عدالت صحابه در کلام اسلامی
روایاتی که اهل سنت برای عادل بودن همه صحابه به آن استناد کردهاند و نقد آنها
بررسی این نظریه نیازمند بررسی همه روایات رسول خدا(ص) است. پس باید همه روایات با معیار آیات قرآن سنجیده شود؛ زیرا هر روایت مخالف قرآن، مردود است. اهل سنت با توجه به برخی از روایات این نظریه را ثابت میکنند که برخی از آنها عبارتاند از:
- به اصحاب من دشنام نگویید. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، اگر کسی از شما به اندازه کوه احد، طلا انفاق کند به اندازه یک مدّ یا نصف ثواب یکی از آنها نمیرسد[۱]؛
- بهترین مردم، مردم قرن من هستند سپس کسانی که پس از آنها میآیند و....[۲]؛
- درباره اصحاب من از خدا بترسید؛ پس از من آنها را هدف تیر ناسزا و سرزنش خویش قرار ندهید....[۳].
نتیجه روایات آن است که یاران رسول خدا محبوب آن حضرت بودند.
این روایات در کتابهای حدیثی اهل سنت آمده است، ولی دانشمندان شیعه آنها را نمیپذیرند. به فرض آنکه سند آنها از نظر دانشمندان راوی شناس اهل سنت پذیرفتنی باشد، دلالت این روایات بر اثبات این نظریه به چند دلیل خدشهپذیر است؛ زیرا:
- ثابت کردن "عدالت همه صحابه" به وسیله احادیث خود صحابه موجب دور و توقف شئ بر خودش میشود و توقف شئ بر خودش محال است؛ زیرا موجب تناقض شود؛ یعنی "عدالت همه صحابه" پیش از پذیرش این روایات، ثابت نیست و اثبات عدالت همه صحابه به وسیله همان صحابه که عدالت آنان ثابت، نیست، دور است، و دور، باطل و محال است.
- هیچ یک از این روایات، بر "عدالت همه صحابه" دلالت ندارد بلکه این روایات بر دشنام ندادن به اصحاب دلالت دارد و علت دستور پیامبر بر پرهیز از دشنام گویی، نیز این بوده است که برخی اصحاب به یکدیگر دشنام میدادند و حضرت از دشنام دادن جلوگیری کردند. چنانکه در روایت آمده است که: در دل خالد و عبدالرحمان بن عوف نسبت به یکدیگر چیزی و دشمنی بود که سبب شد خالد، به عبدالرحمان دشنام دهد. آنگاه رسول خدا فرمود: به یارانم دشنام و ناسزا نگویید.[۴] جلوگیری از دشنامگویی ویژگی اخلاقی اسلام است که نه تنها به صحابه بلکه به دیگر مؤمنان و فاسقان نیز نباید دشنام داد. این دستور اخلاقی در روایات فراوان و کتابهای اخلاقی دیده میشود؛ چنانکه امیرمؤمنان علی(ع) در جنگ صفین به سپاهیانش اجازه نداد به سپاه معاویه دشنام گویند. بنابراین، جلوگیری علی(ع) از دشنام دادن به معاویه و لشکرش به معنای عدالت دشمنانش نیست.
- پیامبر(ص) نفرمود به آنها دشنام ندهید، چون اصحاب من عادل هستند؛ بلکه پرهیز دادن از دشنام گویی تنها دستوری اخلاقی و فقهی است؛ بنابراین دلالت بر عادل بودن فردی ندارد.
- اگر ما این نظریه را بر اساس این روایات بپذیریم، با مشکل دیگری روبرو میشویم، و آن اینکه پذیرش این روایات، اساس این نظریه را خدشهدار میسازد؛ زیرا بر اساس روایات صحیح مسلم، برخی صحابه به یکدیگر دشنام میدادند و دشنامگویی آنها سبب آزار یکدیگر و در نتیجه آزار آنان موجب آزار پیامبر(ص) و خدا میشده است. در نتیجه، چنین افراد ناسزاگویی، لیاقت عنوان عدالت را ندارند.
