من در میان شما است. به سخنش گوش دهید و فرمانش بَرید!»[۶].[۷]
- بعد از سالها دعوت مخفیانه مردم به دین اسلام، آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[۸]، بر پیامبر(ص) نازل شد که طبق آن، پیامبر(ص) مأمور شد خویشاوندان و بستگان نزدیک خود را به دین اسلام دعوت و آنها را از عواقب نپذیرفتن حق بیم دهد.
- از علی بن ابی طالب(ع) در این باره چنین نقل شده است: زمانی که این آیه بر رسول خدا(ص) نازل شد، آن حضرت مرا صدا زدند و فرمودند: "یا علی، خدا به من امر کرده است که خویشان نزدیکم را به اسلام دعوت کنم"[۹]. آن حضرت با بررسی شرایط، به علی بن ابی طالب(ع) دستور داد که مقداری غذا و شیر فراهم کند. علی(ع) نیز به امر رسول خدا(ص) با ران گوسفندی آبگوشتی آماده کرد و همه حاضران از آن خوردند و سیر شدند و نیز به هر یک ظرفی شیر داد. ابولهب با دیدن این حادثه گفت: "به خدا قسم، هر یک از ما جز با یک بچه شتر و مقدار زیادی شراب سیراب نمیشدیم و حال آنکه ابن ابی کبشه (شخصی در قریش که با عبادت بتها مخالف بود) ما را به خوردن ران گوسفند و مقداری شیر دعوت کرد و همگی سیر شدیم و این چیزی جز سحر نیست"[۱۰].
- پیامبر(ص) بعد از خوردن غذا سخنرانی کرده و خویشان را به اسلام دعوت کردند اما با فریادهای ابولهب، مجلس به هم خورد و همه پراکنده شدند. پیامبر(ص) تصمیم گرفت فردای آن روز، مهمانی دیگری برگزار کند و دوباره آنان را به اسلام دعوت کند. امام علی(ع) دوباره به دستور پیامبر(ص) مقداری غذا و شیر آماده کرد. در این جلسه پس از خوردن غذا، رسول خدا(ص) بار دیگر خویشاوندان خود را به اسلام دعوت کرد و پس از حمد الهی فرمود: "ای بنی عبدالمطلب! به خدا قسم، من جوانی را در عرب نمیشناسم که چیزی بالاتر از آنچه من برای قومم آوردهام برای قومش آورده باشد؛ به درستی که من برای شما خیر دنیا و آخرت را آوردهام؛ پس خدای متعال به من امر کرده است که شما را به سوی او دعوت کنم. حال کدام یک از شما مرا در این امر یاری میکنید به این شرط که او برادر من، وصی من و جانشین من در میان شما باشد؟" رسول خدا(ص) پس از این صحبت اندکی سکوت کردند تا بینند کدام یک از حاضران به ندای ایشان پاسخ میدهد. سکوت سنگینی مجلس را فرا گرفته بود و همه سرشان را پایین انداخته بودند و حتی به پیامبر(ص) هم نگاه نمیکردند تا اینکه امام علی(ع) با بیان شیوا و دلنشین خود سکوت ظلمانی مجلس را درهم شکست و گفت: "ای پیامبر خدا، من تو را در این راه یاری میکنم". سپس دست خود را به سوی رسول خدا(ص) دراز کرد تا با او پیمان وفاداری ببندد. رسول خدا(ص) دستور داد تا علی بنشیند و سؤال خود را دوباره تکرار کرد تا مشخص شود کسی جز علی همراه او خواهد بود یا نه. اما باز هم جز علی کسی از جا برنخاست. اما باز هم پیامبر(ص) از او خواست تا بنشیند تا بار دیگر هم بزرگان قریش سنجیده شوند اما این بار نیز امام علی(ع) از جا برخاست و ثابت کرد شجاعت و مردانگی و ایثار در راه خدا به سن و سال نیست. این بار پیامبر(ص) در پاسخ به اعلام آمادگی امام