همچنین در صحیح مسلم آمده است: عامر بن سعد بن ابی وقّاص از پدرش روایت میکند که معاویه به من دستوری داد و گفت: "چرا به ابو تراب - حضرت علی(ع) -دشنام نمیدهی؟" گفتم: زیرا پیامبر(ص) سه ویژگی را درباره علی(ع) فرمود که من به او دشنام نمیدهم و اگر یکی از سه ویژگی برای من بود، داشتن آن ویژگی از داشتن همه شتران سرخ موی نزد من محبوبتر بود:
- در جنگی که پیامبر، علی(ع) را جانشین خود کرد، علی(ع) به پیامبر گفت: "ای رسول خدا! مرا با زنان و کودکان در مدینه گذاشتی؟" پیامبر(ص) فرمود: "آیا خرسند نیستی که جایگاه تو نزد من مانند جایگاه هارون نزد موسی باشد؛ جز آنکه پیامبری پس از من نیست؟"
- در روز پیروزی در جنگ خیبر، پیامبر(ص) فرمود: "من پرچم سپاه را به دست کسی میدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند". ما منتظر بودیم که آن کس کیست؟ پیامبر(ص) فرمود: "علی را نزد من بخوانید". علی در حالی که از چشم درد، آزرده بود، نزد پیامبر(ص) آمد. پیامبر(ص) از آب دهان خود بر چشم علی(ع) مالید و پرچم را به او داد و آن گاه خداوند درِ دژ خیبر را به دست او باز کرد.
- وقتی آیه مباهله﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۵] نازل شد، رسول خدا(ص) علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را فرا خواند. سپس پیامبر(ص) فرمود: "خدایا اینان اهل بیت من هستند"[۶][۷].
عمر به امام علی(ع) و عباس میگوید: شما ابوبکر را دروغگو، گناهکار و پیمانشکن و خیانتکار دانستهاید و آنان (علی و عباس) وی (عمر) را دروغگو و گناهکار و پیمانشکن و خیانتکار دانستهاند[۸].
بر طبق این روایت، حضرت علی(ع) و عباس، ابوبکر و عمر را عادل نمیدانستند، به ویژه با آن سخن تندی که در روایت آمده است. این گونه برخوردها بین صحابه، در کتابهای اسدالغابه و الاصابه آمده است. آیا جنگهای صحابه با یکدیگر در جنگ جمل، صفین، نهروان و... نیز بیعدالتی برخی صحابه را ثابت نمیکند؟ چگونه با وجود روایات نمایانگر ستم برخی صحابه به یکدیگر از سویی و نزاعها و کشتن یکدیگر از سویی دیگر میتوان "عدالت همه صحابه" را ثابت کرد؟
روایت «خَيْرُ الناسِ قَرْني ثمَّ الَّذِين يَلُونَهُمْ...»[۹] نیز مانند دو روایات قبلی بر "عدالت همه صحابه" دلالت ندارد؛ افزون بر آنکه باید دید مقصود از قرن چیست؟ واژه قرن به معنای نزدیکی و پیوند چیزی به چیزی آمده و دو مصداق این معنا عبارت است از: ۱. صد سال؛ ۲. مردم یک روزگار و زمان[۱۰].