علی(ع)، دست خود را بر دست او زد و سخن به یاد ماندنی خود را درباره علی(ع)، در این مجلس و در جمع بزرگان قریش به زبان آورد و فرمود: "ای خویشاوندان و بستگانم! همانا این علی، برادر و وصی و جانشین من در میان شماست. سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید". مهمانان از جای برخاستند در حالی که برخی از آنها با حالت تمسخر به ابوطالب میگفتند: او به تو دستور میدهد که به دستورهای پسرت گوش کنی و از وی اطاعت کنی[۱۱].[۱۲]
اعتبار و سند حدیث یوم الانذار
- این حدیث از جهت اعتبار سند و مقبولیت نزد شیعه و سنی از جایگاه والایی برخوردار است. با این حال برخی به سند این حدیث اشکال کرده و علاوه بر تضعیف سند مدعی کذب و مجعول بودن حدیث نزد حدیث شناسان شده و میگویند در منابع معتبر نیامده است[۱۳]. منتها ادعای ضعف سند، قابل قبول نیست زیرا: حدیث یوم الدار با بیش از ۱۲ طریق در منابع معتبر اهل سنت ذکر شده که بسیاری از طرق آن به صراحت تصحیح و یا تلقی به قبول شده است و نسبتی که به حدیث شناسان در مجعول دانستن حدیث دادهاند نیز کذب محض است[۱۴].
حدیث یوم الدار و ولایت امیرالمؤمنین(ع)
- متکلمان امامیه این حدیث را به عنوان دلیل بر امامت و نمونهای از نص جلی بر خلافت امیر المؤمنین آوردهاند. در حدیث یومالانذار کلماتی که رسول اکرم(ص) درباره علی(ع) فرمودهاند مانند: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوهُ» به صراحت بر مدعای امامیه در خلافت و جانشینی و لزوم اطاعت از امیر المؤمنین(ع) به عنوان خلافت و وصایت دلالت دارد. مخاطبان هم در آن جلسه چیز دیگری برداشت نکردند لذا به ابوطالب از روی طعنه و استهزا گفتند: تو را فرمان داد تا حرف پسرت را بشنوی و اطاعت کنی[۱۵].
- برخی از نویسندگان اهل سنت برای رهایی از دلالت آشکار و صریح این نص معتبر به پنهان کاری و یا تحریف دست زدهاند؛ برای مثال وصایت و خلافت را حذف کرده به جای آن از لفظ "کذا وکذا" استفاده کردهاند یا گفتهاند که در آن جلسه پیامبر(ص) حضرت علی(ع) را به امور شخصی وصیت کرده، نه به امر امامت و جانشینی.
- اما کسی که صدر و ذیل این حدیث را ملاحظه کند، پی خواهد برد که حدیث دار مربوط به امامت و خلافت است، زیرا:
- پیامبر(ص) در همان ابتدای جلسه خطاب به آنها فرمود: من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام و خداوند به من امر فرموده: که شما را به سوی او بخوانم. پس کدام یک از شما در این امر مرا یاری میکند تا او برادر، وصی و جانشین من در میان شما باشد؟ آیا از وصایت، جز جانشینی و امامت برای هدایت امت چیز دیگری فهمیده میشود؟
- در روایت بعد از کلمه "وصیی"، "خلیفتی" نیز آمده است و خلیفه به معنای جانشینی در تمام امور است که آن امامت و خلافت بلافصل است.
- در ذیل حدیث آمده است، «فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا» یعنی همه باید از علی بن ابی طالب(ع) اطاعت کنید و حرف او را بشنوید و این جملات جز با وصایت عمومی و امامت و خلافت بلافصل علی(ع) سازگاری ندارد[۱۶].