اگر مقصود از معنای قرن، صد سال است، چون پیامبر(ص) در آن زمان میزیسته، در نتیجه این ویژگی (عدالت) منحصر به زمان حضرت میباشد نه دوران پس از او. همنشینی و دیدار پیامبر نیز از امتیازات هر صحابی است، ولی مقصود از همنشینی، بهتر بودن تکتک افراد صحابی و برتری آنان نسبت به افراد قرنهای دیگر نیست؛ اگر مقصود، عدالت تکتک افراد صحابی باشد، در آن قرن افراد جنایتکاری مانند ابوجهل و ابولهب نیز میزیستند؛ چنانکه در این قرن بهترین انسانها (اصحاب کسا) نیز زندگی میکردند. چگونه میتوان همه صد سال صدر اسلام را بهترین قرنها دانست در حالی که در آن دوران به ستمکاران جنایات فراوانی کردهاند! چگونه همه قرن اول را بهترین قرنها بدانیم در حالی که در آن قرن، سرور جوانان بهشت حسین(ع) در بیابان کربلا به شهادت رسید و سر او را بر روی نیزهها در شهرها گردانند؟ کعبه را با منجنیق ویران و از حرم پیامبر(ص) هتک حرمت کردند. پس نمیتوان این نظریه را به استناد روایت مذکور پذیرفت. اگر مقصود از واژه قرن، معنای دوم آن یعنی مردم یک زمان و معاصر پیامبر(ص) است، بنابراین، مقصود از قرن، مردم زنده در مدت بیست و سه سال بعثت پیامبر(ص) است.
صرف دیدن و همراهی کردن کسی با پیامبر(ص) برای سعادت انسان کافی نیست؛ گرچه مصاحبت با پیامبر(ص)، امتیاز و شرافتی برای هر مسلمانی است، امّا علت سعادت نیست؛ بلکه سعادت در پرتو ایمان و عمل به دستورهای قرآن و پیامبر(ص) به دست میآید و این نکته با توجه به آیات قرآن و روایات روشن شد.
از اینرو، هر یک از صحابه دارای این ویژگیها باشد، عصر پیامبر(ص) بهترین قرن برای او خواهد بود، و اگر صحابهای از ایمان و عمل به دستورهای اسلام بپرهیزد یا اگر صحابهای در زمان پیامبر(ص) مؤمن بوده ولی پس از آن حضرت بر خلاف ایمانش عمل کند، آن عصر برای چنین کسی، بدترین قرن به شمار میآید. چنانکه اگر کسی پس از درگذشت پیامبر(ص) طبق دستورهای او و قرآن رفتار کرده، خود بهتر از صحابه و زمان زندگی و بهتر از قرن (دوران) زندگانی پیامبر است؛ زیرا چنین کسی بدون دیدن رفتار و معجزات پیامبر(ص) ایمان آورده است. دلیل این ادعا افزون بر آیات قرآن که معیار را ایمان و عمل صالح میداند، روایاتی است که به برخی از آنان اشاره میکنیم:
- امام صادق(ع) از پدرانش و آنان از پیامبر اکرم(ص) نقل میکنند که به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ای علی! مردمی در آخر الزمان خواهند آمد که دارای شگفت انگیزترین ایمانها و استوارترین یقینها هستند؛ مردمانی که پیامبر(ص) را ندیدهاند، و حجت خدا نیز از نظر آنان پنهان است. با وجود این، از راه نوشته و کتاب خدا (خط سیاه بر کاغذی سپید) ایمان میآورند (و بر ایمان خود بر دین اسلام ثابت میمانند).[۱۱]؛
- ابن عباس روایت میکند که روزی پیامبر اسلام(ص) پس از نماز صبح فرمود: ای مردم! شگفتانگیزترین فرد از نظر ایمان، چه کسی است؟ مسلمانان گفتند: فرشتگان. پیامبر(ص) فرمود: چگونه آنان ایمان نیاورند در حالی که حقیقت برای آنان روشن شده است. مسلمانان گفتند: ای رسول خدا، آنان پیامبران هستند. پیامبر(ص) فرمود: چگونه پیامبران ایمان نیاورند در حالی که وحی آسمانی بر آنان نازل میشود. مسلمانان گفتند: آنان اصحاب تو هستند. پیامبر(ص) فرمود: چگونه اصحاب ایمان نیاورند در حالی که (معجزات را) میبینند؟ اما شگفتانگیزترین مردم از نظر ایمان گروهی است که پس از من میآیند؛ آنان در حالی که مرا ندیدهاند، به من ایمان آورده و مرا تصدیق میکنند؛ ایشان برادران من میباشند. ای کاش برادران خودم را میدیدم[۱۲]
- در روایات دیگری آمده است که پس از آنکه اصحاب درباره این افراد از پیامبر(ص) میپرسند، آن حضرت میفرماید:آنان، مردمانی هستند که در صلب مردان میباشند و پس از من آمده و به من ایمان میآورند و مرا تصدیق میکنند؛ در حالی که مرا ندیدهاند و کاغذهایی را مییابند و به آن عمل میکنند؛ ایشان برترین مؤمنان از نظر ایمان میباشند[۱۳]. آیا از این روایات، دانسته نمیشود که این مردم نزد آن حضرت از اصحاب محبوبتر میباشند؟ چون که پیامبر(ص) با عنوان برادر از آنان یاد کرده است[۱۴].
- ابوثعلبه از پیامبر(ص) روایت میکند که فرمود: روزگاری خواهد آمد که برای عمل نیککننده در آن زمان پاداش پنجاه تن دیگر خواهد بود. گفته شد: آیا پاداش برتری آنان نسبت به خودشان است یا نسبت به ما؟ پیامبر(ص) فرمود: نسبت به شما[۱۵].
- ابن حجر روایت میکند که پیامبر(ص) فرمود: برترین مؤمنان، گروهی هستند در صلب مردان و به من ایمان میآورند بدون اینکه مرا دیده باشند[۱۶].
- همچنین او از ابوعبیده روایت میکند که به رسول خدا(ص) عرض کردیم: آیا کسی از ما بهتر میباشد؟ زیرا ما همراه تو اسلام را پذیرفتیم و جهاد کردیم؟ پیامبر(ص) فرمود: "آری، پس از شما مردمی خواهند آمد که به من ایمان میآورند در صورتی که مرا ندیدهاند. ابن حجر سند این روایت را حسن دانسته است[۱۷].
البته باید گفت، اگر کسی به روش گروهی از صحابه در آن عصر انتقاد دارد، به معنای آن نیست که اسلام یا شخص پیامبر(ص) دارای نقصی بودهاند. به عقیده ما برای هر صحابی دارای ایمان و عمل صالح، قرن پیامبر، بهترین قرن است؛ چون چنین صحابی هم ایمان و عمل صالح داشته و هم مصاحب پیامبر(ص) بوده است. اما از این روایت، "عدالت همه صحابه" استفاده نمیشود؛ از اینرو، این روایت از نظر دلالت، مردود است.
استدلال به روایت نبوی «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ...»؛ یاران من مانند ستارگاناند، نیز نادرست است؛ چون افزون بر اشکال سندی، دلالت آن نیز ناتمام است. بسیاری از علمای اهل سنت بر این روایت اشکال کردهاند.
احمد بن حنبل این حدیث را صحیح نمیداند[۱۸]. حافظ ابوبکر بزار نیز آن را ضعیف میداند. حافظ بن عبدالبر مینویسد: آنچه از پیامبر(ص) درباره این حدیث، نقل شده صحیح نیست[۱۹]. حافظ بن حزم نیز این حدیث را دروغ میداند و میگوید: این خبر، دروغ جعلی و نادرست است.
برخی از اهل سنت بر نظریه "عدالت همه صحابه" اشکالهایی کرده و پاسخ گفتهاند:
اشکال اول: برخی اصحاب گناهان کبیره داشتهاند، همچون سرپیچی از جهاد و دستور فرمانده در جنگ احد که منجر به شکست سپاه اسلام شد و مهمتر از آن دگرگونی اعتقادی برخی از صحابه پیامبر(ص) پس از درگذشت آن حضرت. اما آیا انجام گناه کبیره با مفهوم عدالت مخالفت دارد یا خیر؟
پاسخ: مفهوم عدالت غیر از مفهوم عصمت است و اصحاب رسول خدا(ص) معصوم از گناه نیستند و گاه مرتکب بعضی گناهان همچون سرپیچی از جنگ و موارد دیگر شدهاند. اما قرآن مجید در این باره میفرماید: ﴿لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ * وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[۲۰].