- برخی اشکال کردهاند که مجرد اقرار به شهادتین و معاونت بر آن موجب این همه پاداش (وصایت، وزارت و خلافت) نمیشود. اگر این طور بود، همه مؤمنان که اقرار به شهادتین کردند و در این امر پیامبر(ص) را کمک کردند نیز باید اوصیاء، وزراء و خلفای پیامبر(ص) باشند. در پاسخ باید گفت:
- نبی اکرم(ص) نفرمود: این اجابت علت تامه برای خلافت است، تا اینکه بگوییم هرکه اجابت کرد او خلیفه است. مضمون روایت این نیست که هرکس ایمان بیاورد وصیّ و خلیفه من خواهد بود، بلکه مضمون این است که هر کس مرا در این کار معاونت و معاضدت نماید و قوت بازوی من گردد و یار و معین من باشد، او خلیفه من است.
- خداوند و رسول او از اول میدانستند، این بار سنگین و درخواست مهم را جز علی(ع) نمیتواند اجابت کند، ولی به خاطر تثبیت امامت و اتمام حجت بر قومش، به طور عموم در این جلسه به صورت پیشنهادی مطرح شد. به بیان دیگر سخنان پیامبر(ص) «أَیُّکُمْ یُؤَازِرُنِی» در واقع یک ابلاغ امر خداوند تعالی نسبت به جعل ولایت و جانشینی برای امیر المؤمنین(ع) است نه یک انشاء و ایجاد ولایت به صورت مشروط تا فرض کنیم اگر فرد دیگری قبول میکرد او صاحب ولایت و خلافت میشد. و این در حالی است که احادیث متواتر دیگر مانند، حدیث ثقلین، غدیر و غیره بر وصایت و خلافت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) تاکید دارد[۱۷].
- امیرالمؤمنین(ع) نیز در پاسخ به این سوال که چرا با وجود عباس عموی پیامبر(ص) او وصی و وارث پیامبر اکرم(ص) است؟ به ماجرای یوم الدار استناد فرموده و نصب پیامبر اکرم(ص) را علت و سبب این منصب میداند. این استناد و استشهاد در منابع فریقین ذکر شده است. نکته مهم دیگر در این حادثه دلالت بر نبوت و اعجاز است زیرا با توشه کم گروه زیادی را اطعام کرده است[۱۸].
دعوت همگانی برای استمرار اسلام
- دعوت پیامبر(ص) از خاندان و خویشان به معنای آن نیست که رسالت پیامبر(ص) به آنان و مردمان عرب منحصر بوده، بلکه شاهدی است بر اینکه دعوت پیامبر(ص) استثناء نمیپذیرد و هر مصلح خیرخواهی کار اصلاح را از خود و نزدیکان خود آغاز میکند و آیه، اعلانِ دعوت همگانی پیامبر(ص) است[۱۹].
- همراه کردن خلافت و وصایت با رسالت، نشان از جدایی ناپذیری آنها از یکدیگر است. از این رو، شیعه معتقد است امامت، ادامۀ نبوت است؛ بدین معنا که شریعت الهی به واسطۀ مقام نبوت آغاز و ابلاغ میشود و با مقام امامت، حفظ و عملی میگردد و مقام امامت و جانشینی رسول اکرم(ص) برای هدایت امت بعد از آن حضرت به اندازهای با اهمیت و ارزشمند است که همزمان با اعلام رسالت به آن پرداخته آن هم نه به صورت کلی و مبهم بلکه مصداق را نیز مشخص فرموده است[۲۰].
- از دیگر پیامهای این دو ابلاغ همزمان، عدم محدودیت زمانی و استمرار تعالیم حیات بخش اسلام برای بشریت تا آخرالزمان است. به بیان دیگر آغاز دعوت و اعلان رسالت در بردارنده پیام خاتمیت دین اسلام و استمرار آن به وسیله امامان است. همراهی و همدلی امیرالمؤمنین(ع) از آغاز دعوت تا پایان عمر رسول اکرم(ص) از افتخاراتش محسوب میشود آن هم در زمانی که از ابتدا همه عقب رفته و حاضر به همراهی نشدند[۲۱].
- بنابراین، آیۀ انذار و حدیث یوم الدار که حدیث الدار، حدیث بدء الدعوة و حدیث العشیره هم گفته میشود از فضایل علی بن ابی طالب(ع) و دلایل امامت و خلافت بلافصل اوست[۲۲].