اشکال و پاسخ دیگر: ممکن است کسانی بزرگترین گناه بعضی از صحابه را جنگیدن با علی(ع) بدانند و بگویند این گناه، قابل بخشش نیست. اما جنگهایی که بین صحابه رخ داد به سبب اجتهادات آنها بوده و اجتهاد یک گروه، درست و اجتهاد گروه دوم اشتباه بود".
شگفتا که آنان برای اثبات نظریة "معصیت عدالت همه صحابه" حقایق مهم را اینگونه تعریف میکنند. اگر عدالت، به مفهوم از گناه نیست، پس چرا نمیپذیریم که گروهی دچار گناه شدهاند؟! چنانکه بزرگان اهل سنت این افراد گناهکار را مصداق "اهل بغی" (مردم سرکش و گناهکار) دانستهاند. و چرا اشتباه و گناه آنان تحت عنوان اجتهاد توجیه میشود؟ اگر این گونه حقایق با واژه اجتهاد توجیه شود معیاری برای شناخت حق و عدالت باقی نخواهد ماند و هر کسی و پیرو هر مذهبی میتواند ادعای اجتهاد کند. در صورتی که اجتهاد بر طبق مذهب اهل سنت دارای معیارهای ویژهای است. اجتهاد، زمانی پذیرفتنی است که نصّی نباشد. هیچ مذهبی اجتهاد را در برابر نصّ، جایز نمیداند. اگر نصّ صریح درباره موضوع یا حکمی موجود باشد، اجتهاد در آن باره پذیرفته نیست. همه مذاهب اسلامی، علی(ع) را خلیفه بر حق و کسانی را که در برابر او به جنگ پرداختهاند، بر طریق باطل میدانند.
همه مسلمانان، نصوص قرآن و پیامبر اکرم(ص) را درباره آن حضرت پذیرفتهاند؛ همچون آیه تطهیر که آن حضرت(ص) و اهل بیت(ع) را از هر پلیدی پاک دانسته است؛ یا آیه مباهله که آن حضرت از مصادیق آن میباشد و نیز روایتهای نبوی که جنگ با علی(ع) را جنگ با پیامبر(ص) دانسته است. زید بن ارقم نقل میکند که: پیامبر(ص) هنگام عبور از کنار خانه علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) فرمود: "من با دشمنان شما دشمن و با دوستان شما دوست هستم"[۲۱].
ابوسعید خدری میگوید: "پیامبر اسلام چهل صبحگاه به در خانه علی(ع) و فاطمه(س) آمده و بر آنان چنین درود میفرستاد: سلام خدا بر شما اهل بیت و رحمت او بر شما باد؛ وقت نماز است؛ من میجنگم با آنکه شما بجنگید ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۲۲].[۲۳]
ابوهریره میگوید: روزی پیامبر خدا(ص) نگاهی به علی، حسن، حسین و فاطمه(ع) کرد و فرمود: «أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ...»[۲۴].
با وجود روایتهایی چون «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ»[۲۵] و «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي...»[۲۶] و دَهها نص دیگر که درباره حقانیّت امام علی بن ابی طالب(ع) آمده است، اجتهاد برخی صحابه در برابر این نصوص، باعث تعجّب است و نمیتوان این حقایق اسلام را توجیه کرد تا راهی برای گریز از تضادها و تناقضها پیدا شود. اگر جنگ صحابه با علی(ع) اجتهاد صحابه بوده است، صحابهای که در برابر ابوبکر، عمر و عثمان نیز ایستادند با اجتهاد خود جنگیدند؛ چرا آنان مرتد، فاسق و... باشند اما کسانی که در برابر علی(ع) ایستادند، عادل باشند؟ آیا معاویه نمیدانست که امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) حاکم اسلامی است و مردم با ایشان بیعت کردهاند؟
مگر اینکه گفته شود معاویه و سایر صحابهای که در برابر علی(ع) ایستادند، این روایات را فراموش کرده و یا به آن روایات، دست نیافتهاند. در این صورت، بیپایگی اصل نظریه عدالت صحابه ثابت میشود که چگونه این نظریه و مقتدا بودنشان را ثابت کنیم در حالی که این حقایق را فراموش کرده و یا به دست آنان نرسیده است؟ آیا همین مطلب درباره سایر مسائل دین اسلام وجود نخواهد داشت؟
پس چرا مدعیان این نظریه میگویند اگر این نظریه را نپذیریم، احکام اسلام را از چه کسی فرا بگیریم؟! آیا از کسانی فرا بگیریم که روشنترین مسائل و احادیث به گوش آنان نرسیده یا فراموش کردهاند؟ با وجود این، چگونه رفتار و گفتار آنان بیانگر احکام الهی خواهد بود؟
از دیگر دلایل نادرستی این نظریه روایات پیامبر اسلام(ص) درباره امام علی(ع) است. این روایات دلالت دارد که اهانت، ستم، بغض و کینه نسبت به علی(ع) اهانت، ظلم و ستم به پیامبر اکرم(ص) است. از سویی گروهی از صحابه نه تنها بغض و کینه حضرت علی(ع) را به دل داشتند، بلکه به او اهانت و ستم کردند. آیا این رفتارهای کینه توزانه با علی(ع)، با عدالت، سازگار است؟ در اینجا به برخی از روایات اشاره میکنیم:
- سعد بن أبی وقاص میگوید: رسول خدا(ص) فرمود: "کسی که علی را بیازارد، مرا آزرده است"[۲۷].
- أم سلمه از رسول خدا(ص) نقل میکند که فرمود: "کسی که علی را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است. و کسی که با علی دشمنی کند، با من دشمنی کرده و کسی که با من دشمنی کند، با خدا دشمنی کرده است"[۲۸].
- ام سلمه میگوید شنیدم که رسول خدا(ص) فرمود: "هر کس به علی دشنام دهد به من دشنام داده است"[۲۹].
- مسلم از امام علی(ع) نقل میکند که فرمودند: "سوگند به خدایی که دانه را میشکافد و میرویاند و هر صاحب روحی را میپروراند، پیامبر امی به من فرمودند: "مرا دوست نمیدارد مگر مؤمن و مرا دشمن نمیدارد مگر منافق" أبو سعید خدری نیز میگوید: "ما منافق را به کینه داشتن نسبت به علی بن ابی طالب میشناختیم"[۳۰].[۳۱]
بررسی نظریه"عادل بودن همه صحابه" با توجه به آیات قرآن
آیا میتوان از معانی آیات "عدالت همه صحابه" را فهمید؟ باید برای تحلیل و بررسی این نظریه همه آیات مربوط بررسی شود. پیروان این نظریه میگویند: از بررسی آیات قرآن نه تنها "عدالت همه صحابه"(ص) ثابت میشود بلکه مقام صحابه، پرهیزگاری و پاداش خشنودی خدا از ایشان نیز دانسته میشود.
ولی در آیات، به "عدالت همه صحابه" اشاره نشده است، بلکه بر فرض دانسته شدن این مطلب از برخی آیات، تنها عدالت گروه خاصی از صحابه ثابت میشود؛ مثلاً آیه ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ﴾[۳۲]، فقط گروه خاصی از انصار و مهاجران را شامل میشود. این آیه تنها پیشگامان در اسلام و پرهیزگاری و سپس کسانی را که به خوبی از آنان پیروی کردند، شامل میشود.
آیه نازل شده در حدیبیه ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ...﴾[۳۳] نیز گروه خاصی از صحابه حاضر در آنجا را شامل میشود.
اکنون آیات ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ﴾[۳۴] و ﴿كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا﴾[۳۵] را بررسی میکنیم:
- مفهوم این آیات، امت اسلامی را از آغاز اسلام تا قیامت در بر میگیرد، نه گروه ویژهای را؛ زیرا در بین امت اسلامی کسانی هستند که مصداق "خیر" و "امت وسط" نبوده و نیستند. بنابراین برتری امتی بر امتهای دیگر، دلیل بر عدالت همه افرادش نیست.