مقدمه
حضرت محمد(ص)، از همان نخستین روزهای بعثت خویش و پس از دعوت مردم به دین اسلام، ولایت و امامت امیر مؤمنان علی(ع) را مطرح کرد و مردم را از این امر مهم آگاه ساخت. در روایتی معتبر آمده است هنگامی که آیه شریفه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[۲۳]، بر پیامبر خدا نازل شد، حضرت، خویشان نزدیک خود را ـ که در آن روز نزدیک چهل نفر بودند ـ به خانه عموی و فادارش، حضرت ابوطالب(ع) دعوت کرد. پس از پایان غذا برخاست و در سخنان شیوا و رسایی فرمود: "ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند، من در میان عرب، جوانی را سراغ ندارم که برای قوم و قبیله خود، برنامهای بهتر از آنچه من آوردهام، بیاورد. من با خیر دنیا و جهان آخرت به سوی شما آمدهام. اینک خداوند به من امر فرموده است که شما را به سوی آن فراخوانم. کدام یک از شما حاضر است در این امر مرا یاری کند و وزیر من باشد تا همو برادر، وصی و جانشین من در میان شما باشد؟"[۲۴].
پس از سخنان پیامبر، همه حاضران جز امیر مؤمنان علی(ع) سکوت کردند. علی(ع) که از همه آنها کوچکتر بود، برخاست و گفت: «ای پیامبر خدا! من یاور شما و وزیر شما در این هدایتگری هستم». پیامبر دست علی(ع) را گرفت و فرمود: «إِنَّ هَذَا وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا»؛ «همانا این، برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. پس سخن او را بشنوید و از وی اطاعت کنید». حاضران در حالی که از روی تمسخر میخندیدند، برخاستند و به ابوطالب(ع) گفتند: محمد به تو دستور میدهد که سخن فرزندت را بشنوی و از وی اطاعت کنی. این روایت مهم تاریخی را بیشتر سیرهنویسان، مفسران و حدیث نگاران در آثار خود نگاشتهاند[۲۵].[۲۶]
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!؛ سوره شعراء، آیه: ۲۱۴.
- ↑ «و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
- ↑ مسند احمد حنبل، ج۱، ص۱۱۱.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ «و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
- ↑ «فَأَیُّکُمْ یُوَازِرُنِی عَلَی هَذَا اَلْأَمْرِ عَلَی أَنْ یَکُونَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ»؛ «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا»؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۱، ص ۳۰۶؛ اعیان الشیعة، ج ۱، ص ۲۳۲- ۲۳۰.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۶.
- ↑ «و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
- ↑ الأمالی، شیخ طوسی، ص۵۸۲؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۶۲.
- ↑ تفسیر فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، ص۳۰۳.
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ص۵۸۳؛ تفسیر فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، ص۳۰۲؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۶۳؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۶۳؛ و نیز ر.ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۴۰۷ (حدیث الانذار).
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۳۱-۱۳۳.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص؟؟؟.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص؟؟؟.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص؟؟؟.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص؟؟؟.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص؟؟؟.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص؟؟؟.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۶.
- ↑ ر.ک: مفاهیم القرآن، ج ۲، ص۱۷۳ و ج ۷، ص ۵۲۳؛ فرهنگ شیعه، ص ۴۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۳.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص؟؟؟.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۳.
- ↑ «و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
- ↑ «يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَعْلَمُ شَابّاً فِي الْعَرَبِ جَاءَ قَوْمَهُ بِأَفْضَلَ مِمَّا جِئْتُكُمْ بِهِ إِنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِخَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ قَدْ أَمَرَنِيَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ أَدْعُوَكُمْ فَأَيُّكُمْ يُؤَازِرُنِي عَلَى أَمْرِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ؟» بحارالانوار، ج۳۸، ص۲۲۳.
- ↑ نک: سید شرف الدین موسوی، مراجعات، ص۱۲۴ و ۱۲۵.
- ↑ رحیمیان، محمد حسین، اهل بیت از نگاه پیامبر اعظم ص ۲۵.