- مفهوم آیات، فراگیر است و همه امت پیامبر(ص) را در بر میگیرد و نه فقط صحابه زمان ایشان را.
- شرط برتری امت اسلامی، عمل به دستورات قرآن میباشد.
- آیات قرآن هرگز بر الگو قرار دادن صحابه دلالت ندارد؛ زیرا هر فرد عادلی به دلیل فراموشی، غفلت، سهو، جهالت و غلبه هوای نفس دچار گناه و خطا میشود. از این رو، نمیتواند الگوی مسلمانان قرار گیرد.
اثبات "عدالت همه صحابه" با توجه به این آیات، نیاز به قرینه و دلیل دیگری دارد؛ زیرا قرآن به مصادیق و جزئیات نمیپردازد؛ از اینرو تشخیص جزئیات نیازمند دلیل دیگری است و دلیل دیگر میتواند روایات یا سیره عملی صحابه باشد که با بررسی آنها ثابت خواهد شد که هیچ کدام از آنها بر "عدالت همه صحابه" دلالت ندارد.
آیات دیگر قرآن، صحابی بودن را نشانه سعادت و فضیلت نمیداند بلکه ایمان، عمل صالح، تقوا، جهاد و علم را نشانه ارزش و فضیلت میداند. بر طبق آیات قرآن، بهشت، بدون داشتن ایمان و عمل صالح نصیب انسان نمیشود. اگر مسلمانی تمام اعمالش خوب باشد و در پایان زندگی رفتاری کند که همه کردار خوب او را نابود کند، او مصداق ﴿وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۳۶].
خداوند در آیه دیگری میفرماید: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ﴾[۳۷]. ستم بیان شده در این آیه فراگیر است، و ستم به نفس و به دیگران در بر میگیرد و مفهوم این آیه غیر صحابه و صحابه را نیز شامل میشود.
صحابه معصوم نبودند، بنابراین، چنانچه برخی صحابه به خود یا به مردم ستم کرده باشند از مصادیق این آیه به شمار میروند و عدالت با ستم جمع نمیشود. این آیه برای اثبات "عادل نبودن همه صحابه" کافی است.[۳۸]
منابع
پانویس
- ↑ «لا تسُبُّوا أَصحابي فوالذي نفسي بيده لو أنّ أحدكم أنفق مثل أحد ذهبا، ما بلغ مدّ أحدهم و لا نَصِيفَهُ»؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵، ح۳۶۷۳؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب تحریم سب الصحابه، ص۹۸۵، ح۲۲۱ و ۲۲۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۱؛ شرح المقاصد، تفتازانی، ج۵، ص۳۰۳.
- ↑ «خَيْرُ الناسِ قَرْني ثمَّ الَّذِين يَلُونَهُمْ...»؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب خیار الناس، ص۹۸۳، ح۲۱۰ و ۲۱۵.
- ↑ «الله الله في أصحابي لا تتخذوهم غرضا من بعدي...»؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۴ و ۵۷.
- ↑ «لا تسبّوا أصحابي»
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابیطالب، ص۹۴۰، ح۳۲.
- ↑ تفسیر الطبری، الطبری، ج۳، ص۲۹۸.
- ↑ صحیح مسلم، مسلم، ج۴، ص۲۸، کتاب الجهاد و السیر، باب حکم الفیء، ح۴۹.
- ↑ صحیح بخاری، بخاری، کتاب الشهادات، باب لا یشهد علی شهادة الجور؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضل الصحابه، ص۹۸۳، ح۲۱۲.
- ↑ لسان العرب، ابن منظور، واژه قرن.
- ↑ «یا علی و اعلم، ان اعجب الناس ایمانا و اعظمهم یقینا، قوم یکونون فی آخر الزمان، لم یلحقوا النبی، و حجب عنهم الحجة فآمنوا بسواد علی بیاض»؛ ینابیع الموده، قندوزی، ج۲، ص۲۹۸؛ اکمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق (ترجمه: کمرهای)، ج۱، ص۴۰۵؛ و شبیه این حدیث در: مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱۰، ص۶۵.
- ↑ «یا ایها الناس من اعجب ایمانا؟ قالوا: الملائکة قال: وکیف لا یؤمن من الملائکة و هم یعاینون الأمر؟ قالوا: فالنبیون یا رسول الله قال: وکیف لا یؤمن النبیون و الوحی ینزل علیهم من السماء قالوا: فأصحابک یا رسول الله، قال: وکیف لا یؤمن اصحابی و هم یرون ما یرون؟ ولکن أعجب الناس ایمانا قوم یجیئون من بعدی، یؤمنون بی و لم یرونی و یصدقونی و لم یرونی اولئک اخوانی»المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۲، ص۶۹ - ۶۸، ح۱۲۵۶۰.
- ↑ «أقوام فی اصلاب الرجال یأتون من بعدی یؤمنون بی ولم یرونی و یصدقونی و لم یرونی، یجدون الورق المعلق فیعملون بمافیه فهؤلاء أفضل اهل الایمان ایمانا»؛
- ↑ الدر المنثور، سیوطی، ج۱، ص۲۶؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱۰، ص۶۵.
- ↑ «یأتی أیام للعامل فیهن أجر خمسین قیل منهم او ما یا رسول الله؟ قال بل منکم»؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).
- ↑ «أفضل الخلق ایمانا قوم فی أصلاب الرجال یؤمنون بی ولم یرونی»؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).
- ↑ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).
- ↑ التقریر و التحبیر، ابن امیرالحاج، ج۳، ص۲۴۳.
- ↑ اعلام الموقعین، ابن جوزی، ج۲، ص۲۴۲.
- ↑ «خداوند بر پیامبر و مهاجران و انصاری که از او هنگام دشواری پیروی کردند- پس از آنکه نزدیک بود دل گروهی از ایشان بگردد- بخشایش آورد سپس توبه آنان را پذیرفت که او نسبت به آنها مهربانی بخشاینده است * و نیز بر آن سه تن که (از رفتن به جنگ تبوک) واپس نهاده شدند تا آنگاه که زمین با همه فراخنایش بر آنان تنگ آمد و جانشان به لب رسید و دریافتند که پناهگاهی از خداوند جز به سوی خود او نیست؛ آنگاه (خداوند) بر ایشان بخشایش آورد تا توبه کنند که خداوند بسیار توبهپذیر بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۱۷-۱۱۸.
- ↑ ینابیع الموده، قندوزی، ص۲۲۹.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ... الصَّلَاةَ رَحِمَكُمُ اللَّهُ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ»
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۲، ص۴۲۲؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۴۰، ح۲۶۲۱ - ۲۶۱۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۷، ص۱۳۷، باب التاء؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۵، ص۱۹۹.
- ↑ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۲۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۴۹؛ الغدیر، علامه امینی، ج۳، ص۱۸۰ - ۱۷۶.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱، ص۱۱۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۲۲.
- ↑ «مَنْ آذَى عَلِيّاً فَقَدْ آذَانِي»؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۲۹.
- ↑ «مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَ مَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِيّاً فَقَدْ أَبْغَضَنِي، وَ مَنْ أَبْغَضَنِي فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ»؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۳۲. نیز ر.ک: ص۱۲۷- ۱۳۳، باب جامع فی من یحبه و من یبغضه.
- ↑ تاریخ الخلفا، سیوطی، ص۱۷۳.
- ↑ تاریخ الخلفا، سیوطی، ص۱۷۰.
- ↑ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۰۳-۱۱۵.
- ↑ «و خداوند از نخستین پیشآهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کردهاند خشنود است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.
- ↑ «به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد.».. سوره فتح، آیه ۱۸.
- ↑ «شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
- ↑ «و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
- ↑ «و هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه میشود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره مائده، آیه ۵.
- ↑ «آنان که ایمان آوردهاند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالودهاند، امن (و آرامش) دارند و رهیافتهاند» سوره انعام، آیه ۸۲.
- ↑ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۹-۸۱.